به برکت ولایت و تشیعی که وجود مبارک حضرت عبدالعظیم به ایران مخصوصاً ری عطا کرده اند باید بسیار مغتنم باشد. ایران را اصحاب سقیفه فتح کردند نه اصحاب غدیر؛ یعنی نیاکان ما، اجداد ما، علی بن ابیطالب را نمی شناختند، فاطمه زهرا، امام حسن، امام حسین (علیهم السلام) را نمی شناختند؛ چون ایران به دست امیرالمؤمنین که فتح نشد، به دست شیعیان که فتح نشد، به دست اصحاب سقیفه فتح شد. اما این سادات بزرگوار مخصوصاً حضرت عبدالعظیم حسنی (سلام الله علیه) و دودمان اهل بیت (علیهم السلام)، بعد از وجود مبارک امام رضا، این ساداتی که آمدند وجود مبارک فاطمه معصومه (سلام الله علیها) در قم، برادر بزرگوارش در فارس، اینها جریان غدیر را، ولایت را، اهل بیت را، تشیع را به اجداد ما معرفی کردند و اینها هم پذیرفتند. بنابراین این بزرگواران یک حقّ حیاتی به گردن ما دارند و اگر اینها نیامده بودند، همان سقفی ها که ایران را گرفته بودند، همان سقفی ها ایران را مثل بعضی از کشورهای دیگر، سقفی بار می آوردند. ما جریان غدیری بودن خود را به برکت این ذوات قدسی داریم؛ لذا ایامی که مربوط به این سادات و این امامزاده هاست مخصوصاً حضرت عبدالعظیم حسنی (سلام الله علیه) برای ما خیلی محترم است و همه شهدا که این کشور مدیون آنهاست، با خون آنها این کشور مستقل شد، ارواح همه اینها را از خدای سبحان بخواهیم که با ارواح شهدای کربلا محشور کند!
یک نکته مربوط به شهداست که از ما توقّع دارند. افرادی که می میرند، چند گروه هستند: بعضی ها اصلاً نمی دانند که مُرده اند، می بینند وضع عوض شد؛ مدت ها بعد می فهمند که مُرده اند. کسی که می میرد یک آدم عادی، می بیند وضع عوض شد، افرادی را می بیند که نمی شناسد، آنهایی را که می شناخت الآن نمی بیند، صحنه هایی را می بیند که برای او آشنا نیست، صحنه هایی که برای او آشنا بود نمی بیند، خودش را گُمشده می بیند. این است که در تلقین میت می گوییم بدان که «أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ الْجَنَّةَ حَق»؛یعنی این وضعی که برای تو پیش آمد، این وضع به نام مرگ است، تو الآن مُرده ای؛ تو بدان دیگران هم می میرند. این صحنه ای که برای تو آشنا نیست، این تلقین میت، یک شناسنامه قبر است؛ یعنی تو الآن نمی دانی که مُرده ای آنهایی که معاذالله کاری با قرآن و دین نداشتند، وقتی در قبر از آنها سؤال می کنند، پیامبر تو کیست یادشان نیست، امام تو کیست؟ یادشان نیست، چه چیزی جواب بدهند؟ می بینید بعضی ها که دوران سالمندی آنها می رسد، خیلی از مطالبی را که خواندند فراموش می کنند این جریان آلزایمر و اینها، کم یا زیاد برای دوران سالمندی در پیش هست. خیلی ها هستند که آدرس خانه شان فراموش شان می شود. تامّه مرگ مثل غدّه بدخیم سرطان و اینها نیست؛ چون اینها تحمّل پذیر است. مرگ این است که انسان در حالی که زنده است از تمام ذرّات بدن او روح مفارقت می کند. مگر می شود جریان مرگ را کسی ترسیم بکند که مرگ چقدر درد دارد، اگر تحمّل پذیر بود که آدم جان نمی داد. الآن دندانی که می کشند اگر تخدیر نکنند چرا درد می آید؟ می خواهند زنده ای را بیرون کنند. الآن پوستی را که می کنند چرا درد می آید؟ برای اینکه زنده ای را می خواهند بمیرانند، این درد می آید. وقتی تخدیر کردند او احساس ندارد، دردی ندارد؛ لذا کسی را که در اتاق عمل بردند، اگر قطعه قطعه کنند، دردش نمی آید؛ چون احساس ندارد. در حال مُردن انسان چون احساس دارد از تمام ذرّات بدن او روح می خواهد جدا شود، چقدر سخت است خدا می داند؛ اما این را می شود آسان کرد، این جریان مرگ را می شود آسان کرد. انسان وقتی به جای دیگر دل بسته باشد، حواس او نزد بدن نیست. از امام باقر (سلام الله علیه) سؤال کردند شهدای کربلا با این همه تیر و دشنه و نیزه و خنجر چه احساسی داشتند؟ فرمود: خیلی کم. فرمود: مثل اینکه با دو انگشتتان مقداری گوشت یکی از انگشتان را فشار بدهید، همین مقدار شهدا احساس کردند؛ چون حواسشان جای دیگر بود. اینکه در اتاق عمل این را قطعه قطعه می کنند چرا دردش نمی آید؛ چون حواسش جای دیگر است، تخدیرشده است، علاقه او به این بخش از بدن کم شد. امام باقر فرمود: آنها درد را احساس نمی کردند؛ این راه برای ما هم هست. در روایات ما، ائمه فرمودند: برخی ها بعد از هشتاد سال از فشار تازه یادشان می آید که پیغمبر ما کسی است که خدا بر او قرآ ن نازل کرده، هنوز نام مبارک حضرت یادشان نیست. کسی که اهل نماز و روزه و قیام و مسجد و حسینیه نیست کاری با پیغمبر ندارد همین است.
پس ما می توانیم به برکت این سادات بزرگواری که کشور ما را نورانی کردند، تنها وجود مبارک ثامن الحجج نیست، همه این ساداتی که وابسته به این خاندان هستند، اینها آمدند غدیر را، علی بن ابیطالب را، فاطمه زهرا را، امام حسن و امام حسین (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) را به اجداد ما معرفی کردند.
شهدا هم همین راه را رفتند، بر ما حق دارند؛ منتها شهدا زنده وارد برزخ می شوند، زنده وارد برزخ می شوند، یعنی چه؟ یعنی اینها کاملاً می دانند مُرده اند، افرادی را که در دنیا با آنها محشور بودند، آنها را کاملاً می شناسند وضع آنها را می خواهند باخبر شوند ارتباطشان با خدا تنگاتنگ است. در این دو بخش از قرآن کریم که از شهدا نام می برد که می فرماید اینها مرده نیستند، اینها زنده اند، اینها خیلی خوشحال اند، به اینها خیلی خوش می گذرد: ﴿وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یقْتَلُ فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ﴾، ﴿لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ﴾؛اینها ﴿یرْزَقُونَ﴾هستند، بعد دارد ﴿یسْتَبْشِرُونَ﴾؛این ﴿یسْتَبْشِرُونَ﴾ به قول این طلاّب عزیز، فعل مضارع است، یک؛ مفید استمرار است، دو؛ «إستَبشرَ»؛ یعنی طلب بشارت کرد، مژده خواست، از چه کسی مژده می خواهند و درباره چه چیزی مژده می خواهند؟ به خدا عرض می کنند مژده بدهید که آیا این خون های ما که هدر نرفته، چند نفر به مقصد رسیده اند؟ چون افراد سه قسم هستند: یا اصلاً حرکت نکردند، یا حرکت کردند به مقصد رسیدند، یا در راه هستند. شهدا حرکت کردند به مقصد رسیده اند؛ اما کسانی که راهی راه شهدا هستند، قرآن می گوید: ﴿بِالَّذینَ لَمْ یلْحَقُوا بِهِمْ﴾؛ این ﴿لَمْ یلْحَقُوا بِهِمْ﴾ عدم ملکه است. الآن کسی که از تهران می خواهد حرکت کند بیاید دماوند؛ اینها سه گروه هستند: یا حرکت کردند آمدند به مقصد رسیدند، یا در راه هستند، یا هنوز حرکت نکردند. آنهایی که حرکت نکردند نمی گوییم کجا هستند، هنوز نرسیدند، می گوییم هنوز راه نیفتادند؛ ﴿لَمْ یلْحَقُوا﴾ که عدم ملکه است، برای راهیان راه است، کسانی که راه افتادند، ولی نرسیدند. شهدا با آنهایی که در خانه شان پارک کردند کاری ندارند، با آنهایی که راه نیفتادند کاری ندارند. به خدا می گویند مژده بدهید اینهایی که راه افتادند، ولی نرسیدند؛ ﴿یسْتَبْشِرُونَ﴾ به ﴿الَّذینَ لَمْ یلْحَقُوا﴾. ﴿بِالَّذینَ لَمْ یلْحَقُوا بِهِمْ﴾؛ یعنی هنوز نرسیدند، چه کسانی نرسیدند آنهایی که راه افتادند آنکه راه نیفتاد می گویند هنوز حرکت نکرده، نمی گوییم هنوز نرسید. پس شهدا با آنهایی که حرکت نکردند در راه نیستند با آنها کاری ندارند. آنهایی که حرکت کردند در راه هستند، به خدا عرض می کنند، به ما مژده بدهید، اینها کجا هستند، ما منتظر اینها هستیم که به مقصد برسند. حالا لازم نیست شهید بشوند، وقتی که به مقصد رسیدند در دنیا هم که هستند دارند کار خیر می کنند نه بیراهه می روند نه راه کسی را می بندند، نه جلوی اقتصاد را می گیرند، نه بازار را آشفته می کنند. این دارد کار خیر می کند؛ اما آن که بازار را آشفته می کند، بیراهه می رود، راه دیگران را می بندد، اصلاً راه نیفتاده.
بنابراین اینها زنده هستند؛ اگر زنده نباشند که به خدا نمی گویند به ما مژده بده و این هر دو جای قرآن چه سوره «بقره»، چه سوره «آل عمران» دارد: ﴿وَ یسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یلْحَقُوا بِهِمْ﴾؛ یعنی خدایا مژده بدهید، این دوستان ما که حرکت کردند در کجا هستند، یعنی کمک بکن؛ پس دعای شهدا هست. ما البته وظیفه ای داریم نسبت به اینها عرض ادب می کنیم، احترام می کنیم، «فاتحه» می خوانیم؛ اما این کجا و دعای آنها کجا! ﴿وَ یسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یلْحَقُوا بِهِمْ﴾؛ ما به چه کسی می گوییم هنوز نرسید؟ به کسی که راه افتاد. کسی که در خانه اش در تهران خوابیده، نمی گوییم هنوز نرسید، می گوییم هنوز راه نیفتاد. شهدا با آنها کاری ندارند، با کسانی کار دارند که راه افتادند؛ منتها هنوز نرسیدند. به خدا عرض می کنند خدایا! بشارت بده! آ ن وقت دعا هم می کنند. ﴿وَ یسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یلْحَقُوا بِهِمْ﴾؛ هم در سوره مبارکه «بقره» هست، هم در سوره مبارکه «آل عمران»؛ پس این راه باز است.
مطلب دیگر این است که ذات اقدس الهی همه را خلق کرد، راه را هم باز کرد. فرمود: چه جن چه انس از ما کمک بخواهد ما به او کمک می دهیم؛ چون جن هم مثل انسان دو طایفه هستند: یک عده مسلمان اند؛ یک عده کافرند، جن های مسلمان، جن های مؤمن، اینها کاری به کار کسی ندارند. در بین انسان ها کافر هست منافق هست شیعه هست سنّی هست آنها هم همین طور است. در این سوره مبارکه «جن» دارد: ﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ لَأَسْقَیناهُمْ ماءً غَدَقاً﴾؛ فرمود: چه جن چه انس، مستقیم باشند. «مستقیم» به کسی می گویند که نه بیراهه می رود نه راه کسی را ببندد. فرمود: اگر کسی اهل استقامت باشد پایدار باشد، ما تمام روزی های او را تأمین می کنیم؛ هیچ گاه، هیچ درختی را، هیچ بوته ای را خشک و تشنه نمی گذاریم. ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قیلاً﴾؛ از خدا راستگوتر کیست؟ فرمود: تمام این گیاهان فشار همین مردم را می بینند، این درخت ها فشار مردم را می بینند. اگر اینها روبه راه باشند، ما آب فراوان می فرستیم، تنها آب نیست. دشمن هم چه در درون چه از بیرون، از چهار طرف حمله می کند؛ چون ما می خواهیم به عالم ابد برسیم، عالم ابد هم پاداش ابد و کار سنگین می خواهد. اگر کسی بخواهد برای ابد راحت باشد. چون جریان بهشت جریان یک میلیارد و دو میلیارد سال و اینها که نیست، انسان یک موجود ابدی می شود. ابدیت را انسان باید ترسیم بکند که چگونه موجود ابدی میشود و خسته نمی شود، این یک راه دیگری دارد؛ ولی به هر حال ما هستیم که هستیم که هستیم. در فرهنگ قرآن انسان مرگ را می میراند نه بمیرد، این حرف زیر این آسمان تازه است، فقط برای انبیاست؛ اینها آمدند گفتند انسان مرگ را می میراند؛ اما کسانی که درغرب یا غیر غرب هستند می گویند انسان مثل یک میوه است، مثل یک چغندر است که می پوسد می رود در خاک. این دیگر حق ندارد بگوید ما یک عقل خودبنیاد داریم با عقل خودمان، خودمان را آباد می کنیم. تو که عقیده ات این است با مرگ می پوسی، تو که عقیده ات این است همین هفتاد، هشتاد سال زنده هستی و دیگر هیچ! چگونه جهان را می شناسی خودت را می شناسی؟ آینده را می شناسی؟ گذشته را می شناسی؟ می گویی عقل خودبنیاد، ما خودمان، خودمان را اداره می کنیم. پس باور کن روح مجرّدی هست بدن می پوسد دوباره خدا زنده می کند؛ ولی روح که نمی پوسد روح که نمی میرد. فرمود شما با خدای سبحان وقتی مناجات می کنید، با ابدیت در ارتباط هستید می خواهید موجود ابدی باشید. بهشت ﴿خالِدینَ فیها أَبَد﴾موجود ابدی باید کار ابدی بکند.
لذا فرمود تا اینجا هستید دشواری هست: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کبَدٍ﴾. ما یک کبِد داریم که این عضو گوارشی است، یک کبَد داریم؛ «کبد»؛ یعنی رنج، «مُکابده»؛ یعنی رنج. آنکه ما را آفرید، فرمود انسان در فشار است؛ برای اینکه دشمن درون از چهار طرف حمله می کند، دشمن بیرون هم که الآن می بینید؛ ولی فرمود اگر بگویید خدا، هم از دشمن درون نجات پیدا می کنید هم از دشمن بیرون. دشمن درون که نفس امّاره است که با رهبری شیطان او را تنظیم می کند، شیطان هم صریحاً گفت: ﴿لَآتِینَّهُمْ مِنْ بَینِ أَیدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ﴾؛ من از طرف راست، از طرف چپ، از جلو و از پشت سر می آیم، از پشت سر می آیم می گویم بچه های تو، آینده تو باید از تو ارث ببرند، تمام تلاش و کوشش خود را بکن که چیزی برای آنها بگذاری، تو با دست خالی بروی، وگرنه با دست چپ و دست راست و شیطان از پشت سر می آید یعنی چه؟ صریحاً خدای سبحان در قرآن گفت: کار او این است گفت: ﴿لَآتِینَّهُمْ مِنْ بَینِ أَیدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ﴾؛ گاهی از طرف قدرت، گاهی از طرف ضعف، گاهی از طرف جلو، گاهی از طرف دنبال؛ این برای شیطان است. شیطان بیرون، شیطان اکبر را هم که دیدید الآن بهانه های فراوانی دارد یا به بهانه تحریم یا عناوین دیگر از راه دیگر می آید. اما خدا مرحوم مجلسی (رضوان الله تعالی علیه) را غریق رحمت کند! لطیفه ای دارد و آن لطیفه این است که در قرآن کریم از قول شیطان از چهار طرف نقل کرد، گفت من از جلو و پشت سر و دنبال و دست راست و دست چپ می آیم؛ اما بالا و پایین را نگفت می آیم، از بالا و پایین می آیم را نگفت، این چهار طرف را گفت، معلوم می شود این دو طرف باز است. مرحوم مجلسی (رضوان الله تعالی علیه) می فرماید: نکته ای که شیطان گفت از جلو می آیم، از پشت سر می آیم، از طرف راست می آیم، از طرف چپ می آیم، بالا و پایین را نگفت؛ برای اینکه بالا و پایین راه خداست؛ یا دست دراز می کنیم به خدا می گوییم خدا! یا به خاک می افتیم، می گوییم خدا. راه باز است چرا این کار را نکنیم، اگر شیطان می توانست این جلوی دست ما را بگیرد به خدا توجه نکنیم نگوییم خدا می گفت از طرف بالا هم می آیم و اگر می توانست جلوی سجده ما را هم بگیرد، می گفت از طرف پایین هم می آیم، این دو راه باز است، دشمن بیرون هم همین طور. اینکه ذات اقدس الهی در این قسمت فرمود: اگر مستقیم باشید، بگویید خدا، هم از دشمن درون، هم از دشمن بیرون شما را نجات میدهم همین است. از صدر اسلام تاکنون هر وقت ما گفتیم خدا، محفوظ ماندیم، هر وقت گفتیم هوا، مشکل دیدیم. بنابراین این دو نکته فراموشمان نشود: یکی اینکه ما دوست شهدا هستیم؛ چه نعمتی بهتر از اینکه از دعای اینها استفاده کنیم. دعای اینها یقیناً مستجاب است، اینها هم دعا را مستقیماً با خدا در میان می گذارند؛ پس ما راه بیفتیم تا اینها بگویند خدایا بشارت بده اینها در کدام مقطع هستند که به مقصد برسند. ما به ﴿الَّذینَ لَمْ یلْحَقُوا﴾ باشیم نه اینکه اصلاً راه نیفتیم؛ یکی هم مسئله استقامت است که إن شاءالله امیدواریم با حفظ آن استقامت، هم دشمن درون از بین برود، هم دشمن بیرون.