1. مقدمه
کتاب کافی نخستین و مهم ترین کتاب از مجموعه کتب اربعه تألیف محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی از اجلّ روات شیعه و ثقه ترین آن ها (طبرسی، 1417ق، ج 1، ص 405)، که در تمجید از آن گفته شده است: «کافی، بزرگ ترین و سودمندترین کتب شیعه است» (مفید، 1414ق، ص70). کافی نخستین کتابی موجودی است که احادیث معصومان را به این گستردگی و با برخورداری از نظم و ترتیبی موضوعی که کلینی در طی بیست سال گرد آورده است (مجلسی، 1403ق، ج105، ص141)، و جامع اصول، فروع، اخلاق، موعظه و دیگر موضوعات است (نوری، 1415ق، ج4، ص532).
کلینی از پیشوایان حدیث و علمای امامیه (ابن اثیر، 1385ق، ج 8، ص 128)، در زمینه ضبط احادیث نسبت به سایر محدثان دقت بیشتری دارد (حلّی، 1417ق، ص 245)، و از همین رو، علما در مقام تعارض روایات کتاب کافی با غیر آن، کافی را مقدم می دانند و آن را اضبط اصول به شمار می آورند (مجلسی، 1404ق، ج 1، ص 3)، و او را نیز جزو ناقدترین و آشنا ترین علما نسبت به حدیث ذکر کرده اند (حسین بن عبدالصمد، 1401 ق، ص 85).
نکته شایان توجه در این کتاب، یکی اِسناد کامل روایات به گویندگان نخستین آن ها (کلینی، 1429 ق، ج1، ص88)، و دیگری که این مقاله در پی پرداختن به آن است اشتمال آن بر توضیح معانی لغات مشکل و شرح و تفسیر پاره ای از مباحث مطرح در آن و استفاده از سخنان راویان فقیه و بزرگی همچون زراره، معاویه بن عمار، محمد بن ابی عمیر، یونس بن عبد الرحمن و... در تبیین معانی احادیث است که هرگاه در کنار شیوه ی کلینی در مواجهه با اخبار متعارض - مبنی بر انتخاب فقیهانه یکی از دو طرف آن ها و عدم ذکر طرف مقابل (فیض کاشانی، 1406ق، ج1، ص5)، و در عین حال، یاد کرد راه حل هایی برای رفع تعارض در برخی از احادیث متعارض- در نظر گرفته شوند بیانگر مقام بالای علمی و گرایش مجتهدانه او در تدوین کتاب کافی است.
علاوه بر این، در کافی، بیان هایی به چشم می خورد که ذیل برخی از احادیث آمده است که کلینی در ضمن آن ها مقولات گوناگون فلسفی، کلامی، تاریخی، واژه شناسی و مسائل فقهی را در قالب توضیحات و تبیین های فقه الحدیثی مطرح کرده است. بر این اساس شاید بتوان گفت بخش بزرگی از اهمیت این کتاب به همین جنبه برمی گردد که در حقیقت بیانگر تسلّط علمی مؤلف آن بر مجموعه روایات و شناخت عمیق او از جوانب گوناگون مسائل شریعت است.
متن حدیث که معنا بدان قوام دارد (شهید ثانی، 1408ق، ص52)، همواره در نظر محدثان بوده و بخشی از آثار حدیثی با تأکید و تکیه بر متن شناسی سامان یافته است. کلینی به نوعی در این زمینه تلاش کرده و می توانیم با تتبع و بررسی دقیق به نظریات ایشان پی ببریم گرچه وی برخلاف مشایخ بعد از خود یعنی شیخ صدوق و شیخ طوسی کمتر به اظهارنظر و نشان دادن طریق در مورد احادیث به ویژه روایات متعارض پرداخته است، شاید بتوان علت این مسئله را در خصوصیت کتاب کافی جستجو کرد چراکه پیراستگی کتاب از اخبار و روایات متعارض را جزو ویژگی های کافی دانسته اند (صدر، بی تا، ص545). کلینی غالباً روایات متعارض را نیاورده و به ذکر روایاتی که بیانگر نگرش وی در هر مسئله است اکتفا نموده و چه بسا گزینش روایات را بر اساس وجه رجحانی که در آن ها بوده پایه ریزی کرده است (صدر، 1369، ص113) و تمسک به روایت مشهور هنگام تعارض را وجه رجحان قرار می دهد (خوئی، 1409 ق، ج1، ص25).
1-1. فقه الحدیث و نقد الحدیث
در اصطلاح حدیث پژوهان نقد حدیث عبارت است از به کارگیری اصول و قواعد مطرح در علوم حدیث به منظور شناسایی آسیب های احتمالی عارض بر سند یا متن حدیث و در صورت اصالت حدیث، کشف سند و متن اصلیی که از آن آسیب ها عاری است. (ادلبی، بی تا، 30؛ ایزدی، 1394، 17)، اما فقه الحدیث دانشی است که در پی فهم و درک مقاصد حدیث است، موضوع فقه الحدیث به طور خاص، متن حدیث است. در این علم در مورد شرح لغات حدیث و حالات آن از جمله ویژگی نص یا ظاهر، عام یا خاص، مطلق یا مقید، مجمل یا مبین و معارض یا غیرمعارض بودن بحث می شود. (آقابزرگ تهرانی، 1403 ق، 8: 54).
2. روش های فقه الحدیثی کلینی
از ویژگی های مهم کافی این است که کلینی روایت را از هر دو زاویه سند و متن لحاظ کرده و شرط اساسی برای اعتماد به روایت را اطمینان به صدور حدیث از معصوم قرار داده است (کلینی، 1429 ق، ج1، ص87).
با دقت و تأمل در تدوین روایات کافی و توضیحات کلینی به ملاکهایی در روش فق الحدیثی وی دست یافتیم که ذیلاً به آن می پردازیم.
2-1. تبیین دلالت متن
ازآنجا که موضوع فقه الحدیث، خصوص متن حدیث است که در آن به شرح لغات حدیث و بیان حالات آن از جهت نص، ظاهر، عام، خاص، مطلق، مقیّد، مجمل، مبیّن، معارض و یا غیر معارض بودن آن پرداخته می شود (آقا بزرگ تهرانی، بی تا، ج8، ص54)، کلینی در برخی موارد به تبیین و توضیح روایت پرداخته و پرده ابهام را از چهره روایت برگرفته است. در این راستا گاهی خود به شرح عبارات می پردازد و گاهی به نقل گفته دیگران پرداخته و تبیین و توضیح راویان را ذیل روایت آورده است.
2-1-1. استدلال به آیات قرآن
در برخی موارد کلینی برای اثبات آراء و نظریات فقهی خود به آیاتی از قرآن استدلال می نماید. از جمله در بیان معنای «کلاله» می گوید:
«کلاله عبارت از برادران و خواهران هستند درصورتی که میّت، فرزند و یا پدر و مادر نداشته باشد اما در صورتی که فرزند و پدر و مادر و یکی از آن ها در قید حیات باشند برادران و خواهران، کلاله محسوب نمی شوند و طبعاً سهم الارث هم نخواهند داشت».
سپس برای اثبات نظر خود به این آیه شریفه استناد می نماید.
«یسْتَفْتُونَک قلِ اللَّه یفتِیکمْ فی الْکلالَةِ إِن امْرُؤٌ هَلَک لَیس لَه وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَک وَ هُوَ یرِثُها إِنْ لَمْ یکنْ لَها وَلَدٌ» (النساء/176) (کلینی، 1407ق، ج7، ص71).
البته در کنار استدلال های وی به آیات، استناد دیگران نیز مشاهده می شود از جمله فضل برای اثبات این مطلب که فرزند دختر نیز از جد مادری خود ارث می برد به این آیه استدلال می نماید:
«وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یعْقُوبَ کلًّا هَدَینا وَ نُوحاً هَدَینا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیتِه داوُدَ وَ سُلَیمانَ وَ أَیوب وَ یوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ وَ کذلِک نَجْزِی الْمُحْسِنِین. وَ زَکرِیا وَ یحْیی وَ عِیسی وَ إِلْیاسَ کلٌّ مِنَ الصَّالِحِین». (الانعام/84-85)، بر طبق آیه شریفه خداوند عیسی را ذریه آدم معرفی کرده در حالی که پدر نداشته پس چگونه فرزند دختر، فرزند محسوب نشود؟ (کلینی، 1407ق، ج7، ص90).
2-1-2. شرح متن بر مبنای اجتهاد
روایتی از امام باقر (ع) نقل شده که حضرت علی (ع) هنگام روز بعد از زوال شمس نماز نمی گزارد و شب هنگام بعد از نماز عشا تا نیمه شب نماز بپا نمی داشت، کلینی در شرح این روایت می نویسد:
«مقصود این است که این اوقات نه وقت فریضه است و نه وقت نافله زیرا تمامی اوقات را پیامبر(ص) بیان کرده است، البته قضای فریضه و تقدیم و تأخیر نوافل در هر وقت از شبانه روز بی اشکال است» (کلینی، 1407ق، ج3، ص290).
در روایت دیگری نقل می کند که از امام صادق (ع) سؤال شد اگر مؤمن در حال نماز باشد و چیزی از جلوی او عبور کند آیا نمازش باطل است؟ امام فرمودند نماز مؤمن را چیزی قطع نمی کند اما تا می توانید جلوی خودتان حائلی قرار دهید.
کلینی در توضیح این روایت می نویسد:
«فضل در این کار این است که چیزی بین نمازگزار و عابرین حائل شود اما اگر این کار انجام نشود اشکالی ندارد زیرا آن کسی که نمازگزار برای او نماز می گزارد نزدیک تر است از کسی که از جلوی او رد می شود اما این عمل از آداب نماز و بزرگ شمردن آن است» (همان، ص297).
در روایت دیگری آمده است که کشتیبانان و بارکشان نمازشان کامل است زیرا شغل آن ها سفر است اما کلینی روایت دیگری را نقل می کند که افراد بارکش اگر سفر بر آن ها سخت شود (جدّ به السیر) می توانند نماز را شکسته بخوانند.
کلینی در توضیح عبارت «جَدَّ بِهِ السَّیرُ» می نویسد: مَعْنَی جَدَّ بِهِ السَّیرُ یجْعَلُ مَنْزِلَینِ مَنْزِلًا، معنای این عبارت این است که هر دو منزل را یک منزل قرار دهد (همان، ص437)، شیخ طوسی نیز در شرح این روایت، به توضیح کلینی استناد کرده است (طوسی، 1407ق، ج3، ص215). (برای موارد دیگر نک: ج6/534، ج4/135، ج3/359-362، ج7/231، و 274-275).
شایان ذکر است که کلینی در تمام الفاظی که نیاز به بیان معنا دارند اعم از مبهم بودن لفظ، قلّت استعمال یا ورود از زبان دیگر مانند الفاظ معرّب این شیوه را ادامه نداده است و بیان معنای کلمات مشکل را رها کرده است. علّت این امر، ممکن است به دلیل وضوح معنای آن کلمات در زمان او بوده که بعداً دچار ابهام شده اند. در این راستا، علی اکبر غفاری -مصحح کافی- به این کار مبادرت ورزیده و معانی کلمات مشکل را توضیح داده است. برای نمونه کلماتی مانند «قرمل» (ج3/81)، «مشق»(ج3/59)، «مثعب» (ج3/85) و «استثفار»(ج3/89).
2-1-3. نقل توضیح اصحاب ائمه (ع)
کلینی در مواردی به نقل توضیحات راویان در ذیل احادیث پرداخته است مثلاً آنگاه که روایت امام صادق (ع) مبنی بر وجوب زکات در موارد نه گانه را برمی شمرد و اینکه امام بعد از ذکر موارد نه گانه زکات، فرمودند خداوند بقیه موارد را عفو نموده است، از قول یونس بن عبد الرحمن نقل می کند که این حکم مربوط به آغاز رسالت نبی اکرم (ص) بوده، همان طور که نماز در اول بعثت، دو رکعت بوده اما بعدها پیامبر زکات تمامی حبوبات را واجب نمود (همان، ج3، ص509).
در کتاب ارث روایات متعددی دال بر ارث بردن جدّ برمی شمرد و بعد به بیان یونس بن عبد الرحمن ذیل روایت می پردازد که جدّ نازل منزله برادر است و همان نسبت را با میّت دارد که برادر دارد (همان، ج7، صص112-115).
نقل آرا و نظرات روایانی همچون ابن ابی عمیر(ج5، ص169و 278؛ ج6، ص419)؛ ج7، ص24 و 218)، زرارة بن اعین، (ج6، ص151، ج7، ص97؛ ج7، ص104)معاویة بن حکیم (ج6، ص 86 و161)، یونس بن عبد الرحمن (ج4، ص509)، زراره (ج7، ص109)، معاویه بن عمار (ج6، ص106) و... را در بخش هایی از کافی می توان یافت که مجال طرح آن ها در این مقاله نمی گنجد. اما این نکته را باید یادآور شد که گاهی کلام کلینی با متن حدیث مشابه است و تمییز آن سخت می شود (فیض کاشانی، 1406ق، ص5) مثلاً استفاده از آرای فقهای راویان در تبیین مراد حدیث، اشکلاتی را در برخی روایات ایجاد کرده است. چه آنکه به دنبال روایات، برخی کلمات با تعبیر تفسیر یا معنی- بدون استناد به شخص امام یا راوی- آمده است و دقیقاً روشن نیست که دنباله روایت و کلمات معصوم است یا آنکه از کلمات راوی است. برای نمونه در حدیثی از امام صادق (ع) نقل می کند «یکون بینَ الْجَمَاعَتَینِ ثَلَاثَةُ أَمْیالٍ یعْنِی لَا یکونُ جُمُعَةٌ إِلَّا فِیمَا بَینَهُ وَ بَینَ ثَلَاثَةِ أَمْیال» در اینجا کلمه «یعنی» معلوم نیست که جزو حدیث است یا از توضیحات راویان. غفاری در تعلیقه این حدیث می نویسد« این کلمه از اضافات راویان یا نسّاخ اولیه است که در حاشیه یا بین سطور کتاب بوده است و دیگران آن را در متن حدیث اضافه کرده اند». (کلینی، 1407ق، ج3، ص419)، (موارد دیگر نک: ج3،ص 424، 461، و ج7، ص253).
2-2. رفع تعارض از اخبار به ظاهر متعارض
شناسایی روایات متعارض و راه علاج آن ها یکی از شاخه های فقه الحدیث است. دانستن اسباب اختلاف و راه های علاج آن، از تشتّّت آرای موجود در یک باب می کاهد و در نزدیک شدن به صواب مؤثر می افتد و شاید بر همین اساس، پیشینیان تبحّر در آن را نشانه رسیدن به مرتبه اجتهاد و جواز نشستن بر مسند فتوا دانسته اند (سیوطی، 1417ق، ج2، ص175)، این موضوع را عالمان دین در نظر داشته اند و آن را مهم ترین مسئله در تعارض ادلّه، دانسته اند (سیستانی، 1414ق، ج1، ص25)، و در نگاهی گذرا به کتب حدیث شیعه و توجه به عناوین ابواب نشان می دهد که حتی در روایات معصومین (ع) نیز از عوامل وقوع تعارض و چگونگی علاج آن و رفع اختلاف، سخن به میان آمده است (حر عاملی، بی تا، ج18، ص75)، در همین راستا، کلینی در کافی بابی تحت عنوان «اختلاف الحدیث» گشوده است(کلینی، 1407ق، ج1، صص62-69).
کلینی قصد آوردن روایات متعارض را نداشته است ولی در بعضی موارد که توهّم تعارض اخبار موجود در کتاب وجود داشته است توضیحاتی جهت رفع تعارض آورده است. مثلاً در کتاب صوم روایتی نقل می کند مبنی بر روزه گرفتن پیامبر ص در ماه شعبان، و سپس روایاتی را می آورد که پیامبر و نیز ائمه هیچ یک ماه شعبان را روزه نمی گرفته اند. او بعد از نقل این روایات به ظاهر متعارض می نویسد:
این که روایاتی سیره پیامبر (ص) و ائمه را نفی روزه داری در ماه شعبان دانسته، بدان علت است که گروهی روزه این ماه را همانند ماه رمضان واجب دانسته اند و اگر کسی یک روز از آن را افطار کند کفاره ای مانند کفاره روزه ماه رمضان بر او واجب می شود اما این روایت، روزه را با عنوان واجب نفی می کند. پس روزه آن ها در ماه شعبان عملی مستحبی تلقی می شود (همان، ج4، صص90-91).
مجلسی در توضیح شرح کلینی، مراد از گروهی که روزه این ماه را همانند ماه رمضان واجب دانسته اند، بنابر قول شیخ طوسی در تهذیب، ابوالخطاب و اصحاب او می داند. هر چند قول به تقیه را محتمل می داند زیرا عامّه، روزه ماه شعبان را جزو مستحبات نمی دانند (مجلسی، 1404ق، ج16، ص254).
در مورد وقت نماز مغرب امام باقر(ع) فرمود:
«برای هر نمازی، دو وقت تعیین شده است به جز نماز مغرب که یک وقت دارد و ناپدید شدن شفق وقت فوت آن است». کلینی سپس روایتی که دو وقت برای مغرب تعیین کرده را نقل می کند که آخر وقت آن ناپدید شدن شفق است. وی درباره این روایات به ظاهر متعارض، چنین اظهار نظر می کند:
«بین این روایات، تعارضی وجود ندارد زیرا حاصل روایات این است که برای مغرب یک وقت وجود دارد زیرا میان ناپدید شدن خورشید و سرخی مغرب فاصله زیادی نیست و همین موجب شده است که وقت مغرب بر خلاف سایر اوقات ضیق شود» (کلینی، 1407ق، ج3، ص280).
البته کلینی در همه موارد به حل تعارض نمی پردازد. موارد متعددی می توان یافت که روایات ظاهراً متعارض را بدون دادن راه کاری نقل نموده است از جمله روایاتی دال بر جواز جویدن غذا توسط مادر روزه دار برای طفل خود و نیز چشیدن غذا توسط آشپز روزه دار و روایتی هم از امام صادق(ع) مبنی بر عدم جواز چشیدن غذا توسط روزه دار نقل می کند (همان، ج4، ص114-115). چنانکه ملاحظه می شود هیچ اظهارنظری در مورد این روایات ننموده و به نقل حدیث اکتفا کرده است. (برای اطلاع از موارد دیگر نک: ج4،ص26، ج6، ص109، ص160؛ ج7، ص24، ص109، ص116، ص142).
2-3. بیان مخالفت مدلول متن حدیث با اجماع علماء امامیه
در بین روایات منقول در کافی، روایاتی وجود دارند که علی رغم اعتقاد کلینی به صحت آن ها، در توضیح آن می نویسد این روایت مخالف با اجماع علما است. از جمله در کتاب مواریث، سهم ارث پسر برادر و جدّ را در ضمن روایاتی بیان نموده، سپس می نویسد:
این روایات صحیح هستند اما بزرگان اجماع دارند که جد به منزله برادر پدر است لذا مثل او ارث می برد و نیز در روایات آمده که پیامبر (ص) به جدّه در فرض وجود پدر یک ششم می داد اما در فرض وجود فرزند سهم الارثی به او نمی داد. این خبر نیز موافق اجماع نیست زیرا بر طبق اجماع، جد و برادر حکم واحد دارند. پس ممکن است اختصاص یک ششم به جد در فرض وجود پدر به منزله احسان باشد نه سهم الارث (کلینی، 1407ق، ج7، ص115). فیض کاشانی، کلام کلینی را حمل بر این می داند که در اعتقاد کلینی، اجماع به دلیل یقین آور بودنش مقدم بر هر دلیل دیگری است بر خلاف روش اخباریون (فیض کاشانی، 1406ق، ج25، ص827).
2-3-1. استناد به اجماع علماء یا آراء مشهور علمای امامیه
کلینی در مواردی به اجماع اصحاب و یا روایات مشهور بین ایشان توجه داده است.
در کتاب طلاق از قول امام صادق(ع) روایتی نقل کرده دال بر این که اگر فردی بر طلاق ظهاری که داده، سوگند یاد کند و بعد هم سوگند را بشکند قبل از مباشرت باید کفاره دهد و اگر بدون سوگند ظهار نماید بعد از مباشرت باید کفاره دهد. سپس از معاویة بن حُکَیم، یکی از رجال سند، نقل می کند که این روایت از جهت اجماع و رأی صحابه نیست زیرا مطابق نظر اصحاب، سوگند فقط با الفاظ جلاله محقق می شود(کلینی، 1407ق، ج6،ص160)، (موارد دیگر نک: ج4، ص509، و ص39، ج7، ص115).
گفتنی است کلینی در مقدمه کافی یکی از ملاک های صحت حدیث را تقابل آن با اجماع اهل سنت دانسته و آن را به اهل بیت نسبت می دهد که فرموده اند: دعوا ما وافق القوم فإنّ الرّشدَ فی خِلافهم (کلینی، 1407ق، ج1، ص8).
2-4. بیان حکم فقهی مستنبط از احادیث باب
کلینی در مواردی در ابتدای باب، آرای فقهی خویش را تبیین کرده است و سپس احادیث مربوط به آن باب را آورده است.
وی در باب «فیء» از کتاب حجت با شیوه خاصی به عنوان مقدمه، معنی فیء، انفال، خمس و کیفیت تقسیم و احکام آن ها را تبیین کرده است و در پی آن احادیث مربوط را آورده است.
او می نویسد:
«خدای تبارک وتعالی همه دنیا را به خلیفه خود داده، زیرا به فرشتگان می گوید: «من در زمین خلیفه گذارم» پس همه دنیا از آن آدم بود و پس از او به فرزندان نیکوکار و جانشینانش رسید، بنا براین آنچه را از دنیا دشمنانشان به زور گرفتند و سپس به وسیله جنگ یا غلبه به آن ها برگشت فی ء نامند، پس فی ء آن است که به وسیله غلبه و جنگ به آن ها برگردد و حکم فی ء آن است که خدای تعالی فرماید: «بدانید که هر چه غنیمت گیرید، یک پنجم آن برای خدا و پیغمبر و خویشان او و یتیمان و بی چیزان و در راه ماندگان است» پس فی ء از آن خدا و پیغمبر و خویشان پیغمبر است. این است بیان فی ء که برگشت می کند. و برگشتش ازاین جهت است که در دست دیگران بوده و به زور شمشیر از آن ها گرفته شده است. و اما آنچه بدون تاختن اسب و شتر به آن ها برگردد، انفال است که مخصوص خدا و پیغمبر است و هیچ کس در آن شریک نیست. شرکت تنها در چیزی است که روی آن جنگ شده و کشته داده اند که برای جنگجویان چهار سهم از آن غنیمت ها مقرر گردیده و برای پیغمبر یک سهم و پیغمبر سهم خود را شش بخش می کند: سه بخش آن از خود اوست و سه بخش دیگرش از آن یتیمان و بی چیزان و در راه ماندگان است. و اما انفال چنین نیست، انفال مخصوص پیغمبر(ص) است و فدک مخصوص پیغمبر(ص) بود، زیرا او و امیرالمؤمنین آن را فتح کردند و دیگری با آن ها نبود، لذا اسم فی ء از آن برداشته و اسم انفال روی آن گذاشته شد و همچنین است نیزارها و معادن و دریاها و بیابان ها که همه به امام اختصاص دارد. و اگر مردمی با اجازه امام در آن ها کار کردند، چهارپنجم درآمد آن ها از خود ایشان و یک پنجمش از آن امام است و آنچه به امام تعلق دارد، حکم خمس را دارد. و هر که بدون اجازه امام در آن ها کار کند، امام حق دارد همه درآمد را بگیرد، و هیچ کس را در آن سهمی نیست، همچنین هر کس بدون اجازه صاحب زمین، خرابه ای را آباد کند یا قناتی جاری کند یا در زمین خرابی عملی انجام دهد، از آن او نمی گردد، و مالک زمین اگر بخواهد از او می گیرد و اگر بخواهد در دست او باقی می گذارد» (کلینی، 1407ق، ج1، ص539). سپس کلینی به نقل روایاتی در تصدیق کلام خود مبادرت می ورزد.
در مواردی نیز باب را تنها با بیان آرای خودش که از احادیث برگرفته است به پایان برده است و در ذیل آن حدیثی نیاورده است. (همان، ج7، ص71).
2-5. توضیح واژگان غریب
از بین بیان های کلینی ذیل روایات کافی برخی ناظر به بررسی های واژه ای و لغت شناسانه است. این وضعیت شامل تمامی بیان ها و توضیحات او نمی شود بلکه کلینی هر جا لازم و ضروری دیده است به تبیین معانی لغوی دست زده است. او در این خصوص شیوه های متنوعی در توضیح معانی واژگانی الفاظ روایات برگزیده است که مهم ترین آن ها در یک نگاه کلّی عبارتند از:
2-5-1. استناد به شعر عربی
استناد و استشهاد به اشعار عربی کهن- خاصه آنچه به دوران جاهلیت منسوب است- در اثبات معانی خاصی برای پاره ای از واژگان قرآن و حدیث پیشینه ای دراز دارد. مستند علمی این شیوه عملی، نزول قرآن به زبان «عربی مبین» است. روشن است که شاعران هر قوم، حاملان زبان فصیح آنان به شمار می روند و از این رو زبان آنان، زبان معیار و وسیله سنجش درست از نادرست استعمال واژگان و تعابیر تلقّی می گردد. طبق گزارش نجاشی، کلینی کتابی در زمینه شعر دارد (نجاشی، 1407ق، ص377)، و این به وضوح، نشان دهنده توجه او به ادب عربی است.
کلینی عملاً با تأیید این شیوه علمی گاه در اثبات معنایی خاص برای برخی از واژه های به کار رفته در روایات به نمونه هایی از اشعار عربی استناد کرده است. البته ناگفته نماند که استفاده از این روش در کتاب کافی بسیار کم است. از جمله در کتاب التوحید روایتی آمده است که در آن «صمد» به معنای شیء پر، که خالی از جوف است معنا شده است اما کلینی پس از ذکر حدیثی از امام باقر (ع) که در قسمتی از آن آمده است: «....ِفَهُوَ وَاحِدٌ صَمَدٌ قُدُّوسٌ یعْبُدُهُ کلُّ شَی ءٍ وَ یصمُدُ إِلَیه کلُّ شی ءٍ وَ وَسِعَ کلَّ شَی ءٍ عِلْماً» (کلینی، 1407ق، ج1، ص124)، می نویسد: این معنای صحیح صمد است نه آن معنایی که مشبّهه بر آن رفته اند که صمد عبارت از ذات پُری است که جوف و خلأ ندارد زیرا چنین توصیفی جز برای اجسام، شایسته نیست و خداوند برتر از آن است که به مانند اجسام توصیف گردد (همان). کلینی سپس با تأکید بر این نکته که مصمود در لغت به معنای مقصود به کار رفته از چند مورد از اشعار و ضرب المثل های عربی شاهد مثال آورده، مثل آن که در مدایح ابوطالب نسبت به پیامبر(ص) آمده است:
وَ بِالْجَمْرَةِ الْقُصْوَی إِذَا صَمَدُوا لَهَا
یؤُمُّونَ قَذْفاً رَأْسَهَا بِالْجَنَادِل
یعنی «و به جمره دورتر از همه جمرات ثلاث که در منی است - یعنی جمره عقبه - چون قصد آن نمایند، سر آن را می شکنند، یا قصد سر آن می کنند و به سنگ ها که به سوی آن می افکنند».
یا از اشعار شعرای جاهلیت است که:
مَا کنْتُ أَحْسَبُ أَنَّ بَیتاً ظَاهِراً
لِلَّهِ فِی أَکنافِ مکةَ یصْمَد
یعنی «نمی پنداشتم که خدا را خانه ای است هویدا در نواحی مکه، که مصمود یعنی مقصود باشد که مردم، قصد آن کنند و به زیارت آن روند».
ابن زبرقان می گوید: «وَ لَا رَهِیبَةَ إِلَّا سَیدٌ صَمَد»
یعنی: «و نیست رهیبه که اسم ممدوح اوست، مگر بزرگی که مردم قصد او می کنند».
شدّاد بن معاویه در باره حذیفه بن بدر گفته است:
عَلَوْتُهُ بِحُسَامٍ ثُمَّ قُلْتُ لَهُ
خُذْهَا حُذَیفُ فَأَنْتَ السَّیدُ الصَّمَد
یعنی: «بلند نمودم او را شمشیری جان ستان، پس به او گفتم که: این ضربت را بگیر ای حذیفه که تویی بزرگی که مردم قصد تو می کنند».
بعد از ذکر شواهد شعری می نویسد:
«مانند این شواهد فراوان است که نشان می دهد در تفسیر «الصمد» خدای عز و جل همان ذات مورد توجهی است که همه آفرینش از جن و انس در نیازها و حوائج خود قصد او کنند و هنگام سختی ها به او پناه می برند و گشایش کار خود و دوام نعمت ها را از او انتظار برند تا به این وسیله شدائد و سختی ها را از آنان دفع کند»(همان).
صدرالدین شیرازی، توضیح کلینی در این باره را کم فائده می داند. وی معتقد است صمد در لغت به هر دو معنا به کار رفته که یکی به معنای شیء پر، که خالی از جوف است و دیگری به معنای مقصود. و در هر دو معنا در مورد خداوند استعمال می شود (ملاصدرا، 1383، ج3، ص299)، محقق داماد نیز انحصار معنای صمد به معنای مقصود را صحیح نمی داند و از قول ابن اثیر (ابن اثیر، 1367، ج3، ص52)، معانی متعددی برای صمد ذکر می کند که از جمله آن ها شیء خالی از جوف می باشد (میرداماد، 1403ق، ص300).
2-5-2. شرح واژگان بر اساس اجتهاد
ذیل بعضی از روایات، کلینی به شرح واژگان پرداخته است، اما وی تصریح نمی کند که از کدام منبع برای شرح کلمات استفاده کرده است. در پایان باب صدقة الابل تحت عنوان «بابٌ» به توضیحاتی در مورد کلمه ابل و نام هایی که عرب برای شتر در دوران مختلف زندگیش می گذارد اشاره می کند. وی می نویسد:
«دندانهای شتر از اولین روزی که مادرش او را رها می کند تا آخر سال، حُوار نامیده می شود، هنگامی که وارد سال دوم بشود به او ابن مخاض گفته می شود و وقتی وارد سال سوم شود به او ابن لبون اطلاق می شود. و وقتی وارد سال چهارم شود اگر مذکر باشد به او حِق و اگر مؤنث باشد به او حِقّه گفته می شود به دلیل اینکه در این سن مستحق سواری گرفتن از اوست...» (کلینی، 1407ق، ج3،ص533). شیخ صدوق، اصل این توضیح را از سعد بن عبد الله بن أبی خلف می داند (ابن بابویه، 1403ق، ص328).
2-6. تبیین حدیث با بهره گیری از علم کلام
کلینی در مواردی از احادیث اصول کافی در صفات ذات و صفات فعل و شناخت خدا و توحید و دفع شبهات ثنویه بیان های فلسفی و کلامی را آورده است. این بیانات، ناظر به مسائل محوری آن دوره در منازعات فرق و مذاهب بوده، کلینی در مقدمه ارزشمندی که بر کتاب کافی خود نگاشته به خوبی از فضای تاریخی عصر خود و ارتباط آن با انگیزه های وی در تدوین کتاب پرده برداشته است. در تاریخ اسلام، شهر ری یکی از محل های وجود مذاهب و فرق و جریان های فکری متعدد بود تا به زمان کلینی رسید و کلینی با توجه به اوضاع زمانه خود در طول سالیانی، کتاب کافی را تألیف کرد و به مشکلات عصر خود جواب های کافی داد (کلینی، 1429ق، ج1، ص19). از آغاز قرن دوم به تدریج با پیدایش مجموعه منازعات کلامی، فقهی و... تمایزهایی میان دیدگاه های مختلف پدید آمده که به شکل گیری فرق و مذاهب اسلامی می انجامد روند روز افزون واگرایی در قالب ظهور مستمر فرقه ها در قرن سوم، سرعت و شدت فوق العاده ای به خود می گیرد. افزون بر این ها، انشعاب های داخلی شیعه در دوره پایانی عصر حضور و نیز ابهام ها و درگیری های پدید آمده در دوره موسوم به غیبت صغرا برلزوم و اهمیت توجه نسبت به این مسئله نزد هر دانشمند شیعی می افزود. بنابراین توجه به آرای کلینی در مسائل کلامی با توجه به شروحی که به روایات اعتقادی می نویسد درخور توجه است.
2-6-1. خداشناسی
کلینی در کتاب التوحید ذیل باب «بَابُ أَنَّهُ لَا یعْرَفُ إِلَّا بِه» که بیانگر این است که خداوند جز به خودش شناخته نمی شود پس از ذکر روایتی از امیرمؤمنان علی (ع) که « اعرِفُوا اللَّه باللَّهِ وَ الرَّسُولَ بِالرِّسَالَةِ وَ أُولِی الْأَمْرِ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ الْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ» به توضیح این روایت می پردازد و در شرح آن می نویسد:
«معنی سخن حضرت که «خدا را بخدا بشناسید» این است که خدا اشخاص و انوار و جواهر و اعیان را خلق فرمود، اعیان پیکرها و جواهر روح هاست و خدای عز و جل شباهتی با جسم و روح ندارد هیچ کس را در آفریدن روح حساس دراک دستور و وسیله ای نبوده، خدا در خلقت ارواح و اجسام یکتا بوده است، پس چون کسی شباهت خدا را با موجودات جسمانی و روحانی از میان برد خدا را بخدا شناخته و چون او را به روح یا جسم یا نور تشبیه کند خدا را به خدا نشناخته است» (کلینی، 1407ق، ج1، ص85).
صدوق نیز در کتابِ توحید، ذیل باب«أنه عز و جل لا یعرف إلا به» در حدیثی از محمد بن عمران دقّاق به نقل از محمد بن یعقوب، به ذکر شرح کلینی می پردازد (ابن بابویه، 1398ق، ص288). اما فیض کاشانی توضیح کلینی در مورد این روایت را دارای ابهام و اجمال می داند و به اعتقاد او، کلینی حق توضیح را ادا نکرده است (فیض کاشانی، 1406ق، ج1، ص338).
2-6-2. صفات ذات و صفات فعل
کلینی در انتهای باب «بَابُ الْإِرَادَةِ انّها مِنْ صِفَاتِ الْفعْلِ وَ سائِرِ صِفَاتِ الْفِعْل» بعد از ذکر روایاتی در مورد اراده الهی و سایر صفات فعل الهی به توضیح در مورد صفات ذات و صفات فعل تحت عنوان «جُمْلَةُ الْقوْلِ فی صفَاتِ الذَّاتِ وَ صِفَاتِ الْفِعْل» می پردازد.
سخن کلینی در شرح روایت چنین است:
«هر دو صفتی که بتوانی خدا را بآنها توصیف کنی و هر دو وجود داشته باشد صفت فعل خدایند، توضیح این جمله مختصر اینست که تو در جهان هستی ثابت میکنی چیزی را که می خواهد و چیزی را که نمی خواهد و چیزی که خشنودش کند و چیزی که به خشمش آرد و چیزی که دوست دارد و چیزی که مبغوض دارد زیرا اگر اراده مانند علم و قدرت از صفات ذات باشد «ما لا یرید» آنچه خدا اراده ندارد ناقض این قول می باشد و نیز اگر آنچه دوست دارد از صفات ذات باشد، آنچه مبغوض دارد ناقض آن خواهد بود، مگر نمی بینی که ما در عالم وجود آنچه را خدا نداند و آنچه را خدا بر آن قدرت ندارد نمی یابیم، همچنین است تمام صفات ذات ازلی او که ما نمی توانیم خدا را به قدرت و عجز و ذلت وصف کنیم ولی جایز است بگوئیم: اطاعت کننده اش را دوست دارد و نافرمانش را مبغوض شمارد اطاعت کننده را یاری کند و با نافرمان دشمنی کند و خدا خشنود شود و خشم کند، در دعا گفته می شود: خدایا از من راضی باش و بر من خشم مکن مرا یاری کن و با من دشمنی مکن و جایز نیست گفته شود: می تواند بداند، و نمی تواند نداند می تواند سلطان باشد و نمی تواند سلطان نباشد، می تواند عزیز و حکیم باشد و نمی تواند عزیز و حکیم نباشد، می تواند جواد باشد و نمی تواند جواد نباشد، می تواند آمرزنده باشد و نمی تواند آمرزنده نباشد، و نیز جایز نیست گفته شود: اراده کرد پروردگار، قدیم، عزیز، حکیم، مالک عالم و قادر باشد زیرا اینها صفات ذاتند و اراده صفت فعل، مگر نمی بینی که گفته می شود: خدا این را خواست و این را نخواست در صورتی که در برابر هر صفت ذات ضد آن صفت از خدا نفی می شود: گفته می شود: حی، عالم، سمیع، بصیر، عزیز، حکیم، غنی، ملک، حلیم: عدل، کریم. و جهل ضد علم است، عجز ضد قدرت، موت ضد حیات، ذلت ضد عزت، خطا ضد حکمت، عجله و جهل ضد حلم، ظلم و جور ضد عدل» (کلینی، 1407 ق، ج1، صص111-112).
اما در اینکه این توضیحات، تتمّه ی روایت است یا توضیح کلینی اختلاف است. ملاصالح مازندرانی می نویسد: «علما در مورد اینکه این جمله و تفسیرش کلام مصنّف است یا ادامه حدیث اختلاف نظر دارند. بعضی از علما با توجه به سیاق جمله، معتقدند که ادامه حدیث است اما مانعی نیست که جزو کلام مصنّف باشد. به اعتقاد محقق داماد (میرداماد، 1403ق، ص252)، و امین استرآبادی (استرآبادی، 1430، ص118)، این جملات، از کلام مصنف است. همچنین، احادیث این باب در کتاب توحید صدوق نیز ذکر شده است و این توضیحات در آن نمی باشد»(ملاصالح مازندارانی، 1382ق، ج3؛ مجذوب تبریزی، 1429ق، ج2، ص200).
مجلسی در مورد این توضیح می نویسد:
«این تحقیق از جانب مصنّف است و جزو تتمه روایت نمی باشد و غرض او بیان فرق بین صفات فعل و ذات است» (مجلسی، 1404ق، ج6، ص 22).
2-6-3. دفع شبهات ثنویه
در کتاب التوحید کافی ذیل باب «جوامع التوحید» حدیثی را از امام صادق (ع) نقل می کند که امیرمؤمنان (ع) برای مرتبه دوم مردم را به جنگ معاویه برانگیخت و چون مردم جمع شدند به سخنرانی برخاست و پس از حمد و ثنای الهی، خطبه ای طولانی در توحید الهی وصفات خداوند ایراد کرد. کلینی پس از ذکر این روایت، شرحی بر این خطبه می نویسد و در ذیل آن به دفع شبهه ثنویون در مورد حدوث عالم می پردازد و یادآور می شود که این خطبه از خطبه های مشهور آن حضرت است و از زیادی شهرت، عامه مردم آن را کوچک شمرده اند در صورتی که همین خطبه برای کسی که جویای علم توحید می باشد کافی است اگر در آن بیندیشد و آن را بفهمد، زیرا اگر تمام جن و انس جز پیغمبران هم زبان شوند که توحید را مانند آنچه آن حضرت- پدر و مادرم فدایش- فرموده بیان کنند نتوانند و اگر بیان آن حضرت (ع) نبود مردم نمی دانستند چگونه در راه توحید قدم بردارند. مگر نظر نمی کنی که می فرماید: او از چیزی بود نشده و آنچه بوده از چیزی نیافریده که با گفته «او از چیزی بود نشده» معنی حدوث و پدید شدن خدا را نفی کرده و نمی بینی که چگونه بر آنچه خدا پدید آورده صفت آفریدگی و اختراع بدون ماده و نمونه ثابت کرده است تا گفته کسانی را که گویند هر چیزی از چیز دیگر پدید آمده نفی کند و گفتار ثنویه را که معتقداند خدا چیزی را بی ماده نیافریده و بدون نقشه گیری ایجاد نکرده باطل کند، آن حضرت با جمله «و آنچه بوده از چیزی نیافریده» تمام ادله و اشکالات ثنویه را رد کرده، زیرا مهمتر دلیلی که ثنویه در حدوث عالم بآن تکیه دارند این است که می گویند: از این بیرون نیست که خدا چیزها را یا از چیزی آفریده و یا از هیچ، از چیزی آفریدن را که قبول ندارید و باطل دانید و از هیچ آفریدن هم تناقض و محالست زیرا کلمه «من» چیزی را ثابت میکند و کلمه «لا شی ء» آن را نفی می کند ولی امیرالمؤمنین (ع) این کلمه را به رساترین و درست ترین تعبیر ادا نموده و فرموده است «آنچه بوده از چیزی نیافریده»، «مِن» را که دلالت بر اثبات چیزی می کند برداشته و چیزی را هم نفی کرده، زیرا آنچه را خدا آفریده و پدید آورده از مایه و ماده نیافریده است چنان که ثنویه گویند خدا چیزها را از ماده ای قدیم آفریده و تدبیر چیزی بدون نقشه گیری ممکن نیست، سپس این جمله آن حضرت (ع) را ملاحظه کن که می فرماید «برای او وصفی نیست که توان بدان رسید و حدی که برایش آورند نباشد، آرایش لغت ها از توصیفش ناتوان است» با این جمله گفته مشبّهه را باطل کرده است که گویند خدا مانند شمش و بلور است و گفته های دیگری که درازی قامت و جایگزینی برایش ثابت کنند و نیز آنچه گویند که تا دل ها کیفیتی از او درک نکنند و هیئتی ثابت نشود، چیزی تعقل نکنند و صانعی ثابت نشود؟ امیرالمؤمنین (ع) تشریح فرمود که:
او یگانه است بدون کیفیت و دل ها به او معرفت دارد بدون تصویر و فرا گرفتن و باز بنگر گفتار آن حضرت را که؛ دور بینی همّت ها به او نرسد و زیرکی های عمیق او را در نیابد، متعالیست خدائی که وقت معدود و پایان دراز و وصف محدود ندارد» سپس گفتار آن حضرت که: «در چیزها درون نشده تا گویند در آن ها جا دارد و از آن ها دور نگشته تا گویند از آن ها بر کنار است» که با این جمله دو صفت اعراض و اجسام را از خدا نفی کرده، زیرا صفت اجسام دوری و برکناری از یک دیگر است و صفت اعراض بودن در اجسام است به طور درون شدن بی تماس و فاصله گرفتن و دوری از آن ها، بعد از این فرمود: «ولی علمش به چیزها احاطه دارد و صنعش آن ها را محکم ساخته» یعنی بودن او در چیزها بمعنی احاطه علم و تدبیر اوست بدون تماس جسمی (کلینی، 1407 ق، ج1، ص136).
2-7. شرح متن بر اساس شواهد تاریخی
کلینی در کتاب الحجه اصول کافی در باب «ابواب التاریخ» مطالب زیادی در شناخت تاریخ ولادات ائمه و مدت عمرشان و تاریخ وفاتشان آورده است. در تمامی موارد، مقدمه ای در احوال هر امام آورده و پس از آن احادیث را نقل کرده است. نوع بحث های او نشان دهنده اوضاع فکری زمانش است. به گفته کلینی، بر اساس واقعیت تاریخی، در این دوره، بیشترین مشکلِ تزلزل آفرین، مسئله امامت و پیشوایی است. (کلینی، 1407ق، ج1، ص8-9)، بنابراین کلینی اهتمام جدی در کتاب الحجه برای معرفی ائمه دارد و نظرات او در این زمینه درخور توجه است. به عنوان نمونه قبل از پرداختن به ذکر روایات در مورد نبی اکرم (ص) ابتدا شروع به توضیحی در مورد زندگی و وفات پیغمبر (ص) می نماید و می نویسد:
«پیغمبر (ص) هنگام ظهر و به روایتی هنگام طلوع فجر روز جمعه دوازدهم ربیع الاول عام الفیل چهل سال پیش از بعثت متولد شد، مادرش در ایام تشریق نزد جمره وسطی به او حامله گشت و مادرش در منزل عبد اللَّه بن عبد المطلب بود، و آن حضرت را در شعب ابی طالب در خانه محمد بن یوسف» در آخرین زاویه دست چپ کسی که وارد خانه می شود، زائید. خیزران آن خانه را (از کاخ محمد بن یوسف) بیرون کرد و مسجدش نمود، و مردم در آن نماز میخواندند پیغمبر (ص)، پس از بعثتش 13 سال در مکه بود، آنگاه به مدینه مهاجرت فرمود و 10 سال هم در آنجا بود، سپس در روز دو شنبه دوازدهم ربیع الاول که 63 سال داشت وفات کرد.
پدرش عبد اللَّه بن عبد المطلب در مدینه نزد دائی های آن حضرت وفات کرد و او دو ماهه بود و مادرش آمنه دختر وهب بن عبد مناف بن زهرة بن کلاب بن مرة بن کعب بن لوی بن غالب، در چهار سالگی آن حضرت وفات کرد، و عبد المطلب زمانی وفات کرد که آن حضرت قریب 8 سال داشت و با خدیجه ازدواج فرمود، زمانی که بیست و چند ساله بود، برای پیغمبر از خدیجه، قاسم و رقیه و زینب و ام کلثوم پیش از مبعثش متولد شد و طیب و طاهر و فاطمه علیها السلام بعد از مبعث، و نیز روایت شده که بعد از مبعث غیر از فاطمه علیها السلام متولد نشد و طیب و طاهر پیش از مبعث متولد شدند، خدیجه علیها السلام یک سال پیش از هجرت زمانی که پیغمبر (ص) از شعب ابی طالب بیرون آمد وفات کرد، و ابو طالب یک سال بعد از خدیجه وفات کرد، چون پیغمبر (ص) آن دو نفر را از دست داد، ماندن در مکه برایش ناگوار آمد و او را اندوه سختی گرفت و به جبرئیل علیه السلام شکایت کرد، خدای تعالی به او وحی کرد که از شهری که مردمش ستمگرند بیرون رو، زیرا تو در مکه بعد از ابو طالب یاوری نداری و آن حضرت را امر به هجرت فرمود (کلینی، 1407ق، ج1، ص439).
نکته قابل ذکر در اینجا این است که کلینی تاریخ ولادت پیامبر اکرم (ص) را همانند اهل سنت دوزادهم ربیع الاول می داند در حالی که مجلسی می نویسد «تمام علمای امامیه جز معدودی از آن ها، بر اینکه تاریخ ولادت پیامبر هفدهم ربیع الاول است اتفاق دارند و اینکه کلینی همانند عامّه، اعتقاد به دوازدهم دارد یا قول مختار اوست و یا از روی تقیّه به این قول معتقد است و دومی ظاهر تر است» به اعتقاد مجلسی، قول اول یعنی دوازده ربیع، با ادله حساب سازگارتر است (مجلسی، 1404ق، ج5، ص170). همچنین کلینی تاریخ رحلت پیامبر را دوازدهم ربیع الاول که مطابق قول مخالفین است می داند در حالی که به اعتقاد شیعه تاریخ رحلت پیامبر بیست و هشتم صفر است. اما مجلسی با محاسبات علم هیئت، قول کلینی هم در ولادت و هم در وفات پیامبر را تقویت می کند (همان، صص176-177).
یا در مورد زندگی علی ابن ابیطالب (ع) می نویسد:
«امیرالمؤمنین (ع) سی سال پس از عام الفیل متولد شد و 21 ماه رمضان سال چهلم هجرت کشته شد و 63 سال داشت. سی سال پس از وفات پیغمبر (ص) زنده بود، مادرش فاطمه دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف است و علی (ع) نخست هاشمی بود که هاشم دو بار او را زاده بود (کلینی، 1407ق، ج1، ص452).
مجلسی در توضیح این جمله کلینی که او نخستین هاشمی بود که هاشم دو بار او را زایید می نویسد «مراد جمله کلینی این است که او هم از طرف پدر و هم از مادر به هاشم منتسب است» (مجلسی، 1404ق، ج5، ص277).
میرزای نوری بر کلینی نسبت به ذکر تواریخ ائمه انتقاد کرده است و می گوید: «شیخ کلینی، اگرچه ثقة الاسلام و فخر شیعه است و کتابش در اعتبار، بی نظیر، امّا بر ناقد بصیر، پوشیده نیست که ایشان، در مقام ذکر تاریخ موالید و وفات، معتنا به تحقیق و تمیز صحیح از سقیم نبودند. لهذا با آن اعتنا به ذکر سند در هر خبری، در این جا قناعت کردند» (نوری، 1332ق، ص427 428).
و به همین صورت به ذکر تاریخ ولادت و شهادت ائمه دیگر می پردازد (برای موارد دیگر نک: کلینی، 1407ق، ج1، صص452، 458، 461، 466، 469، 472، 476، 486، 492، 497، 503، 514).
2-8. روش کلینی درنقل و تبیین سند
کلینی علاوه بر متن حدیث توضیحاتی در سند احادیث نیز دارد.
2-8-1. معرّفی رجال سند
با اینکه کلینی تألیفی در زمینه رجال دارد (طوسی، 1351، ص210، نجاشی، 1407 ق، ص377)، اما در رجال سند اصول کافی، به معرفی اجمالی برخی از راویان می پردازد تا آنها را از غیرشان از جهت اعتقاد، نسب، منطقه، شغل و... متمایز کند. برای نمونه، در روایتی بعد از ذکر قنبری به معرفی او می پردازد و می نویسد « عنِ الْقنْبَرِی رَجلٌ مِنْ وُلْدِ قَنْبَرٍ الْکبِیرِ مَوْلَی أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام» (کلینی، 1407ق، ج1، ص331، ح9). نمونه های زیادی از این قبیل در کتاب اصول کافی دیده می شود (نک: همان، 1/139/5، 1/330/2، 1/354/11، 1/352/8، 1/492/1، 1/518 /7، 2/493 /14، 2/567/15، 2/584/20، 2/313/2، 2/42/2، 2/406/12).
2-8-2. تعدد طرق سند
یکی از روش های کلینی در نقل حدیث، آوردن چند طریق برای یک حدیث است که بعد از ذکر سند، از آوردن متن حدیث خودداری می کند و به جای آن از عبارات «مثله»، «نحوه» استفاده می کند (کلینی، 1407ق، ج1،ص 28، 29، 31، 66، 91، 126 و...).
2-8-3. امانت در نقل سند
کلینی از امانت دار ترین راویان به شمار می رود (ابن طاووس، 1370ق، ص158). وی در مواردی به عدم به یادآوردن اسم راوی، تصریح می کند به عنوان نمونه در سند حدیثی می گوید «حَدَّثَنِی شَیخٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ذَهَبَ عَنِّی اسْمُهُ أَنّ...» (کلینی، 1407ق، ج1، ص330).
نتیجه گیری
کلینی در کافی تنها به نقل روایات اکتفا ننموده بلکه هر جا لازم دانسته توضیحاتی در شرح روایات کتابش مرقوم داشته داده است. این توضیحات شامل آراء و اجتهادات اوست که گاه به منظور شرح کلمات غامض است و از مباحث ادبی همچون لغت و شعر استفاده می کند و گاه برای رفع توهّم تعارض و گاه برای توجیه مخالفت متن با اجماع عالمان امامی است. نظرات کلینی در حوزه مباحث کلامی به طور عمده در مباحث توحید و صفات و افعال خداوند متعال و دفع شبهات ثنویه است. دقت در شروح کلینی بر روایات کافی به منظور فهم بهتر روایات کتاب، الگو گیری از آن در فقه الحدیث و نیز پی بردن به آراء فقهی و کلامی وی ضروری می نماید.
منابع
- قرآن کریم
- آقابزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، بیروت: دار الأضواء، بی تا.
- ابن اثیر، عزالدین علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر، 1385 ق.
- ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، تحقیق طناحی، قم: مؤسسه اسماعیلیان، 1367.
- ابن بابویه، محمد بن علی، التوحید، تحقیق حسین هاشمی، قم: نشر جامعه مدرسین، 1398ق.
- ----------، معانی الاخبار، تصحیح علی اکبر غفاری، قم: نشر جامعه مدرسین، 1403ق.
- ابن طاوس ، سید رضی الدّین، کشف المحجه لثمرة المهجة، نجف: المطبعة الحیدریة، 1370ق.
- استر آبادی، محمد امین، الحاشیة علی أصول الکافی، تحقیق ملا خلیل قزوینی، قم: دار الحدیث، 1430ق.
- حبیب العمیدی، ثامر هاشم، الشیخ الکلینی البغدادی و کتابه الکافی، قم: نشر مکتب الاعلام الاسلامی، 1415ق.
- حر عاملی، محمد بن حسین، وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، بیروت: دار احیاء التراث العربی، بی تا.
- حلّی، حسن بن یوسف، خلاصة الأقوال، به کوشش جواد قیومی، قم: مؤسسة نشر الفقاهة، تحقیق 1417ق.
- خوئی، سید أبوالقاسم، معجم رجال الحدیث، قم: دفتر آیه الله العظمی الخوئی، 1409ق.
- سیستانی، علی، الرافد فی علم الأصول، تقریر سید منیرقطیفی، قم: نشر مکتب آیة الله العظمی سیستانی، 1414ق.
- سیوطی، جلال الدین، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، تحقیق احمد عمر هاشم، بیروت: دارالکتب العربی، 1417ق.
- شهید ثانی، زین الدین ، الرعایة فی علم الدرایة، به کوشش عبدالحسین بقال، قم: مکتبة آیة الله المرعشی، 1408 ق.
- صدر الدین شیرازی، محمد، شرح أصول الکافی، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1383.
- صدر، سید حسن، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، تهران: منشورات اعلمی، 1369.
- --------، نهایة الدرایة فی شرح الوجیزه، تحقیق ماجد الغرباوی، بی جا، بی تا.
- طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، تحقیق مؤسسه آل البیت، قم: نشر آل البیت، 1417ق.
- طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الأحکام، به کوشش موسوی خرسان، تهران: دار الکتب الإسلامیة،1407 ق.
- -------، الفهرست، به کوشش: محمود رامیار، مشهد: دانشگاه مشهد، 1351.
- عاملی، حسین بن عبد الصمد، وصول الاخیار الی اصول الاخبار، تحقیق: سید عبد اللطیف کوهکمری، قم: نشرمجمع الذخائر الاسلامیة، 1401ق.
- فتاحی زاده، فتحیه، مبانی وروش های نقد حدیث در کتب اربعه، قم: انتشارات دانشگاه قم، 1385ش.
- فیض کاشانی، الوافی، اصفهان: نشر کتابخانه امام أمیر المؤمنین علی علیه السلام، 1406ق.
- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1407 ق.
- الکافی، تصحیح دارالحدیث، قم: دارالحدیث، 1429ق.
- مازندرانی، مولی صالح، شرح الکافی، تحقیق ابوالحسن شعرانی، تهران: المکتبة الاسلامیه، 1382 ق.
- مجذوب تبریزی، محمد، الهدایا لشیعة أئمة الهدی(شرح أصول الکافی)، تحقیق درایتی، قم: دارالحدیث، 1429 ق.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1403 ق.
- ---------، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1404 ق.
- مفید، محمد بن محمد، تصحیح اعتقادات الامامیه، تحقیق حسین درگاهی، قم: ناشر کنگره شیخ مفید، 1414ق.
- مهریزی، مهدی، یادنامه مجلسی (مجموعه مقالات و گفت و گوها و سخنرانی ها)، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران: 1379ش.
- میرداماد، محمد باقر، التعلیقة علی اصول الکافی، تحقیق مهدی رجایی، قم: نشر الخیام، 1403ق.
- نجاشی، احمد بن علی، رجال، قم: انتشارات جامعه مدرسین، 1407 ق.
- نوری، حسین بن محمد تقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ، قم: مؤسسه آل البیت، 1415 ق.
- --------، میزان السماء در تعیین مولد خاتم الانبیاء (ص)، تهران، نشرکتابفروش طهرانی، 1332ق.