در خطبه فدکیه بخشی به عنوان خطبه است که بیان عقاید و جهان بینی است، بخشی هم خطابه است مربوط به استرداد فدک؛ آن بخش استرداد فدک هم محتوای فراوان قرآنی دارد؛ اما آن بخش اوّلش که خطبه است نه خطابه، بسیاری از معارف اعتقادی را به همراه دارد که گوشه ای از اینها در بحث های قبل بیان شد. وجود مبارک صدیقه کبرا(سلام الله علیها) هم به این شبهه پاسخ داد، هم عالمان و دانشمندان را معرفی کرد و هم دین را تشریح کرد و هم وظیفه دیندارها را. مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) در همان جلد اوّل کافی این شبهه را از مادیین نقل می کند که آنها می گویند خدا جهان را از چه چیزی آفرید؟ یا از «من شیء» آفرید یا «من لا شیء». اگر خدای سبحان، جهان را از یک سلسله موادّ ازلی خلق کرد، پس آن مادّه ها ازلی است، نیازمندی به خالق نیست و اگر «من لا شیء» خلق کرد «لا شیء» که عدم است نمی تواند مادّه برای چیزی باشد که خدا از عدم، عالَم آفریده باشد. پس اگر «من شیءٍ» باشد لازمه اش ازلیت ماده است و بی نیازی از مبدأ، اگر «من لا شیء» باشد که این محال است؛ چون «لا شیء» نمی تواند ماده باشد انسان نمی تواند از عدم، چیزی را به بار بیاورد و این شیء هم خالی از دو نقیض نیست هر دو نقیض، محذور دارد پس ـ معاذ الله ـ خلقتی در کار نیست، این شبهه مادیین است که مرحوم کلینی در جلد اوّل کافی در باب جوامع توحید نقل می کند، بعد خطبه نورانی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) که در این زمینه است آن را پاسخ این شبهه می داند؛ ولی 25 سال قبل از اینکه وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) این خطبه را ایراد کند، حضرت صدیقه کبرا(سلام الله علیها) در خطبه فدکیه به این شبهه پاسخ داد.
فرمود اینکه گفتید خدا جهان را «من شیءٍ» خلق کرده باشد لازمه اش ازلیت ماده است حق با شماست، خدا جهان را «من شیءٍ» خلق نکرد؛ اما اینکه گفتید اگر «من شیء» خلق نکرد «من لا شیء» خلق کرد که این محال است این شبهه و اشکال از شماست، چون نقیض «من شیء»، «من لا شیء» نیست، نقیض «من شیء»، «لا من شیء» است چون «نقیض کلّ رفعه أو مرفوع»، «نقیض کلّ شیء رفعه»، نقیض «مِن ألف»، «من لا ألف» نیست «لا من ألف» است. این خطبه نورانی صدیقه کبرا به این شبهه پاسخ داد فرمود: «خلق الأشیاء لا من شیء»، نه «من لا شیء» این «لا من شیء»؛ یعنی چیزی در عالم نبود و خدا «بدیع السماوات و الأرض» است، نوآور است، ماده را از چیزی خلق نکرد «لا من شیءٍ» خلق کرد، نه «من لا شیء»؛ زیرا نقیض موجبه محصّله، موجبه معدوله نیست، سالبه محصّله است، نقیض «من شیء»، «من لا شیء» نیست، این «من لاشیء» موجبه معدوله است، نقیض «من شیء»، «لا من شیء» است. این در خطبه نورانی صدیقه کبرا(سلام الله علیها) است، در خطبه نورانی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) است که «خلق الأشیاء لا من شیء»؛ یعنی مادّه، بدیع است نوظهور است.
بعد از اینکه فرمود مادّه، ازلی نیست نوظهور است، به شبهه دیگر پاسخ داد و آن این است که به هر حال ماده یک صورت و نقشه ای می خواهد، خدای سبحان این نقشه را از چه کسی گرفت؟ این صورت را از چه چیزی گرفت؟ فرمود «بِلَا احْتِذَاءِ أَمْثِلَةٍ» این طور نیست که خدا الگو و نقشه را از جای دیگر گرفته باشد؛ هم ماده نوظهور است هم صورت نوظهور است، هم ماده سابقه وجود ندارد، کسی خلق نکرد و ماده وجود نداشت و هم صورت نبود و کسی صورت آفرین نبود، خداست که ماده آفرین است بدیع است، خداست که صورتگر است بدیع است که فرمود: ﴿وَ صَوَّرَکمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکمْ﴾ و مانند آن. بعد از اینکه مسئله ماده و صورت را تبیین کرد، روش تعلیمی قرآن را هم به ما آموخت. فرق قرآن با کتب علمی این است، در کتاب های علمی تلاش و کوشش آنها این است که بگویند این مادّه چیست و چطور ترکیب شد، مادّه آب چیست چطور ترکیب شد، ماده گیاه چیست چطور ترکیب شد؛ اما چه کسی کرد؟ برای چه کاری کرد و ساختار درونی او چیست، اضلاع سه گانه این مثلث، مطالب محوری قرآن و خطبه نورانی صدیقه کبراست. در علوم دانشگاهی از این مسائل خبری نیست، در دانشگاه ها و بخشی از حوزه ها فقط در این است که این شیء از چه چیزی خلق شد و صورتش چیست؟ ابزار مادّی او چیست و صورت او چیست؟ اما چه کسی کرد و برای چه کرد ساختار هستی او چگونه است؟ اضلاع این مثلث در قرآن فراوان است؛ ولی در حوزه های دانشگاهی خبری نیست. قرآن کریم اصل پیدایش آسمان و زمین را، اصل پیدایش انسان را بازگو کرد، گرچه درباره انسان مبسوطاً بیان کرد؛ اما اساس کار این است که چه کسی این زمین را آفرید و برای چه آفرید و ساختمان اصلی آن چیست؟ در جریان خلقت انسان فرمود من انسان را با سلامت خلق کردم و نظام هستی را با حق خلق کردم و انسان چون جزء این نظام هستی است مجموعه آسمان و اهلش، زمین و اهلش را به حق خلق کردم، این تعبیر ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾ یا ﴿ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَینَهُما باطِلاً﴾ یا ﴿ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَینَهُما لاعِبینَ﴾ گاهی به صورت قضیه موجبه، گاهی به صورت قضیه سالبه بیان شده؛ یعنی نظام آفرینش به حق است، یک؛ نظام آفرینش باطل نیست، این دو؛ این نظام آفرینش به حق است ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾ با یک تبیین خلقت طبیعت و فطرت انسان روشن می شود.
در جریان انسان، خدای سبحان بدن انسان را آفرید؛ اما بدن انسان را به حق خلق کرد؛ یعنی به سلامت خلق کرد به ما روده، معده و دستگاه گوارش داد؛ اما این دستگاه گوارش روده و معده مثل تُنگ خالی و ظرف خالی نیست که هر چه به او بدهی بپذیرد، این حرفی برای گفتن دارد. شما در تنگ خالی چه عسل بریزی، چه سَمّ بریزی او می پذیرد؛ ولی به دستگاه گوارش معده و روده اگر غذای سالم دادی می پذیرد و هضم می کند و غذای مانده دادی بالا می آورد؛ یعنی من غذای ناسالم را نمی پذیرم این برای طبیعت ماست، فطرت ما هم اینچنین است، اگر کسی با ما راست بگوید می پذیریم، فریب، دروغ، زهدبازی و دغل را این فطرت بالا می آورد پس می زند. فطرت به حق خلق شد، طبیعت به حق خلق شد این طور نیست که دروغ را انسان بپذیرد، فریب و دغل و حیله را بپذیرد چه مسلمان چه کافر، چه شرقی چه غربی، فطرتِ ما به حق خلق شد، طبعیت ما به حق خلق شد. فرمود همان طوری که طبیعت شما به حق خلق شد، فطرت شما به حق خلق شد، ساختار نظام سپهری هم اینچنین است، زمین به حق خلق شد، آسمان به حق خلق شد در نظام آفرینش، ظلم را این نظام نمی پذیرد، حیله و مکر را نمی پذیرد؛ یعنی آسمان یک روز بالا می آورد، زمین یک روز بالا می آورد، اینکه قصص قرآنی در همین مدار و محور می گردد برای همین است. آن که آمد با ساختار خلقت یکسان حرکت کرد می ماند که «أَلعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِی الدَّهرُ»؛اما کسی که بر خلاف ساختار خلقت حرکت کرد: ﴿سَخَّرَها عَلَیهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیةَ أَیامٍ﴾ فرمود ما این کار را کردیم، «أعجازِ نخل خاویة» شدند اثری از آنها نمانده است؛ یعنی نظام آفرینش، باطل را نمی پذیرد، ستم را نمی پذیرد.
فرق قرآن با سایر کتب علمی این است که کتاب های علمی، مادّه را تبیین می کنند، صورت را مشخص می کنند؛ امّا مادّه آفرین کیست؟ صورتگر کیست؟ چطور ساخته شد؟ در علوم مطرح نیست. قرآن کریم چه در خلقت آسمان، چه در خلقت زمین، چه در خلقت موجودات زمینی، چه در آفرینش موجودات آسمانی به ﴿هُوَ الأَوَّلُ﴾ اشاره می کند، به «هو الآخر» اشاره می کند به ساختار خلقت اشاره می کند. فرمود اگر آسمان بروی حُکم همین است که دغل و خیانت و دروغ و ظلم را آن جا نمی پذیرند، زمین باشی این طور است ﴿هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ﴾این بیان قرآنی در سخنان نورانی صدیقه کبرا(سلام الله علیها) هست، هم فرمود «لا من شیء» خلق کرد، هم فرمود ماده از ابتدا بدیع است، هم صورت بدیع است و جایی نبود که ذات اقدس الهی ماده را از آن جا گرفته باشد یا صورت را از آن جا گرفته باشد و ما را هم برابر با نظام حق آفرید؛ بعد شروع کرد به طلیعه خطابه، فرمود شما معشر عرب بدانید که نه بهداشت داشتید، نه امنیت داشتید، نه امانت داشتید، نه سیاست داشتید مورد تهاجم امپراطوری ایران بودید در شرق، مورد تهاجم امپراطوری روم بودید در غرب، یک حیات خلوتی بودید برای این دو امپراطوری، نه داخله شما امن بود، نه از خارج امنیت داشتید ﴿تَخَافُونَ أَنْ یتَخَطَّفَکمُ النَّاسُ﴾؛ هراس شما این بود که شرق و غرب شما را زیر پا له کنند، پدرم به شما شرف داد، استقلال داد، امنیت داد، امانت داد، مشکل داخلی شما را با وحدت حلّ کرد، مشکل خارجی شما را با سیاست و قدرت نظامی حلّ کرد کسانی در این صحنه، صحنه گردان بودند مثل پسر عمّم دیگر نام مبارک علی بن ابی طالب(سلام الله علیه) را به عنوان همسر نمی برد به عنوان پسرعمو یاد می کند که وجود مبارک امیرالمؤمنین بعد از پیغمبر، دومی نداشت، وقتی به حضرت عرض کردند زره شما شبیه این پیش بندی است که در آشپزخانه هاست؛ یعنی یک طرفه است پشت ندارد مگر می شود یک سلحشور زره بپوشد و پشت نداشته باشد؟! فرمود زره من پشت نمی خواهد، چون من که در جبهه جنگ پشت نمی کنم تا کسی از پشت حمله کند. به حضرت عرض کردند این اسبی که شما دارید اسبِ مسافرت عادی است نه اسب یک یل رزمنده، فرمود همین اسب برای من در میدان جنگ کافی است، برای اینکه من که فرار نمی کنم و اگر کسی فرار کرد من او را تعقیب نمی کنم این علی است! فرمود پسرعموی من باعث شد شما امنیت پیدا کردید، امانت پیدا کردید آن محبّت الهی نصیب شما شد که ﴿کنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکمْ﴾؛ خدا به وسیله دینِ خودش، پیغمبر خودش پدر من و پسرعموی خودش؛ یعنی علی بن ابی طالب(سلام الله علیهما) را امنیت به شما داد، مگر شما زیر دست و پای شرق و غرب له نمی شدید؟! ﴿تَخَافُونَ أَنْ یتَخَطَّفَکمُ النَّاسُ﴾.
این بیان نورانی صدیقه کبرا بعدها ـ یعنی 25 سال بعد ـ در خطبه «قاصعه» وجود مبارک علی بن ابی طالب(سلام الله علیه) در بحبوحه سخنرانی دوران خلافتش، ظهور کرد. فرمود متحد باشید، امنیت و امانت خود را حفظ کنید، در داخله مشکل نداشته باشید، بکوشید از پیشرفت دیگری خوشحال باشید، نکوشید از افتادن دیگران لذّت ببرید آن که از افتادن دیگری لذّت می برد، آن که کمال انسانی را از دست داده است آن که از پیشرفت دیگری خوشحال است او انسان است مبادا چنین کاری بکنید! بعد فرمود اگر ـ خدای ناکرده ـ اختلاف در درون شما رخنه کند، آن وحدت اسلامی و دینی شما رخت برمی بندد، این اکاسره و قیاصره بر سر شما می آورند آنچه را که بر سر گذشتگان شما آوردند. فرمود شما بدانید این سرزمین حجاز یک وقت در اختیار پیغمبرزاده ها و امامزاده ها بود، یعنی فرزندان ابراهیم خلیل، فرزندان اسحاق، فرزندان اسماعیل، فرزندان یعقوب در همین محدوده خاورمیانه در بخش حجاز زندگی می کردند، این در خطبه نورانی حضرت در خطبه «قاصعه» هست. فرمود اکاسره؛ یعنی کسراهای ایران زمین از شرق و قیاصره، قیصرهای روم از غرب، این اکاسره و آن قیاصره کاری کردند که پیغمبرزاده ها را چاروادار کردند؛ یعنی بر همین فرزندان خلیل و اسحاق مسلّط شدند، بر فرزندان یعقوب(علیهم السلام) مسلّط شدند اینها را اصحاب دَبَر و وَبَر کردند؛ چون آن روز که صنعت در کار نبود دامداری بود، قسمت مهمّ تجارت به وسیله شترها بود، عده ای هم چاروادار بودند. این شتر دوتا کارگر می خواهد: یکی اینکه او را تیمار کند زخم پشتش را برطرف کند، دیگر اینکه این پشم های او را که از او به عنوان وَبَر یاد می شود پارچه های وَبری این پشم های لطیف شتر را می گویند وَبر، چه اینکه این قسمت هایی که برای جلوی سینه شتر است می گویند «بَرَک» چون «مَبارک الابل» اینها زانو می زنند می خوابند این قسمت را می گویند «بَرک» می گویند نماز خواندن در مَبارک ابل مکروه است؛ یعنی اینجا که شتر با سینه خیز می خوابد، پشم های سینه شتر را می گویند «بَرَک»، پارچه ها و عباهایی که از این پشم های نرم ساخته می شود می گویند عباهای بَرَکی. فرمود شما را اصحاب وَبر کردند چارواداری کردند که این پشم های شتر را باید قیچی می کردند و می چیدند، چه کسانی را چاروادار کردند؟ پیغمبرزاده ها را، امامزاده ها را، چه کسی اینها را چاروادار کرد؟ استکبار شرق، استکبار غرب! فرمود اگر شما امروز حکومت اسلامی را رها کنید، وحدت ملی را رها کنید، امنیت ملی را رها کنید، به این فکر نباشید که یکدیگر را تقویت کنید به این فکر باشید ـ خدای ناکرده ـ یکدیگر را تضعیف کنید، هم این اکاسره شرق، هم آن قیاصره غرب به سر شما می آورند آنچه را به سر نیاکان شما آوردند که آنها را اصحاب دَبر، اخوان دبر، اخوان وبر کردند، چاروادار کردند، دیگر نگفتند اینها پیغمبرزاده اند.
این بیان نورانی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) که در خطبه «قاصعه» آمده، در خطبه نورانی صدیقه کبرا(سلام الله علیها) آمده فرمود: ﴿تَخَافُونَ أَنْ یتَخَطَّفَکمُ النَّاسُ﴾؛ شما در هراس بودید که زیر دست و پای اینها له بشوید، پدرم شما را نجات داد شما را متحد کرد «ألّف بین قلوبهم» شد و دشمنان دیروز و دوستان امروز شدید، به شما شرف داد همه جا ناامن بود این جا شده ﴿الْبَلَدِ الْأَمینِ﴾ بنابراین اگر شما بخواهید امنیتتان، امانتتان، سدادتان، صلاحتان، اخلاصتان، فلاحتان باشد باید با پیروی قرآن و عترت این کشور را به سلامت به مقصد برسانید.
بعد از اینکه این بخش از سخنان نورانی حضرت تمام شد، آ ن وقت درباره استرداد فدک سخن گفت، بعد مشکل اساسی اینها این بود که اینها از منکر، بینه خواستند شما که مدّعی هستید اگر فدک برای ماست شما باید بینه بیاورید: «الْبَینَةُ عَلَی الْمُدَّعِی وَ الْیمِینُ عَلَی مَنْ أَنْکرَ».شما از صدیقه کبرا که منکر است شما ادّعا کردید که فدک برای ماست وگرنه او ید دارد «مَنْ اسْتَولَی عَلَی شَیءٍ فَهُوَ لَهُ» این ید، اماره حجّت است این حرف شما را نمی پذیرد شما باید بینه بیاورید، با اینکه گفتند باید بینه بیاورید حضرت بینه آورد نپذیرفتند این بحث جدایی دارد. منظور آن است که وجود مبارک صدیقه کبرا آن خطبه اش درسی است، بدانید این شبیه رسائل و مکاسب نیست که کسی با هفت، هشت سال درس خواندن حل کند. شما همین شبهه ازلیت ماده را مطرح کنید آن شبهه ای که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) مطرح کرده، بعدها میرداماد آن را پرورانده مطرح کنید، می بینید کفایه خوان می فهمد. این یک علوم عقلی می خواهد، یک کلام می خواهد، یک استدلال های عقلی می خواهد، یک ازلیت ماده شناسی می خواهد، یک امتناع ازلیت غیر خدا می خواهد، «ممکن» نمی تواند ازلی باشد با بحث های بنای عقلا و فهم ظاهر و تبادر و عدم صحت سلب با اینها آن خطابه حلّ می شود، ولی خطبه حلّ نمی شود.
به هر تقدیر وجود مبارک صدیقه کبرا در این خطبه نورانی، روش قرآنی را در آن خطبه بیان کرده است و آثار دین را هم مشخص کرد. بنابراین قرآن، کلّ خلقت را فرمود به حق آفرید، حالا یا زود یا دیر؛ یعنی یک وقت است که انسان غذای مسمومی می خورد و سَمّ آن اندک است، مزاج او قوی است در درازمدت اثر می کند، یک وقت است که سَمّ زیاد است مزاج ضعیف است در کوتاه مدت اثر می کند، دیر یا زود اثر سمَ مشخص می شود. فرمود دیر یا زود اثر گناه مشخص می شود این گناه این چنین نیست که از بین رفته باشد کاری را که انسان انجام داد این کار، معدوم نمی شود در حیطه خود موجود است، یک؛ شیء موجود، معطّل در عالم نیست؛ یعنی چیزی به نام «الف» موجود باشد در یک گوشه عالم در هیچ چیزی اثر نکند چیزی هم از او اثر نپذیرد و خودش هم از چیزی اثر نپذیرد چنین چیزی محال است؛ یعنی چیزی تافته جدابافته در نظام هستی باشد که نه در چیزی اثر بگذارد، نه از چیزی اثر بپذیرد یک موجود معطّل ما در عالم نداریم، دو؛ وقتی موجود معطّل نداشتیم این می افتد در خطّ تولید، وقتی در خطّ تولید افتاد لوازمی دارد، ملزوماتی دارد، ملازماتی دارد، مقارناتی دارد، بعد از مدتی می شود یک اردو، آن وقت سر از جای دیگر در می آورد؛ لذا هر کاری را که انسان انجام داد اگر آن را ترمیم نکند می بینید در صحنه قیامت خود متن کار را می بیند. اینکه در بخشی از آیات آمده است که ﴿ما لِهذَا الْکتابِ لا یغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کبیرَةً إِلاَّ أَحْصاها﴾ تنها این نیست که نام آن عمل نوشته شده، بر اساس ﴿مَنْ یعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یرَهُ﴾ خود عمل را انسان می بیند اگر خود عمل را انسان می بیند آن وقت سه بیان صدیقه کبرا(سلام الله علیها) که فرمود: توحید، نماز و این گونه از عبادات برای تطهیر و شستشوی فرد و جامعه است مشخص می شود که ایمان برای چیست؟ نماز برای چیست؟ تلاوت قرآن برای چیست؟ این برای طاهر کردن انسان است این به منزله طب است. این بیان نورانی حضرت امیر که فرمود وجود مبارک پیامبر و خودش، اینها «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ» معنایش این نیست که اینها مثل طبیب دوره گرد در شهرها و روستاها می گردند، طبّ خود را دور می دهند نه خود «طبیب» سیار باشد و گشت و گذاری در شهر داشته: «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ»؛ یعنی «یدوّرُ طبَّه». چطور طبّش را دور می دهد؟ در بخش دیگری از جمله های نورانی آن حضرت آمده که یک وقت است جای این کار را انسان با دارو باید حلّ کند، یک وقت است با جرّاحی باید حلّ کند، یک وقت است با مرهم باید حلّ کند، اگر جناب سعدی و امثال سعدی گفتند جرّاح که هم رگزن است هم مرهمنِه، این دَوَران طبّ است گاهی طبّ دستور می دهد که جرّاحی کنی رگ بزنی با ابزارِ بُرش کار کنی، گاهی هم دستور می دهد که مرهم بنهی که جرّاحی که هم رگزن است و هم مرهمنِه. این تعبیر «مرهم» در نهج البلاغه هست؛ یعنی گاهی فشار است گاهی لطف است گاهی قهر؛ این گاهی لطف و گاهی قهر یعنی طبّ را دور دادن، یعنی موعظه را، اخلاق را دور دادن، همه اش با فشار، جامعه را به یک سَمت بردن روا نیست، همه اش جامعه را به مِهر بردن روا نیست، قهر در جای خود، مِهر در جای خود، «أَشَدُّ الْمُعَاقِبِینَ»در جای خود، «أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» در جای خود و مانند آن.
در بیانات نورانی صدیقه کبرا این وظیفه را برای عالمان دین مشخص کرد می بینید قرآن همان طوری که آسمان را معنا کرد، زمین را معنا کرد؛ اما نه ماده زمین را، نه صورت زمین را، نه ماده آسمان را، نه صورت آسمان را؛ گاهی به صورت اجمال بیان می کند که ما این آسمان را، این شمس و قمر را از یک مقدار دود درست کردیم ﴿ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِی دُخانٌ﴾این شمس و قمرِ زیبا را ما از برلیان و حریر درست نکردیم یک مقدار دود بود، دخان بود ما آن را به صورت شمس و قمر درآوردیم، آینده هم آن را به صورت دود تبدیل می کنید که ﴿إِذَا الشَّمْسُ کوِّرَتْ﴾ می شود، ﴿وَ إِذَا النُّجُومُ انْکدَرَتْ﴾ می شود، این طور نیست که آفتاب همیشه آفتاب باشد، ستاره ها همیشه ستاره باشند قبلاً دخان بودند بعدش هم دخان می کنیم تا بساط عالم دیگر را پهن کنیم.
در تعبیرات نورانی قرآن کریم این است که آن ﴿هُوَ الأَوَّلُ﴾ را تذکر می دهد، آن «هو الآخر» را تذکر می دهد و آن محور اصلی ساختار درونی را بازگو می کند. درباره انسان هم همین طور است درباره عالمان هم همین طور است. یک وقت است شما می گویید عالِم کسی است که موضوعات را بداند، محمولات را بداند، رابطه موضوع و محمول را بداند این یک نحوه تعریف از عالِم است؛ اما وقتی صدیقه کبرا(سلام الله علیها) دارد عالِم را معرفی می کند می بیند قرآن عالِم را چطور معرفی کرد فرمود: ﴿إِنَّما یخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ﴾ از خدا عالمان دین هراسناک اند. عالِم آن است که از مسئله «خَوْفاً مِنَ النَّارِ » و «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّة» بگذرد وگرنه او آدم عادی است کار خوبی هم می کند، اهل بهشت هم هست. آن که برای ترس از انتقام و قهر الهی عبادات را انجام می دهد آدم خوبی است؛ اما فیضش همان نجات «مِن النار» است و کسی که «شوقاً الی الجنة» عبادت می کند آدم خوبی است؛ اما فوزش همان وصال بهشت است و عالِم دینی کسی است که از خوف «من النار» بگذرد از شوق «الی الجنّة» بگذرد، این همان «حَبَّاً للهِ»، «شَوقَاً لله»، «شکراً لله»باشد، این آیه که با ﴿إِنَّما﴾ یاد کرده است: ﴿إِنَّما یخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ﴾ این خشیت بالاتر از خوف است، یک؛ خشیت از خدا، غیر از خوف «من النار» است، دو. شما وقتی وارد حرم مطهّر شدید می بینید حریم می گیرید، اصلاً احترام کردن؛ یعنی حریم گرفتن. ما استادمان را احترام می کنیم؛ یعنی حریم می گیریم با او طرزی رفتار می کنیم که با دیگران آن رفتار را نداریم، اگر حریم نگیریم حریم او را حفظ نکنیم، نمی گوییم احترام کردیم، اصلاً احترام کردن؛ یعنی حریم گرفتن. ما وقتی وارد حرم مطهّر معصومین می شویم یک خوف عقلی که هراس از جلال و شکوه آن هاست داریم این را می گویند خشیت که فرمود: ﴿إِنَّما یخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ﴾ عالمان دین کسانی اند که از مسئله «خوف من النار یا شوق الی الجنّة» گذشتند به خشیت من الله رسیدند این همواره خود را در مشهد و منظر ذات اقدس الهی می بیند احترام می کند، حریم می گیرید.
مرحوم ابن بابویه قمی(رضوان الله علیه) در کتاب قیم توحید نقل می کند از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) سؤال کردند «قَدْ قَامَتِ الصَّلاةُ» یعنی چه؟ چه این که جمله های دیگر را معنا کردند. نماز ایستاد یعنی چه؟ فرمود: «قَدْ قَامَتِ الصَّلاةُ»؛ یعنی «حَانَ وَقْتُ الزِّیارَة» شما حرم مشرّف می شوید پیغمبر، امام، معصومین دیگر(علیهم السلام) را زیارت می کنید نماز، زیارتِ الله است «قَدْ قَامَتِ الصَّلاةُ»؛ یعنی «حَانَ وَقْتُ الزِّیارَة»؛ آن گاه روشن می شود که چگونه صدیقه کبرا(سلام الله علیها) در طلیعه این خطبه نورانی فرمود نماز، تنزیه است، تطهیر است کسی که در حضور ذات اقدس الهی قرار می گیرد حتماً طیب و طاهر خواهد بود این گوشه ای از بیانات نورانی صدیقه کبرا(سلام الله علیها) است که همگان از فیض و فوز آن خطبه بیش از گذشته بهره مند بشویم!.