ماهان شبکه ایرانیان

نژادپرستی در فلسفه اخلاق کانت با تکیه بر امر مطلق کانتی

«نژادپرستی» (Racism) در اصطلاح به معانی مختلفی تعبیر شده است. به طور کلی معنای این اصطلاح را می توان این گونه بیان کرد که نژادپرستی «برتر و بهتر دانستن افراد یک نژاد نسبت به نژاد دیگر از لحاظ اجتماعی، اقتصادی، قلمرو زندگی و مانند آن ها»[۱] است

نژادپرستی در فلسفه اخلاق کانت با تکیه بر امر مطلق کانتی

طرح مسأله

«نژادپرستی» (Racism) در اصطلاح به معانی مختلفی تعبیر شده است. به طور کلی معنای این اصطلاح را می توان این گونه بیان کرد که نژادپرستی «برتر و بهتر دانستن افراد یک نژاد نسبت به نژاد دیگر از لحاظ اجتماعی، اقتصادی، قلمرو زندگی و مانند آن ها»[1] است. و یا همچنین می توان معتقد بود «عقیده ای که بر مبنای آن افراد بشر یکسان خلق نشده اند و بعضی نژادها و اقوام نسبت به بعضی دیگر برتری و امتیازات بیشتری دارند»[2] را نژادپرستی نامید.

در قرون اخیر این موضوع و به عبارت دقیق تر، این معضل، همواره مورد توجه و علاقۀ بسیاری از شاخه های علوم اجتماعی قرار داشته است. از جمله میتوان علم سیاست، جامعه شناسی، حقوق، روان شناسی و اخلاق را نام برد. البته هر یک از این علوم از نگاه و دریچۀ خاصِّ خود به این موضوع نگریسته اند. اما علم اخلاق، دستگاه های اخلاقی و به ویژه فلسفۀ اخلاق از جمله علومی هستند که نژادپرستی از نگاه آنان باید بررسی شود. بررسی اخلاقی این موضوع کاری سترگ و پردامنه است. از این رو، در این نوشتار سعی بر آن است تا با عطف نظر به بخشی از سیستم اخلاقی فلسفۀ کانت، این موضوع بررسی گردد.

تا به حال نظریات اخلاقی کانت به صورت های مختلفی شرح و توضیح داده شده است. از جملۀ این نظریات، نظر کانت در باب فعل و عمل اخلاقی است که به صورت مکرر صورت بندی و تنظیم شده است. هر یک از متفکران و یا شارحان کانت، که خود را به نوعی با سیستم اخلاقی کانت در مواجهه دیده اند، وجوهی از این نظر اخلاقی وی را برجسته و پر رنگ کرده اند. در حقیقت در نگاه کانت برای اینکه یک فعل، اخلاقی باشد «کافی نیست که با قانون اخلاقی مطابقت کند، بلکه باید از برای قانون نیز باشد؛ وگرنه چنین مطابقتی [مطابقت فعل با قانون اخلاقی] صرفاً محتمل و نااستوار خواهد بود». (کانت، ١٣٦٩: ٦) می توان یکی از بهترین صورت بندیها، که مطابق سه بخش اصلی اثر کانت، در سه بخش تنظیم شده و به تحلیل سه گذر اخلاقی کانت می پردازد، را این گونه بیان کرد:

«گذر از معرفت اخلاقی عمومی به معرفت فلسفی آن» با توجه به «ارادة نیک» به عنوان یگانه خیر مطلق؛ «گذر از فلسفه توده پسندِ اخلاق به مابعدالطبیعۀ اخلاق» با توجه به «امر مطلق» در برابر «امر شرطی» و سه ضابطۀ امر مطلق یعنی: قانون کلی، انسانیت به عنوان غایت بالذات، و اراده واضع قانون عام؛ «گذر از مابعدالطبیعۀ اخلاق به نقد عقل عملی محض» با توجه به «اختیار» به عنوان پیش فرض و اساس هر عمل اخلاقی. (کانت، ١٣٦٩: ١١)

در این مقاله سعی بر آن است که بر اساس گذر دوم اخلاق کانت، به بررسی مسئلۀ نژادپرستی پرداخته و مشخص نماییم که این مسئله از نظر دستگاه اخلاقی کانت یک امر اخلاقی است یا خیر؟ البته از آنجا که وی بدین مسئله تصریح نکرده است، ما با توجه به امر مطلق بر سه تنسیق اخلاقی وی تأکید کرده و بر اساس شرح و توضیح این سه تنسیق به استخراج و استنتاج نظر نهایی کانت در بحث نژادپرستی خواهیم پرداخت.

البته خوانندگان به این نکته توجه دارند که همین موضوع نژادپرستی را میتوان از دو گذر اخلاقی دیگر نیز بررسید. در حقیقت، بررسی نژادپرستی از دید «ارادة نیک» و «اختیار» نیز موضوعات جالبی است که باید بررسی و تبیین شوند. اما در این مقاله نگارنده قصد بررسی نژادپرستی را از گذر هر سه دیدگاه ندارد. بررسی نژادپرستی از منظر امر مطلق کانتی تنها دریچه ای است که در این نوشتار بدان پرداخته خواهد شد.

برای دست یابی به یک نگاه جامع در باب موضوع مورد بحث در ابتدا به طور مختصر موضوعاتی همچون امر مطلق و امر مشروط، امر متعین و شهود اخلاقی از دید کانت بیان خواهد شد. سپس تنسیق های سه گانۀ امر مطلق از دید کانت شرح و توضیح داده میشود. در نهایت به بررسی نظر کانت در باب نژادپرستی از نظرگاه این سه تنسیق میپردازیم و بر اساس هر تنسیق، و به وسیله عرضۀ مسئله نژادپرستی بر آن، نظر اخلاقی کانت در این باب را استخراج خواهیم کرد.

استخراج این نظر کانت در حالی است که برخی معتقدند امر مطلق کانتی موجب بروز عقاید نژادپرستانه و برخی اعمال خشونت آمیز و قهری در باب برخی افراد است. در انتهای همین نوشتار به این ادعا نیز پاسخ داده خواهد شد.

امر مشروط و امر مطلق

در تقسیم اموری که توسط عقل نظری و عقل عملی صورت میپذیرد، نکات و موضوعات مختلفی بیان میشود. از این رو و در سیستم فلسفی کانت، در عقل عملی، تقسیمی میان امر مشروط و امر مطلق برقرار است. امر مشروط به شکل عمومی به وسیلۀ یک «اگر» شروع میشود، همانند آنکه «اگر میخواهی موفق شوی، تلاش کن !» در این موضوع غایت و یا هدف ما، مشروط است و «امر»، وسیلۀ دست یابی به آن را بیان میکند. در حقیقت «اعتبار همۀ این امرها را میتوان بر وفق این

١. پرداختن به موضوع «امر/دستور» در اخلاق امری متداول است. در این نوشتار، این موضوع برای حصول به نحوة دست یابی به «فعل اخلاقی» مورد نظر واقع شده است.

اصل اعلی که هر که غایت را اراده کند، وسایل را اراده خواهد کرد، تثبیت کرد.» (راس، ١٣٨٦: ٨٩) در سوی دیگر، امرهای مطلق عموماً دارای «اگر» نیستند. در واقع در این نوع از «امر»، هر آنچه میبایست به صورت غیرمشروط شکل یابد و صورت پذیرد به ما نشان داده خواهد شد. به عنوان مثال اگر بگویم «پنجره را ببند!» در این صورت امر یا دستور، دلخواه خواهد بود مگر آنکه در جواب به پرسش «چرا؟» پاسخ داده شود. اگر این پرسش، در حد قناعت مخاطب پاسخ داده شود، «امر» نیز از حالت اطلاق خارج شده و به یک امر مطلق غیرتحکمی (دلخواهانه) تبدیل خواهد شد. همانند آنکه «برای آنکه سرما نخوری، پنجره را ببند». البته تنها در صورتی که پاسخ، نشان دهندة خود فعل به عنوان یک غایت باشد، ما واجد یک امر مطلق غیرتحکمی خواهیم بود.

اما از طرفی میتوان امر مطلقی را تصور کرد که تحکمی باشد و در متن آن اجبار و تحکمی جای داده شده باشد. در حقیقت علامت این حالت، به طور معمول حضور یک «باید» است. همچون آن که بیان کنیم : «شما باید پنجره را ببندید». اصل اعلای اوامر مطلق، بر مبنای این فرض که تنها یک اصل این چنینی وجود دارد، امر مطلق متعین نام گرفته است.

امر مطلق کانتی را میتوان یکی از پایه های مکتب اخلاقی «وظیفه گرایی» (Deontology) دانست. بر طبق اصول این مکتب اخلاقی، غایت فعل اخلاقی در خود فعل نهفته است. در نظر کانت امر مطلق تنها اصل اخلاقی است که ارادة متعین تشکیل می شود. در حقیقت در نظر او «چنین هنجاری یکتاست و وجودِ بیش از یکی آن، امکان پذیر نیست» (راس، ١٣٨٦: ٦٧)

کانت بر این باور است که صورت بندیهای مختلف امر مطلق متعین را می توان تنها با تفکر عمیق دربارة ایدة خودمختاری استنتاج کرد. در نظر وی این ایده به تنهایی برای توصیه کردن آن صورت بندیها به همۀ موجودات معقول کفایت میکند. وی همچنین معتقد است که این صورت بندیها، اندیشۀ اخلاقی متعارف (عرفی) را تأیید میکنند؛ درست همان طور که اصول تألیفی پیشینی فاهمه، معرفت را مورد تأیید قرار میدهد. از این رو، بایسته است برای تحقق بهتر اهداف این نوشتار و دست یابی به دیدگاه واضح تری نسبت به موضوع اصلی، اندیشه های اخلاقی عرفی و شهودهای اخلاقی از منظر کانت بررسی شود.[3] برخی از این شهودهای متعارف (عرفی) که نظریۀ کانت تبیین میکند، این گونه هستند: محتوای اخلاق. اخلاق عرفی، احترام به دیگران و خود را سفارش میکند و همچنین استثنا قائل شدن برای خویش را نهی میکند و همۀ آدمیان را در برابر قانون اخلاقی مساوی به شمار می آورد. نیروی اخلاق. بر اساس نظر کانت، محرک امر اخلاقی کاملاً با محرک نفع یا میل تفاوت دارد. اخلاق به نحو مطلق و ضروری حکم می راند و ما نیروی آن را حتی هنگامی که کاملاً آن را زیر پا میگذاریم، حس میکنیم.

ارادة خیر. قضاوت اخلاقی، متوجه نتیجۀ عمل نیست بلکه به نیت خیر یا شرّی که در آن ظاهر میشود، توجه دارد. بنابراین به قول کانت در کلام مشهورش «در این عاَلم، یا امکاناً در خارج آن، هیچ چیزی را نمیتوان بدون توضیح اضافی به عنوان خیر تلقی کرد، الاّ ارادة خیر.» (کانت، ٢٠١٤: ١١) ما تنها میتوانیم نگاه خود را معطوف به نیت خیر و شرّی نماییم که فاعل فعل دارای آن بوده است.

فاعل فعل اخلاقی. فاعل فعل اخلاقی، برخلاف عوامل طبیعی، به نحو متفاوتی انگیخته میشود و مقوّمات دیگری دارد و در واقع افعال او هم دارای علّت و هم دلیل اند. نقش قانون. ما میان عملی که بر طبق وظیفه صورت میپذیرد و عملی که از سر وظیفه شناسی انجام میشود، تفاوت قائل میشویم و تنها نوع دوم را مشمول تحسین خود قرار میدهیم. عمل نوع دوم (عمل مطابق اخلاق) واجد ارزش اخلاقی است.

با توجه به مضامین شهودهای اخلاقی در نظر کانت، در اینجا تنسیق های سه گانۀ وی از امر مطلق را بررسی خواهیم نمود. این امر موجب آن خواهد بود که نظریات اخلاقی کانت در باب شهودهای عرفی و متعارف اخلاقی در قالب این سه تنسیق به خوبی بیان شوند و در باب امر اخلاقی به ثمر بنشینند. در حقیقت نگارنده بر اساس مفاد شهودهای متعارف اخلاقی کانت و سه تنسیق وی از امر مطلق متعین است که می تواند به هدف اصلی نوشتار دست یابد. لازم به توضیح است که هر یک از مفاد شهودهای اخلاقی عرفی نیز میتواند موضوع مورد نظر ما را به تثبیت برساند. اما در این نوشتار صورت بندیهای کانت از امر مطلق متعین، منظور اصلی ماست و بررسی موضوع از دیدگاه شهودهای اخلاقی باید به نوشتار دیگری سپرده شود.[4]

نخستین ضابطه مندی امر مطلق: «ضابطۀ قانون کلی»

امر مطلق، برخلاف یک امر شرطی، به گونه ای است که شخص را از ویژگیهای اصلی خود آگاه میسازد. چرا که امر مطلق، تعین یافته و نیازی به تکمیل ندارد. این موضوع در صورتی است که در امر شرطی ما برای دست یابی به ضابطۀ ویژگی اصلی آن، نیازمند جزء شرط خواهیم بود. با این نگاه، امر مطلق امری است که تنها شامل این دو مورد باشد: کلیت. ضرورت.[5]

از این رو، به غیر از کلیتی که هر قانون به صورت مشخص واجد آن است، امر دیگری وجود ندارد تا قاعده با آن منطبق گردد؛ در حقیقت «کلیت» تنها ویژگیای است که قاعده باید داشته باشد. اگر این موضوع مورد پذیرش ما واقع شود، تنها یک امر مطلق وجود خواهد داشت:

«تنها طبق قاعده ای عمل کن که در عین حال بتوانی اراده کنی [همان قانون ] قانون عام شود».[6] (کانت، ١٣٦٩: ٦٠)

به عبارت دیگر، کانت معتقد است باید طوری رفتار نماییم که با انتخاب قاعده ای از سوی ما، آن قاعده به قانون بالفعل طبیعت تبدیل شود. در حقیقت وی معتقد است مبتنی کردن ادراک درستی یک عمل بر گرایش آن به تحقق غایتی خاص، محروم کردن امر تکلیف از ویژگی اطلاق آن است؛ در این صورت، تکلیف، امری شرطی میشود. (راس، ١٣٨٦: ٥٢)

کانت نخستین صورت بندی (تنسیق /ضابطه) خود از امر مطلق متعین را بر مبنای قاعدة معروفِ موسوم به «قاعدة طلایی» (Golden Rule) بنا کرده است. این قاعده بیان میدارد «ما باید آن گونه رفتار (عمل) کنیم که انتظار داریم با ما رفتار شود». در واقع این قاعده، پیشین (apriori) است؛ چرا که مبتنی بر چیزی است که میتواند بر مبنای عقل صِرف، خود را توصیه کند. (اونی، ١٣٨١: ٩٥) در حقیقت کلی بودن صورت این قاعده و ضروری بودن آن، در امر «باید» نهفته است که قاعده آن را به خوبی تبیین میکند. این تنسیق از امر مطلق این موضوع را به ما گوشزد میکند که در تعامل و اوامر خود با دیگران، هیچگاه نباید اصل خودمختاری و آزادی او را دور از نظر داشته باشیم.

این اصل کانت از آن رو که روح عملِ نیک اخلاقی را مطرح میکند، اهمیتِ ویژه ای دارد.

اما در باب این صورت بندی دو سؤال میتواند مورد نظر و توجه قرار گیرد. ابتدا فاعل اخلاقی مورد این پرسش از شخص خویش واقع میشود که «آیا قاعدة مورد نظر، میتواند قانون عام طبیعت شود؟» و پرسش دوم اینکه «آیا من میتوانم چنین اراده کنم که این قاعده به یک قانون عام طبیعت مبدّل گردد؟» در حقیقت این دو پرسش از کنکاش در این صورت بندی از امر مطلق است که شکل میگیرد.

در واقع هر دو سوال فوق از این نکته نشأت میگیرند که اگر فعل متضمن اخلاق و قواعد آن باشد، آیا میتوان آن را به قانونی از قوانین طبیعت مبدّل نمود؟ به نظر میرسد پاسخ کانت به هر دو سؤال مثبت است. در حقیقت گویی کانت این پاسخ مثبت به این دو سؤال را به نوعی از ویژگیهای فعل هایی میداند که بر اساس امر مطلق به آن پرداخته ایم. به این معنا که اگر فعلی بر مبنای امر مطلق شکل پذیرد و صورت گیرد، میتوان این ویژگی را نیز برای آن در نظر آورد.

دومین ضابطه مندی امر مطلق : ضابطۀ انسانّیت در مقام غایت بالذات

در نظر کانت غایات به دو دستۀ عینی و ذهنی تقسیم میشود. یک دسته از غایات به صورت ذهنی اند که این امر موجب پیدایش اصول عملی مادی، یا همان اوامر شرطی میشوند. اما از سویی دیگر، برخی غایات، ممکن است عینی باشند که در این حالت، این دسته از غایات اصول عملی صوری یا اوامر مطلق را پدید خواهند آورد. حال اگر امر مطلق بر آمده از یک غایت عینی است، باید از آن غایت ابتدا مفهومی کسب کرد که بتوان بر اساس آن، غایت را در بین تمام افراد گسترش داد. در نهایت دستور کار این گونه خواهد شد:

«چنان رفتار کن که انسانیت، خواه در شخص خودت یا در دیگران، انسانیت هرگز نه در  حکم وسیلۀ صرف، بلکه همیشه به عنوان غایت به شمار آید». (کانت، ١٣٦٩: ٧٤)

در حقیقت این بیان کانت، انسانیت و افعال انسانی او را به عنوان یک غایت برای افعال هر شخص در نظر میگیرد. کانت کوشیده است تا با تمییز غایات عینی از غایات ذهنی، این مفهوم را نیز وارد نظریۀ اخلاقی خود کند. اما در طرز تلقی کانت از دومین ضابطه، نکته ای قابل تأمل است.

وی تصریح میکند هنگام بیان نخستین ضابطه تنها ثابت کرده است که اگر تکلیف واقعیتی عینی دارد، باید در قالب نخستین ضابطه باشد. اما از آنجا که در هر انسانی ارادة نیک وجود دارد، شخص باید در تمام اعمال خود، متوجه این نکته باشد که فرد مقابل ما نیز واجد ارادة نیک است. در این صورت ما به وسیلۀ اعمالمان باید سعی در حفظ و تقویت آن اراده داشته باشیم. در حقیقت میتوان این گونه نتیجه گیری کرد که بر اساس تنسیق دوم از امر مطلق کانت، ما این اجازه را نداریم که به وسیلۀ عمل خود، ارادة نیک افراد دیگر را نادیده گرفته و یا آن را از بین ببریم.

در واقع دومین صورت بندی اصلی امر مطلق متعین، این قانون است که باید «چنان عمل کنیم که، انسانیت، خواه متعَّلق به خودمان یا دیگری، همواره به عنوان یک غایت در نظر گرفته شود، و نه صرفاً به عنوان یک وسیله». به واقع «انسانیت» در این مقام همه موجودات معقول را شامل میشود. تمایز میان آن موجوداتی که میتوانند تنها به عنوان وسیله به شمار آیند و آنها که نمیتوانند، همان است که بدان در تمییز اشخاص از اشیاء اشاره میکنیم. در حقیقت این تمایز مبنای مفهوم «حق» است. ما بر اساس همین مفهوم است که میتوانیم قوانین، به خصوص قوانین اخلاقی، را به صورت عادلانه وضع و اجرا نماییم.

سومین ضابطه مندی امر مطلق: ضابطۀ واضع قانون عام

کانت ضابطۀ سوم را این گونه بیان میکند: «ایدة ارادة هر موجود عاقل در مقام ارادة واضع قانون عام». (کانت، ١٣٦٩: ٧٨)

آنچه کانت در نظر دارد این است که اصل عینی هر قانون گذاری عملی (مطابق با ضابطۀ نخست) در قاعده و صورت کلیاش، که آن را مستعد قانون بودن میسازد، قرار دارد. در حقیقت بر اساس تنسیق سوم، هر فردی میتواند این اراده را کند که ارادة او به یک قانون عام و فراگیر تبدیل شود. به عبارت دیگر وضع یک قانون عام، بر اساس این ضابطه، در اختیار هر فرد عاقلی قرار خواهد گرفت که وی این امر را اراده کند.

در چنین فضایی هر عضو میداند که عضو دیگر، واضع قانون عام است و در نتیجه بر این اساس با وی رفتار خواهد کرد. حال اگر تمام قوانین و وضع آن ها با در نظر گرفتن این ویژگی باشد، هر عضو برای اینکه قانون بهتر و مناسب تری برای او وضع شود، سعی بر آن دارد تا خود نیز برای دیگران قانون مناسب تر و بهتری وضع کند. چرا که این امر، یک موضوع دو طرفه است. بدین معنا که اگر ما به عنوان یک فرد عاقلِ واضع قوانین عام، قانون مناسب و عادلانه ای را برای افراد دیگر وضع کنیم، آنان نیز در مقابل چُنین خواهند کرد. زیرا آنان نیز عاقلند. به نظر میرسد این قید «عاقل»، علاوه بر خروج موجودات فاقد نطق و عقل، شیوه ای از انسانیت را نیز برای ما مشخص مینماید.

همچنین با توجه به سومین صورت بندی، باید به گونه ای رفتار کرد که «ارادة هر موجود معقول به عنوان یک ارادة قانونگذار عام» فرض شود. به این ترتیب «هر موجود معقول نیز میباید چنان عمل کند که گویی با قوانین کلیاش در هر مورد، یک عضو قانون گذار قلمرو غایات است».

(کانت، ٢٠١٤: ٤٩-٥٥) این ضابطه، این نکته را بیان میکند که همۀ گمانه زنیها در مورد غایات، عبارت است از وضع کردن (مفروض گرفتن) یک عالم مثالی (ایده آل) که در آن چیزها همان گونه هستند که باید باشند؛ و آن گونه که باید باشند، هستند. در این قلمرو، هیچ چیز در تعارض با عقل قرار ندارد و موجود معقولِ در آن، هم حاکم و هم محکوم قانونی است که در برابر او قرار دارد. در این مقام به هیچ وجه نمیتوان تمایزی را در مستعملین قانون برقرار دانست.

بررسی نژادپرستی بر اساس تنسیق های سه گانۀ امر مطلق

در این بخش از نوشتار ابتدا بر اساس هر تنسیق، به بحث پیرامون نژادپرستی خواهیم پرداخت و پس از آن بر اساس مطالب مطرح شده و نتایج بدست آمده در هر بخش، به یک جمع بندی و نتیجه گیری کلّی در دید کانت خواهیم پرداخت و نظر نهایی وی در این موضوع را از این طریق استخراج خواهیم نمود.

نژادپرستی در واقع به امری اطلاق میشود که بر اساس آن یک قوم و یا گروهی از مردم، خود را بر اساس پیشینۀ تاریخی و نوع نژاد خود، از دیگران بالاتر دیده و نحوة نگاه و مدیریت خود را به گونه ای رقم میزنند که در آن، نژاد خود برتر از دیگران قرار گیرد. در طول تاریخ و در علوم مختلف، بسیار به این مسئله پرداخته شده است. هر یک از این علوم، بر اساس اصول موضوعه خود، از زاویه ای به این مسئله نگریسته اند. در این میان، علم اخلاق و همچنین به دنبال آن فلسفۀ اخلاق، نگاه بسیار دقیق تر و موشکافانه تری به این مسئله و معضل دارد. اما در سیستم اخلاقی کانت، این مسئله به صورت مستقل بررسی و تدوین نشده است. با این وجود در این بخش سعی بر آن است تا بتوان نگاه اخلاقی کانت به این مسئله را با توجه به اصول اخلاقیای که وی برای فعل اخلاقی و فضیلت مند مطرح میکند، بدست آورد. در واقع در این بخش از نوشتار ما به دنبال پاسخ به این پرسش هستیم که آیا میتوان بر اساس ضابطه های امر مطلق کانتی، نژادپرستی را به کلیت و ضرورت امر اخلاقی نزدیک کرد یا نه؟ در واقع اگر نتوان این امر را صورت داد به این معناست که در نظر کانت، نژادپرستی نمیتواند به عنوان یک امر اخلاقی پذیرفته شود.

بررسی نژادپرستی بر اساس تنسیق اول از امر مطلق

این تنسیق به بحث توانایی ما در ایجاد قانون کلی یا به عبارت دیگر، به ضابطۀ قانون کلی میپردازد.

این موضوع بدین معناست که تنها طبق قاعده ای عمل کن که در عین حال بتوانی اراده کنی آن قانون یک قانون عام بشود. اگر بخواهیم ویژگی و فاکتور اصلی این ضابطه را پررنگ کنیم، عمومیت و کلیتی است که ما باید بتوانیم به یک قاعده و فعل برای اخلاقی شدن، اعطا کنیم.

در حقیقت عمومیت ویژگیای است که محور اصلی تنسیق اوّل را در اختیار دارد. بر اساس این ویژگی، قوانین اخلاقی باید به صورتی تفسیر شود که بتوان آن قانون را از سمت هر شخص و برای هر شخص دیگر به تصویب رساند و آن را به مرحلۀ اجرا گذاشت. به عبارت دیگر متن قانون اخلاقی و شیوة اعمال آن باید به گونه ای باشد که هر فرد صاحب عقل بتواند آن را برای دیگری برقرار نماید. همچنین این قانون باید به گونه ای باشد که قابلیت اعمال بر تمام افراد بشر را داشته باشد. در واقع «عمومیت» به تنهایی اصطلاح و عبارت پیچیده ای نیست که بخواهیم پیرامونِ صرفِ این اصطلاح توضیح دهیم، اما اصلی که در این میان باید از آن صحبت کنیم اِعمال نژادپرستی به عنوان یک قانون عام است. در حقیقت باید دید که آیا میتوان عمومیت مورد اشاره را به قانون نژادپرستی و عمل بر اساس آن تعمیم داد؟

اگر بخواهیم نژادپرستی را به صورت یک قانون تعریف کنیم، باید معتقد بود که افراد باید بر اساس نژاد و بستۀ خانوادگی خود به طبقات و درجاتی تقسیم گردند. در حقیقت این نوع تعبیر از نژادپرستی یک دیدگاه گسترده تری نسبت به نظریه طبقات اجتماعی یونان باستان است. در این نگاه، کل جامعۀ بشری به طبقات مختلفی بر اساس نژاد خود تبدیل خواهند شد. لازمۀ این قانون و عمل بر اساس آن تشکیل و تعریف نژادهای برتر و فروتر است. این موضوع در دو حالت امکان پذیر است:

باید معتقد شویم افراد از زمان خلقت، خاص و دارای شان ویژه ای گشته اند.

بر اساس نوع و پیشینۀ تاریخی، سیاسی، فرهنگی و... آن نژاد، می بایست افراد آن را برتر یا فروتر از دیگران بدانیم.

تفاوت نگاه دوم با نگاه اول در این است که در نگاه دوم افراد یک نژاد میتوانند در ابتدا واجد برتریت نباشند، اما در ادامه و بر اساس عملکرد خویش واجد این امر گردد. به عنوان مثال نژادی را در نظر بگیرید که تا پیش از برهۀ معینی از تاریخ، از هیچ اشرفیت و برتری نسبت به نژادهای دیگر برخوردار نبوده است، اما به واسطۀ پیروزی در نزاع یا هزاران حالت فرضی دیگر به یک قوم برتر تبدیل میگردد.

اما طبقه بندی و عمل بر اساس این نگاه، دو ایراد عمده دارد:

اولاً آنکه تشخیص و تعریف نژادهای برتر و میزان برتری آنها، معیار مشخصی ندارد و نمیتواند از اصول خاصّی پیروی کند. در واقع اگر ما بخواهیم اقوام مختلف را درجه بندی و غربالگری نماییم، باید معیارها و ملاکات مشخص و معینی داشته باشیم که این ملاکات بتوانند بر تمام افراد بشر اعمال شوند تا بتوان به دسته بندی آن ها پرداخت. اما چنین معیارهایی که مورد اتفاق تمام افراد بشر باشد وجود ندارد. در این صورت هر نژادی میتواند مدعی باشد که نژاد او، نژاد برتر جامعه بشری است و دیگر نژادهای موجود باید از نژاد وی فروتر و پایین تر باشند. واضح است که هیچ گاه چنین توافقی صورت نخواهد گرفت.

اما ایراد دوم آن است که، بر فرض تحقق و دسته بندی، نژادهای فروتر از این دسته بندی پیروی نخواهند کرد و از این طریق، این قانون عمومیت خود را از دست خواهد داد.

در واقع با اعمال این دو ایراد، کلیت و ضرورت انطباق قاعده از میان خواهد رفت و این قانون توانایی تبدیل شدن به یک قانون اخلاقی را از دست خواهد داد. به عبارت دیگر، بر اساس این تنسیق، ما باید تنها طبق قاعده ای رفتار کنیم که در عین حال بتوانیم آن قانون را به یک قانون عام تبدیل کنیم. حال اگر بخواهیم نژادپرستی به یک قانون عام تبدیل شود، باید تمام افراد بشر از آن پیروی کنند. در صورتی که قطعاً نژادهای فروتر، در صورت توانایی دسته بندی و تقسیم نژادها، تمایلی به برقراری چنین قانونی نشان نخواهند داد و آن را نمیپذیرند. و در نهایت ما نمیتوانیم ضرورتی را برای این قانون تعریف نماییم که بر اساس آن ضرورت، توانایی تعمیم این قانون را به یک قاعدة عام داشته باشیم.

برای توضیح بیشتر در نظر بگیرید مجمعی برای تعیین و تصویب این ملاکات تشکیل شود.

اگر بخواهیم ملاکاتی که در این مجمع تعیین میشود، مورد اتفاق تمام افراد قرار گیرد، باید حداقل از هر نژاد و تیرة بشر یک نماینده در آن جا حاضر باشد. در صورت تحقق این پیش فرض، که خود محال مینماید، به نظر هیچ توافقی صورت نخواهد پذیرفت. به عنوان مثال سفیدپوستان تمایل دارند یکی از ملاکات «رنگ پوست و سفید بودن آن» باشد که قطعاً این ملاک مورد قبول زردپوستان، سیاه پوستان و... نخواهد بود. و یا تعلق به قسمتی خاص از کرّة زمین نیز به همین گونه است. آن طور که واضح است ما به هیچ وجه نمیتوانیم چنین قوانین عامی را بدست بیاوریم.

با این تفاسیر به خوبی روشن است که عمل نژادپرستی و عمل بر اساس چُنین نگاهی

نمیتواند یک امر اخلاقی و دارای موضوعیت اخلاقی باشد.

بررسی نژادپرستی بر اساس تنسیق دوم از امر مطلق

ضابطۀ دوم در باب کرامت انسانی است و با عنوان ضابطۀ انسانیت در مقامِ غایت بالذات آمده است. بر اساس این تنسیق، آن چیزی که مورد اعتنا و حائز اهمیت است، انسانیت و کرامّت انسان است. این امر مستوجب آن است تا ما به هر انسانی به دید خاص و درخور احترام بنگریم که قطعاً این نحوه نگرش ما، در این چارچوب، هیچ ارتباطی با نوع نژاد او ندارد. در حقیقت کرامت انسانی و انسانیت، امری جدا از هر گونه فرهنگ، زبان، رنگ و آیین است.

غایت بالذاتی که کانت از آن سخن به میان میآورد، میتواند بدین معنا باشد که خود انسان و میزان انسانیت و نزدیکی او به این مفهوم والا است که مرتبه و مقام و شأن او را در یک جامعه انسانی مشخص میکند. بر این اساس، امر اخلاقی و فعل اخلاقی باید به گونه ای باشد که بتوان بر اساس اجرای آن فعل اخلاقی، به این غایت نیز دست پیدا کرد و در سایه فراگیر شدن افعال اخلاقی، بتوانیم انسانیت را به عنوان غایت بالذات این امور در نظر بگیریم.

از این رو، این امر باعث میگردد تا نژادپرستی و عمل به آن در دید این تنسیق از امر مطلق کانتی، یک عمل خلاف اخلاق محسوب شود. زیرا در صورت اجرای نژادپرستی و رفتار بر طبق قوانین آن، کرامتِ انسانی گروهی از انسان ها، که از منظر نژادپرستان دارای نژاد فرودین هستند، در نظر گرفته نمیشود. در این حالت به آنها به شکل وسیله نگاه خواهد شد. به عبارت دیگر، در این شرایط انسانیت در مقام غایت بالذّات نقض میگردد و ما نمیتوانیم مدعی باشیم که بر اساس طبقه بندی انسان بر مبنای نژاد آن ها توانسته ایم کرامت انسانی و انسانیت آن ها را نیز در نظر بگیریم و این غایت بالذّاتی که کانت برای امور اخلاقی در نظر گرفته است را به مرحله عمل در آوریم.

به عنوان مثال در نظر آورید انسانیت و شأنیت یک انسان حائز درجات و ویژگیهایی باشد که فرد باید آنها را کسب کند. حال اگر ما به نژادپرستی معتقد باشیم، معتقد شده ایم که تنها یک یا چند نژاد خاص توانایی دست رسی و دست یابی به این ویژگیها را دارد. در صورتی که در واقع چنین شرطی برای این ویژگیها و دست یابی به آنها در نظر گرفته نشده است. در حقیقت ما نمیتوانیم فاکتورهایی را برای انسانیت تعریف کنیم و پس از آن معتقد شویم که برخی از نژادها توانایی دست یابی به آن را داشته و برخی دیگر این توانایی را نداشته باشند. زیرا این امر به نوعی مصادره به مطلوب است. چرا که ما انسانیت و شأن آن را طوری تعریف کرده ایم که تنها یک یا چند نژاد خاص بتواند به آن حیطه وارد شود. در این صورت انسانیتِ صرف، به عنوان غایت بالذّات امور، در نظر ما نمیآید بلکه انسانیتی را برای خود تعریف کرده ایم که نژاد در آن سهم عمده ای دارد. این موضوع را حتّا میتوان برخلاف فهم عرف و عمومی از انسان و انسانیت دانست.

مثلا در نظر بگیرید برای انسانیت پنج ویژگی و پیش شرط تعیین کرده ایم. نژادپرستان در این میان معتقدند که نمیشود مرتبه ای که در انسانیت بدست میآورند، به دیگران هم تسری پیدا کرده و آنان نیز واجد آن مقام و مرتبه گردند. چرا که در آن شرایط آن ها نیز با آن نژاد خاص هم مرتبه خواهند شد. به طوری که به عنوان مثال اگر یک فرد نژادپرست بتواند به هر پنج ویژگی دست یابد، دیگران میتوانند به سه ویژگی دست یابند. از این رو فرد دارای نژاد برتر در مقام انسانیت، باید دارای شان و مرتبه ای فراتر گردد.

بطلان این فرض در خودش نهفته است. چرا که در تعریف موضوع انسانیت نمیتوان شروطی را مطرح کرد (مثلا سیاه پوست نبودن) که برخی از «انسان ها» را شامل نشود. در این صورت این تعریف جامع افراد نخواهد بود و از درجه اعتبار ساقط است. بنابراین نژادپرستان نمیتوانند تعریفی خاص از انسانیت مطرح کنند که تنها آنها را شامل شود و یا اینکه برخی را از شمول آن خارج کنند.

همانطور که میبینیم بر اساس این ضابطه از امر مطلق نیز نمیتوان اعمال نژادپرستانه را توجیه اخلاقی نمود.

بررسی نژادپرستی بر اساس تنسیق سوم از امر مطلق

همان گونه که بیان شد این تنسیق، ضابطۀ واضع قانون عام است. بر این اساس ما باید این گونه در نظر آوریم که ارادة هر موجود عاقل، در مقام ارادة واضع قانون عام در آید. در این صورت با توجه به شرایطی که کانت برای این نوع اراده بیان میکند و با در نظر گرفتن این امر که موجود عاقل را چه بنامیم و که بدانیم، این ضابطه متضمن تأکید بر این حقیقت است که چنین موجوداتی جامعه ای را تشکیل میدهند که در آن هر عضوی میداند که عضو دیگر، در مقامی قرار دارد که میتواند واضع قانون عام باشد و بر این اساس با وی رفتار میکند.

حال اگر بخواهیم نژادپرستی و عمل بر اساس آن را به این ضابطه عرضه کنیم، بر اساس ویژگیهای این ضابطه، این گونه خواهد بود که هر فرد نژادپرست خود را واضع قانون عام میداند و بر این اساس طبق علاقۀ خود، نژاد خود را برتر از دیگر نژادها و افراد هم نژاد خود را برتر از دیگر افراد جامعه میپندارد. در این حالت، تمام قوانین مناسب و بهینه برای یک یا چند نژاد خاص خواهد شد. اما در این صورت بن بستی برای ما رخ میدهد. به واقع در این صورت هر فردی این ویژگی را برای خود متصور خواهد شد و در این حالت تضاد بین خواسته ها و رفتارهای ما اجتناب ناپذیر است. زیرا افرادی که بر اساس دسته بندی شخصِ نژاد پرست در نژاد فرودین قرار گرفته اند نیز، میتوانند قوانین عامی را وضع کنند.

کانت با در نظر گرفتن ویژگیای که در این ضابطه بیان شده است، ما را از این بن بست نجات میدهد. نکته اینجاست که هر فرد در عین حالی که خود را واضع قانون عام میداند، به این امر نیز آگاه است که دیگری نیز چُنین است و او هم واضع قوانین عام است. پس در این شرایط فردی از یک نژاد فرودست نیز میتواند قوانین عامی را برای تمام نژادها وضع کند و حتّا میتواند با استفاده از این قوانین، افراد جامعۀ نژادهای بالاتر و برتر را مجبور به اموری کند که خوشایند آن ها نباشد. اما چون افراد هر نژاد میدانند که اوضاع این گونه به هیچ وجه به پیش نمیرود، بنابراین قوانین را به گونه ای وضع خواهند کرد که برای هیچ یک از آنها متضمن ضرر نباشد. به عبارت بهتر و نزدیک تر به موضوع ما، هیچ نژادی در هنگام وضع قوانین عام، حقوق دیگر نژادها را از نظر دور نمیکند و به تمام نژادها با یک چشم و یک اصول برخورد و رفتار میکند.

از این رو، نمیتوانیم این امر را پذیرا باشیم که بر اساس این تنسیق از امر مطلق کانتی نژادپرستی به عنوان یک امر اخلاقی قلمداد شود. زیرا با توجه به محدودیت ها و شرایطی که برای واضع قانون عام در نظر گرفته شده است، به نظر نمیرسد ارادة موجود عاقل بتواند بر درستی عمل نژادپرستی رأی دهد و این امر را یک امر روای اخلاقی بداند.

به عنوان مثال در نظر بگیرید در یک شهر دو نژاد مختلف زندگی میکنند. اگر افراد یکی از این نژادها بخواهد قانون عامی مبنی بر عدم توانایی استفادة افراد نژاد دیگر از فلان خیابان خاص وضع کند، اوضاع چگونه خواهد شد؟ منطقی است که افراد نژاد دیگر دو راه پیش روی خود دارند:

قانون عامی وضع کنند مبنی بر امکان استفاده از آن خیابان خاص توسط خودشان.

قانونی وضع کنند مبنی بر عدم توانایی افراد نژاد مقابل برای استفاده از آن خیابان.

در این صورت اوضاع نا بسامان و آشفته ای پدید خواهد آمد که هیچ راه برون رفتی از آن وجود ندارد. تنها راه حل برون رفت از این بحران توجه به اراده و توانایی طرف مقابل برای وضع قانون عام است.

در این صورت، اگر نژادپرستان بخواهند قانونی وضع کنند که این امر را زیر پا بگذارند و تنها خود را واضع قانون عام بدانند، قطعا دچار مشکل خواهند شد. کما اینکه در جهان کنونی نیز شده اند. در واقع نمیتوانند قانونی که بر مبنای نژادپرستی وضع شده است را به قانونی عام تبدیل نمود و واضع آن را واضع قانون عام دانست.

نتیجه گیری

حال پس از بررسی امر و عمل نژادپرستی بر اساس هر سه تنسیق امر مطلق کانت و با در نظر گرفتن نتایجی که از بررسی هر ضابطه به دست آمد، به نظر این گونه میآید که از دیدگاه کانت نژادپرستی نمیتواند به عنوان یک امر اخلاقی مطرح شده و به آن عمل شود. زیرا نژادپرستی نه میتواند به عنوان ضابطۀ کلی در آید و نه میتواند به عنوان انسانیت به عنوان غایت بالذّات امور اخلاقی تفسیر شود. همچنین این موضوع نیز تبیین شد که نژادپرستی نمیتواند با توجه به اینکه هر فرد واضع قوانین عام باشد، به مرحلۀ اجرا در آید. از این رو، باید معتقد بود که کانت نمیتواند بر اساس این سه تنسیق از امر مطلق، با مسئلۀ نژادپرستی موافق باشد.

همچنین توجه به این امر ضروری است که در قوانین اخلاقی که عقلی محض است، تخصیص ممکن نیست. زیرا اگر ما در یکجا این قانون را بشکنیم و تخصیصی برای آن وارد کنیم، قانون در همه جا شکسته خواهد شد. تخصیص در یک قانون به معنای معاف دانستن یک وضعیت خاص از پیروی از قانون در حال اجراست. اما به نظر می رسد در قوانین اخلاقی که بر مبنای اصول عقلی تام بنا شده باشند، تخصیص باعث ویرانی و لغو قانون اخلاقی خواهد شد. چرا که ماهیت این نوع از قوانین به گونه ای است که حتّا نمیتوانند یک استثنا را پذیرا باشند. در حقیقت ورود یک استثنا به حیطۀ اجرای این قوانین و عمل بر اساس امر ضدّ اخلاقی، باعث میشود ساختار و شاکلۀ آن قانون فرو ریخته از هم بپاشد. در حقیقت با استثنا قرار دادن یک مورد، باعث میشود موارد مشابه به آن را نیز بتوان مورد اغماض اخلاقی قرار داد. این امر در نهایت موجب ابطال قانون اخلاقی میگردد. در واقع قوانین اخلاقی نباید تحت هیچ شرایطی شمول خود را از دست بدهند.

اگر بخواهیم این نظر را به صورت یکی از اَشکال چهارگانه قیاس منطقی درآوریم این گونه خواهد شد:

مقدمۀ اول: در نظر کانت، فعلی اخلاقی است که منطبق با سه تنسیق امر مطلق باشد.

مقدمۀ دوم: عمل بر اساس نژادپرستی منطبق با هیچ کدام از این سه تنسیق امر مطلق نیست.

نتیجه: در نظر کانت عمل بر اساس نژادپرستی فعل اخلاقی نیست.

از آنجا که مقدمۀ اولِ استدلال بر اساس مباحث خود کانت است و مقدمۀ دوم برآمده از ارائۀ امر نژادپرستی بر نظرات کانت و استنتاج نظر نهایی اوست، نتیجه ای که بدست آمده است باید مطابق و در راستای عقاید کانت باشد و بر این اساس ما این نتیجه را نظر نهایی کانت در باب نژادپرستی و مطابقت عمل بر اساس آن با قوانین اخلاقی میدانیم.

البته توجه به این نکته بایسته است که در این نوشتار از پرداختن به موضوعات مختلف و شاخه های گوناگون نژادپرستی و همچنین بررسی جزء به جزء اعمال و افعال نژادپرستانه خودداری شده است و این امور در حیطۀ این تحقیق و نوشتار نیامد. زیرا این امر خود نوشتار مستقلی را میطلبد که هر عمل نژادپرستی، بر اساس تعریف عام از آن، یک به یک به این تنسیق ها عرضه شود و نتیجۀ آن استخراج گردد. در این نوشتار تلاش نگارنده بر آن بود تا کلیت موضوع نژادپرستی به این سه تنسیق از امر مطلق کانتی عرضه و نتیجۀ آن ارائه گردد.

فهرست منابع

١. اسکروتن، راجر (١٣٨٣)، کانت، ترجمۀ علی پایا، تهران، انتشارات طرح نو.

٢. بروس اونی (١٣٨١)، نظریه اخلاقی کانت، ترجمۀ علیرضا آل بویه، قم، انتشارات بوستان کتاب قم.

٣. راجر سالیوان (١٣٨٠)، اخلاق در فلسفه کانت، ترجمۀ عزت الله فولادوند، تهران، انتشارات طرح نو.

٤. راس، دیوید (١٣٨٦)، نظریه اخلاقی کانت (شرحی بر تاسیس ما بعد الطبیعۀ اخلاق کانت)، ترجمۀ محمد حسین کمالی نژاد، تهران، انتشارات حکمت.

٥. کاپلستون، فردریک (١٣٧٥)، تاریخ فلسفه، ترجمۀ اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، ج ٦، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی و انتشارات سروش.

٦. کارل یاسپرس (١٣٧٢)، کانت، ترجمۀ میرعبدالحسین نقیب زاده، تهران، انتشارت کتابخانه طهوری.

٧. کانت، ایمانوئل (١٣٨٠)، فلسفه فضیلت، ترجمۀ منوچهر صانعی دره بیدی، تهران، انتشارات نقش و نگار.

٨. کانت، ایمانوئل (١٣٨٠)، مابعدالطبیعه اخلاق، ترجمۀ منوچر صانعی دره بیدی، ٢ جلد، تهران، انتشارات نقش و نگار.

٩. کورنر، اشتفان (١٣٦٧)، فلسفۀ کانت، ترجمۀ عزت الله فولادوند، تهران، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی.

10. Kant, Immanuel (2014), Fundamental Principles of the Metaphysic of Morals, tr. Tomas Kingsmill Abbott. University of Adelaide (PDF format)

پی نوشت ها

[1] فرهنگ بزرگ سخن، حسن انوری، ذیل مدخل «تبعیض نژادی».

[2] فرهنگ بزرگ سخن، حسن انوری، ذیل مدخل «تعصب نژادی».

[3] از آنجا که بررسی کامل این امر مورد نظر ما نیست، در اینجا به ذکر و توضیح مختصر پیرامون این امور بسنده شده است.

[4] برای آن که شهودهای اخلاقی کانت و رابطۀ مستقیم آن ها با موضوع نژادپرستی زیاد دور از نظر و بدون بررسی نماند، نگارنده اشاره ای کوتاه به این رابطه در نتیجه گیری این نوشتار کرده است.

[5] منظور از ضرورت، ضرورت انطباق قاعده با قانون است.

[6] در واقع این اصل، جنبۀ کلیتِ یک قانون اخلاقی را گوشزد میکند. بر طبق نظر کانت، کلیت و ضرورت دو ویژگی خاص یک عمل اخلاقی است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان