بسم اللّه الرحمن الرحیم رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقده من لسانی یفقهو قولی.
در بین شهدای پاکباخته ای که نقشی اساسی در تکوین و استمرار انقلاب خونبار اسلامی داشته اند، بسیارند کسانی که در اطرافشان کمتر سخن گفته شده است، خصوصا در اطراف ارزش هائی که در زمان تصدی امر و مسئولیتشان آفریده و یا احیاء نموده اند. شاید تنها مرحوم دکتر بهشتی باشد که در باره ابعاد شخصیتی اش تا حدی توضیح داده شده و روش او در اداره جمهوری اسلامی و معیارهایش در برخوردهای اجتماعی تحلیل گردیده است. لکن دیگر شهیدان گرانقدر انقلاب تاکنون کمتر از این جنبه مورد ارزیابی و مطالعه قرار گرفته اند.
از میان این خونین کفنان سپیدروی، شهید بزرگوار و متقی و عالم مستقیم و تلاشگر، مرحوم آیت اللّه قدوسی از زمره افرادی است که نه تنها سیاست اداری و روش تربیتی وی، چه در تشکیلات کلاسیک حوزه علمیه قم و چه در تصدی مسئولیت های پس از انقلاب، مورد غور و بررسی قرار نگرفته، تاریخچه زندگی کوتاه و پرثمرش نیز بر اکثر افراد جامعه پوشیده است.
با توجه به حشر تنگاتنگی که نگارنده با این شهید بزرگوار و جلیل القدر و مربی دلسوخته و دردمند در زمان تصدی مقام دادستانی کل انقلاب داشته است، این وظیفه دشوار به بنده سپرده شد تا فرازهائی از زندگی قضائی ایشان را به قلم درآورد، لکن نگارنده خود را مذعن به این واقعیت می داند که بیان ارزش ها و فرازهای زندگی یک فرد، خصوصا در زمینه امور اجرائی زمانی میسر است که بیانگر این ارزش ها، در حد نازلی هم که باشد، با شخصیت مورد بحث، تناسب روحی و فکری داشته باشد و طبیعی است که این سراپا تقصیر و ضعف را هیچ تناسبی که با شهید قدوسی نیست به جای خود، از اهداف این عزیزان فرسنگ ها فاصله دارد. از سوی دیگر رابطه او با این شهید بزرگوار، نه رابطه رئیس و مرئوس که رابطه یک شاگرد با استادش بوده است و روشن است بهره ها و مدرکات و ارزیابی هائی که یک شاگرد از استاد خویش دارد، با بهره ها و مدرکات دو همکار، متفاوت است و اقلش این است که برداشت هایش در محدوده ظرف فکری و توان روحی اش باشد.
لازم به تذکر است که این نوشته، شامل تمامی مسائلی که در ارتباط با این شهید جلیل القدر در زمان تصدی مسئولیت دادستانی روی داده، نیست و چه بسیار مطالبی که ناگفته مانده، یا نگارنده را یارای درک آن نبوده، یا قلم را یارای بیان آن نیست و یا شرائط زمانی اجازه سخن در مورد آنها را نمی دهد. از سوی دیگر، رعایت امانت اقتضا می کند که بر این مطلب تاکید شود در مواردی که نظرگاه های شهید در مورد مسائل مختلف بیان می شود، هرگز این ادعا نیست که آنچه که گفته می شود عینا نقطه نظرات ایشان است بلکه استنباطاتی است که در قالب لفظ درآمده است.
لازم است قبل از بیان محورهای اصلی، پیرامون وضعیت دادستانی کل انقلاب قبل از تصدی ایشان، به نکاتی اشاره شود
الف: آشنائی کلی با دادستانی کل انقلاب از ابتدای تشکیل تا زمان انتصاب ایشان و ویژگی های عمومی دادگاه های انقلاب.
شب 22 بهمن بود که به محض به ثمر رسیدن اولین مرحله از پیروزی انقلاب اسلامی، فرزندی از انقلاب نیز متولد شد و با طبیعی ترین وضع تولد، اعجاب همگان را برانگیخت. نامش را دادگاه انقلاب گذاشتند که برای رشد و تغذیه آن، از قبل تامل درخوری نشده بود و به همان اندازه که در به ثمر رسیدن حرکت قهرمانانه و خدائی ملت مسلمان ایران، برنامه ریزی و تشکیلات نقش داشت، تشکیلات اولیه دادگاه انقلاب نیز همراه با برنامه ریزی بود.
طبیعی است از همان ابتدا برداشت شخصیت های انقلاب که به شکلی با انقلاب همرا بودند و یا ادعای همراهی داشتند، به تناسب آشنائی شان با تفکر واقعی اسلام و درک و تجربه و تحلیلشان از شرائط سیاسی اجتماعی متفاوت بود. گروهی دادگاه انقلاب را یک تشکیلات قضائی شبیه دادگستری تصور می کردند که حداکثر رئیس دادگاه آن عوض شده و یک روحانی با یک فرد آشنا به حقوق اسلامی در راس آن قرار گرفته باشد و عده ای دیگر شکل قضاوت های زمان حضرت علی (ع)را در نظر داشتند که باهمان وساطت و سادگی و دور از هر گونه تشریفاتی انجام شود. در این میان گروه سومی نیز بودند که معتقد بودند باید تلفیق درستی از یک نظم اداری و قضائی شاسته انقلاب با بینش قضائی اسلامی صورت گیرد. به هرروی، در مورد هیچ کدام از سه نحوه فکر فوق مطالعات مشخصی صورت نگرفته و صاحبان این برداشت ها، برنامه مدون و روشنی درباره آنچه که مورد نظرشان بود، نداشتند. دادگاه انقلاب به طور خودجوش در مرکز و شهرستان ها به وجود آمدند. تا آنجا که نگارنده مطلع است، در اغلب شهرستان ها، در ابتدای امر، دادستان انقلاب از میان قضات دادگستری آن دیار انتخاب و روحانی موجه آنجا هم تصدی امر قضاوت را عهده دار شد و البته در انتخاب افراد، اشتباهات فراوانی روی داد.
کیفیت تکوین انقلاب و به ثمر رسیدن آن و همچنین شرایط ملتهب دو سال اول انقلاب به گونه ای بود که به تناسب کاردانی و لیاقت حاکم شرع و یا دادستان انقلاب هر منطقه، عملا اداره امور جاری شهر به عهده یکی از این دو قرار می گرفت. حتی بعد از آنکه شورای انقلاب موفق شد عجولانه آئین نامه و ضوابطی را برای دادگاه های انقلاب تنظیم کند- که شاید بتوان مدعی شد که حتی یک بار هم توفیق عمل کاملا به آن مسئولین حاصل نشد-کماکان دادگاه ها و دادسراهای انقلاب به دلایل خاص منطقه ای و شرائط موجود دیگر، رویه قبلی خود را اعمال می کردند که البته یکی از علل عمده این دخالت ها، ضعف ارگان های دولتی و عدم ثبات آنها بود. از طرف دیگر، معمولا امور اداری و قضائی هر شهرستان به طور مستقل اداره و حتی از حیث بودجه، صدور حکم و استخدام افراد نیز مستقلا تصمیم گیری می شد. حتی پنج ماه بعد از نصب دادستان کل انقلاب به وسیله امام امت هم که شهید قدوسی به دادستانی رفت، این مسئله با شدت و ضعف به طور بارز در شهرستان ها دیده می شد.
مرورری به کارنامه پنج ماهه دادستانی کل انقلاب از اوایل اردیبهشت ماه 1358 تا زمان تصدی مرحوم شهید قدوسی، نشان دهنده نوع مشکلات و نارسائی های دادگاه های انقلاب است. طبیعی است در این جا هرگز قصد متهم کردن کسی در میان نیست، لکن ناگزیر از بیان این مطلبیم که به دلایلی که بعد خواهد آمد، دادستانی کل انقلاب موفق نشد در جهت شکل بخشیدن و سامان دادن به وضعیت داخلی و دادسراها و دادگاه های انقلاب شهرستان ها، گام های امیدوارکننده ای بردارد. عمده این مشکلات و نارسائی ها عبارت بودند از:
1- شرایط حساس و ملتهب و اجتناب ناپذیر سیاسی اجتماعی یکساله اول انقلاب
2- وقت نگذاشتن هیچ یک از مسئولین دلسوز و متدین طراز اول انقلاب برای بهبود و سامان دادن این نهاد انقلابی
3- جدا بودن مراجع انتخاب قاضی شرع و دادستان و کادر قضائی
4- عدم کفایت و عدم اعتقاد بعضی از مسئولین دادستانی کل انقلاب و حاکم بودن تفکر دیوان سالاری و نظام قضائی دادگستری بر اندیشه آنان
5- نفوذ عناصر غیر مؤمن به انقلاب و بعضا فاسد دادگستری و حتی اخراجی آنجا در دادستانی کل انقلاب
6- دخالت بعضی از افراد غیر مسئول در اداره دادگاه ها و دادسراهای انقلاب و خود را سهیم پنداشتن در اداره این نهاد انقلابی خصوصا از جانب گروه های سیاسی و بعضا شخصیت های مناطق
7- نفوذ کم وبیش بعضی از گروه های سیاسی در امور جاریه دادستانی کل انقلاب و دادسرای انقلاب اسلامی مرکز و...
البته باید توجه داشت بعضی از این مشکلات و نارسائی ها ناشی از ترکیب خاص این نهاد انقلابی بود که حتی بعد از مدت ها هم که مرحوم قدوسی در این زمینه، دست به اقداماتی زد، وجود داشتند. به هر تقدیر غرض این بود که معلوم شود شهید قدوسی وارث چه تشکیلاتی و با چه ویژگی هایی بوده است و طبیعت مسائل اقتضا می کرد که در ابتدای امر چه قدم هائی برداشته شود و لذا می بینیم که اولین اقدامات ایشان بیشتر مصروف تامین و انتخاب کادرهای قابل اطمینان و آشنا به مسائل مذهبی و دلسوز برای انقلاب می شود. ایشان از شاگردان و دست پروردگان خویش در مدرسه حقانی بهره می گیرد که به تصدیق مکرر ایشان، همراه بودنشان با استاد خویش، یکی از نعم الهی بود که نصیب این نهاد انقلابی شد، زیرا در بین مسئولین کم بودند کسانی که کارگزارانی تا این حد مورد اعتماد در اختیار داشته باشند.
ب- اقدامات اساسی اولیه در بهبود وضع دادستانی کل انقلاب:
همان طور که اشاره شد، به دلایل نارسائی های فوق، یکی از اقدامات ایشان در بدو امر، تصفیه نیروهای ناصالح و جایگزینی نیروهای صالح بود. البته این اقدام نسبت در مورد بعضی با قاطعیت تمام صورت گرفت و نسبت به بعضی دیگر به علت نداشتن نیروهای کاردان و صالح به میزان کافی، تا مدت ها به تعویق افتاد؛ لکن یکی از مسائل خاص مورد نظر ایشان بود که حاصل شناخت دقیق قبلی از وضع داخلی دادستانی کل انقلاب بود، زیر نظر داشتن رفتار کلیه مسئولین بود. این دقت به میزانی بود که افراد دادستانی کل انقلاب، حضور ایشان را در همه حال احساس می کردند و به تبع همین احساس بود که ایشان معمولا جزئی ترین تصمیمات را شخصا اتخاذ می کردند و فشار کاری زیادی را بر خود هموار می نمودند تا بتوانند رفته رفته مسئولیت ها را تقسیم نمایند.
ج- ویژگی های عمومی شهید قدوسی:
1- یکی از بارزترین خصوصیاتی که در رفتارهای روزمره ایشان به وضوح قابل مشاهده بود، خداترسی و کوچک بودن دنیا در نظر ایشان بود و این حقیقتی بود که در تمام اظهار نظرها و برخوردهای ایشان به عیان دیده می شد و به حق، خود نمونه مجسم کلامی بودند که بارها از مولایش علی (ع) برای ما نقل می کردند: «کان لی فیما مضی اخ فی اللّه...»
2- با توجه به اینکه حقیرترین چیز در نزد ایشان ابعاد دنیائی و مادی مسائل بود و معمولا لغزشگاه ها و پرتگاه های مسئولین را بیشتر در همه جهات دنیایی و نفسانی امور می دیدند، در همه حال خود را در محضر حق احساس می کردند و حتی به دیگران نیز اصرار داشتند که در افکار خویش مواظب باشید که مبادا شیطان از آن طریق گوهر وجودی تان را برباید؛ به همین دلیل بود که آمادگی عجیبی برای شهادت در ایشان مشاهده می شد و این امر، واقعتی اعجاب آور در وجود ایشان بود.
یادم نمی رود آن ایامی که ایشان به ناراحتی سخت کبدی که بعضی احتمال سرطان می دادند، مبتلا بودند و مدت ها در بیمارستان پاستورنو تهران تحت عمل جراحی و مراقبت های خاص پزشکی قرار داشتند و تمام نگرانی شان این بود که با این مرض از دنیا بروند و به فوز عظیم شهادت نائل نشوند. به همین دلیل بود که محل ایشان در برخوردهای روزمره نسبت به افراد، عمدتا میزان وابستگی آنها به دنیا و تعلق به آخرت بود.
3- مرحوم شهید قدوسی حدود پانزده سال مسئولیت مدرسه علوم دینی منتظریه(حقانی) را در قم به عهده داشتند و با توجه به نظام باز حوزه، روش های خاصی را در اداره یک تشکیلات کلاسیک طلبگی اعمال می کردند و این روش ها با دقت نظر و احتیاط شدید در انتخاب افراد برای تعلیم و تعلم همراه بود. کیفیت اداره ایشان و نوع ارزش هائی که به وسیله وی و یارانش در مدرسه حقانی احیا شد و مورد توجه قرار گرفت، بر آشنایان به امور حوزه پوشیده نیست. به علت به تجربه و آزمایش روش خاصی مدیریتی و اعمال ریزبینی ها و ظرافت هائی که در نحوه برخورد با افراد صورت می گرفت، ایشان طبیعتا با روحیات و طبایع مختلف آشنایی خاصی پیدا کرده بودند و جزئی ترین رفتارها برای ایشان معنای ویژه ای داشت و به مقتضای خصوصیت مربیگری، در مورد آن نقاط ضعف، دقت زیادی به خرج می دادند.
اکنون با توجه به ویژگی های عمومی ایشان، به صورت مفصل تر و با ذکر شواهدی چند، به بیان ویژگی های کاری ایشان که در طول کار قضائی بدان توجه خاص داشتند، می پردازیم.
الف- مبناهای کلی در مورد مسائل اداری:
1- ملاک های انتخاب همکاران: شهید قدوسی در مورد انتخاب همکاران گرچه از ملاک های دیگر هم غافل نبودند، به یک ملاک بیش از هر چیز دیگری توجه داشتند که همانا مسئله تقوی و نحوه تعلق و ارتباط فرد با دنیا و دنیائی ها بود. بارها می شد که افرادی برای همکاری خدمت ایشان می رسیدند، یا برای احراز مسئولیت های حساس دادستانی معرفی می شدند، لکن چون ایشان نقطه ضعف هائی نسبت به دو ملاک فوق از آن فرد سراغ داشتند یا در هنگام صحبت، با تجربیات خاصی که در این موارد داشتند، ضعف هائی را در فرد مراجعه کننده تشخیص می داند، راه هر گونه همکاری را فراهم می کردند. ما به چشم خود بسیار افرادی را دیدیم که با این تصورات واهی، قصد نزدیک کردن خود به ایشان را داشتند، لکن سیه روی و ناامید بازمی گشتند و در مقابل اگر در فردی نقاط قوتی را مشاهده می کردند، اما از لحاظ کاری، توان قابل ملاحظه ای در او نبود، از او استفاده می کردند.
2- برخورد با همکاران: شهید قدوسی در برخورد با رفتار و اعمال همکاران، صریح و حساس بودند و در مورد برخورد با بعضی نقاط ضعف ها، اگر در فرد خاطی احساس اعمال غرض خاصی نمی کردند، با تشویق ها و به کار بردن کنایات، به طور صریح و بسیار زیرکانه و با دنیایی از احترام، شخص را متوجه خطای خود می کردند، به طوری که فرد خاصی با دلی پرامید و با عزمی راسخ به رفع خطای خویش می پرداخت و در طرف مقابل اگر این نقاطضعف و خطاها را بازتابی از اشکالات اصولی موجود در فرد خاطی می دانستند، با کمال قدرت در مقابل آن خطا می ایستاندند و با صراحت تمام فرد را متوجه خطایش می کردند که این در حقیقت اولین اخطار به فرد خاطی بود، لکن در این مقام هرگز از محدوده موازین خارج نمی شدند. اما اگر خطا در حدی بود که به مصالح و مفاسد جامعه بستگی داشت و حق مظلومی در مخاطره قرار گرفته و یا سوء استفاده ای از مقام و موقعیت صورت گرفته بود، همین روح متعالی و آرام، آن چنان قاطعانه با مسئله برخورد می کرد که راستی کمتر کسی را یارای مقاومت بود. ما بارها این موارد را در برخورد ایشان در بعضی از افراد ناصالح در ابتدای تصدیشان مشاهده کردیم (در اینجا بود که منصب و مقام و وابستگی هرگز رعایت نمی شد و بالسویه با همه افراد برخورد می نمودند).
در جهت تشویق هم، اگر فرد یا افرادی از همکاران از جهت تقوی و کاردانی مورد اعتماد ایشان قرار می گرفت تا حدی که جا داشت زمینه را برای رشد او فراهم می کردند و پروایی از اینکه دیگران ایشان را مورد ملامت قرار دهند، نداشتند که مثلا چرا این مسئولتی خطیر(دادستانی-قضاوت...)را به یک طلبه یا فرد عادی کم سن وسال سپرده اید. آنچه که برای ایشان مهم بود، صحت و سلامت روحی و معنوی و عقیدتی و زمینه های کاردانی بالقوه آن فرد بود، لذا اعتقاد و اصرار داشتند کارهای اداری با قدری اطلاع و ممارست یاد گرفته می شود و لازم نیست دنبال افرادی بگردیم که از جهت آشنایی با کار، مورد قبول باشند.
و همین اعتقاد ایشان که «همه قدرت آشنایی با امور را دارند»، قدرت فوق العاده ای هم به خودشان و هم به همکارانشان در انتخاب افراد و سپردن مسئولیت ها به آنها داده بود، البته جای تذکر است که این ویژگی در فرزند مظلوم انقلاب و شهید تابناک تاریخ اسلام مرحوم دکتر بهشتی با غلظت بیشتر و در طیف گسترده تری وجود داشت.
نکته دیگر در برخورد با همکاران قابل ملاحظه این بود که به رغم اینکه بعضی از اینها به دلیل پاره ای از نارسائی ها مورد خطاب و اعتراض قرار گرفته بودند، لکن اغلب مسئولین دادستانی و دادگاه و دادسراهای انقلاب با ایشان یک رابطه عاطفی داشتند که طبیعتا ناشی از تواضع و گذشت و حلم خاص شهید بزرگوار بود. همین مسئله موجب شد که برای رفع خصوصی ترین مشکلاتشان به ایشان مراجعه نمایند.
3- برخورد با مراجعین: اولین نکته ای که در برخوردهای ایشان با نوع مراجعین-از هر طبقه و پایگاه اجتماعی-قابل ملاحظه بود، رعایت اخلاق و آداب اسلامی بود؛ حتی اگر با برخوردهای غیر اسلامی فرد مواجه می شدند.
معمولا اصرار بر این داشتند که در این موارد است که انسان خود را می آزماید و به میزان تسلط بر غضب و عصبانیت خود پی می برد، لذا معتقد بودند باید با کسی که ساعت ها انتظار کشیده و کیلومترها طی کرده تا برای رفع مشکلش چاره ای بیابد، حلم و بردباری به خرج داد، حتی اگر به انسان اهانت کند و هنر در همین تحمل استماع سخن فرد دیگر است، لذا چه بسا می شد که افرادی خدمت ایشان می رسیدند و مدت ها وقت ایشان را می گرفتند و حرف می زدند، لکن ایشان همچون کوهی استوار، بردبار و صبور، به شنیدن مطالب متکلم و تظلماتش ادامه می دادند و وقتی مورد اعتراض برادران واقع می شدند، در جواب می فرمودند: «برای من سخت است به صرف اینکه دیگران منتظرند، سخن کسی را قطع کنم و حرف هایش را نیمه تمام بگذارم، زیرا او با هزاران امید پیش من آمده است». لذا عموما افرادی که به حضورشان می رسیدند، به رغم اینکه در بدو امر مرعوب ابهت خاص و شخصیت فوق العاده ایشان می شدند، لکن به تدریج خود را در مقابل پدری دلسوز می دیدند که حاضر است تا آخرین کلام آنان را بشنود و به درددل های آنان گوش فرادهد و در صدد چاره جوئی برآید. راستی واقع امر نیز چنین بود. گاه می شد تا مشکل فرد مظلوم را حل نمی کردند و با این و آن تماس نمی گرفتند، راحت نمی نشستند.
4- اعتقاد به مشورت: به رغم آنچه که نسبت به ایشان مشهور بود، شهید قدوسی اعتقاد زیادی به مشورت با دیگران و عمل به نقطه نظرهای مشترک داشتند، لکن این اعتقاد مشروط به این بود که فرد طرف شور از بی غرضی کامل برخوردار بوده و متخلق به معیارهای اخلاقی اسلامی باشد و تا زمانی که وجود این دو خصیصه را در کسی احراز نمی کردند، مشورت با وی از نظر ایشان از ارزش درخوری برخوردار نبود، ولی اگر به این معیارها در فردی دست می یافتند، بعید بود کارهای مربوطه را بدون مشورت با آن فرد انجام دهند، به همین دلیل بود که در کمتر موردی و یا شاید بتوان مدعی شد در هیچ موردی از موارد مهم کاری، بدون مشورت با شهید دکتر بهشتی کاری را انجام نمی دادند و در اموری هم که مرتبط با دولت بود، چون دولت شهید رجائی مورد اعتماد خاص ایشان بود و مخلصانه به آن شهید عزیز ارادت داشتند، بدون مشورت با نخست وزیر و بعضی از وزراء تصمیمی نمی گرفتند. در بین وزراء هم، به دلیل نوع ارتباطات اداری، مرحوم شهید دکتر باهنر و شهید کلانتری و شهید دکتر قندی از اعتماد خاصی نزد ایشان برخوردار بودند. نسبت به مسئولین دیگر دادستانی هم برخورد ایشان قابل ملاحظه بود، خصوصا در اواخر که ایشان اصرار به هماهنگی و مشورت با افراد مطلع داشتند که خود درس بزرگی برای ما بود. خدا می داند که در بعضی مواقع انسان از حالت خضوع و تواضع ایشان احساس خجلت می کرد.
بد نیست برای ذکره میزان علاقه و اعتقاد ایشان به مرحوم شهید رجائی، خاطره ای را در اینجا نقل کنم: در زمان ریاست جمهوری شهید رجائی بود که جلسه ای به مناسبت بعضی از مسائل امنیتی با حضور چند تن از اعضاء شورای عالی قضائی، وزیر کشور که در آن زمان حضرت آیت اللّه مهدوی کنی بودند و تنی چند از برادران مسئول سپاه منجمله شهید کلاهدوز و... در دفتر ریاست جمهوری تشکیل شده بود. زمان مغرب فرارسید و افراد برای اقامه نماز از جای برخاستند. شهید رجائی و شهید قدوسی چون وضو داشتند، به دفتر کار مخصوص رئیس جمهور رفتند. من نخستین فردی بودم که وارد محل نماز شدم و شاهد یک گفتگوی تاریخی گردیدم و آن اصرار شهید قدوسی به شهید رجائی برای امام جماعت شدند بود. بد نیست بدانید که شهید قدوسی در اقامه نماز جماعت در پشت سر افراد احتیاط خاصی داشتند. شهید رجائی مخالفت می کرد و اظهار می داشت با وجود چند تن از آقایان علما، من چگونه امام جماعت شوم؟ مرحوم قدوسی در پاسخ فرمودند اگر عمامه برای این امر حجت خاصی دارد، من عمامه ام را به شما می دهم و شما سرتان بگذارید! بالاخره به هر صورتی بود چون آقایان دیگر مشغول وضو بودند و باید نماز هم شروع می شد، شهید رجائی رضوان اللّه علیه به اصرار شهید قدوسی به امامت جماعت ایستاد و همه افراد حاضر در جلسه به آن وجود عزیز اقتدا کردند، درحالی که اغلب آنان از خود نخبگان این امت بودند.
ب- اداره امور و اجرای تصمیمات:
1- شهامت در اتخاذ تصمیم و سرعت در اجراء: یکی از خصوصیات بارز شهید قدوسی این بود که ایشان با توجه به معیارهائی که در موورد مبانی اسلامی و اجتماعی در دست داشتند و با آن دقت های خاصی که غالبا در نوع مسائل اعمال می کردند، بدون آنکه مصالح غیر معقول و یا ناشی از جبن و ترس مانعی برای اخذ تصمیم ایشان باشد، در نهایت هرچه را که تشخیص می دادند باید تحقق پیدا کند، بلافاصله تصمیم می گرفتند و سریعا تصمیم خود را عملی می کردند. آنچه که جلوه خاصی داشت، سرعت در اخذ تصمیم بود، آن هم نه یک تصمیم ابتر، بلکه تصمیمی که به دنباله اش عمل صورت می گرفت. مهم آن بود که ایشان شرعا وظیفه خود را در موردی خاص تشخیص بدهند که دیگر هیچ طرز فکری یارای مقاومت در مقابل تصمیم ایشان را نداشت. البته مواردی که از روی مبانی و منطق بحث می شد، طبیعتا در انصراف تصمیم ایشان موثر بود.
نمونه های بسیاری در این فراز قابل ذکر است که خصوصا در اخراج افراد، عزل و نصب ها، مسئله آشوب طرفداران و اعضاء خلق مسلمان در فروردین 59، دستگیری قطب زاده بعد از مصاحبه کذائی تلویزیونی، دستگیری امیر انتظام و... ده ها مورد دیگر می توان از آنها یاد کرد. به یقین می توان ادعا کرد که اگر در آن شرائط ملتهب، چنین حالتی در فرد حائز مقام دادستانی کل انقلاب وجود نداشت و با نق زدن ها، اشکال تراشی ها و اعمال نفوذها، تصمیمات خود را عوض می کرد، جایی برای خیلی چیزها که حیات انقلاب بدانها وابسته بود، باقی نمی ماند. برخوردهای ایشان خصوصا با عملکردهای دولت موقت و بعد از آن ریاست جمهوری بنی صدر از اهمیت قابل توجهی برخوردار بود، بالاخص در شرایطی که خطاها و لغزش ها و یا خیانت هائی از وابستگان بعضی از دست اندرکاران اتفاق می افتاد که بی محابا و با کمال قاطعیت عمل می کردند. لازم به تذکر است که البته در شرایطی که احساس می کردند مسائل در سطح مملکتی بازتاب دارد یا مصالح دیگری باید مورد نظر قرار گیرد، با حضرت امام(ره) و در اغلب مواقع هم با شهید بهشتی مشورت می کردند.
یادم نمی رود در اوایل سال 59 بود که خبری به ما رسید بدین مضمون که در یکی از پادگان های جنوبی کشور در مراسم صبحگاهی، رسما در بین پرسنل جمعی آن پادگان اطلاعیه های «آرا» وابسته به بختیار پخش شده است. شهید قدوسی پس از کسب اطلاع و یقین از صحت خبر، بدون فوت وقت، تلفنی فرمانده مربوطه را از آن استان احضار کردند و شخصا و با کمال ابهت و عظمت، چندین ساعت در اتاق خصوصی خودشان از او بازجوئی کردند و ظاهرا بسیاری از مسائل حل شدند. این نحوه برخوردها و قاطعیت ها در تصمیم گیری به طور جدی موجب شده بود که کلیه مسئولین باور کنند که نیروی قضائی قدرتمند و با توان و جسارت فوق العاده ای وجود دارد و از آن حساب ببرند و به آن احترام بگذارند. حتی فردی مانند بازرگان نیز به رغم اختلاف مبانی نسبت به امور سیاسی و انقلاب، این احساس احترام را در آن شرائط و در مصاحبه های مطبوعاتی نسبت به ایشان ابراز می کرد.
در مورد افراد وابسته به بنی صدر که با استفاده از او، دست اندازی هائی به نوامیس و عرض مردم داشتند، با کمال قدرت عمل شد. تردیدی نیست که ممکن بود بعضی از موارد، نارسائی ها و نواقصی در کار حاصل شود، اما قابل رفع بود. برای ما آنچه که مهم بود، حاکمیت چنین قدرت و جسارت و روحیه ای بر تشکیلات قضائی انقلاب بود، به طوری که امام مطمئن بودند با وجود چنین عناصری در راس امور انقلاب، جلوی بسیاری از خطرات و تلاش های ضد انقلاب گرفته خواهد شد.
2- اصرار به رعایت موازین شرعی و هراس نداشتن از امواج و جود موجود: یکی از نکات برجسته ای که شهید قدوسی در اغلب مواقع و به مناسبت های مختلف، چه در برخوردهای خصوصی و چه در مصاحبه ها یا عملکردهای روزانه مراقب آن بودند، اصرار بر رعایت موازین شرعی بود. بارها قریب به این مضامین می فرمودند: «شما برای خدا کار را انجام دهید و موازین را رعایت کنید و در مقابل هم از هیچ کس هراس نداشته باشید، جو جامعه بر مبناها و معیارهایتان تاثیر نگذارد که خدای ناکرده منفعل بشوید و به چیزی خلاف فرمان خدا و شرع قانع شوید.» و به خدا سوگند که خود نمونه و مظهری از این اندیشه بودند.
اساسا کمتر تمجیدها و تکریم ها در نوع تصمیمات ایشان تاثیر می گذاشت و راستی همین روحیه بود که در کوران سخت ترین مسائل، با آرامش کامل به کارهایشان مشغول بودند و باز همین روحیه بود که به کارگزاران منصوب از جانب ایشان در مناطق کشور قدرت فوق العاده ای در اجرای تصمیمات می داد که با انبوهی از مشکلات و نارسائی ها و اشکال تراشی های مصادر امور در آن زمان، توانستند موفق و سربلند کار خود را انجام بدهند.
بارها ما از وجود مبارکشان در درس های اخلاق راجع به آرامش واقعی در درون، سخن ها شنیده بودیم، خصوصا زمانی که آیه مبارکه سوره حج:
﴿وَ مِنَ اَلنّٰاسِ مَنْ یَعْبُدُ اَللّٰهَ عَلىٰ حَرْفٍ فَإِنْ أَصٰابَهُ خَیْرٌ اِطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصٰابَتْهُ فِتْنَةٌ اِنْقَلَبَ عَلىٰ وَجْهِهِ...﴾
را قرائت می نمودند، شواهدی را از زندگی امام بزرگوار و استاد خود مرحوم علامه طباطبائی و استاد خود مرحوم آیت اللّه میرزا علی آقا قاضی-رضوان اللّه تعالی علیه -نقل می کردند. تجسم آن درس ها را در هنگام کارهای اجرائی مشاهده می کردیم که اگر دنیا هم با ایشان از در مخالفت برمی خاست، ولی ایشان احساس می کرد که در پیشگاه خدا روسفید است و حجت شرعی برای عمل خود دارد، با تمام قدرت، به آنچه که تشخیص می داد، عمل می کرد. نمونه بارز این آرامش زمانی بود که با نفوذ مستقیم و غیر مستقیم بعضی از عناصر گروهک ها و فکرهای منحرف و فریب خوردن بعضی از ساده اندیشان و افراطیون و جهالت بعضی از دست اندرکاران، جریان هماهنگی، علیه ایشان در بنیاد مستضعان و دادسرای انقلاب اسلامی مرکز به وجود آمد و مطبوعات هم جسورانه و رسواگرانه، آلت دست این دشمنان آگاه و دوستان ناآگاه و فریب خورده شدند و به رغم شرائط حاد مملکتی، خصوصا در اوان مطرح شدن بنی صدر و زمان حاکمیت لیبرال ها و دست اندازی های گروهک ها، دست به نشر مطالبی زدند و با انتخاب تیترهائی که تنها شایسته آلوده ترین چهره های خائن سیاسی بود، به لکه دار کردن شخصیت ایشان پرداختند و با مصاحبه با افراد ناشناخته ای که معلوم نبود از کجا بیکباره پیدایشان شده بود، به تضعیف عالی ترین مقام قضائی انقلاب پرداختند و طیف این جریان به میزانی گسترده شد که حتی نزدیک ترین دوستان ایشان، جرئت دفاع از وجود عزیزش را نداشتند و همگان مهر سکوت بر لب نهادند و تنها وجود نازنین و بصیر و همیشه بیدار این امت یعنی روح این انقلاب و امید دل های پژمرده مستضعفین و مظلومین عالم، امام بزرگوار در مقام دفاع از ایشان برخاستند. شهید بهشتی نیز رسما در مصاحبه های هفتگی خویش از شهید قدوسی حمایت کردند. البته وقتی تب وتاب قضیه قدری خوابید، دیگران نیز با اعزام هیئت ها و بررسی هائی، اظهارات صریح و مشخصی در رابطه با آن واقعه کردند؛ لکن نکته قابل ذکر این است که خدا گواه است در کوران آن همه حملات و جسارت ها و مشکلات، یکسانی حالات ایشان و قاطعیت مشهورشان در برخوردها بهترین سند حقانیتشان بود.
البته نمی خواهم بگویم که هیچ کدام از معترضین حسن نیت نداشتند، لکن باید گفت اگر حرف راستی هم داشتند، با بدترین شیوه به طرح آن پرداختند. راستی این روح چقدر بزرگ و ملکوتی بود که به رغم تمام این اهانت ها و... وقتی از ایشان تقاضا کردم که با نمایندگان معترضین به گفتگوی رویاروی بنشیند، بلافاصله پذیرفتند و در آن جلسه بود که بسیاری از مطالب دیگر نیز روشن شد. البته اکنون در صدد تحلیل آن حرکت نابخردانه نیستم و نیز نمی دانم آن مطبوعاتی ها و قلمزن ها، امروز نیز قلم می زننند یا نه؟آیا به کرده خویش اندیشیده اند یا نه؟به هر تقدیر هشدارشان باد که تا دیر نشده با تجلیل از ایشان و... به اصلاح عمل سوء خویش بپردازند!گرچه برایم روشن است آنچه که موجب ناراحتی ایشان در آن شرایط شده بود، نه آن تحصن ها بود و نه اهانت ها و... بلکه سکوت و همراهی غیر مستقیم بعضی از مسئولان -که ان شاء اللّه از روی جهل به موضوع بوده است -با تعزیه گردانان آن واقعه بود.
نمونه های بسیار دیگری نیز خاطرم را می فشرد که شاید جای توضیح آن نباشد، لکن اشاره آن ضروری است که در تاریخ انقلاب بماند-از قبیل مسئله دفتر خانه سازی برای مستضعفین که با اعمال غیر شرعی خود، جو ناامنی را آفریده بود و با طرح شعارهای چپ گرایانه، سعی در پیشبرد کار خود داشت. شاید هم اعضای آن دفتر واقعا ناآگاه بودند، ولی ایشان با کمال قدرت با محاصره آن دفتر به حیات ناسالم آنجا خاتمه دادند. و یا مسئله میر اشرافی در اصفهان و هزاران تهمت و جسارت و اهانتی که از طرف بعضی از کسانی که بر مسند قضا نیز نشسته بودند، به ایشان زده شد و...
3- احتیاط بسیار در استفاده از بیت المال و تنفر از تشریفات: شهید قدوسی در این زمینه زبانزد خاص و عام بودند. معروف بود که ایشان در مصرف بیت المال و برای جلوگیری از مصارف غیر ضروی، سخت امساک به خرج می دهد و جانب احتیاط را رعایت می کند. گرچه بعضی ها در این مورد به ایشان اشکال می کردند که این رویه مانع شروع بعضی از اقدامات رفاهی و اصلاحی و موجب بروز مشکلاتی در جریان عادی امور می شود، لکن آنچه که مهم بود رویت این اندیشه و طرز تلقی از بیت المال در یک مسئول مملکتی بود که در مورد حفظ بیت المال مسلمین و استفاده به جا و در حد ضرورت از آن، نقشی به سزا داشت. همین ویژگی همراه با کیاست خاص ایشان، موجب جمع آوری بسیاری از لوازم و ابزار مربوط به بیت المال شده که به دست هر خلف و ناخلفی افتاده بود.
آنچه که برای نگارنده ازاین روح بزرگ و در این مورد به خصوص درس بوده است، اصرار ایشان بر نفی رفاه طلبی و زدودن احساس راحتی شخصی در استفاده از بیت المال بود. ایشان مصر بودند که استفاده کننده بیت المال باید برایش محرز شود آنچه در اختیار اوست، مربوط به ضعفا و مظلومینی است که دستشان از آن کوتاه است و باید در هر دینار آن به این نکته مهم توجه شود و خدای ناکرده غرق در معصی نشود و قبح اسراف در ذهن او از بین نرود.
لکن در جهت مقابل اگر تشخیص می دادند برای حفظ اسلام و مسلمین و یا امور رفاهی زندانیان، خانواده مستضعف محکومین و رسیدگی به وضع مالی کارمندان، مخارجی لازم است، با کمال سعه صدر و متانت، هر مبلغی را که لازم بود، پرداخت می کردند و خود من شاهد موارد بسیاری از این نمونه ها بودم. ایشان اصرار داشتند مبادا من ملاحظه زیاد شدن مبلغ یا مخارج را بکنم، اما خود ایشان سعی می کردند کمترین استفاده را از وسایل و ماشین های بیت المال بنمایند. حتی می فرمودند اگر می شد ماشین شخصی تهیه می کردم که برای استفاده های شخصی کار منزل، فرزندان و خانواده به کار گرفته می شد، بسیار بهتر بود و ظاهرا مدتی هم به فکر تهیه آن بودند.
به هر تقدیر از نکاتی که بارها به مسئولین امر و برادران و شاگردان خویش توصیه می نمودند این بود که: «در بهره گیری و مصرف بیت المال هشیار باشید، زیرا نسبت به ذره های آن باید در پیشگاه خدا حساب پس دهید.»و در همین راستا بود که عمل از تشریفات غیر ضروری سخت اجتناب می نمودند.
ج- دیدگاه ها و عملکردهای قضایی:
1- دیدگاه های مرحوم قدوسی:
ایشان از نخستین افرادی بودند که بعد از انقلاب مستقیما در بسیاری از مسائل قضایی انقلاب دخالت داشتند و از همان ابتدا با پذیرفتن مسئولیت امور قضائی زندان قصر و بازپرسی از مجرمین رژیم منحوس پهلوی، رسما کار خود را در شکل بخشیدن به نظام قضایی کشور آغاز کردند و بعد از آن هم که از طرف امام امت، مسئولیت ستاد انقالب اسلامی قم به ایشان واگذار شد، همچنان به طور جدی با مسائل قضایی سر و کار داشتند.
تا جائی که خاطرم هست، ظاهرا ابتدا قرار بوده است ایشان از طرف امام به مسئولیت دادستانی کل انقلاب منصوب شوند که نمی پذیرند و با مشورت دوستان و افراد مطلع، فرد دیگری را به عنوان دادستان کل انقلاب به امام معرفی می کنند. زمانی که بنا شد خود ایشان این مسئولتی خطیر را به عهده بگیرند، با آگاهی نسبی درخور توجهی نسبت به وضع دادگاه ها و دادسراهای انقلاب خصوصا اوضاع داخلی دادستانی کل انقلاب، تصدی این امر را پذیرفتند.
با توجه به اینکه نظام قضائی بازمانده از رژیم منحوس پهلوی، خود مظهری خاص از سیطره ظالمانه آن خاندان بود، مردم ستمدیده هرگز نمی توانستند خود را راضی کنند که برای رتق وفتق امورشان به دستگاهی مراجعه کنند که تا دیروز شاهد حق کشی ها و خیانت به عرض و ناموس و جان و مال خود از آن بودند و طبیعی بود که به جائی مراجعه می کردند که فرزند انقلابشان بود و محصول تلاش هایشان؛ بدین خاطر بود که می دیدیم دادگاه های انقلاب عملا ناچار شده بودند که از ساده ترین آنها تا پیچیده ترین شکل حقوقی جرائم دخالت کنند و در حل و فصل آنها بکوشند و رفته رفته پای دادگاه ها در همه امور جاری مردم کشیده شد و عملا تنها مرجع و ملجا قضایی مردم شدند.
شهید قدوسی با عنایت به این جریان و با تجلیل درست از نظام قضائی دادگستری و دستاوردهائی که اجمالا در دادگاه های انقلاب از حل وفصل خصومت ها و رتق وفتق امور مردم حاصل شده بود، معتقد بودند که با توجه به نظام بوروکراسی و دیوان سالاری دادگستری و وجود بعضی کسانی که همواره در طول رژیم طاغوتی برای حفظ و بقای شاه تلاش می کردند و بعد از انقلاب هم عملا در صف مخالفان انقلاب قرار داشتند، لازم است به جای اصلاح آن تشکیلات که جز اتلاف وقت بهره ای دیگر ندارد، با انتخاب قضات و کارکنان مومن دادگستری و اعزام آنان به دادگاه های انقلاب و تقویت دادسراها و دادگاه ها و با سیستم اداری معقول و مقبول و تنظیم قوانین، دادگستری را منحل اعلام کنیم تا عملا در طول زمان، دادسراها و دادگاه های انقلاب، حال با هر اسمی که باشد لکن با رسم خود، تنها مرجع قضایی کشور بشود و روح حاکم بر این ارگان انقلابی بتواند جلوی ظهور و رشد بسیاری از مسائل نامناسب با معیارهای انقلاب را در نظام قضائی کشور بگیرد و از طرف دیگر نیز مانع شود بودجه کلانی برای کسانی که هرگز دلی برای این انقلاب نسوزانیده اند، بلکه برای محو آن آتش نیز سوزانیده اند، مصرف شود.
گرچه ایشان در ابتدا مصرا معتقد به انحلال دادگستری بودند، اما رفته رفته با مطالعات و شورهائی که به عمل آمد، به این نظر دست پیدا کردند یا بهتر بگویم حداقل به این قانع شدند که در عمل اگر دادگاه های انقلاب در محلی از توانمندی درخوری برخوردار بودند و کاملا براساس معیارها و ضوابط حرکت می کردند و قدرت اداره امور قضائی آن سامان از آنها ساخته بود، انحلال دادگستری آن منطقه را اعلام کنیم و کلیه امکانات آن همراه با پرسنل مومن آن در اختیار دادگاه انقلاب قرار بدهیم.
اتفاقا پس از انتصاب شهید بزرگوار آیت اللّه دکتر بهشتی هم هنگامی که برای ارائه پاره ای از گزارشات و دریافت رهنمودها خدمتشان رسیده بودم، از اولین مسائلی که در مورد امور قضائی کشور مطرح شد، همین نظریه بود که ایشان نیز با صراحت این نقطه نظر را در اصلاح نظام قضائی کشور اعلام کردند و در همان جا بود که با ایشان توافق شد که دادستانی کل انقلاب سعی کند برای تصدی امور دادسراها بیشتر از برادرانی انتخاب کند که حداقل دارای تحصیلات قضائی دانشگاهی یا در حد خارج فقه حوزه علمیه باشند تا رفته رفته همین نظریه به مرحله عمل درآید؛ مع الاسف با توجه به آنچه که در فضای سیاسی ایران همچون مسئله بنی صدر و حرکت گروهک ها به وجود آمد و وقایعی که در شورای عالی قضائی گذشت، جز در یک مورد، آن هم با هزاران لطایف الحیل موفق به تحقق این هدف مقدس نشدند.
یکی دیگر از حرکت های مشخص شهید قدوسی در مورد نظام قضائی کشور، اصرار در تدوین قوانین قضائی اسلام بود که مظهری از آن در تدوین آئین نامه های اجرائی و قوانین دادگاه ها و دادسراهای انقلاب نمودار شد. به خاطر دارم نسبت به بعضی از قوانین مربوط به دادگاه انقلاب که اکنون مربوط به دادگستری شده است، چقد با آقای هاشمی رفسنجانی و بعضی از برادران نماینده که سابقه قضاوت در دادگاه های انقلاب اسلامی را داشتند، در تماس بودند و وقتی هم احساس می کردند مانعی در کار پیدا شده و یا کار به کندی پیش می رود، بلافاصله حضور امام شرفیاب می شدند تا با استفاده از فرمایشات و رهنمودهای ایشان، سرعت بیشتری در تصویب قوانین ایجاد کنند و می توان یکی از نتایج تلاش های ایشان را تشکیل کمیسیون ویژه براساس قانون اساسی جهت تصویب قوانین قضائی دادگستری در مجلس دانست.
به هرحال شهید بزرگوار عمدتا وقتی با مسائلی برخورد می کردند که ضوابط قانونی دست وپاگیر مانع حرکت انقلابی می شد، اصرار می ورزیدند که با تنظیم «ماده واحده» به صورت لایحه یا طرح قانونی، مسئله را از طریق قانونی حل کنند و در تغیر ضوابط حاکم به شکل مبنائی عمل نمایند. ایشان بارها به شاگردان خود می فرمودند: «زمانی می توانید حرکت کارساز و درست و کاملی در امور تحت مسئولیتتان داشته باشید و تغییرات مناسب را ایجاد کنید که اساسا کار و ضوابط و لوازم آن را بشناسید و با حرکت های مبنایی، جلوی سنگ اندازی های مغرضین و منحرفینی را که از راه های قانونی وارد می شوند، بگیرید.» و به راستی شهید بزرگوار مرحوم دکتر بهشتی تجلی و تجسم واقعی این طرز تفکر بود و خدا را گواه می گیرم که اگر این دو عزیز در خون غلتیده می ماندند، مسلما وضعیت قضائی کشور غیر از وضعیت فعلی بود.
نکته دیگری که مرحوم شهید قدوسی به تناسب عضویت در شورای عالی قضائی به آن توجه داشتند این بود که باید هرچه بیشتر در قدرتمندی و حاکمیت شورای عالی قضائی بر گستره قضائی کشور کوشید و حضورش را در همه نهادهای قضائی تثبیت کرد. ایشان معتقد بودند که شورای عالی قضائی باید هرچه بیشتر تقویت شود و اعضایش از انجام کارهای جنبی دیگر موکدا و تا جائی که به ضرورت های دیگر لطمه وارد نمی آورد، خودداری کنند و با تنظیم گروه های کار و کمیسیون های جنبی، قدرت عمل و ابتکار و برنامه ریزی بیشتری برای شورا ایجاد کنند، خصوصا اینکه ایشان بارها می فرمودند که شورا باید از حالت روزمرگی و انفعالی در برابر قضایا خارج شود و از پاسخ دادن به نامه های افراد بدون دقت و تامل همه جانبه و برنامه ریزی حساب شده خودداری نماید و با مسائل مستحدثه جامعه که حیات انقلاب بدانها وابسته است، قاطعانه برخورد نماید و هیچ گونه سوء استفاده و یا خدای ناکرده به بازی گرفتن قوه قضائیه را به افراد ندهد[1] در برابر امواج لیبرالی و دموکرات مآبانه نهراسد و آنچه را که شرعا تشخیص می دهد، انجام دهد. موضع حا ایشان در مقابل مسئله 14 اسفند 59 و مخالفت شدید ایشان با حرکت های آرام و مصلحت اندیشانه بعضی از مقامات قضائی در این زمینه، ناشی از همین طرز تفکر بود. ایشان معتقد بودند شورای عالی قضائی باید مجرم اصلی را قاطعانه مورد بازخواست قرار دهد تا توده مردم احساس امنیت کنند.
به همین دلیل وقتی در پاسخ به نامه شورای عالی قضائی، نظر شورای نگهبان بدین صورت اعلام شد که دادستانی کل انقلاب و عضویت در شورای عالی قضائی دو شغل می باشد، ایشان که اهمیت خاصی برای شورای عالی قضائی قائل بودند، رسما آماده بودند که از دادستانی کل انقلاب استعفا دهند و حتی مقدمات جانشینی را نیز فراهم ساختند، لکن به امر امام دوباره بنا شد با توجه به شرایط حاد جامعه، تا زمان مناسب، ایشان در مصدر کار باشند که این امر شاید بیش از سه هفته دوام نیافت و ایشان به شهادت رسیدند.
سخن درمورد تشکیلات قوه قضائیه و مسائلی که بعد از شهادت شهید مظلوم دکتر بهشتی بر ان گذشت، بسیار است که نه شرائط و فرصت محدود این مقاله اجازه گفتن آن را می دهد و نه در شرائط فعلی بیان آن ضروری به نظر می رسد.
در پایان می توان ما حصل آنچه که از نظرات ایشان در مورد نظام قضائی کشور استنباط می شود، چنین آورد که با در نظر گرفتن:
1- سیستم حاکم بر نظام قضائی کشور در رژیم منحوس پهلوی و نظم حاکم بر آن
2- طرز تلقی و برداشت مردم از دادگستری و عملکردهای آن
3- نفوذ عناصر فاسد و مفسد در تشکیلات دادگستری و همچنین ملجا و ماوی بودن آن برای لیبرال ها و سرمایه داران و افرادی که هرگز به این انقلاب ایمان پیدا نکرده اند.
4- توقع مردم ستمدیده و شهید داده از نظام جمهوری اسلامی ایران برای احقاق حقوق مظلومین
5- اهمیت نظام قضائی و نقش مستقیم آن در تحقق عدالت اسلامی در همه ابعدا که شعار چهارده قرن اسلام بودن است
6- متکی بودن این قوه صرفا به نیروهای آشنا به مبانی اسلام عموما و روحانیون معظم خصوصا
و از طرف دیگر:
1- کیفیت تکوین و رشد دادگاه های انقلاب
2- عملکردهای آن در زمینه مجازات عناصر وابسته به رژیم منحوس پهلوی و احقاق حقوق مظلومین
3- وجود عناصر مومن و مخلص به انقلاب در آن ارگان
4- تحلیل نرفتن در نظام برورکراسی موجود و سرعت عمل داشتن در رسیدگی به امور و اعمال قاطعیت
5- وجود نارسائی ها در مورد تدوین قوانین، نداشتن سیستم اداری منظم و نفوذ بعضی از عناصر ناصالح و یا بعضا ناآشنا به مسائل مذهبی در دادگاه های انقلاب.
و...
لازم است که به جای اصلاح شروع عملیات ظاهری و رفورمیستی و تعویض و جابه جائی مهره ها در دادگستری، هم از حیث کیفی و هم از حیث کمی، به تقویت دادگاه های انقلاب پرداخته شده و با تلفیق صحیح و معقول و مناسب قوانین با حرکت توفنده و انقلابی مردم مسلمان ایران، در نظام اداری دادگستری و نظام انقلابی دادگاه ها و دادسراهای انقلاب، یک تشکیلات واحد قضائی اسلامی به وجود آید تا هم دوگانگی در امر قضائی جمهوری اسلامی ایران از بین برود و هم در دولت اسلامی، گامی در جهت تحقق عدالت اسلامی به معنای واقعی کلمه برداشته شود. طبیعتا این حرکت با برنامه ریزی صحیح در همه زمینه ها، خصوصا تربیت نیروها و استفاده از نیروهای کارآمد و مخلص و مومن انقلاب در سطح بالا می تواند موثر باشد.
2- روش های برخورد با محکومین و متهمین:
شهید قدوسی در عین حال که به داشتن قاطعیت فوق العاده در اجرای احکام معروف بودند، لکن در مجازات مجرمین و رسیدگی به امور متهمین و محکومین به چند مسئله عنایت خاصی داشتند:
نخست اینکه بارها می فرمودند که باید همواره مجازات در محدوده جرم باشد و با تمام قوا باید تلاش کرد که از آثار جنبی مجازات که هیچ ربطی به جرم واقع شده ندارد، جلوگیری شود. برای مثال چنانچه مجرمی به خاطر جرمش باید چند سال زندان بماند، این محکومیت ناشی از جرم شخصی است، نباید باعث محرومیت محکوم از همه حقوق و امتیازات اجتماعی و راه بازگشت او به آغوش جامعه برای همیشه مسدود شود و دراین باره، داستان هایی را هم از زندگی مراجع تقلید و وکلایشان نقل می کردند که بسیار جالب توجه بود که چگونه یک اظهار نظر، یک قضاوت و صدور حکمی می تواند در سرنوشت همیشگی فرد نقش اساسی داشته باشد.
دوم آنکه موکدا در شرایط مختلف اظهار می فرمودند که باید مواظب بود در برخورد با هر جرمی، اگرچه بسیار شنیع و زشت باشد، از محدوده ضوابط و موازین اسلامی خارج نشویم و هر نوع واکنشی که در مقابل رفتار مجرم صورت می گیرد، با مناط و ملاک شرعی باشد، چون اگر غیر این امر تحقق بپذیرد، بازپرس، دادستان، قاضی و... باید تبعات کارشان را شرعا پاسخگو باشند. مثلا اگر این افراد در برخورد با متهم یا مجرم به او اهانت کنند، یا سیلی به گوش او بزنند، یا خدای ناکرده فحش بدهند، باید مجازات شرعی ببینند و عظمت اسلام دقیقا به رعایت همین موازین است؛ لذا تاکید می کردند که: «شما در مقابل متهم یا مجرم حق هیچ گونه اهانت و تعدی و بی ادبی و عصبانیت بی مورد را ندارید، زیرا آنچه که برای ما در اجرای عدل اسلامی مهم است، مجازات یک مجرم نیست، بلکه خشکانیدن زمینه های جرم و تحقق موازین و معیارهای اسلامی است و اگر یک مجرم اعدام می شود یا شلاق می خورد یا به زندان می افتاد نفس اجرای این احکام اجرای ارزش چندانی ندارد، بلکه به این خاطر که اجرای حکم خدا و زمینه ساز عدل اسلامی است، برای ما معتبر است.» و به همین دلیل بود که برخورد ایشان با متهمین و مجرمین زبانزد بود و آن چنان با متانت و خونسردی و آرامش و بزرگواری با آنان برخورد می کردند که اعجاب برانگیز بود و تعجب شاهدان را برمی انگیخت.
سوم آنکه بارها تاکید می کردند که در مجازات مجرم باید توجه داشت که مجرم یا متهم همین فردی است که در اختیار توست و تو حق نداری با فرزند و پدر و مادر و همسر و اقوام مجرم یا متهم تنها به صرف اینکه وابستگی به او دارند، برخورد جهت دار با نوع جرم یا اتهام بکنی و به آنها به دیده مجرم یا متهم بنگری و یا خدای ناکرده با آنان برخورد غیر اسلامی داشته باشی. مردم باید در جمهوری اسلامی احساس امنیت و عدالت بکنند، نه اینکه با رعب و وحشت و هراس دنبال زندانی خود بگردند و یا وقتی مراجعه می کنند، با برخوردهای غیر اسلامی روبرو شوند یا با آنها هم به عنوان یک مجرم یا متهم برخورد شود. حیثیت و شرف افراد باید در جمهوری اسلامی محفوظ بماند».
و به راستی خود ایشان نمونه مجسم این گونه معیارها بودند. معمولا وقتی با افراد مجرم و یا متهم برخورد می کردند، رفتارشان چنان در آنها موثر بود که باور می کردند چیزی جز حق و عدالت در این جایگاه راه ندارد و با رغبت کامل آماده پذیرفتن همه عواقب امر می شدند و این جرئت و جسارت را به خرج می دادند که هرچه در نهان دارند، بیرون ریزند و با ایشان در میان بگذارند. خانواده این افراد هم معمولا با اینکه از قاطعیت ایشان در اجرای حکم مطلع بودند و نوع برخوردهایشان را در مصاحبه های تلویزیونی و مطبوعاتی دیده بودند، لکن وقتی برخورد با ابهت همراه با رافت ایشان، خصوصا تحمل شنیدن حرف های مخاطب را می دیدند، احساس آرامش و خود را برای اجرای عدالت آماده می کردند. نمونه این گونه برخوردها، سعادتی عضو زندانی سازمان مجاهدین خلق و خانواده او بود.
نکته چهارم اینکه شهید قدوسی وقتی که دادگاه حکم کسی را صادر می کرد و یا مقدمات تحقیق و لزوم دستگیری فردی را روشن می ساخت، به هیچ وجه از تصمیم متخذه عدول نمی کردند و مجال فوت وقت را نمی دادند و قاطعانه در مقابل هر گونه اعمال نفوذ می ایستادند. در این زمینه، نمونه های بسیاری قابل ذکر است که بعضی به حیات و آبرو و سرنوش این مملکت مرتبط بوده است. برای مثال دستگیری خسرو قشقائی، اعدام بعضی از خوانین فاسد بلوچ، اعدام گروهی از صاحب منصبان عالی رتبه رژیم منحوس پهلوی، اعدام افراد وابسته به گروهک ها، بستن روزنامه های ضد انقلابی، دستگیری قطب زاده و امیر انتظام، اعدام فرخ روی پارسا و... و در این میان آنچه که مطرح نبود، موقعیت اجتماعی و اقتصادی سیاسی افراد بود. واقعا در اجرای عدالت، همه نزد ایشان بالسویه بودند و اگر اعمال نفوذی را احساس می کردند، قاطع تر و سریع تر به اجرای تصمیم خود می پرداختند و این خصیصه در این اواخر برای نوع افراد جا افتاده بود که اگر توصیه هایشان کار را خراب تر نکند، قطعا بهتر نمی کند.
موارد زیادی از زمان بنی صدر در ذهنم وجود دارد که به رغم فشارهای مستقیم و غیر مستقیمی که اعمال می کرد تا به خواسته ها و اهداف خودش دست یابد، شهید قدوسی با صراحت و بعضی از مواقع با تهدید، جلوی هر گونه دخالت های غیر مسئولانه را می گرفتند. نمونه های بارز آن مسئله احسان نراقی و مسئله طاغوت زدائی و تحقق حجاب اسلامی در ادارات بود که ایشان با صدور احکامی و دادن ماموریت به افراد، به رغم فشارهای بنی صدر، اقدامات لازم را حتی المقدور انجام دادند و یا در مورد بعضی خوانین خائن مناطق جنوبی ایران که دستگیر شده بودند و یا باید حکم دادگاه در موردشان اجرا می شد و بنی صدر قصد دخالت های غیر مسئولانه را در این زمینه داشت، سریعا تصمیمات را اجرا می کردند.
آخرین نکته ای که موکدا مورد نظر شهید قدوسی بود، رسیدگی به امور زندانیان عموما و زندان بلا تکلیف خصوصا بود. این مسئله را شهید محمد کچوئی، سرپرست سابق زندان اوین و بعد ازآن مسئولین دادسرای انقلاب اسلامی مرکز کاملا دریافته بودند که وقتی ایشان وارد زندان می شد، اولین و مهم ترین سئوال، تعداد زندانیان بلا تکلیف و تعداد پرونده های رسیدگی شده منتهی به صدور حکم بود که سر این مسئله چندین بار عصبانی شده بودندکه چرا باید پرونده هائی از قبل مانده و فردی بیش از دو سال زندانی کشیده باشد، بدون اینکه پرونده اش مورد رسیدگی قرار گرفته باشد. شهید قدوسی بارها تاکید می فرمودند تا جائی که لازم است به غیر از موارد گروهک ها باید از زندانی کردن افراد خودداری کرد، مگر اینکه بیم فرار زندانی برود و زمانی که این بیم نیست، با قرار وثیقه یا کفالت تا زمانی که موعد رسیدگی به پروند نرسیده است، فرد را آزاد نمایند. ایشان در مورد وابستگان به گروهک ها کفالت و وثیقه را جایز نمی دانستند و معتقد بودند با بودن آنها در زندان، هم مردم از دست آنها در امان هستند و هم خود آنها این فرصت را پیدا می کنند با واقعیت های جمهوری اسلامی آشنا شوند.
با توجه به عنایتی که شهید قدوسی نسبت به سرکشی به امور رفاهی و رسیدگی به پرونده زندانیان داشتند، عمدتا زمانی که به شهرستانی مسافرت می کردند، یکی از برنامه های جدی شان بازدید از زندان آن منطقه بود و سعی می کردند یا خودشان و یا به وسیله افراد دیگر، با تک تک افراد زندانی تماس داشته باشند و صحبت ها و مکشلات و دردهایشان را بشنوند تا حق مظلومی پایمال نشود. ایشان موکدا به برادران مسئول سفارش می کردند که از لحاظ رفاهی و تبلیغی زندانیان برسید تا زندان جمهوری اسلامی محل تربیت و اصلاح و رشد باشد.
د- دیدگاه و عملکردهای شهید قدوسی درباره نیروهای مخالف انقلاب اسلامی:
شهید قدوسی از زمره کسانی بودند که به حق و با تمامی وجودشان به عظمت این نقلاب خونبار و رهبری پیامبرگونه آن و خون های پاکی که در راه تکوین و رشد آن ریخته شده بود، پی برده بودند و لذا لحظه ای حاضر نبودند شاهد جریانات و حرکت هائی باشند که در جهت مخالفت این انقلاب به وجود آمده بود. آخرین سخنانی هم که در آخرین لحظات زندگی پربارشان می فرمودند حاکی از نگرانی از وضعیت بعضی از نهادهای انقلابی بود که مبادا حالات غیر خدائی در آنها نفوذ کند و موجب انحراف آنها از راستای انقلاب اسلامی شود.
مرحوم قدوسی با عنایت به درک صحیحشان از انقلاب معتقد بودند که باید به هر شکل که شده، علف هرزهائی را که در مسیر این حرکت توفنده رشد می کنند، از بین برد و زمینه های رشد آنان را خشکاند. به همین دلیل بود که ایشان از همان ابتدا و در دوران دولت موقت انقلاب عقیده داشتند که نیروهای مخالف انقلاب باید در اولین فرصت ریشه شان کنده شود و از برخوردهای سیاسی مصحلت جویانه ای که از آنها بوی مماشات و انفعال و سازش می آید، شدیدا احتراز کرد. ایشان از اهمان ابتدا، با گروهک ها و بارور شدن نهال خیانت میوه چینان انقلاب، با قاطعیت کامل برخورد می کردند و به برادران مسئول درمرکز و در شهرستان ها موکدا اصرار می کردند به جای آنکه عمده نیروهایشان را صرف مسائل قبل از انقلاب و پیگیری آنها می کنند، بخش عظیم نیروها را در راه شناسائی عوامل بالقوه و بالفعل ضد انقلاب به کارگیرند. این اعتقاد و قاطعیت ایشان، سرعت عمل فوق العاده ای به برادران سپاه پاسداران و کمتیه های انقلاب داده بود.
در اینجا بد نیست در حد اختصار به کیفیت برخوردهای ایشان با نیروهای مخالف انقلاب با ذکر شواهد تاریخی اشاره کنیم:
1- مجاهدین خلق:
مجاهدین خلق حرکت های مخالفت آمیز خود را در سطح جامعه در محدوده صدور اعلامیه ها آغاز کردند که با انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی به اوج خود رسید. شهید قدوسی اصرار داشتند که از همان آغاز کار جلوی آنها گرفته و تمام فعالیت هایشان تحت کنترل قرار گیرد تا نتوانند با کمال آزادی و استفاده از جو دمکرات مآبانه موجود به فریب جوانان بپردازند و با پخش شایعات بی اساس در مورد انقلاب و شخصیت های آن، در سطح جامعه تزلزل ایجاد و یا با تجمع در مکان های حساس شهر و تظاهرات، آرامش و امنیت را از جامعه سلب کنند؛ به همین خاطر بود که با حرکت های حزب اللّه که عملا مانع تحرک فعال آنها در سطح شهر می شد، مخالفتی نداشتند، هرچند معتقد بودند باید جلوی هرج ومرج و حرکت های آنارشیستی و بی هدف گرفته شود، لکن ایجاد زمینه مناسب برای فعالیت های گروهک های ضد انقلاب و گذاشتن امکانات و ساختمان و... در اختیار آنها را استفاده صحیح از مسئله آزادی و دموکراسی تلقی نمی کردند و دقیقا آن را مخالف نظام جمهوری اسلامی می دانستند و توجه خاصی نسبت به جوانانی داشتند که به خاطر پخش اطلاعیه های تحریک آمیز و یا فروش نشریات ممنوعه مجاهد، دستگیر شده بودند، ارتباط با ولیّ زندانی و گرفتن تعهد از او برای آزادی فرد زندانی بود که نفس این عمل، تبعات روانی قابل توجهی داشت.
شهید قدوسی معتقد بودند که به هیچ وجه به عناصر مجاهدین خلق ودیگر گروهک های التقاطی و الحادی نمی توان اطمینان کرد، زیرا با توجه به ساختار عقیدتی این گروهک ها، آنها دیر یا زود با نظام جمهوری اسلامی درخواهند افتاد و برخورد قهرآمیز خود را با آن شروع خواهند کرد؛ لذا گویا در اواسط سال 95 بود که در جلسه ای بسیار خصوصی تصمیم گرفته شد که در ارتباط با پرونده سعادتی و جاسوسی به نفع بیگانه، تعدادی از کادرهای رهبری مجاهدین خلق دستگیر شوند. بنا بود بدون اینکه حتی نزدیک ترین افراد به آنها از جریان مطلع شوند، عملیات دستگیری آغاز شود. مرحوم قدوسی روی این نکته تاکید داشتند که این عملیات باید با کمال سرعت و قاطعیت شروع شود که هم دشمن غافلگیر شود و عناصر رهبری و کلیدی آن دستگیر شوند و هم آن کسانی که فعلا صلاح نمی بینند این کار صور گیرد، در برابر عمل انجام شده قرار گیرند.
لکن به علت بعضی از ملاحظات که باید بگویم عمدتا ملاحظات سازمانی و گروهی بود، اولا مسئله در طیف وسیع تری مطرح شد و ثانیا به لطائف الحیل که جای گفتگوی آن فعلا ممکن نیست، جلوی این کار گرفته شد و مسئله در مسیر دیگری قرار گرفت. (این جریان از حساس ترین مسائل زمان انقلاب در رابطه با مجاهدین است که به علت در نظر گرفتن بعضی از مصالح عمومی و شرایط اجتماعی از بیان جزئیات آن خودداری می شود).
بعد از آن واقعه و احساس خطر جدی از سوی رهبری مجاهدین، اجمالا قرار شد که عناصر شناخته شده و حساس مجاهدین، تحت تعقیب و مراقبت قرار گیرند که این کار هم به علت گستردگی، عملا به طور جدی تحقق نپذیرفت، لکن از آن زمان که احساس شد باید برخورد هماهنگ و همه جانبه ای در مورد گروهک های مخالف انقلاب از طرف مسئولین صورت گیرد، جلسه ای به ابتکار نخست وزیر تشکیل شد تا درباره ابعاد مسئله و رده بندی گروه های سیاسی مخالف با انقلاب و نحوه برخورد با آنان به طور مشخص گفتگوهائی به عمل آید. حاصل آن جلسات پربار، صدور اطلاعیه بسیار مهم ده ماده ای دادستانی کل انقلب بود که خود حدیث مفصلی دارد. بعد از صدور آن اطلاعیه، شهید قدوسی به طور جدی تر و سازمان یافته تری تلاش هماهنگ و منظم خود را درمورد گروهک های ضد انقلاب شروع کردند و با تقسیم مسئولیت ها، ستادی تحت عنوان «ستاد پیگیری اطلاعیه دادستانی کل انقلاب» به وجود آمد.[2]
بی گمان همه دست اندرکاران در آن زمان و کلیه افرادی که به شکلی به مسئله گروهک ها مرتبط بودند، معتقدند که در جلسات و نشست های تصمیم گیری موضع شهید قدوسی در مقابل گروه های ضد انقلاب، ویژگی خاصی داشت و اگر نگوئیم قاطع ترین موضع و کامل ترین آنها بود، دست کم موضع ایشان را در آن شرائط، قاطع ترین آنها بدانیم. حتی بعضی مواقع که ایشان اصرار داشتند که موضع خاص خودشان اعمال ششود و قانونا هم حق ایشان بود که تصمیم خود را عملی نمایند، تنها به این خاطر که بنا شده است کارها به طور جمعی انجام شود، به رغم اینکه بر اعتقاد خود پابرجا می ماندند، لکن از انجام آن خودداری می نمودند. به همین دلیل بود که برادران مسئول سپاه احساس کرده بودند که از میان مسئولین طراز اول مملکتی، شهید قدوسی از جمله افراد بسیار نادری است که خطر واقعی گروهک های ضد انقلاب را درک کرده اند و در تحقق اهدافش، هیچ صلحت خاصی سیاسی جز انجام رسالت الهی مد نظر ندارد.
بعد از تشکیل ستاد پیگیری و هماهنگی بالنسبه کاملی بین نیروهای اطلاعاتی و عملیاتی، شهید قدوسی با همکاری برادران سپاه و دولت تصمیم به تشکیل سمینار توجیهی مشورتی برای مسئولین دادگاه های انقلاب و مسئولین اطلاعات سپاه و معاونین سیاسی اداری استانداری ها در سطح کل کشور گرفتند و با تنظیم موضوعات مستحدثه در مورد گروهک ها و بیان حکم شرعی آنها که در آن شرائط بسیار قابل توجه بود و شاید اولین قدمی بود که در این زمینه برداشته می شد، زمینه های وحدت رویه قضائی را در ارتباط با مسائل گروهک های ضد انقلاب به وجود آوردند. سخنرانی قاطع و کوبنده و صریع و پرمحتوای ایشان در جلسات سمینار، هنوز هم در گوش برادران شرکت کننده، خصوصا قضات محترم دادگاه های انقلاب طنین انداز است. تشکیل آن سمینار، در شرائط حساس آن زمان، به راستی در نوع خود از اقدامات اساسی و سازمان یافته ای است که باید در تاریخ انقلاب اسلامی ایران و سرکوبی نیروهای ضد انقلاب باقی بماند؛ زیرا بعد از آن بسیار شاهد بودیم که جلسات همانند این سمینار در ابعاد کوچک تری در مناطف مختلف کشور برگزار شد و با تبعاتی که داشت، خصوصا تحقق هماهنگی بین نیروهای ذی ربط و درگیر، عملا نیروهای ضد انقلاب را دچار سردرگمی کرد و امکان هر گونه حرکت حساب شده و ابتکاری را از آنان سلب نمود.
پس از آنکه وقایع روزهای 25 تا 30 خرداد اتفاق افتادند که به دستگیری تعداد بسیاری از فریب خوردگان منحرف منجر شد و دامنه کار در طیف وسیع تری مطرح گردید. شهید قدوسی با سرکشی های منظم به زندان اوین و رسیدگی به امور زندان و تشکیل دادگاه های فوق العاده و با همکاری برادران مسئول دادسرای انقلاب اسلامی مرکز، گام های محکمی در جهت محو و نابودی گروهک های ضد انقلاب برداشتند و به رغم اینکه از این حوادث و فریب خوردن عده ای جوان کم سن و سال، جدا ناراحت بودند، لکن موکدا اصرار داشتند و به خاطر اجرای عدالت اسلامی و حفظ سلامت جامعه و بقای انقلاب، باید قاطعانه و با سرعت هرچه بیشتر احکام اسلامی نسبت به مجرمین اجرا شود و هیچ گونه اغماض و اهمال و سستی صورت نگیرد. به همین علت بود که با تماس های مستمر با شهرستان ها مراقب بودند که مبادا کوتاهی در امر مبارزه با ضد انقلاب شود و کیان انقلاب به خطر افتد و اختیاران بیشتری به قضات شرع و دادستان ها داده شد که کمتر در اجرای تصمیماتشان نیاز به تماس با مرکز و یا ارسال پرونده به دادگاه عالی داشته باشند. سرعت عمل و اعمال قاطعیتی که در آن روزها صورت گرفت، عملا باعث شده زمینه های اجتماعی و گستردگی و خیابانی کردن فعالیت های ضد انقلاب در جامعه از بین برود.
پیدایش واقعه جانگداز هفت تیر و شهادت مظلومانه و دردناک آیت اللّه دکتر بهشتی و هفتاد و چند تن از یارانش به راستی کمر مرحوم قدوسی را شکست. گرچه ایشان مصمم تر به کار خویش ادامه داد، لکن غبار اندوه فراوانی که بر قلب مبارکش نشست، جز با ایستادن ضربان قلبش زدوده نشد. آن چنان از این فاجعه مولمه عقده ای در دلش جای گرفت که همیشه تکرار می کرد که چرا من همراه آقای بهشتی نرفتم. بد نیست بدانید که ایشان طبق دعوت مرحوم شهید بهشتی قرار بود آن شب نیز مانند بعضی شب های دیگر در آن جلسه شرکت کنند که به همین خاطر از دادستانی به طرف دفتر حزب جمهوری حرکت می کند که یکباره در نیمه راه تصمیم می گیرند به منزل مراجعه کنند، اما بعد از آن شب همواره اظهار تاسف می کردند که چگونه شد من برگشتم و به دفتر حزب نرفتم و این را نشانی از بی سعادتی خود می دانستند.
از همان لحظاتی که خبر واقعه به گوش ایشان می رسد، از منزل خارج و روانه بیمارستان ها می شوند، لکن وقتی با جسد به خون آغشته و در هم کوبیده آن عزیز انقلاب برخورد می کنند، نمی توانند خود را کنترل کنند.
قدوسی با آن عظمت روح، کسی که تا به حال اشک او دیده نشده است، در اینجا می گرید و خون هم می گرید که دوستان شاهد قضیه، از ترس بروز وقایع ناگوار نسبت به جانش، ایشان را از سردخانه خارج می کنند. (و راستی از آن تاریخ به بعد آن چنان شکسته دل می شودت که هر کسی در برخورد اول با ایشان این شکستگی را در سیمایشان احساس می کرد. کمتر روزی بود که ایشان به یاد شهید بهشتی نیفتد یا اشتباها شماره تلفن سیاسی او را نگیرد و یکباره به یادش می آمد بهشتی اینجا نیست که تلفن را بردارد و گوشی را با هزار افسوس بر زمین می گذاشت.
شهادت فرزندان راستین انقلاب: مرحوم باهنر و مرحوم رجائی نیز ضربه دیگری به روح بزرگ ایشان وارد می کند و راستی بعد از آن واقعه، بی تابی را می شد به راحتی در وجود شهید قدوسی احساس کرد. اغلب اوقات غبطه می خوردند که چرا من پیش آنان نیستم و یا خوشا به حال آن آقایان(شهید بهشتی و شهید رجائی و شهید باهنر) که پیش هم هستند.
بعد از حادثه 8 شهریور بود که با همکاری برادران سپاه و دادسرای انقلاب اسلامی، تلاش های جدی تر چه در امور دستگیری ها و چه در سرعت بازپرسی های دادسرای انقلاب صورت می گیرد، لکن در همین شرایط و با اینکه التهاب و بی تابی همه جای جامعه را فراگرفته است، زمانی که برادران اعزامی از سپاه برای بازپرسی در دادسرای انقلاب خدمت ایشان می رسند، تکیه سخنانش بیشتر در حفظ موازین اسلامی در برخورد با متهمین و مجروحین است و اصرار بر اینکه مبادا جو حاکم بر جامعه موجب شود که شما از محدوده ضوابط اسلامی خارج شوید.
2- لیبرال ها و بنی صدر:
شهید قدوسی با توجه به برداشتی که از تفکر اسلامی داشتند، ذاتا با هر گونه حرکت میانه رو و گام به گام که نهایتا سر از التقاط درمی آورد، مخالف بودند و لذا از همان ابتدا به رغم سکوتش به علت در نظر گرفتن مصالح عمومی جامعه، شدیدا با دولت بازرگان و عملکرد آن مخالف بودند و در جلسات خصوصی گله های بسیاری از رفتار آنان داشتند و معتقد بودند اگرچه در بین کارگزاران اصلی آن، افراد متقی و متینی وجود دارند، لکن ترکیب دول موقت، ترکیبی نیست که بشود اداره یک کشور انقلابی اسلامی را به آنان سپرد. به همین دلیل بود که ایشان در اجرای احکام و اقدامات اساسی انقلابی به هیچ وجه رعایت حرکت های سازشکارانه و گام به گام دولت موقت را نمی کردند که نمونه آنها خراب کردن مرکز فحشاء و فساد در میدان گمرک تهران، رسیدگی به امور گمرکات، مسئله طاغوت زدائی در ادارات دولتی و موارد مشابه بود که به رغم مخالفت های شدید دولت انقلاب به کار خود ادامه داد.
بعد از دولت موقت و روی کار آمدن شورای انقلاب و مالا دخالت های بنی صدر در امور، به علت شناختی که از قبل نسبت به بنی صدر و ایادیش داشتند، قاطعانه با هر گونه حرکات موذیانه و تخریبی آنان برخورد می کردند که نمونه های آن را می توان دستگیری چند تن از مشاورین منحرف بنی صدر، دستگیری بعضی از عناصر دفتر ریاست جمهوری، ممنوع الخروج کردن علی رضا نوبری به علت اهانت به اجرای احکام اسلامی در تلویزیون و... نام برد که به رغم فشارهای موکد بنی صدر و... صورت گرفت و ایشان هرگز از موضع خود عقب ننشستند. نوع نامه ها و توصیه ها و بعضا تهدیدهای بنی صدر در این موارد قابل ذکر است که نمونه هائی از آن موجود است.
برخوردهائی که ایشان با حسن نزیه و مقدم مراغه ای و امیر انتظام نمود، نمونه های دیگری از برخوردهای قاطعانه ایشان در مقابل حرکت های لیبرالی در جامعه بود. به راستی می توان ادعا کرد کمتر کسی جز ایشان می توانست چنین برخوردهائی با این افراد بنماید و اگر همکاری عوامل اجرائی هم در آن شرایط به طور جدی تری یاریگر ایشان بود، طبیعتا موفقیت های بیشتری کسب می شد و درست در این شرایط بود که ایشان به رغم بازی های دموراتیک دولت انقلاب که برای ساواکیان هم زمینه تظاهرات فراهم می کرد، 4 روزنامه را قاطعانه بستند و جلوی بسیاری از خطرات احتمالی را گرفتند که این حرکت را باید یکی از خدمات بسیار شایسته در جلوگیری از سلطه و جنگ الحاد و تردید در جامعه دانست. اگرچه در آن زمان، ایشان آماج تهمت ها، جسارت ها و اهانت و لعن های خودی های جاهل و ناخودی های مزدور قرار گرفتند و روزنامه هائی هم بعضا جسارت و عمامه امام امت را با پرچم امریکا تزیین کردند.
به جائی رسیده ام که دیگر به راستی قلم از نگارش باز نمی ایستد و می خواهد بگوید و باز بگوید از آنچه که دیگران هیچ نگفته اند. خدایا!تو گواه و شاهدی که من نیز نتوانستم آنچه را که مدیون این انقلاب و شهدای پاکباز آن هستم، ادا نمایم، خصوصا نسبت ه شهیدی که هم در زمان حیاتش در غربت زیست و هم در زمان شهادتش غریب و مظلوم ماند. کسی که در آن شرایط، به حق بزرگ ترین نقش را در زمینه مبارزه با ضد انقلاب در آن شرائط ایفا کرد؛ کسی که جرئت کرد که به عنوان حافظ دستاوردهای انقلاب، دستور دستگیری رئیس جمهوری خائن این کشور را صادر کند؛ کسی که حتی لحظه ای به مقام دنیایی اش نیندیشید و همیشه خوف از این داشت که مبادا نتواند در مقابل خدا و رسول اللّه و بقیه اللّه الاعظم پاسخگو باشد؛ کسی که با تربیت عناصر مخلص و متدین و فاضل، پی ریزی حرکتی نو و سالم را در این کشور آغاز کرد؛ کسی که حاضر نشد حتی برای لحظه ای تسلیم جو و شرائط کاذب و غیر خدائی جامعه شود، اگرچه آماج تهمت ها و فحش ها قرار گرفت، کسی که به امام تعبد داشت کسی که با بالاترین درجه تب و درد فراوان در ناحیه شکم، به خاطر خلق خدا لحظه ای نیاسود و کسی که به راستی قلب پردرد و شکوه اش جز با شهادت آرام نمی شد. سلام علیه یوم ولد و یوم مات و یوم یبعث حیا*
پی نوشت ها:
[1] مرحوم قدوسی صریحا معتقد بودند که نظام حاکم بر یک تشکیلات با تعویض مهره های کلیدی آن قابل تغییر نیست و باید این تغییر در تمام سطوح با حرکت حساب شده ای صورت گیرد و لذا در رابطه با شورای عالی نیز همین اعتقاد را داشتند که با تنظیم مواد قانوی مشخص سدهای موجود در اعطای مسئولیت های قانونی در سطح بالا را بشکنیم تا بتوانیم افراد مورد اعتماد را در حساس ترین مسئولیت ها بگماریم و...
[2] بیان حال تلاش های این ستاد و نقش عظیم آن در بحرانی ترین شرائط مملکت درخور فرصت و زمان دیگری است.