مقدمه
از جمله پیامبرانی که در فرهنگ قرآنی و روایی ما، مورد توجّه ویژه قرار گرفته و آیات و روایات فراوانی بدان پرداخته، جریان زندگانی عیسی بن مریم(ع) است که از قبل از ولادت او تا ولادت، حوادث بعد از ولادت، دعوت مردم به راه حق، بیان معجزات عیسی(ع) به ویژه شفا دادن کور مادرزاد، انحراف مردم در باره او، توطئه یهود برای کشتن او، تحریفات راه یافت در مسیحیت بعد از عیسی(ع) و موارد دیگری که می توان گفت قرآن تاحدودی به طور تفصیل به زندگانی عیسی(ع) پرداخته است.
کارکرد نزول عیسی(ع) در آخرالزمان از جمله اموری است که مورد توجّه آیات و روایات قرار گرفته و آیات و روایاتی به طور مستقیم یا غیرمستقیم به این مسئله پرداخته اند.
توجّه ادیان توحیدی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) به مسئله نزول عیسی(ع) در آخرالزمان از جایگاه بی بدیل او حکایت دارد به عنوان مثال نزول عیسی(ع) از منظر روایات شیعه وسنی در عصر ظهور، انتظار مسیحیان برای بازگشت دوم مسیح و نیز انتظار یهود مبنی بر ظهور مسیح حاکی از اهمیت مسیح در آخرالزمان است.
از جهت دیگر کارکرد نزول عیسی(ع) کمتر مورد توجّه اندیشمندان و مفسران اسلامی قرار گرفته در حالی که آیات و روایات متعددی در این باره به صورت مستقیم یا غیرمستقیم به نقش نزول عیسی(ع) اشاره یا تصریح دارند از این روی تحقیق پیش روی درصدد آن است که مسئله مذکور را به صورت مفصل مورد تحقیق و بررسی قرار دهد.
آن چه اهمیت بحث را بیش از پیش می کند، نقش حساس و بسیار مهم مسیح و تأثیرگذاری عمیق او در دنیاست، روشن شدن امر امام زمان(عج) در عصر ظهور برای مسیحیان که بیشترین جمعیت روی زمین را تشکیل می دهند حائز اهمیت است؛ زیرا کشورهای مسیحی نشین از نظر جغرافیایی، سیاسی، اقتصادی و... در عرصه بین الملل از جمله کشورهای تأثیر در دنیا می باشند.
مراد ما از دوران پس از ظهور در این تحقیق، از هنگام ظهور امام زمان(عج) و حتی کمی قبل از آن شروع و شامل زمان ظهور، دعوت، زمان قیام (خروج) امام زمان(عج) و بعد از آن را شامل می شود.
در این تحقیق کوشیده ایم با روش کتابخانه ای به تحلیل و تبیین نقل های قرآنی و روایی پرداخته تا در پرتو آن به نتایج مطلوب برسیم.
ما در این مقاله بحث را در دو گفتار به پیش می بریم:
گفتار اول: کارکرد معرفتی نزول عیسی(ع) که بیشتر حجم مقاله را در بر می گیرد؛
گفتار دوم: نقش عیسی(ع) در یاری امام عصر(عج) می باشد.
گفتار اول: نقش معرفتی نزول عیسی(ع)
از آیات و روایات بر می آید، نزول عیسی(ع) در آخرالزمان نقش مهمی در وضوح امر امام نسبت به اهل کتاب به ویژه مسیحیان دارد. به همین دلیل ما بحث را در دو مقام به پیش می بریم:
1- نزول عیسی(ع) از منظر آیات؛
2- نزول عیسی(ع) از منظر روایات.
الف) آیات
1- سخن سرنوشت ساز مسیح
«إِذْ قالَتِ الْمَلائِکةُ یا مَرْیمُ إِنَّ اللَّهَ یبَشِّرُک بِکلِمَةٍ مِنْهُ اسمُهُ الْمسیحُ عیسَی ابْنُ مَرْیمَ وَجیهاً فِی الدُّنْیا وَ الْآخرَةِ وَ منَ الْمقَرَّبینَ * وَ یکلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کهْلاً وَ مِنَ الصالِحینَ»(آل عمران: 45 -46)؛
(به یاد آرید) هنگامی که فرشتگان گفتند: ای مریم! در واقع خدا تو را به کلمه ای از جانب خود مژده می دهد، که نامش مسیح، عیسی پسر مریم(ع) است در حالی که در دنیا و آخرت، آبرومند، و از مقرّبان (الهی) است * و در گهواره و میان سالی با مردم سخن خواهد گفت و از شایستگان است.
آن چه از استعمالات لغت کهل به دست می آید: واژه کهل در دو معنای اصلی به کار گرفته شده یکی به معنای قوت حاصل از اجتماع و رفعت، چنان چه ابن فارس به سوی این قول میل پیدا کرده، از همین باب است اطلاق کاهل بر کوهان شتر و مابین دو کتف انسان، نیز و قتی گیاه به اوج رشد خود می رسد عرب می گوید: اکتهلَ النبتُ اکتهالًا هم چنین کهْل و کهَیل و کاهل بر پدر (و بزرگ) یک قبیله اطلاق می گردد (ابن درید، 1988ق: ج 2، 982)، هم چنین کاهل بر فردی که تکیه گاه یک قبیله در حوادث و امور مهم است اطلاق می گردد(ابن اثیر، 1367ش: ج 4، 214). دیگری به معنای سفیدی پدیدار در سیاهی مثل سفیدی که در موی سر انسان پیدا می شود یا گوساله ای که پیشانی اش سفید باشد می گویند: نعجة مُکتَهِلَة(فراهیدی، 1409ق: ج 3، 378).
برخی از لغویون سنّ خاصی را برای سن کهولت معرفی کرده اند؛ بین 30 تا50 سالگی(حمیری، 1420ق: ج9، 5917)، برخی دیگر 34تا 51 را سن کهولت معرفی می کنند(فیروزآبادی، 1429 ق: ج 3، 612).
به نظر می رسد معنای اصلی کهل، رسیدن به نهایت قوت بدنی و بلوغ فکری است (مصطفوی، 1368ش: ج 10، 140) زمانی که کم کم موی سفید در سر پیدا می شود. انسان ها در این سن با توجّه به تجاربی که از دوران کودکی تا جوانی کسب کرده اند کاملاً حساب شده و از روی پختگی فکر، صحبت و عمل می نمایند. اگرچه یک معیار و سن مشخصی و ثابتی را برای همه نمی توان تعیین نمود ولی عموم انسان ها در سنین ما بین جوانی و پیری این حالت را در خود احساس می کنند که حدوداً بین 35 تا 50 سالگی است و به تدریج بعد از آن قوای انسان رو به تحلیل و کاستی می گذارد، در زبان فارسی از این سنّ به بزرگسالی یا میانسالی تعبیر می کنند که یکی از مراحل مهم رشد یک انسان محسوب می شود و از نظر روانی و بدنی از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
از قرآن کریم برمی آید که سن کهولت غیر از سن جوانی و غیر از سن پیری است از منظر قرآن کریم نهایت قوت بدنی و فکری انسان در سن 40 سالگی است و نوع انبیاء نیز در این سنین به نبوت مبعوث می شدند هم چنان که پیامبر عظیم الشأن اسلام در این سن به نبوت رسید.
با توجّه به مطالب فوق، به آیه محل بحث برمی گردیم در این آیه ابتدا سخن از امر اعجازآمیز یعنی سخن گفتن نوزاد، آن هم نوزادی که در گهواره است و تازه متولد شده آن هم نه به صورت اتفاقی بلکه با عنایت و توجّه سخن می گوید و سخن از نبوت و کتاب است که به هیچ وجه چنین سخنانی به ذهن کودک هم خطور نمی کند تا چه رسد به سخن گفتن. کودک در گهواره طوری صحبت می کند که گویا یک مرد میان سال و در اوج پختگی است، بدون شک تحقق چنین حادثه ای معجزه است و یکی از اسرار قرار گرفتن کلمه کهل در این آیه تأکید بر اعجازی بودن این حادثه است یعنی حضرت عیسی(ع) در گهواره سخن می گوید هم چنان که در دوران میانسالی سخن می گوید. اکثر مفسران این معنا را برگزیده اند(طبری، 1412ق: ج 3، 188؛ طبرسی، 1372ق: ج 2، 749).
قرائن نشانگر آن است که تکیه بر کلمه کهل صرفاً اشاره به اعجازآمیز بودن تکلّم کودک در گهواره نیست بلکه اشاره به حادثه اعجازآمیز دیگر است که در آخرالزمان در هنگام ظهور امام زمان(عج) و نزول عیسی(ع) صورت می پذیرد هم چنان که بسیاری از مفسران شیعه و سنی این احتمال را مطرح و ردّ نکرده اند(طبری، 1412ق: ج 3، 188؛ طبرسی، 1372ق: ج 2، 749) حتی برخی از آنها آیه مذکور را پیشگویی قرآن از آینده دانسته اند(مکارم شیرازی، 1379 ش: ج 2، 550).
اما برخی از مفسرین انحصاراً احتمال دوم را از آیه برداشت نموده و تفسیر دیگری برای آیه ذکر نمی کنند(آلوسی، 1415ق: ج 2، 157) بلکه برخی بالاتر از آن می گویند:
تکیه اصلی آیه بر سخن گفتن در حال کهولت است و سخن گفتن در گهواره مقدمه برای سخن گفتن در حال کهولت سنّ است (صادقی تهرانی، 1365ش: ج 5، 142).
طبق این معنا عیسی(ع) در دو مقطع بسیار حساس سخن بسیار مهمی را بر زبان می آورد یکی در هنگامی است که به مادرش تهمت ناروا زده اند و آبروی مریم قدّیس در خطر است و در عین حال از سوی خدا به نبوت مبعوث گشته و مأمور به ابلاغ آن می گردد و دیگری در هنگامی است که امام زمان(عج) ظهور نموده و مردم دنیا را به اسلام و نصرت خویش در برابر مستکبران دعوت می نماید در این هنگام سخن عیسی(ع) بسیار مهم و سرنوشت ساز خواهد بود.
شواهد مؤید این برداشت
1- اگر سن کهولت را براساس کتب لغت و سایر قرائن بعد از 35 سالگی قرار دهیم، طبق برخی روایات ما عیسی(ع) قبل از سن کهولت به آسمان رفته و یا به تعبیر مسیحیان کشته شده این در حالی است که در قرآن از سخن گفتن اعجازگونه عیسی(ع) در همین دنیا به میان آمده بنابراین از نظر قرآن، زمانی عیسی(ع) در این سن و در این دنیا سخن خواهند گفت و تاکنون این وعده تحقق پیدا نکرده و براساس روایات (چنان چه در همین مقاله خواهد آمد)، نزول عیسی(ع) در زمان ظهور خواهد بود.
2- قید «کهلا» در آیه صرفاً برای نشان دادن وجه اعجاز سخن گفتن نوزاد نیست؛ زیرا خود سخن گفتن نوزاد در گهواره به تنهایی برای اعجازی بودن آن کافی است؛ به همین دلیل وقتی حضرت مریم(ع) در قبال اعتراض یهودیان، آنان را به کودک در گهواره ارجاع می دهد آنها در پاسخ می گویند: «چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم»(مریم: 27 -30). یعنی همه می دانستند که هیچ گاه عادتا کودک درون گهواره صحبت نمی کند، در همین فضا حضرت عیسی(ع) به سخن در می آید و معجزه گونه همانند بزرگسالان صحبت می نماید اگرچه ما نیز انکار نمی کنیم که آمدن قید «کهلا» علاوه بر پیشگویی کارکرد دیگری هم چون تأکید بر اعجازی بودن سخن گفتن کودک نیز دارد و این نکته از وجوه فصاحت و بلاغت قرآن است.
3- عطف به واو در جایی است که دو چیز در یک حکم مشترک باشند (تفتازانی، 1411ق: 145). عطف به واو علاوه بر اشتراک دلالت بر تعدد واقعه و مغایرت معطوف و معطوف علیه است نه اتحاد همه جانبه؛ زیرا اگر این دو جریان یکی بود نباید عطف می کرد بلکه باید طور دیگری تعبیر می نمود؛ مثلاً می گفت: «وَ یکلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ کهْلا» بنابراین که کهلا مفعول مطلق نوعی باشد أی کتکلیمه کهلا یا حال باشد أی حال کونه کالکهل و یا می گفت «وَ یکلِّمُ النَّاسَ فی الْمهْدِ ککهلٍ». این در حالی است که از آیه تعدد دو واقعه به ذهن خطور می کند نه اتحاد آن دو.
اما وجه اشتراک این دو اعجازی بودن هردو است. اعجازی بودن سخن گفتن کودک تازه متولد شده روشن است اما سخن گفتن شخصی در حال میانسالی اگرچه امری عادی است اما از سوی کسی که حدود دو هزار سال یا بیشتر از سن او می گذرد بنابر این که او نمرده و هنوز زنده است و یا از سوی کسی که پس از مرگ زنده می شود امری غیرعادی است.
4- در آیه قبل از این آیه، سخن از وجاهت عیسی(ع) در دنیا و آخرت است، معنای وجاهت در آخرت روشن است؛ زیرا به جهت دارا بودن مقام رفیع نبوت، در آخرت دارای جایگاه بلندی است و همین امر سبب وجاهت اوست اما وجاهت اودر دنیا، وجاهت در بین مردم است؛ زیرا عیسی(ع) چه در دنیا وچه در آخرت نزد خداوند وجاهت دارد و نیاز به بیان ندارد پس وقتی خداوند خبر از وجاهت او می دهد مطلب چیز دیگری است و همان طور که می دانیم او تاکنون در دنیا و در بین تمام مردم دنیا یا اغلب آنها از چنین وجاهتی برخوردار نبوده چون در زمان ادعای نبوت او عده ای اندک به او گرایش پیدا کردند و در اقلیت به سر می برده و نبوتش مورد قبول همگان واقع نگشت و به همین دلیل توسط دشمنان یهودی اش به زعم مسیحیان کشته شد، بر این اساس زمانی فرا میرسد که حضرت عیسی(ع) در همین دنیا و در پیش چشمان جهانیان اعم از یهودیان و مسیحیان و مسلمانان وجاهت پیدا می نماید و آن در عصر ظهور و در هنگام نزولش و اقتدای او به حضرت مهدی(عج) صورت می پذیرد در این هنگام حضرت عیسی(ع) حلقه وصل ادیان توحیدی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) به یکدیگر خواهد بود و همین کار او سبب وجاهت او در این دنیا و وجاهت بیش از پیش او در آخرت خواهد شد.
جالب این که در بین انبیاء فقط عیسی(ع) به چنین وجاهتی می رسد به همین دلیل قرآن درباره حضرت موسی(ع) فقط وجاهت در نزد خدا را مطرح می نماید نه وجاهت در دنیا و بین مردم.
5- این که خداوند به سخن گفتن در حال کهولت سن تکیه کرده این امر نشان از سخنان فوق العاده مهم عیسی(ع) آن هم در شرایط بسیار حساس است نه سخنان عادی که عیسی(ع) در طول دوران نبوت خویش داشته و با مردم سخن می گفته و آنان را هدایت می نموده. چه بسا منظور از سخنان مهم عیسی(ع)، شهادت به حقانیت اسلام و امام مهدی(عج)، دعوت مردم به سوی امام، ابطال تحریفات راه یافته در مسیحیت مثل تثلیث، تجسید، تشبیه و برخی از تحریفات دیگر باشد. نیز سخنش با یهودیان مبنی بر حقانیت خویش در زمان نبوتش و این که آنها درباره او مرتکب خطای بزگی شدند.
6- سیاق آیه که در مقام مدح عیسی(ع) است، اقتضا دارد وقتی سخن گفتن در حال نوزادی اعجازآمیز است، سخن گفتن در حال کهولت نیز اعجازآمیز و بسیار مهم باشد و در غیر این صورت مدح عیسی(ع) و ویژگی انحصاری او نخواهد بود؛ زیرا همه انسان ها در در سن کهولت و قبل از آن سخن می گویند.
7- در روایات متعددی از شیعه و سنی نقل شده که حضرت عیسی(ع) در عصر ظهور نزول و پشت سر امام زمان(عج) نماز می خواند، در سپاه ایشان حضور دارد و به یاری او می شتابد، این مطلب یک نشانه خارق العاده و روشن برای مسیحیان است که بیشترین جمعیت روی زمین را تششکیل می دهند و همین حادثه خارق العاده، امر امام زمان(عج) را برای بسیاری از مسیحیان و چه بسا یهودیان روشن می سازد.
8- جایگاه مسحیت در بین ادیان به گونه است که اولاً: در بین ادیان موجود، بیشترین جمعیت را تشکیل می دهند ثانیاً: جغرافیای مسیحیت و اهمیت کشورهای مسیحی نشین و تأثیرگذاری آنان در عرصه بین الملل غیرقابل انکار است، و از سوی سوم در حال حاضر بیشتر مستکبران عالم در کشورهای مسیحی ساکن اند؛ بنابراین اگر شخصیت مورد قبول آنها که منتظر بازگشت او نیز هستند، نازل شود و مردم را به سوی منجی آخرالزمان دعوت نماید، حجت را برای آنها تمام و با ایمان آوردن آنان یا جمعیت قابل توجهی از آنان، بسیاری از مشکلات فراروی امام زمان(عج) حل خواهد شد.
9- نزول عیسی(ع) از منظر روایات شیعه و سنی در عصر ظهور، انتظار مسیحیان برای بازگشت دوم مسیح و نیز انتظار یهود مبنی بر ظهور مسیح حاکی از اهمیت و جایگاه بی بدیل مسیح در آخرالزمان است.
2- ایمان اهل کتاب به عیسی(ع)
در قرآن کریم آمده است:
«وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکتابِ إِلاَّ لَیؤْمِنَنَّ بِهِ قبْلَ مَوْتِهِ وَ یوْمَ الْقِیامَةِ یکونُ علَیهِم شَهیداً» (نساء: 159)؛
و (کسی) از اهل کتاب نیست مگر این که پیش از مرگش، حتماً به او [عیسی ] ایمان می آورد و روز رستاخیز [مسیح،] بر آنان گواه خواهد بود.
ظاهر آیه دلالت بر ایمان اهل کتاب، به ویژه یهودیان به حضرت عیسی(ع) قبل از مرگ ایشان دارد، با این حال آراء متفاوتی درباره این آیه در بین مفسرین وجود دارد.
نظر مفسرین درباره آیه
درباره مرجع ضمیر «بِهِ» و «قَبْلَ مَوْتِهِ» در این آیه چند احتمال است که هر یک به جهاتی قابل ملاحظه است:
1- ضمیر اول به عیسی(ع) و ضمیر دوم به اهل کتاب برگردد، یعنی هر یک از اهل کتاب که در آستانه مرگ قرار می گیرد؛ آنها که منکر او شدند به او مؤمن می شوند و آنها که او را خدا دانستند به اشتباه خود پی می برند در حالی که این ایمان هیچ گونه سودی برای آنها ندارد(طبرسی، 1372ق: ج 3، 211). برخی این قول را اصحّ و اشهر دانسته(ر. ک: کاشانی، 1336: ج 3، 153) مؤید این معنا روایاتی است که می گوید:
انسان ها در هنگام مرگ پرده از جلوی چشم او کنار می رود و حقایق را به عیان می بیند(مغنیه، 1424: ج 2، 486).
2- هر دو ضمیر به عیسی برگردد، یعنی تمام اهل کتاب به حضرت مسیح(ع) پیش از «مرگ او» ایمان می آوردند در حالی که این ایمان هیچ گونه سودی برای آنها ندارد (زمخشری، 1407ق: ج 1، 588؛ طبرسی، 1372 ق: ج 3، 211؛ بیضاوی، 1418 ق: ج 2، 108).
3- هردو ضمیر به عیسی برگردد، یعنی تمام اهل کتاب به حضرت مسیح(ع) پیش از «مرگ او» ایمان می آوردند یهودیان او را به نبوت می پذیرند و مسیحیان دست از الوهیت او می کشند (طبرسی، 1372 ق: ج 3، 211).
به نظر می رسد احتمال اخیر در بین احتمالات دارای مؤیدهایی است.
تحلیل و بررسی
اگرچه سیاق آیات، سخن از یهود و دشمنی آنان با عیسی(ع) است ولی به لحاظ لفظی اهل کتاب اطلاق دارد شامل همه آنان اعم از مسیحیان و یهودیان می شود، در این فرض مراد از ایمان مسیحیان به عیسی(ع)، ایمان دیگری است یعنی تا آن زمان ایمان به نبوت و حقانیت انحصاری عیسی(ع) داشتند ولی پس از نزول عیسی(ع) به بازگشت دوباره او در آخرالزمان و این که او همان مصداق مسیح است ایمان می آورند و پس از بیعت و اقتدای او به حضرت مهدی(عج) و با راهنمایی مسیح ایمان جدیدی به اسلام و حقانیت پیامبر خاتم و امامت ائمه(ع) به ویژه امام زمان(عج)، می آورند.
در کلام بیشتر مفسران آمده است که این ایمان هیچ گونه سودی برای آنها ندارد زیرا اضطراری است. این سخن قابل پذیرش نیست؛ زیرا سیاق آیات سخن از زنده بودن عیسی(ع) است و این که روزی همه اهل کتاب به او ایمان خواهند آورد اما این که ایمان آنها اضطراری و غیرمقبول است (یا نه)؟خارج از محل کلام است(طباطبائی، 1417ق: ج 5، 135).
ظاهر آیه هیچ دلالت و اشاره ای به عدم قبول ایمان آنها ندارد بلکه ظاهرش ایمان اهل کتاب است و منظور از ایمان، ایمان واقعی و مقبول است؛ زیرا در موارد متعددی از قرآن که سخن از ایمان به میان آمده همین معنا منظور است نه این که ایمان داشته باشند ولی این ایمان مقبول نباشد در قرآن چنین استعمالی وجود ندارد و اگر ایمان مقبول نباشد قرآن تصریح به عدم قبول دارد در سوره یونس درباره فرعون می فرماید:
تا هنگامی که او(فرعون) در (شُرُف) غرق شدن قرار گرفت، گفت: ایمان آوردم [به] این که هیچ معبودی نیست، جز کسی که بنی اسرائیل (فرزندان یعقوب) به او ایمان آورده اند، و من از تسلیم شدگان هستم. (به فرعون گفته شد:) آیا اکنون (ایمان می آوری)؟! در حالی که پیش [از آن ] بیقین نافرمانی می کردی، و از فسادگران بودی! (یونس: 90-91).
در این آیه صریحاً ایمان فرعون را رد و نامقبول می شمارد. بنابراین اگر ایمان اهل کتاب مورد قبول نبود خداوند به آن تصریح می نمود.
منظور از ایمان همه اهل کتاب، همۀ آنهایی که در عصر نزول عیسی(ع) زنده اند زیرا بسیاری از اهل کتاب از دنیا رفته اند و ایمان آوردن آنها معنا ندارد و اگر کسی بگوید در حال احتضار که پرده ها کنار می رود آنها ایمان می آورند این معنا نیز احتیاج به دلیل روشن تری است و استفاده چنین معنایی از آیه مشکل است؛ زیرا ظاهر کلام اقتضاء دارد مرجع ضمیر دوم همان باشد که در ابتدا ذکر شده.
منظور از ایمان به عیسی(ع) ایمان به شخص عیسی(ع) نیست بلکه ایمان به نبوت اوست در همان زمان که نبی بود، ایمان واقعی به نبوت عیسی(ع) در زمان خودش مستلزم ایمان به پیامبر اسلام(ص) و آن چه از ناحیه او به مردم ابلاغ شده است؛ از جمله ایمان و اعتقاد به امام زمان(؛ بنابراین عیسی(ع) واسطه در اسلام اهل کتاب است؛ زیرا در غیر این صورت ایمان به عیسی نامعقول خواهد بود چون زمان نبوت عیسی(ع) سپری شده و دین او توسط اسلام نسخ شده حال اگر نبوت عیسی(ع) برحق و نافذ باشد نبوت پیامبر اسلام(ص) و حقانیت اسلام و امام زمان(عج) زیر سؤال می رود یعنی هم اسلام ناسخ نبوت و شریعت عیسی(ع) هست و هم ناسخ نیست، کلام و امر عیسی(ع) هم نافذ است و هم نیست. این دو ناسازگار است در نتیجه سر از تناقض گویی قرآن در می آورد در حالی که قرآن تناقض نگفته.
از روایت علی بن ابراهیم بر می آید که همۀ اهل کتاب موجود قبل از وفات عیسی(ع) به او ایمان می آورند در این روایت نقش معرفت بخش عیسی(ع) به وضوح مشاهده می شود شهر بن حوشب می گوید:
حجّاج به من گفت: ای شهر، آیه ای در کتاب خدا هست که در آن (معنی) درمانده ام. گفتم: ای امیر، کدام آیه است؟ گفت: (این) فرمودۀ خداوند: «و هیچ کس از اهل کتاب نیست جز آن که به طور حتم پیش از مرگ، به وی ایمان خواهد آورد». به خدا سوگند، من دستور می دهم یهودی و نصرانی را گردن می زنند. سپس چشم بر او می دوزم؛ اما نمی بینم لب هایش را حرکت دهد تا این که بی حرکت می گردد (و از دنیا می رود)! گفتم: خداوند حال امیر را اصلاح فرماید! چنان که تأویل کرده ای نیست. گفت: چگونه است؟ گفتم: «همانا عیسی(ع) پیش از روز قیامت به دنیا فرود می آید. پس اهل هیچ آئین، یهودی یا غیر آن، باقی نماند مگر آن که پیش از مردنش به او ایمان آورد و پشت سر حضرت مهدی(عج) نماز می گزارد.» گفت: وای برتو! این را از کجا می گویی و از کجا آورده ای؟ من گفتم: این را محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب(ع) برایم حدیث فرمود. گفت: به خدا سوگند، آن را از چشمۀ زلالی آورده ای.
روایات دیگری نیز مؤید این معنا هستند. هم چنین روایات نزول عیسی(ع) واقتداء به حضرت مهدی(عج) چنان چه خواهد آمد موید می باشند. زیرا وقتی عیسی(ع) برای یاری به امام زمان نازل و به او اقتدا می کند، معنایش قبول ولایت و اعتقاد به امامت آن حضرت است.
در مصادر تفسیری اهل سنت نیز روایات موقوفی از صحابه و تابعین مبنی بر ایمان اهل کتاب به مسیح وجود دارد (کورانی، 1428ق: ج 7، 125-127).
پاسخ به اشکالات
اشکال اول
مطابق آیاتی در قرآن کریم، اهل کتاب ها تا روز قیامت باقی اند این آیات چگونه با آیه محل بحث (ایمان همه اهل کتاب به حضرت عیسی(ع) و در نهایت به امام زمان(عج)) سازگار است؟
پاسخ
وقتی دو دلیل با هم تعارض پیدا کرد یکی از راه های حلّ تعارض، توجیه یا تأویل ظاهر یکی یا هردو دلیل است یعنی دست برداشتن از ظاهر دلیل. این قسم از تعارض، تعارض بدوی است و در واقع تعارضی میان این دو نمی باشد(شهید صدر، 1418ق: ج 2، 542). بر این اساس آیات بقای اهل کتاب توجیه کرده و می گوییم: این دسته از آیات نشانگر مبالغه و شدت اختلاف آنان است نه بقای اهل کتاب؛ قرآن برای به تصویر کشیدن شدت اختلاف گاهی از این تعابیر استفاده می نماید، شبیه تعبیر یاران ابراهیم در برابر مشرکان که گفتند: «بین ما و بین شما دشمنی و کینه همیشگی آشکار شده است» در حالی که آنها تا ابد زنده نبودند بلکه شدت نفرت آنان از کفر و شرک را می رساند یا این که آیه محل بحث را تأویل نموده و بگوییم مراد از ایمان همه اهل کتاب، ایمان اکثریت قریب به اتفاق آنان است نه همه آنها و غرض آیه از حصر بیان مبالغه یا تأکید بر ایمان آوردن اکثریت است.
اشکال دوم
در روایاتی (العیاشی، 1380ق: ج 1، 283-284) در ذیل همین آیه آمده است که منظور از مرجع ضمیر در «به» نبی مکرم اسلام است این روایات با ایمان آنها به مسیح در تعارض است.
پاسخ
می توان بین این دو دسته از روایات را جمع نمود به این بیان که اهل کتاب به مسیح ایمان می آورند سپس آنان به راهنمایی میسح به پیامبر اسلام ایمان می آورند بنابراین روایاتی که می گویند اهل کتاب به مسیح ایمان می آورند در ابتدای کار است و روایاتی که می گویند اهل کتاب به محمد(ص) ایمان می آورند در ادامه و پس از ایمان به مسیح است.
اشکال سوم
در تفسیر فرات کوفی روایتی مبنی بر عدم قبول ایمان اهل کتاب وجود دارد این روایت با آن چه گفته شد در تعارض است.
پاسخ
اولاً مصدر روایت قوی نیست زیرا فرات کوفی مجهول الحال است و نام او در کتب رجالی شیعه ذکر نشده است، کتاب او نیز از اعتبار قابل توجهی برخوردار نمی باشد. علاوه بر این سند روایت نیز دچار ضعف است؛ زیرا عبید بن کثیر به شدت تضعیف شده و متهم به جعل حدیث است (نجاشی، 1365: 234) باقی افراد سند نیز ذکر نشده است و با عنوان «معنعنا عن جعفر بن محمد» که این مطلب خود ضعف دیگر بر روایت است؛
ثانیاً این روایت با ظاهر آیه و ظاهر روایات متعدد دیگر که دلالت بر ایمان اهل کتاب به عیسی(ع) و محمد(ص) دارد در تعارض است و در این دسته از روایات از قبول یا عدم قبول ایمان اهل کتاب سخن به میان نیامده.
اشکال چهارم
ظاهر آیه ایمان تمامی اهل کتاب به عیسی(ع) و در نهایت به امام زمان(عج) است این در حالی است که براساس روایات، بسیاری از یهودیان در مقابل امام زمان(عج) می ایستند و با او جنگ می کنند و جنگ نهایی امام زمان(عج) با یهود و در نهایت فتح فلسطین است.
پاسخ
آیه درباره این که دقیقاً چه هنگامی اهل کتاب به مسیح ایمان می آورند (بعد از ظهور و قبل از قیام یا بعد قیام امام زمان (عج)) سخن به میان نیاورده چنان چه خواهد آمد برخی از اهل کتاب با دیدن نشانه ها و مواریث انبیاء در امام زمان(عج) و برخی با نزول عیسی(ع) برای یاری امام، ایمان می آورند، برخی نیز در اثر نژادپرستی و تعصب کور ایمان نمی آورند و در اثر طغیان و سرکشی کشته می شوند خلاصه آن که با پایان یافتن قیام دیگر اهل کتاب باقی نمی ماند چنان چه از ظاهر برخی روایات بر می آید(عیاشی، 1380ق: ج 2، 56؛ نعمانی، 1397ق: 231) پس می توان گفت بعد از قیام امام زمان(عج) و جنگ او با برخی از اهل کتاب، تمامی آنها قبل از قیامت به عیسی(ع) ایمان می آورند. یا آن که عده اندک از یهود باقی می مانند که آنها به عنوان ذمی در سایه حکومت اسلامی زندگی می کنند چنان چه از ظاهر برخی روایات دیگر استفاده می شود(کلینی، 1365ش: ج 8، 227؛ ابن المشهدی، 1419ق: 135) و فرد نادر در حکم عدم است پس می توان گفت یهودیان قبل از قیامت به عیسی(ع) ایمان می آورند.
3- برتری تابعان عیسی(ع) برمخالفان تا روز قیامت
در آیه 55 سوره آل عمران آمده است:
«إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسی إِنِّی مُتَوَفِّیک وَ رافِعُک إِلَی وَ مُطَهِّرُک منَ الَّذینَ کفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوک فَوْقَ الَّذینَ کفَرُوا إِلی یوْمِ الْقِیامَةِ ثُمَّ إِلَی مَرْجِعُکمْ فَأَحْکمُ بَینَکمْ فیما کنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُون».
از عبارت «وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوک فَوْقَ الَّذینَ کفَرُوا إِلی یوْمِ الْقِیامَةِ» استفاده می شود: برتری تابعان عیسی(ع) از هنگام نبوت عیسی(ع) تا روز قیامت است.
از ظاهر آیه محل بحث برمی آید، این تبعیت و این برتری تا روز قیامت ادامه دارد، یعنی در حال حاضر و در آینده نیز این امکان وجود دارد. نکته اساسی در این آیه، تبعیت از عیسی(ع) است؛ بر این اساس وقتی حضرت عیسی(ع) در زمان ظهور برای معرفی و یاری امام زمان(عج) نازل گردد، کسانی از مسیحیان که به عیسی(ع) و راهنمایی او ایمان داشته و تابع عیسی(ع) باشند، برتر خواهند بود.
این فوقیت منوط به تبعیت کامل از عیسی(ع) است نه این که «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکفُرُ بِبَعْض» (نساء: 150) باشند و از جمله اموری که مسیحیان باید به عیسی(ع) ایمان می آوردند و بر آن پایبند بودند، بشارت عیسی(ع) به آمدن پیامبر بعدی و لزوم ایمان مسیحیان به او بود «وَ إِذْ قالَ عیسَی ابْنُ مَرْیمَ یا بَنی إِسْرائیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیکمْ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَی مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یأْتی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَیناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبین» (صف: 6) بر این اساس کسانی که این سخن عیسی(ع) را شنیدند و نادیده گرفتند و آن را پنهان نمودند و یا تحریف کردند، دیگر برتری بر یهود نخواهند داشت.
برتری آنها نیز برتری نسبی است نه نفسی؛ یعنی آنها در مقایسه با یهود برتر خواهند بود نه برتری بر مسلمانان؛ زیرا با ایمان به عیسی(ع) و اسلام آوردن، وارد جمع مسلمانان خواهند شد و از تمام مزایای مادی و معنوی اسلام برخوردار خواهند گشت، در این هنگام برتری هر کس، به درجه تقوای او خواهد بود نه چیز دیگر «إِنَّ أَکرَمَکمْ عِنْدَاللَّهِ أَتْقاکم» (حجرات: 13) در این فرض چه بسا مسیحی تازه مسلمان شده در اثر جهاد، عبادت و انجام به تکالیف گوی سبقت از سایر مسلمانان برباید در این صورت برتر از آنان نیز خواهد بود.
اشکال
لازمه کلام فوق، برتری مسیحیان فعلی بر یهود و مسلمانان خواهد بود.
پاسخ
این که مسیحیان بر یهود برتری دارند کلام درستی است و قرآن نیز در آیه محل بحث و آیات دیگر(مائده: 82-85) آن را تأیید می کند اما برتری آنها بر مسلمانان از آیه فوق به دست نمی آید؛ زیرا وظیفه مسیحیت با توجّه به بشارت های انجیل؛ مبنی بر آمدن پیامبر آخرالزمان؛ ایمان به پیامبر اسلام بود در حالی که بسیاری از آنان امتناع ورزیدند و خوشبینانه ترین حالت این است که بسیاری از آنان از روی جهل قصوری و عده ای نیز از روی جهل تقصیری به اسلام ایمان نیاورده اند، بر این اساس جاهل قاصر یا مقصر هیچ برتری بر کسی که حق برایش آشکار است، ندارد. هنگام نزول عیسی(ع) نیز مسیحیان به راهنمایی او به اسلام می گروند در این صورت از دین مسیح خارج و داخل در دین اسلام می شوند که باز برتری مسیحی بر مسلمان نخواهد بود.
نکته جالب این که آیه برتری مسیحی بر یهودی یا غیره را مطرح نمی کند بلکه برتری کسی که پیرو و تابع عیسی(ع) را مطرح می کند که بی تناسب با نزول عیسی(ع) در آخرالزمان و تبعیت از او در اسلام آوردن نمی باشد و چه بسا برخی از یهودیان با دیدن نزول عیسی(ع) به او ایمان می آورند در این فرض یهودی مؤمن به عیسی(ع) و به تبع او مؤمن به اسلام، برتر از مسیحی مؤمن به عیسی(ع) اما غیرمؤمن به اسلام خواهد بود لذا آیه بر تبعیت تأکید دارد تا مسیحی یا یهودی بودن.
خلاصه آن که نکته کلیدی در این آیه، تبعیت از عیسی(ع) است طبق ظاهر آیه این تبعیت تا روز قیامت جاری است و برتری مسیحی تابع معلول اموری چون روشنگری عیسی(ع) و ایمان آنها به اسلام و امام زمان(عج) خواهد بود.
ب) روایات
براساس روایات زیادی از شیعه(میرباقری، 1395ش: ج4، 230- 236) و سنی (کورانی، 1428 ق: ج 2، 399-493)، در زمان ظهور امام زمان(عج) و انقلاب جهانی آن حضرت، عیسی(ع) نازل و تحت فرمان امام زمان(عج) درآمده و به یاری ایشان می پردازد. روایات در این باره بر دو دسته اند:
1- روایات دالّ بر اصل نزول عیسی(ع) در زمان ظهور
مجموع روایاتی که در این زمینه نقل شده 4 روایت در کتب شیعی و 14 روایت در احادیث اهل سنت است(کورانی، 1428 ق: ج 2، 399 -493).
در روایتی از علی بن ابراهیم در عداد علائم آخرالزمان از اصل نزول عیسی(ع) سخن به میان آمده بدون آن که سخن از جزئیات دیگر باشد اگرچه نزول عیسی(ع) از علائم آخرالزمان برشمرده شده است اما منافاتی با وقوع آن در عصر ظهور ندارد؛ زیرا ظهور نیز در آخرالزمان اتفاق می افتد.
در روایت معتبری از شیخ طوسی می خوانیم:
پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «قبل از قیامت حتماً ده اتفاق می افتد: سفیانی، دجال، دخان [دود]، دابه [دابة الارض]، خروج قائم(عج)، طلوع خورشید از مغرب، نازل شدن عیسی(ع)، فرو رفتن زمین در سمت مشرق، فرو رفتن زمین در جزیرة العرب [وادی بیدا]، آتشی از قعر زمین در منطقه عدن خارج می شود که مردم را به محشر می کشاند».
این روایت روشنتر از روایت قبلی است در این روایت سخن از خروج قائم (عج)، دجال و خسف زمین به عنوان حوادث قبل از قیامت به میان آمده این در حالی است که این حوادث در عصر ظهور رخ می دهند بنابراین نزول عیسی(ع) در همان زمان خواهد بود، علاوه بر این که روایات زیادی وجود دارند که زمان دقیق نزول عیسی(ع) را مشخص و هنگام ظهور تعیین نموده اند.
برخی از حوداث مذکور در روایت مثل طلوع خورشید از مغرب یا دخان، به اشراط الساعه مربوط می شود این امر سبب تعارض فقرات و ناهماهنگی آنان نیست؛ زیرا روایت از وقوع حوادثی قبل از قیامت سخن به میان آورده حال برخی از آنها قبل از قیامت و با فاصله و برخی دیگر قبل از قیامت، بدون فاصله و متصل به برپایی قیامت رخ می دهند و نزول عیسی(ع) قبل از قیامت ولی با فاصله طولانی رخ می دهد.
برای روایات دیگر ر. ک: الخصال، ج 2، 447 و 449.
2- نزول عیسی(ع) و نماز خواندن پشت سر امام
این دسته از روایات شامل بیشترین روایات نزول عیسی(ع) می باشد؛ حدوداً 14 روایت در کتب و مصادر مختلف شیعه(میرباقری، 1395ش: ج4، 230-235) و حدود 7 روایت در مصادر اهل سنت نقل شده است (کورانی، 1428ق: ج 2، 399-493). به عنوان مثال محمّدبن مسلم گوید:
از امام باقر(ع) شنیدم که می فرمود: «قائم ما منصور به رعب است... و روح اللَّه عیسی بن مریم فرود آید و پشت سر او نماز گزارد».
جمع بندی روایات
درباره نزول عیسی(ع) مجموعاً 30 روایت در کتب متعدد شیعی با اسانید متعدد و 28 روایت در کتب اهل سنت نقل شده است(کورانی، 1428ق: ج 2، 399-493). اگرچه تک تک روایات به تنهایی از نظر سندی قابل خدشه اند ولی این دسته از روایات به دلیل کثرت روایی و سندی در بین شیعه و سنی و نیز نقل برخی از آنها در کتب معتبری چون کافی، کمال الدین، الغیبه طوسی و نعمانی، اعلام الوری، معتبر می باشند که مرحوم علامه طباطبایی(ره) هریک از روایات شیعه و سنی را مستفیض می داند(طباطبائی، 1417ق: ج 5، 144) برخی نیز مجموع روایات شیعه و سنی را متواتر می دانند(موسوی سبزواری، 1409ق: ج 10، 140).
کارکرد معرفتی نزول عیسی(ع)
در هیچ یک از روایات به نقش معرفتی نزول عیسی(ع) تصریح نشده است این در حالی است که آیات در این زمینه از صراحت بیشتری برخوردار بودند شاید عدم تعرض روایات به نقش معرفتی به دلیل وضوح مطلب است؛ زیرا نزول عیسی(ع) و اقتدای ایشان به امام عصر(عج) به صورت عملی دلالت بر نقش معرفتی و حقانیت امام دارد.
این که در 14 روایت شیعی تأکید دارند عیسی(ع) پشت سر امام نماز می خواند این مطلب در بر دارند نکات بسیار مهمی است:
1- نماز به عنوان بهترین و روشن ترین نماد عبودیت انسان در برابر خداوند است اقتدای عیسی(ع) به امام زمان(عج) این پیام را منتقل می کند که امام زمان(عج) و حرکت او عبودیت محور است و خود شخص امام در اوج بندگی خدا قرار دارند.
2- اقتدای مسیح به امام زمان(عج) یک اقتدای معمولی و صرفاً خواندن نماز جماعت و بهره بردن از ثواب آن نیست بلکه اقتدای رهبر و پیشوای یک دین به رهبر و پیشوای دین دیگر کاملاً معنادار و حامل پیام دینی، سیاسی و اجتماعی است.
3- اقتدای مسیح به امام زمان(عج) حاکی از اوج انقیاد عیسی(ع) و پذیرش رهبری امام زمان(عج) است، این درحالی است که مسیح خود از پیامبر ان اولوالعزم است و دارای شخصیت والایی است اما در عین حال و در اوج تواضع به امام زمان(عج) اقتدا می کند.
4- در برخی از روایات اقتدای مسیح به امام زمان(عج) در نماز آمده است:
... هنگامی که امام شان (مهدی(عج)) برای اقامه نماز صبح جلو می آید، ناگهان عیسی پسر مریم(ع) بر آنها نازل می شود. امام عقب می آید تا عیسی(ع) نماز را اقامه کند. عیسی(ع) به شانه های امام دست می گذارد و می گوید: جلو بایست و نماز بگزار؛ این نماز برای اقتدا به تو به پا داشته شده است. پس عیسی(ع) همراه مردم، پشت سر امام نماز می خواند (اربلی، 1381 ق: ج 2، 481).
این که امام عقب می آید تا عیسی(ع) نماز نشان از اوج تواضع امام زمان(عج) و خالی بودن ایشان از هرگونه کبر و خودبرتربینی و مزین بودن او به کمالات اخلاقی است هم چنین ادب و تواضع عیسی(ع) نیز مشهود است. نکات مزبور و شناخته شدن امام به اوصاف مذکور از آثارِ نحوه تعامل عیسی(ع) با ایشان است.
اشکال
از ظاهر روایات بر می آید که نزول در بین مسلمانان رخ خواهد داد و در جهت یاری به امام زمان(عج) و علامتی برای ظهور امام زمان(عج) است از کجا معلوم اهل کتاب به چنین شخصی ایمان بیاورند تا در پرتو راهنمایی های او به امام زمان ایمان بیاورند چه بسا آنها بگویند مسیح مورد ادعای مسلمانان ساخته و پرداخته آنها برای فریب مسیحیان و اهل کتاب است لذا ایمان نمی آورند.
پاسخ
از ادله پیش گفته به ویژه آیات استفاده می شود مسیح نقش کلیدی در ایمان اهل کتاب دارد اما جزئیات آن به ویژه مکان نزول او در ابتدای نزول روشن نیست به احتمال قوی نزول عیسی(ع) مقارن با ظهور در ابتدا در بین مسیحیان صورت می گیرد، بعد از آن که مسیحیان از نزول عیسی(ع) و این که او همان عیسی بن مریم(ع) است اطمینان حاصل نمودند، حضرت مسیح به امام زمان(عج) می پیوندد و به مسیحیان دنیا نیز دستور می دهد تا به امام زمان (عج) پیوسته و به او ایمان بیاورند. اما این که چگونه وجود حضرت عیسیای مسیح(ع) برای مسیحیان ثابت می شود، ممکن است از راه اوصاف و نشانه هایی باشد که بعضاً در کتب مقدس به آنها اشاره شده مثل محل نزول، اوصاف و شمایل جسمی، نحوه سخن گفتن و تعامل او با مردم و مهم تر از همه معجزات عیسی(ع) است مثل زنده کردن مردگان و شفا دادن کور مادرزاد و... باشد.
اگر بپذیریم که عیسی(ع) ابتدا در بین مسیحیان نزول پیدا می کند، حضرت مسیح با تبلیغ و روشنگری می کوشد تا به اصلاح تحریفات وارد شده در دین مسیح، به اصلاح آن بپردازد و در سایه این تلاش ها کم کم مسیحیان متوجه بشارت های کتاب مقدس به آمدن پیامبر آخرالزمان می شوند و این که در یک زمان نمی شود دو منجی، امام و رهبر الهی بر روی زمین باشد و وظیفه مردم ایمان به امام زمان(عج) است و چنان چه خواهد آمد امام زمان(عج) نیز با آوردن مواریثی چون تابوت عهد، معجزات موسی(ع) و آوردن نسخه اصلی و تحریف نشده تورات، الواح و... زمینه را برای ایمان اهل کتاب فراهم می آورد و حضرت مسیح نیز از تمام این ظرفیت ها استفاده می نماید.
نقش عیسی(ع) در یاری امام عصر(عج)
چنان چه در مباحث پیشین گذشت براساس آیات متعدد و روایات مستفیض درباره نزول عیسی (ع)، ایشان همزمان با ظهور امام زمان(عج)، نزول می نماید و همراه ایشان است و با توجّه به ادله مذکور می توان حدس زد که عیسی(ع) نقش کلیدی در آغاز و انجام قیام مهدوی دارند. علاوه براین از برخی روایات به صورت صریح به دست می آید او یرای یاری حضرت مهدی(عج) نازل می شود.
روایات دالّ بر یاری عیسی(ع) نسبت به امام
در روایتی امام صادق(ع) در مواجهه با یهودی می گوید:
... یَا یهُودِی وَ مِنْ ذُرِّیتِی الْمَهْدِی إِذَا خرَجَ نزَلَ عِیسَی بْنُ مَرْیمَ لِنُصْرَتِهِ فَقَدَّمَهُ وَ صَلَّی خَلْفَهُ.
نقش عیسی(ع) در ایمان مسیحیان و یهودیان چنان چه گذشت، مدیریت و فرماندهی این دو گروه در قیام نهایی حق علیه باطل برای برپایی حکومت جهانی را می توان از مصادیق نصرت عیسی(ع) برشمرد.
از برخی تعابیر در کتب روایی به نقل از برخی از یهودیان برمی آید که عیسی(ع) مصاحب و همراه امام زمان(عج) است.
از این تعبیر که او مصاحب و همراه امام زمان(عج) است استفاده می شود که همیشه با آن حضرت خواهد بود مشورت، همفکری و کمک برای تحقق اهداف می تواند نتیجه این مصاحبت باشد.
یا در تعبیر دیگری می خوانیم که عیسی(ع) در لشکر امام زمان(عج) حضور دارد و اوست که دجال را می کشد امام صادق(ع) در روایتی طولانی اشاره ای مختصر به جریان عیسی بن مریم(ع) دارند و می فرمایند:
... ثم عیسی ابن مریم روح الله و کلمته - و کان عمره فی الدنیا ثلاثاً و ثلاثین سنة - ثم رفعه الله إلی السماء و یهبط إلی الأرض بدمشق و هو الذی یقتل الدجال....
ولی روایت مذکور خبر واحد و به لحاظ سندی دچار ضعف است و تنها در حد شاهد و مؤید مورد استشهاد است.
روایات اهل سنت در زمینه کشته شدن دجال به دست عیسی(ع) چشمگیر است و 6 روایت در این زمینه نقل کرده اند.
در برخی روایات اهل سنت کشتن خنزیر، شکستن صلیب، و قرار دادن جزیه بر اهل کتاب را به عیسی(ع) نسبت می دهد (کورانی، 1428ق: ج2، 408) یا در روایت دیگری از عیسی بن مریم در حکومت مهدوی به حَکَم یعنی قاضی تعبیر می نماید(کورانی، 1428ق: ج2، 411) نیز در روایت دیگری که نزول عیسی(ع) و جریان اقتدای مسیح به خلیفه مسلمانان را به تصویر می کشد حضرت عیسی(ع) از خودش به عنوان وزیر برای خلیفه مسلمین یاد می کند(کورانی، 1428 ق: ج2، 423) وزیر از ریشه وزر به معنای ثقل و سنگینی است وزیر کسی است که مسئولیت سنگینی در حکومت را بدوش می کشد(طریحی، 1375: ج 3، 510 نقل با اندکی تصرف). روایت مذکور نشان دهنده آن است که عیسی(ع) نقش مهمی در جریان ظهور و حکومت مهدوی دارد به طوری که بار سنگین مسؤلیت روی دوش ایشان است.
به نظر می رسد هم چنان که نقش عیسی(ع) در معرفت بخشی بی نظیر بود در سایر عرصه ها نیز نقش چشمگیری دارند به عنوان مثال نقش عیسی(ع) در فرماندهی سپاهیان به ویژه مسیحیان می تواند برای پیشبرد اهداف امام دارای اهمیت باشد دستور عیسی(ع) برای قیام در راه خدا و اعتراض به وضع کنونی عالم و بی عدالتی و در نتیجه شورش مردمان علیه حاکمان ستمگر خود به ویژه مستکبران کنونی عالم که جمعیت غالب آنها مسیحی اند، راه را برای حکومت جهانی هموار می نماید. همیشه سقوط یک کشور از درون راحت تر و کم هزینه تر از حمله نظامی است و چه بسا حمله نظامی به یک کشور، مردم آن کشور را برای دفاع از خاک و وطن متحدتر می سازد.
روشن است تسخیر عالم در این حد وسیع و گستره جغرافیایی آن هم با جنگ و درگیری، کاری است بسیار دشوار و اگر همکاری و بسیج عمومی مردم نباشد بسیار بعید به نظر می رسد که ظهور به سرانجام برسد هم چنان که تجربه تاریخی در سرنگونی حکومت های فاسد به ویژه حکومت سلسله شاهنشاهی پهلوی در ایران، نشان می دهد حضور مردم در صحنه آن هم با دست خالی و تظاهرات توده های مختلف مردم علیه نظام، یکی از مهم ترین علل سقوط آن بود.
نتیجه گیری
از آن چه گذشت به دست می آید که نزول عیسی(ع) نقش مهمی در معرفت بخشی و یاری امام زمان(عج) ایفاء می نماید.
آیات و روایاتی در خصوص نقش معرفت بخشی عیسی(ع) قابل استناد است در این میان آیات در این زمینه از صراحت بیشتری برخوردار بودند.
در آیه 45-46 آل عمران از سخن سرنوشت ساز مسیح به میان آمده از شواهد و قرائن برمی آید که این سخن سرنوشت ساز مسیح در زمان ظهور امام زمان(عج) خواهد بود در این هنگام حضرت عیسی(ع) حلقه وصل ادیان توحیدی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) به یکدیگر خواهد بود.
در آیه 159 نساء خبر از ایمان اهل کتاب در آینده و قبل از وفات عیسی(ع) به میان آمده مراد از ایمان ایمان مقبول و دین برحق است با توجّه به خاتمیت و حقانیت اسلام مراد از ایمان یک ایمان جدیدی است که اهل کتاب توسط عیسی(ع) و در تحت راهنمایی های او به دست می آورند و آن حقانیت اسلام و تشیع است.
براساس روایات زیادی از شیعه و سنی، در زمان ظهور امام زمان(عج) و انقلاب جهانی آن حضرت، عیسی(ع) نازل، به امام زمان(عج) اقتدا و تحت فرمان ایشان درآمده و به یاری او می شتابد همین امر سبب تمایل، ایمان و گسیل مسیحیان به دین اسلام می گردد.
از برخی روایات به دست می آید که عیسی(ع) برای یاری حضرت مهدی(عج) نازل می شود و همراه امام زمان(عج) است، او در لشکر امام زمان(عج) حضور فعّالی دارد و اوست که دجال را می کشد.
منابع
قرآن کریم
1- ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، محقق و مصحح: محمود محمد طناحی، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چهارم، 1367 ش.
2- ابن بابویه، محمدبن علی، عیون أخبار الرضا(ع)، مصحح: مهدی لاجوردی، تهران، نشر جهان، اول، 1378ق.
3- ابن بابویه، محمدبن علی، کمال الدین و تمام النعمة، مصحح: علی اکبر غفاری، تهران، اسلامیه، دوم، 1395ق.
4- ابن بابویه، محمدبن علی، الأمالی، تهران، کتابچی، ششم، 1376.
5- ابن درید، محمدبن حسن، جمهرة اللغة، بیروت، دارالعلم للملایین، 1988م.
6- ابن طاووس، علی بن موسی، التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن، محقق و مصحح: مؤسسة صاحب الأمر اصفهان، قم، گلبهار، اول، 1416ق.
7- ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، محقق و مصحح: عبدالسلام محمد هارون، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، اول، 1404ق.
8- ابن مشهدی، محمدبن جعفر، المزار الکبیر، مصحح: جواد قیومی اصفهانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، اول، 1419ق.
9- ابن منادی، احمدبن جعفر، الملاحم، قم، دارالسیرة، اول، 1418ق.
10- ابوحیان، محمدبن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، بیروت، دارالفکر، اول، 1420ق.
11- اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، محقق و مصحح: هاشم رسولی محلاتی، تبریز، بنی هاشمی، اول، 1381ق.
12- اشکوری، محمدبن علی، تفسیر شریف لاهیجی، تهران، دفتر نشر داد، اول، 1373ش.
13- آلوسی، سیدمحمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: علی عبدالباری عطیة، بیروت، بی نا، اول، 1415ق.
14- بخشی، سعید؛ پورسیدآقایی، سیدمسعود، «مواجهه امام زمان با قوم یهود در عصر ظهور»، فصل نامه مشرق موعود، ش42، 1396.
15- برقی، احمدبن محمدبن خالد، المحاسن، قم، دارالکتب الإسلامیة، دوم، 1371ق.
16- بیضاوی، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، تحقیق: محمد عبدالرحمن المرعشلی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1418ق.
17- التفتازانی، سعدالدین، مختصر المعانی، بی جا، دارالفکر، اول، 1411ق.
18- جوهری بصری، احمدبن عبدالعزیز، مقتضب الأثر فی النصّ علی الأئمة الإثنی عشر، محقق و مصحح: مهدی هوشمند، قم، انتشارات طباطبایی، اول، بی تا.
19- حر عاملی، محمدبن حسن، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، بیروت، اعلمی، اول، 1425ق.
20- حقی برسوی، اسماعیل بن مصطفی، تفسیر روح البیان، بیروت، دارالفکر، اول، بی تا.
21- حلی، حسن بن سلیمان بن محمد، مختصر البصائر، محقق و مصحح: مشتاق مظفر، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، اول، 1421ق.
22- حمیری، نشوان بن سعید، شمس العلوم، محقق و مصحح: مطهربن علی اریانی؛ یوسف محمد عبدالله؛ حسین بن عبدالله عمری، دمشق، دارالفکر، اول، 1420ق.
23- خزاز رازی، علی بن محمد، کفایة الأثر فی النصّ علی الأئمة الإثنی عشر، مصحح: عبداللطیف حسینی کوه کمری، بی جا، بیدار، 1401ق.
24- خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، بیروت، البلاغ، 1419ق.
25- دارالشبستری للمطبوعات، الأصول الستة عشر، قم، دارالشبستری للمطبوعات، اول، 1363.
26- رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، سوم، 1420ق.
27- راوندی، قطب الدین سعیدبن هبة الله، الخرائج و الجرائح، بی جا، بی نا، 1409ق.
28- زمخشری، محمدبن عمر، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتب العربی، سوم، 1407ق.
29- سبزواری نجفی، محمدبن حبیب الله، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، اول، 1406ق.
30. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیةالله مرعشی نجفی، 1404ق.
31- سیوطی، جلال الدین، تدریب الراوی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، اول، 1421ق/ 2001م.
32- صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم، انتشارات فرهنگ اسلامی، دوم، 1365 ش.
33- صدر، سید محمدباقر، دروس فی علم الأصول، قم، انتشارات اسلامی، پنجم، 1418ق.
34- صفار، محمدبن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد(ص)، تحقیق: محسن بن عباسعلی کوچه باغی، قم، نشر مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، دوم، 1404ق.
35- طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفترانتشارات اسلامی، 1417ق.
36- طبرسی، احمدبن علی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، مصحح: محمدباقر خرسان، مشهد، نشر مرتضی، اول، 1403ق.
37- طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، تهران، دارالکتب الإسلامیة، سوم، 1390ق.
38- طبری، ابوجعفر محمدبن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفه، اول، 1412ق.
39- طبری، محمدبن جریر، دلائل الإمامة، محقق و مصحح: قسم الدراسات الإسلامیة مؤسسة البعثة، قم، بعثت، اول، 1413ق.
40. طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، محقق و مصحح: احمد حسینی اشکوری، بی جا، مرتضوی، سوم، 1375ش.
41- طوسی، محمدبن حسن، الأمالی، قم، انتشارات دارالثقافة، 1414ق.
42- طوسی، محمدبن حسن، رجال، محقق و مصحح: جواد قیومی اصفهانی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجامعة المدرسین، سوم، 1373ش.
43- طوسی، محمدبن حسن، کتاب الغیبة للحجة، تحقیق: عبادالله تهرانی؛ علی احمد ناصح، قم، مؤسسة المعارف الإسلامیة، سوم، 1425ق.
44- طوسی، محمدبن حسن، مصباح المتهجد، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه، 1411ق.
45- عاملی نباطی، علی بن محمد، الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، محقق و مصحح: میخائیل رمضان، نجف، المکتبة الحیدریة، اول، 1384.
46- عیاشی، محمدبن مسعود، تفسیر العیاشی، تهران، چاپخانه علمیه، 1380.
47- فتال نیشابوری، محمدبن احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، قم، انتشارات رضی، اول، 1375.
48- فراهیدی، خلیل بن أحمد، کتاب العین، قم، نشر هجرت، دوم، 1409 ق.
49- فضل الله، سید محمدحسین، تفسیر من وحی القرآن، بیروت، دارالملاک للطباعة و النشر، دوم، 1419ق.
50. فیروزآبادی، محمدبن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت، دارالمعرفة، 1429ق.
51- فیض کاشانی، محمدبن شاه مرتضی، تفسیر الصافی، تهران، مکتبة الصدر، دوم، 1415ق.
52- قرطبی، محمدبن احمد، الجامع لأحکام القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، اول، 1364.
53- قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، مصحح: طیب موسوی جزائری، قم، دارالکتاب، سوم، 1404ق.
54- کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365.
55- کاشانی، ملا فتح الله، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، تهران، کتابفروشی محمدحسن علمی، 1336.
56- کورانی، علی و همکاران، معجم الأحادیث الإمام المهدی (عج)، قم، مسجد مقدس جمکران، دوم، 1428ق.
57- کورانی، علی، المعجم الموضوعی لإحادیث الإمام المهدی(عج)، بیروت، دارالمرتضی، اول، 1430ق.
58- کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، مصحح: محمد کاظم، تهران، مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی، اول، 1410ق.
59- گنجی، محمدبن یوسف، البیان فی أخبار صاحب الزمان(عج)، تهران، دار إحیاء تراث أهل البیت(ع)، دوم، 1362ش.
60. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ق.
61- مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، اول، 1368ش.
62- مغنیه، محمدجواد، التفسیر الکاشف، قم، دارالکتاب الإسلامی، اول، 1424ق.
63- مفید، محمدبن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، محقق و مصحح: مؤسسة آل البیت(ع)، قم، کنگره شیخ مفید، اول، 1413ق.
64- مفید، محمدبن محمد، الإختصاص، محقق و مصحح: علی اکبر غفاری، محمود محرمی زرندی، قم، الموتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، اول، 1413ق.
65- مفید، محمدبن محمد، الأمالی، محقق و مصحح: حسین استاد ولی، علی اکبر غفاری، قم، کنگره شیخ مفید، اول، 1413 ق.
66- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، بیست و دوم، 1379 ش.
67- موسوی سبزواری، عبدالاعلی، مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن، بی جا، دفتر سماحة آیت الله العظمی السبزواری، دوم، 1409ق.
68- میرباقری، سید محمدحسین، موسوعة الإمام المنتظر، قم، مؤسسه آینده روشن، اول، ١٣٩٥ش.
69- نعمانی، ابن أبی زینب، الغیبة، محقق و مصحح: علی اکبر غفاری، تهران، نشر صدوق، اول، 1397.
70. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، محقق و مصحح: محمد انصاری زنجانی خوئینی، قم، الهادی، اول، 1405ق.