دو مرد که متهم هستند جوانی را در یک درگیری به قتل رساندهاند، بعد از گذشت 9 سال از حادثه موفق به جلب رضایت اولیایدم شدند و از قصاص نجات یافتند. این دو متهم در سال 90 به اتهام قتل مرد جوانی در یکی از روستاهای اطراف تهران بازداشت شدند، اما هیچکدام اتهام قتل را قبول نکردند.
قتل چطور اتفاق افتاد
مأموران پلیس مرداد سال 90 در جریان درگیری خونینی در روستا قرار گرفتند و بلافاصله با حضور در محل تحقیقات گستردهای را در این زمینه آغاز کردند. مرد مجروحی که در این درگیری بیهوش شده بود، به بیمارستان منتقل شد، اما خبر رسید این جوان 27 ساله که فرهاد نام داشت جانش را از دست داده است.
همسر فرهاد که شاهد درگیری بود، در جریان تحقیقات پلیسی به کارآگاهان گفت: من دیدم چه کسی شوهرم را زد. درگیری دستهجمعی بود؛ آنها به شوهرم حمله کردند، بیل و چوب و داس داشتند و شوهرم را زدند و او غرق در خون به زمین افتاد.
با توجه به گفتههای این زن و سایر شاهدان درگیری، هفت متهم در این پرونده بازداشت شدند، اما هیچیک اتهام قتل را قبول نکرد و هرکدام دیگری را متهم به انجام جنایت کرد. درنهایت پرونده با تکمیل تحقیقات مقدماتی و صدور کیفرخواست برای رسیدگی به شعبه 4 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و سه نفر از متهمان به اتهام قتل عمدی پای میز محاکمه رفتند.
سایر متهمان نیز به اتهام معاونت در قتل مجرم شناخته شدند. در جلسه رسیدگی به این پرونده که در شعبه 4 برگزار شد ابتدا کیفرخواست علیه متهمان خوانده شد سپس اولیایدم در جایگاه حاضر و خواستار قصاص متهمان شدند.
همسر مقتول در توضیح آنچه اتفاق افتاده بود، گفت: من و دخترم سوار موتور همسرم بودیم و از روستا بیرون میرفتیم که سیروس با موتور جلوی ما پیچید. او از روی موتور با لگد به من زد که موجب شد موتورمان منحرف شود و به زمین بیفتیم.
او به سمت روستا فرار کرد و ما هم به روستا برگشتیم. همان موقع حدود 50 مرد به سمت فرهاد حملهور شدند. سیروس با قفل فرمان به شوهرم حمله کرد. حامد با داس به او هجوم برد و شهرام هم با چوب به سر شوهرم زد. مردان دیگر نیز همگی شوهرم را به باد کتک گرفتند تا اینکه شوهرم مقابل چشمانم جان سپرد و من نتوانستم کاری انجام دهم.
من و فرزندانم برای همه عاملان این جنایت حکم قصاص میخواهیم. سپس سیروس در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: در محل کارم بودم که یکی از بستگانم با من تماس گرفت و گفت: فرهاد سر موضوع کوچکی با مادرش درگیر شده و او را بهشدت کتک زده است.
از شنیدن این حرف عصبانی شدم. از محل کارم به خانه برمیگشتم که فرهاد و زن و بچهاش را سوار موتور دیدم و به آنها لگد زدم. وقتی به روستا برگشتم تعداد زیادی از اهالی روستا در آنجا جمع شده بودند. فرهاد و زن و بچهاش به محض اینکه وارد روستا شدند همه با چوب و چماق به سمت آنها حمله کردند، اما من ضربهای به فرهاد نزدم.
من دیدم که حامد با داس به سر او زد. من قبلا تحت فشار قتل را گردن گرفته بودم. سپس نوبت به حامد رسید؛ او گفت: قبول دارم در درگیری داس در دست داشتم، اما ضربهای به فرهاد نزدم. شهرام نیز منکر مشارکت در قتل شد و خود را بیگناه خواند.
او گفت: در درگیری چوب در دست داشتم، اما ضربهای به فرهاد نزدم. سپس چهار متهم دیگر یکبهیک در جایگاه ویژه ایستادند و همگی منکر معاونت در قتل شدند. درنهایت و بعد از اینکه قضات آخرین دفاع متهمان را شنیدند وارد شور شدند و با توجه به مدرکهای موجود در پرونده و اظهارات شاهدان، سیروس و شهرام را به قصاص با پرداخت تفاضل دیه ازسوی اولیایدم محکوم کردند.
حامد و سایر متهمان نیز بهخاطر شرکت در نزاع منجر به قتل به زندان محکوم شدند. این حکم در دیوان عالی کشور مهر تأیید خورد و قطعی شد تا اینکه دو سال قبل شهرام توانست با پرداخت دیه رضایت اولیایدم را جلب کند. ازسویی، چون اولیایدم نتوانسته بودند تفاضل دیه را بپردازند حکم اعدام سیروس که در زندان بود، اجرا نشد.
این متهم بلاتکلیف مانده بود تا اینکه سرانجام با گذشت نزدیک به 9 سال از این جنایت توانست با پرداخت دیه رضایت اولیایدم را جلب کند. به این ترتیب با صدور کیفرخواست جدید پرونده برای رسیدگی مجدد بهلحاظ جنبه عمومی جرم به دادگاه کیفری ارجاع شد.
در جلسه محاکمه وقتی سیروس در جایگاه قرار گرفت، گفت: همان موقع هم گفتم که ضارب من نبودم و شهرام ضارب بود، اما، چون همسر مقتول از دست من عصبانی بود میخواست مرا قصاص کند. البته قبول دارم که من لگد زدم به همین دلیل هم همسر مقتول از من ناراحت بود.
9 سال است که در زندان هستم و برای اینکه بتوانم رضایت بگیرم خانوادهام همه داراییشان را فروختند و هرچه زمین داشتیم، دادند. من نمیدانم مبلغ آن چقدر شد و خانوادهام دراینباره به من چیزی نگفتند، اما هرچه داشتیم دادیم. ما در یک روستای کوچک زندگی میکنیم و بعد از این درگیری شرایط برای خانواده من خیلی سخت شد.
حالا که 9 سال در زندان بودم و تاوان کاری را که کردم هم پس دادم، درخواست دارم قضات من را بیشتر از این در زندان نگه ندارند و حکم آزادی مرا صادر کنند. سالهای زیادی در زندان و زیر تیغ بودهام و وضعیت روحیام هم خوب نیست. اگر هرچه زودتر بیرون بروم میتوانم دوباره به زندگی بازگردم. هیئت قضات با پایان جلسه دادگاه برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند.