وضعیت فرهنگی عصر فیض کاشانی (ره)

فرهنگ عصر صفویه با تشیع گره خورده است. شاه اسماعیل، پایه گذار حکومت صفویه، همواره در تلاش برای تقویت و گسترش مذهب شیعه بوده و پس از شکل گیری حکومت، به این آرزو رسید و مذهب شیعه را مذهب رسمی کشور اعلام کرد.

فرهنگ عصر صفویه با تشیع گره خورده است. شاه اسماعیل، پایه گذار حکومت صفویه، همواره در تلاش برای تقویت و گسترش مذهب شیعه بوده و پس از شکل گیری حکومت، به این آرزو رسید و مذهب شیعه را مذهب رسمی کشور اعلام کرد.

بنابراین وضعیت فرهنگی عصر فیض متأثر از فرهنگ شیعی است که تحت حمایت شاهان صفوی بود. شاه اسماعیل از عالمانی که در مراکز علمی تشیع که در آن دوره در حله، جبل عامل و بحرین متمرکز بودند، دعوت کرد که به ایران بیایند؛ زیرا پیش از صفویه، مذهب بیشتر مردم ایران بر اهل سنت بود و شیعیان تنها در برخی شهرها و به طور پراکنده زندگی می کردند. با تأسیس حکومت صفویه، علمایی چون محقق کرکی به ایران آمدند و زمان شاه طهماسب این مهاجرت، افزایش یافت. صفویان تنها سلسله حکومتی فراگیر در تاریخ ایران هستند که پیروزی خود را مدیون تکامل جریانی فکری و ایدئولوژیکی بودند.

صفویه از نظر فکری، پیروزی خود را مدیون گسترش دو جریان فکری یعنی تصوف و تشیع بود. صفویان تصوف و تشیع را در جریان فعالیت های خود تا مرحله کسب حکومت به هم در آمیختند. این تحول، موضوعی بود که در بستر جامعه جریان داشت. با پیروزی صفویان، تشیع و تصوف نیز در عرصه سیاسی پیروزی یافتند و با وجود ترکیب نسبی این دو جریان، در طول حکومت صفویان، تنش هایی بین نمایندگان آنها پدید آمد و در نهایت تشیع به پیروزی رسید و اندیشه تصوف در صحنه سیاسی به افول گرایید. در هر حال عناصر اصلی فکری و فرهنگی جامعه صفوی را اندیشه های تصوف و تشیع و یا تلفیق آنها تشکیل می داد.[1]

دامنه نفوذ علما در دوره هایی کم رنگ و در مقاطعی پررنگ بود. در زمان شاه عباس اول به خاطر اقتدار سیاسی، قدرت مذهبی و حضور علما کم رنگ تر شد، ولی بعد از او دامنه نفوذ علما بیشتر شد. علمای شیعی یکی از پایه های اساسی فرهنگ سازی در دوران صفویه بودند. آنها در محیط مناسبی که سیاست فرهنگی پادشاهان صفوی فراهم آورده بود، کتاب ها و رساله های گوناگون در زمینه های مختلف از جمله فقه، حدیث فلسفه، حکمت و عرفان را نگاشتند و از طرفی با فعالیت مبلغان مسیحی مقابله کردند و باعث شدند جامعه صفویه یکی از پویاترین جوامع فرهنگی و علمی در همه دوره ها باشد.

در چنین بستر مناسبی، عالمان بسیاری ظهور یافتند و آثار گران قدری از خود به ارمغان گذاشتند. از جمله آنها محقق کرکی، شیخ بهایی، میرداماد، میرفندرسکی، ملا صدرا، محمدتقی مجلسی، عبدالرزاق لاهیجی، محمدباقر مجلسی و ملامحسن فیض کاشانی را می توان نام برد که با آثار خود باعث غنای فرهنگ شیعی و فرهنگ صفویه شدند، تا جایی که تنها ملا محسن فیض کاشانی، بیش از دویست کتاب و رساله در مباحث گوناگون نگاشت.

در کنار رشد و توسعه فرهنگ شیعی در این دوران، انحرافات فکری نیز شکل گرفته بود. همین امر باعث تبادل نظر و بسط و گسترش فرهنگ علمی بین علما شد.

از جمله انحرافات فکری این عصر، گرایش افراطی اخباری گری بود که سبب شد کتب و رسائلی در مخالفت با علم اصول نوشته شود و در مقابل، بزرگانی مانند فیض با این انحرافات برخورد عالمانه ای کرد و با شناخت عمیق از معارف اهل بیت(ع) به ترویج احادیث معتبر در جامعه پرداخت و کتاب های مهمی در این باره نوشت. از گرایش های فکری اصلی در این دوره، گرایش به تصوف بود و این گرایش که با انحراف های بسیاری روبه رو بود، باعث شد حساسیت بسیاری میان عالمان شیعی نسبت به آنها ایجاد شود. معمولاً در طول تاریخ فکری و فرهنگی جهان اسلام، میان فقهای شرع و متصوفان، اختلاف هایی وجود داشته است. گاه شدت این اختلاف به هدی می رسید که فقها اهل تصوف را مشرک و کافر می دانستند.

عقاید خاص بسیاری از فرقه ها و شیوخ صوفی، همانند اعتقاد به وحدت وجود، شطحیات[2] به ظاهر کفرآمیز، جدایی طریقت و شریعت و تشکیلات مرید و مرادی و خانقاهی، مخالفت فقها را برمی انگیخت. از سوی دیگر ابتذال و بی بندوباری در برخی فرقه های تصوف بر جدایی متدینان و متصوفان می افزود. بسیاری از فرقه های صوفی بر این عقیده بودند که سالک چون به مرتبه اولیا رسید، ملزم به رعایت حدود شریعت نیست. از نظر آنان کفر و ایمان نزد عارف یکسان است و عارف فوق شریعت به شمار می آید.[3] مسلماً این اعتقادات حساسیت های بسیاری در میان عالمان شرع پدید می آورد و در خود تصوف نیز این باورها، سرچشمه انحراف های بسیاری می شد، به گونه ای که بسیاری از صوفیان هیچ اعتنایی به احکام شرعی نمی کردند.

برخی اعتقادات متعالی تصوف نیز به جای اینکه به رشد معنوی جامعه کمک کند، بهانه ای برای گروهی سودجو شده بود که سربار جامعه بودند. نفوذ بسیار تصوف نیز گروهی دغل باز و نیرنگ پیشه را وسوسه می کرد که تصوف را وسیله ای برای دست یابی به اغراض دنیوی خود قرار دهند.

برخی شیوخ بزرگ صوفی، چون غزالی [4]و قشیری،[5] با درک خطرات انحراف تصوف کوشیدند تصوف را به شرع نزدیک و آن را هم از اتهام های وارده از سوی فقها مبری کنند و جلوی ابتذال و انحراف آن را بگیرید، ولی به هر حال عقاید افراطی و انحرافی در تصوف به خصوص بعد از حمله مغول رشد کرد و در بسیاری از فرقه های مذهبی این عصر، چون حروفیه[6] و قزلباشیه[7] که ریشه در تصوف داشتند، نفوذ یافت.

 در همین دوره، صوفیان متشرع و عارفان بزرگی وجود داشتند که هم عالم دینی و هم مرشد مردم در امور معنوی بودند، در میان عالمان شیعه نیز گرایش هایی به تصوف در این دوره وجود داشت.

سید حیدر آملی[8] در این عصر کوشید تا تلفیقی از تصوف و تشیع را ارائه دهد. در آثار علمی برخی فقهای این عصر نیز چون شهید اول و ابن فهد حلی[9] گرایش های عارفانه مشترک با صوفیه به چشم می آید. به هر حال به نظر می رسد فقها از اینکه صوفی خوانده شوند، چندان راضی نبوده اند و این مسئله بیشتر به دلیل راه یافتن اعتقادهای مخرب در تصوف بوده است.

مرحوم فیض همان گونه که در فصل دوم گفته شد، در کتابی به نام کلمات طریقه، بر فرقه های صوفیه سخت می تاخت و آنها را سرزنش می کرد.

دعوت از عالمان شیعه در حکومت صفوی، یکی از کارهای شاه اسماعیل به منظور صوفی زدایی بوده است. با وجود اینکه صوفیان اداره کشور را در دست داشتند و از قدرت نظامی و سیاسی بسیاری برخوردار بودند و هرگونه درگیری با آنان بسیار خطرناک به نظر می رسید، عالمانی چون محقق کرکی از مخالفت با آنان سرباز نمی زد. او کتابی در رد صوفیه به نام المطاعن المجرمیه نوشته و فتوایی نیز در این زمینه از وی بر جامانده است.[10]

به هر حال بعدها این رقابت ها نیز ادامه یافت، ولی آنچه در قالب علما و صوفیان قدرتمند به کمک علما آمده و آنان را در صحنه سیاسی حفظ کرده، حمایت شاهان صفوی از آنان بود. صفویه با وجود اینکه جد آنها صوفی بود و مقام ارشاد داشت، پس از آنکه مذهب تشیع را اساس وحدت ملی قرار دادند، کم کم از گرایش های صوفیانه دوری و به تقیدات شیعیان و فقیهان و علما همت گماشتند. شاهان در رقابت میان علما و صوفیان قزلباش، به دلایل مختلف ناچار بودند جانب علما را بگیرند. گذشته از مشکلاتی که قزلباشان برای دولت نوبنیاد صفوی ایجاد می کردند، تا جایی که این دولت بر اثر رقابت های آنان در خطر سرنگونی قرار گرفته بود. اصولاً تفکر صوفی مابانه به درد اداره جامعه نمی خورد، به ویژه آن نوع تصوفی که قزلباشان مروج آن بودند، با روح مذهبی جامعه در تضاد بود. ازاین رو، به طور طبیعی دربار به تدریج از تصوف کناره گرفت.

شاهان صفوی با رسمی کردن مذهب شیعه در ایران، بقای خود را به دوام و استواری این مذهب وابسته کردند. اقتدار دولت صفوی، بستگی بسیاری به نفوذ تشیع در ایران داشت. به ویژه که در کنار صوفیان قدرت مخالف آنها یعنی عثمانی که اهل تسنن بودند، به جنگ های خود جلوه مذهبی داده بودند.

به همین دلیل، شاهان صفوی برای تبلیغ مبانی عقیدتی شیعه به علما نیاز داشتند و این نیاز در رقابت با صوفیه به سود علما تمام می شد و در نهایت این صوفیان بودند که در جامعه منزوی شدند و هرگز نتوانستند در ایران اوج و اختیار گذشته خود را باز یابند.[11] آنچه در این میان باید توجه داشت، این است که روی مخالفت بسیاری از علما با عناصر نامطلوب تصوف بوده است، نه جنبه های عرفانی آن. گاه شدت مخالفت ها به حدی می رسید که دامنه آن علمایی چون ملا صدرا و فیض کاشانی را نیز دربرمی گرفت. علامه مجلسی که از مخالفان جدّی صوفیان در عصر صفوی است، در رساله ای درباره صوفیه چنین می گوید: «آنها که تصوف را عموماً نفی می کنند از بی بصیرتی ایشان است که فرق نکرده اند میان صوفیه شیعه و صوفیه اهل سنت چون اطوار و عقاید ناشایست از آنها دیده و شنیده اند، گمان نمی کنند که همه صوفیه چنین اند».[12]

وی درباره صوفیه شیعه به سید بن طاووس، ابن فهد حلی، شهید ثانی، شیخ صفی الدین اردبیلی، شیخ بهایی و پدرش، محمدتقی مجلسی اشاره می کند. او در همین زمینه به زاهدان مؤمن که به آنها صوفی نیز می گویند، اشاره می کند و می گوید:

«این جماعت زبده مردمند، لکن چون در هر سلسله جمعی داخل می شوند که آنها را ضایع می کنند، تمیز میان آنها باید کرد. چنان که علما که اشرف مردمند میان ایشان بدترین خلق باشند. همچنین میان صوفیه، سنی و شیعه و ملحد می باشد، صوفیه شیعه، همیشه علم و عمل و ظاهر و باطن را با یکدیگر جمع می کرده اند».[13]

پادشاهان صفوی که برای جدا کردن این کشور از دیگر کشورها و تأمین استقلال کشور متوسل به مذهب شیعه شده بودند و آن را مذهب رسمی مملکت اعلام کرده بودند، برای پیشبرد این سیاست، برای ترویج و گسترش تشیع تلاش خود را کردند.

برای ترویج عقاید شیعه و رسوخ تشیع در قلوب عامه، کتاب ها و رساله های بسیاری به فارسی تدوین شد و در میان مردم به آسانی شیوع یافت و از این پس فهمیدن اصول دین و مسائل شرعی به کسانی که عربی می دانستند، منحصر نبود، بلکه کتاب هایی چون عین الحیاة، حلیةالمتقین، حیاة القلوب و ابواب الجنان در دسترس مردم متوسط قرار گرفت. کتاب های متعددی نیز به عربی در فقه و اصول و اخبار و احادیث شیعه تدوین شد که مهم ترین آنها عبارتند از: وسائل الشیعه حرّ عاملی، وافی ملا محسن فیض، بحارالانوار محمدباقر مجلسی.

علمای مذهبی و پیشوایان روحانی قوّت و قدرت فوق العاده پیدا کردند و نفوذ بزرگان آنها برابر با قدرت پادشاه وقت گردید و به نظر سلاطین صفوی، مجتهدان نائب امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بودند.

به واسطه همین قدرت و جلالی که روحانیان پیدا کردند در این دوره هر کس که قریحه و استعداد داشت به تحصیل علوم دینی می پرداخت. بدین ترتیب بر شمار طلبه های علوم دینی و اصول و احادیث و اخبار و تفسیر قرآن و نظیر آن افزوده شد.

در این میان، ملا محسن فیض کاشانی نیز به تربیت شاگردان همت گماشت و حوزه درس با رونق و پرباری تشکیل داد. به ویژه مدرسه فیضیه قم از محل های تدریس او بوده و به نام او نیز معروف شده است.

پادشاهان صفوی در تعقیب سیاست مذهبی که اتخاذ کرده بودند به راه اندازی مساجد و مدارس و مرمت بناها همت گماشتند و مشاهد متبرکه، چون مشهد و قم را زینت بخشیدند و بزرگان و توانگران نیز به پادشاهان تأسی کردند و در هر شهر، مدرسه هایی ساخته شد.

بنابراین شاهان صفوی با ترویج مدارس، بسترهای مناسبی برای آموزش دانش های مذهبی و... فراهم ساختند. همین امر نیز باعث رشد روزافزون دانش پژوهان شد.

در این دوران تعلیم و گسترش علوم تنها در مدارس نبود، بلکه مراکزی همچون رصدخانه ها، بیمارستان ها، مساجد و منابر وعظ، محل استفاده طالبان علم بوده است. البته مسجدها، مدارس و مکتب ها مهم ترین مراکز بودند. شهرهایی چون مشهد، قم، اصفهان، شیراز، تبریز و قزوین، پناهگاه عالمان شیعی و سبب گسترش فرهنگ شیعی شد.

دانشمندان اسلامی در این زمان رشد کردند و باعث شکوفایی فرهنگی شدند و دانشمندان مختلفی در زمینه های علمی دیگر از جمله پزشکی مجال یافتند. حکیم باشی مقام مهمی در دربار بود و حتی در تصمیم گیری های سیاسی نیز دخالت داشت و این مسئله تشویق و ترغیبی برای احیا و ترویج و جذب این علم شد.

استقلال سیاسی و امنیت اقتصادی نسبی که در دوران صفویان برقرار شد، باعث شد فرهنگ ایران در زمینه های مختلف به شکوفایی برسد و هنرمندان و دانشمندان و عالمان از خود آثار ماندگار بر جای گذارند. در شهرهای مختلف ایران، به ویژه اصفهان، آثار و نمادهای گران قدری خلق شد. یکی از نمادهای فرهنگی عصر صفوی، هنر و معماری است. در همه شهرهای ایران این هنر رواج یافت، ولی اصفهان خود مشعل دار و مظهر این نماد بود. بناهایی که در زمان صفویه ساخته شده اند، خود بر شکوه هنر و معماری و فرهنگ و تمدن غنی ایرانی دلالت دارند، از جمله این بناها می توان به چهارباغ، میدان نقش جهان، مسجد شیخ لطف الله، مسجد شاه، عمارت عالی قاپو و چهل ستون اشاره کرد که از شاهکارهای معماری به شمار می آیند. همچنین ساخت بناهای بسیاری از جمله مساجد، مدارس، بقاع، پل ها، حمام ها و کاروان سراها و بناهای متعدد دیگر نیز در این دوره رونق یافت.

هنرهایی مانند کاشی سازی، نقاشی و مینیاتور، خوش نویسی و غیره رواج بسیاری یافت. در کنار این هنرها باید از هنرهایی چون قالی باقی، صنعت نساجی، فلزکاری و سفال گری نیز یاد کرد که هر کدام خود نمایانگر هنر ایران است.

همچنین سیاست فرهنگی و امنیت اقتصادی و توجه شاهان صفوی سبب شد این هنرها، در حالی که سرشار از دست مایه های دینی و مذهبی بودند، گسترش یابند. در کنار هنرهایی که در دوران صفویه گسترش یافت، صنایعی نیز از غرب به ایران آمد، به ویژه در زمان شاه عباس که به حضور اروپاییان در کشور علاقه داشت و سیاست آزاداندیشی او باعث حضور آنها در دربار ایران شد. ورود آنها همراه بود با گسترش صنعت ساعت سازی و طلاسازی و از همه مهم تر صنعت تسلیحات نظامی و نظم ارتش نو در ایران بود.

با حضور اروپاییان، نقاشی به سبک اروپایی نیز وارد ایران شد تا جایی که ساختمان کلاه فرنگی را در شیراز، هنرمندی پرتغالی نقاشی کرد. برای نمونه، شاه صفی در نامه خود به چارلز اول، پادشاه انگلیس، از او خواست که چند استاد ماهر در میناکاری و ساعت سازی و تفنگ سازی و... به ایران بفرستد.[14]

در زمینه ادبیات نیز در این دوران اختلاف نظرهایی وجود دارد. برخی معتقدند در دوره صفویه شاعر مهمی وجود نداشته است. در مقابل برخی معتقدند شعر و شاعر در دوره صفویه قابل توجه بوده و شاید کاربرد اصطلاح سبک اصفهانی به جای سبک هندی بهتر باشد. بین محققان ایرانی نیز به تدریج کسانی پیدا شدند که دوران صفویه را عصر رونق عرفان و ادب دانستند.[15] از شعرای بنامی چون صائب تبریزی و واعظ قزوینی و حکیم کاشانی و... نام برده اند.

برخی بر این باورند که جدا از اینکه شاهان صفوی شعر می گفتند، شاهان و دیگر افراد خاندان حامی شاعران، خوش نویسان و موسیقی دانان بودند. شاه اسماعیل اول خودش شعر می سرود و به شاعران التفات داشت. به ویژه در عصر شاه طهماسب اول، اوضاع سیاسی و مذهبی بر شعر اثر گذاشت و مرثیه سرایی و نوحه پردازی را رایج کرد و مدح ائمه مضمون اصلی شعر بود.

سوگواری برای شهیدان اسلام که از قرن چهارم هجری توسط آل بویه مرسوم و بعد متروک شده بود، به تشویق دولت صفوی رونق بسیار یافت. روضه خوانی در ایام محرم و مداحی پیشوایان دین همه جا معمول شد. ظاهراً شبیه خوانی و نمایش مصایبی که بر ائمه وارد شده، در این عصر شکل گرفت. تا جایی که شاعری به نام شانی تکلو، به پاداش سرودن این بیت در مدح امیر مؤمنان(ع)، از شاه عباس صفوی، هم وزن خود طلا گرفت که نشان دهنده تداوم ترویج و نشر فضایل اهل بیت(ع) است:

اگر دشمن کنند شمشیر، اگر دوست

به طاق ابروی جانانه اوست[16]

شاهان صفوی افزون بر پیشگام بودن برای برپایی مجالس عزاداری، سبب ترویج این فرهنگ شیعی بودند. صفویه برای پیشرفت سیاست مذهبی خود زیارت مشاهد متبرکه را تشویق می کردند. شاه عباس از اصفهان به مشهد پیاده به زیارت رفت و بعضی پادشاهان صفوی نیز به او تأسی کردند. در کنار پیشرفت های علمی، ادبی، هنری، فرهنگی و صنعتی، به بخشی از فرهنگ عامّه نیز اشاره می کنیم که جالب است. در این دوره ایرانیان با یکدیگر، به ویژه با بیگانگان، با احترام و متواضعانه رفتار می کردند. گدایی در جامعه آن روز معمول بود. پوشاک مردم بر اساس مد روز نبود. عید نوروز بسیار گرامی بود و به آن توجه می کردند و بسیار با شکوه بر پا می شد.

کودکان را از هشت، نه سالگی و گاهی زودتر، نامزد می کردند. با آداب معاشرت آشنا بودند و در محضر بزرگان، دو زانو می نشستند، و هر کس بر اساس شأنش، در محلی معین می نشست. به غذاهای گران و پر زرق و برق توجهی نبود، ولی همیشه برنج در خانه شان بود و فقط گوشت می خریدند. آموزش و پرورش کودکان در این دوره تحت تأثیر تعلیمات مذهبی، به ویژه اعتقادات شیعی بوده است. بخش قابل توجهی از عواید دربار صرف آموزش و پرورش می شد و مساجد افزون بر محل عبادت، مدرسه نیز بودند. در مدارس عده بسیاری از طلاب، با استفاده از موقوفات مدرسه و با خرج کم، نگه داری می شدند.

معمولاً معلم به عنوان ملا شناخته می شد. مدرسان در منطق، حکمت الهی، طبیعیات و شعب ریاضیات مقامات عالی داشتند. آنان آثار خواجه نصیر طوسی، ارسطو، هیئت بطلمیوسی، تألیفات اقلیدس و جزوه هایی از ارشمیدس را تعلیم می کردند. معمولاً خانواده های متمول، آموزگار خصوصی می گرفتند و بچه هایشان را به مکتب نمی فرستادند.[17] بسیاری از مردم مشاغلی چون شال فروشی، سنگ تراشی، گیوه کشی، صحافی، کتاب فروشی، نقاشی، چوب تراشی، کاسه گری، زرکشی، طلاکوبی، اسطرلاب سازی، دلال ذغال، نقش بندی، پنبه کنی، ساعت سازی، شلاق بافی، پوستین دوزی، جدول کشی، رنگ رزی، آجر تراشی، شعربافی، خیاطی و... داشتند.

قهوه خانه از پدیده های جالب دوران صفوی است که هم محلی برای صرف قهوه و نوشیدن و هم محفلی برای ادیبان و شاعران و قصه خوانی و شاهنامه خوانی بود.

یکی از گروه های اجتماعی، قلندران و صوفیان بودند. قلندران، صوفیان بازاری و بیکاره ای بودند که کشکول گدایی بر دوش، از این خانه می رفتند و هر کجا سفره پهنی می دیدند، خود بر آن حاضر می شدند. رفتار زشت و زندگی کثیف اینان که سعی داشتند ادای صوفیان را درآورند، زمینه ای برای انزجار عالمان و مردم از صوفیان بود.

جناب میرفندرسکی آنها را مانند موهای زاید زیر بغل می داند که جز زیان چیزی ندارند و اگر در پاکیزه کردن آنها دیر اقدام شود، سبب آزار و اذیت می شوند.

در مجموع می توان نتیجه گرفت که دوران زندگی فیض، یعنی عصر صفویه، دوران رشد فرهنگی و علمی در سطح عالمان دینی و عموم مردم بوده است.

پی نوشت ها


[1] محمدباقر آرام، اندیشه تاریخ نگاری عصر صفوی، ص 264.

[2] سخنان خلاف شرع بر زبان آوردن و چیزهای مخالف ظاهر شرع گفتن.

[3] عبدالمحمد آیتی، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ص 193.

[4] امام محمد غزالی فرزند محمد (450 ـ 505 ه‍. ق) فیلسوف، متکلم و فقیه ایرانی و از بزرگ ترین مردان تصوف سده پنجم هجری است که شمار تألیفات او، بیش از شصت عنوان می رسد و احیاء العلوم الدین از معروف ترین آنهاست.

[5] ابوالقاسم قشیری ملقب به زین الاسلام، عالم قرن پنجم و چهارم، عارف، متکلم و محدث و شاعر و صوفی بود.

[6] منسوب به حروف، حروفیان دارندگان مذهبی که پایه آن بر افکار خرافی علم الحروف نهاده شده است.

[7] منسوب به قزلباش. قزلباش یا سرخ سر به طوایف مختلف ترک که با سلطان حیدر و مخصوصاً با پسر او شاه اسماعیل اول صفوی در ترویج مذهب شیعه و تحصیل سلطنت یاری کردند، گفته می شود. این طایفه کلاه سرخی بر سر می گذاشتند و به قزلباش معروف شدند.

[8] از عارفان قرن هشتم هجری و صاحب چهل کتاب و رساله در زمینه های تفسیر و تأویل قرآن کریم، مفسر و فقیه و عارف و جامع علوم شریعت و طریقت.

[9] احمد بن محمد فهد حلی اسدی فقیه شیعی و محدث بزرگ قرن هشتم و نهم هجری و دارای مشرب عرفانی و از شاگردان بنام شهید اول بود. او فقیهی کامل و عالمی معتبر و اصولی و ادیبی مفسر و محدثی مطلع به علم روز بوده است

[10] محمدعلی حسینی زاده، علما و مشروعیت دولت صفوی، ص 85.

[11] همان، ص 86.

[12] همان.

[13] . رسول جعفریان، دین و سیاست در دوره صفوی، صص 260 ـ 276.

[14] پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، ج 3، ص350.

[15] همان، ص342.

[16] همان، ص363

[17] عباس قلی غفاری فرد و عبدالحسین نوایی، تاریخ تحولات سیاسی ـ اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در دوران صفویه، ص378 به بعد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر