اندیشه های تربیتی فیض کاشانی (ره)

افکار و اندیشه ها و اعتقاد های اخلاقی ـ تربیتی فیض در کتاب های المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، الحقایق فی اسرار الدین، زار السالک، منهاج النجاه و ضیاء القلب تبلور یافته است. اصلی ترین کتاب اخلاقی فیض المحجة البیضاء است.

افکار و اندیشه ها و اعتقاد های اخلاقی ـ تربیتی فیض در کتاب های المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، الحقایق فی اسرار الدین، زار السالک، منهاج النجاه و ضیاء القلب تبلور یافته است. اصلی ترین کتاب اخلاقی فیض المحجة البیضاء است.

او تحت تأثیر غزالی بوده است، ولی به دلیل گرایش به علوم اهل بیت و توجه و تمرکز بر روایات و اخبار اهل بیت برای تألیف کتاب المحجة البیضاء، کتاب احیاء العلوم غزالی را پاک سازی و با نگاهی اخباری دوباره بازنویسی کرده است.

پایه و اساس کتاب الحقایق فی اسرار الدین نیز که در واپسین لحظات عمرش نگاشته نیز به کتاب المحجة البیضاء برمی گردد. فیض، علوم را به دو دسته تقسیم می کند: علم دنیا و علم آخرت. علم دنیا را علمی می داند که متعلق به مصلحت های دنیوی است، مانند علم طب و علم حساب. او بعضی از علوم دنیایی را ناپسند و بعضی را پسندیده و شایسته می داند و علم آخرت را نیز به دو دسته تقسیم می کند: اول علمی که مقصود از آن لذاته[1] است و دوم علمی که مقصود به آن عمل باشد، تا آن عمل وسیله مقصود لذاته گردد. علمی را که مقصود بالتبع یا مقصود از آن وسیله برای علم لذاته باشد، به دو دسته تقسیم می کند. به عبارتی مرحوم فیض، علم اخلاق را جزو علوم آخرت می داند که مقصود از آن عمل وسیله ای برای علم لذاته است. ایشان علم اخلاق را این گونه تعریف می کند: «علم به احوال قلب از خصلت های پسندیده و ناپسندیده آن».[2]

در تعریف خُلق می گوید:

خلق عبارت از شکل خاصی است که در ما رسوخ و ظهور می نماید و به کمک آن افعال را به آسانی انجام می دهیم و نیازمند به اندیشه و فکر نمی شویم و هرگاه مشکل و هیئت مزبور به طوری ظهور کنند که افعال پسندیده از آن ناشی شود آن را خوی نیک می نامند و اگر برخلاف انتظار از آن کارهای نکوهیده سر بزند آن را خوی زشت گویند.[3]

یکی از مسائلی که فیض در مکتب اخلاقی اش بر آن تکیه دارد، این است که او انسان را تغییریافتنی می داند و معتقد است که اگر انسان تغییریافتنی نباشد، این همه توصیه ها و اندرزها بی فایده است و می نویسد:

اگر اخلاق قابل تغییر و تبدیل نباشد، این همه وصایا و اندرزها و راهنمایی ها که دانشمندان روزگار نموده اند و بهترین فرآورده های خود را برای همیشه در دست انتفاع ما گذارده اند، باطل خواهد بود. دیگر اینکه اگر انسان تغییرکردنی نمی بود، خدا نمی فرمود: «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا[4] پیغمبر نمی فرمود اخلاق خود را نیکو گردانید.[5]

گفتن وصایا و اندرزها، دلیل بر اختیار و اراده انسانی است و تا زمانی که انسان مختار نباشد، نمی توان آن را به کاری امر کرد. بنابراین یکی از اصول مکتب اخلاقی فیض، مختار بودن انسان است. وی در این باره می نویسد: «خداوند عزوجل نسبت به بندگان مهربان تر از آن است که آنها را بر انجام گناهان مجبور سازد و بعد آنها را به خاطر آن گناهان عذاب نماید».[6]

فیض کاشانی درباره اخلاق نیکو می گوید: گروهی مانند انبیا و اهل بیت(ع) هستند که به طور فطری میان قوای شهوت و خشمشان اعتدال وجود دارد و از آغاز تولد این اعتدال با آنها بوده است و دیگر افراد باید با ریاضت و مجاهده به این اعتدال برسند.[7]

او دستورالعملی برای رسیدن به اخلاق نیک ارائه می دهد و می نویسد: «کسی که می خواهد مثلاً صفت جود و بخشش را ملکه نفس خویش گرداند، طریقش آن است که کاری را که شخص بخشنده انجام می دهد تکرار کند و همان قدم را بردارد یعنی ثروت خدادادش را در دست انتفاع مردم قرار دهد و همواره این مشقت را بر خود بار کند و این مجاهده را ادامه دهد تا بالاخره خوی بذل و بخشش در او ظهور پیدا کند و آدمی بخشنده شود...».[8]

راه رسیدن به صفات پسندیده شرع همین طریق است و نهایت کمال آنها آن است که اعمال نیکویی که انجام می دهد، در نظرش پسندیده و لذت بخش باشد.[9]

فیض منشأ و ریشه شهوات را سه چیز می داند و می گوید: «عظیم ترین مهلکات از برای آدم شهوت بطن و فرج و زبان است و در حدیث نبوی دست هر کس که از شر بطن و فرج و زبان محفوظ باشد، از همه شری محفوظ مانده است».[10]

فیض درباره فضایل و رذایل اخلاقی در وجود انسان به شکل چهار صفت درونی و غلبه هر یک از آنها، می گوید: «بدان که انسان را اوصاف و نمونه های وجودی چهار نوع است و آنها عبارتند از صفات درندگی، حیوانی، شیطانی، ربانی.

از نظر غلبه غضب از او افعال درندگان صادر می شود که عبارتند از: دشمنی و بغض و کینه و هجوم بر مردم و ضرب و شتم آنها و از حیث اینکه شهوت بر او غلبه کند افعال چهارپایان از او صادر می گردد که عبارتند از: شدت گرایش شهوانی و حرص و آزمندی و غیره اینها و از جهت اینکه او در وجود و شخصیتش عنصر ربانی است. چنان که خداوند فرموده است: ای پیامبر بگو که روح از جانب خداست پس ربوبیت طلبیده و بلندی و استیلا و عُلوّ.

نیز انسان علاقه مند می شود که به همه علوم آگاهی یابد و حتی برای نفس خویش علم و معرفت و احاطه به حقایق را مدعی است و وقتی او را عالم تلقی کنند شاد و در صورتی که جاهل تلقی شود محزون می گردد... پس در انسان چهار موجود خوک منشی (شهوت)، سگ صفتی (غضب)، شیطانی (مکر و حیله) و بالاخره حکیمانه (الهی علم و حکمت) وجود دارد و این قوا و نیروها را اگر قوّه ربانی کنترل کند، انسان را به سعادت ابدی می رساند».[11]

بنابراین او انسان را موجودی تغییریافتنی می داند که قدرت بر تغییر و تکامل دارد و این خود، دلیل بر اختیار اوست. پس انسان مجبور نیست، بلکه موجودی مختار و دارای اراده است و شرع آثار لازم و لوازم ممکن برای تغییر را در اختیار او قرار داده است. بنابراین، عواطف، احساسات و نیروها، در خدمت تغییر و تکامل انسان قرار می گیرند و انسان همه تلاش خود را انجام می دهد تا به کمال نهایی برسد که همان قرب الهی است و برای رسیدن به قرب الهی، همه عوامل در هستی مؤثر و کارساز هستند و باید دانست ارزش های اخلاقی، ارزش هایی ماورایی است، ولی این ارزش ها با عالم هستی و نظام طبیعی هماهنگی دارد.[12]

با توجه به افکار و اندیشه ها و اعتقاد تربیتی فیض که در این بخش به آن اشاره شد، به طور مختصر ویژگی های اخلاقی فیض کاشانی در ذیل چند عنوان ارائه می شود:

الف) روحیات فیض

از مطالعه و سیر در کتاب ها و رساله های اخلاقی، عرفانی و شرح حال هایی که به قلم خود فیض یا شاگردان و دیگر علما نوشته اند، این گونه دریافت می شود که فیض به علت شمار تألیفات و تصنیفات و تنوع آنها، دانشمندی پرکار و جامع در علوم و فنون بوده و سال های بسیاری به امر تعلیم و تعلم و افاضه اشتغال داشته است.

به جز کتاب اینسی دلم نمی خواهد

زهی انیس و زهی خامشی زهی صحت

اگر اجل دهدم مهلت و خدا توفیق

من و خدا و کتابی و گوشه خلوت

هزار شکر که کاری به خلق نیست

مرا خدا پسند بود فیض را زهی زحمت

او دارای منشی عالی و نظری بلند و از عنوان ها و لقب ها گریزان بود و از به دست آوردن شهرت و قدرت، با وجود امکانات، خودداری می کرد. او برای کسب علوم دینی و دانش و تفکر مفید، گوشه گیری را ترجیح داد. از رفتن به مهمانی و مجالست با اصحاب و انصار حکومت فاصله می گرفته و در جست وجوی اهل کمال و کاوش های علمی سفرهای زیادی داشت. فیض در بیان آرا و نظرات خود صریح بود و از ریا و تظاهر و تملق پرهیز، و نارضایتی خود را از هرگونه بی بندوباری، تظاهرات صوفیانه، تقدس خشک و عالم نماهای دنیاپرست ابراز می کرد. در راه اعتلای کلمه حق و عقاید راستین شیعه هیچ هراسی به خود راه نداده و آرزوی او این بود که مسلمانان همه سرزمین ها به دور از تفرقه و پراکندگی زندگی کنند.

این حکیم فرزانه خود را مقلد حدیث و قرآن و تابع اهل بیت(ع) معرفی می کند و می گوید:

من هرچه خوانده ام از یاد من برفت

الا حدیث دوست که تکرار می کنم

ب) زهد و پارسایی و عرفان فیض

فیض از نظر ملکات نفسانی و خصال معنوی و دوری از تعلقات جسمانی و مادی، از مردان کم نظیر و یکی از مفاخر جهان تشیع و عالم اسلامی است.

او در همه حال به توصیه تقوا و دل کندن از دنیای فانی و رسیدگی به اموری که سبب رستگاری در سرای باقی است، پرداخت. به همین لحاظ می توان فیض را از جمله پرهیزکاران بی رنگ و ریا، محسوب و عقاید و آرای او را مخالف باورهای بسیاری از متصوفه زمانش به شمار آورد.

در زمینه عرفان فیض، نقل شده که وی می گوید:

به حدیثی برخورد کردم که می فرمود: کسی که اعمالش را چهل صبح برای خدا خالص کند، خداوند متعال چشمه های رحمت را از قلب او بر زبانش جاری خواهد کرد. تصمیم گرفتم چهل صباح ریاضت بکشم تا حکمت بر زبانم جاری شود. یک چله نشستم تا توانستم اخلاص پیشه کنم، اما حکمتی نیافتم. چله دوم را نشستم و بیشتر بر خویش سخت گرفتم، اما باز هم تغییری حاصل نشد. مجدداً تفکر کردم و در اعمال خود تأمل ورزیدم، ناگهان متوجه شدم و سرّ مطلب بر من گشوده شد و دانستم که من به معنای حدیث دقت کامل نداشتم؛ زیرا حدیث می فرماید: من اخلص لله رابعین صباحا؛ کسی که اخلاص پیشه کند، برای خدا، در حالی که من برای حکمت اخلاص پیشه کردم. اخلص لله نبود.[13]

 ج) شعر و لطافت روح

فیض در سرودن اشعار به زبان فارسی و عربی، توانا بود و این ذوق را فرع بر علوم و دیگر دانستنی های خود شمرد و به پیروی از استادان خود مانند ملا صدرا، میرداماد و شیخ بهایی که نیکو شعر می سرودند، اشعاری در قالب رباعی، غزل، قصیده و مثنوی دارد که در چندین کتاب و رساله جمع آوری شده است.[14] در اینجا به یکی از اشعار معروف فیض اشاره می شود:

بیا تا مونس هم، یار هم، غم خوار هم باشیم

انیس جان غم فرسوده بیمار هم باشیم

شب آید شمع هم گردیم و بهر یکدیگر سوزیم

شود چون روز دست و پای هم در کار هم باشیم

دل هم، جان هم، جانان هم، دلدار هم باشیم

به هم یک تن شویم و یکدل و یکرنگ و یک پیشه

سری در کار هم آریم و دوش بار هم باشیم

جدایی را نباشد زهره ای تا در میان آید

به هم آریم سر، بر گرد هم، پرگار هم باشیم

حیات یکدیگر باشیم و بهر یکدیگر میریم

د) انتظار و توجه به امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف

فیض در پایان عمر که خسته و ناتوان شده بود، فقط یک آرزو داشت و آن زیارت امام غائب عجل الله تعالی فرجه الشریف بود که این همه در فراق او می سوخت و می ساخت.

اماما در فراقت شده هزاران رخنه در دینم

بیا یک بار دیگر ز نو اسلام تلقینم

به آن مستظهرم جانا که دل مأوای تو گردد

و امروزی نباد آندم که بی یاد تو بنشینم

شب رحلت، هم از بستر روم تا قصر حورالعین

اگر در صبح جان دادن تو باشی شمع بالینم

از آن ترسم من بی دل که پیش از روز وصل تو

به تلخی ناگهان از تن برآید جان شیرینم

هرچند که پیر و خسته دل و ناتوان شدم

هرگه که یاد روی تو کردم جوان شدم

روزی بود به فیض بگوید امام عصر

خوش باش من به عفو گناهت ضمان شدم

پی نوشت ها

[1] علم لذاته: علمی است که بعد از تزکیه صفات رذیله نوری در دل پیدا شود و حق بر دل انسان جلوه گر شود.

[2] عبدالله غفرانی خراسانی، ترجمة الحقایق، ص 35.

[3] محمدباقر ساعدی، اخلاق حسنه، ص 9.

[4] «رستگار شد کسی که نفس را پاک کرد و نا امید شد کسی که او را دفن کرد». (شمس: 9 و 10)

[5] اخلاق حسنه، ص16.

[6] رضا رجب زاده، راه نجات، ترجمه: منهاج النجاة فیض کاشانی، ص28.

[7] همان، ص 29.

[8] اخلاق حسنه، ص 202.

[9] همان، ص 22.

[10] ترجمة الحقایق، ص 135.

[11] حسین ایزدی، مبانی ارزش ها، ص 251.

[12] همان، ص 260.

[13] سخنرانی دکتر غلامحسین دنیانی در کنگره بزرگداشت فیض کاشانی، 22/8/1387؛ روزنامه جام جم، شماره 2427-

[14] دیوان فیض، چاپ جدید، به تصحیح: آقای مصطفی فیضی.

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان