به گزارش به ایسنا بر اساس خبر رسیده، در این کتاب که توسط نشر کرگدن منتشر شده است، نویسنده مسائل حوزه زیباییشناسی را بر «فیهمافیه» مولانا جلالالدین بلخی عرضه و پاسخهای «فیهمافیه» به برخی از پرسشهای زیباییشناسی را استخراج کرده است. در ابتدای این نشست که با حضور مصطفی ملکیان و مریم جعفری در مرکز فرهنگی شهر برگزار شد، علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، اظهار کرد: مهمترین اثر مولانا «فیهمافیه» است که در «مثنوی» از آن به مقالات یاد شده است. این کتاب مجموعهای از سخنان مولانا است که خطاب به مجلسیان یا در پاسخ به پرسشهای دیگران بیان شده است. بخشی از آن هم خطاب به معینالدین پروانه است. اگرچه همه سخنان مولانا سرشار از نکات اخلاقی، عرفانی و نقل حکایات لطیف است، شیوه بیان آنها در «فیهمافیه» و «مجالس سبعه» محاورهای است. برخی از نکات و داستانهای «فیهمافیه» هم در پارهای از ابیات و داستانهای «مثنوی» هم آمده است؛ یعنی این مباحث بهنوعی در «مثنوی» هم تکرار شده است. ازاینرو، برای تبیین مطالب «مثنوی» از «فیهمافیه» هم استفاده میشود، به آن ارجاع و درباره آن بحث میشود. احتمالاً این تقریرات مولانا را پسر او، سلطان ولد، یا دیگر مریدان او به این صورت تدوین کردهاند. تصحیح اولیه آن را بدیعالزمان فزورانفر انجام داده است و در کنار آثار مولانا («مکتوبات» و «مجالس سبعه») در سالهای گذشته هم تصحیح و نگارش مقالاتی درباره «فیهمافیه» صورت گرفته است.
او ادامه داد: جعفری در اینجا نقل قولهایی از «فیهمافیه» آورده و بر آن اساس نگاه مولوی را به فلسفه هنر و زیباییشناسی نشان داده است. دقیقتر اینکه جعفری میکوشد با پاسخگویی به پرسشهایی مساله فلسفه هنر و زیباییشناسی را تبیین کند. او با طرح کردن پرسشهایی از چیستی هنر، نسبت هنر با زیبایی، تقلید و آفرینش هنری، فرآیند آفرینش یا تولید هنری تا پیوند لذت و هنر، مفهوم زیبایی و در کنار آن شکوه و جمال میکوشد مساله فلسفه هنر و زیباییشناسی را تبیین کند. برای نمونه به تقسیم زیبایی به زیبایی آفاقی، زیبایی انفسی و زیبایی آفاقی-انفسی اشاره میکند و با شواهد متنی نشان میدهد که مولانا در «فیهمافیه» به کدام یک از این زیباییها نظر داشته است.
معاون فرهنگی شهر کتاب همچنین توضیحاتی درباره بخشهای مختلف کتاب ارائه کرد و در پایان این نکته را که این کتاب نتیجه پایاننامه مریم جعفری است یادآور شد.
از «فیهمافیه» بپرس
مریم جعفری، پژوهشگر و نویسنده، درباره انگیزه خود از پژوهش در آرای مولوی اظهار کرد: مولانا یکی از بزرگترین عرفا و متفکران فرهنگ ما است که هنوز وجوهی ناشناخته دارد. ما مولانا را بهسبب آثار منظوم او در مقام یکی از هنرمندان طراز اول میشناسیم. با این حال، درباره نظریه هنر او چیزی نمیدانیم. به همین علت در این پژوهش کوشیدیم نظریه هنر مولانا را، در مقام یکی از بزرگان فرهنگ ما، پیدا کنیم.
او درباره روش کار خود توضیح داد: روش کار این بود که پرسشهایی را مشخص کنیم که برای ذهن انسان امروز ساختاری منطقی داشته باشند. سپس این پرسشها را به «فیهمافیه» مولانا عرضه کنیم و در نهایت، کوشیدیم با روش تحلیل نظام فکری مولانا دریابیم که اگر او بود، با آن نظام فکری چه پاسخهایی به سوالات ما میداد. «فیهمافیه» را انتخاب کردیم تا حیطه کار خود را محدود و مشخص کرده باشیم. مولانا در «فیهمافیه» برای برخی از این سؤالها بهخوبی پاسخی دارد و برای برخی کمتر و به دیگرانی اصلاً نپرداخته است. با این حال، شاید در دیگر آثار مولانا درباره سوالهای بیجوابمانده در این پژوهش پاسخهایی باشد.
او ادامه داد: شاید خواننده این کتاب گمان کند که در این پژوهش حرف در دهان مولانا گذاشته شده است و مولانا مستقیم به این موارد نپرداخته است. در پاسخ به این نگرانی میتوان گفت که گرچه مولانا در «فیهمافیه» مستقیم درباره نظریه هنر خود سخنی نگفته است، ما از روش تحلیل نظام فکری استفاده کردیم تا سخنان او را واضح کنیم و با استخراج پیشفرضهای او بتوانیم آثار و نتایج سخنان مولانا را در نظام فکری خود حدس بزنیم.
جعفری در پایان گفت: شاید برخی ایراد بگیرند که نظریه هنر مولانا در نظام فکری او حاشیهای است. در پاسخ باید گفت که حتی اگر این بحث در نظام فکری مولانا یا آموزههای او حاشیهای باشد، با توجه به جایگاه بالای مولانا در این فرهنگ این بحث حاشیهای نیز برای ما اهمیت دارد. شاید برخی ایراد بگیرند که مولانا خودش در قید و بند طرز بیان نبوده است و مثلا در «موسی و شبان» به این موضوع پرداخته است یا در جایی از او میخوانیم که «قافیه اندیشم و دلدار من/ گویدم مندیش جز دیدار من». پس، برای او طرز بیان چندان اهمیتی ندارد، بلکه محتوا را واجد اهمیت میداند. اما مولانا از خاموشی نیز بسیار سخن میگوید و با این حال، خودش مدام در حال نوشتن و در واقع سخن گفتن است. اینجا تناقضی به چشم میآید. گویا ما چارهای نداریم که برای دریافتن نظر مولانا درباره قافیهاندیشی یا خاموشی و امثال آن، روش تحلیل ساختار نظام فکری او را به کار بریم و با واضح کردن سخنان او، پیشفرضهایش را دربیاوریم و آثار و نتایج آن را بیان کنیم.
از کژیهای رویکرد تعالیگرایی اسلامی
همچنین مصطفی ملکیان در این نشست بیان کرد: در ابتدای بحث، بایستی دو پدیده هنر اسلامی در مقام عمل یا هنر اسلامی در مقام تحقق تاریخی را از مبانی نظری استخراجشده از مصادیق این هنر جدا کنیم.
او با بیان اینکه هنر اسلامی در مقام عمل یا در مقام تحقق تاریخی به آن اشکال مختلفی اشاره دارد که هنرهای گوناگون در جهان اسلام، از ابتدا تا کنون، ظهور کردند و ضمن ارائه توضیحاتی درباره هنر اسلامی گفت: در مقدمهای که بر پژوهش مریم جعفری نوشتم، گفتم که روش این پژوهشگر در فهم فلسفه هنر اسلامی و مبانی نظری هنر اسلامی درست است. همچنین توضیح دادم که این روش بر چه گامهایی مبتنی است. بنابراین، جنبه ایجابی کار ایشان در آنجا بیان شده است، هم در مقدمه من و هم در مقام عمل و اجرا در خود متن کتاب. در این فرصت، به جنبه سلبی بحث میپردازم. بدین معنا که درباره روشی سخن میگویم که تاکنون بوده و بعد از انقلاب تا کنون تمامی آثار درباره هنر اسلامی را تحت تأثیر قرار داده است؛ یعنی تلقی سنتگرایانه یا تلقی تعالیگرایانه از هنر اسلامی که بر 13 پیشفرض استوار است که همه آنها نادرست و خطایند. به هر روی، همین نظریه الآن از رسانههای هنری ما تبلیغ میشود و متأسفانه اساتید دانشگاه ما در زمینه هنر نیز آب به همین آسیاب میریزند و چهبسا به صلاحدید خودشان از این دیدگاه حمایت میکنند.
ملکلیان در ادامه درباره 13 پیشفرض توضیح داد و در پایان سخنان خود را چنین جمعبندی کرد: این 13 پیشفرض باعث شده که شما در آثار اینان چیزهایی ببینید که عقل عرفی و عقل سلیم ما اجازه نمیدهد آنها را بپذیریم. حالا این در آثار مفسران سنتگرا و برخی مفسرانی که سنتگرا نیستند و قرابتی به سنتگرایان دارند، دیده میشود. حالا ما باید این پیشفرضها را کنار بگذاریم و بدون این پیشفرضها به خود اثر هنری بنگریم. آنگاه درمییابیم که هر اثری برای خودش دنیایی دارد. افزون بر این، در ابتدای سخنم گفتم که ما پیش از جریان شرقشناسی تعبیر هنر اسلامی نداشتیم، بلکه از هنر قدسی سخن میگفتیم. هنر اسلامی اصطلاحی است که شرقشناسان ابداع کردند و پیشفرض آن این است که هنر اسلامی با سایر هنرها تفاوت جوهری و ماهوی دارد. بدین معنا که هنر اسلامی به لحاظ جوهری و ماهوی با هنر مسیحی یا یهودی متفاوت است، و این خود بزرگترین پیشفرض است، گرچه در ادامه این 13 پیشفرض نیست.
او همچنین مطالعه کتاب «درآمدی بر زیباییشناسی اسلامی» از الیور لیمن با ترجمه محمدرضا ابوالقاسمی در نشر ماهی یا با ترجمه نازنین اردوبازارچی و سیدجواد فندرسکی در نشر علم و کتاب زبان اصلی«The formation of Islamic art» اثر اولگ گرابر را به علاقهمندان توصیه کرد.
پارهای برای بیان پاره دیگر
ملکیان بخش دوم سخنان خود را به بیان نکاتی درباره خود کتاب اختصاص داد و بیان کرد: روش مریم جعفری در این کتاب، روشی است که در میان اسلامشناسان بهترین نمونه آن را در کار ایزوتسو میبینیم. ایزوتسو در درجه اول زبانشناس بود و از آن طریق وارد زبان و ادبیات عرب و سپس وارد شناخت اسلام شد. بنابراین، به سبب تعلیمات سوسور و دیگران او اولین اسلامشناس غربی است که روشی را برای فهمیدن مبانی نظری هر متفکری پیشنهاد کرد. در این روش، روش معناشناختی، او بر آن است که ما مطلقاً نباید از خودمان پیشفرضی داشته باشیم. بلکه در حد توان باید پیشفرضهایمان را کنار بگذاریم و به خود اثر توجه کنیم. مرحوم طباطبایی هم در جلد اول «تفسیر المیزان» با توجه به این حدیث که «هر تکه از قرآن تکه دیگر آن را تفسیر میکند» میگوید که برای روشن کردن مراد قرآن نباید به غیر از آن رجوع کرد و من در «تفسیر المیزان» میخواهم تفسیر قرآن به قرآن کنم. البته او ما را به این توجه نمیدهد که جدای از قرآن هر کتاب یا سخنرانی هم باید جدا از نظرات مخالفان و موافقان و معلومات سابق فرد فهمیده شود. در اینجا هم ایزوتسو همین امر را در مقام عمل پیاده میکند و میگوید در رجوع به متن نباید هیچ چیزی را فرض گرفت، بلکه باید به خود متن نگریست.
او افزود: روش کار این است که ما درباره موضوعی سوالاتی داریم، مثلاً اینجا سوالات انسان امروز درباره زیباییشناسی را از «فیهمافیه» میپرسیم و برای یافتن پاسخ به خود این کتاب رجوع میکنیم. ابتدا در هر لغت و اصطلاح و تعبیری شک میکنیم و تحقیق میکنیم که آیا مراد از اینها با آنچه امروز من در نظر دارم یکی است یا نه. سپس، سوالاتمان را درباره زیباییشناسی طرح میکنیم و به متن رجوع میکنیم. معنای راستین هر جمله و ارتباط آن را با سوال خود بررسی میکنیم. در ادامه همه پاسخها به هر سوال را در یکجا گردآوری میکنیم. در پایان، با تحلیل مجموع اینها میتوانیم بفهمیم که مولانا درباره زیباییشناسی چه نظری داشته است.
این مترجم و نویسنده ادامه داد: شاید برخی ایراد بگیرند که مگر شما خبر دارید؟ او که این سوالات امروزی را در سر نداشته است! بین خواندن یک کتاب و کشف و استخراج پیشفرضها و لوازم آن کتاب فرق است. ما با هر اثری سه کار میکنیم: گزارش، تحلیل، نقد. جعفری در تحلیل این اثر هم پیشفرضهای نویسنده و هم لوازم سخن او را کشف میکند. بنابراین، لازم نیست که خود نویسنده در سطور نوشته کتاب یا نوشتار خودش حرفی زده باشد. ما سطور نوشته را مبنا قرار میدهیم و گزارههایی را که او در نظر داشته استخراج میکنیم و در ادامه با در نظر آوردن و تحلیل این گزارهها نظرات او را در موردی خاص حدس میزنیم. اینجا، این تحلیلها نظرات مولانا را درباره زیبایی بیان میکند.
ملکیان در پایان تأکید کرد: اتفاقاً زیبایی حتماً باید در آثار عارفان ما تعقیب شود، چون «جمال» یگانه صفت خدا است که فقط عارفان از آن بحث میکردند. متکلمان و فیلسوفان معمولاً از علم، قدرت، حکمت، خیرخواهی، رحمت، عدالت یا امثال اینها بحث میکنند، اما هیچ اثر کلامی یا فلسفیای راجع به جمال خدا حرف نمیزند. حال آنکه عارفان به جهت نوعی همبستگی که میان سه مفهوم «عشق»، «جمال» و «لذت» میبینند، درباره زیبایی فراوان سخن گفتهاند. بنابراین، فارغ از اینکه سخن خود آنها زیبا باشد یا نه یا به زیبایی سخن خود اهمیت بدهند یا نه، محتوای کلام آنها به آن اختصاص یافته است.