
گروه سیاسی رجانیوز - مهدی جمشیدی*: در این مقاله، دوازدهمینِ انتخاباتِ ریاست جمهوری که در سالِ نودوشش برگزار گردید، «تبیین» شده است. به بیان دیگر، پرسش این است که چرا در این انتخابات، نیروهای اعتدالگرا توانستند بیشتر از نیروهای انقلابی، توجه و اعتنای افکارِ عمومی را به سوی خود جذب کرده و اکثریتِ آراء را به دست آورند؟ از آنجا که در این انتخابات، «زبان» و «گفتار» از جایگاه و نقشِ متمایز و بسیار برجستهای برخوردار بود، کامیابی نیروهای اعتدالگرا به عنصرِ زبان و گفتار ارجاع داده شد. نیروهای اعتدالگرا به دلیل این که کارنامهاشان در مدّتِ چهار سالی که دولت را در اختیار داشتند، از «عمل» و «اقدام» و «کار» تهی بود، «توطئۀ زبانی» را جایگزینِ «نقدِ عمل» کردند و به این واسطه، بر نیروهای انقلابی، غلبة نسبی یافتند. در این نوشته، بازی زبانی و گفتاریِ نیروهای اعتدالگرا، از این جهت «توطئه» خوانده شده که آنها در این بازی، «حقیقت» و «اخلاق» را نادیده گرفتند و به انجامِ عملیّاتِ روانی رو آوردند تا بتوانند نیروهای انقلابی را به حاشیه کشانده و به هر وسیلهای، حضورِ خود را در قدرت، تداوم بخشند. در این مقاله، فروعِ «تدافعی» و «تهاجمیِ» توطئۀ زبانیِ نیروهای اعتدالگرا، برشمرده شده و مشخص گردیده که آنها بر اساسِ کدام «دوگانهسازیهای غیرواقعی و جعلی»، خود را از لبة پرتگاه رهانده و دولتِ بعدی را نیز از آنِ خود کردند. در حالی که نیروهای انقلابی از اهمیت و قدرتِ زبان و گفتار در جهانِ اجتماعی و میدانِ رقابتها و کشمکشهای سیاسی، غافل هستند، نتیجهای که از این مطالعه حاصل شد، سلسله قواعد و مقولاتِ زبانشناختی و گفتاری است که به آنها پیشنهاد شده است تا نقصها و خلاءهای زبان و ادبیات خود را برطرف سازند.
عالَمی را یک سخن، ویران کند
روبَهانِ مُرده را شیران کند[1]
مقدّمه:
انتخاباتِ ریاست جمهوری سالِ نودوشش، یک «واقعیّتِ اجتماعی» به شمار میآید؛ چراکه از متنِ «جهانِ اجتماعی» برخاسته و حاصلِ کنشِ جمعی در پهنهای گسترده است که وضعِ سیاسی را مشخص کرده است. نتیجۀ این واقعیّتِ اجتماعی، احوال و اوضاعِ «فکری» و «بینشیِ» جهانِ اجتماعی را آشکار کرد و نشان داد که در زیرِ پوستِ جامعه، چه میگذارد و برآیندِ جهتگیریهای آن چگونه است. به این سبب، انتخابات از این منظر که به شناختِ دقیق و معتبرِ جهانِ اجتماعی کمک میکند، اهمیت فراوان دارد.
«تبیینِ» واقعیّتِ اجتماعی، به معنی «تعلیل» آن است؛ و تعلیل یعنی محققِ اجتماعی باید مطالعه کند که واقعیّتِ اجتماعی، چرا شکل گرفته است. پس تبیین، ناظر به «چرایی» است و از عواملِ مؤثر بر پدید آمدنِ واقعیّتِ اجتماعی سخن میگوید. از آنجا که تبیینِ هر واقعیّتِ اجتماعی، «ریشهها» و «خاستگاهها»ی آن را مشخص میکند، خواهناخواه، به روشن شدنِ «ماهیّتِ» آن نیز میانجامد. دربارۀ انتخاباتِ ریاست جمهوری سالِ نودوشش نیز، نخستین و عمدهترین پرسشی که باید به آن پرداخت، پرسش از چراییِ نتیجهای است که در اثرِ آن به دست آمد.
در مقالۀ پیش رو، نگارنده کوشیده است از زاویۀ گفتار و زبان، به انتخابات سال نودوشش بنگرد و آن را تحلیل کند؛ زاویهای که تا حدّ زیادی، مغفول واقع شده و کمتر محققی به آن توجه کرده است، حال آن که به طورِ کلّی، اهمیت و منزلتِ گفتار و زبان در جهانِ اجتماعی، فراتر از توصیف است و به طورِ خاص، آنجا که مباحثات و مجادلات به عرصۀ عمومی کشیده میشود و نخبگان باید با تودههای مردم سخن بگویند تا آنها را به خود جذب کنند، مسأله بسیار حساستر و پیچیدهتر میشود و چه بسا تمامِ تقابلها و کشمکشها، به ساحتِ گفتار و زبان منحصر گردد و این ساحت، سرنوشتِ شخصیتها و جریانها را تعیین کند.
در انتخاباتِ ریاست جمهوری سالِ نودوشش، نه پیروزیِ نیروهای اعتدالگرا، قطعی بود و نه پیروزیِ نیروهای انقلابی. از یک سو، نیروهای انقلابی در شرایطی قرار داشتند که همراه کردنِ اکثریّتِ مردم با خود، کاری نبود که برای آنها ساده باشد؛ و از سوی دیگر، نیروهای اعتدالگرا نیز دچارِ این ضعف و محدودیّت بودند که در عمل، نتوانسته بودند تغییری ایجاد کنند و واقعیتهای جاری، با وعدههای آنها فاصلۀ بسیار زیادی داشت. بر این اساس، نیروهای اعتدالگرا برای این که نتیجۀ انتخابات را از آنِ خود کنند، «روشها»ی خاص و متفاوتی را در پیش گرفتند که پیروزیِ «غیرطبیعی» و «نابهنجار» آنها را به دنبال داشت. به عبارتِ دیگر، آنچه که بیش از پیروزیِ دوبارۀ نیروهای اعتدالگرا اهمیت دارد، «روشها»ی بیسابقه یا کمسابقهای بود که آنها در تبلیغاتِ انتخاباتیِ خود به کار گرفتند. در حالی که نیروهای انقلابی، بر حوزۀ اقتصاد تمرکز کرده بودند و به درستی، این نقطه را پاشنۀ آشیلِ نیروهای اعتدالگرا میدانستند، نیروهای اعتدالگرا نیز جهتگیریِ متقابلِ تهاجمی را برگزیدند، اما با این تفاوت که بیپروا و گستاخانه، به برخی از «خطوطِ قرمز» و «بیّنات» و «محکماتِ» انقلاب حمله کردند. حسن روحانی به خوبی میدانست که برجام، از آنچنان قدرتی برخوردار نیست که بتواند دوباره او را بر کرسیِ ریاست جمهوری بنشاند و همین واقعیت، به طورِ واضح، او را «نگران» و «آشفته» و «عصبی» کرده بود. منطقِ عملگرایانۀ او اقتضاء میکرد که با وجودِ این نقص و ضعفِ بزرگ، چارهای بیندیشید و به هر روشی روآورد تا به رئیس جمهورِ تکدورهای تبدیل نشود. او که «قشرِ متجدِّد» و «قشرِ خاکستری» را به عنوانِ مخاطبانش انتخاب کرده بود، خود را ناگزیر دید که به واسطۀ «ساختارشکنیِ زبانی» و «عبورِ گفتاری از خطوطِ قرمز»، مقبولیّتِ اجتماعی خود را در میانِ این دو قشر، بازتولید و احیاء کند. کار حسن روحانی در جنبۀ ایجابی نیز، ماهیّتِ غیرزبانی نداشت؛ او در اینجا نیز به زبان روآورد و به واسطۀ «اقتدار و غلبۀ زبانی»- و نه غلبۀ «عملکردی» یا «برنامهای» یا «شخصی»- دوباره به قدرت دست یافت. بر این اساس، او بر «زبان» تمرکز کرد و از آن، بهرههای فراوان برد.
[یکم]. کارنامۀ نیروهای اعتدالگرا، از «عمل» تهی بود
در طولِ چهار سال که نیروهای اعتدالگرا، در دولت مستقر بودند و قدرتِ اجرایی را در اختیار داشتند، «فرضیهها»ی خود را آزمودند، اما تمامِ فرضیههایشان دربارۀ چگونگیِ مدیریتِ انقلاب، ابطال گردید. نیروهای اعتدالگرا معتقد بودند که بازسازیِ رابطه با دولتهای غربی، به خصوص ایالات متحدۀ امریکا، کلیدِ گشایشِ اقتصادی است و باید بیدرنگ، در مسیرِ مذاکرۀ مستقیم و مستقل با امریکا حرکت کرد تا هر چه زودتر، توافق حاصل شود و رونق و شکوفاییِ اقتصادی پدید آید. کوششهای نیروهای اعتدالگرا در این باره، به شکلگیریِ توافقنامۀ «برجام» انجامید، اما گذشته از این که محتوای برجام، دلالت بر عقبنشینیهای گستردۀ مذاکرهکنندگان ایرانی از منافعِ هستهای داشت، امریکا در عمل حتی به همین توافقنامه هم پایبند نبود و برخلافِ وعدۀ نیروهای اعتدالگرا، نه تنها در روزِ اجرای برجام، همۀ تحریمها لغو نشدند و این روند تاکنون نیز ادامه یافته است، بلکه گفته شد مقصود از لغو تحریمها، لغو تحریمهایی بوده که در برابرِ فعالیتهای هستهای ایران برقرار گردیده است، و نه تحریمهای دیگر. بنابراین، برجام به عنوانِ بزرگترین پیروزیِ موردِ ادعای نیروهای اعتدالگرا، تأثیری بر «معیشتِ مردم» ننهاد و با این که «چرخِ سانتریفیوژها» از کار افتاد، اما «چرخِ اقتصاد» به حرکت درنیامد. علاوه بر این، چون در طولِ این مذاکراتِ چهار ساله، دولت از «ظرفیتها و استعدادهای درونی» غفلت کرد و تمامِ همّت و توان خود را صَرفِ به نتیجه رسیدنِ مذاکرات نمود، خود نیز نتوانست گِرهی از مشکلاتِ معیشتیِ مردم بگشاید و طبقاتِ محروم و فقیر را از چنگالِ دشواریها و تنگناهای غیرقابلِ تحمل برهاند.
به این ترتیب، نیروهای اعتدالگرا در ماههای پایانیِ دولتِ خویش، و پس از یک فرصتِ چهار ساله، کارنامۀ درخور و درخشانی نداشت که رضایت و خشنودیِ مردم را به دست آورد. دستِ نیروهای اعتدالگرا، خالی از «عمل» و «اقدام» بود؛ انبوهِ «وعدههای بر زمین مانده»، آنها را به هراس افکنده بود؛ کلیدِ آنها، هیچ قفلی را نگشوده بود؛ فاصلۀ میانِ «ادعا» و «عمل»، بسیار بود؛ آنها سخت از مناظره میهراسیدند، چون میدانستند در «لبۀ پرتگاه» قرار دارند و با تلنگری، به عمقِ درّه فرومیافتند. از این رو، احتمالِ «تکدورهای شدنِ» دولتِ نیروهای اعتدالگرا، بلوفِ سیاسی نبود، بلکه یک امکانِ واقعی و برخاسته از شواهد و قراینِ عینی بود. این «بنبستِ هولناک»، آنها را وادشت تا چارهای بجویند.
[دوم]. نیروهای اعتدالگرا، «توطئۀ زبانی» را جایگزینِ «نقدِ عمل» کردند
در این میان، ناگهان نیروهای اعتدالگرا، جنگِ روانیِ عجیب و غریبی به راه انداختند که متکی بر «گفتار» و «زبان» بود. نیروهای اعتدالگرا که در قلمرو «عمل» و «اقدام»، برگِ برندهای در اختیار نداشتند، به گفتار و زبان پناه بردند تا شاید از مهلکهای که در آن گرفتار شده بودند، رهایی یابند. حسن روحانی، چه در سخنرانیهای انتخاباتی و چه در مناظرههای انتخاباتی خویش، شروع به «لفّاظی» و «مغالطه» کرد و کوشید با «فرار به جلو»، سایۀ نقد را از سرِ خود بردارد و رقیبان را منفعل گرداند. او در تجربۀ انتخاباتِ سالِ نودودو، به خوبی دریافته بود که در فعالیّتهای انتخاباتی، «حرف» و «سخن» و «کلامِ» کوتاه و مجمل و ساده، اما جذاب و گیرا و ابتکاری، بیش از هر سلاحی، بُرنده است و او باید تلاش کند از طریقِ «زبان»، همه را کنار زده و دوباره قدرت را در دست گیرد. حسن روحانی که هم بیش از هر چیز، به کارهای امنیتی پرداخته بود و هم به دلیل برخورداری از روحیۀ عملگرایی، معیارهای اخلاقی در نظرش اهمیتی نداشت، بازی باخته را تنها بر اساسِ به کار گرفتنِ «شگردها و حیلههای زبانی»، بُرد: او میانِ «مردم» و «واقعیت»، دیوار کشید تا واقعیت، از جامعه پنهان بماند؛ او برای خودش، از «هیچ»، «همهچیز» ساخت؛ «کذب» را به جای «حقیقت» نشاند؛ «جوفروشی» و «گندمنمایی» کرد؛ «تزویر» و «نفاق» و «دوگانگی» را به اوج رساند؛ از «خدعه» و «نیرنگ» و «فریبکاری» نهراسید؛ و ... . نیروهای اعتدالگرا، دستشان از «عمل» تهی بود، ولی دهانشان پُر از «حرف» بود؛ آنها با «دستِ خالی» و «دهانِ پُر»، بر نیروهای انقلابی غلبه یافتند. آنها نتوانستند در طول چهار سال، واقعیّتها را متناسب با وعدههایی که به مردم داده بودند، دگرگون سازند، اما توانستند در طول چند هفته، «حقیقت» را از دسترسِ ذهنِ مردم خارج سازند. آنها از طریقِ «تهاجمِ زبانی»، واقعیتها را وارونه تصویر کردند، و از این جمله باید به «تصویرسازیِ بسیار منفی از رقیب» یا «رقیبهراسی» اشاره نمودکه بخشهایی از مردم را از نیروهای انقلابی، گریزان کرد.
[سوم]. تقدیرِ جهانِ انسانی، در اختیارِ زبان است
تأکید و حساسیّتِ نگارنده بر گفتار و زبان، برخاسته از علومِ انسانیِ غربی نیست، بلکه قرنها پیش از این، میراثِ معرفتیِ ما بر اهمیتِ خاصِ زبان در جهانِ اجتماعی، اصرارِ فراوان ورزیده و نقش و منزلتِ زبان را به شکلهای گوناگون، بازگو کرده است. از جمله در قرآن کریم میخوانیم:
وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً[2]
و این گونه است که در برابرِ هر پیامبری، دشمنانی از شیاطینِ انس و جنّ قرار دادیم؛ آنها به طورِ پنهانی و برای فریفتنِ مردم، سخنانِ آراسته اما باطل، به یکدیگر میگفتند.
شیطان در لغت به معناى شریر است و در اثرِ غلبۀ استعمال، بیشتر به ابلیس اطلاق مىشود. کلمۀ جِنّ از مادۀ جَنّ و در لغت به معناى استتار و نهان شدن است و در عرفِ قرآن به معناى طائفهاى از موجوداتِ غیرملائکه هستند که شعور و اراده دارند و از حواسِ ما پنهانند، و خداوند، ابلیس را از سنخِ جنّ معرفى کرده است. کلمۀ وحى به معناى گفتارِ درِ گوشى و پنهانى و محرمانه است. و زُخْرُف، آن آرایشی را گویند که آدمى را به اشتباه بیندازد، پس زُخْرُفَ الْقَوْل، آن گفتارى است که امر را بر انسان مُشتبه سازد. بنابراین، معناى آیه چنین مىشود: ای پیامبر! همان طور که براى تو، دشمنانى از شیطانهاى اِنسى و جنّى قرار دادهایم که «پنهانى» و «با اشاره»، بر ضدّ تو نقشه میریزند و با «سخنانِ آراسته»، مردم را «اغفال» و دچارِ «خطا» و «اشتباه» میکنند، براى تمامىِ انبیاى گذشته نیز، چنین دشمنانى قرار دادیم. از طرفِ دیگر، گویا مُراد آیه این باشد که شیطانهاى جنّى به وسیلۀ وسوسه، مطالبی را به شیطانهاى اِنسى منتقل و القاء مىکنند و شیطانهاى اِنسى هم، آن مطالب را به طور مَکر و تسویلِ[3] پنهانى و براى این که مردم را فریب دهند - یا براى این که خودشان فریب آن را خوردهاند - به همدیگر مىرسانند.[4]پس در اینجا، حکمتِ آهسته سخن گفتنِ شیاطین با یکدیگر این است که کسی از آن مطلع نگردد تا نقشههایشان، به سرانجام برسد. و نکتۀ دیگر این که شیاطین، راههای اغفالِ مردم را به یکدیگر میآموزند و در واقع، تجربههای خود را بازگو میکنند تا بر قدرتِ شیاطینِ دیگر نیز در گمراه کردنِ انسانها، افزوده شود. آنچه در این آیه، ارتباطی تنگاتنگ با مسألۀ این نوشته دارد، «زُخْرُفَ الْقَوْل» که همچون ابزار و وسیلهای برای پیشبردِ هدفهای خبیث و شیطانی، به کار گرفته میشود. «زُخْرُفَ الْقَوْل»، در درجۀ اول، «قَوْل» است؛ یعنی «سخن» و «بیان» و «گفتار» است، و نه بیشتر، اما سخن و بیان و گفتاری که «زُخْرُف» است؛ به این معنی که «زیبا» و «آراسته» است، دلنشین و جذاب به نظر میرسد، در حالی که زیبایی و آراستهگی، فقط خصوصیتِ «ظاهر» و «پوستۀ» آن است، اما «باطن» و «مغزش»، باطل و تباه است. اصلِ مسأله نیز همین «زیبایی» و «آراستهگی» است؛ چه این که اگر گفتههای شیاطین، «زُخْرُف» نباشد، شاید کمتر کسی به دامِ شیاطین گرفتار شود و از گفتههایشان تبعیّت کند. از این رو، میتوان گفت اقوالِ شیاطین نه به سببِ باطل بودنشان، که به سببِ تزیین و زیباییِ ظاهری، انسان را به سوی خود جذب میکنند.
به طورِ کلّی گفته میشود که چون «اکثریّتِ افردِ جامعه» از کسانی هستند که سخنانِ باطل و انحرافی در آنها اثر میگذارد و در دیانتشان، خلل ایجاد میکند، مقتضای «مصلحتِ جامعه» این است سخنانی که تودۀ مردم را دچار انحراف و گمراهی میکند، در عرصۀ عمومی مطرح نشود، به خصوص از این جهت که برخی اشکالات و شبهات را میتوان به صورتی بیان کرد که هم مستحکم و معقول به نظر آیند، و هم با بهکارگیری چاشنیهای ادبی از قبیلِ شعر و داستان، جذاب و اثرگذار و گیرا شوند؛ چنان که قرآن کریم در آیۀ دوازدهم از سورۀ انعام تصریح میکند که «شیاطینِ إنس»، به وسیلۀ سخنانِ زیبا و شیرین (زُخْرُفَ الْقَوْل)، دیگران را مىفریبند.[5]
در نهجالبلاغه نیز، روایتِ پُرمغز و عمیقی از رسول اکرم - صل الله علیه و آله و سلم - دربارۀ زبانِ منافق نقل شده است:
وَ لَقَدْ قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ (صلى الله علیه وآله) إِنِّی لَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِی مُؤْمِناً وَ لَا مُشْرِکاً أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَیَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِیمَانِهِ وَ أَمَّا الْمُشْرِکُ فَیَقْمَعُهُ اللَّهُ بِشِرْکِهِ وَ لَکِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ کُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ عَالِمِ اللِّسَانِ یَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ یَفْعَلُ مَا تُنْکِرُونَ [6]
رسول خدا - صلی الله علیه و آله – میفرمود: من بر امّتم نه از مؤمن هراسانم و نه از مشرک ترسان، چه مردِ با ایمان را، خدا به خاطرِ ایمان وى باز مىدارد، و مشرک را به خاطرِ شرکِ او، از پاى در مى آرد. لیکن من بر شما از مردِ دورویى مىترسم که - به حُکمِ شرع - داناست. او چیزى را مى گوید که آن را نیکو مىشمارید و کارى مىکند که آن را ناپسند مىدارید.
در این روایتِ شریف، دوگانۀ «جَنَان/ لِّسَان»، متناسب با دوگانۀ «مُنَافِق/ عَالِم» بیان شده است، به طوری که «نِفَاق» به «جَنَان» نسبت داده شده است، و «علم» به «لِّسَان».«جَنَان» مفهومی است ناظر به «قلب/ دل/ درون/ باطن» که امری «پنهان» و «ناپیدا»ست، و «لِّسَان» مفهومی ناظر به «زبان/ گفتار/ حرف/ سخن» که امری «آشکار» و «پیدا»ست. بنابراین، انسانِ منافق کسی است که از لحاظِ «باطن»، «منافق» است، نه «مؤمن»، یعنی ایمان/ اعتقاد/ باورِ قلبی به دین ندارد و مسلمان نیست؛ و از لحاظِ «زبان»، «عالم» است نه «جاهل»، یعنی هر چند «دیندار» و «متدیّن» نیست، ولی در مقامِ زبان/ گفتار/ سخن، «دینشناس» و «دیندان» است. آنچه که باعث میشود کارِ شناخت منافق بر مردم دشوار شود، یکی پنهان بودنِ نفاق در دلِ اوست (مُنَافِقِ الْجَنَان)، و دیگری تظاهرِ او از طریقِ سخندانی و سخنوریاش (عَالِمِ اللِّسَان) که امر را بر مردم، مُشتَبه میسازد. منافق در مقامِ «قَول» و «لِّسان»، عالِم و اهلِ مَعروف است و در قلمرو «دل» و «قلب»، منافق، و در «عمل» و «رفتار»، اهلِ مُنکَر.
جلالالدین محمد بلخی، شاعرِ حکیمِ مسلمان، همین مضمون را به صورتی دیگر بیان کرده است:
راه هموار است، زیرش دامها
قحطِ معنی در میانِ نامها
لفظها و نامها چون دامهاست
لفظِ شیرین، ریگِ آبِ عمرِ ماست[7]
مقصود این است که اگر چه راهی که انسان پیش رو دارد، «هموار» است و انسان تصوّر میکند به آسانی میتواند آن را بپیماید، اما در زیرِ این راهِ هموار، «دامها»ی فراوانی نهفته است که ممکن است انسان را گرفتار خود کند. و از جمله این دامها، «الفاظ» و «اصطلاحات» هستند. پارهای از الفاظ و اصطلاحات و گفتارها، از این جهت «معنا» ندارند و «دام» هستند که از هیچ حقیقتی حکایت نمیکنند و دروغین و ساختۀ توهم و نفسانیّتِ انسان هستند. ریگ عبات است از شن و رمل و سنگریزه، که خصوصیت آن این است که آب را در خود فرو میبَرد، و الفاظِ به ظاهر شیرین و در باطن «تهی» و «بیگانه با حقیقت»، از این لحاظ به ریگ تشبیه شدهاند، که عمر و زندگیِ انسان را هدر میدهند و نابود میکنند. به بیانِ دیگر، اگر انسان فرصتهای خود را صَرفِ سرگرم شدن با «الفاظِ بیمحتوا» و «اصطلاحاتِ باطل» کند، در واقع، نه تنها حاصلی به دست نیاورده، بلکه سرمایۀ بیبدیل و گرانسنگِ عمرِ خود را به باد داده است. چه فرصتهای بزرگی که به سببِ پرداختن به الفاظِ پُر طُمْطُراق و پُر هیاهو و صاحبِ شوکت و شکوه، از دست رفتهاند، و چه انسانهایی که به واسطۀ بازی با الفاظ، انسانهای دیگر را فریفته و جامعۀ انسانی را به انحطاط و سقوط کشاندند.
ما در انتخاباتِ سالِ نودوشش، به روشنی مشاهده کردیم که «بازی با الفاظ» و «بازیگریِ زبانی» و «حرفهای عامهپسند اما غلط و دورغین»، چگونه موجب گردید نتیجۀ انتخابات، تغییر یابد و نیروهای اعتدالگرا از موقعیتِ لرزانی که در آن قرار داشتند، عبور کنند، در حالی که شاید در نگاه ابتدایی و خام، نتوان شأن و نقشِ چندانی برای گفتار و زبان در نظر گرفت.
و به راستی، زبان مقولهای بس پیچیده و حیرتزاست:
ای زبان! هم گنجِ بیپایان تویی
ای زبان! هم رنجِ بیدرمان تویی[8]
[چهارم]. توطئۀ زبانیِ نیروهای اعتدالگرا، فروعِ تدافعی و تهاجمی داشت
توطئۀ زبانیِ نیروهای اعتدالگرا، در دو حوزه ساماندهی و طراحی شده بود: حوزۀ «تدافعی» و حوزۀ «تهاجمی». اما در حوزۀ تدافعی، راهبردهای زبانی که از پی میآیند، در پیش گرفته شد:
[الف]. برجام، یک موفقیتِ بزرگ و بینظیر بود.
[ب]. تمام تحریمها در اثرِ برجام، لغو شده است.
[ج]. میتوان با برجامهای دیگر، بقیۀ تحریمها را نیز لغو کرد.
[د]. مطابقِ آمار، تورم و بیکاری کاهش یافته، و رشد و سرمایهگذاری، افزایش.
[هـ]. بقیۀ دستاوردها و نتایجِ اقتصادیِ برجام، به تدریج و در دولتِ دوم، ظاهر خواهد شد.
[و]. باید راهی را که با یکدیگر شروع کردیم را ادامه دهیم، و از نیمۀ راه بازنگردیم.
نیروهای اعتدالگرا در انتخاباتِ سالِ نودودو نیز گفته بودند «باید چرخِ سانتریفیوژ بچرخد، اما چرخِ اقتصاد هم باید بچرخد». اگرچه این گفته، تأثیر زیادی بر بخشهایی از مردم نهاد و آنها را با خود همراه کرد، اما تنها یک مغالطۀ سیاسی و تبلیغاتی بود که به دلیلِ غلبۀ فضای هیجانی و عوامزده، زیرِ تیغِ کالبدشکافیِ منطقی قرار نگرفت. ما این کار را در اینجا انجام میدهیم:
[الف]. باید چرخِ سانتریفیوژ بچرخد، اما چرخِ اقتصاد هم باید بچرخد؛
[ب]. چرخِ اقتصاد نمیچرخد، به این معنی است که رشد و تولیدِ اقتصادی نداریم؛
[ج]. رشد و تولیدِ اقتصادی نداریم، چون سرمایهگذاریِ خارجی، متوقف شده است؛
[د]. سرمایهگذاریِ خارجی، متوقف شده است، چون تحریم شدهایم؛
[هـ]. تحریم شدهایم، چون چرخِ سانتریفیوژها میچرخد؛
[و]. چرخیدنِ چرخِ اقتصاد، به اندازۀ چرخیدنِ چرخ ِسانتریفیوژها، مهم است؛
[ز]. باید شتابِ چرخیدنِ چرخِ سانتریفیوژها را گرفت و یا آن را متوقف کرد.
و اما اشکالات این استدلال، به شرح زیر است:
[الف]. با این که ما به همۀ تعهداتِ خود عمل کردیم، و حتی از برخی خطوطِ قرمزِ خویش نیز عبور نمودیم، ولی امریکا بدعهدی کرد و تحریمها را لغو نکرد. بنابراین، تجربۀ عملی و عینی ما در طولِ چهار سالِ گذشته، تحققِ این فرضیه را نفی میکند. برجام در عمل، شکست خورده و به سندی تبدیل شده که برای ما، خسارتِ محض به دنبال داشت. از این رو، هر گونه مذاکره با امریکا، خطاست.[9]
[ب]. اگر به «بهانههای دیگر» تحریم شویم، که شدهایم، آن گاه چه باید کرد؟! یعنی ما باید برای هر یک از رفتارهایمان که با منافعِ نامشروعِ امریکا تعارض دارد، «تحریم» شویم و سپس به «مذاکره» بنشینیم تا با «عقبنشینی» و «امتیاز دادن»، از تحریم عبور کنیم؟! آیا قاعدۀ سیاسیِ آشکار در جهانِ کنونی این نیست که اگر «ضعیف» و «منفعل» باشیم، باید حرفِ زور شنیده و به مطالباتِ زیادهخواهانۀ امریکا تن در دهیم، اما اگر «قوی» و «مقتدر» باشیم، اصلِ تحریم را بیاثر و ناکارآمد کردهایم؟!
[ج]. سرمایهگذاریِ خارجی، تنها راه ممکن نیست و با اقتصادِ مقاومتی نیز سازگار نیست. راههای دیگر عبارتند از: سیاست انقباضی برای جذب سرمایههای سرگردانِ مردم، استفاده از صندوقِ ذخیرۀ ارزی برای کمک به تولیدِ داخلی، گرفتنِ معوقاتِ بانکی از کلانسرمایهدارانِ بدعهد، کاهشِ هزینههای مصرفیِ دولت و ... .
راهبردهای زبانیِ نیروهای اعتدالگرا در حوزۀ تهاجمی، عبارت بود از:
[الف]. «بازگشت به گذشته»/ «تداومِ روندِ کنونی».
[ب]. «جنگ؛ ماجراجویی؛ ستیزهجویی؛ تقابل؛ دشمنتراشی؛ قهر با جهان»/ «صلح؛ آرامش؛ امنیت؛ تنشزدایی؛ آشتی با جهان».
[ج]. «تندروی؛ افراطیگری؛ خشونت؛ اعدام ؛ قتل عام»/ «عقلانیّت؛ اعتدال؛ محبّت؛ حقوقِ شهروندی».
[د]. «شعار؛ حرف؛ وعده»/ «عمل؛ اقدام؛ کار؛ برنامه».
[هـ]. «تفرّق؛ نزاع؛ درگیری؛ اختلافِ ملّی؛ طرد کردن»/ «وحدت؛ همگرایی؛ همافزایی؛ آشتیِ ملّی؛ جذب کردن».
[و]. «انحصارگرایی؛ مرزبندی؛ تنگنظری؛ مطلقاندیشی؛ دیوار کشیدن؛ ایجاد محدودیّت؛ مداخله در زندگیِ روزمرۀ مردم؛ سرهنگ؛ قاضی»/ «تکثرگرایی؛ تحمّلِ سلایق؛ تحمّلِ مخالف؛ آزادی؛ احترام به خواستِ مردم؛ رها کردن مردم؛ حقوقدان؛ وکیل».
[ح]. «بیاخلاقی؛ دروغگویی؛ فریبکاری؛ تخریب/ اخلاق؛ راستگویی؛ صداقت؛ انصاف».
[ط]. «استفادۀ ابزاری از دین و ارزشها؛ ریاکاری؛ تزویر؛ تظاهر؛ تملق؛ دورویی؛ سالوس؛ تدلیس»/ «برکنار داشتنِ دین و ارزشها از منازعاتِ سیاسی؛ خُلوص؛ بیآلایشی، بیغِشّی».
[پنجم]. «حقیقت» و «اخلاق»، قربانیِ توطئۀ زبانیِ نیروهای اعتدالگرا شد
انتخاباتِ نودوشش، هم دربردارندۀ «مرگِ حقیقت» بود، هم دربردارندۀ «مرگِ اخلاق»؛ چنان که نیروهای اعتدالگرا، هم به «حقیقت» دستبرد زدند و هم «اخلاق» را زیر پا نهادند. نیروهای اعتدالگرا، به منطقِ «عملگرایی» معتقد هستند و بر اساس آن، برای دستیابی به «هدف«های خویش، از هر «وسیله»ای استفاده میکنند. بنابراین، برای آنها مهم نیست که چه ابزار و وسیلهای بهره میگیرند، بلکه مهم این است منافع و خواستههایشان فراهم شود. از این رو، نیروهای اعتدالگرا که در انتخاباتِ نودوشش، عرصه را بر خود تنگ دیدند و احساس کردند اگر روند اجتماعی به طورِ طبیعی پیش رود، باید دولت را به نیروهای انقلابی واگذار کنند و دوباره به حاشیه بروند، توطئهای زبانی را طراحی کردند که در آن، «کذب» به جای «حقیقت»، و «بیاخلاقی» به جای «اخلاق» نشست. به این ترتیب، نیروهای اعتدالگرا، هم دربارۀ خود به مردم دروغ گفتند، و هم دربارۀ نیروهای انقلابی. اگر بر وجودِ انسان، میل و شهوتِ طلبِ قدرت، حاکم گردد، انسان از مسیرِ حقّ و اخلاق خارج خواهد شد و میکوشد از هر وسیلهای برای دستیابی به هدفهای خود بهره گیرد. برخلافِ منطقِ عملگرایی، در منطقِ اسلام نمیتوان چنین رفتارهایی را مشروع و موجه شمرد و آنها را تأیید کرد، بلکه از نظرِ هدف، دنیاطلبی و قدرتپرستی و جاهطلبی، جزء رذایل است، و استفاده از دروغ و نیرنگ و افتراء به عنوانِ وسیله و ابزارِ دستیابی به هدفها، نامشروع و معصیّت است. بنابراین، رأیِ نیروهای اعتدالگرا، «حلال» نبود؛ چراکه مصداقِ «غِشّ» و «فریب» بود. برای به دست آوردنِ رأیِ مردم، هم «راههای مشروع» وجود دارد و هم «راههای نامشروع». کسانی که از راههای نامشروع بهره میبرند، در واقع، «رأیِ نامشروع» تحصیل کردهاند. پس رأی نیز به دو گونۀ «رأیِ حلال» و «رأیِ حرام» تقسیم میشود. در آنجا که «حقیقت» و «اخلاق»، نادیده گرفته شود، جز این نمیتوان گفت که «حرامخواریِ سیاسی» صورت گرفته است.
اگر برای برخی چندان روشن نبود، در انتخاباتِ نودوشش، به وضوح مشخص شد که چون در نیروهای اعتدالگرا، اثری از تقوا و خداترسی نیست، برای این که اندکی بیشتر در قدرت بمانند و بیشتر، طعمِ ریاست و برتری را بچشند، هر چه که نفسِ امّارهاشان طلبید، بیپروا بر زبان جاری کردند و در نسبت با نیروهای انقلابی، رذالت و فرومایهگی در پیش گرفتند. این رویّه کجا و رویّۀ یک مؤمنِ انقلابی کجا؟! نیروهای اعتدالگرا، سیاستورزی در ایران را از هیأت و هندسۀ دینی خارج کردند و به آن هویّتِ ماکیاولیستی بخشیدند.
[ششم]. انتخابِ غیرعقلانیِ جامعه، معلولِ فقرِ شناختِ تحلیلی بود
یک سوی این داستان، به «نیروهای اعتدالگرا» بازمیگردد که جزء طبقۀ خواص و نخبگان هستند، اما در سوی دیگر، «تودههای مردم» قرار دارند که به سادگی، بازی خوردند و به «اهرم» و «ابزار»ی برای قدرتطلبیِ نیروهای اعتدالگرا تبدیل شدند. اهمیتِ این مسأله، کمتر از مسألۀ نخست نیست؛ چه این که تا هنگامی که جامعه از نظرِ «رشدِ فکری و عقلانی» در حدّ و مرتبهای نباشد که بتواند «صدق» و «کذب» و «حقّ» و «باطل» را از یکدیگر تشخیص دهد و انتخابی کند که از لحاظ منطقی، موجه باشد، این وضع ادامه خواهد داشت؛ زیرا همواره کسانی در عالَمِ سیاسی حضور دارند که از تودهها، استفادۀ ابزاری میکنند و آنان را میفریبند. پس باید معضل را از «ریشه» و «اساس»، اصلاح کرد و ریشه و اساس، چیزی جز ایجادِ تواناییِ در تودههای مردم برای «فراتر رفتن از الفاظِ فریبنده» به واسطۀ تجزیه و تحلیل و شناختِ منطقی نیست:
برای مغزِ سخن، قشرِ حرف را بشکاف
که زلفها زِ جمالِ بُتان، حجاب کند[10]
زبان برای انسان، امری اجتنابناپذیر است و جهانِ اجتماعی، خواهناخواه، بدان متکی است. بنابراین، زبان را نمیتوان کنار نهاد، همچنان که نمیتوان تمامِ فعّالانِ عرصۀ سیاسی را از هر گونه میل به عوامفریبی و دغلکاری و سوءاستفاده تهی کرد و توقع داشت که همگان در چارچوبِ منطق و حقّ، سخن بگویند. کسانی که سودای قدرت دارند، اما با حقیقت و اخلاق بیگانهاند، در زیرِ زبان، پنهان میشوند و مطابقِ ذائقۀ عموم، «لفاظی» و «زبانبازی» میگویند تا کسانی از مردم را شیفته و مجذوبِ خود سازند. در اینجاست که میانِ «زبان» و «دل»، فاصله میاُفتد و زبان، حالِ دل را روایت نمیکند. زبان، همچون «حجاب» و «پرده»ای است که مکنوناتِ قلبیِ انسان را از دیگران، مخفی نگاه میدارد و به این واسطه، آنان را میفریبد:
آدمی مخفیست در زیرِ زبان
این زبان، پردهست بر درگاهِ جان[11]
اگر تودههای مردم، قادر به شکافتنِ «قشرِ» سخن باشند، به «مغزِ» آن دست مییابند و با کنار رفتن پردۀ زبان، به روشنی میفهمند که «سخن»، چه نسبتی با «واقعیت» دارد.
[هفتم]. اگر نقصانهای زبانیِ خود را علاج نکنیم، در حاشیه خواهیم ماند
نیروهای انقلابی برای این که انقلاب را از گزندِ نیروهای غیرانقلابی نجات دهند و امکانِ دستیابیِ آنها به قدرتِ سیاسی را از بین ببرند، دستکم باید دو کار عمده انجام دهند:
[الف]. «اصلاحِ زبان/ ادبیات/ گفتار/ حرف/ سخن». مقصود از اصلاحِ زبان این نیست که نیروهای انقلابی باید از «ارزشهای اسلامی- انقلابی»، عقبنشینی کنند و «ارزشهای تجدّدی» را جاگزینشان گردانند(به این دلیل که این ارزشها، دیگر برای جامعه، جذابیّت و زیبایی ندارند و دورۀ تاریخیشان به سر آمده است)، بلکه این نظر بر تغییرِ «قالب» و «پوستۀ» ادبیات و زبانِ نیروهای انقلاب دلالت دارد. جامعۀ امروز نسبت به جامعۀ دهۀ شصت و دهۀ هفتاد، دگرگون شده است و در فضای تازهای قرار گرفته که اقتضائاتِ متناسب با خود را میطلبد. نمیتوان پس از گذشت دههها، همچنان با نسلها و نیازهای جدید، همان ادبیاتِ گذشته را تکرار کرد، بلکه باید ارزشهای اسلامی- انقلابی را به شکلهای زبانی و گفتاریِ «روزآمد» و «گیرا»، «بازتولید» کرد تا این ارزشها، در گذشته متوقف نمانند و همچنان «جاری» و «برقرار» باشند. این کار مهمی است که اغلبِ نیروهای انقلابی از آن غفلت ورزیدند و و به آن توجه و اعتنایی نکردند، در حالی که مستقل از «نیّات» و «رفتارها»ی ما، این «زبان» است که واسطۀ مخاطبه و گفتگوی ما با جامعه است و جامعه بر اساسِ درک و برداشتی که از زبان و گفتارِ ما به دست میآورد، دربارۀ ما قضاوت میکند. زبانِ نیروهای انقلابی، چه زبانِ سیاسی و چه زبانِ فرهنگی و چه زبانِ اقتصادی، سخت محتاجِ «بازاندیشی» و «تجدیدنظر» است و اگر چنین نکنیم، به طور طبیعی از عرصۀ بازیِ سیاسی کنار خواهیم رفت و ناخواسته، بسترِ حرکت و رشد را برای نیروهای غیرانقلابی، فراهم خواهیم کرد:
هین سخنِ تازه بگو تا دو جهان، تازه شود
وارَهَد از حدِّ جهان، بیحدّ و اندازه شود[12]
علامۀ شهید، مرتضی مطهری - رضوان الله علیه - که سالها در پی تبدیل کردن «اسلام» به «ایدئولوژی» بود، چنین ضرورت و فوریتی را دریافته بود که سر از پا نمیشناخت و عمدۀ اهتمام و توانِ خود را مصروفِ «ابداع» و «ایجاد» و «آفرینش» در این زمینه کرده بود. مطهری معتقد بود که در چارچوبِ رویّه و سنّتِ زبانی گذشته، نمیتوان از اسلام دفاع کرد و جامعه را نسبت به ارزشهای اسلامی، وفادار نگاه داشت؛ چون در اثرِ گستردگیِ حجمِ ارتباطات و تعاملات، جامعه از حالتِ «بسته» و «محدود» خارج گردیده و ساختههای فکری و فرهنگیِ مختلف به درونِ آن راه یافتهاند و این خود، موجبِ تغییر کردنِ «ذائقهها» و «انتظارات» و «نیازها» شده است. افزون بر این، مطهری میگفت در دورۀ پساانقلابی، نمیتوان شعارها و ایدههای دورۀ مبارزه و نهضت را سر دارد، بلکه هر دورۀ از حیات و حرکتِ انقلاب، محتاجِ ایجاد و ابداعِ شعارها و ایدههای تازه و خاصی است تا جامعه، از جوش و خروش و تحرّک، بازنایستد و همچنان با شتاب و باانگیزه، به سوی هدفها و مقاصدِ عالی و الهیِ خود، در حرکت باشد.[13]
[ب]. «اصلاحِ فرهنگ/ سبکِ زندگی/ نگرشها/ ارزشها». کا رِ دوّم که البته بسیار «دشوارتر» و «دیریابتر» و «عمیقتر» است، اصلاحِ فرهنگِ تودههای مردم است. انتخابهای سیاسیِ مردم، متناسب با حیاتِ فرهنگیشان شکل میگیرد و از درونِ آن برمیخیزد. به عبارتِ دیگر، «خواستههای سیاسیِ» مردم، در افق و در امتدادِ «خواستههای فرهنگی»شان قرار دارد. پس برای ایجادِ تغییرِ در خواستههای سیاسیِ مردم، باید خواستههای فرهنگیشان را دگرگون کرد، و اگر چنین شود، تغییری «پایدار» و «ماندگار» ایجاد شده است که تندبادهای مشاجرات و مناقشاتِ سیاسی، نخواهد توانست آن را از پا درآورد. اگرچه این بحث نیز از اهمیتِ فراوان برخوردار است، اما مسألۀ نوشتۀ پیش رو نیست و مجالی مستقل و مفصّل میطلبد.
نتیجهگیری:
عرصۀ انتخابات، عرصۀ «تقابلِ زبانها» است؛ در اینجا، «مفاهیم» و «گزارهها»ی مُبدعانه و پیشدستانه و دلنشین، سرنوشتساز و تعیینکننده هستند، و نه برنامههای تخصصی و تفصیلی که مطالعۀ آنها از حوصله و بضاعتِ تودههای مردم خارج است. تصویری که تودههای مردم از هر شخص و جریانِ سیاسی، در ذهنِ خود ساخته و پرداخته میکنند، حاصلِ تعدادی از مفاهیم و گزارههایی است که او آنها را مطرح کرده است. پس آنچه که در کشمکشها و رقابتهای انتخاباتی، به طورِ عمده مؤثر است، زبان است. نیروهای انقلابی، همواره گفتههای و حرفهای گذشتۀ خود را تکرار میکنند؛ گویا «حسِ زیباییشناختی» ندارند و قادر به خَلقِ «ادبیات تازه» و «گفتارِ روزآمد» نیستند، به این معنی که نمیتوانند ارزشها را با زبانِ «جذاب» و «دلرُبا» و «رسا» بیان کنند. اما این نقص، نه ذاتیِ نیروهای انقلابی است، و نه آنچنان فراگیر و مسلّط. در میان نیروهای انقلابی، استعدادهای بالفعل و ناشناختهای حضور دارند که میتوانند میانِ «زبانِ هنری و ادبی و فاخر و جذاب»، و «زبانِ عامهفهم وساده و رسا»، ترکیبِ شیرین و باطراوتی را بیافرینند و به این واسطه، منزلت و اقتدارِ نیروهای انقلابی را بازسازی و ترمیم کنند. به بیانِ دیگر، باید جامۀ «زیبایی» و «سادهگی» را بر قامتِ «ارزشهای اسلامی- انقلابی» پوشاند و این ارزشها را در چنین صورت و هیأتی، به جامعه عرضه کرد.
در این تجدیدنظر زبانی و گفتاری، نیروهای انقلابی باید؛
[الف]. هویّتِ «خود» و «برنامهها»یمان را در قالبِ زبانیِ قوی و جذاب، روایت کنیم و تصویرسازیهای منفی و مخرّبِ نیروهای اعتدالگرا را از خودمان، باطل گردانیم.
[ب]. هویّتِ «دیگری» و «برنامهها»یش را در قالبِ زبانیِ منطقی و افشاگر، روایت کنیم و تصویرسازیهای مثبت و تحریف شدۀ او از خودش را باطل گردانیم.
بنابراین، باید از یک سو، حقیقتِ «خود» را بنمایانیم و از سوی دیگر، حقیقتِ «دیگری» را، و این دو باید در کنار یکدیگر دنبال شوند، نه این که بر یکی تأکید شود، اما آن دیگری به فراموشی سپرده شود. هم این تصوّر که باید تنها «خود» را به مردم معرفی کنیم و سخنانِ «اثباتی» و «ایجابی» بگوییم ناصواب است، و هم این تصوّر که باید فقط به «دیگری» حمله کنیم و سخنانِ «نفیی» و «سلبی» بگوییم، بلکه ترکیبِ مطلوب و منطقیِ ما در زمینۀ «تبیین/ توضیح/ اقناع/ بصیرتدهی/ گفتمانسازی»، باید ترکیبی متوازن از گفتارهای ایجابی و نفیی است.
در وجه «ایجابی» و آنچه که مربوط به «خود» است، باید به تودههای مردم، و به خصوص به قشرِ خاکستری و شناور، نشان دهیم که نیروهای انقلابی این گونهاند:
[الف]. خداترس/ باتقوا/ معنوی/ ارزشگرا/ دیناندیش/ متدیّن/ بااخلاق؛
[ب]. مهربان/ رئوف/ با محبّت/ خاضع/ متین/ خویشتندار/ نقدپذیر؛
[ج]. مردمی/ مردمدار/ مردمدوست/ با مردم/ در کنارِ مردم/ از جنسِ مردم؛
[د]. صادق/ شفاف/ رو راست؛
[هـ]. پاکدست/ فسادستیز/ عدالتخواه/ خوشسابقه/ سادهزیست؛
[و]. قاطع/ مصمّم/ جدّی/ باانگیزه؛
[ز]. کاری/ بانشاط/ پُر کار/ پُر تکاپو/ اهل عمل و اقدام/ فعّال/ پُر تحرّک/ در صحنه/ سختکوش ؛
[ح]. بابرنامه/ مسنجم/ هدفدار/ صاحبنظر/ اندیشهورز/ مطلع/ منطقی/ عاقل/ حکیم؛
[ط]. جوانگرا/ نواندیش/ ساختارشکن؛
و در مقابل، نیروهای اعتدالگرا، چنین خصوصیاتی دارند:
[الف]. ضعیف/ بیعُضه/ ناتوان/ بیعمل/ شعاری/ سست عنصر/ بیمایه/ کمبازده/ کمکار؛
[ب]. بیبرنامه/ بیطرح/ باری به هر جهت/ روزمرهاندیش؛
[ج]. خسته/ فرسوده/ بیحال/ منفیباف؛
[د]. تنبل/ بیانگیزه/ بیحال/ وارفته/ بیبازده؛
[هـ]. بیتحرّک/ دفترنشین/ گزارشخوان؛
[و]. پُرمدعا/ مغرور/ متکبّر/ خودبرتربین؛
[ز]. رفیقباز/ باندباز/ سیاستباز/ سیاسیکار؛
[ح]. اشرافی/ پُر هزینه/ پُر خرج/ مُسرف/ تجمّلگرا؛
[ط]. دلال/ تاجرمسلک/ چند شغله/ هزار میلیاردی/ نجومیخوار/ رانتخوار/ ویژهخوار؛
[ی]. بیخیال/ بیتفاوت/ سهلانگار/ بیدغدغه/.
نکتة دیگر این که نیروهای انقلابی باید در مقامِ چهرهپردازیِ متفاوت از خود، پارهای ملاحظات و حساسیّتهای گفتاری - اعم از صوری و مادّی - را در نظر گیرند:
[الف]. نیروهای انقلابی به جای ادبیاتِ «رسمی/ خشک/ کتابی/ دانشگاهی/ مدرسی»، باید با مخاطب، «ساده/ صمیمی/ غیررسمی/ لطیف/ هنری/ ادیبانه/ دوستانه» سخن بگویند تا میان آنها و مخاطب، «فاصله» پدید نیاید. هر اندازه از بهکارگیریِ این زبان، پرهیز کنیم، مخاطب بیشتر به ما، احساسِ «نزدیکی» میکند.
[ب]. علاوه بر گفتههای «مفهومی/ نظری/ علمی/ آکادمیک/ انتزاعی»، باید «مصداقی/ عینی/ کاربردی/ انضمامی/ عملی» نیز سخن گفت تا مخاطب دریابد که ما به آنچه که در میدانِ واقع و عین میگذرد، اِشراف و احاطه داریم.
[ج]. باید «برنامهمحور» سخن گفت و برنامهها را نیز از یکدیگر تفکیک و متمایز کرد تا مخاطب دریابد که در نهایت، ما در پیِ انجام چه کارهایی هستیم.
[د]. باید در کنار توضیحها و تبیینها، یک «جمله/ عبارت/ گزاره/ قضیه» بیان کنیم که هم تمامِ مقصود و مُراد ما را در خود گنجانده باشد و آن را «یکجا/ یککاسه/ روی هم رفته/ تجمیع شده/ در کلّ» به مخاطب منتقل کند، و هم از نظر «ادبی/ هنری/ زیبایی شناختی»، جذاب و گیرا باشد.
[هـ]. باید با ایمان/ باور/ جدّیّت/ اعتماد به نفس/ قاطعیّت سخن گفت، به طوری که گفتار ما نشانگر «ارادۀ مستحکم» و «عزمِ خللناپذیر» ما باشد، نه «تزلزل/ بیثباتی/ رنگپذیری/ سیّالیّت/ شناوری». مخاطب باید احساس کند که ما به گفتههای خویش، ایمان و باور داریم و شعار نمیدهیم و متنخوانی نمیکنیم و چندی بعد، حرفهای خود را پس نمیگیریم.
[و]. انتقادهای «کلّی/ غیرصریح/ ملایم/ مبهم/ میانهروانه/ نرم/ حدّ وسطی»، راه به جایی نخواهند بُرد.
--------------------------------------------------
منابع:
قرآن کریم.
سیدرضی، نهجالبلاغه، ترجمۀ سیدجعفر شهیدی، تهران: علمی و فرهنگی، 1382.
طباطبائی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمة محمدباقر موسویهمدانی، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه، 1389.
مصباحیزدی، محمدتقی، پرسشها و پاسخها، ج 1-5، قم: انتشارات مؤسسۀ آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره)، 1391.
مطهری، مرتضی، آیندة انقلاب اسلامی ایران، تهران: صدرا، 1389.
عللِ گرایش به مادّیگری، تهران: صدرا، 1390.
بررسیِ اجمالیِ نهضتهای اسلامی در صد سالۀ اخیر، تهران: صدرا، 1391.
مولوی، جلالالدینمحمدبنمحمد، مثنویِ معنوی، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1385.
دیوانِ کبیر؛ کلیّاتِ شمس تبریزی، تهران: مؤسسة پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، 1386.
---------------------------------------------
* محقق و نویسنده. دانشآموختة جامعهشناسیِ انقلاب اسلامی.
[1] . مولوی، مثنویِ معنوی، دفترِ اول، بخش 86، بیت 1597.
[3] . آراستنِ چیزی برای گمراه ساختن و فریب دادن.
[4] . سیدمحمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 7، ص 442.
[5] . محمدتقی مصباحیزدی، پرسشها و پاسخها، ص 244.
[6] . سید رضی، نهجالبلاغه، ترجمۀ سیدجعفر شهیدی، نامة 27.
[7] . مولوی، مثنویِ معنوی، دفتر اول، بیت 1065 و 1066.
[8] . همان، بخش 90، بیت 1702.
[9] . نیرنگهای زبانیِ نیروهای اعتدالگرا دربارۀ رفع تحریمها نیز محلّ تأمّل است:
[الف]. در اثرِ برجام، همۀ تحریمهای اقتصادی، لغو خواهد شد؛
[ب]. در اثرِ برجام، همۀ تحریمهای اقتصادیِ مربوط به فعالیتهای هستهای، لغو خواهد شد؛
[ج]. تحریمها به صورتِ دفعی و یکباره، لغو خواهند شد؛
[د]. اگرچه برخی تحریمها، هنوز لغو نشدهاند، اما به صورتِ تدریجی، لغو خواهند شد؛
[هـ]. تحریمها فقط روی کاغذ، لغو شدهاند؛
[و]. به علّتِ عهدشکنیِ امریکا، به دادگاه بینالمللی شکایت خواهیم کرد؛
[ز]. به علّتِ شعارهایی که سپاه پاسدارن بر روی موشکهای خود مینویسد، هنوز برخی تحریمها لغو نشده است؛
[10] . مولوی، دیوانِ کبیر؛ کلیّاتِ شمس تبریزی، غزلِ شمارۀ 921.
[11] . مولوی، مثنویِ معنوی، دفترِ دوم، بخش 21، بیت 845.
[12] . مولوی، دیوانِ کبیر؛ کلیّاتِ شمس تبریزی، غزلِ شمارۀ 546.
[13] . مرتضی مطهری، آیندة انقلاب اسلامی ایران، ص 202؛ همو، علل گرایش به مادّیگری، ص 179-188؛ همو؛ بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد سالۀ اخیر، ص 93.