«سرزمین موعود» /۲

کتاب باراک اوباما؛ مدودف از سرعت رشد هسته‌ای ایران غافلگیر شده بود

اوباما می‌نویسد: به رئیس‌جمهور روسیه گفتم همکاری‌هایمان برای توقف برنامه هسته‌ای ایران قطعاً روی تصمیم من درباره سپر موشکی آمریکا در اروپا تأثیر می‌گذارد؛ مدودف به انگلیسی گفت: می‌فهمم.

سرویس جهان مشرق - باراک اوباما، رئیس‌جمهور سابق آمریکا (بین سال‌های 2009 تا 2017)، تجربیات دوران ریاست‌جمهوری‌اش را در قالب مجموعه‌ای دو جلدی مکتوب کرده است که جلد اول آن تحت عنوان «سرزمین موعود [1] » در 768 صفحه، روز سه‌شنبه، 17 نوامبر 2020 (27 آبان 99) منتشر شد. این کتاب که توانسته نظر مساعد منتقدان را به خود جلب کند، مورد استقبال فوق‌العاده خوانندگان هم قرار گرفته است؛ استقبالی که خود اوباما هم اقرار دارد آن را تا اندازه‌ای به پیروزی جو بایدن، معاون اولش در دوران ریاست‌جمهوری، در انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری در آمریکا مدیون است [2] .

 

جلد کتاب «سرزمین موعود» نوشته باراک اوباما (+)


سرویس جهان مشرق قصد دارد طی روزهای آینده، ترجمه بخش‌های مهم کتاب «سرزمین موعود»، به ویژه بخش‌های مربوط به ایران، را در قالب یک مجموعه گزارش منتشر کند. لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع نخبگان و تصمیم‌گیران عرصه سیاسی کشور از محتوای کتاب باراک اوباما این مجموعه گزارش را منتشر می‌کند و دیدگاه‌ها، ادعاها و القائات کتاب مذکور لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.


آن‌چه در ادامه می‌خوانید، قسمت دوم از ترجمه منتخب کتاب «سرزمین موعود» است. قسمت اول این مجموعه گزارش را می‌توانید از این‌جا بخوانید. قسمت‌های بعدی این مجموعه به زودی در مشرق منتشر خواهند شد.


قسمت دوم/

بخش چهارم: جنگِ خوب/فصل چهاردهم

از میان همه رهبرانِ بریکس [3] [گروه اقتصادهای در حال ظهور، شامل برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی] که در اجلاس گروه 20 شرکت داشتند، بیش‌تر از همه علاقمند به صحبت با [دمیتری] مدودف [4] [رئیس‌جمهور روسیه بین سال‌های 2008 تا 2012 و نخست‌وزیر این کشور بین سال‌های 2012 تا 2020] بودم. رابطه آمریکا و روسیه در سطح فوق‌العاده پایینی قرار داشت. تابستان گذشته (چند ماه پس از مراسم تحلیف مدودف) روسیه به کشور همسایه‌ی خود گرجستان [5] ، از کشورهای شورویِ سابق، حمله کرده و دو استان آن را تحت اشغال غیرقانونی خود درآورده بود؛ که این باعث بروز خشونت میان دو کشور و ایجاد تنش با دیگر کشورهای هم‌مرز شد.

نقشه‌ی مناطق جدایی‌طلب و موردمناقشه اوستیای جنوبی (راست) و آبخازیا در گرجستان در جریان جنگ سال 2008 میان این کشور و روسیه (+)

از نظر ما، این نشانه افزایش جسارت و به طور کلی تشدید جنگ‌طلبیِ [ولادیمیر] پوتین [6] [رئیس‌جمهور روسیه] بود: خودداریِ نگران‌کننده‌ی او از احترام به حاکمیت کشورهای دیگر و زیر پا گذاشتن قوانین بین‌المللی در سطح گسترده‌تر. به علاوه، از بسیاری جهات، به نظر می‌رسید پوتین از این اقدامش قِسِر هم در رفته است؛ دولت [جورج] بوش [7] [پسر، رئیس‌جمهور قبل از اوباما، بین سال‌های 2001 تا 2009] به جز تعلیق روابط دیپلماتیک، عملاً کار دیگری برای مجازات روسیه به خاطر این تجاوز انجام نداده بود، و بقیه جهان هم شانه‌های خود را بالا انداخته و اعتنایی نکرده بودند. این باعث می‌شد هرگونه تلاش دیرهنگام برای منزوی کردن روسیه تقریباً یقیناً با شکست مواجه شود. امید دولت من آغازِ طرحی بود که نام آن را گذاشته بودیم «ریست» [8] [یا «ازسرگیری» روابط دوجانبه] ؛ باز کردنِ باب مذاکرات به منظور حفاظت از منافعمان، حمایت از شرکای دموکراتیک‌مان در منطقه، و جلب همکاری بین‌المللی در زمینه اهدافمان برای جلوگیری از اشاعه و خلع سلاح هسته‌ای. برای این منظور، ترتیبی داده بودیم که من و مدودف یک روز قبل از اجلاس، دیدار خصوصی داشته باشیم.

هیلاری کلینتون (راست)، وزیر خارجه دولت اول باراک اوباما، و سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، در حال فشردن دکمه‌ی «ریست» یا ازسرگیری روابط میان دو کشور در ماه مارس سال 2009؛ روی این دکمه به زبان انگلیسی نوشته شده بود «ریست» (که در این تصویر هم، در صورت بزرگ‌نمایی، مشخص است)، اما معنای این کلمه به زبان روسی (اشتباهاً) «اضافه‌بار» نوشته شده بود؛ به علاوه، خودِ دکمه نیز شبیه دکمه‌هایی بود که معمولاً برای «توقف اضطراری» در محیط‌های صنعتی از آن‌ها استفاده می‌شود (+)

به منظور آمادگی برای این جلسه، به دو کارشناس مسائل روسیه اتکا کردم: بیل برنز [9] ، معاون وزیر خارجه در امور سیاسی، و مایکل مک‌فاول [10] ، مدیر ارشد شورای امنیت ملی در امور روسیه و اوراسیا. برنز، دیپلماتی باسابقه که در دولت بوش سفیر آمریکا در روسیه بود، قدبلند بود، سبیل می‌گذاشت، و کمی خمیده بود؛ با صدایی ملایم و ظاهری شبیهِ اساتید لفظِ قلمِ آکسفورد. از طرف دیگر، مک‌فاول پر از شور و انرژی بود؛ با لبخندی گشاده و موی پرپشت و بلوند. مک‌فاول که اهل مونتاناست همزمان با تدریس در دانشگاه استنفورد، به تیم انتخاباتی من هم مشاوره می‌داد، و به نظر می‌رسید تمام جمله‌هایش را با علامت تعجب به پایان می‌رساند.

از میان این دو، مک‌فاول نسبت به توانایی ما برای تأثیرگذاری بر روسیه خوش‌بین‌تر بود؛ تا حدودی به این دلیل که اوایل دهه 1990، در روزهای پرهیجانِ تحولِ سیاسی در مسکو زندگی کرده بود؛ ابتدا به عنوان محقق و بعداً به عنوان مدیرِ مقیمِ یک سازمان طرفدار دموکراسی که بخشی از بودجه آن توسط دولت آمریکا تأمین می‌شد. اگرچه وقتی بحث مدودف شد، مک‌فاول هم با برنز هم‌عقیده بود که نباید انتظار زیادی از مدودف داشته باشم. می‌گفت: «مدودف علاقمند است رابطه خوبی با شما برقرار کند تا نشان دهد که او شایسته‌ی حضور روی صحنه‌ی جهانی است. اما باید به یاد داشته باشید که هنوز پوتین است که تصمیم‌ها را می‌گیرد.»

دیدار باراک اوباما (چپ)، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، با ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، در حاشیه اجلاس گروه 8 در ایرلند شمالی در ماه ژوئن سال 2013؛ بسیاری از کارشناسان، این تصویر را نمود بارز روابط واشینگتن-مسکو در آن زمان و شکست طرح «ریست» می‌دانند [11] (+)

با نگاهی به زندگی‌نامه دمیتری مدودف، می‌توانستم درک کنم که چرا همه تصور می‌کنند شدیداً تحت کنترل است. تازه دهه چهارم زندگی‌اش را شروع کرده بود و به عنوان تنها فرزندِ دو استاد دانشگاه، با رفاهِ نسبی بزرگ شده بود؛ اواخر دهه 1980 در رشته حقوق تحصیل کرده بود، در دانشگاه ایالتی دولتی لِنینگراد تدریس کرده بود، و اولین بار اوایل دهه 1990، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، زمانی با پوتین آشنا شده بود که هر دو برای شهردار سن‌پترزبورگ کار می‌کردند. با این‌که پوتین در سیاست باقی ماند و سرانجام در زمان ریاست‌جمهوری بوریس یِلتسین [12] [اولین رئیس‌جمهور روسیه بین سال‌های 1991 تا 1999]، نخست‌وزیر شد، مدودف از روابط سیاسی‌اش برای به دست آوردن یک سِمتِ اجرایی و سهام مالکیت بزرگ‌ترین شرکت الوار روسیه استفاده کرد. در آن زمان، خصوصی‌سازیِ نابسامانِ دارایی‌های دولتی، ثروت تضمین‌شده‌ای نصیب سهام‌دارانی می‌کرد که پارتی‌های قوی‌ای داشتند.

به این ترتیب، مدودف بی‌سروصدا به مردی ثروتمند تبدیل شد که برای کار روی پروژه‌های مختلف شهری به او مراجعه می‌کردند، بدون این‌که در کانون توجه قرار بگیرد. بالأخره اواخر سال 1999 بود که پای مدودف توسط پوتین برای به عهده گرفتن سِمتی عالی‌رتبه در مسکو به دولت باز شد. تنها یک ماه بعد، یلتسین ناگهان استعفا داد و جایگاه پوتین از نخست‌وزیر به رئیس‌جمهورِ موقت ارتقا پیدا کرد؛ مدودف هم به تبعِ پوتین ترقی کرد.

به عبارت دیگر، مدودف یک تکنوکرات و یک اپراتورِ پشتِ صحنه بود؛ بدون این‌که شهرتی در صحنه‌ی عمومی یا پایگاه [حمایتِ] سیاسیِ خاص خودش را داشته باشد. وقتی هم برای دیدارمان واردِ وینفیلدهاوس، اقامتگاه مجللِ سفیر آمریکا در حومه‌ی لندن، شد، دقیقاً همین‌گونه بود: مردی با جثه‌ی کوچک، موی تیره، و خوش‌برخورد؛ با رفتاری کمی رسمی و متواضع؛ بیش‌تر مشاورِ مدیریتِ بین‌الملل به نظر می‌رسید تا سیاستمدار یا عضو بلندپایه‌ی یک حزب. ظاهراً انگلیسی را متوجه می‌شد، اما ترجیح می‌داد با مترجم صحبت کند.

‌دیدار باراک اوباما (راست)، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، با دمیتری مدودف، رئیس‌جمهور وقت روسیه، در وینفیلدهاوس، اقامتگاه سفیر آمریکا در ‌لندن، در تاریخ 1 آوریل 2009، یک روز قبل از اجلاس گروه 20 در این شهر (+)

گفت‌وگویم با مدودف را با موضوع اشغال نظامی گرجستان توسط کشورش آغاز کردم. همان‌طور که انتظار می‌رفت، مدودف به دقت به نکات [دیکته‌شده برایش در] گفت‌وگوی رسمی پایبند بود. دولت گرجستان را به خاطر تسریع بحران مقصر دانست و تأکید کرد روسیه فقط برای محافظت از شهروندان روس در برابر خشونت دست به اقدام زده است. استدلال من، مبنی بر این‌که حمله و ادامه اشغال نقض حاکمیت گرجستان و قوانین بین‌المللی است، را رد کرد و صراحتاً معتقد بود که بر خلاف نیروهای آمریکا در عراق، نیروهای روسی به عنوان نیروهای آزادی‌بخش مورد استقبال مردم گرجستان هستند. با شنیدن همه این‌ها، حرفی را یادم آمد که الکساندر سولژنیتسین [13] ، نویسنده مخالفِ روس، در مورد سیاست در دوران شوروی گفته بود: «دروغ نه تنها به یک مقوله اخلاقی، بلکه به یکی از ستون‌های دولت تبدیل شده است [14]

اگرچه لجبازیِ مدودف درباره گرجستان به من یادآوری کرد که او به‌هیچ‌وجه سیاستمدار نمونه‌ای نیست، اما متوجه شدم که بی‌طرفیِ کنایه‌آمیز و خاصی در نحوه‌ی بیان او وجود دارد؛ انگار می‌خواست بدانم که خودش واقعاً به همه چیزهایی که می‌گوید، اعتقاد ندارد. وقتی بحث به موضوعات دیگر کشیده شد، خلق‌وخوی او هم تغییر کرد. در مورد گام‌های مورد نیاز برای مدیریت بحران مالی به خوبی در جریان مسائل قرار داشت و صحبت‌هایش سازنده بود. اشتیاق خود را در مورد طرح «ریستِ» روابط آمریکا و روسیه ابراز کرد؛ به ویژه وقتی صحبت از گسترش همکاری در زمینه مسائل غیرنظامی مانند آموزش، علوم، فناوری و تجارت مطرح شد. با ارائه پیشنهاد داوطلبانه (و بی‌سابقه‌ی) استفاده ارتش آمریکا از حریم هوایی روسیه برای انتقال نیرو و تجهیزات به افغانستان، ما را شگفت‌زده کرد؛ پیشنهادی که اتکای ما به مسیرهای انحصاری، پرهزینه، و بعضاً غیرقابل‌اتکای پاکستانی را کاهش می‌داد.

و در مورد مهم‌ترین اولویت من (همکاری آمریکا و روسیه برای جلوگیری از اشاعه سلاح‌های هسته‌ای، از جمله تلاش احتمالی ایران برای دستیابی به سلاح هسته‌ای) هم مدودف آمادگی خود را برای تعامل با صراحت و انعطاف‌پذیری نشان داد. پیشنهاد من را پذیرفت که کارشناسان مربوطه‌ی کشورهایمان بلافاصله مذاکره درباره کاهش ذخایر هسته‌ای را به عنوان اقدامی در تکمیل «پیمان کاهش تسلیحات استراتژیک [15] » [موسوم به «شروع» یا START] که در پایان سال 2009 منقضی می‌شد، آغاز کنند. اگرچه حاضر نشد به یک اقدام بین‌المللی برای محدود کردن ایران تن بدهد، اما این گزینه را به‌کلی رد نکرد؛ حتی اذعان کرد که سرعت پیشرفت برنامه‌های هسته‌ای و موشکی ایران بسیار بیش‌تر از آن چیزی بوده که مسکو انتظار داشت؛ اعترافی که نه مک‌فاول و نه برنز به یاد نمی‌آوردند یک مقام روسی تا آن زمان کرده باشد، حتی در جلسات خصوصی.

باراک اوباما (چپ)، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، و دمیتری مدودف، رئیس‌جمهور وقت روسیه، بعد از امضای پیمان کاهش تسلیحات استراتژیک (موسوم به «شروع جدید [16] ») در ماه آوریل سال 2010 (+)

با این حال، مدودف اصلاً سریع راضی نمی‌شد. در جریان بحث‌هایمان در مورد منع اشاعه سلاح‌های هسته‌ای به صراحت نشان داد که روسیه یک اولویت خاص برای خودش دارد: می‌خواهد ما در تصمیم دولت بوش برای ساخت یک سامانه دفاع موشکی در لهستان و جمهوری چک بازنگری کنیم. من اعتقاد داشتم مدودف دارد به نمایندگی از پوتین صحبت می‌کند، که به‌درستی فهمیده بود دلیل اصلی اشتیاق لهستانی‌ها و چِک‌ها به میزبانی از سامانه‌ی ما این است که این سامانه، افزایش قابلیت‌های نظامی آمریکا در خاک آن‌ها را تضمین می‌کند، و سپر محافظی دیگری علیه تهدیدات روسیه است.

واقعیت این است که ما پیشاپیش، بدون این‌که روس‌ها بدانند، در فکر بازنگریِ نظریه‌ی به‌راه‌اندازی یک سامانه دفاع موشکیِ زمینی در اروپا بودیم. پیش از این‌که راهی لندن شوم، رابرت گیتس [17] [وزیر دفاع وقت آمریکا] به من اطلاع داده بود که ارزیابیِ طرح‌های تهیه‌شده در دوره بوش نشان می‌دهد این طرح‌ها در برابر اضطراری‌ترین تهدیدها (عمدتاً ایران)، کارایی بالقوه‌ی کم‌تریِ از آن‌چه که ابتدا پیش‌بینی می‌شد، دارند. گیتس پیشنهاد داده بود پیش از هرگونه تصمیم‌گیری در این‌باره، دستور بررسیِ طرح‌های احتمالیِ دیگر را بدهم.

نمی‌خواستم درخواست مدودف مبنی بر گنجاندن موضوع دفاع موشکی در مذاکرات آینده درباره پیمان کاهش تسلیحات استراتژیک را بپذیرم. با این حال اعتقاد داشتم کاهش نگرانی‌های روسیه به نفع ماست. و خوش‌بختانه زمان‌بندیِ این دیدار [با پیشنهاد گیتس] به من امکان داد مطمئن شوم که مدودف لندن را دست خالی ترک نمی‌کند: تصمیمم برای بازنگری طرح‌هایمان در اروپا را مطرح کردم تا به این ترتیب نشان بدهم حاضرم درباره این موضوع با حسن نیت بحث کنیم. اما این را هم گفتم که پیشرفت‌ها در زمینه متوقف کردن برنامه هسته‌ای ایران، قطعاً در تصمیم‌گیری من درباره اروپا تأثیرگذار خواهد بود؛ پیامی نه چندان در لفافه، که مدودف حتی قبل از این‌که مترجم آن را ترجمه کند، به آن پاسخ داد. لبخند ملایمی زد و به انگلیسی گفت: «می‌فهمم.»

مذاکره باراک اوباما (راست)، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، و دمیتری مدودف، رئیس‌جمهور وقت روسیه، پیش از اجلاس سال 2009 گروه 20 در لندن؛ اوباما می‌گوید در این گفت‌وگویش با مدودف، موضوع نگرانی روسیه از سپر موشکی آمریکا در اروپا را به پرونده هسته‌ای ایران گره زده است (+)

در سفری که به پراگ [پایتخت جمهوری چک] داشتم، مقامات اتحادیه اروپا در مورد ظهور احزاب راست افراطی در سراسر اروپا و تأثیر بحران اقتصادی بر افزایش ملی‌گرایی، احساسات ضدمهاجرتی و بدبینی نسبت به یک‌پارچگی [و تعمیق روابط میان کشورهای اروپایی] هشدار داده بودند. واتسلاف کلاوس [18] ، رئیس‌جمهور وقت جمهوری چک، که دیدار کوتاهی به نشانه ادای احترام با او داشتم، تجسم برخی از همین گرایش‌ها بود. او که صراحتاً یک «اتحادیه اروپاگریز [19] » [مخالف گسترش و تعمیق روابط در قالب اتحادیه اروپا] بود و از سال 2003 رئیس‌جمهور جمهوری چک بود، طرفدار دوآتشه‌ی بازارِ آزاد بود و طرفدار دوآتشه‌ی ولادیمیر پوتین. و اگرچه ما در طول گفت‌وگو سعی در حفظ ملایمت و آرامش داشتیم، اما آن‌چه من از سوابق عمومی او می‌دانستم (حمایت از اقدامات در جهت سانسور در تلویزیون جمهوری چک، مخالفت با حقوق مردان و زنان همجنس‌گرا، و شهرتش در انکار تغییرات اقلیمی) باعث می‌شد امید چندانی به رویه‌های سیاسی در اروپای مرکزی نداشته نباشم.

تشخیص این‌که این گرایش‌ها چه‌قدر پایدار خواهند بود، دشوار بود. با خودم می‌گفتم این ماهیتِ دموکراسی‌ها (از جمله خود آمریکا) ست که میان دوره‌های «تحولات ترقی‌طلبانه» و «عقب‌گرد محافظه‌کارانه» نوسان می‌کنند. اتفاقاً نکته‌ی جالب این بود که کلاوس چه‌قدر راحت می‌توانست در مجلس سنای [تحت کنترل] جمهوری‌خواهان در کشور خودمان کرسی به دست بیاورد؛ همان‌طور که به‌راحتی می‌توانستم اردوغان را به عنوان یک دلال قدرت محلی در شورای شهر شیکاگو [مرکز ایالت ایلینویز که یکی از دموکرات‌ترین ایالت‌های آمریکا محسوب می‌شود] تصور کنم. اما نمی‌دانستم باید از این بابت خوشحال باشم یا نگران.

به این حال، من برای ارزیابی وضعیت دموکراسی به پراگ نیامده بودم؛ برنامه‌مان این بود که از تنها سخنرانی بزرگ عمومی‌ام برای تشریح یکی از مهم‌ترین برنامه‌های سیاست خارجی‌ام استفاده کنم: کاهش و در نهایت نابودی سلاح‌های هسته‌ای. از چهار سال قبل که به عنوان نماینده سنا انتخاب شدم، روی این موضوع کار کرده بودم؛ و اگرچه تبلیغِ نظریه‌ای که بسیاری آن را یک هدف آرمان‌شهری می‌دانستند، خطرات خودش را داشت، اما به تیمم گفتم اتفاقاً نکته دقیقاً همین است: حتی پیشرفت اندک در این زمینه هم نیاز به دیدگاهی جسورانه و فراگیر داشت. می‌خواستم اگر فقط یک چیز برای مالیا [دختر بزرگ باراک اوباما] و ساشا [دختر کوچک باراک اوباما] به ارث بگذارم، آن یک چیز، رهایی از احتمالِ وقوعِ آخرالزمان به دست خود بشر باشد.

حضور باراک اوباما (چپ) رئیس‌جمهورِ منتخبِ وقت آمریکا، همسرش میشل اوباما، بانوی اولِ منتخب، و دخترانش مالیا (دوم از راست) و ساشا (دوم از چپ) در جشن پیروزی در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 2008 آمریکا در شیکاگو (+)

البته برای تمرکز روی مسئله هسته‌ای به گونه‌ای که در سراسر اروپا خبرساز شود، دلیل دیگر و عملی‌تری هم داشتم: باید راهی برای جلوگیری از پیشرفت برنامه‌های هسته‌ای ایران و کره شمالی پیدا می‌کردیم. (اتفاقاً یک روز قبل از سخنرانی من، کره شمالی یک موشک دوربرد در اقیانوس آرام شلیک کرده بود؛ فقط برای این‌که توجه ما را جلب کند.) وقت آن بود که فشارهای بین‌المللی بر هر دو کشور را افزایش دهیم؛ از جمله با تحریم‌های قابل‌اجرای اقتصادی؛ و می‌دانستم انجام این کار بسیار آسان‌تر خواهد بود اگر بتوانم نشان بدهم که آمریکا علاقمند است نه تنها انگیزه جهانی برای خلع‌سلاح هسته‌ای را احیا کند، بلکه فعالانه ذخایر هسته‌ای خود را نیز کاهش دهد.


آن‌چه خواندید، قسمت دوم از ترجمه منتخب کتاب «سرزمین موعود» نوشته‌ی باراک اوباما، رئیس‌جمهور سابق آمریکا بود. قسمت اول این مجموعه گزارش را می‌توانید از این‌جا بخوانید. قسمت‌های بعدی این مجموعه به زودی در مشرق منتشر خواهند شد.

در همین‌باره بخوانید:

›› روابط مالکی با تهران نشان‌دهنده قدرت استراتژیک ایران در منطقه بود


برای مطالعه ترجمه‌های قبلی مشرق از کتاب‌های مهم بین‌المللی، از جمله کتاب «اتاقی که اتفاق آن‌جا افتاد» نوشته جان بولتون، مشاور امنیت ملی سابق آمریکا در دولت دونالد ترامپ، و کتاب «انتخاب‌های سخت» نوشته هیلاری کلینتون، وزیر خارجه سابق آمریکا در دولت اول باراک اوباما، می‌توانید به کتاب‌خانه مشرق مراجعه کنید.


[1] سرزمین موعود (کتاب) لینک

[2] Barack Obama memoir tops Michelle's in first-day sales Link

[3] بریکس لینک

[4] Dmitry Medvedev Link

[5] جنگ اوستیای جنوبی 2008 لینک

[6] Vladimir Putin Link

[7] George W. Bush Link

[8] Russian reset Link

[9] William Joseph Burns Link

[10] Michael McFaul Link

[11] The failure of the U.S.-Russia reset in 9 photos Link

[12] Boris Yeltsin Link

[13] Aleksandr Solzhenitsyn Link

[14] Alexander Solzhenitsyn 1918–2008 Link

[15] START I Link

[16] New START Link

[17] Robert Gates Link

[18] Václav Klaus Link

[19] شکاکیت به اروپا لینک

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان