مقدمه
نهضت عاشورا به یقین، تجلی گاه نبرد حق و باطل در تاریخ بشریت است. هرچند این نهضت در کمتر از یک روز اتفاق افتاد، اما تأثیرات شگرف آن، چنان در عمق دلها اثر گذاشته است که با گذر سالها از آن واقعه همچنان ندای «هل من ناصر ینصرنی» اباعبدالله(ع) در گوش و دل آزادگان جهان از هرکیش و مذهبی طنین انداز است و تعداد لبیک گویان به این ندای آزادگی و جوانمردی روز به روز در حال افزایش است.
حماسۀ خونین عاشورا، مملو از نقش آفرینی زنان و مردان پاکی بود که یا در رکاب حضرت به فیض شهادت نایل شدند و یا مقام رسالت پیام کربلا را به دوش کشیدند. در این میان، به دلاوری و از جان گذشتگیهای زنان کمتر توجه شده و چه بسا فقط به حماسه های اسوۀ مقاومت زینب کبری(ع) و نقش وی در پیام رسانی بسنده شده است.
بدیهی است این مقاله گنجایش بررسی همه جانبه تلاش زنان را ندارد. از این رو، به معرفی اجمالی زنانی می پردازیم که در نهضت عاشورا تلاش کرده اند.
نقش زنان در واقعۀ عاشورا
درخشش حضور زنان در مقطع پیش از قیام، به خصوص در روزهای پیش از واقعۀ عاشورا، نمادی از حضور مسئولانه در جهت حمایت از ولایت و سرمشقی برای زنان مسلمان تا قرن حاضر است. در این میان، به زنانی که نقش اثرگذاری در حمایت از قیام داشته اند می پردازیم.
زنان حمایت گر
ماریه بنت منقذ عبدیوی
ماریه از شیعیان بصره بود که خانۀ خود را محلی برای تجمع شیعیان و دوستداران اهل بیت(ع) قرار داده بود و بیشترین فعالیتهای شیعی در منزل ایشان اتفاق می افتاد (طبری، ابن جریر، تاریخ الطبری 1375: 4/ 263).
او در امتداد همان رسالتی که خدیجه(ع) در بذل ثروت خود در راه نشر اسلام کوشید، قدم برداشت و ثروت خود را در خدمت نهضت عاشورا قرار داد.
چون اخبار تحولات کوفه و درخواست بزرگان آن شهر در دعوت از امام، به بصره رسید، شیعیان بصره در خانۀ ماریه اجتماع کردند و دربارۀ رهبر امت اسلامی و نابسامانیهای جامعه به بحث پرداختند؛ بدان حد که گروهی تصمیم به همراهی با نهضت امام حسین(ع) گرفتند و برخی نیز با نوشتن نامه، از امام درخواست حضور در بصره را کردند که امام، سفیر خود، سلیمان را روانۀ بصره کرد (سماوی، ابصار العین فی انصار الحسین 1419: 25).
ثمرۀ اجتماعات موجود در خانۀ ماریه آن بود که تعدادی از شیعیان بصره همچون یزید بن ثبیط، ادهم (سماوی، 1419: 157). و سیف، راهی کربلا شدند و در کنار امام حسین(ع) به شهادت رسیدند (ابی مخنف، وقعة الطف 1367: 103).
دلهم دختر عمرو
بصیرت دلهم، همسر زهیر بن قین نسبت به امام زمان خود باعث شد تا در دوران بحرانی زندگی زهیر که در دو راهی جهنم و بهشت قرار گرفته بود، شوهرش را به حمایت از خاندان پیامبر اسلام فرا بخواند.
دلهم همسر زهیر که از دعوت امام حسین(ع) برای یاری خاندان پیامبر باخبر شده بود به شوهرش گفت: سبحان الله! فرزند رسول خدا دنبالت می فرستد؛ تو سرباز می زنی و نمی روی! برو و صحبتش را بشنو و بعد برگرد.
زهیر با سخن همسر خود دگرگون شد و نزد امام حسین(ع) رفت و با چهره ای شاداب برگشت و دستور داد که خیمه اش را در کنار خیمۀ امام بر پا کنند (همان: 162). او همسرش را به خویشاوندان خود سپرد تا مراقب او باشند. دلهم به زهیر گفت: حرکت کن! خدا به تو خیر دهد. خواهش من این است که روز قیامت در پیشگاه جد بزرگوار امام، به یاد من باشی (ابن جوزی، تذکرة الخواص 1403: 226؛ امین، اعیان الشعیه 1403: 3/ 381).
طوعه
او که کنیز اشعث بن قیس بود، پس از آزادی، به ازدواج اسید حضرمی درآمد (ابی مخنف، همان: 126 - 127). چون مسلم بی وفایی کوفیان را دید، در کوچه های کوفه آواره گردید، تا به خانۀ طوعه رسید که منتظر فرزند خویش بود. مسلم شربت آبی را از او طلب کرد. طوعه نیز کوزۀ آبی را مهیا کرد و چون آگاه شد که آن غریب، مسلم بن عقیل است، او را در سرای خویش جای داد. چون پسر طوعه آمد، مادر به فرزندش گفت: مسلم بن عقیل نزد ما آمده و به ما پناه آورده و اینک در خانه است؛ من او را خدمت می کنم و از خدای تعالی طمع ثواب دارم. پسر طوعه، به طمع پاداش ابن زیاد، محل اسکان مسلم را به ابن زیاد خبر داد (همان: 127 - 128).
زنان حماسه ساز
در مورد زنان حماسه ساز در واقعۀ کربلا در دو محور می توان سخن گفت: یکی آنکه آنان چه کسانی بودند، دیگر آنکه چه نقشی داشتند. ابتدا به مادران دلاوری می پردازیم که چون صدای غربت اباعبدالله(ع) را شنیدند، فرزندان خود را امر به یاری ایشان کردند و رضایت خود را از فرزندان، منوط به حمایت از اباعبدالله(ع) دانستند.
1. زینب کبری مادر عون (أبوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین 1372: 91).
عون در روز عاشورا به میدان جنگ آمد و این رجز را می خواند:
اگر مرا نمی شناسید بدانید که من فرزند جعفر هستم، شهید راستینی که در بهشت از همه تابان تر است.
او در بهشت با بالی سبز در پرواز است و در روز محشر همین شرافت، او را بس است. او پس از کشتن سه سوار و هجده پیاده، به دست عبدالله بن قطنة طائی کشته شد (بلاذری، انساب الاشراف 1417: 3/ 406). آنچه در عملکرد حضرت زینب(ع) گفتنی است، برخورد ایشان در مواجهه با کشته شدن فرزند است که جهت دوری از شرمندگی ابی عبدالله(ع) از خیمه ها بیرون نرفت.
2. رباب مادر عبدالله بن الحسین(ع) (قمی، نفس المهموم 1405: 264 و 275) (علی اصغر)
او دختر امرء القیس است. پدرش در روزگار خلیفۀ دوم از مسیحیت به دین اسلام گروید و در آن هنگام، رباب به همسری امام حسین(ع) درآمد. او مادر عبدالله (امین، سید محسن، اعیان الشعیه 1403: 6/ 449). و سکینه است.
او در کربلا کشته شدن فرزندش عبدالله را به چشم دید. رباب پس از عاشورا، همراه کاروان اسرا به دمشق رفت (ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق 1415: 69/ 120). در حالات زندگی وی گفته اند: فقط یک سال پس از واقعۀ کربلا زنده بود (همان: 69/ 120).
3. رمله (أبوالفرج اصفهانی، همان). مادر قاسم بن الحسن(ع) (همان: 87؛ سماوی، همان: 72). که نظاره گر جنگیدن و شهادت فرزندش بود.
قاسم هنوز به حد بلوغ نرسیده بود (مجلسی، بحارالانوار 1403: 34/ 45). ابی مخنف در مقتل خود می نویسد: او چهارده سال داشت (ابی مخنف، همان: 125).
4. مادر عبدالله بن الحسن(ع).
عالمان رجال و تاریخ و نسب دربارۀ مادر عبداللّه بن حسن به اختلاف سخن گفته اند: گروهی او را ام ولدی (شیخ مفید، الارشاد فی ;معرفة حجج اللّه علی العباد 1413: 2/ 20؛ طبری، همان: 5/ 468؛ اصفهانی، همان: 89). به نام نفیله (ابن جوزی، همان: 195). یا حبیبه دانسته اند. گروهی دیگر او را دختر سلیل (اصفهانی، همان: 89؛ سماوی، همان: 132). یا شلیل (سماوی، همان: 73). بن عبداللّه بجلی و نامش را رَمْله (حسینی حائری شیرازی، الذخیرة الدّارین فیما یتعلّق بسیدنا الحسین(ع) 1345: 149؛ مامقانی، تنقیح المقال 1352: 2/ 178). نوشته اند.
5. رقیه مادر عبدالله بن مسلم (أبوالفرج اصفهانی همان: 62.). پدرش امیرمؤمنان علی(ع) و مادرش صهباء، ام حبیب، دختر عباد بن ربعیه است (أبوالفرج اصفهانی همان: 98؛ ابن جوزی، همان: 229؛ سماوی، همان: 89 - 90). رقیه با عموزادۀ خود مسلم بن عقیل ازدواج کرد (مجلسی، همان: 42/ 74). حاصل این ازدواج عبدالله و علی بودند. او در کربلا حضور داشت و شاهد شهادت فرزندش عبدالله بن مسلم بود (سماوی همان: 224).
7. مادر عمرو بن جناده که فرزند خود را که هنگام شهادت به نقلی 21 سال (مقرم، مقتل الحسین 1394: 253). و بنا به نقلی دیگر یازده، یا نه سال بیشتر نداشت (مامقانی، همان: 2/ 327). امر به جنگ با دشمنان و دفاع از امام حسین(ع) کرد.
این زن که به همراه شوهر خود (جنادة بن کعب) و فرزندش عمرو، از مکه به کاروان امام پیوسته بود، هنگامی که در کربلا همسر وی به شهادت رسید، او فرزندش را به خیمۀ امام فرستاد تا با اجازۀ آن حضرت به میدان رزم رود. امام حسین(ع) نخست از اجازه دادن خودداری کرد و چون عمرو از رضایت مادر خبر داد، امام نیز به او اجازه داد (خوارزمی، مقتل الحسین 1418: 2/ 25).
8. مادر عبدالله کلبی که او نیز بر اساس آنچه سیدبن طاووس ذکر کرده است مادرش او را به جهاد ترغیب می کرد.
9. حسنیه، از جزئیات زندگی او اطلاع کاملی در دست نیست. امام حسین(ع)، وی را از نوفل بن حارث بن عبدالمطلب خرید و به عقد ازدواج مردی به نام سهم در آورد. حسنیه، کنیز امام حسین(ع)، که در منزل امام سجاد(ع) خدمت می کرده همراه سیدالشهدا(ع) با پسرش منجح بن سهم به کربلا آمد (مامقانی، همان: 3/ 247؛ کحاله، اعلام النساء، 1402: 299). در تنقیح المقال آمده است که منجح به همراه مادرش حسنیه نیز در کربلا حضور داشته است (مامقانی، همان: 3/ 247). منجح در رکاب اباعبداللّه الحسین(ع) به شهادت رسید (طوسی، رجال الطوسی 1415: 80.).
10. خوصاء، (سماوی همان: 92). دختر عمروبن عامربن هصان و کنیه اش ام الثغر است (أبوالفرج اصفهانی، همان: 93). وی که با فرزند دلاور خود، جعفربن عقیل(ع) به کربلا آمده و ناظر مبارزه و شهادتش در سرزمین نینوا بود به دست دشمن به اسارت درآمد (کحاله، همان: 299).
11. شهربانو مادر محمد بن ابی سعید بن عقیل، شهربانو از جمله زنانی بود که در کربلا حضور داشت. وی ام ولد و نام فرزندش محمد بن ابی سعید بن عقیل بود (طبری، همان: 5/ 469). شهربانو روز عاشورا صحنۀ شهادت فرزندش توسط هانی بن ثبیت حضرمی را با حالت وحشت و بهت زدگی و بدون سخن گفتن مشاهده می کرد (امین، سید محسن، اعیان الشعیه 1403: 1/ 609؛ عمادزاده، تاریخ زندگانی امام حسین(ع) 1354: 2/ 340).
زنان جنگ کننده
در مرحلۀ دوم از زنان جنگ کننده در واقعۀ عاشورا یاد می کنیم که چون مظلومیت حسین بن علی(ع) را دیدند، چه بسا بعد از شهادت شوهر و یا فرزندان، برای دفاع از امام خود به سوی دشمن حمله کرده و با دستور امام به خیمه ها برگشتند.
بحریه دختر مسعود خزرجی
یکی از زنانی که در کربلا به میدان رزم قدم نهاد و به کارزار پرداخت، بحریه دختر مسعود خزرجی است. وی همسر جناده و مادر عمرو بن جناده است (عمادزاده همان: 2/ 236). هنگامی که همسر وی در کربلا به شهادت رسید، او فرزندش را به خیمۀ امام فرستاد تا با اجازۀ آن حضرت به میدان رزم رود (حسینی حائری شیرازی، همان: 244).
عمرو بن جناده با اجازۀ امام به کارزار پرداخت. دشمن پس از شهادت عمرو، سر او را از تن جدا کرد و به سوی خیمۀ امام پرتاب کرد. مادر عمرو، سر فرزند خود را گرفت و پس از پاک کردن خاک و خون از چهره اش، آن را به صورت مردی از سپاه دشمن کوبید و او را به هلاکت رساند (ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب 1412: 3/ 219). به گفتۀ مورخان، مادر عمرو سپس به خیمه بازگشت و عمود خیمه را برگرفت به سمت دشمن حمله برد (خوارزمی، همان: 2/ 25). و این اشعار را خواند:
انا عجوز فی النساء ضعیفة
أضربکم بضربة عنفیة
بالیة خالیة نحیفة
دون بنی فاطمة الشریفة (همان: 2/ 21).
من پیرزنی ضعیف و ناتوانم؛ نحیف و سالخورده. شما را با ضربتی شدید می زنم تا از فرزندان فاطمۀ شریف دفاع نمایم.
او دو نفر را به درک و اصل کرد (مجلسی، همان: 45/ 27؛ ابن شهرآشوب همان: 3/ 219). سپس امام وی را به خیمه بازگرداند (مقرم، همان: 253). حسین(ع) به او فرمود: «ارجعی رحمک الله فقد وضع الله عنک الجهاد؛ خدا تو را بیامرزد: برگرد که خدا جهاد را از تو برداشته» (شوشتری، قاموس الرجال 1415: 7/ 129).
ام وهب
شیخ صدوق از زنی به نام ام وهب یاد می کند که مسیحی بود و همراه فرزندش وهب نزد امام حسین(ع) آمده، مسلمان شدند (صدوق، الأمالی 1404: 137). البته او غیر از ام وهبی است که در کربلا شهید شده است. چون فرزندش در روز عاشورا به شهادت رسید، سرش را بریدند و به سمت خیمۀ یاران امام حسین(ع) پرتاب کردند. ام وهب، سر فرزند را برداشت و آن را به سمت دشمن انداخت. سر وهب به مردی از سپاه دشمن اصابت کرد و او را کشت (بلاذری، همان: 194). سپس عمود خیمه را گرفت و حمله کرد و دو تن از سربازان را کشت (امین، همان: 1/ 604). در این لحظۀ حساس امام دخالت کرد و اظهار داشت:
اِرْجعی یا ام وَهبٍ، اَنْتِ وَابْنُکِ مَعَ رَسُولِ اللهِ(ص)، فَاِنَّ الْجِهادَ مَرْفُوعٌ عَنِ النِّساء لا یقْطَعُ الله رَجاکِ یا ام وَهَبٍ (بحرانی، عوالم العلوم و المعارف و الاحوال الامام الحسین 1407: 261)؛ برگرد که جهاد بر زنان نیست، تو و فرزندت «وهب» با جد من محمد(ص) در بهشت جای دارید، ای مادر وهب خداوند امید تو را قطع نکند.
ام خلف
وی همسر مسلم بن عوسجه و از زنان برجسته شیعه بود. پس از شهادت مسلم بن عوسجه، پسرش خلف را آماده جنگ کرد. امام حسین از خلف خواست که با کشته شدن پدرش، به سرپرستی مادر بپردازد، ولی مادرش او را تشویق به جنگ کرد و گفت: جز با یاری پسر پیغمبر، از تو راضی نخواهم شد. خلف پس از نبردی دلیرانه به شهادت رسید. پس از شهادتش، سر او را به طرف مادرش پرتاب کردند. او هم سر را برداشته، بوسید و گریست (محلاتی، ریاحین الشریعة فی ترجمة عالمات نساء الشیعة: 3/ 305).
زن شهیده
ام وهب
او همسر عبدالله بن عمیر کلبی است که به همراه همسرش به کربلا آمد. چون عبدالله به میدان رفت و دست چپش زخمی شد، ام وهب ستون خیمه را برداشت و به شوهرش ملحق شد و به او چنین گفت: پدرم و مادرم فدایت. عبدالله بازگشت تا همسر خویش را به جمع زنان برگرداند، اما ام وهب نمی پذیرفت و می گفت: تو را رها نمی کنم تا همراه تو بمیرم. در آن حال امام حسین(ع) به سوی ام وهب رفت و او را دعا کرد و از وی خواست تا به نزد زنان بازگردد؛ زیرا بر زنان جنگ واجب نیست (طبری، تاریخ الطبری 1375: 5/ 430).
ام وهب پذیرفت و به خمیه برگشت. چون عبدالله بن عمیر به شهادت رسید، ام وهب به طرف همسرش رفت و بالای سرش نشست، خاک از صورتش پاک کرد و با او چنین گفت: بهشت بر تو مبارک باد! (بلاذری، همان: 3/ 401؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ 1385: 3/ 291). از خدا می خواهم که مرا همراه تو قرار دهد (مطهری، حماسه حسینی 1365: 2/ 34). شمر به غلام خود، رستم، دستور داد که با ستون خیمه بر سر ام وهب بکوبد. او نیز چنین کرد و سرش را شکافت و آن زن را به شهادت رسانید (ابن اثیر، همان: 4/ 69؛ کحاله، اعلام النساء 1402: 599؛ امین، همان: 1/ 603). او تنها بانویی بود که در کربلا به شهادت رسید (خوارزمی، همان: 2/ 16).
زنان معترض
اعتراض زنان به قاتلان اباعبدالله(ع)، بیانگر نوعی بیداری همگانی در آن روزگار است. لشکریان عمر سعد چنان بی حرمتی به خاندان نبوت را از حد گذراندند که زنانی از دل سپاه عمرسعد که گویی گمراه شده بودند پس از رذالت و پستی لشکریان، آزادگی را سرلوحه خود قرار دادند و از اهل بیت(ع) دفاع کردند.
در حادثه حمله دشمن به خیمه ها، زنی از بنی بکر که از لشکر عمر سعد بود به سمت خیمه ها حمله کرد و از بانوان حرم دفاع کرد.
حمید بن مسلم نقل می کند: زنی از بکر بن وائل با شوهرش در لشکر عمر سعد حضور داشت. زن وقتی دید لشکر عمر سعد پس از کشتن امام(ع) به سوی خیمه ها در حرکت هستند، شمشیری به دست گرفت و به سوی خیمه ها روی آورد و گفت:
یا آل بکر اتسلب بنات رسول الله لا حکم الا لله یا لثارات رسول الله؛ ای قبیله بکر، دختران رسول خدا غارت می شوند و شما نگاه می کنید؟ (ابن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف 1378: 181). حکم و فرمانی جز برای خدا نیست (یعنی از دستور آل امیه نباید اطاعت کرد) ای خونخواهان ذریه رسول خدا حمایت کنید. شوهرش آمد و او را به جایگاهش برگردانید (همان: 113).
حضور معترضان در میان خاندان یزید نیز نشان دهندۀ وحشی گری بنی امیه و بی تأثیربودن تبلیغات سوء آنها در خارجی بودن خاندان پیامبر اسلام بود. هرچند در تاریخ بیش از چند مورد ذکر نگردیده است.
«هند » دختر عبدالله بن عامر و همسر یزید (طبری، همان: 5/ 214 و 500).
وقتی سخنان اعتراض آمیز ابوبرزة اسلمی را با یزید شنید، اعتراض خود را در کشته شدن پسر پیامبر علنی کرد و گفت: «أرأس الحسین ابن بنت رسول الله؛ آیا این سر حسین فرزند فاطمه دختر پیامبر خداست»؟
یزید که از بیداری مردم به وسیلۀ سخنان اهل بیت(ع) مبهوت مانده بود از روی ناچاری گفت:
نعم! فأعولی علیه وحدی علی ابن بنت رسول الله و صریخة قریش! عجل علیه ابن زیاد فقتله! قتله الله (همان: 4/ 352)؛ آری، بر او سوگواری کنید! خدا پسر زیاد را مرگ دهد! در مورد آن حضرت شتاب کرد و او را به شهادت رسانید.
چون زنان حسین(ع)، سر حسین(ع) را دیدند فریاد برآوردند (همان: 7/ 3077). ابن اثیر نیز می نویسد: زنان خاندان یزید و دختران و کسان معاویه فغان برآوردند و ولوله کردند (ابن اثیر، همان: 5/ 2264 - 2265). این موضوع، عمق فاجعۀ کربلا را بیان می کند که حتی دستور دهندگان به این جنایت نیز می خواستند، تظاهر به مخالفت با چنین شیوۀ برخورد با امام حسین(ع) و یارانش کنند و سعی در دلجویی از مصیبت دیدگان و اهل بیت نمایند (بلاذری، همان: 3/ 217).
یزید دستور داد زنان اهل بیت امام حسین(ع) را در خانه ای جداگانه جای دهند. پس از آن، آنان را به خانه یزید بردند و زنان خاندان معاویه، گریه کنان و نوحه گویان به استقبال آنها رفتند و سه روز عزای امام حسین(ع) را گرفتند (طبری، همان: 7/ 3074).
کعب بن جابر که قاتل بریر بود، وقتی وارد خانه شد همسرش نسبت به او تندی کرد و به شدت او را توبیخ و ملامت نمود و گفت: ای فاسق! به قاتلان پسر فاطمه(ع) کمک کردی و بریر را که سید قاریان قرآن بود، کشتی! من هرگز با تو سخن نخواهم گفت (ابن جوزی، همان: 278. ابن اثیر، همان: 3/ 290).
علامه خوارزمی در جای دیگری می نویسد: مردی از طایفۀ کندی، لبادۀ حسین(ع) را که از خز بود به یغما برد. وقتی که به منزلش وارد شد به همسرش ام عبدالله داد تا آن را بشوید و از خون پاک کند. زن که قضیه را فهمید او را به شدت توبیخ نمود و گفت: خبیث! لباس پسر پیغمبر(ص) را از جسدش جدا کرده ای و به من می دهی تا او را بشویم؟ از خانه برو بیرون که تو را نبینم، خداوند قبر تو را با آتش پر کند. از دوستانش نقل کردند که: ما دیدیم دستهای او خشک شده بود و فقر ذلت بار او را فرا گرفته بود و با این حالت مرد (خوارزمی، همان: 2/ 34).
مرجانه مادر عبید الله بن زیاد، حاکم خونخوار، پسر خود را به خاطر حادثۀ قتل حسین(ع)، به شدت ملامت کرد و گفت: «یا خبیث قتلت ابن رسول الله لا تری الجنة ابداً (ابن جوزی، همان: 259؛ مرآة الزمان فی تواریخ الاعیان: 98؛ تذهیب التهذیب: 1/ 156 و 2/ 357).؛ تو ای عنصر ناپاک! فرزند پیغمبر را کشتی به خدا قسم هرگز بهشت را نخواهی دید. هرچند این زن از محبان اهل بیت(ع) نبود، ولی عمق فاجعه باعث شده بود تا او نیز از کردار فرزندش تبری جوید.
همسر مالک بن نصر کندی
نوار دختر مالک، همسر خولی، به گفتۀ طبری از دوستداران اهل بیت بود. وقتی که خولی سر اباعبدالله(ع) را به خانه آورد، نوار به او گفت: چه خبر آوردی؟ گفت: ثروت روزگار را برای تو آوردم، این سر حسین است که در خانۀ ماست.
نوار گفت: وای بر تو! مردم طلا و نقره می آورند، تو سر پسر پیغمبر(ص) را آوردی؟ به خدا سوگند! سر من با سر تو در یک جا جمع نخواهد شد (طبری، تاریخ طبری: 5/ 455).
با قیام مختار ثقفی، چون مأموران مختار به خانۀ خولی آمدند، خولی در مستراح خانه مخفی شد و همسر خولی با اشارۀ دست، مأموران را به سمت مخفیگاه خولی راهنمایی کرد. آنان پس از دستگیری خولی، وی را کشتند و بدنش را سوزاندند (ابن نما حلّی، ذوب النضار فی شرح الثار 1416: 118 - 119).
روز عاشورا، هنگامی که امام حسین(ع) به میدان آمد، پس از نبرد بسیار، خستگی بر امام غلبه کرد و حضرت در مکان خود ایستاد. هر کس از سپاه دشمن به او می رسید، برمی گشت تا آنکه مالک بن نصر مقابل امام آمد و با شمشیر بر سر حضرت زد؛ به طوری که عمامۀ خزی که امام بر سر نهاده بود، قطع شد و شمشیر بر سر حضرت اصابت کرد و خون جاری شد و پر از خون گردید. امام حسین(ع) به او فرمود: امیدوارم با این دست، هرگز نخوری و نیاشامی و خدا تو را با ظالمان محشور کند (ابی محنف، همان: 250؛ شیخ مفید، همان: 2/ 185).
مالک چون به کوفه رفت، عمامۀ خونین امام را با خود به منزل برد و خواست خون آن را پاک کند که زنش آن را دید و از ماجرا مطلع شد. او مالک را عتاب کرد و از خانه بیرون انداخت (خوارزمی، همان: 2/ 35؛ مجلسی، همان: 45/ 53). مرد کندی خواست او را بزند، میخی به دست او فرو رفت و دست او از آرنج قطع گردید و به یک فقر کمرشکن مبتلا گردید (قندوزی حنفی، ینابیع الموده لذوی القربی 1385: 348).
در اینجا جا دارد از زنی نام ببریم که وقتی مرگ را جلوی چشمان خود می دید، با کمال دین داری از شوهر خود دفاع کرد و کار پسندیدۀ وی را ستود. عمره دختر نعمان بن بشیر انصاری، همسر مختار ثقفی، کسی است که سالها پس از واقعۀ عاشورا، در هنگام اسارت از مختار و کار وی تقدیر کرد و جان خود را از دست داد.
مصعب هنگامی که قیام مختار را سرنگون نمود، زنان مختار را احضار کرد و به عمره که یکی از همسران مختار بود گفت: عقیده ات دربارۀ مختار چیست؟ عمره گفت: خدا او را رحمت کند، او بندۀ صالح خدا بود.
مصعب او را زندانی کرد و به برادرش عبدالله بن زبیر نامه نوشت: این زن را عقیده بر آن است که مختار پیامبر بوده است. عبدالله در پاسخ او نوشت: او را بکش. پس یکی از مأموران مصعب عمره را با سه ضربه به قتل رساند، در حالی که او فریاد می زد و می گفت: یا ابتاه. در آن هنگام برادر او ابان بن نعمان بن بشیر به قاتل سیلی زد و به او گفت: ای ناکس! او را عذاب کردی تا در خون خود غلتید و جان داد. آن مأمور، ابان را نزد مصعب آورد و ماجرا را برای او بازگو کرد. مصعب گفت: او را رها کنید، زیرا منظرۀ فجیعی را مشاهده کرده است! (ابن اثیر، همان: 4/ 275 طبری، همان: 8/ 743).
نقش زنان در زنده نگه داشتن نهضت عاشورا
از محورهای اصلی حضور زنان در نهضت عاشورا، رسالت مهم پیام رسانی همراه با حفظ ارزشهای اسلامی است. چارلز دیکنز در کتابش می نویسد: اگر منظور امام حسین(ع) جنگ در راه خواسته های دنیایی خود بود، من نمی فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ (هاشمی نژاد، درسی که حسین(ع) به انسانها آموخت 1383: 441).
بنی امیه سعی داشتند اهل بیت(ع) را خارجی معرفی کنند و عمل خود را در کشتن و اسارت زن و فرزند، بر مردم شام و کوفه زیبا جلوه دهند. روشنگریهای زنان در مسیر اسارت همراه با رعایت حجاب و عفاف این سؤال را در اذهان ایجاد می کرد که اگر این اسرا خارجی هستند، چگونه به حفظ ارزشهای اسلامی و عفاف خود تأکید دارند و اعتراض ایشان برای حفظ حجاب، چه دلیلی می تواند داشته باشد.
امام حسین(ع) نیز در شب عاشورا در گفت وگو با خانواده اش، آنان را به حجاب و عفاف توصیه نموده که بیانگر مهم بودن این ارزش اسلامی در رساندن پیام عاشورا به مردم بود (ابن طاووس، همان: 142).
بعد از ایشان در مسیر اسارت نیز امام سجاد(ع) تا می توانست مراقب حفظ شئون بانوان بود. در کوفه به ابن زیاد فرمود: مرد مسلمان و پاکدامنی را همراه این زنان بفرست، اگر اهل تقوایی! (طبری، همان: 4/ 350).
اکنون به زنان عاشورایی می پردازیم که در قالب زنان پیام رسان، روایتگر، عزادار و شاعر در حفظ و زنده نگه داشتن یاد عاشورا تلاش کردند.
الف. پیام رسانی همراه با حفظ ارزش ها
به نقل شیخ مفید، پس از کشته شدن امام حسین(ع) و غارت خیمه های حرم رسول خدا(ص)، چشم زنان و دختران به عمر سعد افتاد. ایشان گریستند و از او خواستند که آنچه را از آنان غارت شده به آنان بازگردانند، تا به وسیلۀ آن خود را بپوشانند (شیخ مفید، همان: 2/ 113). ام کلثوم در کوفه با عصبانیت فرمود:
یا اَهلَ الْکُوفَه! اَما تَسْتَحْیونَ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِه اَن تنظرُوا اِلی حرمِ النَّبی (مقرّم، همان: 400)؛ ای مردم کوفه! آیا از خدا و رسول شرم نمی کنید که به حرم و دختران پیامبر نگاه می کنید؟
وقتی در کوفه در خانه ای بازداشت بودند، زینب(ع)، جز به کنیزان اجازۀ ورود به خانه را نداد (همان).
هنگام ورود اهل بیت(ع) به شام نیز، ام کلثوم شمر را طلبید و از او خواست که آنان را از دروازه ای وارد کنند که اجتماع کمتری باشد و سرهای مطهر شهدا را دورتر نگهدارند تا مردم به تماشای آنها پرداخته، کمتر به چهرۀ اهل بیت پیامبر(ص) نگاه کنند. شمر به لحاظ بی دینی و خباثت ذاتی دقیقاً برعکس خواستۀ او عمل کرد و اسیران را از دروازۀ ساعات وارد دمشق کردند (اعیان الشیعه: 3/ 485).
حضرت زینب(ع) در سخنرانی خود در کاخ یزید نیز بر این گونه گرداندن بانوان شهر به شهر، اعتراض کرد: و فرمود:
امن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا قد تکت ستورهن و ابدیت وجوههن یحدو بهن الاعداء من بلد الی بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المعاقل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائب و الشهید.. (بحرانی، عوالم العلوم و المعارف و الاحوال الامام الحسین: 403)؛ آیا از عدالت است که کنیزان خود را در حرمسرا پوشیده نگاه داشته ای و دختران پیامبر را به صورت اسیر شهر به شهر می گردانی، حجاب آنها را هتک کرده، چهره هایشان را در معرض دید همگان قرارداده ای که دور و نزدیک به صورت آنان نگاه می کنند؟ (ابن طاووس، همان: 218).
نمونه های دیگری از سخنان و کارها نیز وجود دارد که همه درس آموز عفت و دفاع از ارزشهاست.
سهل بن سعد، که از اصحاب رسول خدا(ص) بود، نقل می کند: هنگامی که وارد دمشق شدم و از ورود آل رسول اللّه(ص) باخبر گردیدم، نزد ایشان رفتم تا شاید حاجتی از ایشان برآورده کنم. از دختری پرسیدم: کیستی؟ گفت: سکینه بنت الحسین. از او سؤال کردم، چیزی نمی خواهی؟ من سهل بن سعد هستم که جدت را دیده ام و حدیثش را شنیده ام. سکینه گفت: ای سهل، به شخصی که رأس (یعنی سر امام حسین(ع) را حمل می کند بگو جلوتر از ما راه برود تا مردم به تماشای سر مشغول شوند و ما را نگاه نکنند؛ زیرا ما حرم (بانوان) خاندان رسول اللّه(ص) هستیم (مقرّم، همان: 2/ 61). سهل به سرعت رفت و چهارصد درهم به نیزه دار داد، او هم سر مطهر را از زنان دور کرد (قرشی، حیاة الامام الحسین بن علی: 3/ 370).
یزید ملعون، در حالی که به اهل بیت نگاه می کرد و نام و نسب آنان را می پرسید، زنی را دید که به دلیل نداشتن چادر، با دست صورت خود را پوشانده بود، پرسید این زن کیست؟ گفتند: سکینه دختر حسین است. یزید گفت: تو سکینه هستی؟حضرت سکینه گریست. یزید پرسید: چرا گریه می کنی؟ سکینه گفت: چگونه گریه نکند بانویی که چادر ندارد تا سر و صورت خود را از چشم تو و نامحرمان بپوشاند؟ (مازندرانی حائری، معالی السبطین 1363: 2/ 96).
ب. روایتگری واقعۀ عاشورا
امویان می کوشیدند تا پس از واقعۀ کربلا این اندیشه را در ذهن عناصر ناتوان رسوخ دهند که امام حسین(ع)، در عراق بر ضد خلیفۀ مسلمین شورش کرده است و جز با کشته شدن ایشان، خلیفه نمی توانست از تفرقه مسلمین جلوگیری کند. به همین دلیل، روز عاشورا را جشن گرفتند تا مردم آن واقعۀ حزن انگیز را فراموش کنند و بنی امیه را از پیامدهای ناگوار آن جنایت در امان گذارند.
بسیار مناسب است که آنچه را امام صادق(ع) در این باره بیان فرموده است نقل کنیم: عبداللّه بن فضل بن هاشمی گفت: «به امام صادق(ع) عرض کردم: چگونه عامه روز عاشورا را روز برکت نامگذاری کرده اند؟ در این هنگام آن حضرت گریه کرد. سپس فرمود: وقتی که امام حسین(ع) کشته شد، مردم در شام، به یزید تقرب می جستند و حدیث جعل می کردند و اموالی به عنوان جایزه دریافت می نمودند. از جملۀ امور مجعوله این بود که این روز را روز برکت (و سرور) اعلام داشتند، تا مردم از جزع و گریه و مصیبت و اندوه به شادی و خوشحالی و تبرک جستن بپردازند و به آن سرگرم باشند (مجلسی، همان: 44/ 270).
دسیسۀ دیگر آنها این بود که شایع کردند امام حسین(ع) کشته نشده بلکه انعکاسی از وی بر حنظلة بن اسعد شامی قرار گرفته و او به جای آن حضرت به قتل رسیده و امام به آسمان عروج نموده، چنان که حضرت عیسی این چنین بود (همان: 271).
در این سفر پرمشقت، زنان و بستگان حضرت در عین تحمل سختیها، وظیفۀ نقل جزء جزء واقعۀ عاشورا را برای مردمان دور شده از حقیقت بر عهده گرفتند. چنان که زینب(ع) در تهمت ابن زیاد به دروغگویی امام حسین(ع) فرمود: سپاس خدایی را که ما را به وسیلۀ پیامبرش(ص) گرامی داشته و از پلیدی پاک کرده است.. (مفید، همان: 2/ 115؛ ابن جوزی، همان: 232؛ الحروف: 231؛ اعلام الوری: 1/ 471).
در این میان، نباید از زنان سخنور و شاعر غافل ماند که با وارد کردن قیام عاشورا در عرصۀ ادبیات و هنر، روایتی اثرگذار در دل جهانیان به یادگار گذاشتند.
شاید بتوان اولین مرثیه سرای واقعۀ جانسوز کربلا را حضرت زینب کبری(ع) دانست. وی پس از عبور از کنار شهدای کربلا در قتلگاه، با بدن بی جان برادر چنین سرود.
علی الطف السلام و لساکنیه
نفوس قدست فی الارض قدسا
و روح الله فی تلک القباب
و قد خلقت من النطف العذاب (ادب الطف: 1/ 236).
درود بر ساکنان کربلا و بر روح خدا که آنجا آسوده است. آرامگاه جوانان شب زنده داری که در دامن این دشت خدا را عبادت کردند
( یکی از زنانی که با سرودن اشعار حزن انگیز خاطرۀ فاجعۀ کربلا را زنده نگه داشت و با بیانات خود احساسات دیگران را برانگیخت، زینب دختر عقیل بن ابی طالب است.
وی از زنانی است که در قیام امام حسین(ع) مصیبتهای فراوان دید. مسلم بن عقیل برادر وی، فرستادۀ امام حسین(ع) قبل از حادثۀ عاشورا در کوفه به شهادت رسید. از جمله سروده های حزن انگیز این زن هاشمی در رثای شهدای کربلا چنین است:
عَینی ابْکی بعَبْرهٍ و عَویلِ
سِتَّةٌ کلَّهُم لِصُلْب علّی
و انُدبی إن ندبتِ آل الرَّسولِ
قَدْ اصیبوا خمسة لعقیل
(ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایة: 8/ 199 - 200).
چشم من، اگر می گریی بر خاندان پیامبر(ص) گریه کن [وای دل من] اگر می نالی بر آل رسول زاری کن، [که در یک روز] شش تن از فرزندان علی(ع) و پنج تن از اولاد عقیل به شهادت رسیدند (اندلسی، ابن عبدربه، العقدالفرید،1402: 3/ 368).
اشعار جانسوز ام کلثوم در کوفه
در شهر کوفه، دختر والا مقامِ علی(ع) ام کلثوم از پشت پرده، در حالی که بلندبلند گریه می کرد، خطابه ای برای مردم ایراد کرد و فرمود:
«ای کوفیان! شرمتان باد! چرا حسین(ع) را رها کردید و کشتید»؟ آنگاه پس از این خطبه اشعار ذیل را خواندند:
قَتَلْتُمْ أَخی صَبْرا فَوَیلٌ لِاُمِّکُمْ
سَفَکْتُمْ دِماءً حرَّمَ اللّه سَفْکَها
أَلا فَابْشِروُا بِالنّارِ اَنِّکُمْ غَداً
وَ اِنِّی لَأَبْکی فی حَیاتی عَلی أَخی
بِدَمْعٍ غَزیرٍ مُسْتَهِلٍّ مُکَفْکَفٍ
مَسْتُجْزَوْنَ نارا حَرُّها یتَوَقَّدُ
وَ حَرَّمَهَا الْقُرْانُ ثُمّ محمد
لَفی قعْرِ نارٍ حَرُّها یتَصَعَّدُ
عَلی خَیرِ مَنْ بعْدَ النبِی سِیولَدُ
عَلَی الْخَدِّ مِنّی دائِبٌ لَیسَ یحْمَدُ (ابن طاووس، همان: 198).
برادرم را مظلومانه کشتید. وای بر مادرهایتان، که به زودی آتشی فروزان را به پاداش خواهید گرفت. شما خونهایی را ریختید که خداوند و محمد(ص) و قرآن ریختن آنها را حرام کرده اند. بدانید و همدیگر را به عذاب بشارت دهید، زیرا فردا به طور قطع در جهنم جاودانه خواهید شد. تا زنده ام بر برادرم می گریم، بر بهترین کسی که پس از پیامبر(ص) ولادت یافته است. با اشکی فروزان که پیوسته برگونه های من جاری است و خشک نمی شود.
اشعار رباب
رباب همسر امام حسین(ع)، در مجلس عبیداللّه بن زیاد، سر امام حسین(ع) را بوسید و در دامن گذاشت و این شعر را قرائت نمود:
واحسینا فلا نَسیتُ حسینا
غادَروه بکربلا صریعا
اَقصَدَتْهُ أَسِنّةُ الاَعداءِ
لا سَقَی اللّهُ جانبی کربلاء
وای بر حسین، من حسین(ع) را از یاد نمی برم. دشمنان بر بدن او نیزه زدند. جنازه اش را در کربلا به روی زمین انداختند. خداوند متعال زمین آنجا را سیراب نکند.
به گفتۀ برخی از مورخان، او یک سال بر سر قبر امام حسین(ع) اقامت گزید و با تأسف به مدینه بازگشت و از فرط حزن و اندوه جان به جان آفرین تسلیم کرد (خوارزمی، همان: 238؛ ابن کثیر دمشقی، همان: 8/ 212؛ ابن اثیر، همان؛ اعیان الشیعه: 6/ 449).
در مقالات فراوانی به فداکاریها و سخنرانیهای آتشین زینب کبری(ع)، در روایتگری واقعۀ عاشورا پرداخته شده است. لذا به علت حجم زیاد مطالب، در این مقاله به بررسی دیگربانوانی که واقعۀ عاشورا را به تصویر کشیده اند و از احوال یا کردار اباعبدالله(ع) گزارشی داده اند، می پردازیم.
ام کلثوم بنت علی بن ابی طالب(ع)
زینب صغری که کنیه اش ام کلثوم کبری بود (تنقیح المقال: 2/ 355). دختر علی بن ابی طالب(ع) و فاطمه زهرا(ع) است (طبرسی، اعلام الوری 1390: 395). کوششهای ایشان در بیا ن وقایع عاشورا در شهر کوفه در آن وضعیت خفقان و ترس از عبیدالله بن زیاد، مثال زدنی است. ایشان در کوفه پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
یا اهل الکوفة، تقتلنا رجالکم، و تبکینا نساؤکم فالحاکم بیننا و بینکم الله یوم فصل القضاء (مجلسی، همان: 45/ 115؛ قندوزی حنفی، همان:3/ 86)؛ ای اهل کوفه مردان شما، ما را کشتند و زنانتان، ما را به گریه درآوردند. پس حاکم بین ما و شما خداوند در روز فصل القضا (که حکم آخر داده می شود) است یا اهل الکوفة سوئة لکم، مالکم خذلتم حسینا و قتلتموه؛ ای اهل کوفه! رویتان سیاه باد، چگونه حسین را شهید کردید و خوار داشتید؟!
پس از آن بود که اضطراب عجیبی در بین مردم افتاد، زنان موی می کندند و به صورت می زدند. راوی گوید: تا به حال از مردم گریه ای چون آن روز ندیده بودم (سید بن طاووس، همان: 67 - 68).
دربارۀ تأثیر این خطبه در تاریخ آمده است:
مردم همگی صداها را به گریه و نوحه بلند نمودند و زنان کوفه موهای خویش را پریشان می کردند و خاک بر سر می ریختند و بر صورتها سیلی می زدند و فریاد واویلا بر می آوردند. مردان کوفه نیز به گریه افتادند و ریشهایشان را می کندند. مردم، زن و مرد، هیچ وقت بیش از آن روز نگریستند (همان).
سُکَینه بنت الحُسین(ع)
شیخ مفید می نویسد: سکینه دختر امام حسین(ع) است. مادرش رباب، دختر امری ء القیس بن عدی، از قبیلۀ کلب است (شیخ مفید، همان: 2/ 135).
نامش را أمینه، اُمَیمه و آمنه ذکر کرده اند و به «سکینه» مشهور است (بنت الشاطی، تراجم سیدات بیت النبوت: 827؛ اعلمی، تراجم أعلام النساء: 155). طبق گفتۀ مورخان، سکینه در پنجم ربیع الاول سال 117ق در مدینه در زمان حکومت خالد بن عبدالملک رحلت نمود (امین، اعیان الشیعه: 3/ 492).
سکینه در همۀ مراحل قیام امام حسین و به ویژه در مجلس یزید نقش مهمی داشت. ایشان با تأسی به امام سجاد و عمه اش زینب کبری(ع) سعی در خنثا کردن فریب کاری یزیدیان داشت. از این رو، می بینیم که در مجلس یزید، از اسیران به عنوان فرزندان پیامبر اسلام و آل محمد(ص) یاد می کند تا بر جوّ مسموم مجلس چیره گردد.
حمیری از عبدالله بن میمون، از جعفر بن محمد از پدرش نقل می کند که فرمود: چون فرزندان امام حسین(ع) را نزد یزید بردند، پرسیدند شما که هستید؟ سکینه، دختر حسین(ع)، فرمود: ما اسیران آل محمد(ص) هستیم (مجلسی، همان1403: 45/ 169).
ابوالفرج اصفهانی ایشان را از فرزانگان دورۀ خود می داند و گفتار و اشعار وی را در کتابش آورده است (کحاله، اعلام النساء:2/ 203 - 216؛ اصفهانی، مقاتل الطالبین: 16/ 108). از جمله می نویسد: جمعی از اهل کوفه نزد سکینه(ع) رفتند و او را سلام و تسلی دادند. سکینه به آن ها گفت:
خدا می داند که چقدر نسبت به شما خشمناکم! جدم علی(ع) را شهید کردید. .. در نوجوانی مرا یتیم کردید و در بزرگی، مرا خانه نشین کردید. با چه رویی به ملاقاتم آمده اید؟ (اصفهانی، همان: 16 / 89).
این بانو مانند پدرش حسین(ع) معدن غیرت و رشادت و شهادت بود. ابن مطیر خالد بن عبدالملک بن حارث حاکم مدینه بود روزهای جمعه در خطبه به علی(ع) ناسزا می گفت. جسارتهای او را به سکینه گزارش نمودند. او از آن پس هر جمعه می آمد در مقابل ابن مطیر می ایستاد و هرگاه او به حضرت امیر بد می گفت، آن مخدره با کنیزان به ابن مطیر فحش می دادند و حاکم نمی توانست راجع به شخص سکینه عکس العملی نشان دهد، ولی دستور می داد کنیزان او را آزار دهند (محلاتی، همان: 3: 268).
دختر عثمان بن عفان در برابر سکینه گفت:
من هم دختر شهید هستم. سکینه سکوت کرد. ناگاه مؤذّنی گفت: «أشهدأنَّ محمدا رسولُ اللّه» سکینه گفت: این پدر من است یا پدر تو؟ آن زن گفت: هرگز دیگر به شما فخر نخواهم فروخت (کحاله، همان، 1402ق: 2/ 223).
وقتی مشایخ و اشراف کوفه به حضورش شرفیاب شدند، با صراحت بیان فرمود: خدایم آگاه است که شما را دشمن می دارم. جدم علی و پدرم حسین و برادرم علی. .. را کشتید، حال با چه عذری آمدید؟ در نوجوانی یتیمم گذاشتید و در جوانی بیوه ام کردید (معتمد الدوله 1377: 665).
فاطمه بنت الحسین(ع)
فاطمه دختر امام حسین(ع) و ام اسحاق دختر طلحه بن عبیدالله تیمی است (قمی، منتهی الآمال: 626).
فاطمه نیز همراه دیگر خانواده در کربلا حضور داشت (مفید، همان: 197) و پس از واقعۀ عاشورا همراه دیگر اسرا به دمشق برده شد. ایشان در سال 110 هجری در هفتاد سالگی رحلت نمود (امین، همان: 8/ 387؛ کحّاله، همان: 4/ 47).
فاطمه برای مردم کوفه سخنرانی کرد و پرده از اعمال زشت امویان برداشت و اهل مجلس را به گریه انداخت (محلاتی، ریاحین الشریعة فی ترجمة عالمات نساء الشیعة: 3/ 285). آنها به فاطمه گفتند:
ای دختر پاکان، دیگر کافی است، دلهای ما را آتش زدی، سینه های ما را کباب کردی، و آتش اندوه را در درون ما افروختی (ابن طاووس، همان: 65 - 67).
تأثیر افشاگریهای زنان در شهر شام
شهر شام که مقر حکومتی بنی امیه شمرده می شد، تحت تأثیرافشاگری زنان اهل بیت آن چنان دچار نفرت و انزجار عمومی از بنی امیه گردید، که در بین مردم کسی نبود که به خاطر کشتن امام حسین(ع)، به یزید ناسزا نگوید و از دستگاه اموی فاصله نگیرد (خوارزمی، همان1418: 148 - 149).
سفیر روم نیز به علت اعتراض به اهانت یزید به سر امام(ع) جان خود را از دست داد (بحرانی، همان:443).
یزید که در برابر موج اعتراضات مردم شام دیگر نمی توانست جنایات خود را مخفی نگه دارد، در دمشق خطبه ای خواند و گفت: به خدا سوگند! من حسین(ع) را نکشته ام، قاتل او ابن زیاد است (حائری مازندرانی، معالی السبطین فی احوال الحسن و الحسین(ع) 1363: 2/ 110). در این میان، معاویۀ دوم فرزند یزید، که پس از وی به حکومت رسید، از پدرش به خاطر جنایاتش تبری جست و حکومت را رها کرد (امینی نجفی، الغدیر فی الکتاب و السنّة و الادب، 10/ 174؛ النجوم الزاهره: 1/ 164).
ج. عزاداری زنان و یادآوری نهضت عاشورا
اقامۀ عزای حسینی و تداوم این سنت در تهییج احساسات دینی بانوان مسلمان نقش غیر قابل انکاری داشت. از ابتدای اسلام، عزاداری صرفاً در جهت سوگواری برای کشتگان بود، ولی بدون تردید عزاداری برای شهدای کربلا، به ابزاری قاطع برای مبارزه با ستمگران و غاصبان تبدیل شده بود، همچنان که پس از کشته شدن قاتلان امام حسین(ع) پیداست که بیان مصائب تا چه حد زنان مسلمان آن دوره را به دفاع از حق و اهل بیت(ع) متوجه می ساخت. در این میان، زنانی را باید نام برد که با اقامۀ مجالس عزاداری سعی در بیان جنایت یزیدیان و مظلومیت فرزند رسول خدا داشتند.
عزاداری قبل از حرکت اباعبدالله
از امام باقر(ع) روایت شده است: هنگامی که حسین(ع) در صدد حرکت از مدینه بود، زنان بنی عبدالمطلب آمدند و به نوحه سرایی پرداختند. آنان در جواب سؤال کنندگان می گفتند: چرا نباید گریه و نوحه سرایی کرد که این روز برای ما درست مانند همان روزهایی است که رسول خدا(ص)، علی(ع)، فاطمه، رقیه، زینب و ام کلثوم(ع) از دنیا رفتند (مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر 1385: 2/ 92؛ ابن شهرآشوب، همان: 2/ 228).
( مجلس دیگر را ام سلمه در دروازۀ مدینه به پا کرد که نخست خود به مرثیه سرایی پرداخت (مجلسی، همان: 44/ 331 332؛ الخرائج والجرائح: 1/ 253 - 254). حسین(ع) به مرثیۀ او گوش فرا داد. سپس حسین(ع) به مرثیه پرداخت و آن بانوی بزرگ گریه کرد (مجلسی، همان: 44 / 332).
عزاداری در کربلا و شهر کوفه
عزاداری خاندان امام حسین (ع) در کنار قتلگاه ایشان، هنگام دیدن پیکرهای خونین امام و دیگر شهدا در غروب روز عاشورا (شیخ صدوق، همان: 236؛ خوارزمی، همان 1418: 2/ 37 و 39؛ طبری، همان: 5/ 456؛ ابن کثیر دمشقی، همان: 8/ 193). از جلوه های جانسوز واقعۀ عاشورا بود. در همان مرثیه سرایی عده ای از کردار خود نسبت به فرزندان رسو ل خدا(ص) پشیمان گشتند.
می توان گفت جملات منسوب به حضرت زینب(ع) در روز عاشورا پس از شهادت امام حسین(ع) و هنگام عبور از کشتۀ برادر، خطاب به پیامبر اکرم(ص) نخستین مرثیه هایی است که در گرامیداشت واقعۀ کربلا سروده شده است.
طبری در نقل عبور خاندان اباعبدالله، توسط لشکر عمربن سعد از مسیر قتلگاه می نویسد: در هنگام عبور کاروان از کنار پیکرهای شهدا، زینب(ع) هنگام دیدن پیکر غرقه به خون و بی سر برادر بر زبان، این گونه مرثیه خواند:
یا محمداه! یا محمداه! صلی علیک ملیک السماء، هذا حسین بالعراء، مرمل بالدماء مقطع الاعضاء، یا محمداه و بناتک سبایا و ذریتک مقتله شفی علیها الصبا؛ یا محمداه، یامحمداه! درود فرشتگان آسمان بر تو! این حسین است که در بیابان افتاده، با خون خود آغشته گردیده، اعضایش قطه قطعه شده. یا محمداه! دخترانت اسیر شده اند و اولادت از دم تیغ گذرانده شده اند که بر پیکرشان باد می وزد. ..
وی در ادامه می افزاید: «با این جملات و کلماتی که زینب ادا کرد، همۀ حاضران و دوست و دشمن اشک ریختند » (طبری، همان: 5/ 455 - 456). طبق نوشتۀ بلاذری نیز مرثیۀ حضرت زینب(ع) همۀ دشمنان و دوستان را به گریه واداشت (بلاذری، همان: 3/ 206؛ طبری، همان: 7/ 3065).
( پس از آن نیز در مواردی متعدد، زنان حرم امام(ع) و دیگران، به عزاداری پرداختند؛ از جمله عزاداری اهل بیت(ع)، هنگام آتش زدن خیمه ها (مجلسی، همان: 45/ 58). عزاداری زنان بنی اسد هنگام دفن شهدا (شیخ مفید، همان: 2/ 113 - 114 قندوزی حنفی، همان: 350).
گریه کردن مردم کوفه هنگام دیدن خاندان امام (ع) به صورت اسیر و به هنگام شنیدن خطبه های این خاندان (طوسی، الامالی: 91؛ طبرسی، الاحتجاج 1422: 2/ 104 و 108).
بعد از خطبۀ جناب زینب(ع)، راوی می گوید:
به خدا سوگند! مردم کوفه را در آن روز حیران دیدم که دست بر دهان گرفته می گریستند. پیرمردی کنار من ایستاده بود، چنان گریه می کرد که اشک چشمانش ریشش را تر کرده بود. در آن حال می گفت: پدرم و مادرم به فدای شما باد؛ پیران شما بهترین پیران و جوانان شما بهترین جوانان و زنانتان بهترین زنان و نسل شما بهترین نسلهاست که مغلوب ناکسان نمی گردند (مفید، همان: 321 - 324).
عزاداری در شهر شام
شهر شام به واسطۀ تبلیغات سوء بنی امیه، جوّی بسیار نامناسب نسبت به خاندان اهل بیت داشت. تلاش بنی امیه در درست جلوه دادن عمل خود، باعث شده بود مردم شام هیچ گونه ترحمی به خاندان اهل بیت(ع) نداشته باشند. اما عزاداری جانسوز زنان و بیان مصایب کربلا توسط ایشان باعث شد، حتی در بعضی منابع تاریخی، همان طور که قبلا گذشت، اولین سوگواران را خاندان یزید معرفی کنند.
ذهبی به نقل از سفیان ثوری می گوید:
پس از شهادت امام حسین(ع) و وارد شدن زنان خاندان حسین(ع) بر یزید در حالت اسارت، یزید به زنان خود دستور داد که به دیدن اسرا بروند و امر کرد که زنان آل سفیان سه روز برای امام حسین(ع) عزاداری کردند (ابن اثیر، همان: 5/ 2264 - 2265).
محمد باقر محمودی در پاورقی انساب الاشراف، از این نکته نتیجه می گیرد که کسانی که از عزاداری امام حسین(ع) جلوگیری می کنند، از زنان یزید پست تر و از یزید شقی تر و قسی القلب تر هستند» (بلاذری، همان: 3/ 217).
در مجلس یزید، فاطمه و سکینه دختران آن حضرت دیدند که یزید با چوب دستی خود به لب و دندان امام حسین(ع) می زد (طبری، همان: 4/ 356). تا چشم ایشان به آن منظرۀ دلخراش افتاد، فریادی جانسوز کشیدند و بلند گریه کردند. از گریۀ آن دو، زنان یزید و دختران معاویه نیز به گریه افتادند (ابن اثیر، همان: 4/ 86 - 85).
( ابن اثیر، پس از نقل آنچه در تاریخ طبری آمده آورده است: زنان حسین(ع) را نزد یزید بردند و زنان خاندان یزید فغان برآوردند و عزاداری کردند (همان: 5/ 2264 - 2265).
عزاداری در شهر مدینه
یعقوبی معتقد است که مردم مدینه را نخستین بار، ام سلمه وادار به عزاداری برای امام حسین(ع) کرد. طبق گفتۀ او، در اثر تحریکات ام سلمه، چنان شیون و زاری از زنان مدینه برخاست که هرگز مانند آن شنیده نشده بود (یعقوبی، همان: 2/ 182 - 183).
( مجلسی را در مدینه، ام ایمن برپا ساخت که مرثیه سرا خودش بود و شنونده دخت گرانقدر پیامبر فاطمه(ع). او با بیان روایتی از پیامبر از شهادتگاه حسین(ع) و چگونگی تجهیز پیکر پاک او سخن به میان آورد و شوری ایجاد کرد (مجلسی، همان: 45/ 179).
شیخ مفید به نقل از ابوهیاج، عبدالله بن عامر گوید:
پس از رسیدن خبر شهادت حسین(ع) به مدینه، اسماء دختر عقیل به همراه گروهی از زنان بیرون آمد تا به قبر رسول خدا(ص) رسید. به قبر پناه برد و در کنارش فریاد برآورد. آنگاه رو به مهاجران و انصار کرد و گفت: در روز حساب که به جز سخن راست شنیده نمی شود چه خواهید گفت؟ آنگاه که پیامبر به شما بگوید: خاندانم را یاری نکردید یا از آنان غایب بودید، و حال آنکه حق در نزد ولی امر فراهم آمده بود؛ او را تسلیم دست ستمکاران کردید و امروزه هیچ یک از شما به وسیلۀ او در نزد خدا شفاعت نمی شود. در بامداد طف که آن مرگها فرا رسید کسی نبود که از آنان دفاع کند. راوی می گوید هیچ گاه به اندازۀ آن روز زن و مرد گریان ندیده بودیم (ابن شهرآشوب، همان: 4/ 116؛ طوسی، همان: 89؛ مجلسی، همان: 3/ 139).
از صاحب ریاض الاحزان نقل شده است:
ام البنین، همسر امیرمؤمنان(ع) برای حسین(ع) عزا به پا کرد. زنان بنی هاشم نزد وی جمع شدند و برای حسین(ع) و اهل بیتش گریه می کردند (به نقل از ابوحنیفه نعمان بن محمّد تمیمی مغربی، شرح الاخبار فی فضائل الائمّة الاطهار1414: 3/186).
خوارزمی گوید: «چون اهل حرم حسین(ع) وارد مدینه شدند، زنان بنی هاشم شیون کردند و شهر یکپارچه فریاد شد. ..» (خوارزمی، همان: 2/ 76).
شهید مطهری می نویسد:
ام البنین خودش یک وسیله تبلیغ علیه دستگاه بنی امیه بود. هرکس که می آمد از آنجا عبور بکند، متوقف می شد و اشک می ریخت. مروان حکم که یک وقتی حاکم مدینه بوده و از آن دشمنان عجیب اهل بیت است، هر وقت می آمد از آنجا عبور کند بی اختیار می نشست و با گریه این زن می گریست (مطهری، همان: 1/ 258).
نتیجه
آنچه در این مقاله مورد توجه قرار گرفت، عملکرد زنانی بود که در حمایت و زنده نگه داشتن قیام اباعبدالله(ع)، تلاش فراوانی انجام دادند.
اگر اباعبدالله(ع)، آن گونه که بعضی توصیه می کردند، زن و فرزند را با خود به کربلا نمی برد، جنایات بی شرمانۀ بنی امیه در تاریخ ثبت نمی گردید و سعی بنی امیه در به تحریف کشیدن واقعۀ عاشورا به نتیجه می رسید.
غفلت منابع تاریخی در به تصویر کشیدن عملکرد زنان، باعث شده است که در این مقوله کمتر کاری صورت گیرد و صرفاً به سخنرانی زنان بنی هاشم بسنده گردد. این مقاله سعی کرده است مختصری از تلاش زنان در کربلا را به تصویر بکشد.
پی نوشت ها
(1). بیهقی، لباب الانساب و القاب والاعقاب 1410: 1/ 342، در این کتاب آمده است که حبیبه، مادر عبداللّه بن حسن (ع)، از اسیران حبشه بوده است.
(2). سماوی، همان: 136؛ أبوالفرج اصفهانی همان: 62 ابن فندق می گوید: رقیه دختر علی برای مسلم بن عقیل سه فرزند به نامهای محمّد، عبدالله و علی آورد (ابوالحسن بیهقی ابن فندق 1410: 1/ 333؛ مامقانی، همان: 3/ 187)
(3). نامبرده پسر خاله عثمان بود که او را از «سجستان» به کابل گسیل داشت و در سال 24 آنجا را فتح کرد (طبری، همان: 4/ 244
(4). بلاذری، همان: 3/ 411 و در جواهر المطالب 2/ 290 آمده است که وی به او گفت: به خدا! هرگز بستری مرا با تو فراهم نخواهد آورد. و در البدایة والنهایة 8/ 190 آمده است: وی از بسترش برخاست و به طشت نگاه کرد و نوری را دید که از آن طشت به سوی آسمان می درخشید و پرندگان سفیدی را مشاهده کرد که در اطراف آن پرواز می نمودند.
(5). یعقوبی در تاریخش آورده است که عمره در پاسخ مصعب گفت: مختار مردی با تقوی و پاک و روزه دار بود. مصعب به او گفت: ای دشمن خدا! تو او را می ستایی و تزکیه می کنی؟! پس دستور داد او را گردن زدند و این اولین زنی است که در اسلام او را با این کیفیت به قتل رساندند (یعقوبی، تاریخ یعقوبی 1362: 2/ 264.
(6). قمی، نفس المهموم: 372؛ مقرم، همان: 325؛ کحاله، همان: 347. سرودۀ دیگر وی دربارۀ سیدالشهدا(ع) این گونه شروع می شود: ان الذی کان نورا یستضاء به بکربلاء قتیلٌ غیر مدفون (منتهی الآمال: 1/ 829؛ الاغانی: 16 / 142)
کتابنامه
1. ابن اثیر، عزالدین، تاریخ کامل، ترجمه حسین روحانی، تهران، انتشارات اساطیر، 1374.
2. ابن جوزی، تذکرة الخواص، بیروت، مؤسسه اهل البیت، 1403ق.
3. ابن شهرآشوب، ابوجعفر محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، تحقیق، یوسف بقاعی، بیروت، دارالاضواء، 1412ق.
4. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالفکر، 1415ق.
5. ابن کثیر، اسماعیل، البدایة و النهایة، بیروت، مؤسسه التاریخ الاسلامی، 1377.
6. ابن نما حلّی، شیخ جعفر بن محمّد بن جعفر، ذوب النضار فی شرح الثار، قم، مؤسسه و انتشارات اسلامی، 1416ق.
7. ابوالحسن بیهقی ابن فندق، لباب الانساب و القاب والاعقاب، تحقیق مهدی الرجایی، 1410ق.
8. ابوالفرج اصفهانی، علی بن الحسین بن محمد، مقاتل الطالبین، تحقیق احمد صغر، بیروت، موسسه الاعلمی، 1372.
9. ابی مخنف، لوط بن یحیی، وقعة الطف، قم، جامعه مدرسین، 1367.
10. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنّة والادب، تهران، مکتبة الامام امیرالمؤمنین، 1396ق.
11. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعه، 1403ق.
12. اندلسی، ابن عبدربه، العقد الفرید، بیروت، دارالکتاب العربی، 1402ق.
13. بحرانی، عبداللّه، عوالم العلوم و المعارف و الاحوال الامام الحسین، مدرسة الامام المهدی، قم، 1407ق.
14. بنت الشاطی، عائشه، تراجم سیدات بیت النبوت، بیروت، دارالکتاب العربی،بی تا
15. حرعاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعه الی تحصیل مسایل الشریعه، قم، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1409ق.
16. حسینی حائری شیرازی، عبدالمجید، الذخیرة الدّارین فیما یتعلّق بسیدنا الحسین(ع)، نجف، مطبعة المرتضویه، 1345.
17. خوارزمی، ابوالمؤید الموفّق بن احمد مکی، مقتل الحسین(ع)، تحقیق محمّد سماوی. قم، انوار الهدی، چاپ اوّل، 1418ق.
18. سماوی، محمد، ابصار العین فی انصار الحسین، قم، مرکز الدراسات الاسلامیه فی حرس الثورة الاولی، 1419ق.
19. سید بن طاووس، اللهوف، ترجمه عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، قم، دفتر نشر نوید اسلام، مهر 1378.
20. شوشتری، محمدتقی، قاموس الرجال، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1415ق.
21. صدوق، محمدبن علی، الأمالی، تهران، اسلامیه، 1404ق.
22. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، قم، اسوه، 1422ق.
23. طبری، ابن جریر، تاریخ الطبری، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، 1375.
24. طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی، تحقیق جواد قیومی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1415 ق.
25. عمادزاده، زندگانی اباعبدالله الحسین، تهران، شرکت سهامی طبع کتاب، 1354.
26. قاضی نعمان بن محمد تمیمی مغربی، شرح الأخبار فی فضائل ائمة الاطهار، تحقیق: سید محمد حسینی جلالی، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1414ق.
27. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ترجمه شعرانی، مکتبه بصیرتی، قم، 1405 ق.
28. قندوزی حنفی، ینابیع الموده لذوی القربی، قم، مکتبة المحمدی، 1385ق.
29. کحاله، عمر رضا، أعلام النساء فی عالمی العرب و الإسلام، بیروت، موسسه الرساله، 1402ق.
30. مازندرانی حائری، محمد مهدی، معالی السبطین، قم، منشورات الرضی، 1363.
31. مامقانی، تنقیح المقال، نجف، مطبعة الرضویة، 1352ق.
32. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، چاپ دوم، 1403ق.
33. مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، بیروت، دارالاندلس، 1385ق.
34. مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، قم، صدرا، چاپ اول، 1365.
35. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، قم، تحقیق مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث 1413ق.
36. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، امالی، قم، کنگره شیخ مفید، 1413ق.
37. مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین، مکتبه بصیرتی، قم، 1394ق.
38. هاشمی نژاد، سید عبدالکریم، درسی که حسین(ع) به انسانها آموخت، آستان قدس رضوی، چاپ دوم، 1383.
39. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، (تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی 1362.