ماهان شبکه ایرانیان

این‌جا «بازار کار زبان فارسی» داغ است

موضوع پناهجویان و مهاجران به اروپا که در پشت دیوارهای بلند اتحادیه اروپا، در صربستان متوقف شده‌اند، بازار کار زبان فارسی را در آن‌جا داغ کرده است.

این‌جا «بازار کار زبان فارسی» داغ است

سعید صفری - استاد زبان فارسی دانشگاه بلگراد - در یادداشتی که با موضوع «پناهجویان، صربستان و زبان فارسی» در اختیار ایسنا گذاشته نوشته است:

موضوع پناهجویان به اروپا از جنبه‌های مختلف قابل بحث و بررسی است. اما آن‌چه برای من قابل توجه و تامل است، نقش و کاربرد «زبان فارسی» برای کمک به پناهجویانی است که در پشت دیوارهای بلند اتحادیه اروپا، در صربستان متوقف شده‌اند. صربستان آخرین مرحله از حرکت پناهجویانی است که عمدتا از سوریه و افغانستان به سوی قلب اروپا و به‌دنبال سرنوشتی نامشخص در حرکت‌اند. با افزایش تعداد ایشان و بسته شدن مرزهای مجارستان و کرواسی، تعداد بسیاری در صربستان گیرافتاده‌اند و از همین‌رو، سازمان‌های بین‌المللی و مردم‌نهاد زیادی با کمک‌های سازمان ملل و سایر نهادهای خیریه و غیره! طی یک سال اخیر کار خودشان را در این کشور آغاز کرده‌اند تا به پناهجویان خدمات مختلفی ارائه کنند. در این بین، ارتباط با زبان اصلی پناهجویان، که عمدتا نیز با زبان‌های خارجی از جمله انگلیسی آشنایی ندارند، یکی از مهم‌ترین اولویت‌های این سازمان‌ها برای ارائه خدمات است و بدین ترتیب، به استخدام مترجمان به زبان‌های عربی، فارسی، پشتو، اردو و ترکی اقدام کرده‌اند.

زبان فارسی عمدتا برای ارتباط با افغان‌ها مورد نیاز است و البته پناهجویان ایرانی‌ هم در این میان هستند که چنان‌که افتد و دانی، خود را در سیل پناهجویان و آوارگان انداخته‌اند تا شاید در آمال و آرزوهای خود به سرزمین موعود برسند! شرح برخی از ایشان را بعدا خواهم نوشت.  بدین ترتیب، به ناگاه، فرصت شغلی بسیار خوبی برای کسانی پیش آمد که پیش‌تر زبان فارسی را آموخته بودند. زبان فارسی در صربستان در دانشگاه بلگراد به صورت واحد اختیاری و در رایزنی فرهنگی به صورت دوره‌های آزاد ارائه می‌شود و بیش‌تر فارسی‌آموزانی که در سطوح پیشرفته هستند، محصول کلاس‌های آزاد رایزنی فرهنگی هستند. در مدت کم‌تر از چند ماه از بهار سال گذشته، بیشتر ایشان به استخدام این سازمان‌ها در سراسر کشور درآمده‌اند و چنان تراکم کاری برای‌شان به وجود آمده است که بعضی‌ها دیگر حتی فرصت ادامه دوره‌های زبان فارسی برای‌شان نیست. از آن‌جایی‌که تعداد کسانی که فارسی می‌دانند محدود است، «بازار کار زبان فارسی» داغ داغ است و حقوقی که این سازمان‌ها به آن‌ها پرداخت می‌کنند نسبت به میانگین حقوق در صربستان (400 یورو) بسیار قابل توجه است: به طور متوسط حدود 800 یورو! برخی از فارسی‌آموزانی که استخدام این سازمان‌ها شده‌اند با کار کردن در شیفت‌های اضافی و نهادهای دیگر تا میزان 2000 یورو نیز درآمد دارند. کار آن‌ها عمدتا اطلاع‌رسانی، کمک به ارائه خدمات رفاهی، بهداشت و سلامت و مشکلاتی است که پناهجویان دارند. بیش‌تر آن‌ها از نوع کاری که دارند رضایت ندارند، چون عمدتا در محیط‌ کمپ‌ها و مکان‌هایی هستند که پناهجویان اقامت دارند و به بیماری‌ها و مشکلات خاصی آلوده هستند که موجب پریشانی و ناراحتی است. با این حال، حقوق خوب ماهانه و مشکل اشتغال فرصتی برای فکر کردن به این چیزها نمی‌دهد. آن‌ها هرگز فکر نمی‌کردند که روزی از زبان فارسی بتوانند پول دربیاروند!

افغانستان، پاکستان و ایران؛ پناهجویانی که زبان آن‌ها دری، پشتو و فارسی است، از این کشورها و به امید رسیدن به قلب اروپا به صربستان رسیده‌اند. اتباع افغان بیش‌ترین جمعیت پناهجویان را تشکیل می‌دهند. دلیل مهاجرت افغان‌ها که مشخص است، اما ایرانیان! چه گروهی از ایرانیان خود را در این موج پرخطر انداخته‌اند؟ آن‌ها چه‌ کسانی هستند؟ چه هدفی دارند؟ این سوال‌ها را همیشه و در مواجهه با دانشجویان و فارسی‌آموزان‌مان که هم‌اکنون به عنوان مترجمان فارسی به استخدام نهادهای بین‌المللی خیریه درآمده‌اند، از سر کنجاوی، می‌پرسم. سرجمع پاسخ‌ها چنین است: «بیش‌تر آن‌ها مرد، جوان و در محدوده سنی 23 تا 40 سال هستند. تحصیل‌کرده نیستند، مشخص است که از سطح اجتماعی - فرهنگی پایین جامعه هستند، خیلی اهل درگیری و نزاع هستند و هدف‌شان عمدتا رسیدن به آلمان و اخذ پناهندگی است!».

«م.ن» یکی از دانشجویان ایرانی است که در صربستان مشغول به تحصیل است و او هم این فرصت کاری (حقوق ماهی 800 یورویی) را غنیمت دانسته و برای کمک‌خرجی‌اش با یکی از این نهادهای بین‌المللی به عنوان مترجم فارسی کار می‌کند. وقتی از او این سوال‌ها را می‌پرسم بلافاصله می‌گوید «این‌ها اکثرا یه مشت آدم لات و سابقه‌دار هستند! اصلآ آدم حسابی بین‌شون نیست!» از شرایط بسیار بد زندگی آن‌ها در کمپ می‌گوید و این‌که چون چیزی برای باخت ندارند، به این راه تن داده‌اند. با خودم می‌گویم، قضاوت سختی است! و  یاد ماجرایی افتادم که فکر می‌کنم ذکر آن جالب باشد. سال گذشته رئیس دانشکده مرا فراخواند و گفت خبرنگاری از روزنامه بیلتس به دانشکده مراجعه کرده و خواسته است که با استاد زبان فارسی برای ترجمه متنی فارسی که در ارتباط با پناهجویان است گفت‌وگو کند. ای‌میل او را به من داد. تماس گرفتم. خبرنگار گفت، ما در یکی از مکان‌هایی که پناهجویان اقامت کرده‌اند، «گرافیتی» (نقاشی دیوارنوشته) دیدیم که برای‌مان جالب بوده و فهمیدیم که فارسی است، اگر ممکن است کمک کنید آن‌ها را ترجمه کنید تا در گزارش‌مان استفاده کنیم. کنجکاو شدم، برای من هم جالب بود که بدانم گرافیتی، آن‌ هم به زبان فارسی در بلگراد چه می‌تواند باشد! تصورم از گرافیتی، یک کار هنری بود! خواستم برایم ای‌میل کنند. وقتی عکس‌ها به دستم رسید (چنان‌که در پایین ملاحظه و مشاهده می‌فرمایید) حسابی ناامید شدم! تازه فهمیدم که این‌ها چه جماعتی و از چه طبقه اجتماعی - فرهنگی هستند! از ترجمه آن‌ها و ارسال برای خبرنگار اکراه داشتم، اما بنا به قولی که داده بودم انجام دادم. از دید من و مطابق معیارهای فرهنگی - اجتماعی که با آن‌ها زندگی‌ کرده‌ام، چنین نوشته‌هایی علاوه بر آن‌که سطح فرهنگی فرد را سریعا مشخص می‌کند، عمدتا تلاش فرد برای «ابراز هویت»  محسوب می‌شود، هویتی که خصوصا برای این افراد، تنها جای ابراز آن دیوارهای فروریخته در خرابه‌های کشوری غریب بوده‌ است!  اما وقتی با خبرنگار صحبت کردم او روی دیگر سکه را می‌دید که هرگز به فکر و ذهن من خطور نکرده بود! با هیجان گفت: «آن‌ها انسان‌های مصممی هستند که برای رسیدن به هدف‌شان می‌جنگند و این نوشته‌ها بیانگر عزم و انگیزه آن‌هاست!»  بعدا فکر کردم شاید درست می‌گوید! برای او چنین نوشته‌هایی از معنایی ضمنی که من استنباط می‌کنم تهی است زیرا در فرهنگ او، کسی برای ابراز هویت، نام و شهر و محل زندگی و آرزویش را بر روی دیوار حک نمی‌کند یا این‌که کسی روی درخت و آثار تاریخی - باستانی «یادگاری» نمی‌نویسد!  اساسا مولفه‌های فرهنگی‌ما در این خصوص با هم متفاوت است و برای همین این دیوارنوشته برایش حکم «گرافیتی» دارد، آن هم گرافیتی مفهومی و بیانگر عزم انسان‌هایی راسخ و پراستقامت برای رسیدن به هدفی بزرگ! یاد شعر مولانا افتادم «از نظرگاه است ای مغز وجود /  اختلاف مومن و گبر و جهود».
خلاصه آن‌که هموطنان ایرانی ما که در این مسیر پا نهاده‌اند، چنین افرادی هستند!

سرمای شدید زمستان امسال که به گفته منابع مطبوعاتی صربستان حداقل در پنج سال اخیر بی‌سابقه بوده است، بر سختی زندگی پناهجویان گیرافتاده در این کشور می‌افزاید. حالا سردی استخوان‌سوز هوا هم بی‌رحمانه بر جان و تن این پناهجویان بی‌پناه می‌تازد تا درد آوارگی، جنگ و بی‌پناهی‌شان را صدچندان کند. نوشتن و خواندن درباره چنین انسان‌هایی که برای رسیدن به اندکی امنیت و رفاه و آینده امیدبخش چندهزار کیلومتر را با مشقت و سختی پیموده‌اند، راحت است، اما آن‌چه را بر آن‌ها می‌گذرد، فقط خودشان و خدا می‌دانند. اما به قدر خود می‌نویسیم و می‌خوانیم تا هم شکر عافیت کنیم، هم دعایی برای دردمندان و هم این‌که بی‌تفاوت نباشیم که این بی‌تفاوتی درد بزرگ‌تری است. به قول مرحوم استاد مهرداد اوستا «از درد سخن گفتن و از درد شنیدن، با مردم بی‌درد ندانی که چه دردی‌ست!». 

رایکو، دانشجوی ما در کلاس‌های سطح پیشرفته زبان فارسی رایزنی فرهنگی بلگراد است که علاوه بر کار در یک شرکت مطبوعاتی، برای یک سازمان بین‌المللی کمک به پناهجویان کار می‌کند. چندی پیش معنی دقیق عبارت «دیگر هیچ طاقت ندارم» را پرسید، کنجکاو شدم که از کجا چنین عبارتی را شنیده یا خوانده است و برایم گفت که یک پناهجوی افغان در کمپ است و از طریق وایبر گاهی با هم در ارتباط هستند. او در شرح وضعیتش برای رایکو این جمله را نوشته و برایش درد دل کرده بود. این جوان افغان به نام رضا، 22 سال دارد و با همسر 18 ساله و نوزاد یک‌ماهه‌اش که این‌جا به‌دنیا آمده در کمپ کرنیاچا زندگی‌می‌کنند. با آن‌که نوزادی دارد اما شرایطی مثل بقیه پناهجویان در اردوگاه دارد: تنها سه وعده غذا و جای خواب، آن هم اتاق‌های جمعی و سرد! این کمپ بزرگ‌ترین کمپ داخل بلگراد است، به گفته رایکو، 1200 پناهجو، عمدتا سوری و افغان، در آن‌جا زندگی می‌کنند، فاصله آن تا مرکز شهر حدود 5 کیلومتر است. شیوع آنفلوانزای شدید در سطح شهر، که برخی آن را به حضور پناهجویان نسبت می‌دهند! مشکلات زندگی‌شان را دوصدچندان کرده‌ است. آن‌ها به این امید «طاقت می‌آورند» که بالاخره درهای ستبر و بسته اروپا در مرز مجارستان به روی‌شان باز شود و به سرزمین رویاهاشان برسند اما اتحادیه اروپا سهمیه  قانونی ورود را روزانه تنها 10 تا 20 نفر قرار داده و با این وضع، خدا می‌داند آن‌ها تا کی و چه زمانی در چنین وضعیتی باید بمانند.

فارسی‌آموزانی که به عنوان مترجم به پناهجویان افغان و ایرانی خدمات می‌دهند، با آشنایی‌ای که از فرهنگ مهمان‌نوازی و غریب‌دوستی ایرانیان دارند، احساس نزدیکی و قرابت خاصی با آن‌ها می‌کنند و بارها از کمک‌هایی که به ایشان کرده‌اند برایم تعریف می‌کنند. از این جهت خوشحالم که فارسی‌آموزان ما گره‌گشای بسیاری از مشکلات آن‌ها هستند و به واقع این پناهجویان هم که مدت‌ها و ماه‌هاست در این کمپ‌ها اسیر و گرفتار شده‌اند، امیدشان به همین فارسی‌آموزانی است که می‌توانند حلقه اتصال آن‌ها برای رفع احتیاجات پزشکی، غذا، پوشاک و سایر نیازهای شخصی‌ باشند تا در این غربت سرد و گرفته و غمگین، حداقل کسانی باشند که حرف آن‌ها را بفهمند!

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان