اولیای الهی در بیانات خود اشاره کردهاند که ملاک رسیدن به رستگاری، برداشتن قدمهای چهارگانه ترک گناه، عدم غفلت، انجام عبادات همراه با حضور قلب و مقام حزن دائم است. اگر هر فردی در طول عمر خود این چهار قدم را بردارد، به مقام قرب و رستگاری راه یابد.
گام اول: ترک گناه
گام اول در مسیر رستگاری گناه نکردن است. مرحوم شیخ محمد بهاری دراینباره مینویسد:
«الاوّلُ : تَرک المَعاصِى و هذا هو الّذى بُنى علیه قِوامُ التَّقوَى و اُسّسَ علیه اَساسُ الآخرةِ و الاُولى و ما تَقَرّبَ المُتَقرّبونَ بِشئٍ اَعلى و افضل منه([1])؛ گام اول ترک معاصی و این آن چیزی است که قوام و بنیان تقوا بر آن است و اساس آخرت و دنیا بر آن استوار و اهل تقرب بهوسیله چیزی بهتر و بالاتر از آن به خدا تقرب نمی جویند.»
شعار تمام انبیاء : کلمه «لا اله الا الله» بود. گام اول انجام ندادن و نخواستن، یعنی «لا اله» است. هنگامی که انسان گناه و اشتباه را کنار بگذارد، «الا الله» در وجودش تجلّی پیدا میکند. اگر انسان از مرحله «لا اله» عبور نکند، بین او و خداوند حجابی وجود دارد که نمیتواند با خداوند ارتباط برقرار کند؛ اگرچه که خداوند همواره از انسان آگاه است.
هرگز نبری راه به سرمنزل الا
تا مرحله پیما نشوی وادی لا را
وحدت کرمانشاهی
و در شعری دیگر نیز میفرماید:
نفی من شد باعث اثبات من
خواجه در لای من الای من است
وحدت کرمانشاهی
هنگامی که انسان محو خدا شود، گناه نخواهد کرد؛ زیرا محو شدنش عین طاعت و تسلیم است و «الا الله» از وجودش ظهور میکند. ولی اگر خود را در مقابل خدا کسی بداند و اظهار وجود کند، در برابر دستورات خدا مانند نماز، روزه و سایر عبادات بیاعتنا شده و در نتیجه غرق گناه و عصیان میشود.
چنانکه شاعر فرموده:
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
حافظ شیرازی
اگر کسی منیّت داشته باشد و در مقابل خداوند اظهار وجود نماید، این وسوسههای شیطانی اجازه ملاقات خدا را به او نمیدهد. اما هنگامی که انسان منیّت را کنار بگذارد، خداوند او را برای ملاقات با خودش برمیگزیند. در این هنگام، حال انسان متحول شده و قلبش برای یاد خدا خاشع میشود:
)أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ(([2])؛ «آیا برای مؤمنان وقت آن نرسیده که دلهایشان به یاد خدا و [قرآنِ] حقی که نازل شده فروتن و نرم شود؟.»
ترک گناه بهعنوان قدم اول رستگاری از واجباتی مثل نماز، روزه، حج و جهاد نیز مهمتر است. زیرا ترک کردن گناه، حقیقتی است که بنای تقوا بر آن نهاده میشود و وقتی انسان به مقام تقوا برسد، محبوب خداوند خواهد شد.
چنانکه قرآن کریم میفرماید:
)فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ(([3])؛ «بیتردید خداوند مطیعانِ پرهیزگار را دوست دارد.»
آباد کردن دنیا و آخرت، بر ستون ترک گناهان استوار است و انبیاء و اولیا الهی: به چیزی بالاتر و شریفتر از ترک گناه برای رسیدن به این مقام تأکید نکردهاند.
روایت شده مردی به محضر امام حسین(ع) شرفیاب شد و عرض کرد:
مردی گناهکارم و در برابر گناه صبر و طاقت ندارم، مرا موعظه کن. حضرت به او فرمودند پنج کار را انجام بده و آنگاه هر گناهی که میخواهی انجام بده.
اول: روزی خدا را مخور و هر چه می خواهی گناه کن.
دوم: از حکومت خدا بیرون برو و هر چه می خواهی گناه کن.
سوم: جایی را انتخاب کن تا خداوند تو را نبیند و هر چه می خواهی گناه کن.
چهارم: وقتی عزرائیل برای گرفتن جان تو آمد او را از خود دور کن و هر چه می خواهی گناه کن.
پنجم: زمانی که مالک دوزخ تو را به سوی آتش می برد در آتش وارد مشو و هر چه میخواهی گناه کن ([4]).
البته باید توجه داشت که سالک در مسیر رستگاری، علاوه بر ترک گناه باید از یاری دیگران در گناه نیز بپرهیزد. خداوند متعال دراینباره فرموده است:
)وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ(([5])؛ «و بر گناه و تجاوز [از حدود الهی] به یکدیگر کمک ندهید!.»
اگر دیگران قصد انجام گناه کردن دارند و مسیر گمراهی را انتخاب نمودهاند، انسان نباید در این مسیر به آنها کمک کند. بنابراین در گام اول، علاوه بر ترک گناه، باید از کمک کردن دیگران در گناه نیز اجتناب کرد.
اولیاء الهی هیچگاه برای به دست آوردن کالای دنیا، مرتکب گناه نمیشوند و آخرت خود را با دنیای زودگذر نمیفروشند. آیتالله حاج فاضل اردکانی([6]) یکی از این اولیاء الهی بود که دین خود را با دنیا معامله نکرد. ایشان از قلبی پاک و طهارتیافته برخوردار بود در نجف زندگی میکرد. خدمتکارش به شخصی گفته بود که تنگدستی بهاندازهای ما را احاطه کرد که نمیتوانستیم برای میهمان، یک استکان چای کمرنگ بیاوریم.
یکبار از شهر اردکان همشهریهای فاضل اردکانی با کیسهای پُر از پول به نجف آمده و به منزل این عالم ربانی رفتند. وقتی خدمتکار نگاهش به کیسه پول افتاد، نزد فاضل اردکانی رفت و به ایشان عرض کرد: هفتاد سال است که ما در نجف فقط نان خشک خوردیم. حال که آنان چنین کردهاند، شما نیز لباسهای شایستهای بپوشید و بسیار مهماننوازی کنید! ایشان نیز پذیرفتند.
هنگامی که وارد اتاق شد، با همه احوالپرسی کرد. سپس از آنان خواست تا خواسته خود را بگویند. آنان نیز مسئلهای را درباره اردکان مطرح کردند. هنگامی که فاضل اردکانی سخنان آنان را شنید، با همه بزرگی علمی و وجاهتش در بین مردم، خود را به دیوانگی زد و با صدای بلند شروع کرد به خندیدن؛ سپس گریه کرد. او سخنانی بیمعنا میگفت. میهمانان که متعجب شده بودند، کیسه را برداشته و از خانه او رفتند. خدمتکار به ایشان عرض کرد: چرا اینچنین کردید؟ چرا کیسه پول را نگرفتید؟ فاضل اردکانی شروع کرد به گریستن.
ایشان فرمودند: به خدا سوگند، دیوانه نشده بودم! آنان میخواستند با کیسهای پول دینم را بخرند و از من تأیید و امضایی گرفته، با آن در اردکان کلاهبرداری کنند. آنان خانزادههایی هستند که برای دین اهمیتی قائل نیستند؛ از این رو قصد داشتند با پنبه دین، سر از پیکر دین ببُرّند. به همین دلیل من دین خود را به آنان و به کیسهای پول نفروختم.
انسان باید هواره از خداوند توفیق برداشتن گام در مسیر فلاح و رستگاری را درخواست کند؛ زیرا او به تنهایی توان و قدرت گام برداشتن در این مسیر را ندارد.
موجه طوفانِ عشق، کشتیِ مابشکند
دست ضعیفان بگیر، بهر خدا ناخدا
خضرِ رهی کو که ما، عاجز و درمانده ایم
کعبه ی مقصود دور، خار مغیلان بپا
ملاهادی سبزواری
گام دوم:حضور قلب در عبادت
گام دوم در مسیر رستگاری انجام واجبات الهی با حضور قلب است؛ چنانکه در حین انجام عبادات، انسان از پروردگار عالم غافل نباشد.
«الثَّانِى: الِاشْتِغَالُ بِالطّاعاتِ أَىُّ طَاعَةٍ کَانَتْ بَعْدَ الفرایضِ لْیَکُنْ بِشَرْطِ الْحُضُورِ([7])؛ اشتغال به طاعات، هر طاعتی که بعد از واجبات قرار دارد، اما به شرط حضور قلب.»
بهعنوان مثال در هنگام نماز، تنها بدن رو به قبله نباشد؛ بلکه بدن و قلب هر دو رو به حضرت حق و در جهت کعبه باشد.
کعبه یک سنگ نشانی است که ره گم نشود
حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست
مولوی
همچنین باید دانست که نماز برای رسیدن به قرب خداوند و روزه برای مشاهده اوست.
امام صادق(ع) میفرماید:
«صُمْ لِلرُّؤْیَةِ وَ أَفْطِرْ لِلرُّؤْیَة([8])؛ روزه بگیر در هنگام روئیت و افطار کن در هنگام روئیت.»
فقهای بزرگ از این حدیث چنین استفاده کردهاند که در شب اول ماه مبارک رمضان با دیدن ماه باید روزه را شروع کرد([9])؛ اما اهل عرفان این معنا را استفاده میکنند که روزه بگیر تا با چشم دل به مقام زیارت خدا برسی، نه دیدن هلال ماه. انسان باید برای مشاهده خداوند و همرنگ شدن با او روزه بگیرد. عید فطر نیز به قصد دیدن خدا طعام بخورد و آن خوردن کاملاً حلال است، زیرا که تمام بینایی دل باز میشود.
روزه گرفتن دارای مراتبیاست، مرتبهای از روزه گرفتن برای آن است که انسان با کنترل اعضاء و جوارح خود و دوری از گناه، روحش را از آثار گناه پاک گرداند. مرتبهی دیگر آنکه روزهدار به جهت تشنگی و گرسنگی که دارد، حال انسانهای فقیر و مسکین را درک کند و به یاری آنان بشتابد. در مرتبهی بالاتر، روزه سبب متخلق شدن انسان به اخلاق و صفات الهی میشود. به این صورت که همان طور که خداوند متعال بینیاز از همه چیز است، انسان نیز به واسطه روزه گرفتن، خود را از خوردنیها، آشامیدنیها و لذات و شهوات بینیاز کند. حکیم سبزواری دراینباره میفرماید:
«آنکه روزه می گیری، مرتبه ای به جهت حصول صفای قلب و مرتبه ای به جهت باخبری از حال بطون غَرثی و اکبادِ حَرّی([10])، و مرتبه ای به جهت تخلق به اخلاق صمد لا یطعم.»([11])
اگر انسان با معرفت خالص به عالم نگاه کند، به چشیدن شراب حیات بخش عشق موفق خواهد شد و این عشقِ برخاسته از معرفت است که در عبادت و غیرعبادت انسان را با تمام وجود در محضر خداوند حاضر نگه می دارد و او را از غیبت و غفلت - که سرآمد همه گناهان است- حفظ می کند.
در روایات اسلامی ارزش بسیار والایی برای عبادت همراه با حضور قلب ذکر شده است؛
پیامبر اکرم(ص) میفرماید:
«مَنْ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ لَمْ یُحْدِثْ فِیهِمَا بِشَیْ ءٍ مِنَ الدُّنْیَا غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ([12])؛ کسی که دو رکعت نماز بخواند و در آن دو رکعت، قلب خود را به چیزی از امور دنیا مشغول نکند، خداوند متقدم و متاخر آن را می آمرزد.»
امام صادق(ع) نیز میفرماید:
«مَنْ صَلّى رَکْعَتَیْنِ یَعْلَمُ مَا یَقُولُ فِیهِمَا، انْصَرَفَ وَ لَیْسَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ ذَنْبٌ([13])؛ هر کس دو رکعت نماز بخواند و بداند چه میگوید، در حالی از نماز فارغ میشود که میان او خداوند گناهی نیست، مگر اینکه خداوند گناهانش را میبخشد.»
یکی از راههای حضور قلب در عبادت، خالص کردن نیت است. اگر انسان تنها برای رضایت خدا مشغول عبادت شود، در عبادتش کمتر متوجه غیر خدا میشود.آیت الله سید مرتضی لاریجانی عالِمی بود که قریب به 150 سال پیش زندگی میکرد. از لحاظ علم دینی به سطحی رسیده بود که در آن زمان مراجع بزرگ نجف، همگی به ایشان اجازه اجتهاد داده بودند. پس از رسیدن به رتبهای از دانش دینی، با خانواده خود برای تبلیغ و تبیین معارف دینی به تهران آمده بود. اما تقدیر چیزی دیگر بود؛ به هر کجا که رفت،جایی برای این کار وجود نداشت. نه مسجدی از روحانی باسواد خالی بود و نه عدهای به علم او نیازی داشتند. روزگار بهتدریج برای و خانوادهاش سختتر شد. یکبار به خانواده خود گفت: من فقط یک وعده دیگر میتوانم خوراک شما را تأمین کنم؛ آنهم فقط با نان.
در آن دوران پادشاهان قاجاریه([14]) حکومت میکردند. اگر او به دربار پادشاه میرفت و دین خود را با دنیا معامله میکرد، ثروتی بسیار نصیبش میشد؛ با وجود این او باز چنین نکرد.
فردای آن روز، او با همه مقام علمی والایی که داشت، به میدان شهر آمد. ایشان به دکّان عطاری رفت و به صاحب آن که مردی متدیّن بود، گفت: شاگرد نمیخواهید؟ عطار گفت: من شاگردی داشتم که دیگر نمیتوانست کار بکند. من به یک شاگرد دیگر نیاز دارم. آیا تو سواد داری؟ میتوانی روی این جعبهها را بخوانی که کدامیک چه گیاهی است؟ او در کمال فروتنی گفت: انشاءالله اگر نوشته را ببینم، میتوانم آن را بخوانم. عطار دستش را روی یکی از جعبهها گذاشت و گفت: این چیست؟ او نگاهی کرده و نوشته روی آن را خواند؛ ریشه شیرین بیان! عطار گفت: خوب میتوانی بخوانی! قبول است. تو شاگرد این دکّان باش! سپس درباره اجرت ایشان صحبت کردند و بر سر مبلغی با هم توافق کردند.
سید مرتضی لاریجانی قریب به چهار سال در آن عطاری شاگردی کرد. روزی یک روحانی برای خریدن دارو به آنجا رفت. عطار و روحانی بر سر مسئلهای از معارف دینی مشغول صحبت شدند و هر یک از آنها، فتوایی را از مرجعی بیان میکرد. سیدمرتضی لاریجانی پیش آمد و به روحانی گفت: نه شما درست میگویی و نه عطار! سپس به بیان حکم پرداخت و برای آنان استدلال کرد.
این روحانی که از شاگردان حاج ملاعلی کنی([15]) بود، نزد ایشان آمده و درباره شاگرد عطاری با ایشان صحبت کرد و گفت: «امروز در دکّان عطاری کسی را دیدم که مسئلهای فقهی را بهخوبی تحلیل کرد. او حتماً در علوم دینی عالِم است. اجازه میدهید او را نزدتان بیاورم؟»
استاد موافقت کرد و روحانی را بهدنبال سیدمرتضی لاریجانی فرستاد. وقتی او نزد حاج ملاعلی آمد، با چند پرسش دینی روبهرو شد؛ یکبهیک آنها را پاسخ داد. در نهایت آنان به سطح بالای علمی و فهم عمیق ایشان به مسائل علمی پی بردند.
حاج ملاعلی به ایشان گفت: از فردا به مدرسه مروی برو و در آنجا درس خارج بخوان! هزینه زندگیات نیز با من. یکی از بهترین مسجدهای تهران نیز به روحانی نیاز دارد؛ شما به آنجا برو!
از زمانی که مردم تهران فهمیدند حاج ملاعلی در نمازهایش به روحانی دیگری اقتدا میکند، ازدحام جمعیت در آن مسجد چندین برابر شد. چند روزی سپری شد؛ تا اینکه یک روز که سیدمرتضی برای نماز به مسجد آمده بود با مشاهده آن جمعیت از ورود به مسجد خودداری کرد. سید مرتضی گفت: این چند روزی که گذشت، با نیت صحیح آمدم؛ امروز که نگاهم به این جمعیت افتاد، حالم کمی تغییر کرد. من دیگر نمیتوانم در محراب این مسجد نماز بخوانم. من درس دارم! بروید و برای خود روحانی دیگری بیاورید! این نماز دلم را متلاطم میکند. گویی این محراب برای من آستانه دوزخ است.
اولیاء الهی اینچنین از هر چیزی که سبب کمرنگ شدن نیت و حضور قلب آنها در عبادت میشد، اجتناب میکردند.
نتیجه اینکه هنگامی که انسان به دستورات الهی یقین پیدا کرد، بهسوی آن و در نتیجه در مسیر رستگاری حرکت میکند. در چنین صورتی خداوند به انسان فرمان داده که در گام اول نافرمانی نکند، و در گام دوم هرگز از خداوند جدا نشود و در تمام لحظات عمر در هنگام نماز به یاد او باشد.
اگر خداوند میفرماید: گناه نکن؛ یعنی بنده من! از پیش من نرو. و اگر میفرماید: عبادت انجام بده؛ یعنی بنده من! نزد من بیا. همین نرفتنها و آمدنها، انسان را به قلّه رستگاری میرساند.
ای مرغ سحر عشق زپروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
این مدعیان در طلبش بیخبرانند
کانرا که خبر شد خبری باز نیامد
سعدی
گام سوم: مراقبه و حالت ذکر
گام سوم در مسیر رستگاری، مراقبه و ترک غفلت است؛ «الثّالثُ: المُراقِبَةُ؛ یعنی از حضور حضرت حقّ جلّ شأنه غافل نباشد.»([16])
در کتاب حدائق الحقائق مراقبه را اینچنین تعریف کرده است:
«وَ فِى اصْطِلَاحِ أَهْلِ الْحَقِیقَةِ: الْمُرَاقَبَةُ: اسْتِدَامَةُ عَلِمِ الْعَبْدِ بِاطِّلَاعِ الرَّبِّ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَلَیْهِ فِى جَمِیعِ أَحْوَالِهِ([17])؛ در اصطلاح اهل حقیقت مراقبت، عبارت از یقین بنده است به اینکه خداوند در جمیع احوال، عالِم بر قلب و ضمیر و آگاه بر رازهای درونی اوست .»
قرآن کریم در مورد ارتباط مراقبه و رستگاری میفرماید:
)و وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ(([18])
لام در ) لَعَلَّکُمْ( در معنای سببیت به کار رفته است. لَعَلَّ نیز در جملات مثبت قطعیت را می رساند. پس آیه بدین معناست که اگر دائم به یاد خدا باشید، یقیناً رستگار خواهید شد.
هنگامی که انسان دائماً به یاد خدا باشد،با هر صحنه گناهی که مواجهه شود و یا اگر کسی او را به انجام گناهی دعوت کند، خود را در محضر خداوند میبیند و از اینکه به طرف گناه روانه شود، از خدا خجالت میکشد.
در برخی تفاسیر، ذیل این آیه شریفه از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است:
«مَنْ ذَکَرَ اللَّهَ فِی السُّوقِ مُخْلِصاً عِنْدَ غَفْلَةِ النَّاسِ وَ شُغُلِهِمْ بِمَا فِیهِ کَتَبَ لَهُ أَلْفَ حَسَنَةٍ وَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَغْفِرَةً لَمْ تَخْطُرْ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ([19]) ؛ هر کس با اخلاص در بازار خدا را یاد کند، در حالی که مردم از یاد خدا غافلند و به کارهای خود مشغولند، خداوند برای او هزار حسنه مینویسد و روز قیامت او را مورد مغفرت خویش قرار می دهد؛ مغفرتی که بر قلب بشری خطور نکرده است.»
در آیه دیگر، قرآن کریم برخی از غافلان را از حیوان پستتر معرفی میکند:
)وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ( ([20])؛ «بسیاری از جنّیان و آدمیان را [که میدانیم همواره به اختیار خودشان کفر را بر ایمان ترجیح داده، و لیاقت بهشتیشدن را از دست میدهند] برای دوزخ آفریدیم؛ زیرا آنان دلهایی دارند که [در فهم معارفِ سعادتبخشِ اسلام] به کار نمیگیرند، و چشمهایی دارند [که به سبب دلمشغولیهای فراوانِ به امور مادی، آثار و نشانههای حق را] با آن نمیبینند، و گوشهایی دارند که [سخن حق را] با آن نمیشنوند، اینان مانند چهارپایانند، بلکه گمراهتر، اینان [از معارف و حقایق الهی] بیخبرند.»
در مورد ترک غفلت و مداومت ذکر، بیانات ارزشمندی در روایات ائمه: مطرح شده است. در برخی روایات سخنگفتن فراوان بدون ذکر خداوند را موجب قساوت قلب دانستهاند. رسول خدا (ص) دراینباره میفرماید:
«لاتُکْثِرُوا الْکَلامَ بِغَیْرِ ذِکْرِ اللّهِ، فَإِنَّ کَثْرَةَ الْکَلامِ بِغَیْرِ ذِکْرِ اللّهِ قَسْوُ الْقَلْبِ. إنَّ أبْعَدَ النّاسِ مِنَ اللّهِ الْقَلْبُ الْقاسى([21])؛ سخن خود را در غیر ذکر خدا زیاد نکنید، که کلام زیاد تاریکی دل است. دورترین مردم از خداوند دارنده قلب سنگ است.»
انسان مؤمن کسی است که همواره کارهای خود را با ذکر و یاد خدا گره میزند و آغاز آن را با نام او و پایانش را با شکر و سپاس و توکل به او مزیّن میکند. انسان باید بداند که تقدیر همه امور به خداوند بر میگرد از این رو در هر شرایطی از او کمک بگیرد و توکل به او داشته باشد. چنین انسانی هنگامی که با دیگران هم صحبت می شود، ذکر و نام خداوند در گفتارش نمایان است و همصحبت خود را نیز به یاد خدا میاندازد.
امام علی(ع) در مورد غفلت میفرماید:
«مَنْ غَفَلَ غَرَّتْهُ الأَمانِىُّ وَ أَخَذَتْهُ الْحَسْرَةُ إِذَ انْکَشَفَ الْغِطا وَ بَدا لَهُ مِنَ اللّهِ ما لَمْ یَکُنْ یَحْتَسِبُ([22]) ؛ کسی که غفلت بورزد، مغرور آرزوها می شود و پس از آشکار شدن قیامت دچار حسرت می گردد و چیزهایی از جانب خداوند برایش ظاهر می شود که آنها را بهحساب نمیآورد.»
کسی که از پروردگار عالمیان و نعمتهای هدایتگر او مانند قرآن مجید و ائمهاطهار: غفلت بورزد و خود را در دنیا مشغول برآورده کردن آرزوهای دنیوی و امور زودگذر مادی کند، در روز قیامت هنگامی که حجابها به کنار رود و مسیر حق و باطل بر او نمایان شود، دچار حسرتی بزرگ و جبراننشدنی میشود. حسرت او برای آن است که نسبت به خداوند و نشانههای هدایت او غفلت ورزیده و از مسیر حق و حقیقت به دور مانده و در زمره گمراهان و اهل دوزخ در آمده است.
انسان باید بداند که شیطان همواره در کمین او نشسته تا در هنگام غفلت مسیر زندگانی او را از فلاح و رستگاری به سوی شقاوت و گمراهی تغییر دهد. امام صادق(ص) در بیانی نورانی میفرماید:
«إِنْ کانَ الشَّیْطانُ عَدُوّاً فَالْغَفْلَةُ لِما ذا وَ إِنْ کانَ الْمَوْتُ حَقّاً فَالْفَرَحُ لِما ذا([23])؛ اگر شیطان، یک دشمن ]شناخته شده است[، پس غفلت] شما از واقعیت ها و حقایق[ برای چیست و اگر مرگ] برای شما [یک مسئله حتمی است، پس خوشحالی] شما از آنچه نباید نسبت به آن خوشحال شوید[ چه علّت دارد؟
از این رو عارف واقعی هیچگاه زمینه را برای نفوذ شیطان مهیّا نمیکند و قلبش همواره منوّر به یاد و ذکر خداوند سبحان است. امام صادق7 درباره انسان عارف میفرماید:
«العارِفُ شَخصُهُ مَعَ الخَلقِ وقَلبُهُ مَعَ اللَّهِ تَعالى ، ولَو سَها قَلبُهُ عَنِ اللَّهِ تَعالى طَرفَةَ عَینٍ لَماتَ شَوقاً إلَیهِ([24])؛ عارف در ظاهر با مردم است و قلبش با خداست و هرگاه قلبش از خداوند متعال یک آنی غفلت کند، از جهت اشتیاق پیدا کردن بهسوی او می میرد.»
حکایت شده که جنید بغدادی مریدی داشت، که در میان مریدانش او را از همه بیشتر دوست می داشت. دیگر مریدان شیخ نسبت به جایگاه این مرید حسادت میورزیدند. وقتی که شیخ از حسادت مریدان با خبر شد، به مریدانش گفت که سبب قدر و منزلتی که من برای این مرید قائل هستم این است که ادب و فهم او از همه بیشتر است. من این مرید را امتحان میکنم تا شما هم متوجه منزلت او بشوید.
شیخ دستور داد تا بیست عدد مرغ بیاورند و گفت: هر کدام از شما یک مرغ بردارد و در جایی که کسی شما را نبیند، آن مرغ را بکشید و بیاورید. همه مریدان رفتند و مرغها را کشتند و به نزد جنید بغدادی برگشتند؛ اما آن مرید با مرغ زنده بازگشت.
شیخ پرسید: چرا مرغ را نکشتی؟
مرید گفت: به خاطر اینکه شما فرمودید جایی این مرغ را بکشم که کسی نبیند و من هر کجا که می رفتم حق تعالی را می دیدم.
سپس جنید به دیگر مریدانش رو کرد و گفت: متوجه شدید که فهم او چگونه است و فهم دیگران چگونه؟! سپس همه مریدان نسبت به فهم خود استغفار کردند([25]).
اگر انسانی به چنین مرتبهای از معرفت دستیابد که خداوند را در همهجا ناظر و آگاه بر اعمال و رفتار خود بداند، هیچگاه در محضر پروردگار خویش گناه نخواهد کرد و به مقام فلاح و رستگاری واصل میشود.
در کلام شاعران عارف نیز پندهای ارزشمندی وجود دارد که مسیر انسان به سمت رستگاری را هموار مینماید. بهعنوان مثال باباطاهر حکیم خطاب به انسان میگوید:
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
مراد باباطاهر این است: ای دل غافل! از خدایی که منزّه از هر عیب و نقص است، بیخبر هستی و به این جهت نمیدانی که او چه چیزهایی را خلق کرده و به تکامل رسانده است. نمونهای از آن خلقت، آفرینش انسان است. علت این جهل، نشناختن وجود خدا و غفلت از نفس میباشد. این غفلت و بیخبری و هماهنگی اعمال و اخلاق با فرهنگ شیطان هیچ حاصلی جز شقاوت و عذاب الهی ندارد.
نتیجه اینکه انسان در حالی که به امور زندگی روزمره خود میپردازد، در عین حال همواره به یاد خدا باشد و همه نعمتها و امور دنیا را تحت علم و اراده او بداند و در برخی از اوقات شبانه روز به ذکر او بپردازد.
گام چهارم: حزن دائم
قدم چهارم در مسیر رستگاری حزن دائم است. شیخ محمد بهاری دراینباره مینویسد:
«الرّابعُ: الحُزنُ الدّائمُ؛ یا از ترس عذاب اگر از صالحین است و یا از کثرت اشتیاق اگر از محبّین است. چه اینکه به محض انقطاع رشته حزن از قلب، فیوضات معنویه منقطع گردد.»([26])
انسانهای رستگار همواره از ترس اینکه در زندگی خود نسبت به خداوند و وظایفی که بر عهده دارند، دچار کوتاهی و قصور نشده باشند، دچار حزن و ناراحتی هستند.
امام علی(ع) در مورد ویژگی متقین میفرماید:
«عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَیْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ([27])؛ بندگان خدا! محبوبترین بندگان در پیشگاه خداوند بندهای است که خداوند به تسلّط بر نفسش او را یاری داده، پس اندوه را شعار خود کرده است.»
اولین وصفی که امیرالمؤمنین(ع) در خطبه متقین با فاء تفریع برای متقین ذکر می کند «فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ» است. استشعار به معنای لباس زیرین انسان است([28]) که این لباس چسبیده به بدن است. پس «فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ » بدین معناست که حزن برای این متقین چسبیده به قلبشان و جزء وجودشان است و تا هنگامی که متقین زندهاند، این حزن از قلبشان بیرون نمی رود.
ممکن است این اشکال به ذهن خطور کند، که در قرآن کریم آیات متعددی وجود دارد که حزن و ناراحتی را از مؤمنین و اولیاء الهی دفع کرده است و مضمون این آیات با دائم الحزن بودن مؤمن منافات دارد([29]). در ذیل به چند مورد از این آیات اشاره میشود:
)أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ( ([30])؛ « آگاه باشید! یقیناً نه بیمی بر اولیای خداست، و نه اندوهگین میشوند.»
در جواب چنین اشکالی باید گفت که در آموزههای دینی حزن دو قسم دارد: حزن پسندیده و حزن ناپسند، و آیات مذکور دلالت بر دفع حزن ناپسند از مؤمنان دارد.
----------------------------------------------------------------
[1]. تذکرة المتقین: 15.
[2]. حدید(57): 16.
[3]. آل عمران(3): 76.
[4]. «وَ رُوِیَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ7 أَنَّهُ جَاءَ رَجُلٌ وَ قَالَ أَنَا رَجُلٌ عَاصٍ وَ لَا أَصْبِرُ عَنِ الْمَعْصِیَةِ فَعِظْنِی بِمَوْعِظَةٍ قَالَ 7 افْعَلْ خَمْسَةَ أَشْیَاءَ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ فَأَوَّلُ ذَلِکَ لَا تَأْکُلْ رِزْقَ اللَّهِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ الثَّانِی اخْرُجْ مِنْ وَلَایَةِ اللَّهِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ الثَّالِثُ اطْلُبْ مَوْضِعاً لَا یَرَاکَ اللَّهُ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ الرَّابِعُ إِذَا جَاءَ مَلَکُ الْمَوْتِ لِیَقْبِضَ رُوحَکَ فَادْفَعْهُ عَنْ نَفْسِکَ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ الْخَامِسُ إِذَا أَدْخَلَکَ مَالِکٌ فِی النَّارِ فَلَا تَدْخُلْ فِی النَّارِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ»؛ جامع الأخبار: 130؛ بحار الأنوار: 75/ 126، باب 20، حدیث 7.
[5]. مائده(5): 2.
[6]. آیةالله حاج شیخ محمد حسین فاضل اردکانی (1302-1235ق. متولد اردکان) از عالما و فقهای بزرگ عصر خویش به شمار میرود. وی در خانوادهای با علم و تقوا رشد و تربیت یافت. ایشان از شاگردان صاحب جواهر و از معاصرین شیخ انصاری به شمار میرود. از شاگردان برجستهای ایشان میتوان محمد تقی شیرازی و حاج شیخ عبدالکریم شیرازی و... نام برد. ایشان کتابها و رسالههایی در فقه، اصول و کلام نیز داشتهاند.
[7]. تذکرة المتقین: 16.
[8]. الإستبصار: 2/ 64؛ باب 33، حدیث 210؛ وسائل الشیعة: 10/ 256؛ باب 3، حدیث13.
[9]. تهذیب الأحکام: 4/ 159؛ منتهی المطلب: 9/ 231؛ الحدائق الناضرة: 13/ 246؛ موسوعة الإمام الخوئی: 21/43.
[10]. نهج البلاغه: نامه 45؛ «... أَوْ أَبِیتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَى وَ أَکْبَادٌ حَرَّ؛ یا آنکه شب را با شکم سیر صبح کنم در حالی که در اطرافم شکمهای گرسنه و جگرهایی سوزان باشد.»
[11]. شرح مثنوی«سبزواری»: 1/ 351.
[12]. مرآة العقول: 11/ 276؛ بحار الأنوار: 81/ 249؛ باب 16؛ ذیل حدیث 41.
[13]. الکافی: 6/ 14؛ باب 1، حدیث 12؛ ثواب الأعمال:44؛ وسائل الشیعة: 5/ 475؛ باب 2، حدیث 7.
[14]. پادشاهان قاجاریه به مدت 130 سال (1174- 1304ش) بر ایران حکومت داشتند. بنیانگذار این سلسله آقا محمدخان و آخرین پادشاه آن نیز احمد شاه قاجار بود.
[15]. حاج ملاعلی کنی (1220 ـ 1306 ق. متولد تهران) از فقهای برجسته شیعه در دوران حکومت ناصر الدین شاه به شمار میرود. ایشان از اساتید برجسته آن زمان مانند محمد حسن نجفی معروف به صاحب جواهر، شیخ حسن کاشف الغطاء و شیخ انصاری و... بهره برد. وی از 1282ق. تولیت مدرسه مروی تهران را برعهده گرفت و شاگران بسیاری را در این مدرسه تربیت نمود.
[16]. تذکرة المتقین: 16.
[17]. حدائق الحقائق: 209؛ باب 44.
[18]. جمعه(62): 10؛ «و خدا را بسیار یاد کنید تا [بر موانع راه سعادت] پیروز گردید.»
[19]. مجمع البیان: 10/ 43؛ تفسیر نور الثقلین: 5/ 328.
[20]. اعراف (7): 179.
[21]. الأمالی «طوسی»: 3؛ مجلس اول؛ مشکاة الأنوار: 56؛ وسائل الشیعة: 12/ 194؛ باب 199، حدیث 19.
[22]. الخصال: 1/ 231، حدیث 74؛ بحار الأنوار: 69/ 122، باب 99، حدیث 19.
[23]. سفینة البحار: 2/ 323؛ الأمالی«شیخ صدوق»: 7، مجلس 2،حدیث 5؛ بحار الأنوار:70/157، باب 125، حدیث1.
[24]. مصباح الشریعة: 191؛ بحار الأنوار: 3/ 14؛ باب 1، حدیث 35.
[25]. تذکره الأولیاء:2/ 21.
[26]. تذکرة المتقین: 17.
[27]. نهج البلاغه: خطبه 86.
[28]. لسان العرب: 4/ 413.
[29]. خداوند متعال میفرماید: )إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ(؛ احقاف (46): 13؛ «بهراستی کسانی که گفتند پروردگارِ ما اللّه است، سپس [در میدان اعتقاد و عمل بر آن] استقامت کردند، نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین میشوند.» خداوند سبحان در آیه دیگری میفرماید:)بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ(؛ بقره (2): 112؛ «[سخن مستدل و استوار این است؛] آری، کسانی که وجودشان را تسلیم خدا کنند درحالیکه نیکوکارند، برای آنان نزد پروردگارشان پاداشی [شایسته] است، نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین میشوند.»
[30]. یونس (10): 62.
برگرفته از کتاب راه و رسم رستگاری نوشته استاد حسین انصاریان