اخلاق کاربردی متقاعدسازی دینی با تحلیل و تبیین قرآنی و روایی

از دیرباز مسئله متقاعدسازی انسانی مورد اهتمام افراد و گروه های مختلف با افکار و عقاید گوناگون بوده است؛از طرفی پیامبران و اولیای الهی برای جذب، ترغیب، انتقال و هدایت مردم از آن بهره مند شده اند و از سویی دیگر جریان های باطل با شیوه های مجاب سازی درصدد القای افکار خویش برآمده اند.

اخلاق کاربردی متقاعدسازی دینی با تحلیل و تبیین قرآنی و روایی

مقدمه

از دیرباز مسئله متقاعدسازی انسانی مورد اهتمام افراد و گروه های مختلف با افکار و عقاید گوناگون بوده است؛از طرفی پیامبران و اولیای الهی برای جذب، ترغیب، انتقال و هدایت مردم از آن بهره مند شده اند و از سویی دیگر جریان های باطل با شیوه های مجاب سازی درصدد القای افکار خویش برآمده اند.

حتی در دهه های اخیر منابع متعددی پیرامون متقاعدسازی نوشته شده که کتاب هایی نظیر تاریخ تحلیلی ارتباطات (میچل راجرز، 1386) عصر تبلیغات؛استفاده و سوء استفاده روزمره از اقناع (پراتکانیس، 1379) ارتباطات اقناعی (بینگر، 1367) نظریه های ارتباطات (سورین، 1384) روان شناسی اجتماعی (ارنسون، 1389) جامعه شناسی نوین ارتباطات (ساروخانی، 1390) و افکار عمومی و شیوه های اقناع (متولی، 1384) از جمله آنهاست.

با ورود متعدد رسانه های مدرن و تنوع شگردهای متقاعدسازی آنها در دنیای معاصر، یورش و سیطره بر افکار عمومی نیز گسترش یافته و گهگاهی مشاهده می شود مبلغان دینی نیز در جهت متقاعدسازی به همین شیوه های تاثیرگذاری موجود دلخوش می شوند در حالی که به اعتراف خود اندیشمندان ارتباطات، در مکانیزم متقاعدسازی معاصر و طراحی شیوه های تأثیرگذاری موجود، رویکرد اخلاقی منظور نبوده و این امر سبب شده فرایند مجاب سازی های امروزی با شگردهای مختلف آن که توسط رسانه ها و گروه های سیاسی و تجاری انجام می شود، مرزهای اخلاقی را بشکند و مخاطبان را دچار توهم تفکر و پذیرش اجباری و فریب اقناعی نماید. حساسیت مسئله زمانی بیشتر می شود که متقاعدسازی مربوط به تبلیغ دینی و معارف اسلامی باشد که اگر مبلغان و ترویج کنندگان مسائل دینی در باتلاق برخی از شگردهای مجاب سازی امروزی قرار بگیرند، دعوت دینی از مسیر درست خویش خارج خواهد شد.

به همین خاطر پرسش اساسی پیش رو مطرح می گردد که مرز متقاعدسازی مطلوب از نامطلوب چیست؟ و چگونه می توان بین شیوه های تأثیرگذاری درست و شگردهای نادرستِ القا تفکیک قائل شد؟ هرچند پیرامون ارتباط متقاعدسازی با تبلیغ دینی پژوهش های اندکی وجود دارد، اما از آنجا که در پاسخ به پرسش مذکور پاسخی با رویکرد اخلاقی مشاهده نشد، تحقیق حاضر در صدد است با رویکرد اخلاقی و با تاکید بر اخلاق کاربردی به پرسش مذکور پاسخ دهد و یکسری بایستگی های اخلاقی را در جهت تمییز متقاعدسازی اخلاقی از مجاب سازی ضد اخلاقی استخراج نماید. از این رو با روش توصیفی-تحلیلی و با رهیافت درون دینی به مسئله اهتمام خواهد شد. چون فرآیند متقاعدسازی دارای سه رکن متقاعدساز، پیام و متقاعدشونده است، دریافت بایسته های مذکور بر اساس ارکان ارتباطی و البته با محوریت آیات و احادیث خواهد بود.

1. مفهوم شناسی پژوهش

این پژوهش در راستای تبیین مسئله و در جهت گیری سه مفهوم اخلاق کاربردی، متقاعدسازی دینی و بایستگی اخلاقی، اخلاق کاربردی را که همسان اخلاق هنجاری دانسته اند، کاربرد اصول، ارزش ها و بایدهای اخلاقی درباره رفتارهای انسان در بخشی از زندگی می داند همان معنایی که اندیشمندان اخلاقی بر آن تأکید داشته اند. (مصباح یزدی، 1380: ص19-20و جمعی از نویسندگان، 1389: ص23-27) البته هر چند برخی رعایت بی طرفی در اخلاق کاربردی را مطرح می کنند، اما به نظر می رسد جهت گیری هر یک از مکاتب اخلاقی در حل معضلات اخلاقی متفاوت از دیگران باشد. (شریفی، 1396: ص28-29) لذا سوگیری پژوهش حاضر نسبت بر مبنای اخلاق اسلامی و با رهیافت از آیات و احادیث است. هم چنین پژوهش حاضر در تعریف متقاعدسازی دینی آن را فراگرد تأثیرگذاری هوشمندانه مبلغ دینی در تغییر و تقویت افکار و احساسات و رفتار مخاطبان می داند که باید با سازوکاری مطلوب و با شیوه های اخلاقی به این امر اهتمام ورزند.

تعریف مذکور به دلیل وجه تبلیغ مسائل دینی، فراتر از تعاریف موجود پیرامون متقاعدسازی است. در این تعریف بر فراگرد بودن متقاعدسازی، هوشمندانه بودن مبلغ دینی، و استفاده از سازوکاری مطلوب با شیوه های اخلاقی تکیه و تاکید شده است. بایستگی اخلاقی، دیگر مفهوم پژوهش است که در حوزه اخلاقی دیدگاه های متفاوتی را موجب شده اما در این پژوهش به معنای لزوم و بایستی کاری از سوی انسان عاقل و مختار است تا از مسیر اخلاق خارج نشود. این واژه همراه با ارزش از مفاهیم مهم اخلاقی است. (مصباح یزدی، 1380: ص55-64و مصباح، 1397: ص40-48و جمعی از نویسندگان، 1388: ص40-48)

3. بایستگی های اخلاق متقاعدسازی دینی

شاخص های اقناع در حیطه های ارکان آن یا به تعبیر اخلاقی اش بایستگی های متقاعدسازی متعدد هستند، در عین حال سه لزوم اخلاقی که هر کدام مربوط به یکی از حوزه های اقناع است، معرفی، تحلیل و تبیین می شود و تا از آن رهگذر، تفاوت متقاعدسازی اخلاقی با غالب متقاعدسازی های موجود باز شناخته شود.

3 -1. هماهنگی همه جانبه بینش، انگیزش و منش متقاعدساز با پیام متقاعدگرانه

هر چند بایدهای اخلاقی مبلغ پیام دینی اندک نیست، هماهنگی بینش، انگیزش و منش متقاعدساز دینی با پیام متقاعدگرانه، بایسته اخلاقی مهم فرآیند مجاب سازی دینی است و گرنه علاوه بر تأثیرناپذیری کافی و مستمر در مخاطب، اقناع کننده در مسیر عمل ضد اخلاقی قدم گذارده است. تناسب مبلغ با پیام جانبدارانه در مقام تفکیک در سه حوزه هماهنگی اعتقادی و فکری متقاعدساز با پیام متقاعدگرانه، گرایش خالصانه او نسبت به پیام اقناعی، و لزوم هماهنگی رفتار وی با محتوای تبلیغی است.

3 –1– 1. هماهنگی بینشی متقاعدساز با پیام متقاعدگرانه

نخستین برداشت در تحلیل عقلی عدم هماهنگی اعتقادی متقاعدساز با پیام، همان کذب و دو رویی درونی وی خواهد بود که اقناع ساز در جهت ترویج و القای مطلبی اهتمام داشته باشد، در عین حال خودش به آن اعتقاد نداشته باشد، این حالت ممکن نیست مگر با لحاظ کذب و نفاق. با توجه به این تحلیل، و برای گریز از کذب، متقاعدساز ناگزیر می بایست به بسته تبلیغی خویش اعتقاد راسخ داشته باشد تا در دام رذیلت اخلاقی کذب یا نفاق گرفتار نشود. این مطلب از قرآن مستنبط است؛آنجا که معیار صدق و کذب گفتاری را صدق و کذب اعتقادی معرفی می کند و می فرماید:

 (إِذا جاءَک الْمُنافِقُونَ قالُوا نشْهَدُ إِنک لَرَسُولُ اللَّه وَ اللَّهُ یعْلَمُ إِنَّک لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقینَ لَکاذِبُونَ)؛ زمانی که منافقان نزد تو آیند، می گویند: ما شهادت می دهیم تو رسول خدایی! خداوند می داند که تو رسول اویی، ولی شهادت می دهد که منافقان دروغگو هستند» (منافقون: 1)

در اینجا هر چند کلام منافقین با واقع مطابقت دارد که بیان می دارند محمد رسول خداست، اما قرآن کریم آنها را دروغگو می نامد؛ زیرا سخنشان با اعتقادشان تطابق ندارد؛ در واقع منفاقان (به کذب مخبری) کاذب هستند و گفتارشان با اعتقادشان هماهنگ نیست؛لذا دروغگویند. (طباطبایی، 1417، ج19: ص2)

فارغ از نتیجه منفی در عدم هماهنگی اعتقادی با پیام متقاعدگرانه، وجوب اخلاقی پیش گفته، برخاسته از ضرورت علم و آگاهی اقناع گر نسبت به هر مسئله اقناعی است. این الزام اخلاقی - ارتباطی در قرآن و روایات مشهود است. قرآن می فرماید:

 (قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکین)؛ بگو این راه من است؛ من و پیروانم با بصیرت کامل به سوی خدا دعوت می کنیم» (یوسف: 108)

بر این اساس مبلغ و متقاعدساز دینی نسبت به پیام متقاعدگرانه خویش بصیرت کامل دارد و اصولا نمی تواند بدون علم و آگاهی قبلی سخن بگوید و البته بصیرت نسبت به مسئله ای موجب اعتقاد شخص بصیر نسبت به آن خواهد بود. مفهوم مخالف آیه شریفه آن است که قاعدتا بدون اعتقاد و باور نمی توان بر سبیل دعوت و تبلیغ بود. به تعبیر علامه طباطبایی کسی که غافل از خدا و ایمن از عذاب خدا و اعراض کننده از آیات او و یاد اوست، چگونه ممکن است داعی به سوی او باشد؟ ! (طباطبایی، ج11: ص378)

نبایستگی علم و آگاهی و به دنبال آن مصداق ممنوعیت متقاعدسازی غیر عالمانه و بدون اعتقاد، مورد صراحت قرآن است؛ آنجا که می فرماید:

 (وَ لا تَقْفُ ما لَیسَ لَک بِهِ عِلْمٌ)؛ از آنچه که به آن آگاهی نداری، پیروی نکن» (اسراء: 36)

یکی از دلایل نهی آموزه های دینی در صدور پیام بدون علم و در نتیجه بدون اعتقاد، خسارت جبران ناپذیر و گمراهی احتمالی مخاطب است. به فرمایش امام صادق (ع): «آنچه را می دانید، بگویید، و آنچه را نمی دانید، بگویید: خدا بهتر می داند؛ زیرا ممکن است شخصی با برداشت اشتباه از یک آیه قرآن، بیش از مسافت آسمان و زمین سقوط کند. (کلینی، ج1: ص42)

3 – 1- 2. ضرورت گرایش خالصانه متقاعدساز نسبت به پیام اقناعی

علاوه بر اهمیت حسن فعلی، حسن فاعلی و انگیزه فاعل دارای جایگاه بایسته ای در اخلاق اسلامی است. خلوص نیت در فرایند متقاعدسازی نیز مستثنای از مطلب مذکور نیست؛ زیرا انگیزش والای مبلغ، مستلزم قاطعیت در تبلیغ پیام خواهد بود و فقدان رغبت کافی نسبت به انتقال پیام دینی و در نتیجه کاهش عزم و اراده متقاعدساز نسبت به دفاع از پیام دینی، علاوه بر ایجاد دوگانگی شخصیتی در وی، موضع گیری و یا تنفر مخاطب را نسبت به پیام اقناعی در پی دارد. به همین جهت قرآن کسانی را که به نیکی امر می کنند، ولی از خودشان فراموش کرده اند، مورد نکوهش قرار می دهد و می فرماید: (تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکم) (بقره: 44)

فارغ از دو دلیل گذشته که شامل متقاعدساز و مخاطب بود، در یک تحلیل عقلی دیگر می توان ضرورت خلوص نیت در فرایند تبلیغ و متقاعدسازی را بر محور هدف تبیین نمود؛ بدین صورت که چون هدف از اقناع و متقاعدسازی، پذیرش مخاطب نسبت به پیام اقناعی است، از این رو اگر ارائه پیام متقاعدگرانه با انگیزش و گرایش خالصانه صورت گیرد، با کسب هر نتیجه ای در مخاطب، او به هدف خویش نائل شده؛ زیرا اگر مخاطب نسبت به پیام متقاعدگرانه واکنش منفی نشان دهد، عمل متقاعدساز مثل سایر اعمال انسانی با شرط دارا بودن خلوص، مقبول خداوند واقع شده، مبلغ، تکلیف خویش را انجام داده، و اگر مخاطب به محتوای پیام اقناعی متمایل و جذب گردد، مطلوب واقع شده است. ضمن آن که در بیشتر مواقع، بسته تبلیغی و متقاعدگرانه در بیشتر مخاطبان اثر مطلوب را برجای می گذارد.

3 – 1- 3. لزوم هماهنگی رفتار متقاعدساز با محتوای تبلیغی

مهم ترین بایسته اخلاقی متقاعدسازی دینی در حوزه خود مبلغ، لزوم هماهنگی رفتار او با پیام اقناعی است. با تتبع در قرآن و روایات، لزوم هماهنگی رفتاری متقاعدساز با گفتارش که همان ارائه محتوای دینی است، به عنوان یک ضابطه و شاخصه مهم منتج و مستنبط است؛ زیرا ناهماهنگی در این زمینه آسیب های متعدد و گاه خسارت های جبران ناپذیری را در متقاعدساز و مخاطبان در پی دارد. از این رو برای جلوگیری از ضررهای فردی و اجتماعی آن چنین بایستگی متبلور می شود.

بایستگی مذکور از آیه ای برداشت می شود که به سخن شعیب در عرصه تبلیغات گسترده اش می پردازد. حضرت شعیب (به مردم عصر زمان خودش می فرماید:

 (وَ ما أُریدُ أَنْ أُخالِفَکمْ إِلی ما أَنْهاکمْ عَنْهُ)؛ من هرگز نمی خواهم آنچه که شما را از آن باز می دارم، خودم مرتکب شوم» (هود: 88)

بر این اساس باید رفتار اقناع گر مطابق پیام هایی باشد که بیان می نماید. این مطلب از کلام امیرمومنان نیز استفاده می شود. امام می فرماید:

 «ای مردم به خدا قسم شما را به طاعتی ترغیب نمی نمایم جز این که خودم به عمل به آن از شما پیشی می گیرم و از گناهی باز نمی دارم مگر این که قبل از شما از آن باز می ایستم.» (سیدرضی، 1414: ص250)

طبق فرمایش امام نه تنها بسته تبلیغی باید هماهنگ با رفتار مبلغ باشد، بلکه فراتر از آن متقاعدساز ابتدا باید خودش به پیام متقاعدگرانه متلبس گردد.

لزوم بایستگی هماهنگی رفتار اقناع ساز با پیام تبلیغی از این بخش از توصیه های امام کاظم (نیز قابل استخراج است که فرمود:

 «بی شک مردم در مورد حکمت دو گروهند: فردی که آن را محکم بر زبان جاری سازد و با کردار تأییدش نماید، و دیگر آن که حکمت را به خوبی می گوید، ولی با بدی کردارش آن را تباه می سازد، چه دور است فاصله آن دو! پس خوشا به حال علمای با کردار، و وای به حال علمای به زبان و گفتار». (حرانی، 1404: ص392)

بر اساس فرموده امام که به صورت ایجابی و سلبی به مسئله پرداخته، معیار و ضابطه پیش گفته به دست می آید.

هر چند پردازش و تحلیل آسیب های مورد نظر مجالی مستقل می طلبد، در عین حال به چند نمونه از آسیب های ناشی از ناهماهنگی رفتار و پیام ارائه دهنده متقاعدساز اشاره می شود که اگر اقناع گر ارتباط رفتاری متناسب با پیام تبلیغی خویش داشته باشد، دچار آن عوارض نخواهد شد.

برخی پیامدهای منفی مورد ملاحظه در ناحیه خود مبلغ، و برخی دیگر در مخاطبان است. دوگانگی یا چند گانگی شخصیتی یا همان نفاق، یکی از مذموم ترین آسیب های چنین ناهماهنگی است. شخصی که دیگران را به کاری ترغیب می کند، اما رفتار خودش همسو با بسته تبلیغی اش نیست، به مرور زمان احساس ذلت و ضعف اراده می کند و احساس ناتوانی در انجام اعمال به تدریج باعث نفاق می گردد. این تحلیل برخاسته از سخن امام علی(ع) است که فرمود: «منشأ نفاق شخصی، ذلتی است که وی در خودش احساس می کند» (تمیمی، 1410: ص722) تزلزل و سستی در دین از دیگر آثار سوء ناهماهنگی مذکور است؛ شخصی که دیگران را به سوی خوبی ها دعوت می کند و یا از بدی ها نهی می کند، اما خودش در مقام عمل، پای بند به گفتارش نیست، به خاطر ناسازگاری بین گفتار و رفتار تدریجا نسبت به همان رفتارش سست شده و سستی در رفتار موجب رخنه در باور می گردد. از امام صادق (پرسیده شد: اهل نجات چه نشانه ای دارند؟ امام فرمود:

 «هرکس کردارش موافق گفتارش باشد، گواهی نجات او را ثبت کن و کسی که کردارش موافق گفتارش نیست، دین او لرزان است.» (کلینی، همان، ج1: ص45)

ناهماهنگی رفتاری متقاعدساز دینی با بسته تبلیغی اش، پیامدهای نامطلوب اجتماعی نیز در پی دارد که موجب سستی و انحراف در اعتقادات و رفتارهای مخاطبان می شود. اولین آسیب ملحوظ، بی رغبتی مردم نسبت به قول مبلغ و پیام اوست؛ بدین گونه که چون در فرآیند متقاعدسازی، اعتمادسازی مخاطبان، نقش عمده ای در تأثیرگذاری روی افکار، عواطف و رفتارهای ایشان دارد و جزو گام های اولیه متقاعدسازی محسوب می شود، تا زمانی که مخاطبان احساس اعتماد به متقاعدساز نداشته باشند، تأثیرپذیری ایشان نسبت به پیام به وقوع نمی پیوندد و بدترین حالت بی اعتمادی، فاصله زیادی است که مخاطبان بین رفتار و پیام ارائه شده از سوی مبلغ می بینند.

امام صادق (ع) می فرماید:

 «چون عالم به علم خویش عمل نکند، موعظه و اندرزش از دلهای شنوندگان بلغزد، چنان که باران از سنگ صاف می لغزد» (همان: ص44)

بر این اساس موعظه همان بسته تبلیغی متقاعدگرانه است که تأثیری بر مخاطبان نخواهد گذاشت و همان هدف مورد ملاحظه محقق نمی شود. بی رغبتی مردم نسبت به چنین پیام های تبلیغی به مرور زمان ایشان را نسبت به اصل معارف دینی هم بی رغبت می کند و موجب تزلزل در اعتقادات آنها و باعث انحرافات رفتاری خواهد شد. این مطلب برخاسته از تصریح روایت است که به تأثیرپذیری دینی ازهمنشین و قرین می پردازد. امام صادق(ع) به نقل از پیامبر اعظم می فرماید: «انسان بر دین دوست و همنشین خود است» (همان، ج2: ص375)

لذا متقاعدساز دینی که به خاطر انتقال همان معارف بلندمرتبه، مرتبتی والا یافته، در صورتی که در عمل به بیراهه ها رفته باشد و کاملا بر خلاف گفتارش رفتار نماید، شخصیت حقیقی اش مورد اعتماد مخاطبان نبوده و مردم به معارف دینی بی رغبت می شوند، بلکه بدتر آن که موجب می شود اعتقادات کنونی ایشان سست شود و حتی جسارت در انواع انحراف پیدا کنند.

با توجه به تحلیل های سه گانه فوق، باید اعتقادات، رفتارها و انگیزه های متقاعدساز با پیام تبلیغی تناسب و هماهنگی داشته باشد که در مجموع می توان گفت باید متقاعدساز خودش مسیر را پیموده باشد تا بتواند دیگران را به مسیر مورد نظر ترغیب نماید.

به همین جهت شاخص اخلاقی یا بایسته اخلاقی مورد نظر آن است که متقاعدساز صرفا مبلّغ معارفی باشد که آن معارف را در زندگی خویش به کار برده است. هم چنین در مقام موعظه، فقط آن دسته از رذایل اخلاقی و افعال ناپسندی هشدار دهد که خودش واقعا از آنها دوری کرده است: زیرا که ذات نایافته از هستی بخش، کی تواند که شود هستی بخش. بیان امام علی (ع) در این زمینه کاملا روشن بوده و هر گونه اشکال مقدری را بر این مطلب دفع می کند، امام می فرماید:

 «ای مردم، به خدا قسم شما را به طاعتی ترغیب نمی نمایم جز اینکه خود به عمل به آن از شما پیشی می گیرم، و از گناهی باز نمی دارم مگر اینکه قبل از شما از آن باز می ایستم» (سید رضی، 1414: ص250)

تحلیل بیشتر این مطلب که متقاعدساز دینی، قبل از تبلیغ و ابلاغ پیام دینی در ابتدا خودش باید بالغ بوده و راه را رفته باشد، مربوط به محتوای تبلیغات و دعوت هایی است که پیامبران الهی برای مبلغان علوم دینی ارث گذاشته و بر آن محتواها اصرار داشته اند؛ مثل اعتقادات، انجام فضایل و دوری از رذایل اخلاقی. از این روی تمام معارف والای توحیدی که در توان متقاعدساز هست، ولی عملکردی خلاف آن را دارد، مورد نهی دستورات دینی است. در تفسیر آیه 285 بقره گفته شده:

 «عالمان دینی که وارثان انبیایند، وقتی در تعلیم کتاب و حکمت و تبلیغ معارف دین در نفوس مخاطبان خود موفق اند که فضایل محوری یاد شده را از مورّثان خود به ارث برده باشند. معیار توفیق اینان به میزان بهره وری آنان از اصول مزبور است، بنابراین، مبلغان دینی قبل از ابلاغ احکام به دیگران بکوشند که خود از جهت علم و عمل به آنها بالغ گردند و مقدار ناکامی اینان در تبلیغ احکام به اندازه عجز علمی یا ضعف عملی است. البته گاهی علل خارجی و عوامل بیگانه بی اثر نیست.» (جوادی آملی، 1387، ج12: ص701)

3 -2. توجه به اختیار و حق انتخاب مخاطب

اختیار، حریت و حق انتخاب مخاطب در فرآیند متقاعدسازی ضابطه مهمی است که باید مورد توجه متقاعدساز قرار بگیرد. این بایسته مهم نیازمند آگاهی بخشی و بصیرت افزایی از طرف متقاعدساز و پذیرش آگاهانه و آزادانه از طرف مخاطب است که منابع دینی سفارش زیادی به آن داشته اند. بر این اساس، آن فرآیند اقناعی صحیح است که مخاطب انسانی را دچار اجبار و الزام نکند و بلکه به او آگاهی و شناخت عطا کند تا خودش در پرتو آزاد اندیشی و در بستری عقلانی به انتخاب دست بزند.

در تحلیل و تبیین چنین بایستگی، سه ساحت اساسی شناختی، ارادی و رفتاری انسانی مورد ملاحظه قرار می گیرد که وی در هر سه ساحت خویش مختار آفریده شده. اختیار همان قدرت است و قادر کسی است که اگر بخواهد انجام دهد یاانجام ندهد. (شهیدثانی، 1416ق: ص73) هر چند انسان در بسیاری از امور زندگی حق انتخاب دارد، در عین حال گاهی از نسیان و فراموشی و خطا مصون نیست و از رهگذر خطای فکری، تمایلات و رفتارهای انشعاب یافته نیز تحت الشعاع قرار می گیرد.

اینجاست که نیاز انسان به دعوت حق، تبلیغ صحیح و اقناع مطلوب جلوه گری می کند. البته اما اگر فرآیند متقاعدسازی با شیوه هایی طراحی شود و به گونه ای در ساختارهای وجودی انسان نفوذ کند که افکار و تمایلات، قدرت انتخاب خویش را از دست بدهند و حریت انسانی زیر سئوال برود، از جهت اخلاقی، تبلیغ و متقاعدسازی نامطلوب و غیر مشروع خواهد بود، ولی اگر عملیات متقاعدسازی انسانی در چارچوب ساختار علمی و ارادی وی باشد و فرد بتواند آزادانه به تجزیه و تحلیل بپردازد و حتی احساسات و عواطف او به صورت صحیح تحریک و تهییج شود، روند مجاب سازی و قانع نمودنش مطلوب و موجه خواهد بود.

3 -2 -1. اختیار مخاطب در بصیرت و آگاهی

دلایل عقلی، قرآنی و روایی بر مدعای متقاعدسازی صحیح اخلاقی و شرعی با لحاظ حق حریت و اختیار مخاطب بدین شرح است که اولا چون آفرینش انسان بر محوریت آگاهی است و انسان بصیر آفریده شده، متقاعدسازی اش به خصوص در مسائل دینی باید بر همین محور باشد؛در غیر این صورت فرآیند اقناع وی غیر صحیح خواهد بود. تفصیل بیشتر آن که انسان ذاتا بصیر آفریده شده، و بصیرت خواهی وقوه تشخیص خیر از شر، جزو فضیلت ذاتی های اوست، زیرا قرآن می فرماید: (بلِ الْإِنْسانُ عَلی نَفْسِهِ بَصیرَةٌ): بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است» (قیامت: 14) خود را بهتر از دیگران می شناسد و موقعیت خود را به خوبی درک می کند.

به همین جهت قرآن تصریح می کند دعوت به خدا نیز باید براساس بصیرت انجام گیرد و اقناع مبتنی بر آگاهی بخشی باشد. آیه می فرماید: (قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلی بَصیرَة) (یوسف: 108) در دعوت مبتنی بر آگاهی بخشی در ساحت فکر انسانی می توان به آیه دیگری نیز استناد نمود که می فرماید: (ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّک بِالْحِکمَةِ): ای رسول، مردم را به وسیله حکمت به راه خدا دعوت کن» (نحل: 125) با لحاظ واژه دعوت که اختیار، لایه درونی اش است و با توجه به این که حکمت افزایی هم متلازم با آگاهی بخشی است، در متقاعدسازی مشروع، آزادی ارادی مخاطب شرط مهمی می نمایاند. بر این اساس اگر متقاعدسازی هوشمندانه و با بصیرت صورت گیرد، اقناع کننده، آگاه کننده است که بر اساس تفکر با بصیرت درونی می تواند تشخیص دهنده راه خیر از شر و مسیر صحیح از باطل شود.

3 -2 -2. اصول اعتقادی و انتخاب مخاطب

اکراه بردار نبودن اعتقادات و اصول دینی از دیگر مستندات جواز متقاعدسازی بر مبنای اختیار انسانی است. شهید مطهری، براساس آیه شریفه (لا إِکرَاهَ فِی الدِّینِ) (بقره: 256) حکم به آزادی تفکر را نتیجه می گیرد. (مطهری، 1388: 55) بنابراین اندیشه که ویژگی ذاتی بشری است، تشریعا هم باید با محور آزادی همراه باشد تا نتیجه صحیح و مطلوب به دست آید؛ در واقع باید اندیشه آزاد و به دور از اکراهات و اجبارها باشد تا انسان ها بتوانند دین و حقیقت را اندیشمندانه و آزاد از قید و بندها انتخاب کنند. لذا فکر، نیاز به آزادی و رهایی از قیود دارد تا در پرتو اندیشه های آزاد مجهولات کشف شوند و مسیر هدایت برای شخص هموار گردد. بنابر فرمایش شهید مطهری، اگر به انسان ها در مسائل گوناگونی که باید تفکر کنند، بنابر هر دلیلی فرصت آزاد اندیشی نداشته باشند، هیچ گاه اندیشه هایشان در مسائل دینی رشد نمی یابد. اسلام، دین تحقیق و تعقل و تفکر است؛ لذا گزاره های دینی از بنی آدم تحقیق، تفکر و تعقل طلب می کند و برای ایشان آزاد اندیشی قائل است. (همو، 1387، ج24: ص368 و391)

مکمل آیه پیش گفته، مفاد آیه (أنُلزِمُکموها وأنتُم لَها کارِهُون) هم بر اختیار انسانی دلالت می کند و همان مضمون «لاإکراهَ فِی الدِّین»است که حضرت نوح در پاسخ انکار سران قوم خود فرمود:

 (یاقومِ أرَأیتُمُ إن کنتُ عَلی بَینَةٍ مِن رَبّی وآتَانِی رَحمَةً مِن عِندِهِ فَعُمِّیت عَلَیکم أنُلزِمُکموها وأنتُم لَها کارِهُون): من معجزه آورده ام و پروردگارم رحمتی خاص به من داده؛ولی شما با بدرفتاری و سوء اختیار، کوری را بر خود تحمیل کرده، راه حل را بر خود بسته اید» (هود: 28)

اما طبق آیه دیگر، خداوند به پیامبر می فرماید که برای کفار متأسف نباشد که تغییری در خود ایجاد نمی کنند؛ زیرا پیامبر خدا صرفا مأمور رساندن پیام الهی است تا اطلاع یابند که حق از سوی پروردگارشان آمده؛ حال آنها به اختیار خودشان یا می پذیرند و نخواهند پذیرفت (وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فلْیکفُرْ) (کهف: 29) هرچند ادامه آیه؛ یعنی جمله (إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ ناراً) حق انتخاب ایمان و کفر را تعلیل می کند و مقام تعلیلش مثل آیه (لا إِکرَاهَ فِی الدِّینِ) است که عبارت (قَدْ تَبَینَ الرُّشدُ منَ الْغی) آن را تعلیل می کند. از آیات مذکور و آیات مشابه (هود: 118- 119. یونس: 99. غاشیه: 21. کافرون: 6) آزادی تکوینی در انسان فهم می شود؛ به تعبیر دیگر آفرینش اندیشه انسان ها و خلقت عقیده قلبی ایشان به صورت تکوینی آزاد بوده؛ بنابراین هیچ کس حق ندارد انسان ها را در شرایطی اکراه آور، اجبار گونه، بر پذیرش امور وادارد و تسلط بر اختیار و انتخاب انسان ها صحیح نیست. از این روی در متقاعدسازی دینی نیز باید فرایند تفکر مخاطب را آزاد گذاشت و بلکه موانع فکری را از مسیر اندیشیدن کنار زد.

3 -2 -3. حق انتخاب مخاطب در مفاهیم دینی

واژگان و مفاهیم قرآنی و روایی مرتبط با متقاعدسازی نیز مستندات روشنی برای تحلیل هستند و از منظر آنها می توان به اختیار آدمی در حیطه های فکری و احساسی–عاطفی دست یافت.

این بستر در تمام مفاهیم دینی نظیر تبلیغ، دعوت، حکمت، موعظه، جدال احسن، بینات، بشارت و انذار، اسماع، امر به معروف و نهی از منکر جاری است که به نظر می رسد در تمام آنها، آزادی فکری و حق انتخاب مخاطب مدخلیت دارد؛چرا که ارکان و عناصر استدلال های روشن، هدایت گری اختیاری، بصیرت افزایی، روشنگری و آگاهی بخشی درون مفاهیم مذکور قرار دارند. مدعای مورد نظر در ماجراهای قرآنی نیز قابل تحلیل است؛به عنوان مثال در گفتار پیرامون نوح، آزاد اندیشی و عدم الزام مخاطبان دینی در آیه (اَ نُلْزِمُکمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ) مستنبط است (هود: 28) ضمن آن که لحاظ واقعی اختیار و نه حالتی قراردادی از آن منظور است. تکوینا حق مخاطب است و در وجود او سرشته شده تا تصمیم نهایی را خود بگیرد.

3 -2 -4. ریشه یابی حق انتخاب مخاطب در صفات انسانی

یکی دیگر از مستندات بر جواز اقناع مبتنی بر اختیار آدمی، اوصافی است که قرآن برای انسان بیان می کند که در برخی موارد زبان به ستایش می گشاید و در برخی موارد وی را نکوهش می کند. از جمله ستایش های قرآن در باره انسان، این آیه شریفه است که می فرماید: (وَ لَقَدْ کرَّمْنا بَنی آدَمَ) (اسراء: 70) به تعبیر مفسران و اندیشمندان، انسان ها کرامت تکوینی دارند و در مقایسه با سایر مخلوقات بر آنها فضیلت و برتری دارند. (طباطبایی، همان، ج13: ص156. مصباح یزدی، 1386، ج31: ص363. جوادی آملی، 1384: ص216) تعلیم و تعلم از جمله جلوه های کرامت و فضیلت انسانی هستند که قرآن به آنها پرداخته و بیان داشته که انسان هم تعلیم دیده است: (وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسماءَ کلَّها) و هم به دیگران تعلیم داده است: (قالَ یا آدَم أَنبِئْهُمْ بأَسْمائِهِم) (بقره: 33) از این روی، متقاعدسازی باید با این جلوه کریمانه باشد که البته جلوه تعلیم و تعلم انسان با زیباترین روش ها (نحل: 125) و با محور آزاد اندیشی و اختیار انسانی صورت می گیرد.

در مقابل اوصاف ستایش شده انسان، ویژگی های نکوهیده اوست که از طبیعت ضعیفش نشأت می گیرد (نساء: 28) و این ویژگی های منفی به خاطر عدم تبعیت انسان از فطرت الهی اش پدید می آید که طبیعت انسانی از فطرت الهی او تبعیت نکند. (جوادی آملی، همان: 238) که به عنوان نمونه کم ظرفیت بودن و خود محوری را یکی از آنهاست. قرآن می فرماید: (فَأَمَّا الإنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فأَکرَمَهُ وَنعَّمَهُ فَیقُولُ رَبِّی أَکرَمَنِ) (فجر: 15) با توجه به این وصف نکوهیده، ممکن است انسان در دعوت دیگران به چیزی، خودیت را لحاظ کند و از حق خارج گردد. او در چنین وضعیتی تحمل حقیقت را نداشته، نظراتش توأم با الزام خواهد بود.

عجول بودن، یکی دیگر از اوصاف نکوهیده انسان های بی توجه به فطرت است (اسرااء: 11) وهرچند قوه متفکره درون هر انسانی وجود دارد، اما با وجود چنین صفت مذمومی، تجزیه و تحلیل درستی صورت نخواهد گرفت. بنابراین اقناع گری نباید به شیوه ای طراحی و تبیین گرددکه متقاعدشونده در دام تعجیل فکری قرار بگیرد. هم چنین با نظر به این که انسان بی توجه به مبنای فطرت، در مقابل طوفان غرایز، ضعیف می نماید، فرآیند متقاعدساز مخاطب نباید بر اساس غرایز حیوانی چینش شود، قرآن میل و اشتهای انسان ضعیف را در مقابل شهوات گوناگون دنیوی عظیم توصیف می کند و می فرماید: (وَاللَّهُ یرِیدُ أَنْ یتُوبَ عَلَیکمْ وَیرِیدُ الَّذِینَ یتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَنْ تَمِیلُوا میلا عَظِیمًا * یرِیدُ اللَّهُ أَنْ یخَفِّفَ عَنْکمْ وَخُلِقَ الإنْسَانُ ضَعِیفًا) (نساء: 27 -28)

طغیانگری یکی دیگر از اوصاف نکوهیده انسان های ضعیف است (علق: 6-7) انسان های طغیان گری که سعی دارند از ساختار وجودی خویش پا را فراتر نهند، در تمام اعمالشان و از جمله در تاثیرگذاری دیگران چنین هستند و به هر شیوه ای قصد متقاعد سازی دیگران را دارند. مجادله گری از پیامدهای طغیان محسوب می شود و اگر چه جدال احسن، از بهترین روش های و شیوه های دعوت به حقیقت معرفی شده، در عین حال در جدال مذموم، حقیقت دیده نمی شود و طرفین به یکدیگر به عنوان خصم می نگرند. (فَإِذَا هوَ خصِیمٌ مُبِینٌ) (نحل: 4) روحیه ستیزه جویی سبب می شود در مقابل دعوت حق قانع نشده و خصومت هم ایجاد گردد.. در چنین وضعیتی هر کس به دنبال الزام دیگری است و حقیقت مغفول می ماند. بنابراین فرآیند متقاعدسازی در چنین بستری صحیح نخواهد بود و مورد مذمت قرآن است. (کهف: 54)

علاوه بر محوریت آزادی و اختیار در حیطه فکری انسانی و در نتیجه اقناع گری مبتنی بر آن، اقناع گری و تهییج و تحریک احساسات، عواطف و تمایلات مخاطب نیز نباید دستخوش اجبار و الزام و تحمیل و فریب قرار بگیرد. به تعبیری فراگیری گستره متقاعدسازی در حیطه عاطفی نیز ملموس است.

به عنوان نمونه در ملاحظه مفهوم موعظه از منظر قرآن که بر احساسات و عواطف انسانی تأثیرگذار است، متقاعدسازی مستخرج است؛ چرا که آیه شریفه یکی از موارد دعوت به سمت خداوند متعال را دعوت بر مبنای موعظه معرفی می کند و موعظه در درجه نخست به جنبه عاطفی و احساسی مخاطب توجه می کند.

قرآن می فرماید: (ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبک بالْحِکمَةِ وَالْموْعِظَةِ الْحَسَنَة): ای رسول، مردم را به حکمت و موعظه نیکو به راه خدا دعوت کن» (نحل: 125) موعظه، پیام روح است و با دل و عواطف و احساسات درونی انسان ها ارتباط برقرار می کند. کارش تذکار، بیداری، مبارزه با غفلت، یادآوری وآماده سازی ذهن برای بهره برداری از موجودی خود است. (مطهری، همان، ج 16: ص498) هم چنین موعظه برای رام ساختن و تحت تسلط درآوردن است و آنجا ضرورت پیدا می کند که شهوات و احساسات خودسرانه عمل می کنند. از این رو می تواند جوشش ها و هیجان های بیجا را خاموش نماید و طوفان ها را فرو نشاند و زمینه را برای حسابگری و دوراندیشی فراهم کند.

در مطالب متعدد احساس برانگیزی که قرآن عواطف و احساسات مخاطبان را برای پیام مورد نظر تحریک می نماید و آنگاه پیام را منتقل می کند؛ به صورت های مختلفی نظیر یادآوری مهربانی خدا، یاد آوری نعمت های بهشتی، وعده های شیرین، بیان مثل ها و قصه های زیبا، و خطاب های محبّت آمیز بوده که در تمامی موارد مذکور، اراده و اختیار مخاطب تحت الشعاع قرار نگرفته است. از نمونه های توجه قرآن در ساحت تمایلات، ایجاد نفرت نسبت به غیبت است و نفرت یکی از تمایلات و احساسات انسانی است.

قرآن در این باره، تشبیه واقعی مرده خواری را بیان می کند و می فرماید:

 (وَ لا یغْتَبْ بَعْضُکمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُکمْ أَنْ یأْکلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیتاً فَکرِهْتُمُوهُ): آیا کسی از شما دوست دارد گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ پس کراهت دارید!» (حجرات: 12)

همچنین قرآن درباره جهاد می فرماید:

 (یا أَیهَا الَّذِین آمنُوا هَلْ أَدُلُّکمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجِیکمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ): ای کسانی که ایمان آورده اید، آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذابی دردناک نجات دهد؟ » (صف: 10)

آیه دیگری درباره طلب آمرزش می فرماید: (استَغْفِرُوا رَبکمْ إِنهُ کانَ غَفَّاراً یرْسِلِ السَّماءَ علَیکمْ مدْراراً وَ یمدِدْکمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ یجْعَلْ لَکمْ جَنَّاتٍ وَ یجْعَلْ لَکمْ أَنْهاراً): از پروردگارتان طلب آمرزش کنید که او بسیار آمرزنده است، تا از آسمان باران فراوان بر شما بفرستد و شما را با اموال و فرزندان کمک کند و برای شما بهشت ها و نهرهایی قرار دهد.» (نوح: 10-12)

در مجموع تحلیل های مختلف فوق، بایستگی اخلاقی توجه به اختیار و انتخاب مخاطب به عنوان یک شاخص مهم متجلی است که غالب ساختار وجودی او اعم از ساختار فکری و احساسی وی را فرا می گیرد. بنابراین اگر متقاعدساز عامدا و عالما، عملیات مجاب سازی خویش را بر محور الزام آوری و اجبار مخاطب طراحی و اجرایی نمود، از اقناع مورد تأیید منابع دینی فاصله گرفته و در عمل به همان راه فریب اقناعی مورد ملاحظه غرب روی آورده است.

3-3. استفاده از ابزار مشروع و اخلاقی

به طور قطع، هدف متقاعدساز در دعوت و اقناع مخاطب نسبت به مسائل دینی، هدفی متعالی است. با چنین مدعای مطلوبی، پرسش فرارو نیازمند پاسخی دقیق و تحلیلی جامع الاطراف است که آیا برای رسیدن به مطلوب، می توان از هر گونه مسیر و روش درست و نادرست استفاده کرد؟  پاسخ در یک تحلیل صرفا عقلی آن است که انسان به خصوص در مقام مبلغ، پیام رسان، اقناع گر و متقاعدکننده برای رسیدن به هدف های خویش به خصوص اهداف دینی، ناچار از وسائلی باید استفاده بکند. اما از نظرآموزه های اسلامی و منابع دینی هم، برای تبلیغ حق و حقیقت باید از حق استفاده کرد.

همان طور که هدف باید مقدس باشد، وسایلی هم که برای این هدف مقدس استخدام می شود، باید مقدس باشد. در غیر این صورت خود این کار باعث ضربه زدن به دین می شود. هدف، هرگز وسیله را توجیه نمی کند و باید برای رسیدن به اهداف، از روش های مشروع، مجاز و اخلاقی استفاده کرد و رضایت الهی هیچ گاه با گناه به دست نمی آید. حتی به سود دین هم نباید بی دینی نمود و به تعبیری هدف، وسیله را توجیه نمی کند و بلکه در دعوت دینی، حق ملاک است و اخلاقا صحیح نیست که با مقدمات و وسائل غیر اخلاقی به اهداف اخلاقی و درست دست یافت. (طباطبایی، همان، ج4: ص155. مطهری، 1368، ج1: ص119)

3 -3- 1. صراحت و دلالت قرآن بر کاربست شیوه های اخلاقی در متقاعدسازی

دسته ای از آیات شریفه، صراحتا و یا التزاما استفاده از روش های نادرست را برای رسیدن به نتایج و اهداف درست، صحیح نمی دانند و به عنوان نمونه می فرمایند:

 (وَإِن کادُوا لَیفْتِنُونَک عَنِ الَّذِی أَوْحَینَا إِلَیک لِتَفْتَرِی عَلَینَا غَیرَهُ وَإِذًا لاتَّخَذُوک خَلِیلا *وَلَوْلا أَنْ ثَبَّتْنَاک لَقَدْ کدْتَ ترْکنُ إِلَیهمْ شَیئًا قَلِیلا * إِذًا لأذَقْنَاک ضِعْفَ الْحیاةِ وَضعْفَ الْمَمَاتِ ثمَّ لا تجِدُ لَک علَینَا نَصِیرًا): نزدیک بود تو را از آنچه به تو وحی کرده بودیم، منحرف کنند که غیر آن را به ما به دروغ نسبت دهی، آن گاه تو را به دوستی می گرفتند. اگر تو را ثابت قدم نکرده بودیم، نزدیک بود که اندکی به آنها تمایل پیدا کنی. اگر چنین می کردی دو برابر در دنیا و دو برابر در آخرت عذابت می کردیم. برای خود در برابر ما یاوری نمی یافتی» (اسراء: 73 -75)

در شأن نزول آیات ذکرشده که عده ای نزد پیامبر خدا آمدند و پذیرش دین اسلام را به پذیرش شرایطشان از طرف پیامبر موکول نمودند: اول آنکه نماز بخوانند، اما در نماز خم نشوند، دوم آن که بتهایشان را با دست خودشان نشکنند، و سوم آن که با بت «لات» که برایشان مهم بود، تا یک سال دیگر باشند. پیامبر اعظم(ص) در باره درخواست اولشان فرمود: دینی که رکوع و سجود ندارد، خیری در آن نیست. هم چنین آن حضرت، شکستن بت ها را توسط خودشان خارج کرده تا دیگران این کار را انجام بدهند، و البته شرط سومشان را هم رد نمود. (طبرسی، 1373، ج6: ص277) هر چند ظاهرا پیامبر می توانست برای تبلیغ دین و گسترش اسلام با تقاضای آنها موافقت نماید، اما بر اساس مبانی وحی و آیات قرآن قطعا برای پیشبرد اهداف دینی نمی توان به روش های این چنینی متوسل شد و هدف وسیله را توجیه نمی کند.

در آیه دیگری آمده: (وَأَن احْکمْ بَینَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ یفْتِنُوک عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیک فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ أَنْ یصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ کثِیرًا مِنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ): و میان آنان به موجب آنچه خدا نازل کرده، داوری کن و از هواهایشان پیروی مکن و از آنان بر حذر باش مبادا تو را در بخشی از آنچه خدا بر تو نازل کرده، به فتنه در اندازند. اگر پشت کردند، بدان خدا می خواهدآنان را فقط به [سزای] بخشی از گناهانشان برساند و در حقیقت بسیاری از مردم نافرمانند. (مائده: 49) طبق شأن نزول آیه، چند تن از بزرگان یهود به رسول خدا گفتند: تو می دانی که ما از بزرگان و دانشمندان یهودیم و اگر ما به تو بگرویم یهود مخالفتی نکرده پیروی می نمایند، و بین ما و عده ای خصومتی هست و تو را حکم قرار داده ایم، اگر له ما و علیه ایشان حکم کنی ایمان آوریم و تصدیق تو کنیم. پیامبر از پیشنهاد ایشان امتناع ورزید و این آیه نازل شد. (واحدی، 1419ق: ص200. سیوطی، 1407ق، ج2: ص146 -147) طبق آیه شریفه می توان چنین استنباط نمود که هدف وسیله را توجیه نمی کند. بنابراین نباید به خاطر مسلمان شدن گروهی، از داوری و قضاوت ناروا کمک گرفت.

هم چنین آیات مستند دیگر مربوط به دوران غربت اسلام است که مسلمانان نیاز شدیدی به نیرو و امکانات داشتند، چند تن از سران قبایل نزد پیامبر آمدند و گفتند: بهتر بود در صدر مجلس می نشستی و اینها را با بوی بد جبه های شان – مقصودشان سلمان و ابوذر و دیگر مسلمانان فقیر بود که جبه پشمین می پوشیدند و جز آن لباسی نداشتند- از ما دور می کردی تا با تو می نشستیم و صحبت می کردیم و می آموختیم. آیات مربوطه در رد درخواست آنها نازل شدو فرمود:

 (وَاتْلُ مَا أُوحِی إِلَیک مِنْ کتَابِ رَبِّک لا مُبَدِّلَ لِکلِمَاتِهِ وَلَنْ تجِدَ منْ دُونهِ مُلْتَحَدًا *وَاصْبِرْ نَفْسَک مَعَ الَّذِینَ یدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِی یرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلا تَعْدُ عَینَاک عَنْهُمْ ترِیدُ زِینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَلا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکانَ أَمرُهُ فُرُطًا): و آنچه را که از کتاب پروردگارت به تو وحی شده است بخوان. کلمات او را تغییر دهنده ای نیست و جز او هرگز پناهی نخواهی یافت. و با کسانی که پروردگارشان را صبح و شام میخوانند و خشنودی او را میخواهند، شکیبایی پیشه کن. و دو دیده ات را از آنان برمگیر که زیور زندگی دنیا را بخواهی. و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساخته ایم و از هوس خود پیروی کرده و اساس کارش بر زیاده روی است، اطاعت مکن» (کهف: 27-28)

آیات مذکور نشانگر آن است که ارزش های اخلاقی آنقدر دارای اهمیت هستند که به خاطر منافع ظاهری نباید نادیده گرفته شوند و این همان مسئله هدف عالی و وسیله عالی است. (جعفری، 1381، ج6: ص401)

3 -3- 2. دفع توهم نسبت به برخی آیات در توجیه کاربست ابزار نامشروع

در مقابل این دسته از آیات فوق که فقط به برخی از آنها اشاره شده، دسته ای دیگر از آیات وجود دارند که ظاهرا می توانند مستمسک مناسبی جهت توجیه کاربست ابزار نامشروع برای متقاعدسازی مخاطب باشند. مثلا در این جهت از ابزار نامشروعی مانند دروغ می توان بهره مند شد. به عنوان نمونه آیه شریفه می فرماید:

 (قَالُوا أَأَنْتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا یا إِبْرَاهِیمُ * قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کبِیرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ کانُوا ینْطِقُونَ): گفتند: ابراهیم! آیا تو با خدایان ما چنین کرده ای؟ گفت: بلکه بزرگشان کرده باشد؛ از آنها سئوال کنید، اگر سخن می گویند» (انبیاء: 62-63)

ممکن است گفته شود ظاهر آیه شریفه بر این مطلب دلالت دارد که حضرت ابراهیم برای اقناع مخاطبان خویش دست به دامان دروغ مصلحت آمیز شد. از این رو هدف، وسیله را توجیه می کند. پاسخ آن روشن است که اوّلاً طبق بعضی روایات، این قضیه شرطیه است (طیب، 1378، ج9: ص203) زیرا ابراهیم فرمود: «إِنْ کانُوا ینْطِقُونَ» چنانچه امام صادق (ع) فرمود: و الله ما فعل کبیرهم و ما کذب ابراهیم. فقیل له کیف ذلک؟  فقال انما قال فعله کبیرهم هذا ان نطق، و ان لم ینطق فلم یفعله کبیرهم هذا شیئاً (بحرانی، 1416ق، ج6: ص479) ثانیاً اگر شنوندگان، خود از واقعیت آگاه باشند، و بدانند که ابراهیم جدی نمی گوید، بلکه تنها اندیشه های آنان را نابخردانه می خواند، دیگر دروغ نخواهد بود؛ چرا که دروغ، گزارش خلاف واقع است. ولی این اصولاً خبر نیست، بلکه انشاء است؛ به منظور اعلام جهالت ایشان. اینک اگر انشاء باشد، دیگر قابل اتصاف به صدق و کذب نخواهد بود (معرفت، 1385: ص47) ثالثاً باب حسن و قبح در این جا جاری است.

صدق از آن جهت که دارای مصلحت است، حسن است و کذب از آن جهت که دارای مفسده است، قبیح است (طیب، همان) بنابراین اگر کذب، دارای مصلحت ملزمه شد، واجب می شود و مصلحت غیرملزمه، ممدوح می شود. صدق اگر موجب مفسده ملزمه شد، حرام می شود و غیرملزمه، مذموم می گردد. اگر خالی از هر دو جهت مفسده و مصلحت شدند و یا مصلحت و مفسده آن مساوی شد، مباح می گردد. ابراهیم می خواست عقاید مسلّم بت پرستان را که خرافی و بی اساس بود، به آنها بفهماند که این سنگ و چوب های بی جان، آن قدر ناتوان اند که حتی نمی توانند یک جمله سخن بگویند و از عبادت کنندگانشان یاری بطلبند؛ تا چه رسد که بخواهند به حل مشکلات آنها بپردازند. نظیر این تعبیر در سخنان روزمره ما فراوان است که برای ابطال گفتار خصم، مسلمات او را به صورت امر یا اخبار و یا استفهام در برابرش می گذاریم تا محکوم شود و این به هیچ وجه دروغ نیست. دروغ آن است که قرینه ای همراه نداشته باشد (مکارم، همان، ج13: ص438)

آیه دیگری که در دسته دوم آیات قرار می گیرد و ظاهرا بر استفاده از امور حرام دلالت می کند، این آیه است که می فرماید: (فَلَمَّا جَنَّ عَلَیهِ اللَّیلُ رَأَی کوْکبًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لا أُحِبُّ الآفلِینَ): پس چون شب شد، ستاره ای دیده، گفت: این پروردگارم است، و چون غروب کرد، گفت: غروب کنندگان را دوست ندارم.» (انعام: 76) طبق ظاهر آیه، این پرسش طرح می گردد که اگر در دعوت دینی نباید به روش های نادرست متمسک شد، پس چرا حضرت ابراهیم(ع) رو به ستاره ای کرد و گفت: «این پروردگار من است.» آیا نمی خواست با این شیوه به مردم را متقاعد نماید که خداوند متعال مانند ستارگان و ماه و خورشید (انعام: 76-78) افول نمی کند؟  جواب روشن به این پرسش آن است که حضرت ابراهیم آن ستارگان یا ماه یا خورشید را به عنوان یک احتمال و نه قطعا رب خویش می خواند تا مخاطبان و مردمی که نظاره گر سخنان او هستند، مجالی برای اندیشیدن بیابند درست مثل پی جویی در علت حادثه ای که تمام احتمالات و فرضیه ها مورد مطالعه قرار داده می شود و لوازم هر یک را بررسی می گردد تا علت حقیقی را یافت شود. چنین فرایندی کفر نیست و دلالت بر نفی ایمان نمی کند، بلکه مسیر تحقیق بیشتر برای یافتن حقیقت را هموار می کند.

آیه دیگر نیز مربوط به حضرت ابراهیم است که نسبت به فراخوان مردم شهرش امتناع ورزید و بیماری خویش را دلیل عدم اجابت اعلام نمود. قرآن می فرماید: (فنَظَرَ نظْرَةً فی النُّجُومِ * فَقَالَ إِنِّی سَقِیمٌ): او نگاهی به ستارگان انداخت و گفت: من بیمارم» (صافات: 88و89) بر اساس آیه شریفه ابراهیم (با نگاه به نجوم از بیماری خود خبر داد؛مثل فردی که تب دارد و زمان عود تب را از وضعیت خاص نجوم تعیین می کند. (طبرسی، همان، ج8: ص316. طباطبایی، همان، ج17: ص148) بر این اساس آیه این گونه معنا می شود: وقتی اهل شهر خواستند همگی از شهر بیرون بروند تا در بیرون شهر مراسم عید خود را برپا کنند، ابراهیم نگاهی به ستارگان انداخت و سپس به ایشان اطلاع داد که به زودی کسالت من شروع می شود و من نمی توانم در این عید شرکت کنم. این مطلب که حضرت ابراهیم بیمار بود و دروغ نگفت بر اساس مویدات قرآنی است که صاحب قلب سلیم معرفی شده، لذا حضرت ابراهیم(ع) برای دهم شکستن بت ها در مرحله اول و آنگاه متقاعدسازی آنها دست به دامان دروغ و سخن بیهوده نشد.

یکی دیگر از آیاتی که ظاهرا جزو دسته دوم آیات مورد بحث است، آیه مربوط به اتهام سرقت برادران یوسف است، آنجا که می فرماید:

 (فلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السقَایةَ فی رَحْلِ أَخِیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیتُهَا الْعِیرُ إِنَّکمْ لَسَارِقُونَ): پس هنگامی که یوسف برادرانش را به خواروبارشان مجهّز کرد، جام پادشاه را در بار برادرش نهاد. پس از حرکتِ آنان، نداکننده ای از کارگزارانِ یوسف بانگ برآورد: ای کاروانیان، قطعاً شما دزد هستید» (یوسف: 70)

اولا در برخی تفاسیر گفته شده که اتهام سرقت توسط برخی مأموران یوسف بوده و آنها نسبت به برنامه ریزی قبلی یوسف اطلاع نداشتند. در ثانی طبق بیان تفاسیر دیگر، کلام استفهامی است و عبارت أئنکم لسارقون بوده و آن گاه همزه استفهام افتاده است. (طبرسی، همان، ج5: ص434) دیدگاه علامه طباطبایی و شبیه آن دیدگاه مجمع البیان بر آن است که مطابق سیاق آیه، برادر یوسف نسبت به ماجرا اطلاع داشت و لذا تا آخر حرفی نزد و مضطرب و منکر دزدی هم نشد چون با شناخت هایی که از هم پیدا کرده بودند و قرار شد حضرت یوسف برادرش را نزد خود نگاه دارد، با این برنامه ریزی قبلی زمانی که متهم به دزدی شد، در نظر برادران به او تهمت زده شده، نه در نظر خودش.

به تعبیر دیگر در واقعه مذکور، تهمتی صورت نگرفت، بلکه بیان فوق، توصیفی صوری و دائرمدار مصلحتی لازم بود. لذا سخن حضرت یوسف، حرام شرعی و عملی ضد اخلاقی نبود، ضمن آن که گوینده کلام هم حضرت یوسف نبود، بلکه اعلام کننده ای سخن را به زبان آورد. (همان، ج5: ص434. طباطبایی، همان، ج11: ص222) هم چنین اگر چه خطاب آیه شریفه، متوجه همه برادران یوسف است، اما مانعی ندارد گوینده، خطابی را که در حقیقت متوجه بعضی از افراد یک جماعت است، بر همه آن جماعت متوجه سازد. البته این در صورتی است که افراد آن جماعت در امر مورد خطاب از یکدیگر متمایز نباشند و در قرآن کریم از این قبیل خطاب ها بسیار است. این عملی که سرقت نامیده شد، تنها قائم به برادر مادریش بود نه بر همه جماعت. و لکن چون هنوز او از دیگران متمایز نشده بود، لذا جایز بود خطاب را متوجه جماعت کند. (طباطبایی، همان، ج11: ص303) بنابراین آیه شریفه مذکور نیز مجوزی برای توجیه وسیله توسط هدف نخواهد بود.

در ماجرای مربوط به دستور پیامبرنسبت به تصاحب اموال کفار قریش و کاروان ابوسفیان (انفال: 7) نیز همین پرسش مطرح می شود که چگونه با مبنای لزوم استفاده از شیوه های اخلاقی برای اهداف درست سازگار است؟ در پاسخ باید گقت علت مصادره اموال مشرکان مکه، تلافی کار آنها بود و مبحث جهاد خارج از مسئله متقاعدسازی دینی است. این مطلب در بیان شهید مطهری هم هست که معتقد است اگر چه ثروت و دارایی های انسان ها محترم است، در عین حال در صورت طغیان برضد توحید، انسانیت، آزادی، عدالت و ارزش ها، جان و مال چنین انسان نمایی محترم نیست و اقدام بر ضد انسانیت او، نامشروع و نامقدس نیست (مطهری، همان، ج1: ص163) مانند مقوله قصاص که هر چند قرآن کریم نسبت به قاتل عفو و رحمت قائل است، درعین حال با اجرای قصاص است که مصلحت عمومی تأمین می شود. (طباطبایی، همان، ج1: ص433) لذا باید گفت ایراد مقدر که مربوط به بحث جهاد بود و پاسخ داده شد، خارج از مقوله متقاعدساز دینی با شیوه های مطلوب است؛ زیرا در مسئله مذکور و در بحث متقاعدسازی دینی سخن بر آن است که استفاده از شگردهای نادرست و باطل در دعوت به سوی دین و حقیقت کاری اخلاقی نیست و منع شرعی دارد.

3 -3 -3. سیره معصومان و سازوکار اخلاقی در متقاعدسازی

گفتار و رفتار و مویدات معصومین (و در مجموع سیره آن بزرگواران هم بر استفاده از ابزار مشروع دلالت می کند و هیچ جای تاریخ دیده نمی شود که ایشان برای رسیدن به هدف، از روش و شیوه غیر انسانی، غیر اخلاقی و غیر شرعی استفاده کرده باشند، بلکه موارد فراوان تاریخی وجود دارد که آن بزرگواران به خاطر مراعات اصول انسانی و رعایت اخلاقیات، دچار سختی ها و مشکلات اجتماعی شده اند، مرتکب زشتی ها و شیطنت ها نشده اند، در حالی که آن بزرگواران نسبت به انسان های دیگر شناخت کاملی از روش ها داشتند و به همه چیز آگاهی داشتند. اما از آنجا که خداوند متعال دارای حجت بالغه است و بالتبع رسولش(ع) و امامان اهل بیت(ع) دارای حجت بالغه هستند، از این رو آن بزرگواران در دعوت ها و متقاعدسازی هایشان از هر وسیله ای استفاده نمی کردند و بلکه در تبلیغ دین و مسائل دینی از برهان و دلایل محکم عقلانی استفاده می نمودند. به تعبیر امیر مومنان علی(ع)، معاویه از آن حضرت زیرک تر نیست، بلکه امام در جهت جاری شدن اهدافش در جامعه نمی خواهد همانند معاویه دست به دامان فریب گردد. حضرت علی(ع) می فرماید: به خدا قسم! معاویه از من زیرک تر نیست، اما فریبکاری و خیانت و معصیت می کند و اگر مکر و فریب ناپسند نبود، من از زیرک ترین مردمان بودم، ولی هر بی وفایی، گناه است و هر گناه، ناسپاسی و برای هر فریبکاری، پرچمی است که با آن در روز قیامت شناخته می شود. به خدا قسم! من به وسیله مکر، غافلگیر نمی شوم و در سختی ها، ناتوان و عاجز نمی گردم. (سیدرضی، 1379: ص648)

حضرت علی(ع) در سال 35 هجری و پس از بیعت مردم مدینه در یک سخنرانی صادقانه و قاطعانه می فرماید: یعنی ذمه من، گرو سخنانی است که می گویم و تمام آن را ضامنم... به خدا قسم! هرگز حقیقتی را پنهان نکردم و هیچ گاه دروغی نگفتم. (همان: ص66) صراحت امام در عدم استفاده از ابزار نامشروع در فرمایش امام علی(ع) کاملا مشهود است، آنجا که می فرماید: آیا توقع دارید پیروزی را به وسیله ظلم به مردم تأمین کنم؟  هرگز. به خدا قسم تا روز و شب باقی است و ستاره ها در آسمان می درخشند، چنین روشی پیشه نخواهم کرد (همان: ص389) امام علی(ع) تاکید می کند هیچ گاه دست به دامان ابزار نامشروع نخواهد شد و این گونه نیست که برای رسیدن به پیروزی، استفاده از هر راه و روشی روا باشد، بلکه تنها باید از مسیرهای اخلاقی و روش های مشروع بهره گرفت.

امام علی(ع) در جریان حساس شورای خلافت، بر صداقت باقی می ماند و لحظه ای هم به فکر فریب نیست. عبدالرحمن بن عوف تاکید می کند به شرطی که علی(ع) بر سیره شیخین عمل کند، به آن حضرت رأی می دهد، امام برای رسیدن به خلاقت الهی راه فریب را نپیموده، بی هیچ تردیدی تصریح می کند تنها به کتاب خدا و سنت رسول خدا و اجتهاد خودش عمل خواهد کرد. (جعفریان، 1376: ص59) در مجموع بر اساس فرمایش های امام علی(ع) باید برای رسیدن به اهداف خوب و درست، از روش های درست و مشروع استفاده کرد و به خاطر کسب رضایت الهی هرگز نباید گناه کرد.

بر این اساس حتی قواعدی چون تشخیص اهم و مهم نیز به قاعده فوق لطمه ای نمی زند و کماکان هدف وسیله را توجیه نمی کند. به عنوان مثال در مقایسه مسائل اهم و مهمی مانند ورود به خانه ی غصبی برای نجات غریق؛ آن گاه که کسی در چاه منزل همسایه در حال غرق شدن باشد، با عنایت به اهم و مهم بودن مسئله و با لحاظ این که ظاهرا در اینجا حرمتی صورت گرفته و در مرحله ی نخست، ورود بدون اجازه ی صاحب خانه جایز نیست؛ به ویژه آن که این ورود، منوط به عبور از دیوار یا شکستن در منزل باشد، هدف، نجات انسان است و اگر راهی جز ورود به منزل، حتی از راه شکستن درب آن نباشد، باید میان نجات آن شخص و مفسده ی شکستن درب خانه ارزیابی و مقایسه کرد؛ اگر از نظر شارع مقدس، نجات جان انسان، مهم تر از شکستن درب خانه است، باید به نجات انسان اقدام کرد. در این شرایط با اجرای قاعده ی «الضرورات تبیح المحظورات» انجام کار ممنوع، جایز می شود. (هاشمی شاهرودی، 1423ق: ص320)

ولی اگر راه مباح، کم ضرر و بی خطر وجود دارد، باید از آن طریق اقدام کرد. پس، هدف، وسیله را توجیه نکرد، بلکه تزاحم میان اهم و مهم است؛ زیرا آن هدف و مصحلت اهم، جز از این راه امکان پذیر نبود، لذا این راه جایز شده است.

به عبارت روشن تر گاهی در پیمودن مسیر هدف، بین مصلحت یک حکم با مصلحت حکمی دیگر، تزاحم به وجود می آید؛ یعنی انجام دادن یکی، مستلزم بازماندن از انجام دیگری است و یا ترک یکی از آن دو، مقدمه ی انجام دیگری خواهد بود. در این صورت، اگر یکی از آن دو، مهم تر از دیگری باشد و تزاحم بین اهم و مهم باشد، نباید اهم را فدای مهم کرد؛ بلکه به حکم عقل و وحی، باید مهم فدای اهم شود؛ زیرا حکم اهم، مصالح بیشتری دارد و تقدیم اهم بر مهم، یک حکم بدیهی عقلی است که البته باید به حکم قطعی عقل و یا به وسیله ی نص و حکم شرع، پی به اهمیت بیشتر یکی از دو حکم برده شود؛ اما اگر شک شود که کدام یک از این دو مصلحت، اهمیت بیشتری دارد، یا راه دیگری برای تحقق هدف مهم تر وجود داشته باشد. در هر صورت هدف، وسیله را توجیه نمی کند و نمی توان با وسایل و مقدمات نامشروع به اهداف مشروع دست یافت.

در مجموعِ تبیین، تحلیل و بررسی جوانب مسئله استخدام وسایل مشروع و مطلوب، بر بایستگی آن در جهت متقاعدسازی دینی مخاطبان تأکید می شود و ضرورتی چنین مطلبی وجود دارد که اگر چه تبلیغات، دعوت ها و متقاعدسازی های دینی اهدافی بسیار والا دارند، اما ابزار اقناع گری و متقاعدسازی مخاطبان نیز باید همانند اهداف، مطلوب و مشروع باشند. به تعبیر روشن، هدف، وسیله را توجیه نمی کند و به هیچ وجه ابزارها و وسایل نامشروع، توجیه گر اهداف نامشروع نخواهد بود و با انجام گناه و ارتکاب معاصی و امکانات حرام نمی توان مردم را به سمت اهداف متعالی دینی دعوت نمود.

نتیجه گیری

در تبیین متقاعدسازی دینی به عنوان یکی از مسائل پر اهمیت با رویکرد اخلاق کاربردی شاخص هایی قابل ارائه است که با تحلیل دقیق می توان آنها را به عنوان بایستگی اخلاق کاربردی معرفی نمود. این مقاله ضمن پیشنهاد سه بایستگی اخلاقی در حوزه تبلیغ و اقناع دینی در تبیین آنها اهتمام نمود و در مجموع نتایج زیر را فراروی پژوهشگران این عرصه قرار داد.

اول آن که باید بین انگیزه، افکار و اعتقادات، گفتار و رفتار متقاعدساز با پیام متقاعدگرانه، تناسب و هماهنگی برقرار باشد و گرنه مبلغ و متقاعدساز پیام در مسیری ضد اخلاقی گام نهاده است؛ زیرا چنین ناهماهنگی علاوه بر تأثیر منفی در شخصیت متقاعدساز، مخاطبان را هم نسبت به پیام اقناعی دینی گریزان خواهد نمود و نتیجه مذکور با اصل متقاعدسازی در تعارض است.

دوم آن که در طراحی و ارائه پیام متقاعدگرانه باید محوریت اختیار مخاطب و حق انتخاب او مورد ملاحظه قرار بگیرد و این موقعیت جز با آگاهی بخشی و بصیرت افزایی متقاعدساز و پذیرش آگاهانه و آزادانه مخاطب محقق نمی شود. بنابراین بسته متقاعدگرانه مبلغ نباید مخاطب انسانی را دچار الزام و اجبار نماید، بلکه باید به گونه ای باشد تا مخاطب در پرتو کسب آگاهی و شناخت و اندیشه ورزی و در بستری عقلانی مطلب را بپذیرد.

سومین بایستگی اخلاقی و شاخص مهم متقاعدسازی آن است که هر چند هدف متقاعدساز مقدس و مشروع است، در عین حال باید ابزارها و قالب های اقناعی و بسته بندی تبلیغی نیز مشروع باشد؛ زیرا هدف، وسیله را توجیه نمی کند و به طور حتم ابزارها، وسایل و وسایط نیز باید اخلاقی باشند. چنین مدعایی برخاسته از متون پرشمار قرآنی و روایی است. بنابراین استفاده از ابزارهای حرام در راه متقاعدسازی دینی، کاری نامشروع و البته ضد اخلاقی است.

با توجه به شاخص های مذکور و به تعبیری با لحاظ بایستگی های اخلاقی پیش گفته، تفاوت مبنایی متقاعدسازی دینی با غالب روش های اقناعی موجود کشف می گردد. از این رو بیشتر روش های اقناعی موجود غربی که تعمدا در پذیرش مخاطب الزام ایجاد می کند و یا با قالب های نامعقول و روش های غیر صحیح و فریب کارانه به متقاعدسازی مخاطبان اقدام می کنند، کاری ضد اخلاقی است.

کتابنامه

قرآن کریم

1. ابن شعبه حرانی، حسن (1363)، تحف العقول عن آل الرسول، قم: جامعه مدرسین.

2. ارنسون، الیوت (1389)، روان شناسی اجتماعی، ترجمه حسین شکرکن، تهران: رشد.

3. بحرانی، هاشم (1416ق)، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران: بنیاد بعثت.

4. بینگر، اتولر (1367)، ارتباطات اقناعی، ترجمه علی رستمی، تهران: مرکزتحقیقات مطالعات وسنجش برنامه ای صدا و سیما.

5. پراتکانیس، آنتونی (1379)، عصر تبلیغات؛ استفاده و سوء استفاده روزمره از اقناع، ترجمه محمد صادق عباسی، تهران: سروش.

6. تمیمی آمدی، عبدالواحد (1410ق)، غرر الحکم و درر الکلم. تصحیح سید مهدی رجائی. قم: دارالکتاب الإسلامی.

7. جعفری، یعقوب (1381)، تفسیر کوثر، قم: هجرت.

8. جعفریان، رسول (1376)، حیات فکری وسیاسی امامان شیعه، قم: انصاریان.

9. شاهرودی، محمود و جمعی از مؤلفان (1426ق)، مجلة فقه أهل البیت (ع)، قم: مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت (.

10. جمعی از نویسندگان (1389)، اخلاق کاربردی: چالش ها و کاوش های نوین در اخلاق عملی، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.

11. جمعی از نویسندگان (1388)، فلسفه اخلاق، قم: معارف.

12. جوادی آملی، عبدالله (1387)، تسنیم، قم: اسراء.

13. جوادی آملی، عبدالله (1384)، تفسیر انسان به انسان، قم: اسراء.

14. سورین، ورنر و جیمز تانکارد (1384)، نظریه های ارتباطات، ترجمه علیرضا دهقان، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.

15. ساروخانی، باقر (1390)، جامعه شناسی نوین ارتباطات، تهران: اطلاعات.

16. سید رضی (1379)، نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، تهران: فقیه.

17. سیوطی (1407 ق)، الاتقان، بیروت: دارالکتب العلمیه.

18. شریفی، احمدحسین (1396)، آئین زندگی «اخلاق کاربردی»، قم: معارف.

19. شهید ثانی (بی تا) تمهید القواعد الأصولیة و العربیة، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه.

20. طباطبایی، سید محمدحسین (1417ق)، المیزان فی تفسیرالقرآن، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.

21. طبرسی، فضل بن حسن (1373)، مجمع البیان، تحقیق محمدجواد بلاغی، تهران: ناصر خسرو.

22. طیب، عبدالحسین (1378)، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران: اسلام.

23. عیاشی، محمد بن مسعود (1380)، تفسیر العیاشی، تصحیح رسولی محلاتی، تهران، مکتبة الاسلامیة.

24. فاضل لنکرانی، محمد (1389)، اخلاق فاضل، قم: مرکز فقهی ائمه اطهار (ع).

25. قرائتی، محسن (1383)، تفسیر نور، تهران: مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن کریم.

26. کلینی، محمد (1407ق)، کافی. تهران: دار الکتبة الإسلامیة.

27. متولی، کاظم (1384) افکار عمومی و شیوه های اقناع، تهران: بهجت.

28. مجلسی، محمدباقر (1403 ق)، بحار الأنوار، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.

29. مصباح یزدی، محمدتقی (1386)، خداشناسی کیهان شناسی انسان شناسی «معارف قرآن. ج1-3». قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).

30. مصباح یزدی، محمدتقی (1380)، فلسفه اخلاق، تحقیق احمدحسین شریفی، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی: چاپ و نشر بین الملل.

31. مصباح، مجتبی (1397)، فلسفه اخلاق، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).

32. مطهری، مرتضی (1388)، جهاد، قم: صدرا.

33. مطهری، مرتضی (1368)، سیری در سیره نبوی، قم: صدرا.

34. مطهری، مرتضی (1387)، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، قم: صدرا.

35. معرفت، محمدهادی (1385)، نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، ترجمه حسین حکیم باشی و دیگران، قم: تمهید.

36. مکارم شیرازی، ناصر و دیگران (1374)، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه.

37. موسوی همدانی، محمدباقر (1374)، ترجمه تفسیر المیزان، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین.

38. میچل راجرز، اورت (1386)، تاریخ تحلیلی ارتباطات، ترجمه غلامرضا آذری، تهران: دانژه.

39. واحدی، علی بن محمد (1419ق)، اسباب نزول القرآن، بیروت: دارالکتب العلمیه.

40. هاشمی شاهرودی و جمعی از مؤلفان (1423 ق)، مجله فقه أهل البیت (ع)، قم: مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت (ع).

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان