ماهان شبکه ایرانیان

نامه امام علی به امام مجتبی علیهما السلام

در نهج البلاغه، بعد از شرح خطبه های نورانی آن حضرت و همچنین نامه های آن حضرت، به کلمات حکیمانه آن حضرت رسید

در نهج البلاغه، بعد از شرح خطبه های نورانی آن حضرت و همچنین نامه های آن حضرت، به کلمات حکیمانه آن حضرت رسید. خطبه های آن حضرت، طبق شماره های نهج البلاغه 241 خطبه و نامه های آن حضرت 79 نامه دارد. در شماره دهِ کلمات حکیمانه حضرت علی علیه السلام بسیار مضامین عالی دارد. مشکل نهج البلاغه این است که یک بخش از آن تکرار است، یک بخش از آن کمبود. برخی از نامه ها گزینش شده است، بعضی از نامه ها گزینش شده است. آن خطبه معروفی که حضرت درباره وصف «متّقیان» فرمود، آن تقریباً بیست صفحه است و سید رضی (رضوان الله تعالی علیه) در حدود هفت، هشت صفحه آن را نقل کرد. بخشی از خطبه ها را ظاهراً اصلاً نقل نکرد، بخشی را هم متفرقه نقل کرده است. نامه ها هم این چنین است. این کلمات حکیمانه آن حضرت که تقریباً 473 کلمه است. بسیاری از اینها تکراری است؛ یعنی از همان خطبه ها جمله هایی را انتخاب فرمودند، یک؛ از آن نامه ها جمله هایی را انتخاب فرمودند، دو؛ برخی از نامه ها گزینش شده است بعضی از نامه ها گزینش شده است و این کتاب شریف تمام نهج البلاغه، یک کتاب بسیار مغتنمی است که تمام فرمایشات حضرت را تا آن‎جا که ممکن بود جمع کردند.

شماره ده از کلمات نورانی آن حضرت، اینها نامه ای است که برای فرزند بزرگوارشان؛ حالا یا امام حسن است یا ابن حنفیه، در نهج البلاغه هست که نامه ای برای حضرت هست و این نامه هم مفصّل است که در اواخر عمر وجود مبارک امیرالمؤمنین، این نامه را برای فرزندشان نوشتند: «مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِی»؛ یعنی پدری که در آستانه رفتن هست به پسرش این نامه را می نویسد. برخی ها گفتند این نامه به امام مجتبی (سلام الله علیه) نوشته شده، برخی هم گفتند به ابن حنفیه. این کلمات قصار تاکنون یک بخش از آن مربوط به نامه ای است که برای مالک اشتر مرقوم فرمودند. برای مالک اشتر چند تا نامه دارد؛ یک نامه های سیاسی اجتماعی است که معروف است به آن عهدنامه مالک. یک نامه دستور اخلاقی است که برای مالک مرقوم فرمودند. بخشی از این کلمات قصار که تاکنون خواندیم، اینها مربوط به نامه اختصاصی است که حضرت برای مالک اشتر نوشتند. برخی هم از این کلماتی که می خوانیم مربوط به نامه ای است که وجود مبارک حضرت برای امام مجتبی نوشتند.

در این شماره ده فرمودند: «إِذَا قَدَرْتَ عَلَی عَدُوِّک فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُکراً لِلْقُدْرَةِ عَلَیهِ»؛ اگر بر دشمنت مسلّط شدی قادرانه او را مقهور کردی، عفو از او را شکر قدرت قرار بده. اگر کسی نعمتی خدا به او داد، شکر این نعمت واجب است، و اگر کسی شکر نعمت کرد، خدای سبحان نعمت او را افزون می کند، اگر شکرش شکر متوسط باشد؛ خود او را بالا می برد اگر شکر او شکر عالی باشد. اینکه گفته شد: «شکر نعمت نعمتت افزون کند؛ کفر، نعمت از کفت بیرون کند»؛ نه «کفرِ نعمت»! شکر نعمت این کار را می کند، کفر نعمت، نعمت از کف بیرون کند، این برای شکر متوسط است که اگر کسی شکر نعمت کرد نعمتش افزوده می شود. اما آنچه در سوره مبارکه «ابراهیم» آمده است، نفرمود اگر شکر نعمت کردید ما نعمت شما را افزوده می کنیم! گوهرِ هستی شاکر را بالا می برد: ﴿لَئِن شَکرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکمْ﴾،نه «لأزیدنّ نعمَتَکُمْ». یک وقت است انسان در حد ایمانِ متوسط درک می کند و شکر می کند، این شکر باعث افزایش نعمت اوست، می شود «شکر نعمت، نعمتت افزون کند». یک وقت است که وقتی به امام(سلام الله علیه) عرض کردند که ما چگونه خدا را شکر کنیم؟ فرمود: تمام نعمت ها را از او بدانید، بعد فرمودند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین »؛ من تمام شکرها را در این جمله انجام دادم؛یعنی توحید در شکر، توحید در مُنعِم بودن، توحید در ربوبیت، توحید در الهیت، همه را من رعایت کردم، چون این «الف» و «لام»، «الف» و «لام» استغراق است؛ یعنی تمام حمدها از هر حامدی که صادر بشود از آنِ خداست؛ چون حمد در برابر نعمت است و منعم غیر از خدا نیست. اگر شکر در این حد باشد، گوهر ایمان خود شخص بالا می آید که در سوره «ابراهیم» فرمود: ﴿لَئِن شَکرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکمْ﴾، نه «لازیدنّ نعمتَکُم».

این شکر نعمت مصادیقی دارد، فرمود اگر بر دشمن پیروز شدید، عفو از او را شکر قرار بدهید؛ یعنی یکی از مصادیق شکرِ نعمت است. این برای کدام دشمن است؟ آن دشمنی است که اگر شما بر او مسلّط شدید او دگرباره در صدد عدوات و دشمنی نباشد؛ اما آن دشمنی که هرگز دست از دشمنی برنمی دارد نباید مورد عفو قرار بگیرد، همچنان باید تحت استیلا قرار بگیرد و آن نفس امّاره است. شیطان آن دشمنی نیست که اگر کسی نسبت به او مهربانی کند از او عفو کند، او صرف نظر کند. اینکه حضرت فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّک نَفْسُک الَّتِی بَینَ جَنْبَیک»؛ فرمود از هر دشمنی این هوس بدتر است، چرا؟ برای اینکه حالا یا مار یا عقرب یا سگ یا گرگ به انسان حمله کرد، انسان اگر یک مقدار گوشت یا غذایی پیش این سگ بیندازد، در همان چند لحظه ای که سگ یا گرگ مشغول خوردن آن گوشت است، آدم را رها می کند؛ اما این نفس امّاره اگر گفت این نگاه نامحرم را انجام بده، یا این حرف حرام را بزن! همین که انسان حرف او را گوش داد، حرف بد زد یا نامحرم را نگاه کرد، او یک قدم جلوتر می آید. هیچ ممکن نیست دشمنی مثل نفس امّاره باشد. هر دشمنی را انسان یک طعمه جلوی او بیندازد در همان چند لحظه یا چند ساعتی که مشغول خوردن آن طعمه است، انسان آزاد است؛ اما نفس امّاره همین که انسان یک قدم حرف او را گوش داد، او ده قدم جلوتر می آید؛ لذا «أَعْدَی عَدُوِّک نَفْسُک الَّتِی بَینَ جَنْبَیک». این بیان نورانی حضرت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است.

 اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود: اگر بر دشمنی قادر شدیم عفو از او را شکر نعمت قرار بدهیم، درباره دشمن بیرون است نه دشمن درون. دشمن بیرون دو قسم است، اما حالا دشمن بیرون فقط یک قسم است، هیچ ممکن نیست که انسان بتواند از او عفو کند و او دوباره دشمنی نکند، «إِذَا قَدَرْتَ عَلَی عَدُوِّک فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُکراً لِلْقُدْرَةِ عَلَیهِ»؛ این کار در زمان خود حضرت انجام شد. وقتی بر مشرکان مکه پیروز شد فرمود: «إذهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاء»،حالا که اسلحه را به زمین انداختید اظهار عجز کردید، دیگر ما کاری با شما نداریم. حضرت عفو کرد که بسیاری از اینها به همان «ابن الطُّلقاء» معروف شدند؛ اما حضرت می دانست که دیگر کاری از آنها ساخته نیست. اما آن دشمنی که اگر شما یک لحظه عفو کنید دوباره خودش را تجهیز می کند، عفو از او شکر نیست یک غفلت است، دشمن درون فقط یک قسم است؛ لذا حضرت فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّک نَفْسُک الَّتِی بَینَ جَنْبَیک».

کلمه یازدهم که اینها همه در همان نامه هایی که برای حضرت امام مجتبی مرقوم فرمودند هست: «أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکتِسَابِ الْإِخْوَانِ وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ»؛ عاجزترین مردم کسی است که نتواند در جامعه برای خودش یک دوست صادق و صدیق فراهم کند. یک بیان نورانی از حضرت امیر است که ریشه آن در بیانات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هست و آن فرمود: «عَجِبْتُ لِمَنْ یشْتَرِی الْعَبِیدَ بِمَالِهِ فَیعْتِقُهُمْ کیفَ لَا یشْتَرِی الْأَحْرَارَ بِحُسْنِ خُلُقِه»؛فرمود: من در تعجب هستم که مردم مال می دهند بنده می خرند؛ اما اخلاق را رعایت نمی کنند که آزادمردم را بخرند! مردان آزاده وقتی ببینند کسی خلیق است، خوش خُلق است، صادق است، امین است، پاک است، به او دل می سپارند. فرمود شما پول می دهید بنده می خرید، اخلاق داشته باشید که جامعه ای را بخرید، نه اینکه آنها  معاذالله  بنده تو بشوند! می شوند هر چه تو بخواهی برای تو انجام می دهند. نه تنها در ظاهر، اگر مشکلی پیش آمد، بیمار شدی، شب برمی خیزند دعا می کنند. از این نعمت بالاتر! فرمود چرا شما به این فکر هستید که بنده ها را بخرید، به این فکر باشید که آزادها را بخرید.

«عَجِبْتُ لِمَنْ یشْتَرِی الْعَبِیدَ بِمَالِهِ فَیعْتِقُهُمْ کیفَ لَا یشْتَرِی الْأَحْرَارَ بِحُسْنِ خُلُقِه». بارها به عرض شما رسید که اخلاق جامعه را منسجم می کند. وجود مبارک امام(سلام الله علیه) فرمود: «تَزَاوَرُوا»؛ یکدیگر را ترک نکنید، به زیارت یکدیگر بروید، محفل یکدیگر را پُر کنید جمع بشوید، چرا؟ «فَإِنَّ فِی زِیارَتِکمْ إِحْیاءً لِقُلُوبِکمْ وَ ذِکراً لِأَحَادِیثِنَا»؛ شما شیعیان ما هستید وقتی کنار هم جمع شدید احادیث ما را نقل می کنید. احادیث ما همه اش که مربوط به مسئله نماز و روزه و مانند آن نیست، بخشی مربوط به فقه است، بخشی مربوط به اخلاق است، بخشی مربوط به حقوق است. «تَزَاوَرُوا فَإِنَّ فِی زِیارَتِکمْ إِحْیاءً لِقُلُوبِکمْ وَ ذِکراً لِأَحَادِیثِنَا وَ أَحَادِیثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَکمْ عَلَی بَعْض»؛فرمود فایده کلمات ما این است که در جامعه عاطفه ایجاد می کند. مستحضرید که همه ما شنیده ایم و این حرف را هم می گوییم و حرف درستی هم هست، می گوییم «سنگ روی سنگ بند نمی شود». الآن این برج هایی که می سازند اگر این کف، طبقه اوّل سنگ گذاشتند، طبقه دوم را بخواهند روی آن سنگ بگذارند که بند نمی شود، یک ملات نرمی می خواهد. اینکه می گوییم: «سنگ روی سنگ بند نمی شود»، مطلب درستی است. اگر یک ملات نرم نباشد سنگ روی سنگ بند نمی شود. این ملات نرم سنگ را روی سنگ بند می کند، این می شود بُرج، آن می شود قصرِ چند طبقه، آن می شود فلان، آن می شود فلان. وجود مبارک امام فرمود، دستورات اخلاقی ما آن ملات است که جامعه بسته را به هم مرتبط می کند: «تَزَاوَرُوا فَإِنَّ فِی زِیارَتِکمْ إِحْیاءً لِقُلُوبِکمْ وَ ذِکراً لِأَحَادِیثِنَا وَ أَحَادِیثُنَا تُعَطِّفُ»؛ عاطفه همان ملات نرم است. «أَحَادِیثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَکمْ عَلَی بَعْض»؛ آن وقت می شود قصر، آن وقت می شود بنیان مرصوص.

اینجا هم فرمود عاجزترین مردم کسی است که نتواند برادر ایمانی تهیه کند. لطیف تر از «أصدقاء»، «إخوان» است. فرمود: ﴿إَنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة﴾همین است. آن ایمان یک ملات نرمی است که جامعه را به هم جمع می کند. فرمود اگر کسی نتواند برادر ایمانی جذب کند که مشکل او را در روز خطر حلّ کند، او جزء عاجزترین مردم است و عاجزتر از او کسی است که برادری فراهم کرده و تهیه کرده، دوست صادقی تهیه کرده؛ ولی در اثر رعایت نکردن و ادامه ندادن اخلاق، آن برادر را از دست داد. نکته ای است که مستحضرید اینجا ما أعجز از أعجز که نداریم. اینکه فرمود: «أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکتِسَابِ الْإِخْوَانِ»؛ یعنی عاجزترین مردم. أعجز از عاجزترین مردم که فرض ندارد! لکن این کلمه «النَّاس» اگر عموم بود، عاجزتر از همه دیگر عاجزتر نداشت؛ ولی «النَّاس» را گفتند مطلق است نه عام، چون مطلق است می تواند سعه عام را نداشته باشد؛ قهراً أعجز از أعجز فرض دارد. بنابراین اگر کلمه «النَّاس» عام بود، معنای آن این بود: «عاجزترین مردم در بین همه» و دیگر أعجز از او فرض نداشت؛ اما چون مطلق است نه عام، آن أعجز می شود أعجز نسبی و نه نفسی. وقتی أعجز نسبی شد أعجز از او فرض دارد. فرمود: «أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکتِسَابِ الْإِخْوَانِ وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ»؛ کسی که دوستی پیدا کرده و به زحمت زیاد، یک رفیق شفیقی پیدا کرده؛ اما در اثر مواظب نبودن گفتار، رفتار و زبانش را کنترل نکرده، آن دوست را از دست داد.

کلمه دوازدهمی که هست  اینها همه در آن نامه های حضرت است برای امام مجتبی : «إِذَا وَصَلَتْ إِلَیکمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ فَلَا تُنْفِرُوا»؛ برخی ها «تُنَفِّرُوا» هم ضبط کردند. «فَلَا تُنْفِرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّکرِ»؛فرمود: اگر یک سلسله نعمتی به شما رسید، این سلسله ادامه دارد. همین که بخشی از نعمت به شما رسید، مبادا مغرور بشوید این را بیجا صرف بکنید و گرنه آن بقیه سلسله نخواهد آمد. تشبیهی که حضرت کردند، فرمودند این مرغ های هوایی می بینید این مرغ ها چه در هوا پرواز کنند چه روی آب بنشینند، فردی از این مرغ ها که وقتی روی دریا می نشینند یا روی قله ای می نشینند یا روی مزرعه ای می نشینند، بقیه این رمه هم به دنبال او می آیند. اینها با هم هستند. فرمود: نعمت ها مثل سلسله این پرنده هاست؛ اگر چند تا پرنده نعمت به کنار سفره شما آمد، شما ناشکری نکنید که بقیه برمند! «نَفْر»؛ یعنی کوچ کردن. دو تا «نَفْر» را در قرآن کریم بیان کردند؛ این «نَفْر» یک «نَفْر» اخلاقی و اجتماعی است که وجود مبارک حضرت امیر بیان کرده است. «نَفْر»؛ یعنی کوچ کردن. یک «نَفْر» نظامی در قرآن هست، یک «نَفْر» فرهنگی فقهی؛ آن نفر نظامی همین است که فرمود در برابر دشمن: ﴿فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً﴾یا ثُبه ثُبه، گروه گروه؛ یا اگر خطر بیشتر شد یکسره حمله کنید، یکسره دفاع کنید. این «نَفْر» گروهی یا «نَفْر» دسته جمعی، «نَفْر» نظامی است که قرآن به آن اشاره کرده است: ﴿فَانفِرُوا ثُبَاتٍ﴾؛ «ثُبات» یعنی ثُبه ثُبه؛ یعنی گروه گروه ﴿أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً﴾ که دفاع مقدس هشت ساله از همین قبیل بود.

یک «نَفْر» فرهنگی، فقهی است که در سوره مبارکه «توبه» آمده است: ﴿فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِن کلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ﴾ چرا گروه گروه، به حوزه های علمی نمی روند که فقیه بشوند و برگردند به شهرشان و جامعه خودشان را انذار کنند؟ چون مستحضرید کسی که از یک شهر است، ممکن است مردم آن شهر قدر او را ندانند، ولی اثرش در آن شهر بیش از انسان غریب است. انسان غریب را نمی شناسند؛ ولی این عالِم، این روحانی که از خود آن شهر است، پدر او، جدّ او همه را می شناسند سوابق او را می شناسند، او وقتی سخنرانی می کند یا امامت جمعه یا جماعتی را به عهده دارد حرف او اثربخش تر است؛ لذا فرمود: ﴿فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِن کلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ لِینْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیهِمْ﴾، اینها دسته دسته از شهر و روستا حرکت کنند بیایند در مراکز علمی، وقتی فقیه شدند و عالم شدند و به دستور دین آگاه شدند و عمل کردند، به شهرهای خودشان برگردند. این یک «نَفْر» فرهنگی فقهی است که قرآن کریم در قبال آن «نَفْر» نظامی بیان کرده است.

اما این «نَفْر»ی که وجود مبارک حضرت امیر بیان می کند می فرماید: این سلسله نِعَم، مثل این دسته های پرنده اند؛ این دسته های پرنده اوّل چند نفر می آیند اینجا می نشینند، بقیه به دنیال او می آیند. اگر اینها احساس کردند که اینجا خطر هست، فوراً برمی خیزند. وقتی اینها برخاستند، آن دنباله نعمت ادامه ندارد، آنها دیگر نمی آیند. فرمودند نعمتی که دارد می آید؛ حالا یا فرزندان خوب است، یا علم خوب است، یا مال حلال است، نعمتی که دارد می آید، شما اینجا دیگر دام ننهید، اینها را بند نکشید، اینها را در راه خلاف صرف نکنید، تا آن ادامه نعمت بیاید. فرمود: «إِذَا وَصَلَتْ إِلَیکمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ»؛ این پرنده ها که دسته دسته دارند می آیند، چند نفر که آمدند اینجا، اگر همین که آمدند ببینند صدای تیر است و صدای تفنگ است و آثار دام هست، آن بقیه دیگر نمی آیند. فرمودند یک مقدار نعمتی که به شما رسید، این طلیعه یک گروه است شما قدر این را بدانید بجا مصرف کنید، شکرگزار باشید تظاهر به نعمت بکنید، کسی را نرنجانید؛ «إِذَا وَصَلَتْ إِلَیکمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ فَلَا تُنفِرُوا»؛ بقیه را نرمانید. بگویید: «ما بر لب بامی که نشستیم نشستیم»! و گرنه آنها هم می گویند: «ما از لب بامی که پریدیم پریدیم»، چرا این کار را بکنیم؟ فرمود چرا می رمانید؟ اینها یک گروه هستند آمدند. شما حق اینها را ادا کنید، بقیه سلسله نِعَم ادامه پیدا می کند.

خدا مرحوم علامه طباطبایی را غریق رحمت کند! فرمود ما چهارده نسل است که روحانی هستیم. این سلسله نِعَم است. کم توفیقی نیست که آدم چهارده نسل عالِم بپروراند. این هست، این مخصوص یک گروه خاصی که نیست. اگر کسی خدا به او توفیق داد او روحانی شد درسی خواند، به علم صائب و عمل صالح رسید، طرزی کند که در خاندان او این نعمت باشد. در فرزندان او، دودمان او، این نعمت ادامه داشته باشد چرا حالا ما ناشکری بکنیم که بقیه این پرنده های الهی برمند و نیایند!؟ فرمود: «فَلَا تُنفِرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّکرِ»؛ کمتر شکرگزاری بکنید، بقیه این قافله می رمند و نمی آیند.

«مَنْ ضَیعَهُ الْأَقْرَبُ أُتِیحَ لَهُ الْأَبْعَدُ»؛ گاهی می بینید برخی ها در شهر یا روستا و یا دیارشان بی مهری می بینند، اینها نباید برنجند، از اصل مطلب فاصله بگیرند. فرمود: ﴿وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَة﴾؛ اگر اهالی یک شهر، اهالی یک روستا، اهالی یک محل، اهالی یک قبیله نسبت به عالِم آن قبیله، نسبت به آن خَیر قبیله، نسبت به آن مرد بزرگ و بزرگوار قبیله بدرفتاری کردند، جای دیگر برای او باز است. این نباید از اصل کار خیر برنجد. «مَنْ ضَیعَهُ الْأَقْرَبُ أُتِیحَ لَهُ الْأَبْعَدُ»؛ «إتاحَة»؛ یعنی فرصت مناسبی از راه دور برای این شخص فراهم می شود. این طور نیست که حالا اینجا رنجید، از همه برنجد، از این رشته برنجد.

شماره چهاردهم: «مَا کلُّ مَفْتُونٍ یعَاتَبُ»؛ در فتنه باید مواظب بود که فتنه گر آسیبی به جامعه اسلامی می رساند، به مسلمان ها آسیب می رساند، او باید به عقاب الهی برسد؛ اما در فتنه بعضی ها هستند که فریب خورده اند. فرمود: فریب‎خورده ها را کیفر ندهید، عتاب نکنید، برای اینکه او نفهمیده وارد شده است. برخی ها مثل مرحوم ابن میثم و دیگران احتمال دادند گفتند: «مَا کلُّ مَفْتُونٍ یعَاتَبُ»؛ یعنی هر فتنه شده ای مورد عتاب قرار نمی گیرد، برای اینکه اگر عتاب بکنی در او اثر ندارد؛ یعنی مثل اینکه هر مبتلای به منکری، نهی از منکر ندارد. وقتی که اثر ندارد شما چگونه نهی از منکر می کنید؟ این معنا می تواند درست باشد؛ ولی دور از ذهن است

غرض این است که در هر حادثه آن‎که واقعاً شرور است، بدرفتار است او باید به کیفر الهی برسد؛ اما کسی که فریب‎خورده است باید او را هدایت کرد. «مَا کلُّ مَفْتُونٍ یعَاتَبُ».

شماره پانزدهم این است: «تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِیرِ حَتَّی یکونَ الْحَتْفُ فِی التَّدْبِیرِ»؛ ما بندگان خدا هستیم، همه امور را ذات اقدس الهی آفرید و همه را هم او دارد اداره می کند. وظیفه ما در برابر نعمت الهی شکر است. این تعبیرات نورانی حضرت، بیانات لطف آمیز آن حضرت است. اما آن بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در اوّلین دعا گذشته از اینکه تعبیرات ادبی را به همراه دارد، یک مطلب عقلی را تفهیم می کند. شما این دعای نورانی امام سجاد در این اوّلین دعای صحیفه سجادیه را ملاحظه بفرمایید، عرض می کند خدایا! همه نعمت ها از شماست، یک؛ راه شکر این نعمت را به ما آموختی، دو؛ و شکر نعمت سهم تعیین‎کننده ای در پیشرفت ما دارد، سه؛ اگر راه شکر را نیاموخته بودی و انسان ها شکر نمی کردند، «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیةِ» ببینید این دعاست. دعای صحیفه سجادیه مثل خطبه نهج البلاغه کلمات عمیق عقلی را به همراه دارد. انسان را معرفی می کند؛ یعنی انسان حیوان ناطق نیست، انسان «حیوانٌ ناطقٌ حامد». این دعای نورانی را ملاحظه بفرمایید، عرض می کند خدایا! اگر شکر را جامعه بشری نمی آموخت و شکر نمی کرد، دیگر انسان نبود، فقط حیوانی بود که حرف می زد. اگر شکر نباشد، «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیةِ» که فرمودی: ﴿أُولئِک کالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾.

مستحضرید که تعبیرات روایی ائمه، مثل تعبیرات قرآن ذات اقدس الهی، اینها اهانت نیست، تحقیر نیست، اینها تحقیق است. اینکه فرمود: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً﴾ ظاهر آن تحقیر است؛ ولی این چنین نیست، تحقیق است؛ یعنی واقعاً این حیوان است. سه، چهار تا راه دارد که انسان به این آیه دسترسی پیدا کند: یا چشم باطن پیدا کند تا باطن اینها را ببیند که چه هستند؟ یا نظیر آنچه را که برای امام سجاد و امام باقر(سلام الله علیهما) در صحنه عرفات «مَا أَکثَرَ الضَّجِیجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِیج»، و اینها پیش آمد اینها به اصحابشان نشان دادند، آن برکت برسد باطن افراد را ببینند! یا حرف ائمه(علیهم السلام) را گوش می دهد که باطن بعضی ها حیوان اند! یا چند روز صبر کند بعد از مرگ معلوم می شود که چه کسی به صورت انسان محشور می شود و چه کسی به صورت حیوان. این تحقیر صِرف نیست، ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ تحقیق است. این بیان نورانی امام سجاد در اوّلین دعای همین صحیفه این است که اگر کسی در کنار سفره خدا بنشیند؛ این نعمت ها فرق نمی کند، چه نعمت های ظاهری باشد مثل غذا و لباس و مانند آن، چه نعمت حقیقی باشد مثل چشم و گوش. اگر کسی این نعمت را بیجا مصرف کرده است: «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیةِ»؛ آن وقت عصاره این فرمایش این است که «الإنسان ما هو»؟ «الإنسان حیوان ناطق حامد»، که اگر حمد نباشد انسان نیست.

اینجا هم وجود مبارک حضرت فرمود در خیلی از موارد است که انسان برنامه ریزی می کند؛ اما نمی داند که در تدبیر چه کسی هست. همه امور به این نیست که انسان فکر بکند، به ما گفتند فکر بکنید؛ ولی در آغاز بگویید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»؛ بگویید خدایا به نام تو من این کار را شروع می کنم. آن وقت اگر مشکلی باشد، خدا وسیله فراهم میکند که آن مشکل پیش نمیآید، یا در درون انسان «عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِم. . . وَ نَقْضِ الْهِمَم»؛در حیطه تصمیمگیری انسان اثر میگذارد، انسان از عزم خود برمیگردد، بعد معلوم میشود خوب شد این کار را نکرد یا در بیرون اثر میگذارد، جلوی آن مانع را میگیرد. فرمود به هر حال تقدیر الهی قویتر از تدبیر ماست. گوشهای از کارها به تدبیر ما وابسته است، قسمت مهم آن به تقدیر الهی وابسته است؛ لذا اگر ذات اقدس الهی مصلحت نبود یا در درون ما مانع ایجاد میکند که میشود: «عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِم وَ نَقْضِ الْهِمَم»؛ یا در بیرون مانع ایجاد میکند که «وَ کمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَیتَه وَ کمْ مِنْ مَکرُوهٍ دَفَعْتَه». این دعای نورانی «کمیل» که شب‎های جمعه میخوانیم و میخوانید  إن‎شاءالله یعنی در خیلی از موارد است که ذات اقدس الهی مانع ایجاد میکند نمیگذارد آن خطر به ما برسد. اگر ما این‎چنین باشیم، موحدانه بیندیشیم، یا از دو طرف ما را حفظ میکند یا لاأقل از یک طرف؛ یعنی یا هم از درون و هم از بیرون ما را حفظ میکند یا از «احد الطرفین» ما را حفظ میکند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان