نام اصلی این فیلم «آوای موسیقی» The Sound of Music است که در اولین پخش در ایران با اسم اشک ها و لبخندها به نمایش درآمد و این باعث شد تا این نام در ایران روی فیلم بماند و به آن شهرت بیابد. این فیلم را رابرت وایز در سال 1965 ساخته است؛ یعنی در سالهایی حساس برای سینمای هالیوود و درست پیش از ورود به دوران فیلمهای خاص دهه هفتادی که شروعش با «تعقیب» آرتور پن، درست یک سال بعد از ساخت اشک ها و لبخندها در سال 1966 کلید میخورد و با فیلمهایی نظیر «بانی و کلاید» و «فارغالتحصیل» ادامه پیدا میکند.
همچنین بخوانید:
درباره فیلم در بارانداز On the Waterfront ساخته الیا کازان – سینما یا اخلاق؟
اما نیمه اول دهه شصت دقیقا دورهایست که سینمای آمریکا یک تعلیق را از سر میگذارد. تعلیق به این معنی که فیلمسازان بزرگ سینمای کلاسیک دیگر پیر شدهاند و آن درخشندگی و بداعتهای پیشین را ندارد و فیلمهای تکراری میسازند. از سوی دیگر پیامد تغییرات اجتماعی در جامعه آمریکا، نسل جوان دارد واقعیات متفاوتی را با دوران کلاسیک تجربه میکند: یک رئیسجمهور جوان مسند دار ایالاتمتحده آمریکا میشود و کمی بعدتر ترور او باعث میشود جامعه در وحشت و ترس فرو برود. در این سالها بیشتر وقایع در عرصه اجتماعی دارد به ثمر مینشیند و همه نگاهها به فعالیتهای اجتماعی دوختهشده و هالیوود کمتر در معرض توجه است.
فیلمهای این دوره بهخصوص از هالیوود، عموما فیلمهای کهنهای هستند که حتی برای دوران خودشان هم دمدِ به نظر میرسند و تنها نمونهای دست چندمی از آثار کلاسیکاند. فیلمسازان این دوره عموما داستانهای دهه چهل و پنجاه را به شکل خودآگاهانهای بهروز کرده و در قالبی امروزی بازنمایی میکنند؛ اما نه داستانها بهواقع بهروز میشود و نه خود این فیلمها بهروز هستند و میتوانند با جامعه آن سالهای آمریکا ارتباط بگیرند.
واقعیت جامعه بروز کمی در فیلمهای نیمه اول دهه شصت پیدا میکند و این درواقع آخرین دوران این چنینی در سینمای آمریکاست. با ظهور فیلمهای دهه هفتادی و تاثیر همیشگیاش بر هالیوود، فیلمها بعد از این برهه منفعل، همواره به دل جامعه و خیابانهای شهر نقب میزنند و برگرفته از بستر اجتماعی زمانه خود میشوند. (حتی مارولها هم امروزه متناسب با همین بستر اجتماعی ساخته و سینماهای آمریکا را درمینوردند.)
اشک ها و لبخندها یکی از نمونهایترین فیلمهای این دوره انفعال است. جالب است که در آن زمان در دو سال پیاپی دو فیلم کمدی موزیکال جوایز اصلی اسکار را به خانه میبرند. فیلمهایی که هردو اجراهایی صحنهای داشتهاند. یکی «بانوی زیبای من» و دیگری که پیامد موفقیت آن ساخته میشود: «آوای موسیقی» یا اشک ها و لبخندهای خودمان.
این دوره یکی از قلههای اوج فیلمهای موزیکال در سینمای آمریکا یا بهعبارتدیگر آخرین دوره شکوه موزیکالهایی با زیباشناسی کلاسیک این ژانر هم هست.
معجزه نتها
اشک ها و لبخندها داستانش خود را از مجموعهای از حوادث و وقایع حقیقی به عاریه میگیرد که در سال 1938 میلادی در سالزبورگ اتریش اتفاق میافتد: ماریا با بازی تاثیرگذار و بهیادماندنی جولی اندروس، دختر جوانی که عاشق رقص و آواز است، در یک صومعه زندگی میکند به امید اینکه روزی راهبه شود. در شروع فیلم میبینیم که با روحیهای گشاده در طبیعت میدود و آواز میخواند و میرقصد. در همان شروع فیلم رئیس صومعه او را برمیگزیند تا سرپرست و پرستار فرزندان یک کاپیتان قدیمی و بیوه شود.
او به خانه کاپیتان میرود و در اولین برخوردش میبیند که بچهها به سردی با او برخورد میکنند و خود کاپیتان هم رفتارش بسیار مبادیآداب و ریاست گونه است. ماریا سعی میکند با آن مهربانی و انرژی مثبت ذاتی و سرخوشی و سبکبالی درونیاش، بچهها را به خود علاقهمند کند تا شاید تجربه تلخ مرگ مادر و پرستارهای مختلف پیشین را فراموش کنند. بخش عمدهای از فیلم صرف این نزدیک شدن و ساختن بنای رفاقت میان ماریا و بچهها میشود.
بخشی از فیلم که سرشار از آوای موسیقی و ترانههای کلاسیک خاطرهانگیز و شادمانه است که هم خیلی تاثیرگذارند و هم بسیار بااحساس. در کنار این، رابطه کاپیتان با نامزد جدیدش هم نمایش داده میشود که البته بچهها نامزد او را هم چندان دوست ندارند و از او خوششان نمیآید.
معجزه خنده
فیلمنامهنویس و کارگردان اشک ها و لبخندها تلاش میکنند تا کاپیتان و ماریا به هم نزدیک شوند و آن رابطه بسیار رسمی و اربابرعیتی جای خود را به یک رابطه عاشقانه دهد و خب این اتفاق هم میافتد. کاپیتان عاشق ماریا میشود و درست همینجاست که سویه سیاسی فیلم خودش را نشان میدهد. داستان فیلم در سال 1938 میگذرد؛ یعنی زمانی که فاشیسم جان گرفته و ارتش نازیها دارد وارد اتریش میشود. فیلم نژادپرستی و خصم نازیها را بهخوبی نمایش میدهد.
در پرده آخر فیلم خانواده سعی میکند تا نمایشی ترتیب دهد. یک نمایش از اشراف و آدابورسوم اشرافی را تا بعد از آن بتوانند از اتریش فرار کرده و از طریق سوئیس به آمریکا برسند.
معجزه گریه
اشک ها و لبخندها یک فیلم سوپر دست راستی است. در حدی که حتی میتواند بسیاری از راستگراها و لیبرالهای آمریکایی را هم عصبانی کند! کاملا منطبق با الگوهای کهن و کلاسیک است و هیچ راهی برای ورود آرا تجدیدنظرطلبانه یا فضایی بازتر و نزدیکتر به دهه شصت میلادی در آمریکا نمیدهد. شاید یکی از اصلیترین دلایلی که فیلم پالین کین را انقدر عصبانی کرد، همین راستگرایی افراطی باشد. ضمن اینکه او یک ایراد اساسیتر هم به فیلم میگیرد که فیلم بیشازحد سانتیمانتال است و به احساسات سطح پایین تماشاگران پروبال میدهد.
اما آن مدل تبلیغاتی و پروپاگاندا پرده آخر که خانواده سعی دارد فرار کند تا به سرزمین صلح «آمریکا» برسند، بسیار عصبانی کننده است. چراکه فیلم به عبارتی با رویکرد پروپاگان خود سعی در جعل تاریخ دارد.
اما با همه این انتقادها، بههرحال اشک ها و لبخندها یک فیلم کلاسیک است که بخش زیادی از فیلمبینهای ایرانی و غیر ایرانی از آن خاطرات نوستالژیک پررنگی دارند و بههرحال یک فیلم پرطرفدار از آخرین تکانههای سینمای کلاسیک موزیکال آمریکا است. حقیقت اینجاست که تماشاگر فیلم هرچقدر کمتر آگاهی و دانش تاریخی، سیاسی، اجتماعی و سینمایی داشته باشد، بیشتر میتواند از اشک ها و لبخندها لذت ببرد و با آن بخندد و گریه کند.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
57