راز و رمز موفقیت شهید آیت الله مدنی رحمه الله

پاسداشت و احیای تاریخ بزرگان نتایج متنوّع و متعددی دارد؛ از جمله، شناخت فرهنگ، پیشینه و شخصیت های مرز و بوم خویش، غنا و استغنای فرهنگی، امید و خودباوری، اعتماد به نفس، تقویت نیروی استقلال فرهنگی و... .

راز و رمز موفقیت شهید آیت الله مدنی رحمه الله

اشاره

پاسداشت و احیای تاریخ بزرگان نتایج متنوّع و متعددی دارد؛ از جمله، شناخت فرهنگ، پیشینه و شخصیت های مرز و بوم خویش، غنا و استغنای فرهنگی، امید و خودباوری، اعتماد به نفس، تقویت نیروی استقلال فرهنگی و... .

قرآن و نهج البلاغه یکی از انگیزه های نقل قصص گذشتگان را «عبرت» می دانند[1] که از زوایای گوناگون جامعه شناسی، روانشناسی، اقتصادی، سیاسی، معنوی، زندگی فردی و جمعی و... قابل بررسی و استفاده است.

جلوه هایی از علل موفقیت آیت الله مدنی(ره)

با نگاهی به زندگی و سیرۀ عملی شهید آیت الله مدنی(ره)، به برخی نکات و ویژگی ها برمی خوریم که از این موفقیت رمز گشایی می کند؛ برخی از آنها عبارتند از:

1. ویژگی های ایمانی و عقیدتی

شهید مدنی از عمق دل باور کرده بود که تا خدا نخواهد و اجازه ندهد، کاری صورت نمی گیرد: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یشاءَ اللَّه رَب الْعالَمینَ»[2]. از این رو، دل به خدا داده بود و نقش تأثیرگذاری سایر آفریده ها را منوط به اذن خدا می دانست.

توکل بر خدا به او این توان را می داد که در بزنگاه های حساس، شجاعانه تصمیم بگیرد و در راه خدا، هر جا که تکلیف بود، بدون هیچ هراس و تردیدی، اقدام کند.

رها کردن مغازه و بازار در عنفوان جوانی، یتیمی و یتیم داری و پا نهادن در حوزة علمیه در دوران رضاخانی[3] پرداختن به مبارزه با پهلوی از دوران طلبگی در قم تا آخر عمر، تبعیدهای مکرر، هجرت به نجف اشرف، تعامل با شهید نواب صفوی (ره) در عرصه های گوناگون، مبارزه با عبدالکریم قاسم و پرچمداری حمایت از آیت الله حکیم (ره) در عراق، حمایت آشکار، همه جانبه و همیشگی از امام خمینی(ره) و... نشان از اعتقاد صحیح در خداشناسی و توکل کامل اوست. در آن زمان، اگر رژیم احتمال می داد کسی طرفدار امام خمینی(ره) است، ده ها محدودیت، محرومیت، زندان، شکنجه و اعدام در انتظارش بود.

ساواک طی گزارش 31/ 5/ 49 دربارة شهید مدنی اعلام می دارد: «نامبرده در همدان به نفع [امام] خمینی فعالیت و بیش از یک سوم اهالی همدان را مقلد خمینی کرده است و در هر محفل و مجلسی از [امام] خمینی تمجید می کند و وی را اعلم مجتهدین قلمداد می نماید.»[4]

2. مخالفت صریح با شاه و «حزب رستاخیز»[5]

یکی دیگر از رازهای زندگی ایشان، دشمنی صریح با طاغوت زمان و حکومت ظلم بود؛ این ویژگی در گفتار ایشان نیز به وضوح نمایان است؛ آنجا که می گوید:

«پیروزی از آن کسانی است که ایمان داشته و به خدا متّکی هستند.»[6] «چون ما به وعدۀ خدایی و اطمینان به خدای خود داریم، پیروزی از آن ما است.»[7]

این ویژگی ایشان همراه بود با رفتارهای زاهدانه و عالمانه به طوری که میان علم و عمل یا میدان مبارزه با هوای نفس (جهاد اکبر) و مبارزه با شیاطین ظاهری (جهاد اصغر) را جمع کرده بود؛

داماد ایشان می گوید: «در ایام اوج گرفتن آشوبهای حزب خلق مسلمان تبریز، در نیمه های شب می دیدم که آقا برمی خاست و پس از ادای نماز شب، هزار بار با تضرع عرض می کرد: «یا الهی! ایاک نستعین؛ خدایا! تنها از تو یاری می خواهیم.»[8]

3. اخلاص

رسیدن به اخلاص، دو پیش فرض لازم دارد: اعتقاد صحیح و خودسازی کامل با تسلّط بر هوای نفس، و شهید مدنی سرآمد رهروان این دو بخش بود.

با آنکه عالمی سرشناس و در آستانۀ مرجعیت بود، خود را همانند طلبه ای کوچک فدای امام خمینی(ره) می کرد. او در نجف اشرف مؤذن نماز جماعت امام راحل بود.[9] در ایران خود را مقلّد امام(ره) معرفی می کرد، با آنکه می توانست رساله بنویسد و یک مرجع باشد.

در حوادث سیاسی و جناحی خرم آباد، همدان، تبریز و... نه تنها از خودخواهی و حزب بازی و تشکیل تشکّلهایی که برای ریاستش سینه بزنند، پرهیز داشت و نه تنها بین سران سیاسی و روحانی اختلاف انگیزی نداشت؛ بلکه سنگ صبور حوادث و جریانها و آبی بر سر آتش اختلافها بود.

به خاطر دارم سخنان او در سمینار ائمة جمعه در فیضیه، در باب اخلاص، اشک امامان جمعه را درآورد. ایشان در باب تشخیص مصادیق اخلاص و ریا می فرمود: «بنگرید! اگر فلان کار خوب، مثلاً ساخت بیمارستان یا مؤسسات خیریه و امور خیر را که با حرص و ولع انجام می دهید، آیا اگر به جای شما شخص دیگری همین کار را سرپرستی می کرد، همین اندازه اهمیت می دادید و حمایت می کردید؟ یا چون شخص شما انجام می دهید، آن را خوب و ضروری می دانید؟ در صورت اول، نیّت شما خدایی و در صورت دوم، نفسانی است.»

و نیز می فرمود: «اگر دل انسان با نور تقوا نورانی شود، عوض خودبینی و عوض به خود بالیدن، اصلاً خودش را غیر قابل می بیند و از اصل وجودش خجالت می کشد و اشک خجالت می ریزد.»[10]

4. توسّل و عشق به ائمه(ع)

خدای تعالی می تواند بی وسیله کارها را سامان دهد؛ ولی بنایش بر استفاده از علل و اسباب است. در اعطای فیوضات الهی وسایطی در کارند و از ما نیز خواسته است که در برآمدن نیازهای مادی و معنوی، از اسباب استفاده کنیم.

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند

تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار

شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

خداوند متعال اسباب مادی نظیر ابر و باد و اسباب معنوی نظیر فرشتگان و یا اولیای الهی را وسایط فیض خود قرار می دهد. گرچه می تواند شفا دهد؛ ولی بدون دارو و درمان شفا نمی دهد.

گاهی تمسّک به دعا، نماز، سجده و... یا توسّل به پیامبران و اولیای الهی سبب دریافت فیوضات الهی است. شهید مدنی که عاشق ائمه(ع) بود، از آنان زیاد استمداد می کرد و از رهبران پیاده روندگانِ کربلا بود. برای استنباط اینکه سید است و آیا شهید می شود، به امام حسین(ع) متوسل شد و نتیجه گرفت[11]. همواره در نجف روضة اهل بیت(ع) را برپا می کرد. روزی در منبر فرمود: «تاکنون نتوانسته ام قصة جنگ صفین را مطالعه کنم؛ زیرا هرگاه می خواهم بخوانم، غربت علی(ع) و مظلومیتش برایم مجسم می گردد و آنقدر بغض گلوگیرم می گردد که نزدیک است خفقان بگیرم و بمیرم. از این رو، هرچه در این باب می گویم، همه شنیده های من است.»[12]

هرگاه نام امام حسین(ع) می آمد، بغض و گریه امانش نمی داد.[13]

پیامبر خدا(ص) می فرماید: «أَکثَرُکمْ نُوراً یوْمَ الْقِیامَةِ أَکثَرُکمْ حُبّاً لآِلِ مُحَمَّدٍ(ص)؛[14] پرنورترین شما در روز قیامت کسی است که آل محمد(ص) را بیش تر دوست بدارد.»

و نیز می فرماید: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ یلْقی اللَّه وَ قَدْ کمُلَ إِیمَانُهُ وَ حَسُنَ إِسْلَامُهُ فَلْیوَالِ الْحُجَّةَ صَاحِبَ الْمُنْتَظَرَ؛[15] هر کس دوست دارد خدا را ملاقات کند، در حالی که ایمانش کامل و اسلامش نیکو باشد، پس باید دوستدار حضرت صاحب الزمان منتظر باشد.»

علاقه شهید مدنی به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) و به خصوص امام حسین(ع) به قدری زیاد بود که امکان نداشت ایشان منبر برود؛ اما از امام حسین(ع) صحبتی به میان نیاورد، و به محض اینکه نام حضرت برده می شد، تمام چهره اش از اشک پر می شد.[16]

5. توسّل به امام رضا(ع)

شهید بزرگوار آیت الله مدنی(ره)؛ طور ویژه ای به امام رضا(ع) ارادت داشت و در کنار توسّل به اهل بیت(ع)، گاهی توسّل خاص به امام رضا(ع) داشت. ایشان در این باره می گوید:

«سالهایی که در نجف اشرف بودم، بعضی تابستانها به آذرشهر می رفتم. در یکی از سالها که قصد رفتن به آذرشهر برای تبلیغ را داشتم، مطّلع شدم شخصی در آنجا علیه من شایعات فراوانی درست کرده تا از رفتنم جلوگیری کند.

پیش خودم فکر کردم که آیا صلاح در رفتن است یا نرفتن؟ به این نتیجه رسیدم که قصد من خدمت و ارشاد است و آن فرد مخالف هم که نسبتهای ناروا به من داده، مسئول کار خودش است و ربطی به من ندارد.

به حرم امیرالمؤمنین(ع) شرفیاب شدم و عرض کردم: یا امیرالمؤمنین! شما در جریان هستید که من جز تبلیغ، نظری ندارم. خودتان رفع این شرّ را بکنید! به سوی ایران حرکت کردم. در تهران فکر کردم که به مشهد رفته، جریان را به عرض آقا علی بن موسی الرضا(ع) هم برسانم. وقتی به حرم امام رضا(ع) شرفیاب شدم، عرض کردم: یا امام رضا! من نیّتی جز خیر و نیکی ندارم، خودتان مسائل را به نحوی حل کنید که من دچار گناهی نشوم.

با توکل بر خدا راهی آذرشهر شدم. وقتی وارد شهر شدم، یکباره دیدم مردم به طور بی سابقه ای با تعداد زیادی گاو و گوسفند [برای قربانی در مراسم استقبال] به استقبال بنده آمده اند. عکس آن چیزی که انتظار می رفت و حرفهایی که پخش شده بود. مردم مرا به یکی از مساجد بردند. آن آقا هم که به ما نسبتهای ناروا داده بود، با دیدن این جریان، به مسجد آمده بود.

پس از نماز (کسی) به من گفت: اگر می خواهی منبر بروی، از مردم بپرس: آیا من آدم عادل مورد اطمینان و درستی بودم یا نه؟ اگر بودم، چرا پشت سر من غیبت کردید؟ و اگر نبودم، چرا پشت سر من نماز خواندید؟ گفتم: باشد؛ ولی وقتی خواستم آن سؤالات را بپرسم، دیدم به واسطۀ طرح این پرسش، آن آقا خراب خواهد شد و مردم به او بدبین خواهند گردید، یکباره با خودم گفتم: یا امام رضا! من با شما عهد کردم که مشکل رفع شود و مرتکب گناه نشوم. از این رو، در این باره سخنی به زبان نیاوردم و پایین آمدم و به این ترتیب، با توکل به خدا و توسل به ائمه(ع)، خصوصاً حضرت امیر و امام رضا(ع) توطئه رفع شد.»[17]

6. استقامت و استواری در انجام وظیفه

تحیّر و سرگردانی در وادی اشتغال و یا تخصّصی که متناسب با استعداد طلبه یا دانشجوست، از معضلات امروز ما است. شهید مدنی که خویش را خادم دین و فدایی امام زمان(ع) می دانست، از همان آغاز تعلیم، تدریس و تبلیغ را برنامۀ تخصصی متناسب با آن زمانِ خود قرار داد، گرچه در طیّ نهضت و انقلاب، بار مدیریت اجتماعی نیز بر عهده اش آمد. در آغاز به درس و تدریس بیش تر می پرداخت و سپس به تربیت مردم و تبلیغ.

پس از تشخیص وظیفه، استقامت رمز پیروزی مردان بزرگ است. شهید مدنی در طول عمرش تبلیغ و تربیت مردم را رها نکرد. آیت الله مشکینی(ره) می گفت: «در اوایل طلبگی جمعی از ما را به روستاهای اطراف قم می برد و هزینۀ رفت و آمد را هم خودش می داد.»[18]

داماد ایشان می گوید: «در ایام اقامت در نجف که مدتها درس مکاسب تدریس می فرمودند، در یکی از سالها نزدیک ماه رمضان تصمیم گرفتند بنا به دعوتی که از ایشان شده بود، برای تبلیغ در ماه مبارک رمضان عازم ایران شوند.

شاگردان ایشان اصرار کردند که منبر رفتن برای شما خیلی مناسب نیست. شما در نجف بمانید، شاید در این ماه رمضان کتاب مکاسب را تمام کنیم؛ اما شهید مدنی فرمودند: من از خداوند منّان خواسته ام که به هر مرتبه از کمال علمی که (به فضل و کرمش) می رساند، توفیق خدمت به اسلام و مسلمین را از طریق منبر تا آخرین نفس از من نگیرد.»[19]

شاید شهید مدنی در کثرت تبعید و جا به جایی اجباری، رکورد دار شخصیتهای شهیر انقلاب اسلامی بود؛ ولی چون کارش مشخص و به فنون و مهارتهای شغلش مجهز و ماهر بود، به هر جایی تبعیدش کردند، ساواک را پشیمان کرد و از توفیق و مردمداری ایشان چیزی نکاست؛ بلکه دامنۀ تلاش ایشان توسعه یافت. کم تر کسی پیدا می شود که از آغاز طلبگی وارد عرصۀ تدریس و تبلیغ گردد و تا لحظۀ جان دادن به صورتی فراگیر سرگرم خدمت باشد. بعضی در آغاز، تجربه و تخصص و معروفیت ندارند، برخی حتی در میانه راه نیز متحیرند که چه کاری پیش بگیرند سودمندتر است و بسیارند کسانی که از نیمۀ راه از کار افتاده و بازنشست یا بستری می گردند؛ ولی زبان گویای ایشان از عنفوان جوانی تا 67 سالگی؛ یعنی لحظة شهادت، گویا بود. همچنین، در هر شهری اقامت گزید، به تدریس پرداخت؛ اما برای اختصار به تشریح سایر خدماتش نمی پردازیم.

7. خودسازی

جان آدمی در کشاکش دو مرکز جاذبه قرار دارد؛ بُعد ملکوتی ما، ما را به سوی خوبی ها و قرب الی الله می کشاند و نیازهای بُعد مادی مان، ما را به سوی افراط و زیاده روی در خواسته های مادی و حیوانی امر می کند. اگر غلبه با بعد انسانی و ملکوتی باشد، انسان سالک و موفق خواهد بود؛ ولی اگر به سوی بُعد حیوانی کشانده و اسیر خواسته های سیری ناپذیر نفس گردد، بندۀ هوا خواهد گشت، نه عبد خدا.

اینجاست که تربیت بعد مادی به مبارزه با هواهای سرکش و خواسته های سیری ناپذیر نفس نیاز دارد که با ایجاد تعادل و انضباط شرعی، امارت انسان بر هوا پدید می آید و این خودسازی و تربیت نفس، برای حفظ تعادل، بین دو جاذبۀ ابعاد روح انسان، کاری همیشگی و بس دشوار است که به «جهاد اکبر» تعبیر شده است.

شهید مدنی، هوای نفس خویش را کنترل و مدیریت می کرد و به عبارتی خودسازی و اصلاح نفس داشت. از این رو، با شوق و ذوق و لذت در راه خدا گام می نهاد.

تجسّم اخلاق و چهرة برجستة عرفان و حکمت عملی بود. زبانش، رفتارش، تجلی اخلاق و معنویت بود و بیش از هر چیز به طهارت نفس و تقوا اهمیت می داد. ایشان پیروزی بر طاغوت را هنگامی مفید و مؤثر می دانست که همراه با تقوا باشد و می فرمود: «ما باید بدانیم وقتی می توانیم از این پیروزی استفاده کنیم که اول خودمان، نفسمان را اصلاح کرده باشیم. به این معنا که اگر نفسمان اصلاح نشده باشد، پیروزی به هر حدی برسد، چارۀ دردهای ما نخواهد کرد. همۀ طاغوتها را سرکوب کردن، وقتی به دردمان می خورد که در مملکت بدن خودمان، حکومت الله مستقر شده و حکومت طاغوت ریشه کن بشود.»[20]

حضرت علی(ع) می فرماید: «إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ مَن أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَی نَفْسِهِ؛[21] محبوب ترین بندگان خداوند کسی است که پروردگارش او را در مبارزه با نفس و خواهشهای نفسانی یاری کرده باشد.»

قرآن کریم می فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکاها...»[22]؛ «آن کس رستگار شد که نفس را پاک گردانید.»

8. حشر و نشر با بزرگان

شهید مدنی با بزرگ ترین عالمان و فداکارترین و پاک ترین طلاب حشر و نشر داشت و همین امر یکی از رازهای موفقیت اساتیدی، همچون او و طلبه هایی چون آیت الله مشکینی، در نجف اشرف با نواب صفوی ها و آیت الله العظمی حکیم و پس از بازگشت به ایران و یا در مسافرتها، با بزرگ ترین عالمان و پاک ترین طلاب و فضلا حشر و نشر داشت. نقل داستانها و نمونه ها به طول می انجامد، از این رو، به همین مقدار بسنده می شود.

پی نوشت ها:

[1] به عنوان نمونه در سوره حشر پس از بیان توطئه های یهود بنی نظیر و زیانهایی که دیدند می فرماید: «فاعتبروا یا اولی الابصار» (حشر / 2) و راز هلاکت اقوام پیشین را ظلم آنان قلمداد کرده، می فرماید: «کذلک نجزی القوم المجرمین» (یونس / 13)؛ «همانگونه که هر گروه مجرم را جزا می دهین.» یا پس از نقل نجات حضرت یونس بر اثر دعا و تسبیح، می فرماید: تسبیح خدا باعث رفع هم و غم هر نیکوکاری است: «و کذلک نجزی المحسنین»

[2] تکویر / 29.

[3] شعر دوست، علی اصغر، یادنامه شهید محراب آیت الله حاج سید اسدالله مدنی(ره)، نشر شریف، تهران، چاپ اول، 1381 ش، صص 149 - 150.

[4] چهارمین شماره از مجموعه «یاران امام به روایت اسناد ساواک»، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، شهید آیت الله سید اسدالله مدنی، تهران، 1377 ش، ص 16.

[5] همان، ص 23.

[6] اخلاق کارگزاران، صادق گلزاده و همکاران، ستاد بزرگداشت سالگرد شهادت آیت الله مدنی، بوستان کتاب قم، چاپ اول، 1382 ش، ص 41.

[7] همان، ص 48.

[8] شعردوست، ص 158.

[9] استماع راقم در مصاحبه با شاگردان شهید، مثل حاج آقا ولی الله قربانی.

[10] استماع راقم از فرمایشات شهید آیت الله مدنی(ره).

[11] شعر دوست، ص 152.

[12] استماع راقم از فرمایشات شهید آیت الله مدنی(ره).

[13] نقل از شاگردان استاد، در نجف اشرف، مصاحبه با آقای قربانی.

[14] شواهد التنزیل، حسکانی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1411 ق، ج 2، ص 310.

[15] بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، موسسه الوفاء، بیروت، 1404 ق، ج 36، ص 296، ح 125.

[16] شعردوست، ص 151.

[17] شعردوست، صص 161 - 162 (با اندکی تلخیص و ویرایش).

[18] همان، ص 164.

[19] همان، ص 154.

[20] ر.ک: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، شهید آیت الله سید اسدالله مدنی، ص 38.

[21] بحارالانوار، ج 3، ص 56.

[22] شمس / 7 - 10.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان