دیدگاه کلینی، مفید و... درباره روز میلاد پیامبر اکرم (ص) دوازدهم یا هفدهم ربیع الاول (به همراه رساله مولودیه آقای رضی قزوینی (م ۱۰۹۶ ق))

ادیان توحیدی ابراهیمی، ادیانی تقویمی هستند و در این میان، شیعه به طور جدّی تر، یک مذهب تقویمی است. این، نکته ای است که از آداب و اخلاق مذهبی آن، بویژه بزرگداشت روزها و ایام، به هر مناسبت، آشکار می شود

دیدگاه کلینی، مفید و... درباره روز میلاد پیامبر اکرم (ص) دوازدهم یا هفدهم ربیع الاول (به همراه رساله مولودیه آقای رضی قزوینی (م 1096 ق))

درآمد

ادیان توحیدی ابراهیمی، ادیانی تقویمی هستند و در این میان، شیعه به طور جدّی تر، یک مذهب تقویمی است. این، نکته ای است که از آداب و اخلاق مذهبی آن، بویژه بزرگداشت روزها و ایام، به هر مناسبت، آشکار می شود. این توجّه، بسیار قدیمی است و شاهد آن، رساله های فراوانی است که در قرن سوم و بعد از آن، تحت عناوین مختلف در این باره نوشته شده است. آثار یاد شده یا شکل انسابی و تاریخی و یا شکل دعایی و زیارتی دارند. عناوینی چون: تاریخ أهل البیت، موالید الائمّة، مسار الشیعة، یا مختصر تواریخ شرعیة[1] و نظایر آنها، عناوینی هستند که در این باره، مورد استفاده قرار گرفته اند.[2] عنوان تاریخ در این موارد، اختصاص به ارائه تاریخ تولّد و وفات و برخی از جزئیات شخصی است..

فهرست بلندی از این قبیل آثار را در مدخل «موالید» از کتاب شریف الذریعة می توان ملاحظه کرد. استاد حسینی جلالی نیز در مقدّمه کتاب تاریخ اهل البیت(ع)[3]، فهرستی از مؤلّفاتی که در موضوع تاریخ اهل بیت (ع)، به همین معنای بیان تاریخ ولادت و وفات و برخی جزئیات دیگر نوشته شده، به دست داده است.[4]

این، جز آن مواردی است که در آثار دعایی شیعه، مانند: مصباح المتهجّد، نزهة الزاهد، اقبال الاعمال و آثار دیگر همین تقویم های درج شده و آداب و آثار آن، شرح داده شده است. ابن طاووس (م 664 ق) کتابی با نام التعریف بالمولد الشریف (در تواریخ پیامبر و اهل بیت (ع)) داشته است که متأسّفانه برجای نمانده است؛ امّا در اقبال، از آن یاد و نقل کرده است.[5]

در این زمینه، برخی از آثار تقویمی کهنی نیز برجای مانده است که نمونه آن، زیج مفرد، از محمّد بن ایوب طبری شیعی از قرن پنجم است.

در این آثار، بجز اعیاد رسمی و برجسته، تواریخ مربوط به ولادت و وفات امامان، و برخی از شخصیت های محبوب شیعه، مانند: حمزه، جعفر بن ابی طالب، ابو طالب، خدیجه و دیگران آمده است. در برابر، برای اظهار شادمانی، تواریخ برخی از افراد نامحبوب هم درج شده که از آن جمله، تاریخ سقوط امویان و یا کشته شدن یزید و....

این نوشته ها را باید از آنچه درباره ولادت پیامبر(ص) نوشته شده و بخصوص اهل سنّت از قرن هفتم به بعد در این باره تألیف کردند، جدا کرد؛ گرچه در این نوشته، اختلاف نظرها دربارۀ تاریخ ولادت پیامبر خدا(ص) آمده است.[6]

دربارۀ برخی از این تواریخ باید گفت که به شدّت، اختلافی است و این اختلاف، از همان آغاز وجود داشته و امری عادی و طبیعی بوده است. این، در حالی است که علم تاریخْ به معنای اصیل آن، یعنی دانستن تاریخ ولادت و وفات، جزء علوم اصیل عربی و سنّت تاریخ نگاری اسلامی از آغاز شکل گیری این علم در دنیای اسلام است.

علم اختلاف تواریخ، خود دانشی است که راه های خاصی برای تعیین تاریخ درست دارد؛ هر چند به صورت منظّم و روشمند تاکنون در این باره چیزی نوشته نشده است. این مسأله، درباره راویان دنبال شده و به دلیل فواید عملی آن، روی آن، حسّاسیت وجود داشته است؛ امّا آنچه که در شیعه وجود دارد، اعتبار دادن به این روزها به عنوان روز عید یا سوگ، نکته ای است که اهل سنّت برای آن اهمیتی قایل نبودند؛ برای مثال، دیده نشده است که در قرون نخستین اسلامی، اهمیتی برای روز ولادت پیامبر(ص) قایل باشند. این در حالی است که در میان شیعیان، از کهن ترین ایام، آثاری در این زمینه وجود داشته است.

با این حال، اختلاف نظر میان شیعیان نیز وجود داشته است و راه حل برای عالمان این رشته، بخصوص برای آسان کردن کار مردم آن بوده است که یک تاریخ را بر اساس روش هایی که داشته اند و بیش تر بر اساس شهرتی که محصول بررسی علمی و مسائل دیگر بوده است، یک روز را معین می کرده اند؛ امّا در بسیاری از موارد، در یک موضوع، تاریخ های مختلف ارائه می شده، بدون آن که یکی از آنها دقیقاً درست دانسته شود.

اختلاف نظر در تواریخ شرعی

اختلاف نظر در تعیین تاریخ برای هر رویدادی وجود دارد و نمونه های آن در تواریخ اسلامی و درباره رویدادهای مختلف نیز فراوان است؛ امّا به طور معمول، سه نوع نگاه در تعیین تاریخ های شرعی مطرح است.

نخست، نگاه روایی بر اساس نقل هایی که رسیده و محدّثان و اخباری ها آن را روایت می کنند. این افراد، به طور معمول، به یک قول از یک معصوم یا یک شخصیت برجسته مذهبی اعتماد می کنند.

دوم، نگاه مورّخان که شکل سندی به نقل خود نمی دهند و علاوه بر آن، منابع خاص خود را دارند.

سوم، نگاه منجّمان؛ مانند: سلامی، بتانی، حمزه اصفهانی، بیرونی یا محمّد بن ایوب طبری که آنان نیز به جز استفاده از نقل های مورّخان و احیاناً محدّثان، جستجوهای نجومی برای یافتن طالع دارند و این که مثلاً در فلان تاریخ، آیا طالعی برای ظهور شخصیتی که در حد پیامبر خدا(ص) باشد، وجود دارد یا نه؟ دربارۀ بخش اخیر می توان به آثار الباقیة بیرونی مراجعه کرد.[7] هرچه هست، دامنه اختلاف در این باره، زیاد است.

در نگاه اوّل، اختلاف نقل ها در باب ولادت پیامبر خدا (ص) قدری شگفت می نماید و این شگفتی، وقتی بیش تر می شود که به اختلاف درباره تاریخ مبعث، هجرت، و وفات آن حضرت برسیم.

اِربلی در اواخر قرن هفتم، درباره ولادت پیامبر خدا(ص) و با توجّه به اختلاف نظر موجود در آن، به سایر اختلافات هم اشاره کرده، می نویسد:

إن اختلافهم فی یوم ولادته سهل؛ إذ لم یکونوا عارفین به، و بما یکون منه، و کانوا اُمیین لا یعرفون ضبط موالید أبنائهم. فأمّا اختلافهم فی موته فعجیب. و الأعجب من هذا مع اختلافهم فی الأذان و الإقامة، بل اختلافهم فی موته أعجب؛ فإن الأذان ربّما ادّعی کل قوم أنهم رووا فیه روایة، فأمّا موته فیجب أن یکون معیناً معلوماً.[8]

بیرونی درباره اختلاف نظر دربارۀ ولادت پیامبر خدا(ص) با استناد به مآخذ پیشین، جدّی تر سخن گفته است. وی می نویسد:

و لیس یعرف من مولده، إلاّ أنّه ولد لیلة الاثنین فی ربیع الأوّل؛ فأمّا الیوم من الشهر، فمختلف فیه، کما اختلف فی مبعثه.[9]

سپس از قول منجّم معروف «ماشاءالله» می نویسد که حضرت، روز دوشنبه، روز خور از ماه دَی سال 41 سلطنت انوشیروان، ابتدای ساعت هفتم و در حالی که خورشید در وسط آسمان بوده، به دنیا آمد. بیرونی سخن اخیر ماشاءالله را چنین نقد می کند که همه اتفاق دارند که حضرت، شب به دنیا آمده است. بیرونی، سپس از محمّد بن جابر بتانی در کتاب کسوفات نقل کرده است که حضرت، روز دوشنبه، بیست نیسان سال 882 اسکندری، به دنیا آمد. سلامی هم در کتاب التاریخ، معتقد است که آن حضرت، شب دوشنبه، دوازدهم رمضان عام الفیل، هنگام طلوع فجر به دنیا آمد. سپس بیرونی می نویسد:

فأمّا اختلافات فی مَولده فمحتملة، لعدم من کان یضبط امثال ذلک ویحفظه.[10]

رسمی شدن یک تاریخ

در گذر تاریخ، شهرت یک مورّخ و تسلّط او بر دیگران، سبب می شد که یک تاریخ، میان عامّه پذیرفته شود؛ چنان که گاه دستگاه حکومت، با به رسمیت شناختن یک تاریخ، این کار را انجام می داد؛ برای مثال، درباره سیزدهم رجب و تعیین رسمی آن به عنوان روز ولادت امام علی(ع)، شاه سلطان حسین اقدام کرد:

پادشاه فرمود که ایشک آقاسی باشی همه علمای اعلام و مدرّسین و متوسّطین را اجتماع فرمودند در خانه میرزا باقر صدرخاصه و بعد از منازعات، آقا جمال و میرمحمّد باقر سلّمهما الله و قریب هشتاد نفر ترجیح دادند که روز ولادت آن حضرت، سیزدهم رجب است و شیخ الإسلام و پسرش محمّد حسین [تبریزی] و دامادش ملاّ عبد الکریم، هفتم شعبان را روز ولادت آن حضرت گمان کردند و هر کس اعتقاد خود را نوشته، محصّل امر مزبور، به نظر اشرف رسانید و این مجمع در شنبه، یازدهم شهر رجب، منعقد شد و پادشاه والاجاه، ترجیح مُجمع علیه داده، سیزدهم را عید قرار داد و شب تا صبح به طریق سایر اعیاد، نوبه را فرو گوفتند و آن روز را مجلس ساختند، و قول هفتم را که از قدما و متأخّرین قایلی نداشت و مستند آن، به غیر حدیثی نبود اعتبار ننمودند؛ چنان که قول به این که ولادت با سعادت، در هفتم ذی حجّه است یا در چهاردهم رمضان است، نیز به غیر حدیثی دیگر، سندی نداشت و کسی اعتبار نکرده بود. پس هر سه قول در یک مرتبه است، لهذا ترجیح قول اوّل دادند و این عید از مخترعات شاه سلطان حسین بن شاه سلیمان است نفعه الله به فی الدارین.[11]

سپس نام حاضران از علما را آورده است.

جالب است بدانیم که دربارۀ ولادت رسول خدا(ص) در روز هفدهم و شیوع آن، آقا رضی قزوینی هم همین عقیده را دارد. وی پس از اشاره به عقیده کلینی، با اشاره به این که شیخ مفید در المقنعه، روز هفدهم را پذیرفته است، می نویسد:

شیخ طوسی به دلیل آن که در این قبیل امور از استادش مفید پیروی می کرد، همان را مطرح کرد و این تاریخ مورد قبول جامعه شیعه قرار گرفته و شیوع یافت؛ به طوری که در بیشتر بلاد عجم نیز در انجام نوافل و ادعیه از همان پیروی می کنند؛ اما آنچه که در مکه و مدینه به طور مستمر از قدیم تاکنون بوده، تاریخ اول بوده است.[12]

داستان اختلاف نظرها دربارۀ تاریخ ولادت رسول الله(ص)

ماجرای تعیین تاریخ ولادت رسول خدا(ص) خود حکایتی است که مروری کوتاه بر آن خواهیم داشت. شروع آن از مرحوم کلینی در الکافی است که ولادت رسول خدا(ص) را در دوازدهم ربیع الاول دانسته، در حالی که از شیخ مفید به بعد، تاریخ ولادت هفدهم ربیع عنوان و میان علما پذیرفته شده است. بحث یاد شده ضمن بحث های تقویمی که در زمان صفویه دربارۀ نوروز نوشته شد بار دیگر طرح گردید.

یکی از نخستین مسائل، بر اساس گفته کلینی، فاصله میان زمان حمل و ولادت رسول خدا(ص) بود. کلینی گفته است که حمل در ایام تشریق (روزهای 11 - 13 ذی حجه) بوده و ولادت در دوازدهم ربیع الاول. این یعنی سه ماه. شهید ثانی در شرح لمعه این مسأله را مورد اشکال قرار داده و با جوابی در این حد که شاید این از ویژگی های رسول خدا(ص) بوده، به آن پاسخ داده است؛ اما افزوده که در منابع، تاکنون چنین ویژگی دربارۀ حضرت، جایی ندیده است.[13] این اشکال و جواب مورد توجه قاضی بن کاشف الدین یزدی (م 1075ق، در اردبیل) از شاگردان شیخ بهائی (م1030ق) صاحب آثار متنوع از جمله جام جهانمای عباسی دربارۀ ویژگی های شراب، قرار گرفته و تلاش کرده است تا با طرح مسأله نسیء، آن را پاسخ دهد. وی رساله کوچکی با عنوان رسالة فی مولد النبی(ص) ویژه همین موضوع در چهار صفحه نگاشته است.[14]

اما در اصل بحث مولد النبی(ص) و این که روز دوازدهم بوده است یا هفدهم، مفصل ترین بحث از آن آقا رضی قزوینی (م 1096 ق) است. نوشته های آقا رضی مورد توجه مرحوم مجلسی قرار گرفته و وی که با آنها موافق نبوده، بدون نام بردن از او، تنها با گفتن «بعض المحققین» به نقد مطالب وی پرداخته است. قزوینی در یکی از مدخل های لسان الخواص که ویژه بحث از تقویم است بحثی را دربارۀ مولد النبی، نوروز و تاریخ آن مطرح کرده است. این مدخل ارثماطیقی است که به معنای علم الاعداد است. وی در آنجا بحث هایی نیز دربارۀ سال شمسی و قمری و کبیسه و... آن دارد.

آقارضی، ضمن بحث از نظریه کلینی و مفید، دلیل غلبه نظریه شیخ مفید را پیروی شیخ طوسی از او می داند که سبب شد این تاریخ در میان شیعه رواج یافته و بخصوص در بلاد عجم انتشار یابد. وی بر این باور است که مبنای عمل مستمر در مکه و مدینه بر اساس همان دوازدهم ربیع است. وی سپس می افزاید که من رساله ای به فارسی در این باره نوشته ام؛ موضوعی که پیش از من کسی چنین به آن نپرداخته است. من در آنجا دلایل کافی برای اثبات این که عقیده کلینی درست است، اقامه کرده ام. سپس خلاصه آن دلایل را آورده است.[15] نسخه ای از این رساله به شماره 16871 در کتابخانه مجلس با عنوان مولودیه موجود است.

این رساله در اختیار ثقة الاسلام تبریزی نیز بوده و از آن در ایضاح الانباء نقل کرده است. آغاز آن چنین است:

بر ضمیر منیر أذکیاء انصاف پیشه و راست طبعان درست اندیشه عرض می کند که مولد....

وی در بیستم جمادی الثانی 1092 ق، از تألیف آن فراغت یافته است.[16] نسخه ای از این رساله به شماره 16871 در کتابخانه مجلس با عنوان مولودیه موجود است.

این بحث در اوایل قرن چهاردهم هجری، بار دیگر توسط مرحوم میرزا حسین نوری مطرح شده و او رساله میزان السماء را در این باره نوشت. مرحوم ثقة الاسلام نیز با توجه به نوشته های او دیگران، و بر اساس نقدها و مطالبی که در این باره داشته، البته در تأیید روز هفدهم ربیع، مصمم شده است تا در این باره رساله ای بنویسد که همین رساله حاضر است.

همین زمان سید ابراهیم مدرس حسینی اصفهانی نیز رساله ای در مولد النبی(ص) نوشت که آقابزرگ نسخه ای از آن را در کتابخانه شیخ الشریعه اصفهانی دیده است. وی می افزاید که میرزا محمد مهدی، پسر شیخ الشریعه در رساله ای که در این باره نوشته بنگرید به ادامه بحث از آن نقل کرده است.[17]

در این زمینه میرزا محمد مهدی فرزند شیخ الشریعه اصفهانی نیز در حالی که جوان بود، رساله ای با عنوان إعلام الأعلام بمولد سید الأنام در تعیین تاریخ تولد پیامبر (ص) نوشته است. این رساله تقریر عقیده پدر او یعنی شیخ الشریعه است که با گفته های میرزای نوری در میزان السماء موافق نبوده است. آقابزرگ که با وی محشور بوده است با اشاره به این که نسخه ای از لسان الخواص قزوینی در اختیار شیخ الشریعه بوده، [18] می گوید که به همین دلیل، مرحوم شیخ الشریعه در انجام اعمال مستحبی روز ولادت، احتیاط کرده هم در دوازدهم و هم در هفدهم آن اعمال را به جای می آورد.[19] در میان متأخرین، مرحوم شوشتری در رساله تواریخ النبی و الال تمایل به دوازدهم ربیع الاول داشت، اما به طور عموم، در میان شیعیان، ولادت همان روز هفدهم پذیرفته شده است. این در حالی است که از زمان طرح بحث وحدت شیعه و سنی در ایران پس از انقلاب، هفته ای که دوازدهم و هفدهم در آن است، به عنوان هفته وحدت اعلام شده است. اکنون به بحث اصلی خود باز گردیم.

تواریخ شرعی در «الکافی»

بدون تردید، کتاب الکافی با توجّه به تاریخ نگارش آن، یکی از کهن ترین آثاری است که تواریخ شرعی مربوط به معصومان(ع) را ثبت کرده است. این، افزون بر مطالبی است که با سند در تاریخ معصومان(ع) دارد و حجم قابل ملاحظه ای از صفحات را به خود اختصاص داده است. مقصود ما در این جا، اطّلاعاتی در حد چهار پنج صفحه درباره تاریخ تولّد و وفات معصومان (ع) به علاوۀ برخی از جزئیات است. حجم این اطلاعات، زیاد نیست؛ امّا آنچه جالب است، این که در روال طبیعی اسنادی مانند آنچه در طبیعت کتاب الکافی آمده، نیست. به همین دلیل است که مورد انتقاد میرزا حسین نوری قرار گرفته است. وی می نویسد:

شیخ کلینی، اگرچه ثقة الاسلام و فخر شیعه است و کتابش در اعتبار، بی نظیر، امّا بر ناقد بصیر، پوشیده نیست که ایشان، در مقام ذکر تاریخ موالید و وفات، معتنا به تحقیق و تمیز صحیح از سقیم نبودند. لهذا با آن اعتنا به ذکر سند در هر خبری، در این جا قناعت کردند. به عبارت بعضی از مورّخان که در نزد ایشان حاضر بود، چه ثمری در معارف حقّه و اخلاق حسنه و اعمال جوارحیه که مرتّب بر معرفت آنها باشد نبود و وضع کتاب برای آن سه فایده جلیله که بحمدالله متکفّل و مغنّی و چون نامش شافی و کافی است و اخبار موجوده در آن معادل، بلکه زیاده از موجود در تمام صحاح ستّه اهل سنّت، و مؤید این مطلب، آن که در روز هم به ایشان موافقت کردند که دوشنبه بود.[20]

میرزا حسین نوری، با ارائه نقل های فراوانی که نخستین آنها از شیخ مفید است، به نقد نظر کلینی پرداخته و قرن به قرن از این عالمان، از جمله کراجکی، شیخ طوسی، شیخ رضی الدین علی حلّی (در العدد القویة)، ابن طاووس و عدّه ای دیگر، نظر هفدهم را نقل کرده است.[21]

وی پس از نقل اقوالی که به نظر وی، حاوی احادیثی در این باره است، می نویسد:

مدّعی تشیع و متابعت ائمّه شیعه(ع)، با ورود این اخبار معتبره و تصریح اساطین دین، چگونه جرئت بر مخالفت کند و ترجیح قول دیگر دهد؟![22]

از سوی دیگر، با توجّه به حدیثی بودن او و دقّت وی در اسناد، انتظار آن می رود که گرچه سند این قبیل عبارات را نیاورده است، امّا آنها را بر اساس اسناد اختصاصی خود و همین طور با توجّه به آنچه در میان شیعیان شهرت داشته، تنظیم کرده باشد.

اطلاعات کلینی درباره تاریخ معصومان(ع) بیش از همه درباره پیامبر(ص) است که جزئیاتی را ارائه کرده است. متن آن چنین است:

وُلِدَ النَّبِی(ص) لاِثنَتَی عشْرَةَ لَیلَةً مَضَتْ مِنْ شَهْرِ رَبِیعٍ الْأوَّلِ فِی عَامِ الْفِیلِ یوْمَ الْجمُعَةِ مَعَ الزَّوَالِ، وَ رُوِی أیضاً عِنْدَ طلُوعِ الْفجْرِ قبْلَ أنْ یبْعَثَ بِأرْبَعِینَ سَنَةً، وَ حَمَلَتْ بِهِ أُمُّهُ فِی أیامِ التَّشْرِیقِ عِنْدَ الْجمْرَةِ الْوُسْطَی وَ کانتْ فی مَنْزِلِ عَبْدِالله بْنِ عَبْدِ الْمطَّلِبِ وَ وَلَدَتْهُ فِی شِعْبِ أبِی طَالِبٍ فِی دَارِ مُحَمَّدِ بنِ یوسفَ فی الزَّاوِیةِ الْقُصْوَی عَنْ یسَارِک وَ أنْتَ دَاخِلُ الدَّارِ وَ قَدْ أَخْرَجَتِ الْخیزُرَانُ ذَلِک الْبَیتَ فَصَیرتَهُ مَسْجِدا یصَلِّی النَّاسُ فِیهِ وَ بقِی بمَکةَ بَعْدَ مَبْعَثِهِ ثَلاَثَ عَشْرَةَ سَنَةً ثُمَّ هَاجَرَ إِلَی الْمدِینَةِ وَ مَکثَ بِهَا عَشْرَ سنِینَ ثمَّ قبِضَ(ص) لاِثْنَتَی عَشْرَةَ لَیلَةً مَضَتْ مِنْ رَبِیعٍ الْأَوَّلِ یوْمَ الاْءِثْنَینِ وَ هُوَ ابْنُ ثَلاَثٍ وَ سِتِّینَ سَنَةً وَ تُوُفِّی أبُوهُ عبْدُ الله بنُ عَبْدِ الْمطَّلِبِ بِالْمدِینَةِ عِنْدَ أخْوَالِهِ وَ هُوَ ابْنُ شَهْرَینِ وَ مَاتَتْ اُمُّهُ آمِنَةُ بنْتُ وَهبِ بْنِ عَبْدِ مَنَافِ بْنِ زُهْرَةَ بْنِ کلَابِ بْنِ مُرَّةَ بْنِ کعْبِ بْنِ لُؤَی بْنِ غَالِبٍ وَهُوَ (ص) ابنُ أرْبعِ سِنِینَ وَ مَاتَ عَبْدُ الْمطَّلِبِ وَ لِنَّبِی(ص) نَحْوُ ثُمَانِ سِنِینَ وَ تَزَوَّجَ خَدِیجَةَ وَ هُوَ ابنُ بضْعٍ وَ عِشْرِینَ سَنَةً، فَوُلِدَ لَهُ مِنْهَا قَبْلَ مبْعَثِهِ(ص) الْقاسِمُ وَ رُقیةُ وَ زَینَبُ و اُمُّ کلْثُومٍ و وُلِدَ لَهُ بَعْدَ الْمبْعَثِ الطیبُ وَ الطاهِرُ وَ فَاطِمَةُ(ع) وَ رُوِی أیضا أنَّهُ لَمْ یولَدْ بَعْدَ الْمبْعَثِ إلَّا فَاطِمَةُ(ع) وَ أنَّ الطَّیبَ وَ الطَّاهِرَ وُلِدَا قَبْلَ مَبْعَثِه وَ ماتَتْ خدِیجَةُ(ع) حِینَ خَرَجَ رَسُولُ الله(ص) مِنَ الشعْبِ وَ کان ذَلِک قَبْلَ الْهجْرَةِ بسَنَةٍ وَ ماتَ أبُو طَالِبٍ بَعْدَ مَوْتِ خَدِیجَةَ بسَنَةٍ فلَمَّا فَقَدَهُمَا رَسُولُ الله(ص) شَنَأ الْمقَامَ بِمَکةَ وَ دَخَلَهُ حُزْنٌ شَدِیدٌ وَ شَکا ذَلِک إِلَی جَبْرَئِیلَ(ع) فَأوْحَی الله تعَالَی إلَیهِ اخْرُجْ مِنَ الْقَرْیةِ الظَّالِمِ أهلُهَا فَلَیسَ لَک بِمَکةَ نَاصِرٌ بعْدَ أبی طَالِبٍ وَ أمَرَهُ بِالْهِجْرَةِ.[23]

این عقیده کلینی، با آنچه که شیعیان در طول تاریخ به روز ولادت پیامبر خدا (ص) پذیرفته اند، متفاوت است. یک پرسش مهم این است که شیخ کلینی این متن را از کجا گرفته است؟ آیا اصل آن حدیث معصوم بوده یا آن که از روی یک متن تاریخی برداشته است. آنچه در این جا می توان گفت، شباهت اندکی است که میان آن و عبارتی برگرفته از زبیر بن بکار دربارۀ مولد النبی(ص) است که در البدایة و النهایة ابن کثیر و امتاع الاسماع مقریزی آمده است. ماجرا حمل آمنه به پیامبر در ایام تشریق، بخصوص در آن متن قید شده و محل تولد نیز آمده است.[24] نقل ابن کثیر از زبیر بن بکار شبیه تر از عبارت مقریزی به نقل الکافی است. ابن کثیر می نویسد:

قال الزبیر بن بکار: حملت به أمه فی أیام التشریق فی شعب أبی طالب عند الجمرة الوسطی. و ولد بمکة بالدار المعروفة بمحمد بن یوسف أخی الحجاج بن یوسف لثنتی عشرة لیلة خلت من شهر رمضان.[25]

با این عبارت، تقریباً می توان اطمینان یافت که شباهتی در حد آن که اظهار کنیم منبع کلینی عبارت زبیر بن بکار یا منبع مشترکی برای هر دو بوده، وجود دارد.

از آنچه شیخ مفید در مسار الشیعة اظهار کرده تا زمان ابن طاووس، بر اساس آنچه در اقبال آورده، [26] سیره پذیرفته شده میان شیعه، تعظیم و بزرگداشت روز هفدهم ربیع الأوّل بوده است. با این حال، بررسی این مسأله، بر اساس روایات و نقل ها، خالی از فایده نخواهد بود.

دیدگاه های موجود درباره تاریخ ولادت پیامبر خدا (ص)

درباره تاریخ ولادت پیامبر(ص)، دو دیدگاه اصلی و چند دیدگاه فرعی وجود دارد که بر هر یک، مرور کرده و شواهد موجود در منابع و معتقدان به هر نظر را مرور می کنیم:

الف. دوازدهم ربیع الأوّل

این نظریه مشهور میان اهل سنّت است که شاید کهن ترین نص آن، مربوط به ابن اسحاق است که آرای او در بسیاری از اخبار سیره، رسمیت یافته اند. عبارت ابن اسحاق، این است:

قال ابن إسحاق: وُلد رسول الله (ص) یوم الاثنین، لاثنتی عشرة لیلة خلت من شهر ربیع الأوّل، عام الفیل.[27]

در میان شیعیان، ثقة الاسلام کلینی (م 329 ق) به این نقل باور دارد و اخبار دیگری هم دال بر آن در میان برخی از کتاب های شیعی وجود دارد. در اثبات الوصیة هم که منتسب به مسعودی است روز ولادت پیامبر(ص) را ابتدا دوم ربیع الأوّل و پس از آن، روز جمعه، دوازدهم ربیع الأوّل دانسته و آن را اصحّ می داند.[28] در زیج مفرد، اثر ابو جعفر محمّد بن ایوب طبری شیعی (زنده در ربع اخیر سده پنجم)، ولادت پیامبر خدا(ص) در روز دوازده ربیع الأوّل، درج شده است.[29]

بنا بر این، سخن علاّمه مجلسی، دایر بر این که عقیده به روز دوازدهم، در میان شیعیان، فقط از کلینی است، [30] قابل قبول نیست؛ زیرا روایاتی در برخی از منابع شیعه، در تأیید این نظر آمده است.

ابان بن عثمان احمر (م حدود 170 ق) روایتی دربارۀ داستان ولادت پیامبر خدا(ص) نقل کرده و ضمن آن، روز دوازدهم ربیع الأوّل را روز ولادت ایشان دانسته است:[31]

عن علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن أبان بن عثمان رفعه بإسناده، قال: لمّا بلغ عبد الله بن عبدالمطلّب (إلی أن قال) فولد رسول الله(ص) عام الفیل لاثنتی عشرة لیلة مضت من ربیع الأوّل یوم الاثنین....[32]

در بحار الأنوار، به نقل از موالید الأئمّة (که در جایی، آن را از جهضمی دانسته)، پس از آن که تولّد را در هفدهم ربیع الأوّل نقل کرده، قول دوم را دوازده ربیع الأوّل یاد کرده است. این، نشان می دهد که در روایات شیعی قرن دوم یا سوم، روایت دوازدهم ربیع الأوّل هم بوده است.[33]

ابن طاووس هم می نویسد:

قد روینا فی کتاب التعریف للمولد الشریف عدّة مقالات أنّ الیوم الثانی عشر من ربیع الأوّل کانت ولادة رسول الله(ص) فصومه احتیاطاً للعبادة بما یبلغ الجهد إلیه.[34]

نکته دیگر، آن است که ابن طاووس معتقد است که ما در کتب برخی از اصحاب خود از عجم، یافتیم که مستحب است در روز دوازدهم، دو رکعت نماز با حمد و سه بار سوره کافرون و رکعت دوم، حمد با سه بار قل هو الله، خوانده شود.[35] این هم می تواند شاهدی بر آن باشد که شیعیان عجم، ولادت را دوازدهم ربیع الأوّل می دانسته اند.

ب. هفدهم ربیع الأوّل

این نظریه، در میان شیعیانْ شهرت یافته و قدیمی ترین مورّخ رسمی تواریخ شرعی که کتابش برجای مانده، یعنی شیخ مفید، در رساله مسار الشیعة و برخی از آثار دیگر خود، هفدهم ربیع الأوّل را روز ولادت دانسته است. علاّمه شوشتری می نویسد:

ما پیش از شیخ مفید، به هیچ عبارتی دست نیافتیم که روز هفدهم را روز ولادت بداند.[36]

ضمن اشاره به این که در تاریخ أهل البیت که کهن ترین متن درباره تواریخ شرعی اهل بیت(ع) است یادی از روز تولّد پیامبر خدا(ص) نشده است.[37]

با این توجّه باید گفت که عبارت شیخ مفید، هسته اصلی باور شیعیان به تعیین روز هفدهم برای ولادت پیامبر خدا(ص) است:

و فی السابع عشر منه مولد سیدنا رسول الله(ص) عند طلوع الفجر من یوم الجمعة فی عام الفیل، و هو یوم شریف عظیم البرکة و لم یزل الصالحون من آل محمّد(ص) علی قدیم الأوقات یعظمونه و یعرفون حقّه و یرعون حرمته و یتطوعون بصیامه. و روی عن أئمة الهدی (ع) أنّهم قالوا من صام الیوم السابع عشر من شهر ربیع الأوّل و هو مولد سیدنا رسول الله(ص) کتب الله سبحانه له صیام سنة، و یستحب فیه الصدقة و الإلمام بزیارة المشاهد و التطوع.[38]

ابن طاووس، از حدائق الریاض و زهرة المرتاض و نور المسترشد شیخ مفید، این نقل را آورده است:

السابع عشر منه مولد سیدنا رسول الله(ص) عند طلوع الفجر من یوم الجمعة عام الفیل و هو یوم شریف عظیم البرکة و لم تزل الشیعة علی قدیم الأوقات تعظمه و تعرف حقّه و ترعی حرمته وتتطوّع بصیامه و قد روی عن أئمة الهدی من آل محمّد(ص) أنّهم قالوا من صام یوم السابع عشر من ربیع الأوّل و هو یوم مولد سیدنا رسول الله(ص) کتب الله له صیام سنة و یستحب فیه الصدقة و الإلمام بمشاهد الأئمّة(ع) و التطوّع بالخیرات و إدخال السرور علی أهل الإیمان.[39]

کراجکی هم در کنز الفوائد نوشته است:

وُلِدَ النَّبِی(ص) یوْمَ الْجمُعَةِ عِنْدَ طُلُوعِ الْفجْرِ فی الْیوْم السَّابِعَ عَشَرَ مِنْ شَهْرِ رَبِیعٍ الأوَّلِ رُوِی أنَّ مَنْ صَامَهُ کتِبَ لَهُ صِیامُ سَنَة.[40]

شیخ طوسی (م 460 ق) نیز در مصباح المتهجّد، همین راه را رفته و بر اساس عبارت شیخ مفید، نوشته است:

و فی الیوم السابع عشر منه کان مولد سیدنا رسول الله(ص) عند طلوع الفجر من یوم الجمعة فی عام الفیل و هو یوم شریف عظیم البرکة و فی صومه فضل کثیر و ثواب جزیل و هو أحد الأیام الأربعة، فروی عنهم(ع) أنّهم قالوا من صام یوم السابع عشر من شهر ربیع الأوّل کتب الله له صیام سنة و یستحب فیه الصدقة و زیارة المشاهد.[41]

شیخ طوسی در التهذیب نیز تولد را در روز هفدهم ربیع الاول دانسته است؛ همین طور در النهایة و المبسوط.[42]

علی بن محمّد تمیمی (زنده در 533 ق) ذیل ماه ربیع الأوّل نوشته است:

روز هفدهم این ماه، مولد پیغمبر (ص) بوده است. روز آدینه نزدیک برآمدن صبح، در آن لحظه که فیل آوردند تا کعبه را خراب کنند. روز بزرگواری است و در روزه داشتن این روز، ثواب جزیل است و فضل بسیار. و این روز، یکی است از آن چهار روز که در سال روزه بباید داشت. روایت کرده اند از ائمّه(ع) که گفته: هر که روز هفدهم ماه ربیع الأوّل روزه دارد، خدای تعالی بنویسد وی را ثواب یکساله روزه و سنّت بود صدقه دادن در این روز و زیارت مشاهد ائمه(ع) کردن.[43]

نویسنده نزهة الزاهد هم در سال 598 ق، نوشته است:

هفدهم این ماه بود مولد پیغمبر(ص). روایت کرده اند از ائمّه(ع) که هر که این روز روزه دارد، خدای تعالی، وی را روزه یکساله بنویسد و مستحب بود در آن، صدقه دادن و زیارت مشهدها کردن.[44]

در یک روایت داستانی هم که در بحار الأنوار آمده است، به نقل از واقدی، ولادت پیامبر(ص)، شب جمعه، قبل از طلوع فجر روز هفدهم ربیع الأوّل ذکر شده است.[45]

پس از وی، طبرسی نیز در اعلام الوری، همین نظریه را پذیرفته و آن را عقیده شیعه دانسته و برابر آن را نظریه اهل سنّت می داند که روز تولّد را دوشنبه دوم ربیع الأوّل یا دهم آن می دانند.[46]

شهرت روز هفدهم، به حدّی است که بعدها مجلسی نوشت:

اتّفاق امامیه روی همین تاریخ است؛ گرچه بیشتر مخالفان، روز دوازدهم را معین کرده اند، تنها کلینی، روز دوازدهم را گفته است که می تواند اختیار آزادانه او یا از روی تقیه باشد.[47]

به هر روی، روز هفدهم، به عنوان روز ولادت، تقریبا میان شیعه شهرت داشته و اجماعی تلقّی شده است.[48]

مرحوم مجلسی از کتاب موالید الأئمّة(ع) نقل کرده است که ولادت پیامبر(ص) در هفدهم ربیع الأوّل عام الفیل، روز جمعه در وقت زوال بوده و گفته اند که وقت طلوع فجر، چهل سال پیش از بعثت، و مادرش در ایام تشریق در نزدیکی جمره وسطی در منزل عبد الله بن عبد المطلب، حامله شد و در شعب ابی طالب، خانه محمّد بن یوسف در زاویه انتهایی.[49] البته در همین کتاب موالید الائمة آمده است:

گفته اند که تولّد، روز دوشنبه آخر روز دوازدهم ربیع الأوّل سال 908 اسکندری در شعب ابی طالب، در وقت پادشاهی انوشیروان بوده است.[50]

راوندی هم در قصص الأنبیاء، روز هفدهم را روز ولادت پیامبر(ص) دانسته است.[51] ابن طاووس هم درباره رسمیت عقیده به هفدهم در اقبال می نویسد:

إن الذین أدرکناهم من العلماء کان عملهم (/ علمهم) علی أن ولادته المقدّسة(ص) و علی الحافظین لأمره أشرقت أنوارها یوم الجمعة السابع عشر من شهر ربیع الأوّل فی عام الفیل عند طلوع فجره.[52]

در العُدَد القویة نیز اقوال مختلف، از جمله سخن کلینی، به عنوان نقل از «کتاب الحجّة» آمده است؛ اما بیشتر نقل ها همان روز هفدهم است.[53]

در میان اهل سنّت نیز چنین نیست که اصلاً روایت هفدهم ربیع الأوّل وجود نداشته باشد. این نقل، در الاوائل عسکری آمده است:

قال أبو الحسن النسابة: رواه لنا أبو أحمد عنه ولد(ص) یوم الإثنین السابع عشر من ذی ماه، و هو الیوم العاشر من نیسان، و قد مضت من ملک أنوشروان أربع ثلاثون سنة و ثمانیة أشهر.[54]

همان گونه که اشاره شد، رسمیت این روز از مسار الشیعة شیخ مفید و همین طور، عبارتی است که سید از کتاب الحدائق او نقل کرده است. از این عبارت، دو استدلال برای تعیین روز هفدهم به دست می آید:

یک. سیره صالحان از «قدیم الزمان» که این روز را گرامی داشته، به عنوان «یوم شریف» و «عظیم البرکة» تلقی می کردند.

دو. روایتی از ائمّه هدی (ع) که روزه روز هفدهم ربیع الأوّل را توصیه کرده اند. مضمون روایت که در مسار الشیعة آمده چنین است:

من صام الیوم السابع عشر من شهر ربیع الأوّل و هو مولد سیدنا رسول الله(ص) کتب الله سبحانه له صیام سنة.

همین دو استدلال (یعنی احادیث نقل شده که بیش تر تکرار مطالب منابع قبلی است و سیره صالحان)، استدلال هایی هستند که میرزا حسین نوری هم در میزان السماء نقل می کند. وی پس از نقل احادیث و روایات نقل شده در مسار الشیعة، مصباح، اقبال، العدد القویة، قصص الانبیاء و... می نویسد:

قطع نظر از اخبار و آثار ائمّه اطهار (ع) و اتّفاق علمای اخیار و سستی مستند اغیار از سیره عملیه قطعیه طایفه امامیه نَصَرَهُمُ الله تعالی این مدّعا را می توان به منصّه ثبوت رساند؛ چه، هر سال جمّ غفیر و جمع کثیری از دور و نزدیک و تُرک و تاجیک، از طوایف مختلفه و اهالی بلاد متباعده، محض درک زیارت امیر المؤمنین(ع) در روز هفدهم و امتثال فرمان حضرت صادق(ع) که در آن روز، به جهت شرافت ولادت، آن جناب را زیارت کنند در آن بقعه مطهّره، حاضر می شوند.[55]

متن این روایت، در تهذیب الأحکام آمده است که ضمن آن، امام هادی(ع) از روزهایی که روزه آنها مستحب است، روز هفدهم ربیع الأوّل را یاد کرده اند.[56] ظاهراً همین روایت است که شیخ در مصباح المتهجّد آورده[57] و از آن جا در آثار بعدی، مانند جامع الأخبار، با این عبارت: «روی عنهم(ع) أنّهم قالوا من صام الیوم السابع عشر من شهر ربیع الأول کتب الله له صیام...» آمده است.[58]

در این روایت، امام، خطاب به ابو اسحاق بن عبد الله علوی عریضی، با اشاره به سؤال او درباره ایامی که روزه آنها مستحب است، می فرماید:

و یوْمُ مَوْلِدِهِ (ص) وَ هُوَ السَّابِعَ عَشَرَ مِنْ شَهْرِ رَبِیعٍ الأوَّل.

شوشتری با اشاره به این سخن شیخ حرّ عاملی که گفته است: «هفت حدیث دربارۀ روزه روز هفدهم که مولد است، وارد شده»[59] و این که صاحب مستدرک، دو خبر بر آن افزوده، [60] می گوید:

ما پیش از شیخ مفید، هیچ نصّی از قدما دربارۀ روز هفدهم نداریم؛ امّا روایات نُه گانه نیز در واقع دو روایت است که دومی آنها، دلالتی بر این که تولّد، روز هفدهم باشد، ندارد.[61]

اگر چنین باشد، در آن صورت، روایت موجود در مسار الشیعة، صراحتی در اخبار به این که روز هفدهم، روز ولادت است ندارد؛ بلکه اهمیت این روز می تواند به مسأله دیگری باشد که از آن جمله، احتمال تحقّق معراج در این روز است. علاّمه شوشتری، [62] بلافاصله، با اشاره به آنچه که ابن طاووس به نقل از کتاب شفاء الصدور از ابو بکر نقّاش آورده است که معراج در شب هفدهم ربیع الأوّل رخ داده و بر آن اساس، لزوم تعظیم آن روز را توصیه کرده، این احتمال را مطرح کرده است که اهمیت روزه آن روز به این جهت باشد.[63]

البته روایت موجود در التهذیب، صراحت در این امر دارد و تعبیر به تعیین روز هفدهم، گویا از متن روایت است.

درباره سیره صالحان باید گفت که نظر کلینی و صدوق، اگر به عنوان دو رجل علم و حدیث در شیعه شناخته می شوند، خلاف این سیره است. به علاوه، نمی دانیم این سیره، قبل از قرن چهارم هم بوده است یا نه!

ج. دهم ربیع الأوّل

امّا نظر دیگری که به امام باقر(ع) منسوب شده، روز دوشنبه دهم ربیع الأوّل است؛ گرچه مرحوم مجلسی گفته است که برخی از مخالفان، به ندرت به این نظر باور دارند.

واقدی، از ابو بکر بن عبد الله بن ابی سبره، از اسحاق بن عبد الله بن ابی فروه و او از امام باقر(ع) روایت کرده است که فرمود:

ولد رسول الله(ص) یوم الاثنین لعشر لیال خلون من شهر ربیع الأوّل. و کان قدوم أصحاب الفیل قبل ذلک للنصف من المحرم. فبین الفیل و بین مولد رسول الله(ص) خمس و خمسون لیلة.[64]

مرزوقی اصفهانی (م 421 ق) با اشاره به سبک تاریخ گذاری عرب در انتخاب یک حادثه مهم برای سال (مانند عام الفیل)، معتقد است که پیامبر(ص) در همین سال که سال 38 ملک انوشیروان بود به دنیا آمد. سپس از ابو العیناء به سند او از امام باقر(ع) روایت می کند که:

ولد رسول الله(ص) لیلة الاثنین لعشر لیال خلون من شهر ربیع الأوّل، و کان الفیل فی النصف من المحرّم بینه و بین مولد رسول الله(ص) خمس و خمسون لیلة. و بذلک الإسناد أنّ رسول الله(ص) ماتت أمه و له ستّ سنین.[65]

ابن عساکر نیز آورده است:

أخبرنا أبو محمّد بن الأکفانی، أنبأنا أبو بکر الخطیب، أنبأنا أبو الحسن الحمّامی، أنبأنا أبو الحسن علی بن أحمد بن أبی قیس الدقاق قالا: نبأنا ابن أبی الدنیا أخبرنی محمّد بن صالح القرشی، أنبأنا محمّد بن عمر، حدّثنا ابن أبی سبرة، عن أبی جعفر محمّد بن علی قال: ولد رسول الله(ص) یوم الاثنین لعشر خلون من ربیع الأوّل و کان قد قدم الفیل للنصف من المحرم، فبین الفیل و بین مولد النبی(ص) خمس و خمسون لیلة.[66]

د. دوم و هشتم ربیع الأوّل

از میان مورّخان کهن، محمّد بن حبیب، این دو تاریخ را مطرح کرده است:

ولد رسول الله(ص) یوم الاثنین للیلتین خلتا من شهر ربیع الأوّل، و یقال لثمان لیال خلون من شهر ربیع الأوّل.[67]

مسعودی نیز در مروج الذهب، هشتم ربیع الأوّل را تاریخ ولادت دانسته است:

الذی صحّ من مولده علیه الصلاة و السلام أنّه کان بعد قدوم أصحاب الفیل مکة بخمسین یوماً، و کان قدومهم مکة یوم الاثنین لثلاث عشرة لیلة بقیت من المحرّم، سنة ثمانمائة و اثنتین و ثمانین من عهد ذی القرنین، و کان قدوم أبرهة مکة لسبع عشرة خلت من المحرّم و لست عشرة و مائتین من تاریخ العرب، الذی أوّله حجّة الغدر و لسنة أربعین من ملک کسری أنوشروان. و کان مولده علیه الصلاة و السلام لثمان خلون من ربیع الأوّل من هذه السنة بمکة، فی دار ابن یوسف.[68]

بخشی از این اختلاف نظرها را حمزه اصفهانی، مورّخ، منجّم و جغرافی دان معروف نیز آورده است. وی با اشاره به آنچه طبری در این باره آورده، می نویسد:

برخی دوم ربیع، برخی هشتم و برخی سیزدهم این ماه را روز ولادت می دانند؛ امّا در دو چیز اختلاف ندارند: یکی این که مولد در نیمه نخست ماه بوده و دیگری این که روز دوشنبه بوده است.[69]

این که طبری، روز سیزدهم را جزو اقوال آورده باشد، در تاریخ الطبری (نه متن اصلی و نه ذیل المذیل موجود) نیست. آنچه در آن کتاب آمده، همان روایت مشهور ابن اسحاق یعنی روز دوازدهم است.[70]

ه‍. دهم رمضان

چهار مستند برای این تاریخ وجود دارد:

نخست، روایت امام جعفر صادق (ع) از طریق یعقوبی که طبق معمول، سند آن را نقل نکرده و احتمال می رود که با استفاده از کتاب المغازی ابان، آن را نقل کرده باشد؛ زیرا در مصادر خود در مقدّمه، یک طریق خود را این طور معرفی کرده: «و أبان بن عثمان عن جعفر بن محمّد». عبارت یعقوبی این است:

و قال من رواه عن جعفر بن محمّد یوم الجمعة حین طلع الفجر لاثنتی عشرة لیلة خلت من شهر رمضان.[71]

دوم، روایت زبیر بن بکار، نسب شناس و مورّخ معروف قرن سوم، که معتقد است ولادت، روز دوازدهم رمضان بوده است. عبارت مقریزی این است:

و قیل ولد یوم الاثنین لاثنتی عشرة مضت من رمضان حین طلع الفجر، و قد شذّ بذلک الزبیر بن بکار.

مقریزی می افزاید که این تاریخ، با آنچه که نقل کرده است که: «إن اُمّه (حملت به أیام التشریق، فیکون حملها مدّة تسعة أشهر»، موافقت دارد.[72]

حمل در ایام تشریق نکته ای است که کلینی هم دارد و به احتمال، آن را از همین زبیر بن بکار یا مأخذی که زبیر بن بکار از آن بهره برده، گرفته است، جز آن که وی روی دوازدهم ربیع الاول، یعنی قول اولی که زبیر بن بکار داشته ایستاده، نه قول دوم (دهم رمضان) که به قیل نسبت داده و با حمل در ایام تشریق هم به لحاظ عدد ماه های حمل درست در می آید.

ابن کثیر، پس از نقل قول دوازدهم ربیع الأوّل (و نقل هفدهم از منابع شیعه و ردّ آن)، قول دوم را همین دهم رمضان می داند:

و القول الثانی انّه ولد فی رمضان نقله ابن عبد البرّ عن الزبیر بن بکار و هو قول غریب جدّا و کان مستنده انّه علیه الصلاة و السلام أوحی إلیه فی رمضان بلا خلاف و ذلک علی رأس أربعین سنة من عمره فیکون مولده فی رمضان و هذا فیه نظر و الله اعلم.[73]

و باز در ادامه، عین عبارت و استدلال های زبیر بن بکار آمده است:

قال الزبیر بن بکار: حملت به اُمّه فی أیام التشریق فی شعب أبی طالب عند الجمرة الوسطی. و ولد بمکة بالدار المعروفة بمحمّد بن یوسف أخی الحجّاج بن یوسف لثنتی عشرة لیلة خلت من شهر رمضان.[74]

سوم، روایت دیگر که هر چند حمل را در محرم دانسته، امّا ولادت را در رمضان می داند:

و رواه الحافظ ابن عساکر، من طریق محمّد بن عثمان بن عقبة بن مکرم، عن المسیب بن شریک، عن شعیب بن شعیب، عن أبیه، عن جدّه قال: حمل برسول الله(ص) فی یوم عاشوراء فی المحرّم و ولد یوم الاثنین لثنتی عشرة لیلة خلت من شهر رمضان سنة ثلاث و عشرین من غزوة أصحاب الفیل.[75]

چهارم، که به جای دهم، به دوازدهم رمضان اشاره دارد، خبر سلامی در کتاب التاریخ که گفته است:

انه ولد لیلة یوم الاثنین، الثانی عشر من رمضان عام الفیل، مع طلوع الفجر.[76]

روز ولادت: جمعه یا دوشنبه

تفاوت دیگر، این است که در میان شیعه، روز جمعه شهرت دارد و در میان اهل سنّت، روز دوشنبه. در عبارت کلینی، دوازدهم، روز ولادت است؛ امّا مصادف با روز جمعه است، نه دوشنبه.

برای شیعه، این مهم بوده است که ولادت پیامبر(ص)، روز جمعه بوده، نه دوشنبه که بیش تر اهل سنّت، آن را گفته اند.[77]

یک روایت شیعی، روی این نکته تأکید کرده است. علی بن جعفر می گوید:

جَاءَ رَجُلٌ إِلَی أَخِی مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ(ع) فَقالَ إِنِّی اُرِیدُ الْخرُوجَ فَادْعُ لِی قَالَ وَ مَتَی تَخْرُجُ قَالَ یوْمَ الاْءِثْنَینِ فَقَالَ لَهُ وَ لِمَ تَخْرُجُ یوْمَ الْإِثْنَینِ قَالَ أَطْلُبُ فِیهِ الْبرَکةَ لِأَن رَسُولَ الله(ص) وُلِدَ یوْمَ الاْءِثْنَینِ قَالَ کذَبُوا وُلِدَ رَسُولُ الله(ص) یوْمَ الْجمُعَةِ وَ مَا مِنْ یوْمٍ أَعْظَمَ شُؤْما مِنْ یوْمِ الْإثنَینِ یوْمَ مَاتَ فِیهِ رَسُولُ الله (ص) وَ انْقَطَعَ فِیهِ وَحْی السَّمَاءِ وَ ظُلِمْنَا فِیهِ حَقَّنَا.[78]

به هر حال، کراهت سفر در روز دوشنبه، منشأش همین است که روز دوشنبه، روز وفات است، نه روز تولّد.[79]

وقت حمل

در این باره، سه نظر وجود دارد:

اوّل، ایام تشریق، که کلینی به احتمال به نقل از زبیر بن بکار آن را نقل کرده است. دیاربکری در تاریخ الخمیس از سیره یعمری و حلبی هم در سیره خود این مطلب را آورده اند.[80] زبیر بن بکار که تولد را در دوازدهم رمضان می داند با تاریخ این حمل مشکلی ندارد، اما این سخن کلینی، پس از اعلام روز دوازدهم ربیع الاول به عنوان روز ولادت رسول الله، با این اعتراض مواجه شده است که در این صورت، چه طور تولّد می تواند در ربیع الأوّل باشد؟ پاسخ ارائه شده با تفصیلاتی که مرحوم مجلسی داده، به باور اعراب جاهلی، به نسیء و جابه جا کردن ماه های حرام بر می گردد که با پیچیدگی های محاسباتی روبه رو شده است.[81] جواب های مفصل دیگری هم بر اساس محاسبات نجومی مرحوم ثقة الاسلام شهید در رساله ایضاح الانباء آورده و همه آنها را ناکافی می شمارد.

دوم، هجدهم جمادی الثانی، که شیخ صدوق در کتاب النبوة آورده است.[82] اگر این تاریخ درست باشد، تولّد باید دوازدهم ربیع الأوّل باشد که دوره حمل بیش از نه ماه نباشد.[83]

سوم، روز عاشورا، بر اساس روایتی که ابن عساکر آورده است:

حمل برسول الله(ص) فی یوم عاشوراء فی المحرّم.[84]

وقت ولادت

کلینی دو نقل دارد: نخست، وقت زوال، و دیگری، وقت طلوع شمس. در منابع دیگر، وقت طلوع شمس یا طلوع فجر آمده است. در روایتی تأکید شده است که «ولد لیلاً».[85]

بیرونی، در آثار الباقیة، تولّد در شب را مسلّم دانسته و با آن، خبری را که تولّد را در روز دانسته، نقد کرده است. علاّمه مجلسی معتقد است که مشهور میان شیعه و اهل سنّت، طلوع فجر است؛ امّا برخی، وقت زوال هم گفته اند.[86]

سال ولادت

رایج ترین تطبیق برای سال ولادت، «عام الفیل» است. در این زمینه نیز اختلافات فراوانی وجود دارد؛ بخصوص در منابع اهل سنّت که سال ولادت و تناسب آن با عام الفیل، مختلف ذکر شده است؛ امّا چنان که گفته شده، در میان شیعیان، تقریباً همگی اتّفاق بر این دارند که تولّد، در عام الفیل بوده است.[87] از قدمای مورخان اهل سنت، خلیفة بن خیاط نیز بر این باور است که در مورد تولد حضرت در عام الفیل اتفاق نظر وجود دارد.[88]

رساله مولودیه در دفاع از باور ثقة الاسلام کلینی به تعیین روز ولادت رسول در دوازدهم ربیع الاول

آقا رضی الدین محمد قزوینی (م 1096ق) از علمای بنام نیمه دوم قرن یازدهم هجری و نویسنده چندین اثر از جمله ضیافة الاخوان است. کتاب معروف او که تاکنون به چاپ نرسیده لسان الخواص است. از وی رساله های فراوانی برجای مانده که یکی از آنها همین رساله مولودیه است که در مباحث گذشته، شرحی از چگونگی آن به دست دادیم. اکنون این رساله را بر اساس نسخه شماره 16871 کتابخانه مجلس شورای اسلامی که شماری از رسائل وی در آن آمده تصحیح و به خدمت دوستداران ارائه می کنیم. گفتنی است که متن عربی این رساله، به عنوان بخشی از لسان الخواص آمده است.[89]

بسم الله الرحمن الرحیم

بعد الحمد و الصلوة، اقلّ خلق الله رضی الدین محمد قزوینی، بر ضمیر منیر اذکیاء انصاف پیشه، و راست طبعان درست اندیشه، عرض می کند که روز مولد حضرت خاتم النبیین علیه و آله الصلوة و السلام به اتفاق خواص و عوام، از جمله ایّام مشرّفه معظّمه است و از ائمه هدی(ع) استحباب غسل و روزه و تصدّق در آن روز مأثور و در کتب فقهای شیعه امامیّه رضوان الله علیهم مسطور و در تعیین آن از علمای اهل تاریخ، خلاف ها مشهور است. و چون نوافل مذکوره، از اعمال موقّته است و ایقاع امثال آن بر وجه معتبر شرعی که مصون از دغدغه احتمال بدعت باشد بی اطمینان به خصوص وقت آن، به دلیل عقلی یا نقلی میسّر نیست، پس یقین آن از مهمّات دینیه و مقاصد شرعیّه است، و اگر در اطراف خلاف مذکور تأمّلی و در تحصیل حق در این مطلب خوضی واقع شود، امید است که وسیله دریافت مقصودی و تقریب ادراک مأمولی گردد؛ و توقع از اصحاب طبایع قویمه و ارباب قرایح مستقیمه، آن که اگر بر خللی یا زللی[90] مطلع گردند، به شرف اصلاح مشرّف سازند.

بدان که جمهور ارباب سیر و تواریخ، از خاصّه و عامه، اتّفاق کرده اند بر این که ولادت با سعادت آن حضرت در ماه ربیع الاوّل عام الفیل بوده که مقدّم است بر هجرت به پنجاه و سه سال. لیکن ابن جوزی و غیره از عامّه نقل کرده اند که در روز دوشنبه مطابق دوم یا هشتم یا دهم یا دوازدهم ماه مذکور واقع شده و علمای خاصّه رضوان الله علیهم بر آن اند که از روز جمعه دوازدهم و هفدهم ماه مذکور بیرون نیست؛ و سوای این پنج احتمال، قولی دیگر از خاصّه و عامه به نظر نرسیده.[91] پس به دلالت حجیت اجماع طایفه محقّه، خصوصاً در امور متعلّقه به احکام دینیّه چنان که در علم اصول مقرّر شده، سه قول اوّل که عامه به آن اختصاص دارند از درجه اعتبار ساقط است و بطلان آنها احتیاج به بیان علی حدَه ندارد و با آن که از ضوابط حسابیّه نیز که بعضی از آن، بعد از این مذکور خواهد شد استنباط فساد آنها می توان نمود، پس اهتمام در این مقام، متعلّق است به تعیین یکی از دوازدهم و هفدهم که قدر مشترک آنها مجمعٌ علیه و معمولٌ به فرقه جلیله شیعه امامیه است.

و ناقل قول اول، شیخ المشایخ ثقة الاسلام محمد بن یعقوب الکلینی است نوّر الله مرقده که در اوّل ابواب التاریخ کتاب شریف الکافی تصریح به آن نموده، به این عبارت فرموده است که:

ولد النبی صلّی الله علیه و آله لاثنتی عشرة لیلة مضت من شهر ربیع الاوّل فی عام الفیل یوم الجمعة مع الزوال، و روی أیضاً عند طلوع الفجر قبل أن یبعث بأربعین سنة.[92]

و ناقل قول ثانی شیخ اجلّ محمد بن محمد بن نعمان مشهور به مفید است عطّر الله مضجعه که در کتاب المقنعه فرموده:

ولد بمکة یوم الجمعة السابع عشر من شهر ربیع الاوّل فی عالم الفیل و صدع بالرسالة فی یوم السابع و العشرین من رجب، و له یومئذ أربعون سنة.[93]

و سایر علمای امامیه در تعیین مولد مذکور، موافق یکی از این دو بزرگ اند که از اجلّ قدمای این طایفه علیّه اند و اکثر متأخّرین مایل ترجیح قول اخیرند.

و همانا سبب این میل آن باشد که رئیس الطایفه شیخ طوسی صاحب تهذیب شرح المقنعه [= تهذیب الاحکام] در کتاب مذکور با صاحب المقنعه در این مقام اظهار مخالفتی ننموده، بلکه در مقام دیگر از این کتاب و در بعضی از سایر تصانیف خود، مانند مصباح که مدارً علیه عمل اکثر متأخرین این طایفه است در نوافل و ادعیه روایتی نیز که مشتمل است بر تفسیر یوم المولد به سابع عشر ذکر فرموده.

و در این زمان، مدار عمل در حرمین شریفین زادهما الله شرفاً که مولد منشأ آن حضرت است، همان بر نهج قدیم ایشان است که مطابق دوازدهم و موافق نقل الکافی است، و در اکثر بلاد عجم عمل به قول اخیر که هفدهم است شایع است.

و طریقی که در استکشاف این مطلب و استنباط حق در این امر مختلفٌ فیه به خاطر این حقیر می رسد، آن است که به استعانت بعضی از وقایع مضبوطه ازمنه ماضیه که در نقل تاریخ آن، این دو بزرگ طایفه متفق باشند، یا در میان این طایفه، مشهور و مخالفی نداشته باشد، استخراج حق در ماده مختلفٌ فیها ممکن است، و از این جهت که بی شبهه، متفقٌ علیه حجت است در مختلفٌ فیه، هرگاه به دلالت بعضی از اتفاقات، احد طرفین در خلافی، معین گردد و بیان آن دلالت به قواعد حسابیه غیر مشکوکٌ فیها به تقریر واضح در سلک تحریر درآید، لامحاله حاسم شبهه خلاف و حاکم ماده نزاع خواهد بود.

و از غیر مسلک مذکور نیز بر این مطلب دلایل بسیار است؛ از آن جمله اتفاق اهل سیر و جمهور اهل هیئت و نجوم است که غرّه محرّم سال هجرت از طریق رؤیت هلال، روز جمعه بود؛ چنان که علامه [قطب الدین] شیرازی در تحفه [شاهی] ذکر کرده و در زیج جدید، تصریح به آن واقع شده. و این معنا نیز از راه حسابی که بعد از این مذکور می شود، بی شبهه مستلزم مطلوب است، چنان که بر متأمّلْ ظاهر می گردد.

و در این وقت، چند دلیل از مسلک مذکور بر تعیین قول اوّل که موافق الکافی است تحریر یافته به عرض ذوی الالباب می رساند.

دلیل اوّل

آن که اتفاق کرده اند صاحب الکافی و المقنعه، بلکه اتفاقی جمیع امّت است که وفات حضرت خاتم النبیین صلّی الله علیه و آله در روز دوشنبه بوده یا از دوازدهم ماه ربیع الاوّل؛ چنان که در الکافی مذکور است، و ابن جوزی نیز از مخالفین در کتاب تلقیح تصریح به آن نموده، بی ذکر خلافی در آن، [94] و یا در دو شب از ماه صفر مانده؛ چنان که مصرّحٌ به المقنعه است.

و این اتفاق، بی شبهه مستلزم اتفاق است بر این که غرّه ماه ربیع الاول سال وفات آن حضرت روز پنج شنبه باشد. و این ظاهر است و هر گاه غرّه ماه مذکور در سال مذکور، روز مذکور بوده باشد، از آن لازم آید که غرّه ربیع الاول سال مولد، روز سه شنبه باشد یا دوشنبه، که به دو روز یا سه روز مقدم است بر پنج شنبه؛ بنابر این که از ایام ما بین ماه مولد آن حضرت و ماه وفات او که عبارت شصت و سه سال، مساوی عمر آن حضرت است؛ چنان که در السنه مشهور و در کتابین و سایر تواریخ مذکور است. هر گاه هفته هفته طرح شود، دو روز و یا سه روز می ماند.

بیانش این که سال قمری، به اتفاق اهل ارصاد، سیصد و پنجاه و چهار روز است و کسری، و به سبب این کسر، در هر دو سال یا سه سال، سیصد و پنجاه و پنج روز می شود، و این سال را سال کبیسه خوانند و اهل حساب که مدار ایشان بر این است که ابتدا از محرم نموده، ماهی را تمام و ماهی را ناقص می گیرند ذی الحجه را در هر دو سال یا سه سال تمام می گیرند تا به سبب اجتماع کبایس، تفاوت فاحش به حساب ماه ها راه نیابد. و اتفاقی اهل حساب و هیئت است که هر سی سال، به سبب اجتماع کسور معتبره محسوسه مضبوطه مشتمل می باشد بر یازده سال کبیسه، که بنا بر مشهور، سال دوم و پنجم و هفتم و دهم و سیزدهم و شانزدهم و هیجدهم و بیست و یکم و بیست و چهارم و بیست وششم و بیست و نهم است و بنا بر غیرمشهور، اختلافی در تعیین آن هست، بی تفاوت در عدد آن، و سبب این اختلاف، آن است که بعضی از اهل حساب، هرگاه کسر به نصف رسد، تمام حساب می کنند، و بعضی دیگر تا تجاوز از نصف نکنند، تمام نمی گیرند. پس بر هر تقدیر، هر سال غیر کبیسه پنجاه هفته است و چهار روز، و سال کبیسه پنجاه هفته و پنج روز. پس در شصت و سه سال مذکور که مشتمل است بر بیست و سه یا بیست و چهار کبیسه و تتمه غیر کبیسه است از اجتماع بقایای اسبوعات سنوات مذکوره دویست و هفتاد و پنج یا شش روز حاصل می شود که بعد از طرح هفت هفت از آن نیز، دو روز یا سه روز می ماند. و تردید مذکور در عدد کبیسه شصت و سه سال بنا بر آن است که ممکن است که سال مولد مطابق سال اوّل کبیسه باشد مثلاً و حینئذ در شصت سال، بیست و دو کبیسه و در سه سال آخر به اعتبار سال دوم آن کبیسه باشد که مجموع بیست و سه است، و ممکن است که سال مولد مطابق سال پنجم کبیسه باشد مثلاً. پس سه سال آخر مطابق پنجم و ششم و هفتم خواهد بود که به اعتبار پنجم و هفتم مشتمل است بر دو کبیسه و بر این قیاس.

پس مجملاً معلوم شد که غرّه ربیع الاوّل سال مولد به دو روز یا سه روز مقدم است بر روز پنج شنبه که غرّه ربیع الاوّل سال وفات است به اتفاق. پس غرّه ماه مولد سه شنبه باشد یا دوشنبه و احتمال سه شنبه ساقط است به اتفاق؛ چه بنا بر این هیچ یک از دوازدهم و هفدهم شهر مذکور مطابق جمعه نمی افتد؛ چنان که متفقً علیه آن دو بزرگ است در این دو کتاب. پس معین شد که غرّه ماه مذکور در سال مذکور دوشنبه است، البته، پس روز جمعه که به اتفاق مولد است در شهر مذکور، مطابق دوازدهم تواند بود، نه هفدهم و هو المطلوب.

دلیل دیگر

آن که در هر دو کتاب از هر دو بزرگ طایفه نور الله مرقدهما تصریح شده که مبعث حضرت خاتم النبیین صلّی الله علیه و آله به چهل سال بعد از ولادت آن حضرت است، و موافق حدیثی که رئیس الطایفه(ره) در مصباح، در تعیین روز آن روایت فرموده و معارض ندارد، و مطابق روز شنبه بوده موافق بیست و هفتم رجب، چنان که معمولٌ به علمای خاصه است، پس می باید که غرّه رجب سال مبعث، روز دوشنبه باشد. پس غرّه ربیع الاول آن سال که چهار ماه بر آن مقدم است لامحاله سه شنبه است یا دوشنبه؛ بنا بر آن که از عدد ایام آن که صد و هیجده یا صد و نوزده است غالباً بعد از اسقاط اسبوعات یا شش روز می ماند یا هیچ نمی ماند، و اول مستلزم آن است که سه شنبه باشد، و ثانی مستلزم آن که دوشنبه باشد.

و چون این مقرر شد، می گوییم که از غّره ربیع الاوّل سال مبعث تا غرّه ربیع الاوّل سال مولد که چهل سال تمام است بنا بر ضابطه ای که سابقاً در عدد ایّام سال و کبایس تصویر شد، بعد از اسقاط اسبوعات از ایّام آن چیزی نمی ماند؛ زیرا چهل سال مشتمل است بر پانزده کبیسه و بیست و پنج غیر کبیسه. و سابقاً معلوم شد که از هر سال کبیسه، پنج روز بعد از اسقاط اسبوعات باقی می ماند، و از هر سال غیر کبیسه چهار روز، پس مجموع بقایای اسبوعات جمیع چهل سال مذکور، صد و هفتاد و پنج روز باشد که بیست و پنج هفته است بی زیاده و کم. پس لازم آید که غرّه ماه مولد نیز مطابق روز دوشنبه یا سه شنبه باشد و احتمال سه شنبه چنان که سابقاً بیان شد به اتفاق، ساقط است. پس دوشنبه معین است و مستلزم آن که روز جمعه مطابق دوازدهم باشد، نه هفدهم، و هو المطلوب.

و پوشیده نماند که در عدد ایّام چهار ماه مذکور، بنا بر آن که مقرّر است که چهار ماه متوالی تمام و سه ماه متوالی ناقص امکان دارد، سوای دو احتمال غالب که مذکور شد دو احتمال نادر نیز هست:

اوّل، آن که هر چهار ماه تمام باشد و عدد ایام آن صد و بیست شود. پس بنا بر این احتمال یکشنبه نیز در غرّه ربیع الاوّل مذکور می رود، و وجه ابطالش آن که به دستور احتمال سه شنبه به اعتبار این که مستلزم خلاف اتفاق است، ساقط است.

دوم، آن که سه ماه از آن ناقص باشد و عدد ایّام آن صد و هفده شود. پس بنا بر این، احتمال چهارشنبه نیز اضافه احتمالات ثلاثه می شود. و چون ظاهر است که این احتمال مستلزم خلاف اتفاق مذکور است، در ابطال آن می گوییم که بر فرضی که سه ماه از چهار ماه مذکور، خواه متوالی و خواه غیر متوالی ناقص باشد، لامحاله، جبر این نقصان در هشت ماه تتمه این سال به عمل خواهد آمد تا لازم نیاید که عدد ایّام مجموع سال کمتر از سیصد و پنجاه و چهار باشد. پس عدد ایام هشت ماه مذکور اقلاً دویست و سی و هفت و بر تقدیر آن که سال کبیسه باشد، دویست و سی و هشت خواهد بود.

پس بنا بر این، چون غرّه رجب سال مبعث آن حضرت دوشنبه بوده، غرّه ربیع الاوّل سال دوم از مبعث، یکشنبه یا دوشنبه باشد. و از این لازم آید که غرّه ربیع الاوّل سال وفات آن حضرت که بیست و دو سال بعد از آن است، و بعد از اسقاط اسبوعات از آن پنج روز می ماند جمعه یا شنبه باشد و حال آن که سابقاً بیان شد که پنج شنبه بوده، اتفاق [اً]. پس احتمال مذکور به اعتبار استلزام این خلاف اتفاق، ساقط است.

و نظیر این تقریر در ابطال احتمال اوّل نیز جاری است. پس هر یک از این دو احتمال، با وجود ندرت، مستلزم خلاف اتفاق نیز هست. پس باطل است و هو المطلوب.

دلیل دیگر

آن که این دو بزرگ این طایفه جلیله نوّرالله مرقدهما متّفق اند بر این که وفات حضرت امام حسن عسکری و انتقال امر به حضرت قائم آل محمد علیهم السلام در روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال دویست و شصتم هجری است. و شیخ مفید(ره) اگرچه در مقنعه از تعیین روز هفته ساکت است و به ذکر هشتم ماه مذکور از سال مذکور اکتفا کرده، اما در الارشاد تصریح فرموده که هشتم ماه مذکور مطابق روز جمعه بوده. پس جمعه بودن هشتم ماه مذکور اتفاقی است، و مستلزم آن است که غرّه آن ماه نیز بالضرورة جمعه باشد.

و چون این مقرر شد، گوییم که از غرّه ماه مذکور تا غره ماه مولد حضرت خاتم النبیین صلّی الله علیه و آله سیصد و دوازده سال تمام است که پنجاه و سه سال آن قبل از هجرت، و دویست و پنجاه و نه سال دیگر بعد از هجرت است، و از طریقه حسابی که سابقاً مبیّن شد، معلوم است که از ایام سیصد سال قمری، بعد از طرح هفت هفت، یک روز می ماند و از دوازده سال تتمّه، بنا بر آن که در بادی النظر احتمال اشتمال بر چهار کبیسه یا پنج کبیسه دارد، سه روز یا چهار روز. پس مجموع آنچه از ایّام سیصد و دوازده سال مذکور بعد از اسقاط اسبوعات می ماند، مردّد است میان چهار روز و پنج روز، پس می باید که غرّه ربیع الاوّل سال مولد آن حضرت، مقدّم باشد بر غرّه ربیع الاول سال وفات آن حضرت، به چهار روز یا پنج روز. و چون این مطابق جمعه بوده اتفاقاً، می باید که آن مطابق دوشنبه یا یکشنبه باشد، و احتمال یکشنبه که هر آینه از ارتکاب تجویز اشتمال دوازده سال مذکور بر پنج کبیسه لازم آمده بود ساقط است به اتفاق؛ زیرا که بنا بر آن روز جمعه که در مولد مذکور اتفاقی است، مطابق هیچ یک از دوازدهم و هفدهم نمی افتد، پس دوشنبه معین است، و مستلزم آن که جمعه مولد، دوازدهم، باشد نه هفدهم و هو المطلوب.

و مخفی نماند که روایتی که قبل از این مذکور شد که رئیس الطایفه رحمه الله در التهذیب و مصباح بر طبق هفدهم ذکر فرموده، بر تقدیر صحّت سند آن، چون مضمون ظاهر آن مخالف جمیع ضوابط متفقٌ علیها است که در دلایل مذکور شد، و نیز مقتضای حدیثی که در دلیل ثانی در تعیین روز مبعث از مصباح منقول شد، معارض آن است، چنان که مبین شد، چاره ای در تصحیح آن سوای تأویل نیست.

پس تواند بود که بعضی از سلسله روات آن، حسب الاعتقاد خود، به نقل بالمعنی اکتفا کرده باشد یا به عنوان ضم تفسیر مبهم، چیزی از کلام خود با کلام امام(ع) ممزوج کرده باشد. پس تعیین روز مولد در آن، از کلام او باشد، بر طبق اعتقاد او نه کلام امام (ع).

و بر متتبّع احادیث ظاهر است که امثال این تصرّفات از روات بسیار است. پس به محض رعایت حفظ ظاهر آن، اغماض از ضوابط حسابیه غیر مشکوکٌ فیها نمودن و جمیع تواریخ مذکوره متفقٌ علیها را غلط انگاشتن، و نقل ثقة الاسلام کلینی را در کتاب کافی با آن همه مبالغه او در خطبه آن، به صحّت جمیع آنچه[95] در آن مذکور است، از این جهت که در این ماده، قول بعضی از عامه با آن موافقت دارد انکار کردن، یا حمل بر تقیّه نمودن، چنان که [از] کلام بعضی از متأخرین مترائی می گردد، ظاهر الفساد است؛ خصوصاً احتمال تقیّه که در اصل احادیث مرویه از معصومین، چه جاری می تواند شد، بنا بر مقتضای مصلحت بعضی اوقات ایشان، نه در کلام مصنّف مثل کتاب الکافی که اصل تصنیف آن معلوم است که مخالف مقتضای تقیّه است و اکثر آن صریح است در... مخالفین و مشایخ ایشان، پس از ذکر آنها در این تصنیف پروای نکردن و در خصوص تعیین وقت مولد آن حضرت از روی تقیّه موافقت ایشان نمودن، مخالف ضروریّات عقلیّه است.

اگر گویند که از جمله تواریخ متفقٌ علیها، این دو بزرگ در الکافی و المقنعه، تاریخ شهادت حضرت امام حسین(ع) است که در هر دو کتاب مضبوط است که آن قضیه در روز دوشنبه دهم محرّم سال شصت و یکم هجری واقع شده، و مع هذا، با هیچ یک از تواریخ سابقه و لاحقه بر آن که مذکور شد موافق نیست، بیانش این که دوشنبه بودن دهم محرم مذکور، مستلزم این است که غرّه ربیع الاوّل آن سال از دوشنبه و سه شنبه و چهارشنبه خارج نباشد، و حال آن که دوشنبه بودن غرّه ماه ربیع الاوّل در سال مولد، چنان که سابقاً تحقیق شد، مقتضی آن است که بنا بر ضوابط مذکوره حسابیه، چون از سال مولد تا این قضیه، صد و سیزده سال است و بعد از اسقاط اسبوعات از آن، اقلاً سه روز می ماند، غرّه ربیع الاوّل سال شهادت، سه روز بعد از دوشنبه باشد، و ایضاً از جمعه بودن غرّه ربیع الاوّل سال وفات حضرت امام حسن عسکری(ع) چون ما بین قضیتین صد و نود و نه سال است، و موافق ضابطه مذکوره، بعد از اسقاط اسبوعات از آن یک روز می ماند، لازم آید که غره ماه مذکور در سال شهادت، یک روز قبل از جمعه باشد. پس هر دو صورت مقتضی آن است که غرّه ربیع الاوّل سال شهادت پنج شنبه باشد. پس اقلاً یک روز تفاوت می کند. پس سبب این تفاوت چه تواند بود؟

جواب گوییم که: وقوع قضیه مذکوره در دوشنبه، متفقٌ علیه این دو بزرگ نیست مطلقاً؛ زیرا که شیخ مفید (ره) اگرچه در المقنعه دوشنبه ذکر کرده، [96] اما بعد از آن فرموده که: و قیل یوم الجمعة و قیل یوم السبت.[97] و در الارشاد تصریح کرده که یوم السبت بوده است، [98] و لیکن چون قول او در المقنعه موافق الکافی است و اصحّ اقوال می نماید و تجویز وقوع آن در یوم السبت یا یوم الجمعه، چنان که کثیری از اهل تواریخ عامه بر آن رفته اند که بسیار ظاهر الفساد است، و به جهت آن که تفاوت فاحش است، قابل توجیه نیست؛ چنان که بر متأمّل ظاهر می شود.

ممکن است که در توجیه تفاوت یک روز مذکور متمسّک شویم به جواز ترتب آن بر اهمال بعضی از کسوره در حساب کبایس به اعتبارات مختلفه که از آن جمله یکی از تعذّر تحقیق و مقادیر است[99] کما هو حقّه به آلات رصدیه بی شائبه تخمین فی الجمله، چنان که بر اهل خبرت معلوم است، و دیگری احتمال تفاوت اوساط شمس و قمر است در قلّت و کثرت، به اعتبار تفاوت مواقع اوج و حضیض آن یا به اعتبار دیگر از امور خفیه غیر محسوسه، مانند اقبال و ادبار، که بعضی از قدما به آن قایل شده اند، و ضبط این قسم امور به عنوان تحقیق به آلات رصدیه، خصوصاً در ازمنه قلیله از مقدور بشر خارج است، و لهذا اختلافات بسیار در امثال این مقامات در میان اهل ارصاد واقع است.

پس دور نباشد که در عرص مدّت سیصد سال و کسری، به اسباب مذکوره این قسم تفاوتی که از غایت قلت، منافی ضوابط مذکوره نیست عارض شود، [100] بلکه عدم عروض تفاوت، اصلاً در ازمنه متطاوله در امثال این امور، از محالات عادیه است. و العلم عند الله و اهله.

و السلام علی من التبع الهدی.

تم تحریره فی عشرین شهر جمیدی الاولی سنه 1092.

تمّ بحمد الله و حسن توفیقه و صلی الله علی محمد و آله.

کتابنامه

- آثار الباقیة، به کوشش: پرویز اذکایی، تهران، بی نا، 1380ش.

- اثبات الوصیة، قم: انصاریان، 1417ق.

- الأوائل، الحسن بن عبدالله بن سهل العسکری (م395ق)، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1407 ق، اوّل.

- البدایة والنهایة، إسماعیل بن عمر الدمشقی (ابن کثیر) (م774ق)، تحقیق: مکتبة المعارف، بیروت: مکتبة المعارف.

- إعلام الوری بأعلام الهدی، الفضل بن الحسن الطبرسی (م548ق)، تحقیق: مؤسسة آل البیت(ع)، قم: مؤسسة آل البیت(ع)، 1417ق، اوّل.

- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار(ع)، محمّد باقر بن محمّد تقی المجلسی (علاّمة مجلسی) (م1111ق)، بیروت: مؤسسة الوفاء، 1403ق، دوم.

- تاج الموالید (مجموعة نفیسة)، فضل بن حسن طبری (م548ق)، قم: مکتبة بصیرتی، 1406ق، اوّل.

- تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس نفیس، حسین بن محمّد الدیار بکری، بیروت: مؤسسة شعبان.

- تاریخ الطبری (تاریخ الاُمم والملوک)، محمّد بن جریر الطبری (م310ق)، تحقیق: محمّد أبوالفضل إبراهیم، مصر: دارالمعارف.

- تاریخ الیعقوبی، أحمد بن أبی یعقوب (ابن واضح الیعقوبی ) (م 284 ق)، بیروت: دارصادر.

- تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفة بن خیاط العصفری (م240ق)، تحقیق: سهیل زکار، بیروت: دارالفکر، 1414ق.

- تاریخ دمشق (ترجمة الإمام علی(ع))، علی بن الحسن بن هبة الله (ابن عساکر الدمشقی)، تحقیق: محمّد باقر المحمودی.

- تاریخ سنی ملوک الأرض، بیروت: دار مکتبة الحیاة.

- تفسیر القمّی، علی بن إبراهیم القمّی (م307ق)، به کوشش: السید الطیب الموسوی الجزائری، مطبعة النجف الأشرف.

- تهذیب الأحکام فی شرح المقنعة، محمّد بن الحسن الطوسی (شیخ طوسی) (م460ق)، بیروت: دارالتعارف، 1401ق، اوّل.

- جامع الأخبار أو معارج الیقین فی اُصول الدین، محمّد بن محمّد الشعیری السبزواری (ق7ق)، تحقیق: مؤسسة آل البیت(ع)، قم: مؤسسة آل البیت(ع)، 1414 ق، اوّل.

- الذریعة إلی تصانیف الشیعة، محمّد محسن بن عی المنزوی (آقا بزرگ الطهرانی) (م 1348ق) بیروت: دارالأضواء، 1403ق، سوم.

- ذخیرة الأخرة به کوشش: رسول جعفریان، قم: انصاریان، 1375ش.

- زیج مفرد، تهران: میراث مکتوب، 1386 ش.

- السیرة الحلبیة، علی بن برهان الدین الحلبی الشافعی (ق11ق)، بیروت: إحیاء التراث العربی.

- الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة)، محمّد بن سعد منیع الزهری (م230ق)، طائف: مکتبة الصدیق، 1414ق، اوّل.

- العدد القویة لدفع المخاوف الیومیة، الحسن بن یوسف الحلّی (علاّمه) (م726ق)، تحقیق: سید مهدی رجایی، قم: مکتبة آیة الله المرعشی، 1408ق، اوّل.

- قصص الأنبیاء، سعید بن عبدالله (قطب الدین راوندی) (م573ق) تحقیق: غلامرضا عرفانیان، مشهد: مجمع البحوث الإسلامیة التابع لمؤسسة الآستانة الرضویة، 1409ق، اوّل.

- الکافی، محمّد بن یعقوب الکلینی الرازی (م329ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری، بیروت: دارصعب و دارالتعارف، 1401ق، چهارم.

- کتاب المبعث و المغازی، به کوشش: رسول جعفریان، قم، 1375 ش.

- کشف الغمّة فی معرفة الأئمّة، علی بن عیسی الإربلی (م687ق)، تصحیح: سید هاشم رسولی محلاّتی، بیروت: دارالکتاب، 1401ق، اوّل.

- کمال الدین وتمام النعمة، محمّدبن علی بن بابویه القمّی (شیخ صدوق) (م381 ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم: مؤسسة النشر الإسلامی، 1405ق، اوّل.

- المبسوط فی فقه الإمامیة، محمّد بن الحسن الطوسی (م460ق)، تحقیق: محمّد علی الکشفی، تهران: المکتبة المرتضویة، 1387ق، سوم.

- مجموعه نفیسه، سید شهاب الدین مرعشی نجفی، قم: بصیرتی، 1396ق.

- المحبَّر، محمّد بن حبیب الهاشمی البغدادی (م245ق)، بیروت: دارالآفاق الجدیدة، 1361ق.

- مروج الذهب ومعادن الجوهر، علی بن الحسین المسعودی (م346ق)، تحقیق: محمّد محیی الدین عبدالحمید، مصر: مطبعة السعادة، 1384ق، چهارم.

- مصباح المتهجّد، محمّد بن الحسن الطوسی (شیخ طوسی) (م460ق)، تحقیق: علی اصغر مروارید، بیروت: مؤسسة فقه الشیعة، 1411ق، اوّل.

- مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل، حسین النوری الطبرسی (م1320ق)، قم: مؤسسة آل البیت(ع)، 1407ق، اوّل.

- المقنعة، محمّد بن محمّد بن النعمان العُکبری البغدادی (الشیخ المفید) (م413ق)، تحقیق: مؤسسة النشر الإسلامی، قم: مؤسسة النشر الإسلامی، 1410ق، دوم.

- نزهة الزاهد، به کوشش: رسول جعفریان، تهران: میراث مکتوب، 1376 ش.

- النوادر (مستطرفات السرائر)، محمّد بن أحمد بن إدریس الحلّی (م 598 ق)، تحقیق: مؤسّسة الإمام المهدی(عج)، قم: مدرسة الامام المهدی(عج)، 1408 ق، اوّل.

- وقایع السنین والأعوام، سید عبدالحسین خاتون آبادی، تهران: اسلامیه، 1352ش.

پی نوشت ها:

[1] این اثر، به عنوان یک اثر رسمی از یک عالم بزرگ شیعه، باید کهن ترین کتاب در این زمینه باشد. از قضا نسخه ای از آن که در سال 391 ق، کتابت شده دو سال بعد از تألیف و 22 سال پیش از درگذشت شیخ مفید موجود و به صورت عکسی (به کوشش سید محمّد حسینی جلالی) چاپ شده است.

[2] شماری از این رسائل را مرحوم آیة الله مرعشی نجفی، تحت عنوان مجموعه نفیسه (قم: بصیرتی، 1396ق) چاپ کرد که عبارت است از: تاریخ الأئمّة (ابوالثلج بغدادی)، مسار الشیعة (شیخ مفید)، تاج الموالید (طبرسی)، ألقاب الرسول و عترته (از بعضی از قدماء)، توضیح المقاصد از شیخ بهایی (بعدها درباره این آثار، مطالب بیش تری منتشر و برخی هم به صورت انتقادی چاپ شدند).

[3] این اثر، به چندین نفر، از جمله: نصر بن علی جهضمی، امام رضا(ع)، احمد بن محمّد فاریابی، ابن ابی الثلج بغدادی و ابن خشاب، منسوب شده است و آقای جلالی در مقدّمه، از این انتساب ها سخن گفته، و اصل آن را از جهضمی همراه افزوده هایی از دیگران می داند.

[4] البته در این فهرست که شامل 93 عنوان کتاب است آثار جدید نیز در کنار آثار کهن آمده است؛ گرچه حق آن بود که آثار کهن که بر اساس همان رویه قدیمی و با هدف تبیین تاریخ تولّد و وفات و برخی از جزئیات دیگر از جمله یاد از اولاد امامان (ع) بود مستقل فهرست می شدند.

[5] کتاب خانه ابن طاووس، ص103.

[6] نمونه آن الفضل المنیف فی المولد الشریف، از صلاح الدین صفدی است که نسخه ای از آن در اختیار میرزا حسین نوری بوده و در میزان السماء در تعیین ولادت خاتم انبیا چاپ شده در: میراث حدیث شیعه، دفتر ششم، ص387 - 443 از آن نقل کرده است.

[7] آثار الباقیة (به کوشش: پرویز اذکایی، تهران، 1380ش)، ص423 - 424.

[8] کشف الغمّة، ج1، ص14.

[9] آثار الباقیة، ص423.

[10] همان، ص424.

[11] وقایع السنین والأعوام (سید عبدالحسین خاتون آبادی، تهران: اسلامیه، 1352ش)، ص562.

[12] لسان الخواص، نسخه خطی شماره 3733، برگ 214.

[13] الروضة البهیه، ج3، ص313.

[14] نسخه ای از آن به شماره 2/ 7498 در کتابخانه مرعشی موجود است. دوستم آقای فاضلی این رساله را در مقدمه ای که برای حاشیه قاضی بر صحیفه سجادیه نوشته (و زیر چاپ است) تصحیح کرده است. از ایشان به خاطر لطفی که به بنده کرده و متن آن را در اختیار قرار دادند سپاسگزارم.

[15] لسان الخواص، نسخه خطی شمارة 3733 مجلس، برگ 214 - 215.

[16] الذریعة، ج23، ص276.

[17] همان، ج23، ص276.

[18] همان، ج18، ص304.

[19] همان، ج2، ص238.

[20] میزان السماء، ص427 - 428.

[21] همان، ص431 - 432.

[22] همان، ص436.

[23] الکافی، ج1، ص440.

[24] امتاع الاسماع، ج1، ص6.

[25] البدایة و النهایة، ج2، ص261.

[26] إقبال الأعمال، ص601.

[27] السیرة النبویة، ج1، ص158.

[28] اثبات الوصیة، ص114 قم: انصاریان، 1417 ق.

[29] زیج مفرد، تهران: میراث مکتوب، 1386 ش، ص63.

[30] بحار الأنوار، ج15، ص248.

[31] کتاب المبعث و المغازی (به کوشش: رسول جعفریان، قم، 1375ش)، ص36 (به نقل از: کمال الدین، ص96؛ تفسیر القمی، ج1، ص373).

[32] کمال الدین، ص196.

[33] بحار الأنوار، ج15، ص250.

[34] الإقبال، ص599.

[35] همان.

[36] تواریخ النبی والآل، ص20.

[37] قس: تاریخ اهل البیت(ع)، ص83.

[38] مسار الشیعة، ص51.

[39] الإقبال، ص603.

[40] مستدرک الوسائل، ج7، ص521.

[41] مصباح المتهجّد، ص791.

[42] التهذیب، ج6، ص2؛ النهایة، ص169؛ المبسوط، ج1، ص282.

[43] ذخیرة الأخرة (به کوشش: رسول جعفریان، قم: انصاریان)، 1375 ش، ص106.

[44] نزهة الزاهد (به کوشش: رسول جعفریان، تهران: میراث مکتوب، 1376 ش)، ص353.

[45] ر. ک: بحار الأنوار، ج15، ص287.

[46] ر. ک: اعلام الوری، ج1، ص 42. نظریه دوم یا دهم، روایاتی است که در طبقات ابن سعد ج1، ص100-101 آمده است.

[47] بحار الأنوار، ج15، ص248.

[48] میزان السماء، ص427.

[49] بحار الأنوار، ج15، ص250.

[50] همان.

[51] قصص الأنبیاء، ص316.

[52] الإقبال، ص603.

[53] العدد القویة، ص110 - 111.

[54] الأوائل، ص35.

[55] میزان السماء، ص437.

[56] تهذیب الأحکام، ج4، ص305.

[57] مصباح المتهجّد، ص791.

[58] جامع الأخبار، ص82.

[59] فهرس الوسائل، ج7، ص21.

[60] مستدرک الوسائل، ج7، ص521.

[61] تواریخ النبی والآل، ص20.

[62] همان، ص19.

[63] الإقبال، ص601.

[64] طبقات الکبری، ج1، ص80.

[65] الأزمنة والأمکنة، ص465.

[66] تاریخ دمشق، ص76.

[67] المحبر، ص9.

[68] مروج الذهب، ج2، ص274.

[69] تاریخ سنی ملوک الأرض (بیروت: دار مکتبة الحیاة)، ص117.

[70] ر. ک: تاریخ الطبری، ج2، ص156.

[71] تاریخ یعقوبی، ج2، ص5.

[72] امتاع الاسماع، ج1، ص6.

[73] البدایة والنهایة، ج2، ص260.

[74] همان.

[75] البدایة والنهایة، ج2، ص261.

[76] آثار الباقیة، ص423 - 424.

[77] ر. ک: بحار الأنوار، ج15، ص249.

[78] وسائل، ج11، ص352.

[79] مستطرفات، ص647.

[80] تاریخ الخمیس، ج1، ص185؛ السیرة الحلبیة، ج1، ص85.

[81] بحار الأنوار، ج15، ص252.

[82] به نقل از الإقبال، ص623.

[83] ر. ک: تواریخ النبی والآل، ص20- این برداشت، براساس روایتی از امام باقر(ع) است که نهایت دوره حمل، نه ماه است، نه بیش تر. (الکافی، ج5، ص52، ح 3)

[84] البدایة والنهایة، ج2، ص261.

[85] بحار الأنوار، ج15، ص260.

[86] همان، ص249.

[87] میزان السماء، ص426.

[88] تاریخ خلیفه بن خیاط، ص53.

[89] ر. ک: نسخه خطی شماره 3733 مجلس شورای اسلامی از لسان الخواص، برگ های 215 – 217.

[90] در اصل: ظللی.

[91] به طبع، به نظر ایشان نرسیده است و الا همان طور که در مقاله گذشت، قول دیگری هم که دهم یا دوازدهم رمضان است، وجود دارد.

[92] الکافی، ج1، ص440.

[93] المقنعه، ص456.

[94] در تلقیح فهوم اهل الاثر فی عیون التاریخ و الاثر، (چاپ قاهره)، ص82 آمده است: و مات فی یوم الاثنین غرة ربیع الاول حین اشتد الضحی، و قیل للیلتین خلتا منه، و قتل لاثنتی عشرة خلت منه، و هو اصح.

[95] در اصل: آن که.

[96] المقنعه، ص467.

[97] این عبارت شیخ طوسی در التهذیب، ج6، ص41 است.

[98] الارشاد، ج2، ص95.

[99] کذا. شاید: یکی تعذر تحقیق در مقادیر است.

[100] در حاشیه نوشته شده است: از ضوابط اهل حساب مفهوم می شود که غره محرم الحرام سال شهادت به حسب رؤیت دوشنبه باشد و عاشر روز چهارشنبه. و العلم عند الله. (منه).

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر