ماهان شبکه ایرانیان

یادبود سید آزادگان دفاع مقدس؛

حکایت مجاهدی که سمبل صبر و استقامت بود

منش و شخصیت او چنان بود که برخی از همرزمانش را به یاد امام زین العابدین(ع) می‌انداخت؛ با این حال تمام تلاش خود را هم داشت تا روحیه مجاهدان را حفظ کرده و ارتقا دهد.

حکایت مجاهدی که سمبل صبر و استقامت بود

خبرگزاری مهر گروه فرهنگ: سخن از سید آزادگان و امیر اسرا است؛ شخصیتی که رهبر حکیم انقلاب، او را خورشید تابان، ستاره درخشان و ابر فیاض دوران اسارت آزادگان ایران اسلامی‌دانستند. در سال 1318 در خانواده یک روحانی به نام آیت‌الله سید عباس ابوترابی، نوزادی به دنیا آمده که سید علی اکبر نام گرفت.

سید علی اکبر پس از تحصیلات متوسطه و اخذ دیپلم ریاضی، و البته با تشویق پدرش، تصمیم به ادامه تحصیل در حوزه علمیه گرفت و این در حالی بود که دایی اش، اصرار بر اعزام او به آلمان جهت ادامه تحصیلات داشت. سید علی اکبر سرانجام تصمیم خود را گرفت و برای دور بودن از اصرارهای فراوان دایی، با مشورت پدر راهی مشهد شد و در مدرسه نواب سکنی گزید.

آنگونه که وی نقل می‌کند، آن دوران بر او بسیار سخت گذشت؛ چراکه شهریه کم بود و تنها می‌توانست نان سنگک تهیه کند تا پس از خشک کردن، به عنوان غذا از آن استفاده کند.

سیدعلی اکبر پس از مدتی و با آغاز نهضت اسلامی‌مردم ایران به رهبری امام خمینی، به صف عاشقان حضرت روح الله پیوست تا برای چند بار و به جرم حضور در راهپیمایی‌ها، دستگیر و زندانی شود.

او پس از تبعید امام و در زمانی که معظم له در نجف بودند، به محضرش شتافت و در درس خارج فقه و اصول امام شرکت جست. ابوترابی پس از شش سال اقامت در نجف و هنگامی‌که قصد جابجایی اعلامیه ‌های امام را به ایران داشت، در مرز دستگیر و پس از شکنجه ‌های متعدد، به زندان منتقل شد. او در جریان نهضت امام خمینی(ع)، با افرادی مانند حضرات خامنه‌ای، بهشتی، اندرزگو و رجایی، همکاری زیادی داشت.

در یکی از گزارش‌های ساواک درباره او چنین آمده است: «سید علی اکبر ابوترابی فردی فعال است که آرام و قرار ندارد ...»

همچنین نزدیکی و هماهنگی سید علی اکبر ابوترابی و سید علی اندرزگو در آن زمان به حدی بود که مامور ساواک به اشتباه در بسیاری از برگه ‌های کنترل تلفن اندرزگو، نام سید علی اکبر ابوترابی را به جای سید علی اندرزگو نوشته است.

اکنون زمان پیروزی انقلاب اسلامی‌فرا رسیده و سید علی اکبر بر آن است تا به سوی موطن پدری، یعنی قزوین بشتابد و ملجأ و مأوای مردم باشد.

جنگ تحمیلی هم که آغاز شد، او در همان روزهای نخستین خود را به جبهه‌ها رساند تا به همراه دکتر مصطفی چمران در ستاد جنگ ‌های نامنظم، به سازماندهی نیروهای مردمی‌بپردازد. تنها چند روز بعد یعنی در 26 آذر ماه 1359 و در حین مأموریت شناسایی، به اسارت دشمن بعثی درآمد تا ده سال ماندگار از صبر و استقامت این روحانی آزاده آغاز شود؛ صبر و استقامتی که سبب شد تا همواره پشت و پناه آزادگان ایران اسلامی‌در دوران اسارت باشد.

اخلاق و رفتار محبت آمیزش در آن دوران چنان بود که همگان را جذب می‌کرد و حتی با همین خلق و خوی رحمانی خود توانست تا برخی دشمنان و شکنجه گران را نیز تحت تاثیر قرار دهد و متحول کند.

آنگونه که در خاطرات آزادگان سرافراز آمده است، یکی از مهم ترین ویژگی‌های مرحوم ابوترابی، راه و روش او در برخورد با اسارت بود. او به آزادگان توصیه می‌کرد که باید طوری با اسارت برخورد کنند که گویا سال‌ها می‌خواهند در اسارت زندگی کنند.

او معتقد بود که همه اسرا باید مشغول به کاری باشند و از گوشه گیری و انزوا بپرهیزند. چنان بر این ایده اش پای می‌فشرد که حتی بیگاری برای دشمن را بهتر از بیکاری و گوشه گیری می‌دانست و حتی خودش هم از عراقی‌ها می‌خواست تا زمینی در اختیارش بگذارند که بتواند بیل بزند و سبزی بکارد. او حتی خودش به آشپزخانه می‌رفت و کمک می‌کرد و به همه هم توصیه می‌کرد تا با مشغول کردن خود، از فشارهای احتمالی روحی بکاهند. این بود که کار مداوم و ورزش روزانه، سیره همیشگی او بود.

حکایت است که در ایام اسارت و در جواب آزاده ای که پرسید: «همه برای حل مشکلاتشان به شما مراجعه می‌کنند، این را چه طور تحمل می‌کنید و خم به ابرو نمی‌آورید؟»، دو بار سکوت کرد و در بار سوم که سوال تکرار شد و اصرار سوال کننده را دید، فرمود: «دو رکعت نماز و توسل به حضرت زهرا (س)، کوه مشکلات را مثل موم نرم می‌کند. هر وقت به مشکلی بر می‌خورم همین کار را می‌کنم.»

سید خود نقل می‌کند که یک ماه پیش از آزادی، امام را در خواب زیارت کرده است و ایشان فرموده اند: «ابوترابی! اسارت تمام شد و همه شما به سلامت به ایران بر می‌گردید. من از همه شما راضی هستم.»

سید سرانجام از اسارت آزاد شد و البته پس از آن هم توفیق خدمت به آزادگان را به عنوان نماینده ولی فقیه یافت و حضور در مجلس شورای اسلامی‌به عنوان نماینده مردم هم، افتخار دیگری برای او بود؛ اما باعث نشد تا آرامش و تواضع مثال زدنی اش کاهش یابد.

نقل است در روزی که قرار بود مجلس چهارم شورای اسلامی‌افتتاح شود و حجت الاسلام ابوترابی نیز نماینده مردم در همین مجلس بود، در راه برای رسیدن به مراسم افتتاحیه، برای لحظه‌ای جلو ورودی مجلس توقف می‌کند و خطاب به دوست همراهش می‌گوید: «این در را ببین، اگر ما به وظیفه خود در قبال رای مردم عمل نکنیم؛ این در برای ما دروازه جهنم خواهد شد.»

او همچنین در سالهایی که نماینده مجلس بود، گاهی عبایش را کنار پیاده رو ساختمان مجلس پهن می‌کرد و همان جا به درخواست مراجعین رسیدگی می‌کرد و در پاسخ به اعتراضهایی که می‌گفتند این کار صورت خوبی ندارد، می‌فرمود: مسئولان باید در کوچه و خیابانها راه بیفتند و به وظایفشان عمل کنند.

حجت الاسلام سید علی اکبر ابوترابی سرانجام در چنین روزهایی یعنی در دوازدهمین روز از خرداد ماه سال 1379 و در اثر سانحه رانندگی در راه زیارت امام رضا(ع) به همراه پدر ارجمندش، آیت ‌اللّه حاج سید عباس ابوترابی به لقاء اللّه پیوست.

کوتاه سخن آنکه نام و یاد این مجاهد نستوه و رزمنده دوران دفاع مقدس و دوران اسارت، هیچگاه از حافظه تاریخی ملت ایران پاک نخواهد شد؛ چراکه او مردمی‌بود، مردمی‌زیست و عاشقانه و عارفانه به دیدار معبودش شتافت؛ رحمت الله علیه.                  

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان