سرویس سیاست مشرق _ "محمدرضا تاجیک" از تئوریسینهای اصلاحطلب و از چهرههای ستادی این جریان خاص سیاسی به تازگی در یک یادداشت که سایت اعتمادآنلاین آنرا منتشر کرد در اشاره به وضعیت فعلی جامعه ایرانی و انگارههای ذهنی آن نوشته است:
"میخواهم با بهرهای آزادانه از اصطلاح «فزون-واقعیت» یا «حاد-واقعیتِ» بودریار، «جامعه خطرِ» اولریش بک، و «جامعه پرخطرِ» زیگموند باومن، جامعه امروز ایرانی (جامعه ایرانی دوم) را «جامعه فزون/حاد-خطر» بنامم: جامعهای که هم به اعتبار «واقعیت» و «طبیعتش»، از استعدادی «فزون/حاد» در تبدیل هر امری به یک امر بحرانی و مخاطرهانگیز برخوردار است، و هم، به اعتبار «تصویر» یا «بازنمایی» که انسانِ ایرانی از آن ارائه میدهد، همواره «پرمخاطره» جلوه میکند.
بیتردید، آن واقعیت و طبیعت جامعه ایرانی، امری جوهری و ذاتی و از پیشدادهشده و تقدیری نیست، بلکه امر برساختهای است که بدن بدون اندام جامعه ایرانی را هر از گاهی به صورت و سیرتی متفاوت نقش و نقاشی میکند. به بیان دیگر، آنچه بهنام واقعیتِ بحرانزا و مخاطرهانگیز ایران امروز پیش روی ماست، از ماست، یا به بهرهای آزادانه از مولانا، این نقش (بحران و خطر) که در آیینه جامعه خود میبینیم، نقشِ ماست، نقشِ آن آیینه نیست. شاید بگویید ایران امروز همچون ایران دیروز به لحاظ موقعیت ژئوپلتیکی، ژئواستراتژیکی، جغرافیایی، و تکثر قومی و فرهنگی و زبانی که دارد، از نوعی واقعیت و طبیعت مخاطرهانگیز و بحرانزا برخوردار است. اما باید توجه داشت که همین عوامل تهدیدآفرین میتوانند فرصتآفرین نیز باشند، اگر تدبیر منزل راست آید و تدبیرگران منزل دانش و هنر و فن تدبیرگری بدانند. "
او میافزاید: اما چه باید کرد اگر خطرها و بحرانهای یک جامعه، صرفا در نگاه و احساس و ذهن و زبانِ مردمان آن جامعه باشند؟ به بیان دیگر، چه باید کرد زمانی که انسانی با احساس فقدان توانایی در افتراق امر متعارف و عادی و طبیعی با امر بحرانی و مخاطرهانگیز و غیرمتعارف، دچار نوعی کژنگریستن و ناجوردیدن شده، چشمش خانه خیال و عدم شده، و لاجرم نیستها را هست و هستها را نیست میبیند و بهگونهای شگرف هر بیرنگی را اسیر رنگ سیاه نگاه و احساس و ذهن خود میکند و بازنماییای «حاد» از هر چیز و هر کس ارائه میکند و خود نیز، مسحور و محسور آن میگردد؟ بیتردید، این نگاه «شستن» میطلبد و این «شستن» امری است تاریخی.
«نگاه شکسته» مردمانی که شرایط تاریخی پیش چشمشان شیشه کبودی نهاده، زان جهت عالم کبودشان مینماید، و «سوبژکتیویته تاریخی منفی» آنان هر امر زیبایی را زشت میکند، هر «خیر» ی را «شر» و هر «امر متعارف» ی را «غیرمتعارف»، برای «راست» آمدن نیازمند گذر زمان و عزمی تاریخی است. انسانِ ایرانی، به اشتیاق و اراده این «نگاه» و این «رنگِ نگاه» را اختیار نکرده، تاریخ او تاریخی تروماتیک بوده است. در گذر و گذرگاههای تاریخ دیرینه او، همواره امری از بیرون و درون خود را به حیات روانی، خیالین و نمادین او تحمیل کرده و توازن و تعادل آن را بر هم زده و مختصات نمادینی که به جهان تجربه او سروسامان میبخشند را مختل کرده است.
این انسان -با بیانی ژیژکی- برای پیشگیری از مواجهه با قفلِ بیکلیدِ زندهگیِ واقعی خود به رویا پناه برده، اما در رویا به چیزهایی برخورده که حتی از زندهگیِ واقعیاش هم وحشتناکتر بودهاند. بنابراین، گاه از وحشتناکی رویا به زندهگی واقعی گریخته، و گاه دیگر، از دهشتناکی زندگی واقعی به رویا پناه برده است. گاه به این علت که اینقدر قوی نبوده که واقعیت را تحمل کند، و گاه دیگر، بدینسبب که اینقدر قوی نبوده که بتوانند با رویاها مواجه شود. گاه، به بیان لاکان، بر اثر افسردگی، به معناباختگی ارزشهای مسلّط اجتماعی یا نظامهای اعتقادی رسمی پی برده، اما نتوانسته احساسهای خود را درباره آن ارزشها و نظامها به زبان بیاورد، و گاه دیگر، اسیر خاطرههای جذب/ادغامنشدنی و خاطرههای ازیادرفته و واپسرانده (خاطرههای که بهگونهای متناقضنما به خاطر نمیآیند، و در برابر پیکار او برای روایتکردن و ادغام آنها در جهان معنای خویش مقاومت ورزیده و توان و منابع او را برای آرشیو کردنِ هر آنچه در گذشته روی داده و به وقوع پیوسته به چالش میکشند) شده، و در ضمیر ناخودگاه خود انباری از زخمها و دملها ساخته است. این انسان، همواره میان میل خود و توان تحقق آن فاصله دیده است: میل او همچون «امر واقع» لاکانی بوده است که هرگز نمیتوان بدان دست یافت، خیالی است که در هیچ چارچوبی جای نمیگیرد و تشریحی است که در هیچ واژه و زبانی قابل بیان نیست. میل او، امر امر اخراجشده (یا به تعبیر ژرژ باتای امر طردشده، یا کنار گذاشتهشده) است.
تاجیک در ادامه یادداشت به ظاهر غامض خود تصریح میکند: از آنچه گفتم، میخواهم این نتیجه را بگیرم که این نگاه خیره و تیره انسان یا جامعه ایرانی دوم، میتواند در صورت و سیرت یک «امر واقع» یا یک «زیرسیاست» بروز و ظهور کند. این نگاه تیره و سیاه، از آن رو یک امر واقعی است که نافی و عدوی نگاه شفاف و سپید گفتمان مسلط است، نگاه یا نظم نمادین مسلط قادر به تسخیر آن نیست، شکاف عمیق موجود در زبان و نظم نمادین رسمی را آشکار میکند، خارج نامگذاری دیگری بزرگ است، مانند دیوانهای بیرون از هرگونه قانون قرار دارد: همچون امر فینفسه کانتی که بیرون از هرگونه شناختی قرار دارد. و از آن رو زیرسیاست است، که با حفره و خلاءیی که در نظم نمادین مسلط ایجاد میکند (یا نمایان میکند) موجب میشود پیوسته آلترناتیو جدیدی جهت پر نمودن خلاء و حفره امکان حضور (بالقوه یا بالفعل) داشته باشد، و نیز، از این استعداد و امکان برخوردار است تا بهصورت یک شکاف در نظم نمادین مسلط، و بهصورت یک مرز -آخرین مرزی که زبان و نظم نمادین مسلط میتواند بدان دست یابد- بروز و ظهور کند. افزون بر این، همواره میتواند موجد و موجب هراس از اسقاط شود، درون نظم نمادین مسلط، اما گریزان از آن باشد، از امر تیره، منفی و سلبی، ژوئیسانس -تلاش برای رسیدن به «محال» و دستیافتن به پیوند میان ارضاشدن و مرگ- بسازد، افق و شکافی را دربرگیرد که با معنا پر نشود، همان شکست کنترلکردن، رامکردن و نامگذاری باشد، همان گوشه و زاویه در ساحتِ نظم نمادین مسلط باشد که محل ظهور دنیاهای جدید، آمیزش افقهای گوناگون، و مکان ظهور امکان نظام و نظام گفتاری و رفتاری جدید است.
در خطوط پایانی یادداشت تاجیک همچنین میخوانیم:
"بهعنوان چکیده نتیجهگیری، تا زمانی که عمارت جامعه ایرانی دوم در لوح نقاشی (بازنمایی) این نگاه تیره قرار دارد، هر لحظه بر آن بیم موج و شب تاریک و گرداب حایل است، پس امروز سیاست اگر یک هدف باید داشته باشد، آن هدف بیش و پیش از آنکه ناظر بر «مدیریت ابدان» باشد، معطوف به «مدیریت اذهان و نگاه» هاست. آینده این جامعه را کنشگرانی ترسیم و تقریر خواهند کرد که تدبیر نگاه و ذهن میدانند و میتوانند. "[1]
*منظور آقای تاجیک اینست که جامعه ایرانی به دلیل بروز شرایط تاریک ذهنی مستعد وقوع بحران است، آنچنان که هر رخدادی را تلخ میبیند. و انتهای این راه حتی میتواند اسقاط نظام باشد!
تاجیک همچنین تصریح دارد که تدبیرگران منزل و کنشگران باید برای این شرایط کاری کنند و آینده را از خطر شرایط فعلی برهانند.
... در قید اقلیّت و نه در قبال اکثریت مردم با حرف آقای تاجیک میتوان موافق بود اما در عین حال میتوان با بیان اثباتی استدلال کرد که این بلیّه دامنگیر شده به کسانی از مردم که همه چیز را تاریک میبینند و در ادامه همین تاریکبینی رخدادهایی مثل آبان 98 نیز بروز کرده است؛ یک پروژه است نه یک بیماری یا معلولی بروز کرده در اثر علت کژ کارکردی نظام جمهوری اسلامی ایران!
*چپهای ستادی در حال تماشای دستاوردهای پروژه "سیاهنمایی"/ کسی که به سیرترین کشور جهان لقب گرسنه داد که بود؟ / به پراید 30 میلیونی گفتند گران و به پراید 100 میلیونی هم میگویند گران!
"سیاهنمایی" و "ناامیدسازی" دو پروژهای هستند که حتی اگر در بهشت هم روی بدهند؛ بهشتیان را به تصور زیست در دوزخ میرسانند. و آقای تاجیک حکما بیش و پیش از همه به این حقیقت واقف است.
او حتما به خوبی آن حکایت مشهور ایرانی را شنیده است از ملّای مکتبخانهای که سرحال و قبراق سر کلاس رفت اما شاگردان پرشیطنت مکتبخانه همگی تکرار کردند که "استاد! رویتان زرد شده است"...
و استاد بیچاره به تصور مریضی کلاس را تعطیل کرد و افتان و خیزان روانه خانه شد.
اما چرا تاجیک درباره واقعیت پنهان شده در ورای سخنان خود حرفی نمیزند!؟
تاجیک چیزی در این باره نمیگوید چون هم به کارنامه موفق نظام جمهوری اسلامی ایران از جمله در بخش اقتصاد آگاه است، هم میداند مشکلاتی که بهانههای این روزهای اصلاحطلبان برای کنایه به حاکمیت را شکل دادهاند با اتکا به ظرفیتهای داخلی -و مثلا اگر یک رئیسجمهور معتقد به نظارت بر قیمتها در انتخابات 1400 بر سر کار بیاید- قابل حل هستند و مهمتر از همه اینکه تاجیک میداند سیاهی و تباهی بزرگنما شده و البته مورد اشاره از سوی او تماماً دستپخت آشپزخانه عملیات روانی "تاجیک و دوستان" است!
بله...
این آقای تاجیک و دوستان ایشان از قبیل حجاریان، علویتبار، عبدی و... بودند که طی 7 سال گذشته و از زمان دلار 5 هزار تومانی تا دلار 25 هزار تومانی اما از این گفتند که ایران همان "کشتی تایتانیک" اسیر گرداب است، باید مراکز حساس نظام را اشغال کرد، بسترهای تکرار آبان 98 وجود دارد، از جنوب تا شمال تهران شاهد اغتشاش خواهیم بود، موجهای آبان 98 قویتر بازمیگردد و ...
و همینان بودند که از 10 سال قبل تاکنون به یکباره از چیزی به نام اثر تحریمها حرف زدند. به پراید 30 میلیونی گفتند گران و به پراید 100 میلیونی هم میگویند گران!
وقتی تا همین چند سال قبل قدرت خرید مردم ایران چند برابر سال 88 بود اینان اما از گرسنگی و سونامی فقر حرف زدند و امروز هم که قدرت خرید مردم به دلیل سیاستهای غلط دولت اصلاحطلبان کاهش یافته اما باز هم از گرانی و فقر میگویند.
همچنین تاجیک و دوستان او بودند که عینک کژکاردی را بر چشمان کسانی از مردم گذاشتند بطوریکه حالا هیچکس جرأت ندارد از مثبتات نظام دفاع کند، بیانات رهبر معظم انقلاب در بحث مثبتات حتی اقتصادی کشور بازنشری ندارد و حتی معاون علمی رئیسجمهور هم اگر از پیشرفتهای علمی کشور و مقایسه آن با کشورهای اروپایی حرف بزند؛ با سخیفترین کنایهها مورد تمسخر قرار میگیرد!
این فضای سیاه و این تاریکذهنی را آیا جز تاجیک و امثال او در ذهن و دل بخشی از جامعه گذاشتند؟
آقای تاجیک در انگلیس درس خوانده است...
او آیا واقف هست که میزان فقر مطلق در انگلستان بیشتر از ایران اسلامی است!؟ [2]
اگر نمیداند که هیچ! اما اگر میداند –که میداند- چرا ولو یکبار به این حقیقت اشاره نکرد تا کام مردم حتی به قدر اندکی شیرین شود؟
دوستان تاجیک که اینهمه از تحریم گفتند چرا یکبار به مردم نگفتند که به اذعان تمام کارشناسان اثر تحریمها بر اقتصاد کلان ایران از میانگین 30 درصد بیشتر نیست؟
آنها چرا در حالی بر "گرسنگی مردم و لجن بودن جامعه ایرانی" تأکید کردند که خود بهتر از همه میدانستند انقلاب اسلامی توانسته ایران را به یکی از سیرترین کشورهای جهان تبدیل کند؟
*انگیزه تاجیک و دوستان او از سیاهنمایی چیست!؟ / مشکلاتی که با "رأی خوب" حل میشوند
هرچه که جستجو کنیم در فهم انگیزه این عملیات روانی گسترده و موزاییکی که متأسفانه جز مقام معظم رهبری، کسان چندانی موفق به رصد آن نشدند؛ به مقولاتی از سر دلسوزی برای مردم یا حتی اشتباه نمیرسیم!
و بلکه هرچه میبینیم که یک طرح از پیش تعیین شده برای انکار مثبتات کشور، بزرگنمایی از مشکلات و دست آخر نیز ایجاد "فتنه اقتصادی" یا همان اسقاطی است که تاجیک میگوید!
بیان این نکته نیز ضروریست که بسیاری از بهانهها و دستاویزهای "هسته سخت اصلاحات" برای سیاهنمایی، ناامیدسازی و بزرگنمایی از مشکلات کشور به دلیلی برخی مشکلات برساخته دولت منتخب همین آقایان از جمله "گرانی" است.
مشکلاتی که به دلیل عدم اعتقاد رئیسجمهور روحانی به نظارت بر قیمتها حادث شده و تنها با آمدن یک رئیسجمهور قاطع و معتقد به نظارت بر قیمتها به سادگی قابل حل هستند. و البته چنین رئیسجمهوری جز با "رأی خوب" مردم قابل تحقق نیست.
***
1_ https://etemadonline.com/content/431663
2_ https://www.tasnimnews.com/fa/news/1397/11/22/1944648