سرویس فرهنگ و هنر مشرق - هنگامی که به آثار گذشته محمد یعقوبی نگاهی میافکنیم و نسبت آن ها را با مفاهیم معترضانه در باب دموکراسی و امنیت و رفاه و نوع زیست و تفکر در نظام اسلامی ایران و در ارتباط با مردم با ریشه ایران مورد بررسی قرار می دهیم به گزینه ای جز کینه ورزی نمی رسیم!
تازه ترین نمایش محمد یعقوبی که البته پیش از این هم در دوران اصلاحات و در جشنواره تئاتر فجر سال 1383به صحنه رفته بود و با نگاه همدلانه مدیران فرهنگی دولت «تدبیر و امید» اجرایی مجدد در جشنواره فجر امسال یافت، یکی از مغرضانه ترین آثار این نویسنده و کارگردان است چرا که محمد یعقوبی با کنار هم قرار دادن نمایش هایی کوتاه در «تنها راه ممکن» به تجمیع تلاش های کینه ورزانه اش طی آثار مختلف در این نمایش دست زده است! و از این رو در «تنها راه ممکن» هم زیر سوال بردن امنیت و اعتبار نظام اسلامی ایران و القای وجود خفقان در این دیار و توصیه به مهاجرت برای هموطنان را میبینیم و هم توهین و تحقیر افشار مومن و معتقد مسلمان را. هم اعتراض نامه نمایشی کارگردان درباره عدم وجود آزادی در ایران یافت می شود و هم به سُخره گرفتن نحوه زیست سنتی مردمان ایران! و این ره توشه تازه ترین اثر نمایشی محمد یعقوبی به دعوت مسئولان جشنواره تئاتر فجر و غفلت مسئولان فرهنگی کشور است!
«تنها راه ممکن» روایتی است از نویسنده ای به نام «مهران صوفی» که در واقع می تواند مابه ازای نمایشی شخصیت یعقوبی باشد. نویسنده ای همیشه معترض که آثارش یا به محاق رفته و یا دردسر ساز میشود و در نهایت همچون کارگردان این نمایش چند سالی ترک وطن می کند. البته نکته جالب توجه تاریخ هجرت این نویسنده و همسانی اش با اتفاقات مهم تاریخ این سرزمین است. «مهران صوفی» طبق آن چه توسط 2 راوی نمایش عنوان میشود، در ابتدای جنگ تحمیلی از ایران به فرانسه می رود و پس از پایان جنگ باز می گردد. و در نهایتِ این آمد و شدهای رخ داده، «مهران صوفی» دقیقا در زمستان سال 88 از دنیا می رود!
«مهران صوفی» در طی نمایش های سالیان دراز خود به شکلی گزنده نسبت به اتفاقات پیرامون سیاسی و اجتماعی واکنش نشان می دهد. در واقع محمد یعقوبی از طریق ترسیم شخصیتی خیالی، واگویه های کینه ورزانه خود را در قبال اتفاقات مختلف این سرزمین از زمان شکل گیری انقلاب اسلامی و در دوران دفاع مقدس و تا شرایط امروز نمایان می سازد.
«تنها راه ممکن» که برگرفته از پروژه هنرجویان کارگاه بازیگری «سی و دو حرف» محمد یعقوبی است و توسط 36 نفر از هنرجویان در تالار «باران» به اجرا درآمد، از 9 نمایش کوتاه «ناگفته ها»، «کلاغ ها و آدم ها»،«اپیدمی خنده»، «پدر»، «جایی دور ازین جا»، «افسانه»، «پژواک»، «منطقه آزاد» و «تنها راه ممکن» تشکیل شده و حدیث نفس کارگردانی است که بیانیه نویسی را با نمایش نامه نویسی اشتباه گرفته است. در این اثر کارگردان سعی دارد با به سُخره گرفتن ارزش های دینی و روش زیست مردمان ارزش گرای ایرانی و طی کنایه های سیاسی و دینی، نظام اسلامی ایران را زیر سوال برده و زیستن در ایرانِ پس از انقلاب را به عنوان شرایطی غیر قابل تحمل و برای برخی ناگزیر فرض کند. چنان که در فضایی که محمد یعقوبی از ایران امروز ترسیم می کند، یا باید همچون شخصیت «محمد صوفی» و بسیاری از شخصیت های این اثر، ترک وطن کرده و یا عزم رفتن داشت و یا این که در صورت نبود گزینه مهاجرت، تنها راه ممکن، ماندن و تحمل کردن عذاب شدید زیستنی چنین دشوار است!
در نگاه سیاست زده و غرض ورزانه کارگردان، ایران مکانی است غیر قابل زیست و فاقد هر گونه نشانه هایی از آسایش، رفاه، آزادی و امنیت و «تنها راه ممکن» با زیر سوال بردن امنیت روانی در ایران همان راهی را می رود که سال ها دشمنان غربی در آن سوی مرزها با آثار دروغین خود به دنبال پردازش آن هستند! برای نمونه در بخش کوتاه «اپیدمی خنده» شاهد هستیم که با شیوع ویروس خنده در سال های ابتدای انقلاب، مردم ایران بیخودی میخندند و درمانی برای این بیماری وجود ندارد. در این میان شاهد حضور یکی از مقامات مسئول امنیت ملی در تلویزیون هستیم که اعلام شرایطی ویژه می کند! کارگردان از طریق این نمایش درصدد القای نبود شرایطی ممکن برای شادی در کشور بوده و با ریشخند کردن مقامات، به دنبال بیان این مطلب است که هر گونه شادی از سوی مردم توسط حاکمیت تحت کنترل و نابودی قرار می گیرد! و نکته جالب این که شخصیت دختر این قصه ی دروغین به دلیل خندیدن به کمیته انضباطی دانشگاهش فراخوانده می شود!
نمایش «تنها راه ممکن» علاوه بر زیر سوال بردن امنیت و آسایش زیست در ایران به سراغ مقولات دینی و مذهبی هم رفته و از طریق کنایه هایی ناپسند به تمسخر آحاد مومن و انقلابی جامعه ایرانی می پردازد و نکته تاسف برانگیز، بی حرمتی به دستاوردهای انقلاب اسلامی در جشنواره ای با عنوان «فجر انقلاب اسلامی» است! چنان که در سراسر این نمایش از طریق تمسخر نحوه حجاب بانوان در تلویزیون تا ارائه تصویری کمیک از شخصیت های معتقد، این نوع گرایش ضدیت با دین را می توان یافت. برای نمونه در بخش «منطقه آزاد» که درباره جلسات دورهم نشینی و به اصطلاح روان درمانی تعدادی دختر و پسر معترض به زندگی در ایران است، با ورود پنهان 4 شخصیت امنیتی به مجموعه، کارگردان از کنار هم نشاندن این افراد دوگانه در تفکر، در نهایت به ریشخند تفکر قشر اعتقادی میپردازد و چهره ای عبوس، وجهه ای کاریکاتوری و اندیشه ای خام را برای شخصیت هایی که ظاهر و نگاهی اسلامی دارند، نمایان می سازد تا در محفلی که از پی اعتراضِ خاموش به نبود امنیت و آزادی در کشور تشکیل شده حتی شاهد تمسخر موضوع مهم «انتظار موعود» باشیم! در واقع باید عنوان کرد که ایجاد این منطقه آزاد! توسط چنین تفکراتی باطل در رویدادی که عنوان مقدس «فجر» در پیشانی اش دارد، اوج ولنگاری فرهنگی موجود را نمایان ساخته و زیر سوال بردن ارزش های دینی و ملی این سرزمین توسط کارگردان نمایش «تنها راه ممکن» در سایه خواب زدگی مسئولان فرهنگی کشور رخ داده است.