به گزارش ایسنا بر اساس خبر رسیده، نشست هفتگی شهر کتاب به نقد و بررسی کتاب «فارسی شکسته» نوشته امید طبیبزاده اختصاص داشت که با حضور احمد سمیعیگیلانی، علی صلحجو، آبتین گلکار، غلامعلی حدادعادل (رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی) و نویسنده کتاب در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
در ابتدای این نشست، علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب با توضحی درباره کتاب «فارسی شکسته: دستور خط و فرهنگ املایی» گفت: طبیبزاده بهتفصیل به تاریخچه شکلگیری خط شکسته فارسی، انتقادات برخی پژوهشگران به خط شکسته، تحقیقات پیشین در این حوزه و مبانی واجشناسی تغییرات سبکی در دو گونه رسمی و گفتاری فارسی پرداخته است. اما کتاب اخیر بهصورت گفتوگویی تنظیم شده است. سوالهایی از برخورد زبانهای دیگر با مساله شکستهنویسی، شدت و ضعف شکستهنویسی در این زبانها، شکستهنویسی در فضاهای مجازی و پیامکها، شکستهنویسی در حوزه داستان و نمایشنامه، مساله لهجه و گویشها در شکستهنویسی، تفاوت شکستهنویسی و گفتارینویسی پرسیده و به هر یک بهاختصار پاسخی داده شده است. او در این کتاب برای شکستهنویسی دستور خط و فرهنگی املایی نیز فراهم کرده است.
او افزود: محمدعلی جمالزاده، حسن کامشاد، پرویز ناتلخانلری، ابوالحسن نجفی، نادر ابراهیمی، احمد سمیعیگیلانی، علی صلحجو، منوچهر انور، مهدی ایوبی و روزبه آزادی، از اولین داستانهای نوشتهشده تا امروز، در مورد شکستهنویسی نظر داشتهاند. برخی چون خانلری و نجفی با شکستهنویسی مخالف بودند و برخی چون انور کاملاً موافق آن. بااینحال، افرادی چون سمیعیگیلانی و صلحجو در این مورد موضع میانه گرفته و در کتابهایشان استدلالهایی آوردهاند.
فارسی گفتاری سر سفره نشسته است
امید طبیبزاده هم در سخنانی گفت: بحث گفتارینویسی در زبان فارسی تقریباً به صد سال پیش برمیگردد و مقدمات آن در زمان مشروطه است. کمکم مردم خطاب نویسندگان قرار میگیرند. بهنوعی جمالزاده گفتارینویسی را در نوشتار ما وارد کرد. گفتارینویسی شامل بخشهای صرف و نحو و تلفظ و واژگان است. جمالزاده وارد بخش تلفظ نشد و این کار برای هدایت ماند. هدایت شکسته را بهشکل سبکی مشخص درآورد و این بعد از او در کار پیروان و شاگردانش از چوبک و آلاحمد و گلستان گرفته تا نویسندگان امروز ادامه یافت.
او افزود: اینکه گفتارینویسی در فارسی با رمان شروع میشود، جالب و معنیدار است. اما سؤال اینجاست که چرا باید چنین چیزی در رمان فارسی ظهور کند؟ این امر به دوزبانگونگی فارسی یا وجود دو گونه معیار (گفتاری و نوشتاری) در زبان فارسی برمیگردد. این پدیده مثبتی نیست و در دیگر زبانها هم کمتر یا بیشتر مشاهده میشود، ولی وقتی معیار میشود که ثبت شده باشد. پس به علت دوزبانگونگی فارسی در دیالوگ و متن رمان فارسی با دو گونه زبانی مواجهیم. در مقایسه با ما این پدیده در زبان عربی بسیار شدیدتر و در انگلیسی بسیار کمتر است.
طبیبزاده با بیان اینکه این دو گونه معیار هستند، تأکید کرد: برخی به من ایراد میگیرند که برای فارسی مشهدی یا اصفهانی دستور خطی تدوین نکردهام. این در حالی است که اینها گویش یا لهجهاند و حتی نوشته نمیشوند. برای گونه نانوشته نیز نمیتوان دستور خطی داد. من دستور خط گونه معیار را تهیه کردم که در رمانها و فضای مجازی ما وارد شده و مدام قدرت میگیرد. باز هم بعضی از دوستان میگویند این گونه تهرانی است و اهمیت دادن به آن اجحافی در حق دیگر مردمان ایران است. درحالیکه گونه تهرانی در زبانشناسی به فارسی ده ونک، لواسان، قصران و رودان گفته میشود که در حال از بین رفتن است. گونه گفتاری معیار در تهران بهوجودآمده و قطعاً تحت تأثیر فارسی تهرانی بوده، ولی بهتر است فارسی گفتاری معیار خوانده شود و نه تهرانی. دیگر اینکه، فقط در چهاردرصد رمانهای ما گونههای گفتاری به غیر از تهرانی وجود دارد. باید از نویسندگانی مانند بهرام صادقی یا هوشنگ گلشیری یا غلامحسین ساعدی پرسید که چرا شخصیتهایشان همه به فارسی گفتاری سخن میگویند و نه به گونههای دیگر. به نظر، علت این است که این معیار است و نه تهرانی.
او همچنین گفت: این معیار صد سال است که وارد نوشتار ما شده است. به یاد شعر «من سیاهم» لنگستون هیوز با ترجمه شاملو میافتم که در آن به سیاهپوست اجازه نمیدهند سر سفره بیاید و او را به آشپزخانه میفرستند. او هم میگوید «اشکال نداره، منم میرم اونجا بدن رو میسازم». این فارسی گفتاری هم صد سالی هست که بدن را ساخته و سر سفره نشسته است. مخالفان شکستهنویسی دیگر نمیتوانند وجودش را رد کنند، حتی اگر مانند ابوالحسن نجفی فرهنگ فارسی عامیانه کلمات شکسته را به سالم تبدیب کنیم، شکسته از بین نمیرود. شکسته در ادبیات و فضای مجازی ما هست. پس فقط میتوانیم آداب سفره به او بیاموزیم و آن را یکدست کنیم یعنی همان کاری که در دستور خط فارسی فرهنگستان انجام شد.
عمومیت شکستهگویی
احمد سمیعیگیلانی هم در این نشست با بیان اینکه مسئله شکستهنویسی در فارسی جای بحث و تأمل بسیار دارد، اظهار کرد: در فضاهای فرهنگی ما شکستهگویی تقریباً عمومیت پیدا کرده است، از وزیر و رئیسجمهور گرفته تا استادان دانشگاهی ما در موقعیتهای رسمی نیز شکسته سخن میگویند. شکستهگویی طبیعت ما شده است و شکسته حرفزدنمان را به جاهایی منتقل میکنیم که شاید در آنجاها به دلایلی لازم باشد لفظ قلم صحبت کنیم. حتی در کنفرانسها مجری اول شعری میخواند و ادیبانه سخن میگوید، سپس در دعوت از سخنرانان ناگهان شکسته سخن میگوید. این دو خیلی با هم فرق میکنند و این دوگانگی قدری زننده و ناهنجار است.
او افزود: میان زبان محاورهای و زبان شکسته فرق است. میتوان زبان محاوره را شکست یا نشکست؛ یعنی فقط گونه شکسته ندارد و گونه لفظ قلم هم دارد. بنابراین، شکسته نیست. اما زبان شکسته هم در محاوره بهکار میرود و هم در لفظ قلم. مساله دوم، در علت یا وجه شکستهگویی است. در مورد گویشها ما نمیدانیم اینها شکستهاند یا نه، زیرا لفظ قلمشان را نداریم. فقط از روی صورتشان تصور میشود تحول لفظ قلمیاند و براثر اصل کمکوشی به این صورت درآمدهاند. بااینحال نمیتوانیم قاطعانه بگوییم گویش امروزی شکسته یا درسته است.
این عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی همچنین گفت: شکستهنویسی بر اثر کمکوشی است. پس، به کوتاه کردن عناصر زبانی گرایش دارد و متوجه عناصر پربسامد است. به این طریق، در نیرو و زمان بهکاررفته صرفهجویی میکند. اینها معمولاً عناصر دستوری بهمعنای عام مانند ضمایر، حروف اضافه، نقشنماها و واجآرایی و هجاهایند. حتی نحو زبان و چینش این عناصر زبانی نیز از عناصر دستوری است. چنانکه گاهی چینش باعث میشود که ما شکستگی را پذیرا شویم.
سمیعیگیلانی درباره پیامدهای شکستهنویسی بیان کرد: اینکه شکستهنویسی همهجا کارگشا است یا بعضی جاها اشکال ایجاد میکند یا نه، مساله است. در شکسته کردن برخی عناصر دستوری یا قاموسی شکسته نمیشوند. مثلاً «بیا» کوتاه است و لزومی به شکستن آن نیست. دیگر اینکه، صیغهها و مشتقات فعلی ساختهشده از بن مضارع پذیرای شکستگیاند. ولی فقط صیغه سومشخص جمعِ صیغهها و مشتقات فعلی ساختهشده از بن ماضی شکسته میشود. همچنین، بعضی از عناصر اصلاً شکسته نمیشوند، مانند افعال اسنادی «است» یا «میباشد» که بهجای آن بهکارمیبرند.
او تأکید کرد: زبان مادری بخشهایی از ایران فارسی یا گاهی حتی ایرانی نیست، مثل زبان آذری یا عربی عامیانه که در خوزستان بهکار میبرند. نمیتوان گفت که چون امروز ارتباطات گسترش یافته است و اینها پیش از مدرسه هم از راه رسانههای شنیداری دیگر با زبان فارسی آشنا شدند، شکسته این زبان هم برایشان جا افتاده است. باز هم بهکار بردن این زبان برای آنها دشوار است. البته این در همهجا به یک شکل نیست. آذریها هنوز بین خودشان آذری صحبت میکنند. اما گیلکها در روستاهایشان هم فارسی صحبت میکنند. پس درباره اینکه زبان شکسته را کجا بهکار بگیریم و کجا بهکار نگیریم، باید بیشتر صحبت شود. طبیبزاده بر این باور است که بهتر است ادبیات کودکمان شکسته باشد. اما من معتقدم هنوز برای این کار زود است. هنوز خوانندگانی داریم که شکسته را میفهمند، اما برایشان راحت نیست، چراکه زبان فارسی را از راه تعلیم و رسانهها یاد گرفتهاند؛ خاصه آنهایی که دورافتادهاند و کمتر با مرکز ایران ارتباط دارند، زبان لفظ قلم یاد گرفتهاند، نه زبان شکسته. پس، بهصورت قطعی نمیتوان حکم کرد که ادبیات کودکان را میشود شکسته نوشت یا نمیشود. این به موقعیت و نوع کتاب بستگی دارد.
فروگونه و فراگونه
علی صلحجو هم در سخنانی در این نشست اظهار کرد: عمر گفتار با عمر نوشتار مقایسهشدنی نیست. عمر گفتار به پیدایش انسان برمیگردد و نوشتار امری متأخر است. پس، شکی در اهمیت گفتار نیست. نوشتار ابزاری برای نشان دادن گفتار است و اصل زبان همان گفتار بوده است. طبیبزاده در این کتاب بحث دوزبانگونگی را مطرح میکند که در آن زبان دو شق است؛ یکی شکل کتابت یا زبان نوشتاری و دیگری گونه گفتاری آن. قائلان به دوزبانگونگی زبان را به دو دسته فراگونه و فروگونه تقسیم میکنند و معتقدند فراگونه صورت نوشتار و فروگونه صورت گفتار معمولی است و شکستگی هم بخشی از آن است. طبیبزاده معتقد است زبان فارسی در موقعیت دوزبانگونگی است. اما من چنین حسی ندارم.
او افزود: صرفنظر از اینکه در موقعیت دوزبانگونگی هستیم یا نه، من در این کتاب نوعی هراس احساس میکنم. گویی نویسنده هشدار میدهد که اگر ما به فروگونه سامان ندهیم و مشخصات شکستهنویسی را مشخص نکنیم، خطر این هست که فروگونه فراگونه را ببلعد. من به شخصه چنین حسی ندارم. اولاً چنین همزیستیای در زبان ما قدمت دارد. این فراگونه و فروگونه بیش از هزار سال به موازات هم بودهاند و همچنان به آثار ادبیات کلاسیکمان ما خدشهای وارد نشده است. فروگونه نتوانسته کاری بکند و به نظرم نخواهد کرد. ثانیاً به نظرم بحث امروز ما اصولاً مختص حوزه محدودی است: دیالوگ و گفتوگوها در حوزه داستان. و بیش از این مسالهای با این امر نداریم. البته دیدم جاهایی بعضی به این قائلاند که همه توصیفها را هم به شکسته بنویسیم. اما خوشبختانه طبیبزاده در اینجا صریحاً گفته که شکستهنویسی در نوشتن کتاب فیزیک یا تاریخ محلی ندارد و در حوزه محدود دیالوگنویسی در برخی داستانها است.
این ویراستار ادامه داد: ثالثاً اگر هم فروگونه فراگونه را از میدان بهدرکند، حقانیت دارد. این اتفاق درباره زبان پهلوی افتاد. زبان توده مردم (گفتاری) خودش را بالا کشید و فارسی دَری شد که الان زبان ما است، حقانیت دارد و آثار بسیاری با آن نوشته شده است. پس، حتی اگر همین الان همه کلمات فارسی بهطور معجزهآسایی بشکنند، باز زبان فارسی سرجای خودش است و از نظر زبانشناسی هیچ اتفاقی نمیافتد.
صلحجو سپس بیان کرد: طبیبزاده با نگاهی عالمانه گوشههای تاریک این بحث را روشن کرده است. اگر این بحث را به دیالوگنویسی نویسندگان محدود کنیم، بحث من با منوچهر انور شروع میشود و باید آن را حل کرد. وگرنه زبان ما با عوامل دیگری تحول مییابد و شکستهنویسی عامل کوچکی است. به نظر من ترسی که چتنویسان ایجاد کردهاند، خیلی واقعی نیست. معتقدم که مساله شکستهنویسی برجستگی نابهسزایی به خودش گرفته است و اینقدر اهمیت ندارد که حتی طبیبزاده نگران زبان فارسی شود. در بحثی که با منوچهر انور داشتم، او گفت وقتی چیزی مینویسید و آن را جور دیگری میخوانند، «هزوارش» است. مثلا وقتی خوانندگان «میدان» را «میدون» میخوانند، هزوارش است. درحالیکه من معتقدم آنجایی که نوشته میشود «فک میکنم فردا بارون بیاد» و قرار است «فکر میکنم...» فهمیده شود، هزوارشتر است، چراکه بدون «ر» اختلالی در عادت بصری من ایجاد میکند. پس، این برجستهسازی انور را قبول ندارم.
صلحجو تصریح کرد: ما میگوییم باید شکسته نوشت و من تا حدودی این را قبول دارم. اما ابوالحسن نجفی اصلاً با شکستهنویسی سر سازگاری نداشت و این را بیان میکرد. ولی میدانید «خانواده تیبو» چقدر فروش رفت؟ او شکسته نمینویسد و در کتاب دیالوگ زیاد هست، اما خواننده با این موضوع مشکلی ندارد. من گمان میکنم پردازش مغز ما بهگونهای است که وقتی میخواهیم چیزی بخوانیم، مانند نوازندگان سازمان را کوک میکنیم و جلو میرویم. مثل مصاحبهها که در آنها مصاحبهکننده شکسته سخن میگوید. اما در روزنامه همه را سالم مینویسد و من هم همه را شکسته یا سالم میخوانم. پس بهتر است این مورد زیادی برجستهسازی نشود.
او با بیان اینکه طبیبزاده در این کتاب برای حافظه بصری اهمیتی قائل نیست، گفت: شاید آنچه در حافظه بصری من اختلال ایجاد میکند، برای این جوانها چنین نباشد و من صلاحیت نداشته باشم در موردش چیزی بگویم، چون این زبان شکسته مال این نسل است و اینها میخواهند اینطور بنویسند. افزون بر این، من در این کتاب به خاموشخوانی خیلی اهمیت میدهم. معتقدم خاموشخوانی پدیدهای است که هرچقدر سواد در جامعه بالا برود، زیاد میشود. به یاد دارم که افرادی حتی در خلوت خود بلند رمان میخواندند. اما الان بعید میدانم کسی در خلوت بلند رمان بخواند.
صلحجو در پایان گفت: طبیبزاده گاهی چیزهایی آورده که من انتظارش را نداشتم. من در کتاب خودم بیش از آنکه به شکستهنویسی تأکید کنم، به نحو گفتاری اهمیت میدهم. میگویم نویسنده برای دیالوگ نوشتن باید بفهمد گفتوگو در نحو گفتاری چگونه بیان میشود یا آرایش گفتاری بکند، چون شکستن کلمات موقع خواندن خیلی مشکل نیست. به نظر من بهراحتی میتوان«میدان» را «میدون» خواند. اما اگر نحو اشکال داشته باشد، در لحظه نمیتوان آن را بازسازی گفتاری کرد. پس تعجب کردم، چون طبیبزاده حتی میگوید، اینهایی که جواز این را میدهند که نحو گفتاری بهکار ببریم و این را نشکنیم، متوجه نیستند که بنیاد زبان را برمیاندازند؛ یعنی ممکن است زبان را به طرفی ببرند که دیگر آن زبان نباشد. من این را نمیفهمم. حتی آدم محافظهکاری مانند ابوالحسن نجفی در مقدمه «غلط ننویسم» از زبان گفتاری دفاع میکند و آن را از ملاکهای سلامت زبان میداند. امیدوارم این را که طبیبزاده ما را از بهکار بردن نحو گفتار در گفتوگونویسی برحذر میدارد، بد فهمیده باشم.
تجویزهای ضروری برای شکستهنویسی
در ادامه نشست آبتین گلکار اظهار کرد: امروز فضای گفتار در فضاهای مجازی گسترش یافته است و شکستهنویسی برای بسیاری از افراد به مساله تبدیل شده است. در این فضا، بیشتر مردم خیلی جاها نمیدانند حرف گفتاریشان را باید چطور بنویسند. بنابراین، خیلی وقتها نیاز به تجویز وجود دارد. قاعدتاً فرهنگستان باید این کار را انجام دهد و برای بعضی از صورتهای مشکلساز دستورالعمل بدهد. نمونه بسیار خوبی که طبیبزاده مطرح کرده مساله ماضی نقلی است. خیلی وقتها نمیتوان ماضی نقلی را شکست.
او با بیان اینکه تدریس شکستهنویسی در مدارس با توجه به گستردگی شکستهنویسی و گفتارینویسی مناسب است، گفت: نویسنده در قسمت نظری پرسش و پاسخها، بهخوبی تکلیف چند مساله بحثبرانگیز در شکستهنویسی را مشخص کرده است. یکی اختلاف بین شکستهنویسی و گفتارینویسی که خیلی از افراد بهاشتباه آنها را یکی میگیرند، درحالیکه شکستهنویسی فقط بخشی از گفتارینویسی است. ما صورتهای نحوی و صرفی و واژگانی داریم که فقط در گفتار بهکار میروند و اگر رعایت نشوند، صرف شکستهنویسی نمیتواند متن را گفتاری کند. نکته دیگر اینکه نویسنده نشان داده که رواج شکستهنویسی باعث تباهی زبان فارسی و از دست رفتن ارتباط ما با پیشینه تاریخی و ادبیمان نمیشود. همچنین او توضیح داده که صورتهای شکستهنویسی با گفتار یا گویش تهرانی ارتباطی ندارد. البته گمان میکنم میتوان صورت شکسته گویش شهرستانها را هم استخراج کرد و برایشان دستورالعمل نوشت.
این مترجم همچنین گفت: طبق آمار امید طبیبزاده براساس پیکره کار کل دعوای شکستهنویسی سر میانگین 15 تا 20 درصد واژههای این آثار ادبی است؛ یعنی در تمام این آثار ادبی بهطور میانگین 15 تا 20 درصد واژهها شکسته شده است. پس، بحث بر سر لایه کوچکی از زبان است.
او با بیان اینکه چند نوع شکستهنویسی وجود دارد که بعضی از آنها هم واقعاً شکستهنویسی نیستند، اظهار کرد: یکی شکستن اسامی خاص مانند «اسماعیل» یا «اسکندر» به «اسی» که به نظرم با شکستهنویسی «میدان» به «میدون» یکی نیست. اینجا اجباری به شکسته کردن کلمات نداریم و شکسته شدن بهسبب تحبیب یا خودمانی بودن گوینده است. پس، شاید بهتر باشد در فرهنگ شکستهنویسی در بخشی جداگانه آورده شود. گروه دیگری از واژهها نیز صورت شکسته دارند و ضرورتی در شکستن آنها نیست، مانند «قلف» بهجای «قفل» که در فرهنگ املایی آمده، اما در همهجا بهکار نمیرود. بیشتر مردم «قلف» را در محاوره بهکار نمیبرند و نویسنده از بهکارگرفتن آن در محاوره احتمالاً تأکید بر بیسوادی یا کوچهخیابانی بودن فرد را در نظر دارد. یعنی، بار سبکی دارد. «باس» بهجای «باید» هم همینطور است، اما در بسیاری از آثار ادبی بهاشتباه بهکار میرود. مثلاً این در «علویه خانم» صادق هدایت بهدرستی بهکار رفته است، اما انور در گفتار نورا در نمایشنامه «عروسکخانه» بهاشتباه همهجا «باس» و بدتر از آن «باهاس» گذاشته است که از زبان زن رئیس بانک قدری غریب به نظر میآید.
او سپس بیان کرد: صورتهای شکسته دیگری هم براساس قواعد آواشناسی و واجی میشکنند. طبیبزاده میگوید برخی از قواعد واجی خودبهخود و درون یک گونه زبانی واحد رخ میدهند. بهعبارتدیگر، وقوع این قواعد ناگزیر است و موقعیت اجتماعی سخنگویان یا بافت اجتماعی آنان موقع سخن گفتن کوچکترین تأثیری در رخ دادن یا ندادنشان ندارد، مثل «فک» بهجای «فکر». طبق قواعد آواشناسی اینها را اینطور تلفظ میکنیم، اما نویسنده گفته بهتر است اینها را ذیل شکستهها نیاوریم. گرچه بعضی جاها این قواعد نقض شده است، مثلاً «پمبه» به جای «پنبه» یا «باهار» بهجای «بهار» که عمده گویشوران فارسی آن را بهکار نمیبندند.
تابلوهای گرانقیمتی که شکسته نوشته شدهاند
در پایان نشست، غلامعلی حدادعادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی، گفت: شکستهگویی و درستنویسی برای فرهنگستان هم مساله است. دانشگاهها و مراکز علمی و فرهنگی از فرهنگستان توقع دارند قاعده وضع کند. از ما میپرسند بالاخره مرز شکستهنویسی کجا است و ما باید سنجیده جواب بدهیم. به ذهنم رسید که شکستهگویی صورت طبیعی یا اولیه زبان است. همانطورکه نوشته از گفتن متأخر است، درستنویسی هم بعد از شکستهگویی پدید آمده است. در واقع، شکستهگویی کار زبان و سهم گوش است. در حالیکه شکستهنویسی کار زبان و دست و قلم و سهم چشم است. در قدیم هم این دو کاملاً از هم متمایز بودهاند. اولاً سواد اینقدر فراوان نبوده و نوشتن هنر و کار اقلیتی بوده است. حتی در جاهایی که خیلی سواد مطرح بوده، درصد بالایی احتیاجی به آموختن زبان نداشتهاند. بافرهنگ بودند، ولی نوشتن بلد نبودند. این دو در قدیم از هم متمایز بوده است.
رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی گفت: من نمیدانم قدیمترین نوشته فارسی که در آن صورتهای شکستهگویی در نثر فارسی هست، از چه کسی یا متعلق به چه زمانهای است. اما به یاد دارم که عبدالله مستوفی در «شرح زندگانی من» که حدود صد سال پیش نوشته شده، خیلی به مساله زبان توجه داشته و جایی طرز زبان داشمشتیها و لوطیهای تهران را برای تنوع و رفع خستگی خواننده آورده است. در نوشتههای دوران قاجار یا متون مکتوب صفوی هم شکستهنویسی سراغ ندارم، الا بهندرت در یادداشتهای ناصرالدینشاه. اما مساله این است که در زبان فارسی امروز شکستهگویی که کار گوش و زبان بود، به حوزه جدا از خودش سرایت میکند؛ یعنی به بخش نوشتاری میرود و در کتابها وارد میشود. تصور میکنم یک سبب آن پدید آمدن نوع ادبی رمان است. ما پیشتر چیزی بهصورت رمان امروزی نداشتیم. رمان میخواهد احوال زندگی را بیان کند و در نتیجه دیالوگ و گفتوشنود در آن هست. پس، رمان میدان شکستهگویی است. افزون بر این، شعر کودک هم احتمالاً همیشه شکسته بوده است، اما چاپ و نوشته نمیشده است. در دوران ما آنکه برای کودک شعر میگوید، ناچار باید آن را بنویسد. شعر کودک همیشه باید آهنگین باشد و خیلی وقتها اولین جا یا بیشترین جایی که در شعر به شکستهگویی اُنس داریم، شعر کودک است.
او افزود: آنچه این روزها توجه همه ما را جلب کرده، رواج و حضور شکستهنویسی در تبلیغات شهری است. 50 سال پیش معنی نداشت که در تبلیغات شکستهنویسی ببینید. اما امروز در بزرگراهها روی تابلوهای گرانقیمت با اجازههای سنگین شکستهنویسی کردهاند. اینکه تبلیغات میدان شکستهنویسی شده، پدیده جدیدی است. اما مساله اصلی ما این است که کجا نباید شکستهنویسی کرد.
حدادعادل سپس بیان کرد: به نظر من باید به جنبه سلبی قضیه توجه کنیم. برای دستور خط فارسی در فرهنگستان صد جلسه شورای فرهنگستان اختصاص داده شد. در این مبالغهای نیست. تفاوت کار ما در فرهنگستان با کار گذشتگان این بود که بهجای تکیه بر روی بایدها روی نبایدها تمرکز کردیم. مثلاً در دعوای متصل و منفصل نوشتن، ما اصل را بر درستی هر دو گذاشتیم و گفتیم هر کسی هر طوری میخواهد بنویسد. فقط پرسیدیم کجا نباید حتماً جدا یا سرهم نوشت. مادون قرمز و ماورای بنفش را مشخص کردیم و بقیه را به تشخیص خودشان واگذار کردیم. این ما را مقداری از دعوا نجات داد، چون مناطق باید و نباید مورد اتفاق عموم است و کمتر مورد مناقشه است. کسی مدعی نشده است که «بیتربیتتر» را باید سرهم نوشت.
او گفت: حالا در شکستهنویسی کجا نباید شکستهنویسی کرد؟ همانطور که در شکستهگویی یک جاهایی لفظ قلم سخن گفتن توی ذوق میزند، در نوشتن هم حتماً یک جاهایی شکستهنویسی بد و ممنوع است. من این کتاب را نخواندهام که بدانم وارد حوزه تجویزی شده یا نشده. ولی فکر میکنم با مثالهایی که میزنم کمکم میتوانیم ملاکی انتزاع کنیم. به نظر من مطالب رسمی باید درست نوشته شود و از شکستهنویسی در آنها باید پرهیز شود.
حدادعادل در پایان با اشاره به وضعیت فضای مجازی اظهار کرد: در فضای مجازی ما شاهد شکستهشدن دیوار سنتی میان کتابت و سخن گفتن هستیم. مردم در فضای مجازی کتاب نمینویسند. وقتی کسی به دیگری پیامک میزند، صحبت کتاب و رسمیت و نوشتن برای عموم نیست. او انگار حرف میزند، منتها با کلمه. پس همانطور که حرف میزند مینویسد و نمیتوان جلو او را گرفت. این طبیعت و شکل خاص فضای مجازی است و ما باید آن را به رسمیت بشناسیم. اگر کسی بخواهد از بیخ و بن منکر شکستهنویسی در فضای مجازی شود، ماهیت این دستگاه را در روابط اشخاص و صمیمت نشناخته است. اگر پذیرفتیم که این شق ثالثی است، باید وارد بحث سنگینی درباره چگونه قاعدهمند کردن آن شویم. چون اگر هر کسی برای خودش قاعدهای بگذارد، هیچوقت جا نمیافتد و هنجار نمیشود. حالا شاید هم جامعه خودش به این سمت برود و همه مجاز باشند همه چیز بنویسند، ولی گونهای از میان این همه شکستهنویسی جای خودش را باز کند. مثلاً الان بهجای «یک» بعضیها «یه» مینویسند و بعضی «ی». این تنوع گیجکننده و آزاردهنده است. آیا این تنوع گیجکننده و آزاردهنده بهطور طبیعی خودش به یکدستی بدل میشود یا جایی مثل فرهنگستان باید وارد شود و برایش قاعدهای بگذارد؟