فرزانه قبادی؛ ولیعهد ایران که از سوئیس بازگشت، به حکم پدر باید آماده ازدواج میشد. دودمان سلطنت وارث میخواست. پدر دل خوشی از قاجارها نداشت و در عین حال تأکید ویژهای بر اصالت خانوادگی نخستین عروس خانواده سلطنت میکرد.
همین باعث شده بود در میان دختران ایرانی گزینه مناسبی که نظر شاه را جلب کند، برای ازدواج با ولیعهد وجود نداشته باشد. محمود جم که دو سالی میشد به جای محمد علی فروغی رئیسالوزرا شده بود، مسئول بررسی گزینههای مناسب در میان خانواده سلطنتی دیگر کشورها شد.
مصر که سابقه روابط دوستانه - ولو در ظاهر- با ایران داشت، خیلی زود تبدیل به گزینه اصلی شد. تصاویر یکی از شاهدختها به ایران ارسال شد و بالاخره شاه به وصلت رضایت داد. بسیاری این ازدواج را تصمیم انگلیس میدانند و بعضی تمایل شاه ایران برای داشتن ولیعهدی دو رگه، هرچه باشد نمیتوان شرایط منطقه و وضعیت سیاسی دو کشور را در این وصلت بی تأثیر دانست.
فوزیه فؤاد شاهدخت 17 ساله مصری و ولیعهد 19 ساله ایران قرار بود با ازدواجشان روابط دو کشور را بهبود بخشند. مذاکرات با دربار ملک فاروق را سلطان احمد راد که وزیر مختار ایران در مصر بود، آغاز کرد، اما بعد از احضار او و جانشینی جواد سینکی در این منصب، سینکی بود که در تلگرافی اعلام کرد: «درباره موضوع مورد علاقه مذاکره شد و موافقت به عمل آمد.
هیأتی فوراً به سوی قاهره حرکت نماید تا رسماً اعلام نامزدی کند» چهاردهم خرداد 1317 محمود جم نخست وزیر وقت، در رأس هیأتی راهی قاهره شد تا مقدمات را فراهم کند.
بر اساس اصل سی و هفتم متمم قانون اساسی مادر ولیعهد باید دارای نسب ایرانی باشد. به همین دلیل مجلس در اقدامی بیسابقه به فوزیه «صفت ایرانی» اعطا کرد. در مصر هم اختلاف مذهبی شاهدخت و ولیعهد با حکمی که شیخ الازهرصادر کرد، بر طرف شد. طی این حکم ممنوعیت ازدواج بین فرد سنی و شیعه برداشته شد. این تبصرههای قانونی و مذهبی، مهر تأیید دیگری است بر اراده سیاسی که در پس این ازدواج پنهان بود.
روز بیست و چهارم اسفند 1317 با ثبت رسمی ازدواج بین ولیعهد ایران و شاهزاده مصری در کاخ عابدین قاهره، روابط دو کشور وارد فاز جدیدی شد. جشنهای باشکوهی در قاهره و تهران، به مناسبت این وصلت برگزار شد. هر چند شکوه این جشنها، شگفتی رسانههای آن روزگار را برانگیخت، اما همه چیز خیلی زود رنگ باخت. دو سال بعد از این ازدواج شهناز نخستین فرزند ولیعهد متولد شد.
در فاصله کوتاهی شاه به اجبار راه ژوهانسبورگ را در پیش گرفت و تبعید شد و ولیعهد به تخت سلطنت نشست. با شروع جنگ و اشغال ایران، همه چیز تحت تأثیر شرایط قرار گرفت. روابط میان درباریان و شاه و شهبانویش هم از این قاعده مستثنا نبود.
شش سال بعد از آن جشنهای مجلل در کاخهای صاحبقرانیه تهران و عابدین قاهره، فوزیه سفری به زادگاهش داشت. سفری بی بازگشت. پیگیریهای دربار ایران برای بازگشت عروس خانواده سلطنتی نتیجه نداشت. فوزیه فؤاد یک سال بعد در نامهای خطاب به شاه ایران نوشت: «ازدواج ما، برای اعلیحضرت و من، آن سعادتی را که حق هر دوی ماست، به ارمغان نیاورد. من میدانم که طلاق برای هر دوی ما دردآور است، ولی ما باید در راه کشورهای خود فداکاری کنیم.»
مورخان معاصر فوزیه را زنی آرام و افسرده و غمگین معرفی کردهاند. عروسی با زیبایی ستودنی که مورد توجه و تفقد پدر همسر خود بود، اما مدام آماج زخم زبانهای زنان دربار بود. شخصیت نخستین عروس خاندان سلطنتی پهلوی، اما ابعاد دیگری هم داشت که شاید مورخان معاصر از سر مصلحت کمتر به آنها پرداختهاند.
شاهدخت مصری تا سالهای پایانی عمر خود در میان هموطنانش به عنوان زنی که در راستای احقاق حقوق و بهبود وضعیت اجتماعی زنان تلاش میکند و دغدغههای اجتماعی دارد، شناخته میشد. فوزیه وقتی ملکه ایران بود هم اهداف اجتماعی خود را دنبال میکرد.
در همان سالها و بعد از تولد دخترش شهناز «بنگاه حمایت از زنان باردار و کودکان» را تأسیس کرد. مدتی هم بعد از جدایی از شاه ایران به عنوان پرستار داوطلب در جبهه جنگ بین اعراب و اسرائیل حضور داشت. فوزیه فؤاد بعد از جدایی از محمدرضا پهلوی، با یکی از افسران ارتش مصر ازدواج کرد و در سال 2013 در اسکندریه مصر درگذشت.
منبع: روزنامه ایران