در توضیح و تفسیر سوره مبارکه «مرسلات» که آیات قران دارای مضلمیت بسیار بلند دارد. این سوره هم آن طوری که سید رضی (رضوان الله علیه) در مجازات القرآن دارد که اینها قبل از هزار سال نوشته شده؛ مانند بعضی از تفسیرهای اهل سنت که برای قبل از هزار سال است نوشته است که «فی سورة التی یذکر فیها المرسلات». این نامها «علم بالغلبه» است نه اینکه واقعاً نامگذاری از طرف معصومین شده باشد. «فی السورة التی یذکر فیها المرسلات»؛ نظیر «فی السورة التی یذکر فیها البقرة، فی السورة التی یذکر فیها الفیل» نه اینکه سوره به نام سوره «بقره» باشد.
اول این سوره آیه مبارکه مرسلات است، این پنج سوگند با آن متعلقش که آیه ششم است، آیا درباره بادهاست یا درباره فرشتههاست؟ هر کدام از اینها باشد یک تناسبی دارد. اولاً این سوره مبارکه در مکه نازل شد، برای اینکه معارف اصلی و محتوای اصلی این معارف دیه است، مسئله جهاد و زکات و صوم و مانند آن که در مدینه نازل شد در این گونه از سور نیست. «واو» در مرسلات هم «واو» سوگند است. سوگند برای اهمیت دادن به مطلب است عامل اهمیت هم یا درونی است یا بیرونی. عامل بیرونی این است که سوگند به یک مقام با عظمت، به یک شیء با عظمت؛ مقام با عظمت مثل اینکه به ذات أقدس الهی سوگند یاد شود، شیء با عظمت مثل اینکه به کعبه «برب البیت» «و رب البیت» «و البیت» به خود کعبه سوگند یاد میشود؛ اینها مؤیدهای بیرونی است. مؤیدهای درونی این است که برهانی که در مسئله است به خود آن برهان قسم بخورد، یک وقت است که کسی برهان در دستش نیست به یک عامل بیرونی سوگند یاد میکنند؛ مثل اینکه در یک جای تاریکی هستند، کسی نمیداند الآن اول صبح است: ﴿حَتَّی یتَبَینَ لَکمُ الْخَیطُ الْأَبْیضُ مِنَ الْخَیطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ﴾ که امساک بکند از دیگری سؤال میکند دیگری میگوید که مثلاً به خدا قسم یا به پیغمبر قسم که الآن روز شده، موقع اذان است که این شخص سوگند یاد میکند به یک امر بیرونی. یک وقت است که کسی در تاریکی قرار دارد و یا نابیناست، از کسی که در روشنی قرار دارد و یا بیناست سؤال میکند که روز شده است یا نه؟ این میگوید به این آفتاب قسم الآن روز است. این قسم به بیگانه به بیرون نیست، قسم به درون است، قسم به دلیل است، قسم به برهان مسئله است که قسم به این آفتاب الآن روز است.
درباره قرآن کریم و در آیاتی که در قرآن کریم است دو جور سوگند است: یک وقت ذات أقدس الهی مطلبی را ادا میکند به شیء عظیم قسم میخورد؛ مثل اینکه به عمر وجود مبارک پیغمبر، به حیات مبارک پیغمبر سوگند میخورد: ﴿لَعَمْرُک إِنَّهُمْ لَفی سَکرَتِهِمْ یعْمَهُونَ﴾ قسم به جان تو اینها بی راهه میروند؛ گرچه آن قابل تطبیق هست بر قسمهای درونی و قسمهای برهان، اما به هر حال به حسب ظاهر جان پیغمبر و حیات پیغمبر بیرون از کار دیگران است. این در حقیقت عمر است؛ یعنی حیات که با «ضمّه» شروع میشود؛ لکن چون قسم فراوان به کار برده میشود و «ضمّه» دشوار است، این عُمر شده «عَمر»؛ ﴿لَعَمْرُک﴾؛ یعنی «لعُمرکَ»، قسم به جان شما و حیات شما اینها بی راهه میروند گرچه آن هم قبال تحلیل است که حیات حضرت حیات مستقیم است، این دلیل است که دیگران بی راهه میروند.
پس قسم گاهی به بیرون از شیء است، گاهی به درون یعنی به برهان مسئله قسم میخورد. درباره قرآن و عظمت قرآن که قسم یاد میشود از همین دو قسم استفاده شده؛ آنجایی که با بیرون قسم میخورد آن کم نیست؛ اما آنجایی که با درون قسم میخورد؛ مثل سوره مبارکه «یس» میفرماید: ﴿یس ٭ وَ الْقُرْآنِ الْحَکیمِ ٭ إِنَّک لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾ قسم به این قرآن تو پیغمبری؛ قرآن معجزه است به معجزه قسم خورد به عامل درونی قسم خوردن است؛ مثل اینکه کسی قسم بخورد به این آفتاب الآن روز است. اینکه فرمود قسم به این قرآن تو پیغمبری، یعنی قسم به این معجزه تو پیغمبری ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَی أَن یأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیراً﴾ این قسم به برهان مسئله است نه به بیرون. پس قسمهای قرآن کریم دو قسم است، آیا همه قسمها به درون برمیگردد یا نه؟ آن را در بخشی از بیانات سیدنا الاستاد هست که نیاز به تبیین دارد؛ ولی «علی أی حال» به حسب ظاهر قسم یا به بیرون است یا به درون و اگر به بیرون است باید یک پیوندی هم با درون داشته باشد، قسمهای با درون مثل قسم به این قرآن تو پیغمبری، یعنی قسم به این معجزه که تو پیغمبری.
این پنج قسم که در این شش آیه آمده است، اینها زمینه است برای معاد؛ قسم به این امور که قیامت حق است. اینها البته امور مهماند، برای اینکه کل نظام را اینها دارند میگردانند. اگر منظور از این مرسلات و مانند آن فرشتهها باشند، فرشتهها به اذن خدا مدبّرات امرند که ﴿فی کلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ و مانند آن فرشتگانی هستند که مسئول تدبیر آسمانها هستند. این مدبرات برای آن است که کل نظام را تدبیر بکنند، به مقصد برسانند. نظامی که در آن امر و نهی هست، نظام معاددار است چرا؟ برای اینکه امر و نهی تکلیف است. این تکلیف یک روز پاداشی میخواهد، کسی که به این تکلیف عمل کرده پاداش میبیند، نکرده کیفر میبیند؛ ممکن نیست امر و نهی باشد تکلیف باشد و حساب و کتابی نباشد؛ این هیچ ممکن نیست که شریعت باشد امر باشد نهی باشد دستور باشد و روز حساب نباشد. پس اگر چنانچه به این امور قسم یاد شد قسم به برهان مسئله است. قسم به مدبراتی که گردانندگان این عالماند قیامت حق است.
مطلب دیگر این است که در این رسم الخط در حقیقت الآن اینها قرآن را به اسارت گرفتند. ما یک «إنّما» داریم مثل یک «إنّما» و «أنّما» که حرف است و برای مفید حصر است «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیات»«إنّما» داریم. یک «إنّ مَا» داریم که «إنّ» از حروف مشبهة بالفعل است و آن «ما» موصوله است، اسم آن است. آن جایی که میگوییم «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیات» و مانند آن این «إنّ» را با «مَا» یکجا مینویسند، چون جمعاً یک حرف است؛ اما آن جایی که ﴿إِنَّ مَا تُوعَدُونَ﴾ «إنّ مَا» فلان؛ این «إنّ» حرف مشبهة بالفعل و حرف است، آن «ما» اسم است، اینها را که نباید باهم نوشت، باید گفت ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ ما غَنِمْتُمْ﴾ که آن «ما» موصوله است اسم است، این «أنّ» حرف است و حرف مشبهه به فعل است این حرف را که با آن اسم با هم نمینویسند؛ اما الآن ما در اسارت اینهاییم، طرزی هم باید قرآن نوشته بشود که برای ما فارس زبانها این خط نستعلیق بسیار خوب است، بچههای ما به آسانی یاد بگیرند، این را اجازه نمیدهند. الآن مثلاً «ابصار» را ما باید «ابصار» بنویسیم که بچه بتواند درست بخواند؛ اما «ابصر» بنویسیم و یک «الف» خیلی باریک بالایش بنویسیم این بشود «ابصار» این به زحمت میخواند، ما الآن گرفتار اینهاییم؛ حتماً باید خط عثمانطه باشد. این اسارت است. به هر تقدیر ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ ما غَنِمْتُمْ﴾ که این «ما» اسم است، این «أن» حرف «مشبهة بالفعل» است، حتماً باید جدا نوشته بشود؛ ولی الآن با هم مینویسند.
اینجا هم همین طور است پنج قسم در شش آیه مطرح است: ﴿وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً ٭ فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً ٭ وَ النَّاشِراتِ نَشْراً ٭ فَالْفارِقاتِ فَرْقاً ٭ فَالْمُلْقِیاتِ ذِکراً ٭ عُذْراً أَوْ نُذْراً ٭ إِنَّ ما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ﴾؛ قسم به اینها آنچه را که به شما وعده میدهند یا وعید میدهند، حق است؛ اما «إنَّما» خوانده میشود، «إنَّما» نوشته میشود. یقیناً قیامت حق است، چرا؟ برای اینکه تدبیری هست، یک حساب و کتابی هست، یک وحیای هست، یک نبوّتی هست، یک امری است، یک نهیای هست، یک شریعتی هست، این یقیناً روز پاداش دارد. این شدنی نیست که دستور باشد، امر و نهی باشد، شریعت باشد، تکلیف باشد و حساب و کتاب نباشد. قسم به مدبرات عالم قیامت حق است، پس قسم به برهان است، یک امر مناسب است. آنها هم که بر بادها حمل کردند آنها باید محاسبه بشود که باد هم در اختیار مدبرات امر است، فرشتهها هستند و کلای الهیاند؛ یکی مسئول باد است، یکی مسئول آب است، یکی مسئول هواست، یکی مسئول زمین است، همه مدبرات دارند. حالا مرسلات یعنی فرشتههایی که فرستاده میشوند برای بیان امر و نهی و شریعت و اینها یا نه بادهایی که فرستاده میشوند تدبیر که ﴿تُدَمِّرُ کلَّ شَی ءٍ بِأَمْرِ رَبِّها﴾است، گفت:
مویی نجنبد از سر ما جز به اختیار ٭٭٭ آن اختیار هم به کف اختیار دوست
هیچ چیزی بیحساب نیست ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیبِ﴾ است. اینکه معروف است هیچ برگی بدون اذن خدا نمیریزد از همین آیات است ﴿ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یعْلَمُها﴾ هیچ برگی بدون اذن خدا چون مدبرات امرند او این درخت را پروراند و رویانید و ثمربخش کرد و برگهایش را میریزد و او را میخواباند، این درخت نباید در دوازده ماه بیدار باشد، یک قدر باید بخوابد، استراحت کند؛ اینکه فرمود: ﴿وَ النَّوْمَ سُباتاً﴾ خواب را آرامش قرار داد، تنها مال انسان که نیست، این درخت اگر در تمام دوازده ماه شروع به فعالیت بکند، خسته میشود و زود فرسوده میشود، یک چند ماهی را باید بخوابد و بیدار بشود در بهار که شد خدا دو تا کار میکند: یکی اینکه این خوابیدهها را بیدار میکند، یکی اینکه مردهها را زنده میکند؛ اینکه در روایات دارد «إذا رأیتم الربیع فأکثروا ذکر النشور» اگر بهار شد به یاد قیامت باشید، برای اینکه هم خوابیدهها بیدار میشوند هم مردهها زنده میشوند؛ اما خوابیدهها بیدار میشوند، برای اینکه این درختها خوابند اینها که نمیمیرند. بعضی از درختها هستند که بیدار هستند؛ ولی فعالیت ندارند؛ مثل سرو و کاج و اینها که زمستان هم سبزند؛ اما حالا تغذیه و تنمیه و نموّ و آن رشد و اینها را ندارند، بیدارند ولی فعال نیستند، خیلی مثلاً کم؛ اما غالب درختان خواباند؛ لذا آسیب نمیبینند آن سرمای سخت را تحمل میکنند، چون خوابند. بهار که شد اینها بیدار میشوند، وقتی بیدار شدند شروع به فعالیت میکنند آن وقت مردهها را زنده میکنند. خود درخت زنده است؛ اما خاکی که در بغل اوست این مرده است، این خاک را تغذیه میکند به بدن خود جذب میکند، زنده میشود؛ میشود خوشه، میشود شاخه، میشود نبات، میشود میوه. پس دو تا کار در بهار انجام میگیرد یکی اینکه خوابیدهها بیدار میشوند، یکی اینکه مردهها زنده میشوند؛ لذا فرمود: «إذا رأیتم الربیع فأکثروا ذکر النشور».
اگر منظور از اینها ملائکه باشد به دلیل ﴿وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا﴾ چون چند تا سوره است که به همین وزنها سوگند یاد شده است که مثلاً «نازعات» هم همین طور است آیه سوره مبارکه «نازعات» ﴿وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً ٭ وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً ٭ وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً ٭ فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً ٭ فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً ٭ یوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ﴾؛ ﴿وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا﴾ که بعد از سوره مبارکه «یس» است، آن هم از همین قبیل است، چند تا سوره است که به همین روال «و المرسلات» است و اگر منظور بادهای مناسب باشد، آن هم در صدد تدبیر فرشتههای الهیاند. یک وقت است که باد میوزد و ذات أقدس الهی در بادهای موافق و مخالف دریا که عدهای را غرق میکند، یک عدهای را به مقصد میرساند، فرمود وقتی که ما بادهای مناسب فرستادیم، ریح طیب فرستادیم، اینها خوشحال میشوند؛ اما بادهای تُندی که عاصف باشد و کشتیها را غرق بکند، اینها نگران میشوند، معلوم میشود که در تحت تدبیر مدبرات امرند. آنها که عصفی دارند و تُندباد هستند و آثار تلخی دارند، آنها هم یک قسمی دیگر هستند. آنهایی که نشر روح خوب و ریحان خوب و آثار خوب میکنند آنها ناشراتاند. آنها که فرق میگذارند و جدا میکنند اشیاء را از هم؛ مثلاً ببینید پاییز که میشود این درختها مثل گردو و امثال گردو یک مقداری، یک بخشی از سرما میآید که این پوستهای سبز از آن بدنه گردو جدا بشود، بعد یک مقدار هم یک نرمشی میآید که آنها بپزند و پختگیشان را هدایت میکند. لحظه به لحظه شما میبینید از مرداد به شهریور برای درخت گردو یا امثال گردو برنامهریزی میشود که کی باید سرد بشود که این پوستهای سبز از آن بدنه گردو جدا بشود و کی باید خود آن درون گردو برای مغزگیری آماده بشود. اینها فارقاتاند و آنهایی که یاد خدا و نام خدا را القا میکنند، این هم فرشتههایی که وحی میآورد، صحف کریمه میآورند؛ حالا یا برای اینکه افراد عذری که میآورند چه کسی معذور است و چه کسی معذور نیست به او انذار میکنند، اعلام خطر میکنند: ﴿عُذْراً أَوْ نُذْراً﴾ برخیها که معذورند، برای آنها دستور خاص میآورند، آنهایی که معذور نیستند به آنها انذار میدهند میترسانند.
دوازده بار در همین سوره مبارکه «مرسلات» که پنجاه آیه دارد؛ ترجیعبند گونه ﴿وَیلٌ یوْمَئِذٍ لِلْمُکذِّبینَ﴾ ذکر شده. محور اصلی این سوره مسئله معاد است. در سوره مبارکه «الرحمن» که یک ترجیعبندی آمده، آنها ناظر به نعمتهایی دنیایی است غالباً، فلان نعمت را میشمارد: ﴿فَبِأَی آلاَءِ رَبِّکمَا تُکذِّبَانِ﴾. بخشی از آیات سوره مبارکه «الرحمن» هم مربوط به معاد است: ﴿هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتی یکذِّبُ بهِا المْجْرِمُون﴾؛ لذا فرمود: ﴿فَبِأَی آلاَءِ رَبِّکمَا تُکذِّبَانِ﴾ بَهبَه چه جای خوبی است! وقتی انسان جهان را با نقشه جهانآفرین میبیند، میبیند جهنم چقدر جای خوبی است! البته جهنم وقتی در برابر بهشت سنجیده میشود عذاب است، سخت است؛ اما وقتی که از محضر عدل الهی جهنم را میبیند میگوید چه جای خوبی است برای افراد ظالمین و تبهکاران و صدّامها و امثال آنها، روی نقشه عالم که نگاه میکند میگوید بَهبَه چه جای خوبی است، برای اینکه عدل است، بهترین مظهر عدل همان جهنم است؛ لذا فرمود: ﴿فَبِأَی آلاَءِ رَبِّکمَا تُکذِّبَانِ﴾ چه جای خوبی است، بَهبَه عجب نعمت خوبی است. اگر جهان باشد و جهنم نباشد، این همه ظالمان و کافران و داعشیها چکار باید بکنند؟ وقتی جهان را از چهره تدبیر الهی میبینید، میبینید که جهنم لازم است. در آنجا هم نعمتهای بهشت مطرح است هم نعمتهای دنیا هم خود جهنم: ﴿هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتی یکذِّبُ بهَِا المُْجْرِمُون ٭ یطُوفُونَ بَینَها وَ بَینَ حَمیمٍ آن ٭ فَبِأَی آلاَءِ رَبِّکمَا تُکذِّبَانِ﴾ نقشه عالم را دارد نشان میدهد، میشود نقشه عالم بیجهنم باشد؟ آن وقت ذات أقدس الهی که عادل است چگونه از تبهکاران و ظالمان و داعشیها کیفر بگیرد. وقتی روی نقشه عالم نگاه میشود همه اینها نعمتاند، چیزی در عالم که نعمت نباشد نیست، در اینجا سخن از بیان نعمت نیست، سخن از انذار است؛ لذا در همین آیه سوره پنجاه آیهای دوازده بار دارد: ﴿وَیلٌ یوْمَئِذٍ لِلْمُکذِّبینَ﴾؛ آنجا دارد ﴿فَبِأَی آلاَءِ رَبِّکمَا تُکذِّبَانِ﴾ اینجا دارد کسانی که قیامت را تکذیب میکنند وای بر آنها! حالا یا «ویل» جهنم چاه است یا به معنی عذاب است هر چه هست به هر حال وای به حال کسی که معاد را انکار کند! آن ترجیعبند و محور اصلی این سوره مبارکه «مرسلات» مسئله معاد است که مناسب با وضع اول مردم مکه است. بعد از این چند آیه که سوگند در آن هست و آیه ششم که بیانگر آن است که یا عذر را بازگو میکند یا انذارآور است، فرمود: ﴿إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ﴾؛ ﴿إِنَّما﴾ یعنی «إنَّ مَا» تحقیقاً آنچه را که شما وعده میبینید یا دشمنان دین وعید میبینند، حتماً واقع میشود. ﴿إِنَّ ما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ﴾ کی واقع میشود؟ ﴿فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ﴾ اینها «اشراط الساعة»اند. میفرماید به اینکه کل این صحنه را ما آفریدیم؛ اولاً در سوره مبارکه «انبیا» گذشت که مگر نمیبینند که ﴿أَنَّ السَّماوَاتِ وَ الأرْضَ کانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا﴾ اول آسمان و زمین بسته بود این میشود رتق، ما فتق کردیم. «رتق و فتق» یعنی بسته را گشودن؛ رتق یعنی بسته، فتق یعنی گشودن؛ ﴿کانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا﴾ ما اول بستیم بعد گشودیم، باز کردیم. بعد فرمود کل اینها را در شش روز خلق کردیم؛ بعد فرمود به اینکه دو روز برای آسمان، دو روز برای زمین، دو روز هم بین آسمان و زمین که ﴿وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِک دَحاها﴾ و آن را فرمود: ﴿خَلَقَ الْأَرْضَ فی یوْمَینِ﴾ دو روز مربوط به آسمان ﴿ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِی دُخانٌ﴾ ﴿فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ﴾ آن هم ﴿فی یوْمَینِ﴾ دو روز کار این نظام سپهری تمام شد، دو روز مال زمین بود، دو روز مال «بین الأرض و السماء؛» البته روز در آنجا به معنای برههای از زمان است نه اینکه روز در برابر شب؛ روز در برابر شب نیست یا به معنی مجموع شبانهروز نیست. کل این مجموعه را فرمود ما آفریدیم، تدبیر کردیم و همه را هم برای شما آفریدیم؛ یعنی انسان نه تنها میتواند، بلکه باید از تمام اینها باخبر بشود و از همه اینها بهره بگیرد، فرمود ما برای شما خلق کردیم، مسخّر شما هم کردیم. هیچ موجودی در آسمان یا زمین از نظامهای طبیعی نیست که تحت تسخیر انسان قرار نگیرد، مسخِّر«الله» است نه انسان؛ اما ذات أقدس الهی آنچه در آسمانهاست، آنچه در زمین است، آنچه در دریاهاست طرزی قرار داد که انسان بتواند از آن صنعت و مانند آن درست کند و بهره بگیرد؛ فرمود: ﴿سَخَّرَ لَکمْ ما فِی السَّماواتِ﴾؛ ممکن نیست کسی بگوید من نمیتوانم از آفتاب کمک بگیرم یا از قمر کمک بگیرم یا از فلان ستاره دور کمک بگیرم، این طور نیست هر چه در آسمان است هر چه در زمین است هر چه در دریا هست، فرمود اینها سفره الهی است برای شما خلق کردیم و مسخَّر هم کردیم: ﴿سَخَّرَ لَکمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ﴾ این کاملاً میتوانید بهره بگیرید؛ منتها علمتان باید علم جهانی باشد، جهانی حرف بزنید و قمی فکر بکنید این نمیشود جهانی که آدم حرف میزند باید جهانی فکر بکند. کل جهان برای انسان است، کل جهان حوزه علمیه و دانشگاه است، کل جهان انسان میتواند از آن مدد بگیرد، ما در تحریم هستیم و نمیگذارند و اینها این همان جهانی حرف زدن و قمی فکر کردن است. ما این آیات را میخوانیم به اینکه ﴿لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ﴾؛ تمام این آیات این است که آسمان و زمین برای شماست، مگر یک آیه و دو آیه و ده آیه است؟ فرمود همه را برای شما خلق کردیم، مخزن شماست، دسترس شماست، بروید ﴿فَسِیرُوا فِی الأرْضِ﴾ کذا، آسمان هم بروید.
بنابراین حالا ما بگوییم منتظور ظهور حضرتیم، وقتی حضرت ظهور میکند جهانی کار میکند. جهانی کار میکند؛ یعنی ما باید جهانی بیندیشیم، جهانی فکر بکنیم، جهانی زندگی بکنیم، از کل جهان باخبر باشیم و نگوییم ما همین چهار گوشه در دست ماست، راه را بستهاند، نه خیر راه بسته نیست. اصرار قرآن کریم این است که هیچ جا بسته نیست و همهاش برای شماست؛ منتها مواظب باشید خودتان را بشناسید، جهان را بشناسید. سوگند هم یاد میکند قسم به همه اینها قیامت حق است؛ برای اینکه مگر میشود امر و نهی باشد، شریعتی باشد حساب و کتابی نباشد؟ این شدنی نیست. اگر یک برنامهای هست، یک امتحانی هست، ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّکمْ﴾ هست، حتماً پاداش هست.
پس اهمیت این سوره مبارکه در جریان معاد است؛ لذا در این سوره پنجاه آیهای دوازده بار خدا از عظمت قیامت یاد میکند: ﴿وَیلٌ یوْمَئِذٍ لِلْمُکذِّبینَ﴾ و به ما هشدار میدهد که هر کاری که میکنید باید پاسخگو باشید، حساب و کتابی دارد و به ما هشدار میدهد هیچ جا بسته نیست، هیچ کس راه شما را نمیبندد، هیچ کس جلوی رزق شما را نمیگیرد. کل این نظام را ما برای شما خلق کردیم؛ اگر کسی واقعاً برود به سراغ علم و دانش هرگز نمیماند، هرگز راه بسته نیست.
یک بیان نورانی مرحوم کلینی (رضوان الله تعالی علیه) در جلد هشتم کافی دارد؛ همه قسمتهای مجلدات کافی شیرین و لطیف است، ولی جلد هشتم یک لطافتی دارد! در جلد هشتم که حتماً یک دور این را ببینید، آنجا دارد که خواستند اباذر (رضوان الله تعالی علیه) را تبعید کنند، از طرف خلیفه سوم دستور دادند که کسی او را بدرقه نکند؛ اما وجود مبارک حضرت امیر که اعتنا نکرد، وجود مبارک حضرت امیر حسنین (سلام الله علیهم اجمعین) و بعضی از اصحاب خاص هم همراه حضرت تا مرز وداع مدینه بودند که اباذر را بدرقه کنند. بین مکه و مدینه یک روستایی است که الآن ویرانه است؛ چه رسد به آن وقت؛ خیلی کمآب است، قبر شریف اباذر هم همانجاست؛ منتها زیر سنگها دفن شده است. او را خواستند به آنجا تبعید کنند، وجود مبارک حضرت امیر یک سلسله فرمایشی داشت، حسنین فرمایشی داشتند، بعضی اصحاب که بودند فرمایشی داشتند. اباذر هم چند تا بز و اینها داشت به هر حال وسیله معاش او بود، آنجا هم که خبری از آب نبود. ببینید در حضور حجت خدا اباذر چگونه حرف میزند؟ حضرت فرمود شما آنجا نگران نباشید یک مقداری آب و هوا مناسب نیست، تحمل کنید! ایشان این را در حضور حجت خدا گفت و وجود مبارک حضرت امیر هم امضا کرد، عرض کرد که من معتقدم اگر تمام روی زمین مثل مس بشود که هیچ چیزی روییده نشود و هیچ قطره بارانی از بالا نیاید، خدا میتواند روزی ما را بدهد؛ این میشود توحید! او به این فکر نیست که ما در تحریم هستیم و نمیگذارند و اینها. منتها ما باید مواظب خودمان باشیم، آنچه که دست ماست خلاف نکنیم، خیانت نکنیم، اختلاس نکنیم، دهه غارت تشکیل ندهیم. این را اباذر در حضور امیر المؤمنین گفت، حضرت نگفت این اغراق است، معنای توحید همین است، چون کل نظام در اختیار ذات أقدس الهی است، ﴿یدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ﴾ معاذالله که نیست ﴿غُلَّتْ أَیدِیهِمْ﴾ این خداست. این اباذر اینکه نه امام بود نه امامزاده، میگوید نه، شما که میفرمایید آنجا آب و هوا کم است، من میگویم اگر تمام روی زمین مثل مس بشود، هیچ گیاهی و علفی از روی زمین روییده نشود و هیچ قطره بارانی از بالا نیاید، من معتقدم خدا میتواند روزی ما را بدهد؛ این معنای توحید است، این ﴿عَلی کلِّ شَیءٍ قَدیر﴾ است.
یک جمله دعایی در این اواخر مفاتیح است، خیلی این جمله شیرین است! گرچه همه دعاها شیرین است، آن دعا به این مضمون است حالا ممکن است یک کلمه جلو یک کلمه دنبال باشد «یا مَنْ یجْعَلُ الشِّفَاءَ فِیمَا یشَاءُ مِنَ الْأَشْیاءِ» این یک جمله دعاست، دارو البته برای دوا مشخص است، فلان دارو مشخص است. در این جمله میگوییم «یا مَنْ یجْعَلُ الشِّفَاءَ فِیمَا یشَاءُ مِنَ الْأَشْیاءِ» خدایی را تسبیح میکنیم که در هر چه بخواهد شفا قرار بدهد، دست او باز است. نمیشود گفت که فلان چیز را خدا که اراده کرد شفا بدهد، فلان گیاه نمیتواند یا فلان آب نمیتواند یا فلان تربت نمیتواند، اینها نیست. خیلی این حرف بلندی است! «یا مَنْ یجْعَلُ الشِّفَاءَ فِیمَا یشَاءُ مِنَ الْأَشْیاءِ»، گاهی با یک امر جزیی با یک تکه نان؛ این موحدانه زندگی کردن است. حالا ما که به آنجا لازم نیست برسیم؛ ولی این سفره باز نمیگذارد که کسی خدای ناکرده بگوید ما مشکل اقتصادی داریم، مشکل امنیتی داریم، مشکل فلان داریم، آن حداقل این است که در این مسیر باشیم، نه بی راهه برویم نه راه کسی را ببندیم.