به گزارش ایسنا بر اساس خبر رسیده، چیستا یثربی در ابتدا با اشاره به دشواریهای داستاننویسی گفت: رمان «پستچی» سختترین کتابی بوده است که تاکنون نوشتهام و مردم هنوز هم از من درباره این کتاب میپرسند و از پایان آن سوال میکنند؛ بهخصوص که من شخصاَ باز بودن «پستچی» را دوست نداشتم. خیلی هم دوست داشتم مردم را با خبر ازدواج خوشحال کنم اما نشد!
او ادامه داد: مردم انتظار دو چیز از زندگی و داستان دارند؛ یا وصل یا جدایی چون بلاتکلیفی همه را آزار میدهد.
یثربی همچین گفت: اگرچه رمان «پستچی» ناشر دارد اما نسخه پی دی اف آن دست به دست میشود. به هرحال پیشنویس «پستچی 2» آماده شده است اما کمی مرا ترساندهاند که این رمان را چاپ نکنم و میخواهند مرا منصرف کنند.
این نویسنده افزود: من در «پستچی 1» بچهسال بودم و داستان جایی تمام میشود که بچهام به دنیا آمد اما در «پستچی 2» 24 سالهام و پخته شدهام و زندگیام را تا حال حاضر شرح میدهد.
او با بیان اینکه تعداد اندکی که در این مراسم شرکت کردهاند، حاکی از آن است که کتاب و کتابخوانی زنده است اظهار کرد: مطمئنم اگر به جای نشستی درباره کتاب، جلسهای درباره معرفی کالا برگزار شده بود، همین تعداد اندک را هم نمیدیدیم.
یثربی در ادامه داستانی را از کتاب «کوتاه کردن موی مرده» خواند با عنوان «دخترم مرا دوباره به دنیا آورد»؛ داستانی درباره زنی که غرق یک بازی کامپیوتری شده و عاشق شوهر خیالی و کامپیوتریاش است و همین مساله، مشکلاتی برایش ایجاد میکند.
محمدحسن شهسواری دومین میهمانی بود که به روی سن رفت. او ابتدا با بیان اینکه تعداد افراد حاضر در فروشگاه، برای یک جلسه داستانخوانی کم نیست، گفت: حال و هوای داستانهای من خط سیر مشخصی ندارد و به حال شخصیام در زمان نوشتن بازمیگردد. به همین دلیل هم داستانهای متنوعی دارم که یا تجربی هستند، یا سیاسی، یا درباره روابط عاطفیاند و... داستانی را هم که امشب آوردهام، حال و هوای متفاوتی دارد.
این نویسنده در پاسخ به این سوال که آیا سابقه او در خبرنویسی و روزنامهنگاری بر این شیوه داستاننویسی او تاثیر گذاشته یا نه، گفت: کار روزنامهنگاری برای آغاز نویسندگی خیلی خوب است برای اینکه نویسندههای جوان منتظر الهام هستند و تصور میکنند نویسندهها از دنیای دیگری آمدهاند اما در خبرنگاری چون مجبور هستید مطالب موظفیتان را بنویسید، نظم را یاد میگیرید و مینویسید. با همه اینها این شغل از جایی به بعد به کار نویسندگی ضربه میزند چراکه این کار و بدتر از آن، فضاهای مجازی، افراد را عادت میدهد به اینکه بازخورد بگیرند و کاری را که شروع کردهاند، ادامه ندهند یا اساسا انجام ندهند.
شهسواری ادامه داد: در حال حاضر، کاری را درباره اوایل جنگ ایران و عراق مینویسم. کتاب طولانیای است اما امیدوارم جلد اول آن تا پایان سال آماده و منتشر شود. اما کاری که امشب برای خواندن آوردهام، رمانی است به نام «بادیگارد» که درباره قبل و بعد آن صحبت نمیکنم ولی این را میگویم که قهرمان این بخش که آن را برای شما میخوانم، درگیر یک ماجرای خانوادگی است.
او افزود: داستان به ماجرای سه نسل از این خانواده میپردازد چراکه همهشان دچار این بیماری هستند که وارد کما میشوند و بعد از آن، اتفاقات خاصی برایشان رخ میدهد و دختر خانواده، ماجرای سه نسل از خانوادهاش را تعریف میکند.
شهسواری در پاسخ به این سوال که آیا نگران تداخل معنایی فیلم «بادیگارد» حاتمیکیا با نام کتاب خودش هست یا نه نیز گفت: البته من رمان را پیش از فیلم ایشان نوشته بودم اما ناچارم که نام کتاب را تغییر دهم. نام کتاب از آنجا آمده که ما در داستان متوجه میشویم به دلایلی در تهران، حفرههایی در زمان ایجاد شده که به ماجرای حبس شدن ضحاک در کوه دماوند مربوط است و آدمها میتوانند وارد جهان موازی شوند. این دو حاکمان جهان، بادیگاردهایی استخدام کردهاند که اجازه ندهند آدمها وارد شوند. شخصیت اصلی رمان عاشق دختری میشود که من الان میخواهم داستانش را بخوانم.
نشست بعدی داستانخوانی «شهر کتاب، شبهای رمضان بیدار است»، پنجشنبه شب، 11 خردادماه با حضور منیرالدین بیروتی و ایرج طهماسب در شهر کتاب مرکزی برگزار میشود.