ماهان شبکه ایرانیان

ولادت حضرت زینب و روز پرستار

الف) راوی روایات اهل بیت و خطبۀ فدکیه: حضرت زینب(ع) از مادر و پدربزرگوارش، برادران گرامی اش، ام سلمه، ام هانی و دیگر زنان روایت کرده است و از جمله کسانی که از او روایت کرده اند، ابن عباس، امام سجاد(ع)، عبدالله بن جعفر، فاطمه صغری (ع) دختر امام حسین(ع)) و دیگرانند.

ولادت حضرت زینب و روز پرستار

1- حضرت زینب(ع) قبل از قیام عاشورا

الف) راوی روایات اهل بیت و خطبۀ فدکیه: حضرت زینب(ع) از مادر و پدربزرگوارش، برادران گرامی اش، ام سلمه، ام هانی و دیگر زنان روایت کرده است و از جمله کسانی که از او روایت کرده اند، ابن عباس، امام سجاد(ع)، عبدالله بن جعفر، فاطمه صغری (ع) دختر امام حسین(ع)) و دیگرانند.

حضرت زینب(ع) در حدود پنج سالگی، خطبۀ سیاسی فدکیه را حفظ و برای مردم روایت می فرمود. در همین سنین مادر خود را از دست داد و با وجود سن کم، خطبه فدکیه از سوی حضرت روایت شده است.[1]

ب) معروف به عقیلة: حضرت زینب(ع) را عقیلة بنی هاشم، عقیلةالطالبین، عقیلةالقریش، عقیلةالنساء و... لقب داده اند.[2]

مثلا ابن عباس وقتی می خواهد از حضرت زینب(ع) چیزی نقل کند می گوید: «حَدّثتَنَی عَقیلَتُنَا زینَب»[3].

عقیل از عقل می آید؛ یعنی علاوه بر جرأت، جسارت و شجاعتی که در حضرت بوده، عاقل ترین زنان اهل بیت(ع) و حتی کل بنی هاشم بوده است.

ج) مدرّس بانوان: حضرت زینب(ع) در زمان خلافت پدرشان در کوفه برای زنان کرسی تدریس داشتند و برای آنان تفسیر قرآن بیان می فرمودند و خیلی از زنان کوفه در محضر ایشان قرآن آموختند. امیرالمؤمنین(ع) نیز بعضی تفاسیر را گوش می کردند. در تاریخ آمده است که حضرت زینب(ع) قرآن را تفسیر می کردند تا به آیۀ «کهیعص» رسیدند. فرمودند: کاف؛ یعنی کربلا، هاء؛ یعنی هلاکت، یاء؛ یعنی یزید، عین؛ یعنی عترت و صاد؛ یعنی صبر. امیرالمؤمنین (ع) صورت دختر را بوسیده، فرمودند که حق آیه را ادا کردی.[4]

2- تقویت روحیۀ پرستاری

پرستاری در اسلام، از حرفه های مقدس است. تاریخ اسلام از پرستارانی چون: ام سَلَمه، رَبیع، امّ سَنان و... و در رأس همۀ آنها، حضرت فاطمه و زینب(ع) نام می بَرد. تاریخ انقلاب اسلامی نیز شاهد جانفشانی و از خودگذشتگی های پرستارانی است که وظیفۀ امداد رزمندگان غیور میهن اسلامی را بر عهده داشتند. بعضی از این بزرگواران نیز شربت شیرین شهادت نوشیدند و برگ زرینی در صفحۀ خدمات پرافتخار این قشر زحمتکش بر جای نهادند.

امیرمؤمنان(ع) از رسول خدا(ص) روایت فرموده است که: «مَنْ سَعَی لِمَرِیضٍ فِی حَاجَةٍ قَضاها أو لَم یقضِها، خَرَجَ من ذُنوبِهِ کیوم وَلَدَتهُ امُّهُ. فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ فَإِنْ کانَ الْمرِیضُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ أَوَ لَیْسَ ذَاکَ أَعْظَمَ أَجْراً إِذَا سَعَی فِی حَاجَهٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ؟ قالَ: نعَم؛[5] هر کسی در برآوردن نیاز بیماری بکوشد؛ چه موفق شود و چه نشود، از گناهانش بیرون آید، مانند روزی که از مادرش متولد شده است. مردی از انصار عرض کرد: یا رسول الله! پدر و مادرم به قربانت. اگر بیمار از خاندانش باشد، اجر بیش تری ندارد که در کار او تلاش کند؟ فرمود: چرا.»

از رسول خدا(ص) نقل شده است که فرمودند: «منْ أَعَانَ ضَعِیفاً فِی بَدَنِهِ عَلَی أَمْرِهِ أَعانَهُ اللَّه عَلَی أَمْرِهِ وَ نَصَبَ لَهُ فِی الْقِیامَةِ مَلَائِکةً یعِینُونَهُ عَلَی قَطْعِ تِلْک الْأَهْوَالِ وَ عبُورِ تلْک الْخَنَادِقِ مِنَ النَّارِ حَتَّی لَا یصیبَهُ منْ دُخَانِهَا وَ علَی سمُومِهَا وَ علَی عُبُورِ الصِّرَاطِ إِلَی الْجَنَّةِ سَالِماً آمِناً؛[6] هر کسی به یک ناتوان جسمی یاری کند، خداوند او را در کارهایش یاری خواهد کرد و در روز قیامت فرشتگانی را می گمارد تا او را در پیمودن اهوال قیامت و عبور از گودال های آتش  بدون اینکه به او از دودها و سموم آن آسیبی برسد  و در گذشتن از صراط به سوی بهشت، او را با سلامت کامل و امنیت یاری دهند.»

رسول خدا(ص) می فرمایند: «مَن قامَ عَلی مریضٍ یوماً و لَیلَةً، بعَثَهُ اللّهُ تَعالی معَ إبراهیمَ الخَلیلِ (ع) فَجازَ عَلَی الصراطِ کالبرقِ اللّامِعِ؛[7] کسی که یک شبانه روز پرستاری بیماری را بر عهده بگیرد، خداوند او را با ابراهیم خلیل(ع) محشور و مانند برقی پر درخشش از صراط عبور می کند.»

علامه مجلسی(ره) از حضرت علی(ع) چنین نقل می کند: «أخَذَتنِی الحُمّی لَیلَةً، فَأَسهَرَتنی، فسَهرَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لِسَهَری، فَباتَ لَیلَتَهُ بَینی وبَینَ مُصَلّاهُ؛ یصَلّی ما قُدِّرَ لَهُ، ثمَّ یأتینی یسأَلُنی وینظُرُ إلَی، فَلَم یزَل ذلِک دَأبُهُ حَتّی أصبَحَ فلَمّا صلّی بأَصحابِهِ الغداةَ قالَ: اللّهُمَّ اشفِ علِیا و عافِهِ فَإِنَّهُ أسهَرَنِی اللَّیلَةَ مِمّا بِه؛[8] شبی تب کردم و تا صبح نخوابیدم. پیامبر(ص) نیز به خاطر بیدار ماندن من، بیدار ماند و آن شب را بین من و مصلّایش گذراند. مقداری نماز می خواند و سپس نزد من می آمد و از احوالم جویا می شد و مرا می نگریست و کارش این بود تا اینکه صبح شد، پس چون نماز صبح را با اصحابش خواند، فرمود: خدایا! علی را شفا ده و عافیت بخش که او امشب مرا به خاطر بیماری اش بیدار نگهداشت!»

امام خمینی(ره) در این باره می فرماید: «این شغل پرستاری از شغلهای بسیار شریفی است که اگر چنانچه انسان به وظایف انسانی و شرعی خودش عمل بکند، این یک عبادتی است که در تراز عبادتهای درجۀ اول است. پرستاری از بیمار، امر بسیار مشکلی است؛ لکن خیلی ارزشمند است.»[9]

3- افشاگر بزرگ ترین فتنۀ تاریخ

حضرت زینب (ع) تندیس بصیرت، تجسم شجاعت و معنی کامل صبر و استقامت است. ایشان محضر هفت معصوم را درک کردند. کوتاه سخن اینکه: «فَانَّ فَضَائلَهَا وَ فَواضلَهَا وَ خَصَالَها وَ جَلالَهَا وَ عِلمَهَا وَ عَمَلَهَا وَ عِصمَتَهَا وَ عِفَّتَهَا وَ نُورَهَا وَ ضِیَائَهَا وَ شَرَفَهَا وَ بَهَائَهَا تَالِیَةُ اُمهَا صلَواتُ اللّه عَلَیهَا؛[10] فضایل، برتری ها، خصلتها، جلالت قدر، علم، عمل، عصمت، عفت، نورانیت، روشنایی، شرف و زیبایی اش همچون مادرش حضرت زهرا(ع) است.»

حضرت زینب(ع) شاگرد مکتب بصیرت آفرین مادرش، صدیقۀ طاهره(ع) و تربیت یافتۀ آغوش نبوت و امامت است. مصیبتها و فتنه های پی در پی او را آبدیده و همچون کوه استوار ساخت و از او شخصیتی آهنین آفرید. او در 5 سالگی در مصیبت از دست دادن جد گرامی اش، رسول اکرم(ص) اشک ریخت و با چند ماه فاصله در شهادت مادرش(ع) به سوگ نشست.

مشاهدۀ 25 سال غربت و مظلومیت پدر و فرق شکافته اش، حضرت زینب(ع) را در کوران حوادث روزگار پرورش داد. مسمومیت و مظلومیت برادرش امام حسن(ع) صحیفۀ دیگری از بی مهریهای انسان نماها را برای او رقم زد و در نهایت، خونین ترین حماسۀ تاریخ را که کم ترین مصیبتهای آن، شهادت برادران، فرزندان و برادرزاده های عزیز و گرامی اش بود، مشاهده کرد.

فتنه های سقیفه، غصب فدک، قتل عثمان، جمل، حکمیت، خوارج، ساباط و... همگی تجربه هایی بود تا حضرت زینب کبری (ع) را برای افشای بزرگ ترین فتنۀ تاریخ مهیا سازد و اگر مدیریت آن حضرت نبود، نه تنها موج بیداری اسلامی کوفه، شام، مدینه و... را فرا نمی گرفت؛ بلکه در همان کربلا می ماند و مسلمانان در رؤیای دیانت خویش می مردند.

4- زیبایی زندگی در فرهنگ زینبی

هرگاه سخن از حضرت زینب(ع) به میان می آید، نقش بی مثال آن حضرت در واقعۀ کربلا به ذهنها خطور می کند. این در حالی است که زندگانی بابرکت ایشان همواره سرمشقی است برای زندگی های امروزی که نباید به هیچ وجه از آن غفلت کرد. در اینجا به گوشه ای از زیبایی های زندگی حضرت زینب(ع) اشاره می کنیم:

الف) زیباترین بینش

تفسیر و برداشت صحیح از اوضاع جامعه و مسائل روز و موضع گیری مناسب و اقدام به هنگام، یکی از ویژگی های آن بانوی بزرگ کربلا و همان بینش و بصیرت نافذ ایشان می باشد. حضرت زینب(ع) با اهداف و برنامه های نهضت امام حسین(ع) آشنایی کامل داشت و می دانست که آن حضرت به زودی تاریخ را تغییر می دهد و طومار خلافت اموی ها را در هم می پیچد. به همین جهت در هر مرحله ای، موضع گیری و عکس العمل مناسبی داشت؛ از جمله، آنگاه که ابن زیاد ملعون با نیش زبانش نمک به زخم حضرت(ع) پاشید و برای آزردن او گفت: «کیفَ رَأَیتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِیک وَ أَهلِ بیتِک؛ کار خدا را با برادر و خانواده ات چگونه یافتی؟» او در واقع با تعریض می خواهد بگوید که «خدا» این بلاها را به سرتان آورد؛ اما حضرت زینب(ع) در پاسخ درنگ نکرد و با آرامشی که از صبر و رضای قلبی او حکایت داشت، فرمود: «ما رَأَیت إِلَّا جَمِیلاً؛[11] جز زیبایی، چیزی ندیدم.»

ابن زیاد از پاسخ یک زن به ظاهر اسیر؛ ولی این همه آزاده، در شگفت می ماند و از صبر و استقامت و تسلیم او در مقابل مصیبتها متعجب می شود و قدرت محاجه اش را از دست می دهد.

ب) زیباترین منش

با اینکه حضرت زینب(ع) دارای شوهر و فرزند بود، در عین حال همواره با امام زمانش همگام بود. هنگامی که عبدالله بن جعفر طیار(ره) به خواستگاری حضرت زینب(ع) رفت، امیرمؤمنان(ع) این ازدواج را به همان مهریۀ حضرت زهرا(ع)؛ ولی با دو شرط پذیرفت: اول آنکه حضرت زینب(ع) اقلاً روزی یکبار به دیدار برادرش حسین(ع) برود؛ و دیگر آنکه هرگاه امام حسین(ع) خواست به سفر برود، عبدالله اجازه دهد تا زینب(ع) با او همراه شود و مانع وی نگردد.

حضرت زینب(ع) تسلیم محض امام زمانش بود و حتی در لحظه ای که خیمه ها را آتش زدند، نزد امام سجاد (ع) به عنوان امام زمانش رفت تا کسب تکلیف کند، پس عرض کرد: ای یادگار گذشتگان... خیمه ها را آتش زده اند. چه کنیم؟ امام فرمود: «عَلیکنَّ بِالفَرَار؛[12] از آتش فرار کنید.»

ج) زیباترین روش

روش حضرت زینب(ع) همچون مادرش، روش روشنگری با خطبه های علوی گونه بود. ایشان در طول مدت اسارت، هم از ولایت دفاع کردند و هم به افشاگری علیه دشمن و تحقیر آنان پرداختند. در بخشی از خطبۀ خود که در مجلس یزید ایراد فرمود، آن فاسق را این گونه مورد خطاب قرار داد: «مع أنی و اللهِ یا عدوَّ الله و ابنَ عدوِّه أستَصغِر قدرَک و أستَعظِم تقریعَک غیرَ أنَّ العُیونَ عَبرَی و الصُدَورَ حَرَّی و ما یجزِی ذلک أو یغنِی عنّاَ و قُتِلَ الحسینُ؛[13] سوگند به خدا! ای دشمن خدا و ای پسر دشمن او! من ارزش تو را پست و ناچیز می شمرم و آن چوب زدنها و نکوهشهایت را گناهی بس بزرگ می دانم؛ اما چه کنم که دیده ها اشک ریزان و سینه ها سوزان است و این [اشک و آه] نه با آن [ظلم و گناه] برابری می کند و نه دردی از ما مداوا؛ هنگامی که دیگر حسین کشته شده است.»

5- بصیرت زینبی در کلام رهبری

«قوت شخصیت را ببینید! چقدر این شخصیت قوی است. دو روز قبل در یک بیابان برادر او را، امام او را، رهبر او را با این همه عزیزان و جوانان و فرزندان و اینها از بین برده اند، این جمع چند ده نفرۀ زنان و کودکان را اسیر کرده اند، آورده اند در مقابل چشم مردم، روی شتر اسارت، مردم آمده اند دارند تماشا می کنند، بعضی هلهله می کنند، بعضی هم گریه می کنند؛ در یک چنین شرایط بحرانی، ناگهان این خورشید عظمت طلوع می کند. همان لحنی را به کار می برد که پدرش امیرالمؤمنین(ع) بر روی منبر خلافت در مقابل امت خود به کار می برد؛ همان جور حرف می زند، با همان جور کلمات، با همان فصاحت و بلاغت، با همان بلندی مضمون و معنا: «یَا اَهلَ الکُوفَةِ یا اَهلَ الغَدرِ وَ الخَتلِ؛ ای خدعه گرها، ای کسانی که تظاهر کردید!» شاید خودتان باور هم کردید که دنباله رو اسلام و اهل بیت هستید؛ اما در امتحان این جور کم آوردید، در فتنه این جور کوری نشان دادید: «هَلْ فیکمْ إِلَّا الصلَفُ وَ الْعجْبُ وَ الشَّنْفُ وَ الْکذِبُ وَ ملَقُ الْإِماءِ وَ غَمْزُ الْأَعْدَاءِ» شما رفتارتان، زبانتان با دلتان یکسان نبود. به خودتان مغرور شدید، خیال کردید ایمان دارید، خیال کردید همچنان انقلابی هستید، خیال کردید همچنان پیرو امیرالمؤمنین(ع) هستید، در حالی که واقع قضیه این نبود. نتوانستید از عهدۀ مقابلۀ با فتنه بربیایید. نتوانستید خودتان را نجات دهید: «مَثَلُکمْ کمَثَلِ الَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها منْ بعْدِ قُوَّةٍ أَنْکاثا؛ مثل آن کسی شدید که پشم را می ریسد، تبدیل به نخ می کند، بعد نخها را دوباره باز می کند، تبدیل می کند به همان پشم یا پنبۀ نریسیده.» با بی بصیرتی، با نشناختن فضا، با تشخیص ندادن حق و باطل، کرده های خودتان را، گذشتۀ خودتان را باطل کردید.

ظاهر، ظاهر ایمان، دهان پر از ادعای انقلابیگری؛ اما باطن، باطن پوک، باطن بی مقاومت در مقابل بادهای مخالف. این، آسیب شناسی است.... با این بیان قوی، با این کلمات رسا، آن هم در آن شرایط دشوار، این گونه صحبت می کرد. این جور نبود که یک عده مستمع جلوی حضرت زینب (ع) نشسته باشند، گوش فرا داده باشند، او هم مثل یک خطیبی برای اینها خطبه بخواند؛ نه، یک عده دشمن، نیزه داران دشمن دور و برشان را گرفته اند؛ یک عده هم مردم مختلف الحال حضور داشتند؛ همانهایی که مسلم را به دست ابن زیاد دادند، همانهایی که به امام حسین(ع) نامه نوشتند و تخلف کردند، همانهایی که آن روزی که باید با ابن زیاد در می افتادند، توی خانه هایشان مخفی شدند؛ اینها بودند توی بازار کوفه. یک عده هم کسانی بودند که ضعف نفس نشان دادند. حالا هم نگاه می کنند، دختر امیرالمؤمنین(ع) را می بینند، گریه می کنند. حضرت زینب کبری (ع) با این عدۀ ناهمگون و غیر قابل اعتماد مواجه است؛ اما این جور محکم حرف می زند. او زن تاریخ است؛ این زن دیگر ضعیفه نیست. نمی شود زن را ضعیفه دانست. این جوهر زنانۀ مؤمن، این جور خودش را در شرایط دشوار نشان می دهد. این زن است که الگوست؛ الگو برای همۀ مردان بزرگ عالم و زنان بزرگ عالم. انقلاب نبوی و انقلاب علوی را آسیب شناسی می کند؛ می گوید: شماها نتوانستید در فتنه، حق را تشخیص بدهید، نتوانستید به وظیفه تان عمل کنید؛ نتیجه این شد که جگرگوشۀ پیغمبر سرش بر روی نیزه رفت. عظمت زینب (ع) را اینجا می شود فهمید.»[14]

6- تحقیر و سرزنش دشمنان

حضرت زینب خواهر امامی است که بر طاغوت زمان خویش خروشید و با شعار «مِثْلِی لا یُبایِعُ لِمِثْلِهِ؛[15] هرگز شخصی مانند من، با مردی مانند یزید بیعت نخواهد کرد.» الگویی همیشگی در اختیار پیروان و دوستداران واقعی خود قرار داد تا با اقتدا به آن امام همام، از پذیرش چنان ظلمی سر باز زنند و هرگز ذلت نپذیرند؛ چه اینکه فرمودند: «هَیْهَات منا الذِّلَّة؛[16] ذلت از ما دور است.»

حضرت زینب(ع) با همین الگو و درسِ آموخته از مکتب برادر، تحقیر و سرزنش دشمنان را شعار خود قرار داد. این بخش را با بیان مستنداتی از سخنان آن حضرت ادامه می دهیم:

1- پسر مرجانه: حضرت در کاخ ابن زیاد، او را «پسر مرجانه»[17] می خواند که برای عبیدالله توهین آمیزترین و رسواکننده ترین لقب است و از نامشروع بودن وجود وی و بدنام بودن مادرش حکایت دارد و آن چنان ضربه بر پیکر لرزان عبیدالله زد که تصمیم به قتل حضرت زینب گرفت؛

2- فرزند طُلَقا: حضرت زینب یزید را «فرزند طلقا» و در عبارتی «طلباء خبیثه»[18] خطاب فرمود که اشاره به داستان فتح مکه است؛ زیرا پیامبر اسلام - بزرگان مکه را که ابوسفیان، جد یزید نیز از آنها بود، بخشید و آزاد کرد و فرمود: «اِذْهَبُوا فَاَنْتُمْ الطُّلَقَاء»[19]؛

3- دشمن خدا و پسر دشمن خدا: حضرت زینب(ع) در کاخ یزید این گونه بر سر او فریاد زد: «یزید! ای دشمن خدا و پسر دشمن خدا! سوگند به پروردگار! تو در دیدۀ من ارزش آن را نداری که سرزنشت کنم و کوچک تر از آن هستی که تحقیرت نمایم؛ اما چه کنم که اشک در دیدگان حلقه زده و آه در سینه زبانه می کشد، پس از آنکه حسین کشته شد و حزب شیطان ما را از کوفه به بارگاه حزب بی خردان آورد تا با شکستن حرمت خاندان پیغمبر، پاداش خود را از بیت المال مسلمانان بگیرد. پس از آنکه دست آن دژخیمان به خون ما رنگین و دهانشان از پاره گوشتهای ما آکنده شده و پس از آنکه گرگهای درنده بر کنار آن بدنهای پاکیزه جولان می دهند، توبیخ و سرزنش تو چه دردی را دوا می کند؟»[20]

4- فاسق و فاجر: حضرت زینب(ع) شیرزن هاشمی است؛ چراکه آن چنان بر سر دشمن فریاد می زند، توبیخ و تحقیرشان می کند که از کسی هراسی به دل راه نمی دهد. او از برق شمشیر خون چکان آدم کشان واهمه ندارد و در آن روز فراموش نشدنی، در میان آن همه شمشیر و کشته ها فریاد می زند که: آیا در میان شما یک مسلمان نیست؟

در مجلس ابن زیاد، بدون توجه به قدرت ظاهر او گوشه ای می نشیند و با بی اعتنایی به سؤالاتش، تحقیرش می کند و او را «فاسق» و «فاجر» معرفی می کند و می فرماید: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَکرَمَنَا بِنَبِیهِ مُحَمَّدٍ(ص) وَ طَهَّرَنَا مِنَ الرِّجْسِ تَطْهِیراً إِنَّمَا یفْتَضِحُ الْفَاسِقُ وَ یکذِبُ الْفَاجِرُ وَ هُوَ غیرَنَا؛[21] سپاس خدای را که ما را با نبوت حضرت محمد - گرامی داشت و از پلیدیها پاک کرد. همانا فقط فاسق رسوا می شود و بدکار دروغ می گوید و او غیر ما است.»

5- بی ارزش و ناچیز: حضرت در مقابل یزید و دهن کجیها و بدزبانیهای او، شجاعت حیدری را به نمایش گذارد و فرمود: «لَئِنْ جَرَّتْ عَلَی الدَّوَاهِی مُخَاطَبَتَک إِنِّی لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَک وَ أَسْتَعْظِمُ تَقْرِیعَک وَ أَسْتَکبِرُ توْبِیخَک؛[22] اگر فشارهای روزگار مرا به سخن گفتن با تو واداشته [بدان که من] قدر و ارزش تو را کوچک می شمارم؛ ولی سرزنش و توبیخ کردن تو را بزرگ می دانم.»

6- گرگ صفتان: «شگفت آنکه پاکان و پیامبرزادگان و نسل اوصیا به دست آزادشدگان پلید و دودمان تبهکار فاسد، کشته می شوند؛ به دست آنان که خون ما از پنجه هایشان می چکد و دندان در گوشتهای ما فرو برده اند. آن شهیدان پاک، جسدهایشان طعمۀ گرگهای درنده گشته و زیر چنگال کفتارها به خاک آلوده شده است. اگر امروز ما را غنیمتی برای خویش می شماری، خواهی دید که مایۀ زیان و خسران توایم. آن روز که جز عملهای خویش چیزی نخواهی یافت و خداوند نیز به بندگان هیچ ستمی نمی کند.»[23]

7- لانۀ شیطان: «اینکه از قدر تو می کاهم و سرزنشت را بزرگ می شمارم، نه از آن روست که خطاب دربارۀ تو سودمند است، پس از آنکه چشمهای مسلمانان را گریان و دلهایشان را داغدار ساختی، آن دلها که دارید، سخت شده و جانها طغیان کرده و بدنها آکنده از خشم خدا و لعنت پیامبر شده است و شیطان در آنها لانه کرده و جوجه پرورده.»

اینها نمونه ای اندک از سرزنش و تحقیر دشمنان توسط حضرت زینب(ع) بود که باید فراروی متولیان و مسئولان انقلاب اسلامی ما نیز باشد و بدانند که شعارهای: مرگ بر آمریکا، مرگ بر انگلیس و مرگ بر سردمداران کفر و نفاق، شعارهایی برآمده از آموزه های مکتب حسینی و زینبی(ع) است. البته همان گونه که مقام معظم رهبری (حفظه الله) فرمودند: حساب ملت آمریکا از دولت آمریکا جداست. «و این را بدانید که این شعار مرگ بر آمریکای شما، این فریادی که ملّت ایران می کشند، این دارای یک پشتوانه و عقبۀ منطقی و قوی است؛ دارای پشتوانۀ عقلانی است. معلوم هم هست که مراد از مرگ بر آمریکا، مرگ بر ملت آمریکا نیست، ملت آمریکا هم مثل بقیۀ ملتها [هستند]؛ یعنی مرگ بر سیاستهای آمریکا، مرگ بر استکبار!»

پی نوشت ها:

[1] مقاتل الطالبین، ابی الفرج اصفهانی، چ اول، قم، منشورات، 1414، ص119.

[2] همان.

[3] معالی السبطین، محمد مهدی حائری مازندرانی، ج 2، ص109.

[4] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، محمدباقر مجلسی، ترجمه: جمعی از محققان، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1403ق، ج 44، ص 224.

[5] من لایحضره الفقیه، محمد بن علی بن بابویه، ترجمه: علی اکبر غفاری، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعة مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1413ق، ج 4، ص 16.

[6] بحار الانوار، ج 72، ص 22.

[7] ثواب الأعمال و عقاب الاعمال، محمد بن علی بن بابویه، دار الشریف الرضی، قم، 1406ق، ص 289؛ اخلاق و احکام پزشکان و پرستاران، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه علوم پزشکی لرستان، دانشگاه علوم پزشکی لرستان، خرم آباد، 1389 ش، ج 2، ص 7.

[8] بحار الأنوار، ج 38، ص 314.

[9] صحیفۀ نور، سید روح الله خمینی، انتشارات سروش، تهران، 1369ش، ج 12، ص 5247.

[10] زینب کبری(ع) عقیله بنی هاشم، حسن الهی، مؤسسه فرهنگی آفرینه، تهران، چاپ اول، 1375ش، صص 84 - 83.

[11] بحار الانوار، ج 45، صص 115- 116.

[12] معالی السبطین، علامه حائری، مؤسسة النعمان، بیروت، چاپ اول، 1412ق، ج 2، ص 88.

[13] بلاغات النساء، فضل بن ابی طاهر بن طیفور، انتشارات بصیری، قم، بی تا، ص 36.

[14] بیانات رهبری(حفظه الله) در دیدار گروه کثیری از پرستاران نمونه کشور، مورخ: 1/2/1389.

[15] بحار الأنوار، ج 44، ص 325.

[16] همان، ج 74، ص 162.

[17] همان، ج 45، ص 135؛ سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، مؤسسه تحقیقاتی امام صادق(ع)، قم، چاپ پنجم، ص195.

[18] همان، ص 138.

[19] فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ بیست و هشتم، ص 338.

[20] سیره پیشوایان، ص 204.

[21] ارشاد، شیخ مفید، انتشارات بصیرتی، قم، ص 244؛ زینب کبری(ع) من المهد الی اللحد، سید محمدکاظم قزوینی، ص348.

[22] بحار الانوار، ج 45، ص 134.

[23] همان.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان