بررسی جایگاه اهل بیت در قرآن

بنابر حدیثی که در کتب شیعه و اهل سنّت آمده و همه بر صحّت آن اتفاق نظر دارند رسول گرامی اسلام دو امانت بزرگ از خود به یادگار گذاشت

بررسی جایگاه اهل بیت در قرآن

مقدمه

بنابر حدیثی که در کتب شیعه و اهل سنّت آمده و همه بر صحّت آن اتفاق نظر دارند رسول گرامی اسلام دو امانت بزرگ از خود به یادگار گذاشت. این دو امانت قرآن و اهل بیت او هستند که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) هدایت مسلمانان را در گرو مراجعه به آنان اعلام فرمود. در هدایت گری قرآن به ویژه برای پرهیزکاران تردیدی نیست، چراکه قرآن بینۀ ابدی پیامبر و راهنمای همیشگی مسلمانان است.

امّا اهل بیت (علیهم السلام) چه کسانی هستند و از نظر سیاسی و معنوی چه شئونی دارند که بر طبق حدیث ثقلین، هدایت قرآن با رهبری آنان گره خورده است. این نوشته بر آن است که با استفاده از قرآن و اخبار معتبری که در شأن نزول یا توضیح آیات قرآن وارد شده است، اطلاعاتی دربارۀ مصادیق اهل بیت به دست دهد و خصوصاً دربارۀ امامت حضرت علی (علیه السلام) و فرزندان او، نظر قرآن را روشن سازد. اهمیت این مباحث وقتی روشن می گردد که در نظر گیریم:

اولاً: امامت، مهم ترین اصل اعتقادی به شمار می رود؛

ثانیا: نام امامان مذهب در قرآن کریم وارد نشده است.

زمینۀ تاریخی سؤال دربارۀ امامان علیهم السلام

مراجعه به برخی از روایات نشان می دهد که بحث در مورد امامان، از دیر باز بین مسلمانان مطرح بوده است. به عنوان مثال کلینی (رحمه الله) در کتاب کافی حدیثی از ابوبصیر نقل کرده ا ست که او گوید: از امام صادق (علیه السلام) سؤال کردم: آیۀ: {أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأْمْرِ مِنْکمْ}[1] دربارۀ چه کسانی نازل گردید؟امام (علیه السلام) فرمود: «این آیه در شأن علی (علیه السلام) و دو فرزندش حسن و حسین (علیهما السلام) نازل گردید.» ابوبصیر گوید: باز سؤال کردم که: مردم می گویند: از چه جهت خداوند نام علی (علیه السلام) و خاندانش را نبرده است؟

امام صادق (علیه السلام) فرمود: «در پاسخ به مردم بگویید: دستور نماز خواندن بر رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) نازل شد، در حالی که سخنی از سه رکعت و چهار رکعت در میان نبود، و این رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) بود که رکعات نماز را تفسیر کرد. دستور پرداخت زکات نازل شد، امّا در آن نیامده بود که از چهل درهم یک درهم بپردازید، و این رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) بود که نصاب زکات را تفسیر کرد. دستور حج نازل شد در حالی که در آن نیامده بود که هفت نوبت طواف کنید، و این رسول خدا بود که مراسم طواف را تفسیر کرد. بر همین پایه فرمان خدا نازل گشت که: «از خدا و رسول خدا اطاعت کنید و نیز از آنان که از بین شما صاحبان امر باشند.» که مصداق آن دربارۀ علی و حسن و حسین (علیهم السلام) ثابت و پابرجا ماند.

 زیرا در ارتباط با این دستور بود که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «هر مؤمنی که من سرپرست و مولای او هستم، علی مولا و سرپرست او خواهد بود.» و باز فرمود: «به شما مؤمنان سفارش می کنم که از کتاب خدا و خاندان من جدا مشوید، که من از خدا خواسته ام که میان قرآن و خاندانم جدایی نیفکند تا قیامت که بر حوض کوثر آنان را به من ملحق می سازد، و خداوند پذیرفت.»... بدانید که اگر رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) لب فرو می بست و خاندان خود را معرّفی نمی کرد، خاندان فلان و بهمان مدّعی می شدند که ما صاحب الامرشماییم.»[2]چنانکه ملاحظه می کنید در این حدیث امام صادق (علیه السلام) ضمن پاسخگویی به سؤال ابوبصیر، به مطلب مهمّ دیگری نیز اشاره کرده است و آن اشاره به طبیعت اجمالی قرآن از یک طرف و لزوم مراجعه به تفسیر و سنّت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) در فهم مجملات قرآن از طرف دیگر است. و باید گفت که این حقیقتی است که نه تنها در عصر رسول خدا و امامان (علیهم السلام) بلکه در هر دوره ای باید مورد توجه قرار گیرد.

سخنی در طبیعت اجمالی قرآن

قرآن کتابی است که در موضوعات مختلف اعتقادی، اخلاقی، تاریخی و... سخن به میان آورده و مطالب مهمی را با مخاطبان خود در میان گذاشته است. و واضح است که سخن قرآن در بسیاری از زمینه ها سخنی کلّی و به اجمال است که باید مورد تبیین وتفسیر قرار گیرد. امّا این مطلب برای قرآن به هیچ عنوان نمی تواند نقیصه به شمار آید.[3] زیرا در مورد کتابی که مدّعی است دربردارندۀ تمام حقایق و اسرار آفرینش است، نباید انتظار داشت که در عین حال مطالب خود را به شکل جزیی و تفصیلی طرح کرده باشد. آنچه مهم است درک این مطلب است که در حکمت الهی چه طرحی جهت تبیین حقایق قرآن و مطالب اجمالی آن اندیشیده شده است. اگر جهت یافتن این سؤال به قرآن مراجعه کنیم متوجه طرح قرآن به شکل زیر خواهیم گشت:

1 ـ خداوند خود نخستین مفسّر و مبین قرآن است.

2 ـ رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) عامل تبیین قرآن برای مردم است.

در مورد اول خداوند خطاب به رسول خود می فرماید: (فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ * ثُمَّ إِنَّ عَلَینا بَیانَهُ)[4] یعنی: چون قرآن را بر تو خواندیم تو از قرائت آن پیروی کن. سپس بدان که بیان و توضیح آن نیز به عهدۀ ماست. از این آیه به دست می آید که خدای تبارک و تعالی علاوه بر نزول آٍیات قرآن به رسول گرامی، حقایقی هم به عنوان تبیین مطالب قرآنی به آن حضرت وحی کرده است. و از این جهت پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله) در حدیثی خطاب به مسلمانان فرمود:«الا انّی قد اوتیت القرآن و مثله معه.»[5] یعنی: آگاه باشید که به من قرآن و حقایقی مانند آن داده شد.

و امّا در مورد دوم خداوند در سورۀ نحل فرموده است:(وَ أَنْزَلْنا إِلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ)[6] یعنی: (ای رسول ما) این ذکر (قرآن) را بر تو فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که نازل شده تبیین نمایی. رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) با قول و فعل خود به تبیین مجملات قرآن اقدام می فرمود. مثلاً آن حضرت در مورد کیفیت انجام نماز به اصحاب خود فرمود: «صلّوا کما رأیتمونی اصلّی.»[7] یعنی: به همان گونه که نماز خواندن مرا مشاهده می کنید، نماز بخوانید.

در اینجا فعل رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) در حکم تفسیر«اقیمو الصّلوۀ»است. و در مواردی هم رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) با سخن خود به توضیح مجملات قرآن اقدام می کرد که نمونه های آن در تفاسیر شیعه و سنّی موجود است. آن حضرت به این ترتیب برخی از حقایق قرآن را در زمینه های مختلف از جمله زمینه های سیاسی و اجتماعی ـ که اکنون مورد بحث است ـ با اصحاب و یاران خود در میان می گذاشت.

زمینه های اجتماعی و سیاسی در قرآن

از جمله موضوعاتی که قرآن به طرح آن عنایت فراوانی دارد، مسائل اجتماعی و سیاسی است. قرآن در این خصوص مسائل متنوعی را در باب امر به معروف و نهی از منکر، تعاون و همکاری، اتحاد و برادری مسلمانان، مبارزه و جهاد، امامت و رهبری، دفاع از مظلوم و ظلم ستیزی و... طرح کرده و مسلمانان را با طبقات و گروه های اجتماعی از جمله مؤمنان، منافقان، اهل کتاب و معاندان و نیز ویژگی های اجتماعی و روانی هر گروه آشنا کرده است. بسیاری از زمینه های اجتماعی در قرآن، ترجمانی از تحولات سیاسی عصر رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) است، امّا روش قرآن در طرح این حوادث به گونه ای است که بدون آن که از اشخاص و مسبّبان حوادث نامی به میان آورد، به طرح آن حادثه یا ذکر ویژگی های افراد و جریاناتی پرداخته است که در مسیر آن حادثه دست داشته اند.

به عبارت دیگر آن قدر که در قرآن به شناخت جریانات اجتماعی و به اصطلاح تیپ شناسی توجه شده است، معرّفی افراد و قهرمانان حادثه مورد توجه نیست. و چنانکه می دانیم در بین معاصران پیامبر (صلّی الله علیه وآله) تنها یک نفر با نام و نشان مورد نکوهش قرآن قرار گرفته که همان ابولهب است.اینکه چرا در قرآن کریم معاصران پیامبر (صلّی الله علیه وآله) به شکل مبهم و اجمالی طرح شده اند، این خود دلایلی دارد که در رأس آن می توان از اهداف تربیتی قرآن و نیز حفظ جاودانگی قرآن و عدم تخصیص آیات قرآن به فرد و دورۀ خاصّی اشاره کرد. چنانکه امام باقر (علیه السلام) در این مورد می فرماید:«اگر آن طور باشد که پس از مرگ قومی، آیه ای که در شأن آنان نازل شده نیز بمیرد، از قرآن چیزی باقی نمی ماند، لکن تا آسمان ها و زمین برقرار است، قرآن نیز جاری است و برای هر قوم آیه ای است که آن را می خوانند و از آن بهرۀ نیک و بد دارند.»[8]

امّا در عین حال به دلیل ضرورت آشنایی بهتر با تاریخ اسلام و نیز شناخت افراد و عناصری که در مسیر تحولات مربوط به عصر نزول قرآن قرار داشته اند، دانشمندان اسلامی به ویژه مفسّران قرآن هرگز از شناسایی افراد و جریاناتی که آیه یا آیاتی دربارۀ آنها نازل شده غافل نبوده اند. دانشمندان در این خصوص دو علم را پایه گذاری کردند که ریشۀ هر دو علم، نقل و روایت های تاریخی است. یکی از این دو دانش علم مبهمات قرآن[9] نام دارد که به معرّفی افراد و شخصیت های موجود در سرگذشت های قرآنی و نیز حوادث واقع در عصر نزول قرآن می پردازد. دانش دیگر، علم اسباب النزول است که در آن، زمینه ها و شرایطی که به نزول آیه یا آیاتی منجر شده است مورد تحقیق و مطالعه قرار می گیرد. طبعاً برای شخصی که به دانستن جزئیات وقایع تاریخی ـ خاصّه از دید قرآن کریم ـ علاقه مند است، پی بردن به مبهمات قرآن و شناسایی با سبب نزول آیات، امری الزامی خواهد بود.

جایگاه سبب نزول در فهم آیات تاریخی

به عقیده دانشمندان علوم قرآنی آیات قرآن از جهت ارتباط با شرایط عصر نزول بر دو دسته تقسیم می گردد که عبارتند از:

الف ـ آیاتی که در پی طرح سؤال و یا وقوع حادثه ای نازل شده اند.

بـ- آیاتی که ابتدائاً به عنوان هدایت مردم نازل شده و طرح سؤال یا وقوع حادثه ای در نزول آنها دخالت نداشته است.

واضح است که پیدایش دانشی موسوم به «اسباب النزول» به دلیل وجود آیات دسته اول است. و در قرآن آیات متعدّدی وجود دارد که وقوع حوادثی موجب نزول آنها شده است. و به همین دلیل این آیات معرّف خوبی در تشریح آن حوادث و نیز شناخت افراد و گروه هایی است که در مسیر آن حوادث قرار داشته اند. چنانکه آگاهی بر آن حوادث می تواند زمینۀ بهتری جهت فهم مضمون و محتوای آیات قرآن در اختیار خواننده قرار داده و آنها را از جنبۀ طرح مسائل فرضی و سمبلیک خارج سازد.

به عنوان مثال با مراجعه به سبب نزول سورۀ کوثر روشن می گردد که شخصی به نام عاص بن وائل در مکه به ملامت و استهزای رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می پرداخت و به این جهت که فرزندان ذکور آن حضرت زنده نمانده بودند و آن سرور فاقد پسر بود، ایشان را «ابتر» ـ مقطوع النسل ـ می خواند. چنانکه با درک همین سبب نزول است که می توان مصداق «کوثر» را فاطمۀ زهرا (علیها السلام) دانست. زیرا علی القاعده آیات صدر و ذیل این سورۀ کوتاه نمی تواند بدون ارتباط و یا هماهنگی با یکدیگر باشد. به همین گونه مراجعه به سبب نزول بسیاری از آیات دیگر نیز معرفت ویژه ای از شخصیت افراد و جریانات صدر اسلام ـ و نیز جناح بندی های موجود در آن جامعه ـ به دست می دهد.

ناگفته نماند که در بین آیات دسته دوم نیز آیات فراوانی وجود دارد که گرچه سبب نزول ویژه ـ به معنایی که گفته شد ـ ندارد. امّا در ذیل آنها روایاتی از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) و یا امامان (علیهم السلام) وارد شده است که خواننده با مقصود آن آیات ـ از جهت انطباق بر برخی از افراد و جریانات ـ آشنا می گردد، مثلاً پس از نزول آیۀ تطهیر، رسول خدا (صلّی الله علیه وآله)، علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) را فراخواند و با دعا در حق آنان به همگان فهماند که اهل بیت مصداقی جز آنان ندارند. امّا به دلیل اهمیت دانش سبب نزول در فهم صحیح قرآن، علی (علیه السلام) در مقام معرّفی خود می فرماید:«از من بپرسید، سوگند به خدا دربارۀ چیزی از من نخواهید پرسید مگر آن که شما را از آن باخبر سازم. دربارۀ کتاب خدا از من بپرسید. به خدا سوگند آیه ای نیست مگر آن که من آگاهم که در شب نازل شده یا در روز، در دشت نازل شده و یا در کوه.» [10]

و باز در سخن مشابهی فرمود: «به خدا سوگند آیه ای نیست مگر آن که می دانم دربارۀ چه موضوعی و در کجا نازل شده است.»[11]شناخت سبب نزول با همۀ اهمیتی که دارد، در عین حال موضوعی اجتهادی و سلیقه ای نیست که با حدس و گمان همراه باشد، بلکه چنانکه گفته شد شناخت مبهمات قرآن و پی بردن به سبب نزول آیات، تنها از طریق مراجعه به نقل و روایت تاریخی امکان پذیر است. آن هم نقل و روایت صحیح و اطمینان بخش. زیرا در این حوزه نیز جعل و تحریف راه یافته و موجب پیدایش فضایل ساختگی برای افراد و گروه هایی در تاریخ اسلام شده است. در عین حال محقّقان توانسته اند با استفاده از روایاتی که از سوی امامان شیعه (علیهم السلام) وارده شده و یا سبب نزول های صحیحی که از سوی صحابۀ پیامبر ـ که خود شاهد نزول آیات بودند ـ نقل شده، بخشی از حقایق مربوط به تاریخ اسلام را روشن سازند. و باید گفته که حسّاس ترین قضیۀ تاریخی در این زمینه، شناخت مقام و موقعیت اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) می باشد.

شخصیت اهل بیت (علیه السلام) در قرآن

بدون شک آیات فراوانی در قرآن وجود دارد که ناظر به شخصیت و مقامات اهل بیت (علیهم السلام) است، چنان که آیات متعدّدی نیز دربارۀ دشمنان و مخالفان پیامبر (صلّی الله علیه وآله) و اهل بیت (علیهم السلام) نازل شده است. لکن چنانکه گفته شد مقاصد این آیات وقتی روشن می گردد که به روایات صحیحی که دربارۀ سبب نزول آنها آمده است مراجعه شود و یا در صورتی که توضیح و تفسیری در خصوص مفاد آنها از معصومین (علیهم السلام) وارد شده است، ملاحظه گردد. و به عبارت دیگر حقایق این آیات در پرتو تاریخ صحیح نگریسته شود. با چنین مبنا تعداد آیاتی که ناظر به امامت و وصایت علی (علیه السلام) بوده و یا مقامات و کمالاتی را برای اهل بیت (علیهم السلام) اثبات می کند فوق شمارش است. چنانکه امام باقر (علیه السلام) در حدیثی فرمود: «ثلث قرآن دربارٍۀ ما و دوستان ما و ثلث دیگر دربارۀ دشمنان ما نازل شده است»[12]؛ مثلاً در ذیل آیۀ 68 سورۀ مائده معروف به آیۀ ولایت در تفاسیر آمده است:«پس از آن که علی (علیه السلام) در حال رکوع انگشتر خود را به سائلی عطا نمود، این آیه دربارۀ آن حضرت نازل گردید»،[13]

و یا در ذیل آیۀ 61 سورۀ آل عمران یعنی آیۀ مباهله آمده است که: «رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) در جریان مباهله با مسیحیان نجران به اتفاق علی، فاطمه، حسن و حسین، به محل مباهله پا گذاشت و کس دیگری همراه آن حضرت نبود»[14]و آیات فراوان دیگر که آشنایی با سبب نزول و یا تفسیر آنها، انسان را در جریان موقعیت سیاسی و معنوی اهل بیت (علیهم السلام) قرار می دهد. لذا بدون این که مطرح کرده باشیم که نام علی و فرزندانش (علیهم السلام) به طور صحیح در آیات قرآن بوده و در نتیجۀ تحریف، حذف شده است، بر این باوریم که مراجعه به توضحیات و یا سبب نزول هایی که در ذیل بسیاری از آیات وجود دارد ما را به خوبی در جریان مقام و موقعیت اهل بیت (علیهم السلام) قرار می دهد، مگر آن که انسان بخواهد با بی اعتنایی به روایات معتبر و به طور کلّی جریانات صحیح تاریخی، به مطالعۀ قرآن روی آورد که آن خود به نوعی زنده ساختن شعار انحرافی «حسبنا کتاب الله» خواهد بود.

در این قسمت به بررسی آیاتی پرداخته می شود که یا سبب نزول آنها مبین فضیلتی برای اهل بیت (علیهم السلام) است. و یا با توجه به روایات معتبر، پس از نزول، انطباقی جز با علی و اهل بیت او (علیهم السلام) نیافته است.

1. فداکاری بزرگ در آستانۀ هجرت

{وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ}[15]؛« و از مردمان کسی هست که جان خود را در طلب خشنودی خدا می فروشد و خداوند به بندگان مهربان است.»این آیه به مناسبت حادثۀ لیلۀالمبیت نازل گردید. لیلۀالمبیت شبی است که در آن علی (علیه السلام) در بستر پیامبر (صلّی الله علیه وآله) آرمید تا آن حضرت با آرامش خاطر از مکه به مدینه هجرت کند. مفسّران شیعه با استناد به روایات منقول از ائمه (علیهم السلام) و یا اظهارات پاره ای از صحابه نزول آیۀ فوق را دربارۀ علی (علیه السلام) مسلّم می دانند. به عنوان مثال عیاشی به نقل از جابر و او از امام باقر (علیه السلام) آورده است که: آیۀ {وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ}، دربارۀ علی بن ابی طالب نازل گردید. و آنگاه که کفار قریش درصدد دستیابی به پیامبر (صلّی الله علیه وآله) و کشتن ا و بودند، علی (علیه السلام) در بستر پیامبر (صلّی الله علیه وآله) خوابید و بدین وسیله جان خود را تقدیم خدا و رسول او نمود.[16]

طبرسی به نقل از ابن عباس نوشته است: «این آیه، پس از خروج پیامبر (صلّی الله علیه وآله) از مکه به سوی مدینه و خوابیدن علی (علیه السلام) در بستر آن حضرت، در بین مکه و مدینه نازل گردید.»[17]از دانشمندان اهل سنت نیز بسیاری نزول آیۀ لیلۀالمبیت را در شأن علی (علیه السلام) تأیید کرده اند. از جمله ابن ابی الحدید از قول ابوجعفر اسکافی ـ از علمای قرن سوم ـ نوشته است: «همۀ مفسران روایت کرده اند که آیۀ {وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی...} به مناسبت خوابیدن علی (علیه السلام) به جای پیامبر (صلّی الله علیه وآله) در لیلۀالمبیت، نازل شده است.»[18]

اسکافی همچنین معتقد است که: آیۀ «لیلۀالمبیت» تناسب خاصی با آیۀ سی ام سورۀ انفال دارد که خداوند در آن می فرماید: «وَ إِذْ یمْکرُ بِک الَّذِینَ کفَرُوا لِیثْبِتُوک أَوْ یقْتُلُوک أَوْ یخْرِجُوک وَیمْکرُونَ وَیمْکرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیرُ الْماکرِینَ»؛ « به خاطر بیاور هنگامی را که کافران نقشه می کشیدند تو را به زندان بیفکنند یا به قتل برسانند، و یا از مکه خارج سازند، آنها چاره می اندیشیدند و نقشه می کشیدند و خداوند هم تدبیر می کرد و خدا بهترین چاره جویان و تدبیر کنندگان است.»

وی می نویسد: «مکر قریش آن بود که پای همۀ قبایل را در کشتن رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) به وسط کشند و مکر خداوند نیز از طریق خوابیدن علی (علیه السلام) به جای پیامبر (صلّی الله علیه وآله) ظاهر گردید.»[19]ابن ابی الحدید از قول اسکافی این مطلب را هم اضافه کرده است که: «حدیث فراش( خوابیدن علی (علیه السلام) در بستر رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) )، جریان متواتری است که جز دیوانه و یا کافر آن را انکار نمی کند.»[20] به دلیل همین فضیلت استثنایی برای علی (علیه السلام)، بعدها معاویه تصمیم گرفت تا با پرداخت چهار صد هزار درهم، سمرۀ بن جندب را راضی کند تا وی ادعا نماید که آیۀ: {وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یشْرِی...} دربارۀ ابن ملجم نازل شده است.[21]سمرۀ بن جندب به خواستۀ معاویه تن در داد، اما با توجه به فاصلۀ نزول آیه با شهادت علی (علیه السلام) به دست ابن ملجم، جز افراد ساده لوح و بی خبر، کسی زیر بار روایت سمره نرفت.

2 ـ اهل بیت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) در روز مباهله

«فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ» [22]1 یعنی: هرگاه بعد از علم و دانشی که (دربارۀ مسیح) به تو رسید (باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنان بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت کنیم، شما هم زنان خودرا، ما نفوس خود را دعوت کنیم، شما هم نفوس خود را، آنگاه مباهله کنیم و لعنت خدا بر دروغ گویان قرار دهیم.

شرح و توضیح: مباهله در اصطلاح دینی به معنای نفرین کردن دو نفر به یکدیگر است. مراسم مباهله به این صورت است که افرادی که با هم در مطلبی اختلاف نظر دارند و در مقابل دلایل خود قانع نمی شوند در یک جا جمع شده، به درگاه خدا تضرّع کنند و از او بخواهند که دروغگو را رسوا سازد. و امّا جریان مباهله در تاریخ اسلام به این صورت است که: در سال دهم هجری هیئتی از مسیحیان نجران به مدینه آمدند و با رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) ملاقات و گفتگو کردند. در این دیدار بزرگان مسیحی ـ که قائل به الوهیت حضرت عیسی (علیه السلام) بودند ـ تولد آن حضرت بدون داشتن پدر را غیر ممکن اعلام کردند، امّا در پاسخ آنها این آیه نازل گشت که: «مَثَل عیسی نزد خدا همانند آدم است که خداوند او را از خاک آفرید سپس به او فرمود: «موجود باش، و او موجود شد. این حقیقتی از جانب پروردگار تو است، بنابراین از تردید کنندگان مباش (که عیسی آفریدۀ خدا باشد).»

علی رغم این پاسخ روشن، مسیحیان قانع نشدند. در اینجا آیۀ مباهله نازل گشت و پیامبر (صلّی الله علیه وآله) به امر الهی آنها را دعوت به مباهله کرد. طرفین موافقت کردند که روز بعد جهت انجام مباهله در محلی حاضر شوند. فردای آن روز پیامبر (صلّی الله علیه وآله) ـ در حالی که علی، فاطمه، حسن وحسین (علیهم السلام) به همراه او حرکت می کردند ـ به محل مباهله حاضر گشت. امّا گروه مسیحیان به هنگام مشاهدۀ پیامبر (صلّی الله علیه وآله) و همراهان ایشان احساس کردند که در صورت مباهله احدی از آنها زنده نخواهد ماند، لذا به پیشنهاد بزرگ خود از مباهله صرف نظر کردند و مصالحه با پیامبر و پرداخت جزیه را ترجیح دادند.

آنچه در جریان مباهله اهمیت دارد این مطلب است که مطابق آیۀ مباهله علی (علیه السلام) مصداق نفس پیامبر (صلّی الله علیه وآله) بوده و حسن و حسین (علیهما السلام) به عنوان فرزندان رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) قلمداد شده اند. از این رو امامان شیعه ـ بعدها ـ در برخورد با مخالفان خود، همه جا با استناد به آیۀ مباهله خود را پسران رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) نامیده و بر دیگران افتخار کرده اند.جریان مباهله با شرحی که گذشت، از حوادث قطعی و متواتر تاریخ اسلام است که نه کسی اصل آن را مورد تردید قرار داده است و نه کسی در مورد همراهان پیامبر (صلّی الله علیه وآله) در روز مباهله، ادّعای دیگری کرده است. این حادثه در تفاسیر شیعه و سنی و در بسیاری از کتب حدیث وارد شده است.[23]

3. صاحبان فرمان از نظر قرآن

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأْمْرِ مِنْکمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَی ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الآْخِرِ ذلِک خَیرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً»[24]؛«ای کسانی که ایمان آورده اید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و صاحبان امر را از خودتان. و هرگاه در چیزی نزاع و اختلاف کردید، آن را به خدا و رسول او بازگرانید، اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید. این کار برای شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است».

در آیۀ شریفه پس از اطاعت از خدا و رسول (صلّی الله علیه وآله)، سخن از اطاعت مؤمنان از «اولوالامر» به میان آمده و این اطاعت، اطاعتی مطلق و بی قید و شرط است. در این که اولوالامر چه کسانی هستند، بین مفسّران اختلاف نظر وجود دارد. اهل سنت در تعیین مصداق اولوالامر به اختلاف سخن گفته و مصادیقی چون خلفای اربعه، امرای سیاسی، فرماندهان نظامی و علمای دین، قضات و... را احتمال داده اند.[25] در صورتی که به عقیدۀ مفسّران شیعه هیچ یک از مصادیق یاد شده در تفسیر اولوالامر صحیح نیست. دلیل این مطلب آن است که در آیۀ مذکور، اطاعت از اولوالامر در کنار اطاعت از خدا و رسول به شکل مطلق تکلیف شده است و این افراد جز در بین معصومان (علیهم السلام) مصداقی ندارند.

طبرسی پس از بیان اختلاف مفسّران عامه در تعیین اولوالامر می نویسد:«اصحاب ما (شیعیان) از طریق امامان باقر و صادق (علیهما السلام) روایت کرده اند که اولوالامر همان امامان از اهل بیت پیامبرند که خداوند اطاعت از آنان را به طور مطلق واجب کرده، همانگونه که اطاعت از خود و اطاعت از پیامبرش را واجب کرده است. علاوه بر آن جایز نیست که خداوند، اطاعت از کسی را به صورت مطلق واجب کند مگر کسی که عصمت او ثابت شود و باطنش همانند ظاهرش باشد و نیز از هر گونه سهو و غلط و کار زشت، مبرّا و در امان باشد و چنین چیزی نسبت به امرا و یا دانشمندان غیر قابل حاصل است، لذا خداوند اجلّ از آن است که به اطاعت از معصیت کار و یا کسانی که از قول و فعلشان انطباقی با هم ندارد، فرمان دهد.»[26]

در بین اهل سنت، فخر رازی نیز وجود عصمت را لازمۀ اطاعت مطلق از اولوالامر دانسته و در این باره به روشنی استدلال کرده است، هر چند که در نتیجه گیری نهایی، این دانشمند به خطا رفته است.[27]زمخشری در تفسیر خود صاحبان امر را به امرای حق تفسیر کرده و می نویسد: امرای جور که خداوند و رسول او از آنان بیزارند، هرگز نمی توانند در آیه ـ از جهت وجوب اطاعت از ایشان ـ عطف به خدا و رسول (صلّی الله علیه وآله) شوند[28].

به طوری که گذشت روایات شیعه مصداق اولوالامر را به روشنی تعیین کرده است. به عنوان مثال کلینی در کتاب خود حدیثی از ابوبصیر نقل کرده که او گوید:از امام صادق (علیه السلام) سؤال کردم: آیه:«أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأْمْرِ مِنْکمْ»دربارۀ چه کسانی نازل گردید؟ امام (علیه السلام) فرمود: «این آیه در شأن علی (علیه السلام) و فرزندانش حسن و حسین (علیهما السلام) نازل گردید.» ابوبصیر گوید: باز سؤال کردم که مردم می گویند: از چه جهت، خداوند نام علی (علیه السلام) و خاندانش را نبرده است؟ امام صادق (علیه السلام) فرمود: «در پاسخ به مردم بگویید: دستور نماز خواندن بر رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) نازل گردید، در حالی که سخنی از سه رکعت و چهار رکعت در میان نبود، این رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) بود که رکعات نماز را تفسیر کرد.

دستور پرداخت زکات نازل شد، امّا در آن نیامده بود که از چهل درهم یک درهم بپردازید و این رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) بود که نصاب زکات را تفسیر کرد. و دستور حج نازل شد در حالی که در آن نیامده بود که هفت نوبت طواف کنید، این رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) بود که مراسم طواف را تفسیر کرد. بر همین پایه فرمان خدا نازل گشت که: «از خدا و رسول خدا اطاعت کنید و از کسانی که از بین شما صاحبان امر باشند نیز اطاعت کنید.» که مصداق آن دربارۀ علی و حسن و حسین (علیهم السلام) ثابت و پابرجا ماند. زیرا در ارتباط با این دستور بود که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «هر مؤمنی که من سرپرست و مولای او هستم علی مولا و سرپرست او خواهد بود.» و. .. بدانید اگر رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) لب فرو می بست و خاندان خود را معرفی نمی کرد، خاندان فلان و بهمان مدّعی می شدند که ما صاحب الامر شماییم.»[29]

4 ـ کمال دین در پرتو ولایت

(الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکمُ الإْسْلامَ دِیناً)[30]«امروز برای شما دینتان را کامل ساختم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین بر شما پسندیدم».این آیه به فاصلۀ اندکی پس از جریان غدیر خم نازل گردید. مقایسۀ مفاد آن با مفاد آیۀ تبلیغ گویای همین حقیقت است. زیرا در آیۀ تبلیغ، از ابلاغ فرمان خدا به مردم و ناقص شدن رسالت الهی در صورت عدم ابلاغ آن، سخن به میان آمده و در این آیه از کامل شدن دین خدا و تمام شدن نعمت الهی خبر داده شده است، لذا این دو مطلب با یکدیگر ارتباط دقیقی دارند که بر هیچ متدبّری پوشیده نیست.

مفسّران شیعه به طور عام و از مفسّران اهل سنت نیز عده ای این ارتباط را پذیرفته و در کتاب های خود مورد تصریح قرار داده اند. به عنوان مثال طبرسی آورده است: «بنا به روایاتی که از امامین صادقین (علیهما السلام) نقل شده، پس از آن که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) در روز غدیر خم، علی (علیه السلام) را به عنوان پیشوای مردم تعیین نمود، آیۀ اکمال نازل گردید. در این روایات همچنین آمده است: این آخرین فریضه ای بود که خداوند نازل فرمود و پس از آن فریضۀ دیگری نازل نگشت. طبرسی سپس با ذکر سند، روایتی به نقل از ابوسعید خدری ذکر کرده است که پس از نزول این آیۀ رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:«الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمۀ و رضا الرب برسالتی و ولایۀ علی بن ابی طالب من بعدی و قال من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله.»[31]

مفسّران اهل سنت غالباً معتقدند که: آیۀ اکمال در حجۀالوداع و در روز عرفه نازل گردید و نزول آن پس از بیان مسائلی چون: ابلاغ آخرین احکام حلال و حرام و به عبارتی کامل شدن دایرۀ تشریع، آزادی خانۀ خدا از مظاهر شرک و بت پرستی و در نتیجه قطع نفوذ مشرکان از آنجا، انجام مناسک حج توسط رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) و مسلمانان صورت گرفت و این امور موجب یأس کفار از غلبۀ دوباره بر مسلمانان بوده است[32] اما به دلایلی باید گفت که احتمالات یاد شده دربارۀ نزول آیۀ اکمال، احتمالات نادرستی است از جمله:

4 / 1 ـ بسیاری از دانشمندان اهل سنت ارتباط آیۀ اکمال و ماجرای غدیر خم را پذیرفته و یا لااقل به عنوان یک احتمال در کتاب های خود نقل کرده اند به طوری که علامۀ امینی، 16 منبع از منابع اهل سنت را در این خصوص معرفی کرده است.[33]

4 / 2 ـ اکثر مواردی که به عنوان مصادیق کامل شدن دین در تفاسیر اهل سنت به چشم می خورد ـ از جمله احکام حلیت گوشت ها، بیان حلال و حرام الهی، تشریع حج، آزادی خانۀ خدا از مظاهر بت پرستی و. .. ـ یا از چنان اهمیتی برخوردار نیست که ارتباطی با کامل شدن دین پیدا کند ویا از مواردی است که از سال ها قبل از نزول آیۀ اکمال تحقّق یافته بود.

4 / 3 ـ در آیۀ شریفه بحث از کامل شدن دین به میان آمده و این موضوع با یأس کامل کفار نسبت به مسلمانان پیوند خورده است. اما یأس و نومیدی کفار معنایی جز قطع نفوذ و سلطۀ آنان بر مسلمانان ندارد که این موضوع پس از روشن شدن وضع رهبری در امت اسلامی ـ آن هم بعد از رحلت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) ـ قابل حصول است.

4 / 4 ـ عده ای از مفسّران قائلند که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) پس از نزول آیۀ اکمال 81 روز بیشتر زندگی نکرد.[34] با توجه به آن که مطابق پاره ای از روایات، وفات رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) در دوازدهم ربیع الاول بوده است[35] نتیجه می شود که روز نزول آیۀ اکمال روز هجدهم ذی الحجۀ بوده است.

4 / 5 ـ اکثر مفسّران شیعه به ویژه علامۀ طباطبایی، نزول آیۀ اکمال را تحقّق وعدۀ الهی که در آیۀ 55 سورۀ نور مطرح شده است، دانسته اند و می دانیم که در این آیه بحث از استخلاف مؤمنان بر زمین و استقرار دین الهی توأم با آرامش و امنیت صالحان است، که قطعاً نصب علی (علیه السلام) به پیشوایی مؤمنان مقدمۀ چنین حکومتی بوده است.[36]

4 / 6 ـ امام باقر (علیه السلام) از ولایت علی (علیه السلام) به عنوان آخرین فریضۀ نازله یاد کرده است.[37] در روایات دیگر تصریح شده است که اسلام بر پنج ستون استوار شده که آنها عبارتند از: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت[38] در تمام این روایات بر این مطلب تأکید شده است که ولایت به عنوان فریضه ای است که اولی و افضل بر سایر فرائض است.

5. ولی و سرپرست مؤمنان

«إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاۀ وَیؤْتُونَ الزَّکاۀ وَهُمْ راکعُونَ» [39]« همانا ولی و سرپرست شما خدا و رسول او هستند و نیز کسانی که ایمان آورده اند، همان ها که نماز بپا می دارند و در حالی که در رکوع به سر می برند زکات می دهند.»این آیه، به آیۀ ولایت معروف است و در سبب نزول آن در تفاسیر شیعه و سنی آمده است که: روزی فقیری وارد مسجد رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) شد و از حاضران تقاضای کمک نمود، اما کسی توجّهی به او نکرد. در این هنگام علی (علیه السلام) که در حال رکوع به سر می برد، به سمت فقیر اشاره کرد و بدین وسیله به او فهماند که انگشتری حضرت را برای خود بردارد و در اینجا بود که آیۀ: «انما ولیکم الله و...» نازل گردید.[40]

پاره ای از روایات تصریح می کند که نماز علی (علیه السلام) در آن لحظه به صورت نافله و مستحبی بوده است.[41](3) بنا به روایتی از ابن عباس رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) سرگرم وضو و آماده شدن جهت نماز بود که آیۀ «انما ولیکم الله و...» بر او نازل گردید، در اینجا بود که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) وارد مسجد گردید و از حال کسی که چنین انفاقی نموده است جویا گردید و متوجه شد که، چنین کسی جز علی (علیه السلام) نبوده است.[42](1)

آیۀ ولایت از مهم ترین شواهدی است که دانشمندان شیعه با استفاده از آن امامت بلافصل علی (علیه السلام) را اثبات کرده اند. شروع آیه با تعبیر «انّما» که مفید حصر است، ذکر ولایت مؤمنان زکات دهنده در طول ولایت خدا و رسول، مصداق انحصاری این مؤمنان به علی (علیه السلام) مطابق روایات معتبر شیعه و سنی، و بالأخره مفهوم ولایت در آیه که چیزی جز سرپرستی و رهبری نیست، همه و همه از قرائنی است که مبین امامت علی (علیه السلام) پس از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) است. شیخ طوسی در تفسیر آیه می نویسد: «بدان که این آیه از واضح ترین ادله بر امامت بلافصل علی (علیه السلام) پس از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) است، زیرا اوّلاً ثابت می گردد که کلمۀ ولی در آیه به معنای اولی و احق است و دیگر آن که ثابت شده است که مصداق: «والذین آمنوا» کسی جز علی (علیه السلام) نیست و با اثبات این دو اصل، دلالت آیه بر امامت علی (علیه السلام) روشن و واضح است.»[43]

در مورد آیۀ ولایت پرسش هایی مطرح شده است. از جمله آن که:چگونه ممکن است علی (علیه السلام) در نماز به کاری غیر از راز و نیاز با پروردگار خود مشغول گردد؟

در پاسخ باید گفت: حضور سائل در مسجد و تقاضای مکرر او از مردم برای کمک به وی، به طور طبیعی توجه هر کسی را جلب می کند. به ویژه آن که نماز علی (علیه السلام) در آن لحظه، نماز مستحبی بود و احسان به فقیر عبادتی است که اهمیت و ثواب آن کمتر از نماز نافله نمی باشد.

پرسش دیگر آن است که آیا اعطای انگشتری می تواند مصداقی از پرداخت زکات باشد؟

در پاسخ می توان گفت: در بسیاری از آیات قرآن تعبیر «زکات» به مفهوم شرعی و اصطلاحی آن ـ که اکنون رواج دارد ـ به کار نرفته است، بلکه زکات به معنای هر گونه انفاق و احسان در راه خداست. زکات به معنای شرعی در سال نهم هجری وضع شده و آ یات قرآن و روایات صحیح السند گواه این مطلب است.[44] لذا تعبیر زکات در فراز: «ویؤتون الزکاۀ و هم راکعون» به معنای احسان علی (علیه السلام) به فقیر بوده است. پرسش بعد دربارۀ الفاظ جمع موجود در آیۀ است. آن هم با توجه به آن که آیه ولایت اختصاصاً دربارۀ علی (علیه السلام) نازل شده است.

در پاسخ به این پرسش، مفسّران به بحث پرداخته اند از جمله زمخشری نوشته است:«اگر کسی بگوید چگونه صحیح است که آیه در شأن علی (علیه السلام) نازل شده باشد، در صورتی که لفظ «الذین» به صورت جمع به کار رفته است، خواهم گفت: در این آیه با آنکه آیه دربارۀ یک فرد نازل شده، لفظ جمع به کار رفته است تا آن که سایر مردم نیز به چنین کاری ترغیب شوند و به ثوابی مانند ثواب علی (علیه السلام) دست یازند.»[45]1البته سخن زمخشری، سخن درستی است لکن تاریخ سراغ ندارد که پس از علی (علیه السلام) نیز کسی در حال رکوع به چنین کاری دست زده باشد.

6 ـ ابلاغ آخرین فرمان، تکمیل رسالت

«یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ یعْصِمُک مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ» [46]« ای رسول (ما) آنچه را که از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان. و اگر چنین نکنی رسالت او را انجام نداده ای. و خداوند تو را از (خطر) مردم حفظ می کند. خداوند جمعیت کافران را هدایت نخواهد کرد.»این آیه با توجه به فراز: (بلّغ ما انزل الیک من ربّک) به آیۀ تبلیغ یا آیۀ ابلاغ معروف شده است. مفسّران شیعه و بسیاری از مفسّران اهل سنت تصریح کرده اند که آیۀ تبلیغ در سفر حجۀالوداع بر پیامبر (صلّی الله علیه وآله) نازل گردید. و با نزول آن رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله) علی (علیه السلام) را به جانشینی خود منصوب فرمود.[47]

بنابر آنچه اکثر این مفسّران آورده اند؛ پس از بازگشت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) از حجۀالوداع ـ که در آخرین سال حیات آن حضرت به وقوع پیوست ـ در منطقه ای به نام غدیر خم جبرئیل بر پیامبر (صلّی الله علیه وآله) نازل گردید و این آیه را از طرف خداوند آورد که: «ای پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن، اگر این کار را نکردی، رسالت الهی را ابلاغ نکرده ای.»

با نزول این آیه رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) به مسلمانان دستور توقف داد و پس از برپایی نماز ظهر به ایراد خطبه پرداخت. در این خطبه رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) از بی اعتباری دنیا و نزدیک بودن رحلت خود سخن به میان آورد. آن حضرت سپس حدیث ثقلین را ایراد فرمود و مردم را به حفظ حقوق اهل بیت (علیهم السلام) سفارش کرد، آنگاه دست علی (علیه السلام) را گرفت و به طوری که همۀ مردم بتوانند مشاهده کنند سؤال کرد: «ای مردم، چه کسی از اهل ایمان به آنان سزاوارتر است؟» مردم گفتند: خدا و رسولش داناترند. رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «همانا خدا مولای من است و من مولای مؤمنین هستم و اولی و سزاوارترم بر آنها از خودشان، پس هر کسی که من مولای اویم، علی مولای او خواهد بود.» حضرت این سخن را سه بار و به قولی چهار بار تکرار کرد و سپس دست به دعا برداشت و فرمود:«بار خدایا دوست بدار کسی که او (علی) را دوست بدارد و دشمن بدار کسی که او را دشمن بدارد و یاری فرما یاران او را و خوارساز خوارکنندگان او را.» در این هنگام جمعیت گروه گروه جلو آمدند و ضمن بیعت با علی (علیه السلام) این واقعه را به او تبریک گفتند.[48]

از آنچه گذشت روشن می گردد که مفاد: «ما انزل الیک» چیزی جز اعلام ولایت علی (علیه السلام) نبود. و این موضوع قبلاً ـ از طریق وحی غیر قرآنی ـ به رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) گوشزد شده بود. عیاشی در روایتی از قول ابن عباس و جابر بن عبدالله انصاری آورده است: «خداوند به پیامبر خود فرمان داده بود که علی (علیه السلام) را به جانشینی خود منصوب سازد و مردم را از ولایت او باخبر نماید، اما پیامبر (صلّی الله علیه وآله) نگران بود که مردم بگویند او از پسرعموی خود حمایت کرده و در نتیجه سر به طغیان گزارند؛ تا آن که خداوند آیۀ: (یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیک...) را نازل ساخت و پس از آن پیامبر (صلّی الله علیه وآله) در روز غدیر ولایت علی (علیه السلام) را اعلام فرمود.»[49]

لذا آیۀ تبلیغ مهم ترین دلیل بر اثبات امامت بلا فصل علی (علیه السلام) در قرآن است که جای تردید برای حق طلبان باقی نمی گذارد. با این وجود برخی از مفسّران اهل سنت کوشیده اند تا با توجیهاتی آیۀ تبلیغ را از پیام اصلی آن منصرف سازند مثلاً برخی گفته اند که آیۀ تبلیغ در مکه نازل گردید و با نزول آن رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) مکلّف گردید تا بدون هیچ واهمه حقایق اسلام را به کفار و مشرکان ابلاغ نماید.[50] با آن که این مفسّران می دانند که سورۀ مائده از سوره های مدنی است که در پایان عمر رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) نازل شده و قول به مدنی بودن آیۀ تبلیغ نیز از شهرت زیادی در تفاسیر اهل سنت برخوردار است.[51](2)

برخی دیگر گفته اند که: آیۀ تبلیغ در مدینه نازل گردید، اما هدف از نزول آن ترغیب رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) در ابلاغ حقایق وحی به یهود و نصاری بوده است.[52] غافل از آن که پس از درگیری های مسلمانان با یهودیان در جنگ های بنی قریظه و خیبر، قدرت و شوکت یهودیان در هم شکسته شد و مسیحیان نیز از همان ابتدا در عربستان فاقد قدرت بوده اند و حداکثر مقابلۀ مسلمانان با آنان، ماجرای مباهله بود که آن هم منتفی گشت.[53] بنابراین در سال های پایانی عمر رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) موجبی جهت نگرانی پیامبر (صلّی الله علیه وآله) از یهود و نصارا وجود نداشت، تا پیامبر (صلّی الله علیه وآله) از ابلاغ حقایق اسلام به آنان واهمه کند.

مهم ترین تشکیک وارده در آیۀ تبلیغ به تفسیرکلمه «مولا» باز می گردد. عده ای از مفسّران اهل سنت معتقدند که در حدیث:«من کنت مولاه فهذا علی مولاه» مولا به معنای دوست و یاور است نه رهبر و اولی به تصرف، از جمله صاحب تفسیر المنار می نویسد:«حدیث غدیر خم بر ولایت سلطه که عبارت از امامت یا خلافت است، دلالتی ندارد، زیرا این لفظ به این معنی در قرآن وارد نشده است، بلکه مراد از ولایت در این حدیث ولایت نصرت و مودّت است که در قرآن هم وارد شده است.»[54]

در نقد این نظر باید گفت: لفظ مولا، لفظی مشترک است که بر معانی متعددی قابل حمل است، امّا قراین موجود در حدیث غدیر، تعیین کنندۀ مفهوم واقعی مولا می باشد. این قرائن متعدد است که برخی از آن ها عبارتند از:

6 / 1 ـ کاربرد کلمۀ «مولا» در قرآن به مفهوم «اولی»[55]بر خلاف نظر صاحب المنار،

6 / 2 ـ نزول آیه تبلیغ قبل از معرفی علی (علیه السلام) آن هم با پیام تند: {ان لم تفعل فما بلّغت رسالته}

6 / 3 ـ توقّف مسلمانان در منطقۀ غدیر توسط رسول خدا (صلّی الله علیه وآله)،

6 / 4 ـ خطابۀ پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله) در غدیر خم و زمینه چینی آن حضرت از جمله طرح ولایت خود و سفارش به حقوق اهل بیت (علیهم السلام)،

6 / 5 ـ نزول آیۀ اکمال دین پس از این ماجرا،

6 / 6 ـ احتجاج علی (علیه السلام) به واقعۀ غدیر جهت اثبات اولویت خود نسبت به دیگران.

6 / 7 ـ زنده ماندن واقعۀ غدیر در تاریخ اسلام و بزرگداشت آن به عنوان عید بزرگ، توسط مسلمانان.[56]

7 ـ منادی برائت از مشرکان

«وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یوْمَ الْحَجِّ الأْکبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِی ءٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ وَرَسُولُهُ»[57] یعنی (علیهم السلام) «و این اعلامی است از جانب خدا و رسول او به مردم در روز حج اکبر (عید قربان) که خداوند و رسول او از مشرکان بیزارند.»

شرح و توضیح: چنانکه می دانیم سورۀ توبه بدون بسم الله... نازل گردید تا مظهری از قهر و غضب الهی را نسبت به مشرکان به نمایش گذارد. ده آیۀ نخست این سوره خصوصاً، نشان دهندۀ چنین مطلبی است و بیزاری صریح خدا و رسولش را نسبت به مشرکان نشان می دهد. پس از نزول این آیات، رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) این آیات را به ابوبکر داد و وی را برای قرائت آنها در جمع مشرکان روانۀ مکه ساخت. امّا هنوز ابوبکر از میدنه دور نشده بود که جبرئیل (علیه السلام) نازل گشت و این پیام را نازل کرد که:«انّه لن یؤدّی عنک الاّ انت او رجل منک.» یعنی: «این کار را غیر از تو یا کس دیگری که از تو باشد، کسی ادا نخواهد کرد.»

در این هنگام رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) علی (علیه السلام) را به دنبال ابوبکر فرستاد و به ا و دستور داد که آیات سورۀ توبه را از وی بگیرد و روانۀ مکه گردد. ابوبکر به مدینه بازگشت و دلیل این کار را از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) جویا گردید. رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) برای وی توضیح داد که تغییر مأموریت به دستور الهی صورت پذیرفته است.[58](1)

مطلب فوق به شرحی که گذشت مورد قبول اکثر مفسّران اهل سنّت قرار دارد[59]2 و این بزرگان در تفاسیر خود آورده اند که علی (علیه السلام) پس از حضور در جمع مشرکان آیات نخست سورۀ توبه را قرائت کرد و علاوه بر آن، آنان را در جریان مهلت الهی به مشرکان قرار داد، مهلتی که بر اساس آن مشرکان تنها چهار ماه فرصت داشتند که با آزادی در مسجدالحرام رفت و آمد کنند و واضح است که اعلام چنین پیامی ـ آن هم به صورت علنی ـ تا چقدر مهم و مخاطره آمیز بوده است. آنچه در این ماجرا از اهمیت برخوردار است مسألۀ توانایی بر انجام چنین مأموریتی است که تنها در عهدۀ رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) یا مردی از وی قرار داده شده است و تعبیر «رجل منک» اشاره بر همین مطلب دارد.

برای آن که حقیقت این تعبیر روشن گردد در مقام توضیح باید گفت که در عهد جاهلیت قرارها و پیمان هایی بین افراد و قبایل عرب منعقد می گردید که هر کدام حقوق و تعهداتی را برای طرفین پیمان به وجود می آورد. مثلاً اگر شخصی خطاب به دیگری این جمله را به زبان می آورد که: «انت منّی و انا منک» وی با ذکر این جمله در واقع اتصال روحی و معنوی خود را نسبت به او اعلام کرده بود و بر اساس چنین تعبیری طرفین متعهد می شدند که مواقع خطر به حمایت از یکدیگر برخیزند و از هیچ گذشت و فداکاری نسبت به همدیگر فروگزار نکنند و چنانکه می دانیم میان پیامبر و علی (علیه السلام) چنین نسبتی برقرار گردید و بر اساس همین تعهد بود که علی (علیه السلام) در شب هجرت پیامبر (صلّی الله علیه وآله) در بستر آن حضرت قرار گرفت تا آن حضرت به مدینه مهاجرت کند و یا در تمام جنگ ها دفاع از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) را نصب العین خود قرار داد، چنان که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) نیز در بین یاران خود تنها علی (علیه السلام) را به عنوان برادر خود انتخاب کرد و از هیچ فرصتی جهت اعلام حقوق و صلاحیت های وی فروگزار نکرد، به هر حال اتحاد روحی پیامبر (صلّی الله علیه وآله) و علی (علیه السلام) به حدی رسید که مطابق آیۀ مباهله، علی (علیه السلام) نفس پیامبر (صلّی الله علیه وآله) قلمداد گشت و واجد تمام صلاحیت ها و اختیارات رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) شناخته شد و از این رو در اعلان آیات نخست سورۀ توبه از جانب خداوند این خطاب رسید که: «انّه لن یؤدّی عنک الاّ انت او رجل منک» و رسول خدا با اعزام علی (علیه السلام) به این مأموریت دشوار، به همگان نشان داد که چه کسی قادر است به جای وی قرار گرفته و دقیقاً کارهای وی را دنبال نماید.[60]

8 ـ پیشتاز صحنۀ ایمان و جهاد

«أَ جَعَلْتُمْ سِقایۀ الْحاجِّ وَعِمارَۀ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الآْخِرِ وَجاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَاللَّهُ لا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»[61] یعنی: «آیا سیراب کردن حاجیان و آباد ساختن مسجدالحرام را همانند (کار) کسی قرار دادید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و در راه خدا جهاد کرده است؟ این دو، هرگز نزد خدا مساوی نیستند و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمی کند.»

این آیه به آیۀ سقایت یا آیۀ مفاخره معروف است. شأن نزولی دارد که مفسّران شیعه و قریب به اتفاق مفسّران اهل سنّت به نقل آن پرداخته اند به این صورت که: روزی دو تن از بزرگان قریش به نام های طلحۀ بن شیبه یا شیبه و عباس بن عبدالمطلب با هم سخن گفته و به تفاخر نسبت به یکدیگر مشغول بودند. عباس می گفت: من دارای امتیازی هستم که کسی از آن بهره ندارد و آن آب دادن به حجّاج است. در مقابل شیبه می گفت: من کلیددار خانۀخدا و تعمیر کنندۀآن هستم. در این هنگام علی (علیه السلام) وارد شد و چون در جریان این افتخارات قرار گرفت رو به آنان کرد و گفت: «من در مقابل شما حیا می کنم. اما باید بگویم که با این سن کم، افتخاری دارم که شما از آن بی بهره اید» آنها پرسیدند: چه افتخاری؟ حضرت فرمود: «من با شمشیر با شما جهاد کردم تا به خدا و رسول او (صلّی الله علیه وآله) ایمان آورید.»[62] و مطابق روایت دیگر علی (علیه السلام) پس از مشاهدۀ تفاخر آن دو به یکدیگر، گفت: «نمی دانم شما چه می گویید، من به سوی این قبله، قبل از شما و قبل از تمام مردم، به شش ماه، نماز خواندم، من صاحب جهادم».[63]

در ادامۀ این روایت آمده است که: عباس پس از شنیدن پاسخ های علی (علیه السلام) خشمگین شد و به نزد رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) رفت و ماجرا را تعریف کرد. پیامبر (صلّی الله علیه وآله) به دنبال علی (علیه السلام) فرستاد و از او در این باره سؤالاتی کرد. در این هنگام جبرئیل (علیه السلام) نازل گردید و این آیه را آورد که:«آیا سیراب کردن حاجیان و آباد ساختن مسجدالحرام را همانند (عمل) کسی قرار داده اید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و در راه خدا جهاد کرده است؟...» و در آیۀ بعد نیز خداوند فرمود: «آنها که ایمان آوردند و هجرت کردند و با اموال و جان هایشان در راه خدا جهاد نمودند مقامشان نزد خدا برتر است و آنها همان رستگارانند.»[64]

9 ـ تعیین وصی در نخستین دعوت

«وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَک الأَقْرَبِینَ»[65]یعنی: «و خویشاوندان نزدیک خود را انذار کن.» شرح: بر اساس آنچه در تاریخ های معتبر آمده است، رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) تا سه سال به صورت مخفیانه دعوت می کرد، امّا به دنبال نزول آیۀ: (وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَک الأْقْرَبِینَ)، پیامبر (صلّی الله علیه وآله) مأمور شد که دعوت خود را علنی سازد و در این راه از خویشان و اقربای خود آغاز کند.رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) به همین منظور خویشان خود را دعوت فرمود و پس از چند جلسه پذیرایی دعوت خود را با آنان در میان گذاشت.

طبری مورخ بزرگ اهل سنّت ماجرای این دعوت را به نقل از علی (علیه السلام) که خود شاهد وقایع بوده به این شکل نقل می کند:«در آن جمع رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) رو به قوم خود کرد و گفت: به راستی من خیر دنیا و آخرت را برای شما آوردم و خدای تبارک و تعالی به من فرمان داده است که شما را به آن دعوت کنم. پس کدامیک از شما مرا در این کار یاری و همراهی می کند که در این صورت او برادر من، وصی من و جانشین من در بین شما باشد؟» علی (علیه السلام) در ادامه می فرماید: «پس بستگان پیامبر (صلّی الله علیه وآله) همگی روی گرداندند. اما من در حالی که از همه کوچکتر بودم. بپا خاستم و گفتم: «ای پیامبر خدا، من یار و وزیر شما در این کار خواهم شد. در اینجا پیامبر (صلّی الله علیه وآله) گردن مرا گرفت و خطاب به آن جمع گفت: این شخص برادر من، وصی من و خلیفۀ من در بین شماست. سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید. در اینجا آن جماعت در حالی که می خندیدند، برخاسته، خطاب به ابوطالب گفتند: به تو دستور داد که فرمان پسرت را بشنوی و از او اطاعت کنی!»[66]

مطلب فوق جریان مشهوری است که با نقل های مکرّری در کتب اهل سنّت آمده است. در یکی از این روایات در تاریخ طبری آمده است؛ روزی شخصی به علی (علیه السلام) گفت: ای امیر مؤمنان، با چه ملاکی تو وارث پسر عموی خود شدی و حال آن که عموی تو عبّاس نتوانست در مقابل تو ادّعایی کند؟ علی (علیه السلام) برای آن شخص ماجرای علنی شدن دعوت پیامبر (صلّی الله علیه وآله) و معرّفی او را در آن روز شرح داد و سپس یادآور شد که به این دلیل بود که پس از مرگ رسول خدا (صلّی الله علیه وآله)، من وارث او شدم نه عموی من.[67]

با تأمّل در روایتی که گذشت دو مطلب مهم به شرح زیر فهمیده می شود:

1 ـ خویشان رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) دعوت پیامبر (صلّی الله علیه وآله) را به یک حادثۀ ناپایدار و گذرا بیشتر تصور کردند تا امری پایدار و ماندنی. چه، اگر احتمال موفقیتی برای رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) می دادند بعید نبود که از باب آینده نگری و حفظ منافع قومی و قبیله ای، برخی به رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) ایمان آورند.

2 ـ بیان موقعیت علی (علیه السلام) به عنوان برادر، وصی و جانشین رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) از همان آغاز مورد توجه خدا و رسول (صلّی الله علیه وآله) بوده است و از ا ین رو دعوت مردم به اصل دین با معرّفی علی (علیه السلام) به عنوان جانشین آیندۀ رسول گرامی همراه بود.

10 ـ اهل بیت پیامبر (صلّی الله علیه وآله) در کتاب خدا

«إِنَّما یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً»[68] یعنی: «جز این نیست که خداوند اراده فرموده تا زشتی و پلیدی را از شما اهل بیت بزداید و شما را از هر جهت (و از هر شائبه ای) پاک سازد.»

شرح و توضیح: مفاد این آیه بدون هیچ تردیدی اثبات کنندۀ عصمت برای اهل بیت (علیهم السلام) است. زیرا تعبیر «رجس» در آیه به معنای آلودگی فکری و روحی است نه آلودگی جسمی و ظاهری. پاک کردن آلودگی جسم توسط هر شخصی امکان پذیر است و نیاز به ارادۀ خداوند آن هم با قید انحصاری «انّما» ندارد.

ضمناً در آیۀ شریفۀ بحث از اعمال ارادۀ خداوند دربارۀ گروه خاصّی به نام اهل بیت پیامبر (صلّی الله علیه وآله) است و بحث مهم در این آیه تعیین مصادیق اهل بیت است که البته در زمان نزول آیه جز علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام)، نبوده اند.

ممکن است کسانی تصوّر کنند که چون قبل و بعد از آیۀ تطهیر در سورۀ احزاب، سخن از همسران رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) به میان آمده، آنان نیز علی القاعده مشمول تعبیر «اهل بیت» قرار گرفته و با مصادیق ذکر شده در شئونی چون عصمت شریک باشند، امّا این تصوّر به دلایل متعدّدی درست نیست، از جمله (علیهم السلام) روایت هایی که در کتب اهل سنّت آن هم از جانب برخی از همسران رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) وارد شده، نشان می دهد که این آیه فقط در شأن علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) نازل شده است، نه کس دیگر.

از جمله ترمذی در کتاب سنن خود از امّ سلمه روایت می کند که او گفت: آیۀ تطهیر در خانۀ من نازل شد و در پی آن رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) به دنبال علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) فرستاد و پس از آن، آنان را در زیر عبایی جمع کرد و عرض کرد: «پروردگارا، اینان اهل بیت من هستند. رجس و پلیدی را از ایشان دور ساز و از هر جهت پاکیزه شان بگردان.» من (امّ سلمه) گفتم: ای نبی خدا آیا من با ایشانم؟ امّا پیامبر (صلّی الله علیه وآله) به من فرمودند: در جای خود باش که تو فردی عاقبت بخیری.[69]

ترمذی در روایت دیگر از قول انس بن مالک نقل کرده است: (پس از نزول آیۀ تطهیر) پیامبر (صلّی الله علیه وآله) تا شش ماه به هنگام نماز صبح از کنار خانۀ فاطمه (علیها السلام) می گذشت و آنان را به این صورت برای نماز صدا می کرد:«الصلاۀ یا اهل البیت انّما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیرا»[70]و مقصود رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) از این تکرار آن بود که همگان بدانند «اهل بیت» مصادیقی جز علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) ندارد.

11 ـ پاداش رسالت

«قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّۀ فِی الْقُرْبی» یعنی: «بگو هیچ پاداشی از شما (بر رسالتم) نمی خواهم، جز دوست داشتن نزدیکانم.»توضیح آیه را با طرح دو سؤال آغاز می کنیم:

ـ آیا پیامبران الهی در قبال زحمات طاقت فرسای خود ـ برای هدایت بشر ـ طالب مزد بوده اند؟

ـ آیا به فرض طلب مزد، انسان ها قادرند اجر و مزد پیامبران را بپردازند؟مراجعه به آیات قرآن نشان می دهد که پاسخ هر دو سؤال منفی است. در سورۀ شعراء از زبان پنج تن از پیامبران آمده است که:«وَ ما أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِی إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمِینَ»[71] و این آیه نشان می دهد که نه تنها پیامبران خواهان پاداش ـ به ویژه مزد مادی ـ نبوده اند که انسان نیز قادر به جبران زحمات پیامبران نیست. در آیۀ دیگری آمده است:

«بگو من در برابر ابلاغ رسالت، پاداشی از شما مطالبه نمی کنم مگر آن که کسانی بخواهند راهی به سوی پروردگارشان برگزینند.»[72]

که در این آیه رهیابی انسان به سوی کمال نوعی پاداش برای پیامبر (صلّی الله علیه وآله) اعلام شده است.

امّا در این میان آیه ای در سورۀ شوری وارد شده است که از مردم دعوت می کند که پاداش رسالت پیامبر را در نظر گرفته و آن را ادا کنند و این پاداش چیزی جز مودّت و دوستی نسبت به ذی القربای پیامبر (صلّی الله علیه وآله) نیست که خداوند از رسولش خواسته است آن را به اطلاع همگان برساند.

امّا مصداق «قربی» در آیۀ واقع در سورۀ شوری چه کسانی هستند؟

برخی مانند ابن کثیر با نقل سخنی از ابن عبّاس کلمۀ «قربی» را بر قریش تطبیق داده و متعرّض شده اند که خانواده ای در قریش نبود، مگر آنکه بین او و رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) پیوندی برقرار بود.[73] ابن کثیر خود کلمۀ «قربی» را به معنای مصدری در نظر گرفته و آیه را چنین تفسیر کرده است:«بگو ای پیامبر من در قبال رسالتم از شما مزدی نمی خواهم لکن به سبب قرابتی که بین من و شما وجود دارد، مرا آزار مکنید».[74]

در مقابل، برخی دیگر از مفسران، مانند زمخشری و فخر رازی «القربی» را به معنای خویشان پیامبر (صلّی الله علیه وآله) گرفته و مصداق آن را بر علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) منطبق کرده اند.

زمخشری نوشته است: در روایت است که چون آیۀ: (قُلْ لا أَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّۀ فِی الْقُرْبی) نازل شد، اصحاب گفتند: ای رسول خدا، خویشان تو که مودّت آنان بر ما واجب است چه کسانی هستند؟پیامبر (صلّی الله علیه وآله) فرمود: «علی، فاطمه و دو پسرشان»

زمخشری سپس به نقل حدیث مفصّلی در دوستی آل محمد (علیهم السلام) می پردازد که با این عبارت شروع می شود:«قال رسول الله: من مات علی حبّ آل محمد مات شهیداً، الا و من مات علی حبّ آل محمد مات مغفوراً له،....»[75]

فخر رازی پس از ذکر همین مطالب می گوید: این عقیدۀ زمخشری بود که از نظر گذشت. امّا من معتقدم: آل محمد عبارت از کسی است که امر آنها به رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) باز می گردد و شک نیست که فاطمه، علی، حسن و حسین (علیهم السلام) بیشترین تعلق و بستگی را به رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) داشته اند و لذا است که آنان مصداق «آل» قرار می گیرند و در عظمت آل محمد همین بس که: اوّلاً، آنان ـ یعنی علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) ـ خود محبوب رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) بوده اند. پس دوستی آنها بر امّت واجب است.ثانیاً، آنان در تشهد نماز، در کنار رسول الله مخصوص به دعا شده اند که: «اللهم صل علی محمد و آل محمد»، که این نیز بر وجوب حب و دوستی آنان دلالت دارد.[76]

12 ـ فضیلت انحصاری در انفاق ویژه

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَینَ یدَی نَجْواکمْ صَدَقَۀ ذلِک خَیرٌ لَکمْ وَأَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»[77]یعنی: «ای کسانی که ایمان آورده اید؛ هنگامی که می خواهید با رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) نجوا کنید (سخنان در گوشی بگویید) قبل از آن صدقه ای بدهید، این کار برای شما بهتر و پاکیزه تر است. پس اگر چیزی نیافتید، بدانید که خداوند آمرزنده و مهربان است.»این آیه به آیۀ نجوا معروف است. بنابر آنچه غالب مفسّران ـ از شیعه و سنی ـ در تفاسیر خود آورده اند: در بین اصحاب رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) عده ای از ثروتمندان گاه و بیگاه خدمت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) آمده و با آن حضرت به نجوا می پرداختند. این کار علاوه بر آنکه وقت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) را می گرفت، موجب امتیازی برای اغنیا و نگرانی برای فقرا می گشت، در اینجا بود که آیۀ نجوا نازل گردید و به مؤمنان دستور داد که قبل از ملاقات خصوصی با پیامبر (صلّی الله علیه وآله)، صدقه ای به مستمندان بپردازند، اما اغنیا از نجوا خودداری کردند و در نتیجه صدقه ای هم پرداخت نگردید. تا آنکه آیۀ دیگری نازل گردید که: (أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَینَ یدَی نَجْواکمْ صَدَقاتٍ...) یعنی: آیا ترسیدید (فقیر شوید) که از دادن صدقات قبل از نجوا خودداری کردید؟ و با این آیه، آیۀ قبل نسخ گردید.[78]

آنچه در مورد آیۀ نجوا اهمیت دارد، آن است که تنها کسی که به آیۀ نجوا عمل کرد امیر مؤمنان علی (علیه السلام) بود. بنا بر آنچه طبری آورده است علی (علیه السلام) خود فرموده است: آیه ای در کتاب خدا وجود دارد که احدی قبل از من به آن عمل نکرده و احدی هم بعد از من به آن عمل نخواهد کرد و آن اینکه من یک دینار داشتم و آن را به ده درهم تبدیل کردم و هر زمان می خواستم با رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) نجوا کنم، درهمی را صدقه می دادم.[79]

با توجه به این حدیث، عمل به آیۀ نجوا یکی از فضایل اختصاصی علی (علیه السلام) به شمار می رود که از همان زمان نزول آیه بر دیگر صحابه نیز این فضیلت مخفی نماند، در اکثر تفاسیر اهل سنت از قول عبدالله بن عمر روایت شده است که او گفت: علی (علیه السلام) دارای سه فضیلت بود که اگر یکی از آنها برای من حاصل می گشت، آن فضیلت از شتران سرخ موی برای من بهتر بود. نخست تزویج آن حضرت با فاطمۀ زهرا (علیها السلام)، دیگر دادن پرچم در روز خیبر به دست او و سوّم آیه نجوا.[80]

با وجود این، برخی از متعصبان اهل سنت کوشیده اند که این فضیلت را برای علی (علیه السلام) کم رنگ جلوه دهند. از جمله آنکه می گویند: اگر بزرگان اهل صحابه اقدام به این کار (پرداخت صدقه) نکردند، نیازی به آن ندیدند و یا فرصت کافی نداشتند، یا فکر می کردند مبادا باعث ناراحتی فقرا و وحشت اغنیا گردد. بنابراین این کار موجب فضیلتی برای علی (علیه السلام) یا سلب فضیلتی از دیگران نمی گردد.[81]

ولی گویا این متعصبان به آیۀ دوم توجه نکرده اند که خداوند به عنوان سرزنش می فرماید: «آیا (از فقر) ترسیدید که قبل از نجوا صدقاتی تقدیم کنید؟» علاوه بر آن در ذیل آیه، تعبیر توبه به میان آمده که از آن استفاده می شود که: اقدام به پرداخت صدقه و نجوا با پیامبر (صلّی الله علیه وآله) کار مطلوبی بوده است و گرنه خودداری از آن سرزنش و توبه نداشت.[82]

اما سرّ عمل کردن علی (علیه السلام) به آیۀ نجوا در این است که آن حضرت اساساً موقعیت ویژه ای نزد رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) داشت که بنا به آن موقعیت به حضور رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) رسیده و از خرمن دانش آن حضرت بهره ها می گرفت. حضرت خود در این باره می گوید:«کنت اذا سألت رسول الله اعطانی و اذا سکتّ ابتدأنی»[83]

یعنی: هرگاه من از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) چیزی طلب می کردم به من عطا می فرمود و چون ساکت می شدم، آن حضرت ابتدا به سخن می کرد. بر اساس این موقعیت، نزول آیۀ نجوا نیز نتوانست فترت و فاصله ای در برنامۀ علی (علیه السلام) با رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) به وجود آورد و اشتیاق علی (علیه السلام) به ملاقات با رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) موجب گردید که او تنها عمل کننده به آیۀ نجوا گردد.

13 ـ شکوه ایثار

«یوفُونَ بِالنَّذْرِ وَیخافُونَ یوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً * وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَیتِیماً وَأَسِیراً»[84]یعنی: «نیکوکاران به نذر خود وفا می کنند و از روزی که شر و عذابش دامن گستر است، واهمه دارند. آنان غذای خود را با آنکه به آن تمایل (و نیاز) دارند به مسکین و یتیم و اسیر می دهند.»

شرح و توضیح: در سورۀ انسان، فرازی وجود دارد (از آیۀ 5 الی 22) که خداوند در آن به توصیف و تکریم گروهی از نیکان امّت پرداخته است. طبق این آیات، نیکوکاران به نذرهای خود وفا کرده و علی رغم تمایلی که به غذای خود داشته اند آن را به ترتیب به مسکین، یتیم و اسیری بخشیده اند، در زمینۀ این آیات ـ برای هر خواننده ای ـ سؤالاتی مطرح می شود از جمله:

1 ـ این نیکوکاران چه کسانی بوده اند؟ تاریخ صحیح و روایات معتبر چه کسانی را معرّفی می کنند؟

2 ـ موضوع نذر چه بوده و وفای به نذر چگونه صورت پذیرفته است؟

3 ـ این نذر در چه زمان و مکانی تحقق یافته؟ و آیا این آیات سخن از یک امر واقعی است یا حادثه ای فرضی و خیالی؟

هنگامی که برای یافتن پاسخ این سؤالات به تاریخ مراجعه می کنیم درمی یابیم که:

ـ این نیکوکاران کسانی جز علی و فاطمه و حسنین (علیهم السلام) و کنیز آنان فضّه نبوده اند.

ـ موضوع نذر آنان انجام سه روز روزه آن هم در پی بیماری حسنین (علیهما السلام) بوده و این نذر با اشارۀ رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) صورت گرفته است.

ـ پس از شفای دو کودک، نیکوکاران جهت ایفای نذر خود، مشقّت سه روز روزه را بر خود هموار کرده اند.

ـ این نذر در مدینه و در اواخر حیات رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) واقع شد و در نخستین روز ادای آن، سائلی به هنگام مغرب، درب خانۀ نیکوکاران را به صدا درآورد و تقاضای کمک کرد. اهل بیت (علیهم السلام) که خود در تنگنا به سر می بردند، طعام مختصر خود را به آن فقیر داده و با آب روزۀ خود را افطار کردند. روز دوم به همین ترتیب یتیمی مراجعه کرد و مورد اطعام قرار گرفت و در روز سوم اسیری حلقۀ در را به صدا درآورد و از جانب نیکوکاران نیز تکرار ایثار.

در پایان این حادثۀ باشکوه، خدای تبارک و تعالی با نزول آیات: (إِنَّ الأْبْرارَ یشْرَبُونَ) به ثبت این حادثۀ واقعی و نه حکایت فرضی و خیالی ـ چنانکه عده ای پنداشته اند[85] تا به همیشه پرداخت. مفسّران اهل سنّت این گزارش را غالباً در تفاسیر خود آورده اند[86] و از شیعه نیز بزرگانی چون طبرسی[87]، علامۀ مجلسی[88]، علامۀ امینی[89] و علامۀ طباطبایی[90] استدلال های محکمی بر صحّت این واقعه ذکر کرده اند.

14 ـ بهترین آفریدگان

«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِک هُمْ خَیرُ الْبَرِیۀ»[91] یعنی، «کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، آنان بهترین آفریدگان اند.»در این آیه «خیر البریه» به معنای بهترین خلق خداست که در مقابل «شر البریه» قرار می گیرد. مطابق روایاتی که در کتب شیعه و بسیاری از تفاسیر اهل سنت به چشم می خورد، مصداق «خیر البریه» علی (علیه السلام) و شیعیان او هستند. و این معرفی به وسیله رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) و با نزول آیۀ {خیر البریه} تحقق یافته است.

در این خصوص جابر بن عبدالله انصاری گوید: «نزد پیامبر (صلّی الله علیه وآله) نشسته بودیم که علی (علیه السلام) آمد. پیامبر (صلّی الله علیه وآله) فرمود: قسم به کسی که جانم در دست قدرت اوست، این علی و شیعیان او در قیامت رستگاران اند، آنگاه این آیه نازل شد که: (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِک هُمْ خَیرُ الْبَرِیۀ). از آن روز اصحاب رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) هرگاه که علی (علیه السلام) را می دیدند می گفتند: «جاء خیر البریه» یعنی: به تحقیق که خیر البریه آمد.[92](1)

اضافه می شود که روایات مربوط به آیۀ خیر البریه و انطباق آن با علی (علیه السلام) و شیعیان وی، از طرف بسیاری از صحابه از جمله: ابن عباس، حذیفه و عایشه نقل شده و از بررسی این روایات روشن می گردد که: علی (علیه السلام) در بین معاصران خود بهترین خلق خداوند (بعد از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) ) بوده و کسی از جهت فضیلت، تقوی و... به پای او نرسید و دیگر آنکه تعبیر«شیعه» به عنوان پیروان علی (علیه السلام)، تعبیری است که نخستین بار از ناحیۀ رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) وضع گردید و به تدریج این تعبیر برای پیروان علی (علیه السلام) به صورت اسم خاص مورد استفاده قرار گرفت.

15 ـ کوثر رسالت، نسل پاینده

«إِنَّا أَعْطَیناک الْکوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّک وَانْحَرْ * إِنَّ شانِئَک هُوَ الأْبْتَرُ»[93]1یعنی: «ما به تو کوثر (خیر و برکت فراوان) عطا کردیم. پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن. (و بدان که) دشمن تو قطعاً بریده نسل و بلاعقب است.»

شرح و توضیح: به طوری که طبرسی در شأن نزول این آیه آورده است: روزی عاص بن وائل سهمی با رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) در مسجدالحرام ملاقات کرده و به گفتگو پرداخت. پس از پایان سخن، جمعی از بزرگان قریش با او دیدار کردند و از وی پرسیدند: با چه کسی سخن می گفتی؟ وی در جواب گفت: با ابتر سخن می گفتم. مقصود او از این تعبیر، رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) بود. زیرا در آن ایام پسر رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) به نام عبدالله از دنیا رفته بود و عرب کسی را که پسر نداشت، ابتر (بلاعقب) می نامید. در این موقع سورۀ کوثر نازل گردید و پیغمبر (صلّی الله علیه وآله) را به کوثر و نعمت های فراوان بشارت داد.[94]

شأن نزول یاد شده را اکثر مفسّران شیعه و سنّی در تفاسیر خود آورده اند، هر چند که در تفسیرکوثر اختلاف نظر فراوانی وجود دارد. کوثر به معنای خیرکثیر است و قطعاً موارد زیادی ـ از جمله قرآن، علم فراوان، نهری دربهشت، نبوت و پیامبری، نسل و ذریه، مقام شفاعت و... ـ وجود دارد که هر کدام به عنوان مصداقی از کوثر قابل احتمال است. ولی با توجه به شأن نزول یاد شده می توان گفت: از آنجا که مشرکان، رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) را به دلیل وفات فرزندان ذُکورش( پسرش) مورد شماتت قرار داده، ابتر خطاب می کردند، خدای تبارک و تعالی با ردّ نسبت ابتر به مخالفان پیامبر (صلّی الله علیه وآله)، وی را صاحب کوثر اعلام نمود و به آن حضرت دستور داد که پس از دریافت این نعمت بزرگ، نماز گزارد و شتر قربانی کند. و با در نظر گرفتن این نکتۀ ادبی که فعل ماضی «اعطینا» حکایت از مضارع محقّق الوقوع دارد، سورۀ شریفۀ کوثر متضمّن دو خبر غیبی به شرح زیر است:

1 ـ ما به تو خیر کثیر از جمله نسل و ذرّیۀ فراوان عطا خواهیم کرد به طوری که ابتر و بلانسل نباشی.

2 ـ ملامت کنندۀ تو ابتر و بلانسل خواهد بود.

چنان که می دانیم هر دو وعدۀ الهی تحقّق یافت و خدای تبارک و تعالی از طریق وجود مبارک فاطمۀ زهرا (علیها السلام) نسل پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله) را در سراسر عالم منتشر ساخت. چنان که از دشمنان آن حضرت نیز نسل و اثری باقی نگذاشت و یا اگر اثری باقی مانده آنها مجهول و ناشناخته اند.در بین مفسّران اهل سنّت، فخر رازی که احتمالات زیادی در مصداق کوثر ذکر کرده است، به عنوان نخستین احتمال از قول سدی نوشته است که: «در بین عرب مرسوم بود که اگر فرزند پسر کسی از دنیا رود به او ابتر می گفتند. چون فرزندان پیامبر (صلّی الله علیه وآله) در مکه موسوم به قاسم و عبدالله و نیز فرزند دیگر او به نام ابراهیم در مدینه درگذشتند، آنها گفتند که پیامبر ابتر است و جانشینی ندارد، اما خداوند با نزول این سوره مشخص کرد که دشمن پیامبر (صلّی الله علیه وآله) به این صفت موصوف بوده و نسل آن حضرت تا قیامت تداوم دارد.»[95]

در پایان یادآور می شود که در قرآن کریم آیات دیگری وجود دارد که طبق سبب نزول های موجود و یا روایات تفسیری معتبر، با اهل بیت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) تطبیق داده شده است. امّا از آن جا که هدف در تنظیم این فصل، رعایت ایجاز و اختصار بوده است، تنها به ذکر 15 مورد از آیات قرآنی بسنده گردید و طبعاً علاقه مندان می توانند جهت اطلاع بیشتر به تفاسیر روایی و یا کتاب های تخصصی ـ که به جمع آوری آیات نازله در شأن اهل بیت (علیهم السلام) پرداخته اند ـ مراجعه کنند.[96]

پی نوشت:

[1]. النساء، 59.

[2]. الکافی، 1/287.

[3]. جهت آگاهی بیشتر در خصوص طبیعت اجمالی قرآن و در عین حال عدم نقیصه بودن این موضوع ـ خصوصاً از طریق مراجعه به آگاهان به معارف قرآن که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) و امامان (علیهم السلام) بوده اند ـ بنگرید به بحارالانوار، (صلّی الله علیه وآله) 2/100.

[4]. القیامۀ، 18 ـ 19

[5]. سنن ابن ماجه، 1/6، سنن ابی داود، 4/200.

[6]. النحل، 44

[7]. صحیح بخاری، 1/117.

[8]. تفسیر عیاشی، 1/21.

[9]. الاتقان، نوع هفتادم.

[10]. الاتقان، 4/233.

[11]. الاتقان، 4/233.

[12]. تفسیر عیاشی، 1/21.

[13]. الکشاف، 1/649.

[14]. مجمع البیان، 2/762.

[15]. البقره، 207.

[16]. تفسیر عیاشی، 1/120؛ و نیز بنگرید به تفسیر صافی، 1/241؛ نورالثقلین، 1/204؛ و بحارالانوار، 36/40 ـ 50.

[17]. مجمع البیان، 1/535.

[18]. شرح نهج البلاغه، 13/262؛ و نیز بنگرید به مفاتیح الغیب، 5/235؛ روح المعانی، 2/97.

[19]. شرح نهج البلاغه، 13/262.

[20]. همان.

[21]. شرح نهج البلاغه، 4/73.

[22]. آل عمران، 61.

[23]. از جمله بنگرید به مجمع البیان، 1 / 762؛ تفسیر کشّاف، 1/369؛ تفسیر القرآن العظیم، 1/379 و صحیح مسلم، 4/1871

[24]. النّساء، 59.

[25]. از جمله بنگرید به جامع البیان، 5/95، الکشّاف، 1/524؛ روح المعانی، 4/96؛ تفسیر مراغی، 2/73؛ معالم التّنزیل، 1/445؛ و تفسیر القرآن العظیم، 1/529.

[26]. مجمع البیان، 3/100.

[27]. مفاتیح الغیب، 10/144.

[28]. الکشّاف، 1/524.

[29]. الکافی، 1/287؛ با اندکی تلخیص و نیز بنگرید به تفسیر عیاشی، 1/273؛ نورالثقلین، 1/497 الی 507؛ و تفسیر الصافی، 1/462 الی 465.

[30]. المائده،3.

[31]. مجمع البیان، 3/246؛ و نیز بنگرید به تفسیر عیاشی، 1/321؛ تفسیر تبیان، 3/435؛ المیزان، 5/278 الی 283 و 299 الی 310؛ و الغدیر، 2/115 الی 137

[32]. از جمله بنگرید به جامع البیان، 6/80؛ فتح القدیر، 2/9؛ و تفسیر مراغی، 6/54.

[33]. الغدیر، 2/116 الی 125 و نیز المراجعات، 188 ضمیمۀ 627: آیۀالاکمال.

[34]. مفاتیح الغیب، 3/636؛ روح المعانی، 4/91؛ تفسیر المنار، 6/116.

[35]. الکافی، 2/324.

[36]. المیزان، 5/283؛ تفسیر نمونه، 4/268.

[37]. تفسیر عیاشی، 1/321.

[38]. الکافی، 2/18.

[39]. همان، 2/18؛ باب دعائم الاسلام روایت 5.

[40]. التبیان، 3/559؛ 1/355، تفسیر القرآن العظیم، 2/74؛ الکشّاف، 1/649؛ معالم التنزیل، 2/49؛ و نیز بحارالانوار، 35/183 الی 206.

[41]. تفسیر عیاشی، 1/355؛ به نقل از عمار یاسر.

[42]. بحارالأنوار،35/200.

[43]. التبیان، 3/559؛ با اندکی تلخیص و نیز بنگرید به استدلال های علامۀ مجلسی در بحارالانوار، 35/203 الی 206.

[44]. التوبه، 103؛ و نیز الکافی، 3/497

[45]. الکشاف، 1/649.

[46]. المائده، 67.

[47]. از جمله بنگرید به تفسیر قمی، 1/171؛ تفسیر عیاشی، 1/360 الی 362؛ التبیان، 3/588؛ مجمع البیان، 3/344؛ الصافی، 2/51 الی 71؛ مفاتیح الغیب، 12/50؛ غرائب القرآن، 2/616؛ الدرالمنثور، 2/259؛ و نیز روح المعانی، 6/195.

[48]. الغدیر، 1/29 الی 34؛ سیرۀ المصطفی، 693؛ تفسیر عیاشی، 1/360

[49]. همان، 1/360؛ و نیز مجمع البیان، 3/344؛ از قول حاکم حسکانی در شواهد التنزیل.

[50]. الکشاف، 1/659؛ المنار، 6/467.

[51]. تفسیر القرآن العظیم، 2 / 81؛ البحر المحیط، 4 / 321؛ مفاتیح الغیب، 12 / 50.

[52]. مفاتیح الغیب، 12/50؛ البحر المحیط، 4/321؛ التحریر و التنویر، 6/255.

[53]. آل عمران، 61.

[54]. المنار، 6/465؛ با اندکی اختصار.

[55]. الحدید، 15.

[56]. منابع و مطالب تفصیلی را بنگرید در الغدیر، 2/88 الی 114.

[57]. التوبه،3.

[58]. بحارالأنوار، 35/289 الی 312؛ در نزول سورۀ برائت.

[59]. از جمله بنگرید به تفسیر القرآن العظیم، 2/346؛ مفاتیح الغیب، 15/318؛ فتح القدیر، 2/334؛ روح المعانی، 10/44 و....

[60]. جهت اطلاع بیشتر بنگرید به یادنامۀ علامۀ امینی، مقالۀ "حسین منّی و انا من حسین" از استاد محمدباقر بهبودی.

[61]. التوبه، 19.

[62]. مجمع البیان، 5/23؛ به نقل از شواهد التنزیل.

[63]. همان مآخذ.

[64]. التوبه، 20؛ و نیز بنگرید به تفسیرالقرآن، 2/241؛ اسباب النزول واحدی ذیل آیۀ 19 توبه.

[65]. الشعراء، 214.

[66]. تاریخ طبری، 2/321؛ و نیز مجمع البیان، 7/322.

[67]. تاریخ طبری، 2/322.

[68]. الاحزاب، 33.

[69]. همان، 5/328 و 622 و 657

[70]. سنن ترمذی، 5/328

[71]. الشعراء، 109؛ از زبان حضرت نوح، 127 از زبان حضرت هود، 145؛ از زبان حضرت صالح، 164؛ از زبان حضرت لوط و 180، از زبان حضرت شعیب (علیه السلام).

[72]. الفرقان، 57.

[73]. تفسیر القرآن العظیم، 4/121.

[74]. همان، 4/121.

[75]. الکشّاف، 4/220.

[76]. مفاتیح الغیب، 27/166

[77]. المجادله، 12.

[78]. مجمع البیان، 9/252؛ مفاتیح الغیب، 29/271؛ جامع البیان، 28/15.

[79]. تفسیر طبری، 28/15؛ و نیز: الدرالمنثور، 6/185؛ معالم التنزیل، 7/24؛ فتح القدیر، 5/191.

[80]. اسدالغابه، 4/26؛ مجمع البیان، 9/252؛ معالم التنزیل، 7/44.

[81]. مفاتیح الغیب، 29/272.

[82]. البیان، 279؛ تفسیر نمونه، 23/453.

[83]. سنن ترمذی، 5/595 و 598.

[84]. الانسان، 7ـ8.

[85]. مانند قرطبی در جامع الأحکام و ابوحیان توحیدی در البحر المحیط.

[86]. از جمله بنگرید به الکشّاف، 4/670؛ مفاتیح الغیب، 30/244؛ فتح القدیر، 5/349؛ انوار التنزیل، 2/552.

[87]. مجمع البیان، 10/611 الی 614.

[88]. بحارالأنوار، 35/237؛ با عنوان: فی نزول سورۀ هل اتی.

[89]. الغدیر، 5/189 و 284.

[90]. المیزان، 20/363 الی 370.

[91]. البینه،7.

[92]. بنگرید به فتح القدیر، 5/477؛ الدرالمنثور، 6/379؛ مجمع البیان، 10؛ الغدیر، 2/57؛ المیزان، 20/758؛ و نیز المراجعات، 96؛ و نیز بخش تعلیقات، 62، رقم 111.

[93]. الکوثر، 1 الی 3.

[94]. مجمع البیان، 10/836.

[95]. مفاتیح الغیب، 32/133.

[96]. از جمله بنگرید به تأویل الآیات الظاهرۀ فی فضایل العترۀ الطاهرۀ از سیدشرف الدین نجفی ( از علمای قرن دهم) و بررسی شخصیت اهل بیت: در قرآن به روش قرآن به قرآن تألیف دکتر ولی الله نقی پور.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان