به گزارش ایسنا، رمان «مردِ شوخ» از کِنِت هَری لِندن با ترجمه امیرحسین حاجقنبری در 271 صفحه با شمارگان 1000 نسخه و قیمت 19هزار تومان در نشر کلاغ منتشر شده است.
در نوشته پشت جلد کتاب درباره نویسنده و کتاب میخوانیم: رمان «مرد شوخ» بیشک اثری است خواندنی، هم برای ایرانیانی که در پی کسب آگاهی درباره دیدگاههای غربیها نسبت به ایران و فرهنگ ایرانی و زندگی در میان ایرانیاناند - که در واقع بسیاری از ایرانیان چنیناند - و هم غیرایرانیانی که یا خود تجربههای مشابهی داشتهاند یا آشنایی با آن تجربهها را جذاب و خواندنی میبینند. نویسنده کتاب پرفسور کنت هریلِندن (1928-2015) استاد ادبیات انگلیسی، که سال گذشته در سن 87سالگی در زادگاهش کانادا درگذشت، از 1337 تا 1340 شمسی در دانشگاه پهلوی شیراز به تدریس زبان و ادبیات انگلیسی اشتغال داشت و حاصل تجربیات خود در آن چند سال را در قالب رمانی با عنوان The Jokeman و به نام مستعار لئووان، در بریتانیا منتشر کرد. این کتاب در سال 1963 در آمریکا زیر عنوان A World Full of Nightingales منتشر شد. وی پس از ایران به اندونزی، لبنان و دست آخر به ژاپن رفت، جایی که تا زمان بازنشستگی در سال 1998 آنجا، در دانشگاه وازدا به تدریس پرداخت. کتابهای It Must Be The Climate (1966) و Offand on Campus (1982) حاصل تجربیات او در سالهای زندگی در اندونزی و ژاپن است. هر دو رمان طنز او در زمان خود از فروش خوبی برخوردار شدند.
همچنین مجموعه داستان «دیوارِ خاطرات» نوشته آنتونی دوئر با ترجمه شیما الهی در 260 با شمارگان 550 نسخه و قیمت 18هزارتومان در نشر یادشده عرضه شده است.
در نوشته پشت جلد کتاب عنوان شده است: آنتونی دوئر، از چهرههای مهم ادبیات معاصر در حوزه رمان و داستان کوتاه، و از برندگان جایزه ادبی پولیتزر به شمار میرود. او که پیش از این با رمان «تمام نورهایی که نمیتوانیم ببینیم» به مخاطب فارسیزبان معرفی شده، متولد 1937 در اوهایوی آمریکا و کارشناس ارشد تاریخ از دانشگاه ایالتی بولینگ گرین است. مجموعه داستانهای کلکسیونر صدف، دیوار خاطرات، یادنامه چهار فصل در رم و رمانهای درباره گریس و تمام نورهایی که نمیتوانیم ببینیم از جمله آثار مطرح دوئر هستند. کتابهای او تا کنون به چهل زبان ترجمه و برنده جوایز متعددی شدهاند از جمله جایزه پولیتزر 2015 و جایزه کتاب سال 2011.
«در یکی از مجلات بابابزرگ زِد نوشته وقتی مرغابیها برای اولین بار پرواز میکنند، میتوانند پانزده سال تمام، بییک لحظه نشستن، در آسمان بمانند. دلم میخواهد وقتی مُردم بدنم را به دههزار بادکنک ببندند تا میان ابرها معلق بمانم، ؛ن وقت باد مرا با خود به بالای شهرها، و کوهها، و اقیانوسها و مایلها و مایلها اقیانوس آبی بکشاند.
شاید من هم بتوانم پانزده سال تمام آن بالا دوام بیاورم. شاید یک مرغابی رویم بنشیند و برایش استراحتگاهی شوم. شاید این فکر و خیالها احمقانه باشد. اما گمان کنم از تماشای دفن پدر و مادرت توی جعبهای زیر گل عاقلانهتر باشد.»