به گزارش مشرق، جلسۀ نقد و بررسی کتاب «سور سوریه»، تألیف محمدقائم خانی در کتابفروشی بهنشر تهران برگزار شد. اجرای این جلسه بر عهدۀ میثم رشیدی مهرآبادی بود و محمدمهدی سیار، دکترای فلسفه و شاعر و فاطمه سلیمانی ازندریانی، داستانسرا به بیان دیدگاههای خود پیرامون این کتاب پرداختند.
رشیدی در ابتدای جلسه در مورد کتاب گفت: سور سوریه، شرح سفر مؤلف به سوریه است ولی کتاب فقط در مورد سوریه نیست و مباحث کلیتری هم مطرح میشود؛ مؤلف سعی دارد تصویر جامعی از جبهۀ مقاومت به مخاطب بدهد.
سپس سلیمانی ازندریانی با اشاره به نثر قوی کتاب گفت: چیزی که مرا ترغیب کرد که کتاب را بخوانم، نثر کتاب بود. آقای خانی کتابهای کلاسیک را زیاد خوانده و همین موضوع باعث قدرت قلم ایشان شدهاست.
سپس به بیان نکات دیگری در مورد کتاب پرداخت: نکتۀ دیگر در مورد این کتاب، وجود یک غم در متن است و نویسنده این غم را به مخاطب منتقل کردهاست. کتاب، سفرنامه نیست و مؤلف به سبک یک گردشگر کتاب را ننوشتهاست؛ بلکه کتاب، حاصل پژوهش نویسنده در مورد مردمان آن سرزمین است. تحقیق در مورد تأثیر عثمانیها و اروپاییها بر مردم سوریه. توجه به معماری موجود در کشور سوریه هم از نکات مثبت کتاب است. نکتۀ دیگر، نگاه بیطرفانۀ مؤلف است؛ طوری که حتی در بعضی موارد عملکرد ایران در سوریه را نقد کردهاست.
سلیمانی در انتهای سخنانش با اشاره به برخی نقدها در مورد کتاب، خاطر نشان کرد: بعضی از دوستان انتقاد کردند که چرا نویسنده نظر خود را وارد کرده و وارد تحلیل شدهاست. اما به نظر من نویسنده هم یک انسان است و اندیشه دارد و هر کسی با اندیشۀ خود روایت میکند. من مخالفم که سفرنامهنویس فقط مشاهداتش را بنویسد؛ بلکه باید با توجه به فرهنگ و آداب و رسوم خودش مشاهدات را تحلیل کند. همین چیزها کتاب را متفاوت میکند.
دکتر محمدمهدی سیار دیگر سخنران این جلسه بود. او ابتدا گفت: سفر به ویرانی و رفتن به دل نابودی، سفری به «بیجانبی» است. تجربهای است که کم پیش میآید. و بعد به این مطلب اشاره کرد که سوریه امروز پیش ایرانیها «یک جای دیگر» نیست؛ بلکه آنقدر به ایرانیها نزدیک شده که درک ایرانیها از خودشان را هم دارد شکل میدهد و ایرانیها همان طور که در مورد خودشان ابهام دارند، در مورد سوریه هم ابهام دارند. سپس این سوال را مطرح کرد که ما امروز از سفرنامۀ سوریه چه توقعی میتوانیم داشته باشیم؟
سیار ادامه داد: توقع من از کتاب این بود که بتوانم در این جغرافیا، علاوه بر اشیاء و بناها، تاریخ سوریه را ببینم؛ اندیشه فلسفه را ببینم. این کتاب به این توقع من بهخوبی پاسخ داد. ابهام دیگر من دربارۀ سوریه، آیندۀ آن بود و من توقع داشتم علاوه بر تاریخ و جغرافیا، آیندۀ سوریه را هم ببینم. نگاه ایرانی به سوریه و روایت او بیشتر معطوف به آینده است. اینکه ما الان کجای کار هستیم و آیا کار تمام شدهاست؟ یا تازه آغاز یک راه مهم و یک گشایش دیگر است. تاریخ به ما آموخته که بناهای شکوهمند همیشه در دل ویرانیهای بزرگ سر برمیآورند. پس پرسش دیگر من از کتاب این است که نویسنده آیا مرا به آینده هم خواهد برد یا فقط مرا در امروز و گذشته میچرخاند. این توقعات به این خاطر ایجاد شده که نویسندۀ آن را میشناسم. او را صاحب اندیشه و قلم و اهل مدارا با پرسش میبینم. او اهل این نیست که سریع جواب را کشف کند و آن را به رخ بکشد. او اهل زیستن با پرسش است. این کتاب، با وجود حجم کم برای من کتاب قانعکنندهای بود؛ حتی فراتر از اقناع و انتظار. در این کتاب هم مدارا با پرسش را دیدم، هم تاریخ، هم جغرافیا، هم فلسفه و هم تمدن. به نظر من این کتاب، یک کتاب خیلی عمیقِ خواندنی بود و چنین کتابهایی کم پیدا میشوند.
وی افزود: نثر کتاب، نثر قدرتمند، شاعرانه و رها بود؛ یعنی در نثر یک «بیجانبی» وجود داشت. نویسنده عامدانه یا غیر عامدانه از ژانر گریز داشت. لذا ما نمیتوانیم این کتاب را در ژانر «سفرنامه» طبقهبندی کنیم. هم سفرنامه است و هم سفرنامه نیست. این کتاب پر از تحلیل است؛ هم روایت است و هم روایت نیست. مثلاً ما در حال خواندن یک نثر شاعرانه هستیم، ولی یک مرتبه با یک کار بهظاهر غیرحرفهای مواجه شده و یک قسمت پژوهشی با نقل قول از سید حسین نصر میبینیم. در حالی که چنین کاری برای یک متن ادبی و سفرنامه رایج نیست. اما «بیجانبی» خود را به متن تحمیل کرده و وقتی مخاطب توقع دارد در یک موضوع اطلاعاتی کسب کند، نویسنده این اطلاعات را در اختیار او میگذارد. یا مثال دیگر در متن کتاب، پاورقی تقریباً یک صفحهای نویسنده ذیل «حکومت ایدوئولوژیک» است که در قالب سفرنامه چنین بحثی شاید جایگاهی نداشته باشد. یا اینکه نویسنده در دل یک اسشتهاد و تصویرپردازی کاملاً ادبی، یک مرتبه تصویرسازی را رها میکند و اطلاعات ریز تاریخی عرضه میکند. تصویری هولناک از کاجهای حلب ارائه میکند و مینویسد: «بسیاری از کاجهای حلب کج ایستادهاند؛ بسته به منطقه و جا، انجراف ساقهشان از خط عمود پایین پنج شش درصد نیست و تا بیست درصد و بیشتر هم میشود. کنار هم ردیف و منظم سر را به یک سو خم کردهاند. به محض دیدنشان بیینده پی به طوفانی میبرد که دیگر نیست.» نویسنده با «کاج» و «کج» بازی زبانی میکند و بعد میخواهد خبر از طوفانی بدهد که بگوید کج شدن بیدلیل نیست. بعد با یک ادراک نمادشناسانۀ خیلی مهم مینویسد: «کاجی که نماد سرزمین شام است.» در این فضای زیبای ادبی، یک مرتبه خواننده یک و نیم صفحه مطالب تاریخی محض میخواند: «آخرین طوفان از سال 2011 وزیدن گرفت. ماجرای سرنگونی حزب بعث کلید خورد و بحران شروع شد ...»؛ ما در اوج لذت بردن از تصویر و زبان به یک متن روزنامهای میرسیم و در همین یک و نیم صفحه با یک تاریخ ده ساله آشنا میشویم.
سیار با اشاره به صحبتهای خانم سلیمانی در مورد نگاه پذیرای آقای خانی، گفت: اقای خانی با پیشفرض و با ذهنیت سراغ دیدن نمیرود. زبان و چشمش را آزاد گذاشته و هیچ ابایی ندارد که از چارچوبهای رسمی خارج شود. حتی ممکن است رزمندگان مدافع حرم از خواندن بعضی قسمتهای کتاب عصبانی شوند. ولی اگر غیر این بود، نادرست بود. اگر قرار بود نویسنده همان چیزهایی را که از قبل میدانیم، بگوید و تأکید کند، پس اصلاً سفر رفتن او برای چه بود؟ سفر باید در ما و نگاه ما تغییر ایجاد کند.
در انتهای جلسه هم مؤلف کتاب به بیان خاطرات و نکاتی از سفرش به سوریه پرداخت و علت غمی را که در متنش وجود دارد، ناراحتیاش از وضع جهان اسلام دانست که گویی ارادهشان این است که در تفرقه و ضعف باقی بمانند.
«سور سوریه» به قلم محمدقائم خانی شرح سفر وی به سوریه در سال 1398 است که سال گذشته با شمارگان 1000 نسخه و با قیمت 30000 تومان توسط شرکت چاپ و نشر بینالملل روانۀ بازار شد.