مقدمه
حفظ کرامت و شخصیت انسان و جوامع انسانی، در گرو پاسداری از فرهنگ عفاف است. فاصله گرفتن از فرهنگ عفاف، نه تنها باعث سقوط کرامت و عزت فرد می شود؛ بلکه طبق شواهد تاریخی ملت ها را از هستی ساقط می کند.[1] ارزش و فضیلت عفاف تا آنجاست که ائمه هدی(ع) در دعاهای خود برای آن اهمیت ویژه ای قائل بودند؛ چنانکه امام صادق(ع) از درگاه خدای متعال چنین درخواست می کند: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک الْهُدَی وَ التُّقَی وَ الْعِفَّة؛[2] خدایا من از درگاه تو هدایت و تقوا و عفت می خواهم». در این راستا علم اخلاق برای انسان، چهار صفت اصلی اخلاقی «شجاعت»، «عفّت»، «حکمت» و «عدالت» را مطرح می کند[3] که «عفّت» در میان آن ها جایگاه ویژه ای دارد.
معنای عفت
امام جعفر صادق(ع) در معنای عفت فرموده است: «وَ الْعفَّةُ وَ ضِدُّها الْتَّهَتُّک؛[4] یکی از سجایای اخلاقی، عفت است که ضد آن، بی پروایی است». فخرالدین طریحی در مجمع البحرین، واژه عفت را این گونه معنا کرده است: «عفّت، بازداری روح و روان از گناهان و دست نیاز دراز نکردن به سوی دیگران است».[5] راغب اصفهانی نیز گفته است: «عفت، یعنی به وجود آمدن حالتی برای نفس انسان که او را از غلبه یافتن شهوت حفظ می کند».[6]
با توجه به اهمیت عفاف و پاکدامنی، این خصلت زیبا را در شکل گیری شخصیت و نیز در سیره و سخن حضرت زینب(ع) مورد بررسی قرار می دهیم.
1. فرزند آیه تطهیر
حضرت زینب(ع) در محیطی متولد شد و رشد کرد که مهد عفت و پاکدامنی بود. مادربزرگش، حضرت خدیجه(ع) و مادر ارجمندش حضرت فاطمه (ع)، عفیف ترین و پاک ترین زنان عالم هستند. ایشان در خانواده ای رشد یافت که قرآن مجید پاکی آنان را امضا نموده است: «انَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطهِّرَکمْ تطْهِیرًا؛[7] خداوند می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد».
در شأن نزول آیه تطهیر آمده است که این آیه در خانه ام سلمه، همسر پیامبر(ص) نازل شد و هنگام نزول آن افزون بر پیامبر(ص)، علی(ع)، فاطمه(ع)، حسنین(ع) نیز حاضر بودند. در این هنگام پیامبر (ص) پارچه ای خیبری (کساء) را بر روی خود و علی(ع) و فاطمه(ع) و حسنین(ع) قرار داد و دست ها را به سوی آسمان بالا برد و فرمود: «اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بیتِی. .. اللَّهمَّ أَذْهبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیرا؛[8] خدایا! اهل بیت من این چهار نفرند... اینان را از هر پلیدی پاک و مطهر گردان». ام سلمه از پیامبر(ص) پرسید: «آیا من نیز در شمار اهل بیت(ع) قرار دارم؟». پیامبر(ص) فرمود: «تو از همسران رسول خدا و (بر راه) خیر هستی».
در سنن ترمذی[9] و تفسیر روح المعانی[10] از منابع مهم اهل سنت نیز این معنا تأیید شده است.
2. وارث خدیجه(ع) و فاطمه(ع)
رسول گرامی اسلام(ص) در تفسیر آیه 42 آل عمران فرمود: «فُضِّلَتْ خَدِیجَةُ عَلَی نِسَاءِ أُمَّتِی کمَا فُضِّلَتْ مَرْیمُ عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِین؛[11] خدیجه(ع) بر بانوان امت من برتری دارد، هم چنانکه مریم(ع) بر بانوان عالم برتری دارد». نقش مادر در تربیت عفیفانه دختر، بسیار مهم است؛ چنانکه حضرت خدیجه(ع)، حضرت زهرا(ع) را عفیفانه تربیت کرد و آن حضرت نیز با تربیت دخترش حضرت زینب(ع)، حفظ عفت و عصمت و حجاب را به تمام بانوان عالم آموخت. حضرت زینب(ع) در دامان چنین مادری تربیت شده و از تبار چنان مادر بزرگی رشد و نمو یافته است.
3. ازدواج عفیفانه
ازدواج، یکی از بهترین راهکارهای قرآنی برای حفظ عفت و پاکدامنی است؛ زیرا تشکیل خانواده موفق از عوامل عفت است؛ چه بسا دخترانی که در خانواده های عفیف و متدین رشد یافته است، اما به دلیل انتخاب نادرست و وصلت با خانواده غیرمذهبی از حجاب که نشانگر عفت و پاکدامنی است، فاصله می گیرند. بنابراین ازدواج با افراد عفیف در تداوم عفت و پاکدامنی اهمیت والایی دارد. حضرت زینب(ع) در این زمینه نیز برای جوانان و بانوان، الگوی شایسته ای است.
از منظر قرآن، ازدواج و انتخاب همسر از آیات الهی است که آرامش زن و مرد را به دنبال دارد و انس، الفت و مودت در میان زوجین، موهبتی الهی است: «وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجا لِّتسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَرَحمَةً إِن فی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقوْمٍ یتَفَکَّرُونَ؛[12] و از آیات خداوندی است که برای شما از جنس خودتان، جفتی بیافرید که در کنار او آرامش یابید و میان شما عشق و محبت و مهربانی قرار داد. در این حقیقت نشانه هایی از خداست برای کسانی که اهل تفکرند».
حضرت زینب(ع) در عمل به این پیام قرآنی، الگوی تمام دختران و زنان مؤمنه است. وقتی آن حضرت به سن ازدواج رسید، از میان خواستگاران متعدد تقاضای عبداللَّه بن جعفر بن ابی طالب(ع) را پذیرفت. مهریه آن حضرت مطابق مهریه مادرش فاطمه(ع)، یعنی 480 درهم معین شد.[13]
عبدالله در سرزمین حبشه و در ایام اقامت پدر بزرگوارش، جعفر ابن ابی طالب(ع)، متولد شد. مادرش، اسماء بنت عمیس از مسلمانان مهاجر به حبشه است. او نخستین مولود مسلمانان در حبشه بود که در کودکی با پیامبر(ص) بیعت نمود. پدرش، جعفر، فرمانده اول سپاه اسلام در جنگ موته بود که در مقابل لشکر 100هزار نفری امپراطوری روم جوانمردانه جنگید و بعد از قطع دستانش به شهادت رسید.[14] عبداللّه همواره مورد عنایت پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) بود تا اینکه به افتخار دامادی امام علی(ع) نائل شد. او درباره محبت امیرالمؤمنین(ع) به پدرش جعفر گفته است: «عمویم علی(ع)، آنقدر پدرم جعفر طیار را دوست داشت که چون تقاضایی از عمویم داشتم و او را به حق پدرم قسم می دادم، آن را می پذیرفت».[15]
عبداللّه همواره در میدان های جنگ جمل و صفین، در حمایت از علی(ع) حاضر بود و در جنگ صفین، از سران سپاه اسلام به شمار می آمد.[16] شخصیت نگاران اسلامی، عبداللّه را به صفاتی چون زیرکی، نکته سنجی، خوش خلقی، پاکدامنی و بخشندگی ستوده و او را بحرالجود نامیده اند.[17] نقل است پیامبر(ص) درباره عبداللّه که در بازی های کودکانه فروشندگی را دوست داشت چنین دعا فرمود: «اللَّهُمَّ بَارِک لَهُ فِی صَفْقَةِ یمِینِهِ؛[18] خدایا به او در کسب و کارش برکت بده» و او به برکت این دعا، یکی از تجار موفق و دارای مال و مقامی شد که بسیار نیز سخاوتمند بود. این دعای پیامبر(ص) عبداللّه را به قطب تجارت و محور سخاوت تبدیل نمود که بعد از امام حسن(ع) و امام حسین(ع)، از نیکوکاران نام آشنای مدینه به شمار می رفت. کار به جایی رسید که معاویه او را با عنوان سید بنی هاشم خطاب می کرد، اما عبداللّه این لقب را قبول نکرد و آن را مختص به امام حسن(ع) و امام حسین(ع) دانست.[19]
طرح یک پرسش
در باره عبداللّه بن جعفر ممکن است این سؤال مطرح شود که چرا عبداللّه بن جعفر طیار، همسر حضرت زینب(ع)، در کربلا حضور نداشت؟
پاسخ: همچنان که در تاریخ آمده عبداللّه بن جعفر شخصیت والا مقام خاندان ابی طالب(ع) با سابقه ای درخشان خود عاشق شهادت در رکاب امام حسین(ع) در انقلاب کربلا بود و حضرت زینب(ع) و دو فرزندش، عون و محمد را با رضایت کامل و علاقه مندی با قافله عاشورائیان همراه نموده بود. شیخ مفید در ارشاد می نویسد: «أَمرَ ابنَیهِ عَوْناً وَ مُحَمَّداً بِلُزُومِهِ وَ الْمَسِیرِ مَعَهُ وَ الْجِهَادِ دُونَه»[20] زمانی که عبداللّه بن جعفر یقین نمود که امام حسین(ع) به سفر عراق می رود، به فرزندانش عون و محمد امر کرد که ملازم حضرتش باشند و با قافله سالار شهیدان همراه باشند و در رکاب امام حسین(ع) شمشیر بزنند. بعد از برگشت کاروان عاشورا به مدینه هم، عاشقانه اعلام کرد: «وَ اللَّهِ لَوْ شَهِدْتُهُ لَأَحْبَبْتُ أَلَّا أُفَارِقَهُ حَتَّی أُقْتَلَ مَعَه . ..؛ به خدا سوگند! اگر در کنار امام حسین(ع) بودم، دوست داشتم هرگز از وی جدا نشوم تا این که در نزد او شهید شوم». بعد ادامه داد: به خدا چیزی که مرا خوشنود می کند و در شهادت دو فرزندم دلداری به من می دهد، این است که آن دو در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسیدند و جان خود را در راه یاری اش فدا کرده و بر مصائب شکیبائی ورزیدند. اگر من شخصاً نتوانستم یاری اش کنم، دو فرزندم او را یاری کردند.[21]
عبداللّه با اینکه علاقه شدید به امام حسین(ع) و نهضت الهی اش داشت، بنا به دلائلی در کربلا نتوانست حضور یابد و به این توفیق عظیم نائل شود از جمله:
یک. معذور بودن از صحنه جنگ: وی به علت نابینایی نتوانست در کربلا حضور یابد، اما همسرش را با دو پسرش با قافله کربلا همراه نمود[22] و دو پسرش را سخاوت مندانه در راه امام خویش قربانی کرد.
دو. احتمال مأموریت: برخی از صاحب نظران هم احتمال مأموریت وی از طرف سیدالشهدا(ع) را مطرح کرده اند؛[23] زیرا وجود شخصیت بانفوذی، همچون عبداللّه بن جعفر در مدینه می توانست از خطراتی که بنی هاشم را تهدید می کرد، جلوگیری کند.
سه. عدم نکوهش حضرت زینب(ع): هم چنانکه او مشتاقانه حضرت زینب(ع) و دو پسرش را روانه کربلا نمود و هنگام بازگشت از حضرت زینب(ع) استقبال و دلجویی نمود؛ حضرت زینب(ع) هم بعد از حادثه کربلا هرگز عبداللّه را به جهت عدم حضور نکوهش نکرد.
چهار. افزون بر عبداللّه جعفر، بزرگان دیگری هم مثل جابر بن عبداللّه انصاری و محمد حنفیه و. .. بودند که برای عدم حضور مذمت نشده اند؛ چون یا معذور بودند و یا مأذون بوده اند. اگر چه عده ای دیگر از متنفذین مطرح همانند سلیمان بن صرد و همفکرانش نه تنها عذر موجهی برای عدم حضور نداشتند؛ بلکه بر عکس تکلیف بر حضور داشتند؛ زیرا امام (ع) را دعوت کرده بودند یا مانند عبیداللّه بن حر جعفی که امام (ع) شخصاً دعوت به همراهی کرده بود.[24]
علامه حلی و علامه مجلسی، دو عالم برجسته شیعه از شخصیت عبداللّه جعفر در این زمینه دفاع کرده اند و عدم حضور وی را موجه می دانند.[25] آیت اللّه خویی (ره)، شخصیت شناس و رجال نگار برجسته جهان تشیع هم می نویسد: «جلالت عبداللّه جعفر به مرتبه ای است که نیازی به ستایش دیگران و دفاع از او نیست».[26]
4. تربیت فرزندان صالح
عفت و پاکدامنی موجب می شود که بنیان خانواده مستحکم و بستر به وجود آمدن فرزندان صالح فراهم شود. از مهم ترین اهداف بعثت انبیا و از اساسی ترین آموزه های قرآنی، تربیت فرزند صالح است و این آرزوی مقدس خانواده های عفت پیشه، در کلام وحی چنین طرح شده است: «رَبَّنا هبْ لَنا منْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیاتِنا قُرَّةَ أَعْینٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماما؛[27] مؤمنان راستین دعا می کنند که پروردگارا! از همسران و فرزندان مان مایه روشنی چشم به ما قرار ده و ما را برای پرهیزگاران پیشوا گردان!».
در زندگی زینب کبری(ع) این موضوع به وضوح نمایان است که در اثر عفاف خانواده، زمینه تربیت فرزندان صالح مهیا شد و خانواده آن حضرت، از کامل ترین مصادیق این آیه شریفه قرار گرفت و پنج فرزند شایسته به نام های عون، محمد، علی، عباس و ام کلثوم به جامعه اسلامی تقدیم شد.[28] شخصیت والای دو تن از آنان در محفل عاشورائیان قرار گرفت.
5. رعایت عفت در اجتماع
یکی از مهم ترین مسائل جامعه امروز، کم رنگ شدن حجاب اسلامی در میان برخی مسلمانان است. اگر چه خیل عظیمی از خانواده ها به الگوهای قرآنی و دینی اعتقاد قلبی دارند، اما اگر آنان به زندگی عفیفانه حضرت زینب(ع) که یکی از بهترین الگوهای جامعه است، توجه کنند؛ یقیناً در سبک زندگی خود تجدیدنظر خواهند کرد. حضرت زینب(ع) با الهام از پیام آسمانی قرآن و بنا بر آموزه های پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)، حجاب و عفت را مانند گوهری ارزشمند برای یک زن مسلمان می دانست و بر این باور بود که زن، هنگامی به خدای خود نزدیک تر است که خود را از معرض دید مردان بیگانه حفظ کند. از همین رو بود که خود را کاملاً از دید نامحرمان پوشیده نگاه می داشت. اهمیت این مسئله زمانی مشخص می شود که به نقش عفیفانه پدر در مراقبت از عفاف دختر توجه شود. متأسفانه امروزه برخی خانواده ها نسبت به موضوع غیرت پدر و مراقبت از عفت دختران بی تفاوت شده اند. به دو نمونه و شاهد تاریخی اشاره می شود:
الف. امام علی(ع) همواره مراقب بود هیچ چشمی قد و قامت دخترش زینب(ع) را نبیند و صدای او را نشنود. از این رو به امام حسن (ع) می فرمود: «اَخشی اَن یَنظُر اَحَد اِلی شَخصِ اُختِکَ زَینَبَ؛[29] بیم دارم که چشم نامحرم به اندام خواهرت زینب(ع) بیفتد».[30]
ب. شیخ مفید ماجرای ورود به کوفه را از زبان شخصی به نام حذلم بن ستیر، چنین گزارش می کند:
وَ رَأَیتُ زَینَبَ بِنْتَ عَلِیٍّ(ع) وَ لَمْ أَرَ خَفِرَةً قَطُّ أَنْطَقَ مِنْهَا کأَنَّهَا تفْرِغُ عنْ لِسَانِ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ(ع) قَالَ وَ قَدْ أَوْمَأَتْ إِلَی النَّاسِ أَنِ اسْکتُوا - فَارْتَدَّتِ الْأَنْفَاسُ وَ سَکتَتِ الْأَصْوَاتُ فَقَالَتِ - الْحَمْدُلِلَّهِ وَ الصَّلَاةُ عَلَی أَبِی رَسُولِ اللَّهِ أَمَّا بَعْدُ یا أَهْلَ الْکوفَةِ. ..؛[31] و به راستی که هرگز زنی باحیاتر و سخنورتر از او ندیده بودم. گویی از زبان امیرالمؤمنین(ع) سخن می گفت دختر علی(ع) را دیدم که با دست به سوی مردم اشاره فرمود که ساکت شوید در حالْ تمامِ نَفَس ها خاموش و همه صداها فرو نشست؛ سپس فرمود: سپاس از آن خداست و درود بر پدرم رسول خدا؛ اما بعد، ای کوفیان. ...
شهید مطهری(ره) این واقعه را این چنین نقل کرده است:
در دروازه کوفه (دختر علی(ع)، دختر فاطمه(ع) اینجا تجلی می کند)، این زن باشخصیت که در عین حال زن باقی ماند و گرانبها؛ خطابه ای می خواند. راویان چنین نقل کرده اند که در یک موقع خاصی زینب(ع) موقعیت را تشخیص داد: «وَ قَدْ اوْمَأَتْ». دختر علی(ع) یک اشاره کرد. عبارت تاریخ این است: «وَ قَدْ أَوْمَأَتْ الَی الناسِ انْ اسْکتوا فَارْتَدَّتِ الْانْفاسُ وَ سَکنَتِ الأجْراسُ»؛[32] یعنی در آن هیاهو و غلغله که اگر دهل می زدند، صدایش به جایی نمی رسید؛ گویی نفس ها در سینه ها حبس شد و صدای زنگ ها و هیاهوها خاموش گشت، مرکب ها هم ایستادند (آدم ها که می ایستادند، قهراً مرکب ها هم می ایستادند). خطبه ای خواند. راوی گفت: «وَ لَمْ أَرَ وَ اللَّهِ خَفِرَةً قَطُّ انطَقَ منْها».[33] این «خَفِره» خیلی ارزش دارد. «خَفِره» یعنی زن باحیا. این زن نیامد مثل یک زن بی حیا حرف بزند. زینب آن خطابه را در نهایت عظمت القا کرد. در عین حال دشمن می گوید: «وَ لَمْ أَرَ وَ اللَّهِ خَفِرَةً قَطُّ انْطَقَ مِنْها»؛ یعنی آن حیای زنانگی از او پیدا بود. شجاعت علی(ع) با حیای زنانگی در هم آمیخته بود... این است نقش زن به شکلی که اسلام می خواهد؛ شخصیت در عین حیا، عفاف، عفت، پاکی و حریم. تاریخ کربلا به این دلیل مذکر مؤنّث است که در ساختن آن، هم جنس مذکر عامل مؤثری است، ولی در مدار خودش و هم جنس مؤنّث در مدار خودش. این تاریخ به دست این دو جنس ساخته شد.[34]
دفاع از عفت اهل بیت(ع)
زینب کبری(ع) در شام و در میان نامحرمان، از عفاف و حجاب دفاع می کرد. در مجلس یزید به اهمیت حجاب اشاره کرد و به یزیدیان نهیب زد:
أمِن العَدلِ یَابنَ الطُلَقاءِ؟! تخدیرُکَ حرائِرَکَ وإمَاءَکَ؟؛ و سَوقُکَ بَناتَ رَسولِ اللَّه(ص) سَبَایَا؟؛ قَد هَتَکتَ سُتورَهُنَّ وأبدَیتَ وُجوهَهُنَّ؛ تَحدُو بِهنَّ الأعداءُ مِن بَلَد إلی بَلَد؛ و یستَشرِفُهُنُّ أهلُ المنَاهِلِ والمناقِلِ؛ وَیتَصَفَّحُ وُجوهَهُنَّ القَریبُ والبَعیدُ والدَنی والشَریفُ؛[35] ای پسر آزادشدگان (کسانی که جدمان پیامبر(ص) در فتح مکه اسیرشان کرد و سپس آنان را آزاد نمود) آیا این عدالت است که تو زنان و کنیزان خود را پشت پرده بنشانی؟ و دختران رسول خدا (ص) را به صورت اسیر به این سو و آن سو بکشانی؟ پوشش آنان را دریدی و روی آنان را گشودی تا دشمنان، آنان را از شهری به شهر دیگر ببرند و بومی و غریب چشم به آن ها بدوزند و نزدیک و دور، شریف و غیرشریف چهره آنان را بنگرند.
حضرت زینب(ع) ضمن رساندن پیام مقاومت حماسه عاشورا از کربلا تا شام، از عفاف و پاکدامنی خود و خاندان عصمت و طهارت نیز با تمام وجود مراقبت و محافظت نمود که به نمونه ای از آن اشاره می شود.
حمایت از دختران امام حسین(ع)
فاطمه بنت الحسین(ع) روایت کرده است که چشم یکی از شامیان سرخ گون در مجلس یزید به من که دختری زیباچهره بودم، افتاد. به یزید گفت: «یا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ هَبْ لِی هَذِهِ الْجَارِیة؛ ای امیرمؤمنین! این کنیزک را به من ببخش». بدنم از این سخن به رعشه افتاد و لرزه سراپای مرا فرا گرفت و گمان کردم چنین واقعه شومی اتفاق می افتد. بی تابانه لباس عمه ام، زینب(ع) را گرفتم و به دامن او پناهنده شدم. عمه ام که می دانست هیچ گاه چنین اتفاقی نمی افتد، خطاب به آن مرد شامی گفت: «کذَبْتَ وَ اللَّهِ وَ لَؤُمْتَ وَ اللَّهِ مَا ذَلِک لَک وَ لَا لَه؛ به خدا دروغ می گویی و برای همیشه مورد سرزنش و ملامت خواهی بود. چنان نیست که پنداشته ای. نه تو می توانی به این مقصود برسی و نه یزید می تواند چنین اقدامی کند». یزید خشمگین شد و گفت: «دروغ می گویی. من می توانم به او دست پیدا کنم و اگر بخواهم، اراده خود را عملی می کنم». عمه ام، زینب(ع) فرمود: «هیچ گاه به مراد خود نمی رسی و خدا تو را توان چنین منظوری نخواهد داد و هر گاه بخواهی بیش از این در انجام این منظور پافشاری نمایی، باید از آیین ما دست برداری و به دین دیگران درآیی». یزید از شدت خشم پریشان شد و گفت: «با مثل منی چنین سخن می گویی و مرا به بی دینی نسبت می دهی؟! همانا برادر و پدر تو از دین خارج شدند» و با عصبانیت ادامه داد: «وَ لَوْ شِئْتُ أَنْ أَفْعَلَ لَفَعَلْت ؛ و اگر بخواهم، اراده خود را عملی می کنم». عمه ام، زینب(ع) فرمود: «کلَّا وَ اللَّه مَا جَعَلَ اللَّهُ لَک ذَلِک إِلَّا أَنْ تَخْرُجَ مِنْ مِلَّتِنَا وَ تَدِینَ بِغَیرِهَا؛[36] به خدا قسم! هرگز نمی توانی، مگر آنکه از دین اسلام و از ملت محمد(ص) خارج شوی و به دین و آیین دیگری درآیی». سپس فرمود: «ای یزید! تو به دین پدر و برادرم هدایت شدی. جدت به دست آن ها اسلام آورد و آزاد شد. تو آزادشده پدرم هستی». یزید گفت: «دروغ می گویی ای دشمن خدا!». عمه ام، زینب(ع) فرمود: «أَنْتَ أَمِیرٌ تَشْتِمُ ظَالِماً وَ تَقْهَرُ بِسُلْطَانِک؛ امروز به خاطر غرور سلطنت موقتی، ستمگرانه به خاندان رسالت ناسزا می گویی! (و این روزها خواهد گذشت و حقیقت روشن خواهد شد)». یزید در مقابل پاسخ های شجاعانه و قاطع عمه ام، زینب کبری(ع) چاره ای جز سکوت ندید.[37]
فهرست منابع
1. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبةاللّه؛ شرح نهج البلاغة؛ چاپ دوم، قاهره: دارإحیاء الکتب العربیة، 1385ق.
2. ابن اعثم کوفی، محمد بن علی؛ الفتوح؛ بیروت: نشردار الأضواء، 1411ق.
3. ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه؛ الاستیعاب فی معرفة الاصحاب؛ چاپ دوم، حیدرآباد: دایرة المعارف النظامیه، 1336ق.
4. امین عاملی، سید محسن؛ اعیان الشیعة؛ چاپ اول، بیروت: دار التعارف، 1304ق.
5. آلوسی، محمود بن عبداللّه؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن؛ بیروت: دارالکتب العلمیه، 1415ق.
6. بنت الشاطی، عایشه؛ زینب بطله کربلا؛ تهران: نشر امیرکبیر، 1391ش.
7. پاک نیا، عبدالکریم؛ عفاف سرچشمه زیبایی؛ قم: انتشارات نور الزهرا(ع)، 1390ش.
8. ترمذی، محمد بن عیسی؛ سنن الترمذی؛ بیروت: دارالفکر، 1403ق.
9. جزایری، نورالدین؛ الخصائص الزینبیه؛ بیروت: دارالحوراء، 1425ق.
10. خراز قمی، علی بن محمد؛ کفایة الأثر فی النص علی الأئمة الإثنی عشر(ع)؛ قم: انتشارات بیدار، 1401ق.
11. خویی، سید ابوالقاسم؛ معجم رجال الحدیث؛ قم: مرکز نشر الثقافة الاسلامیة فی العالم، 1410ق.
12. راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ مفردات ألفاظ القرآن؛ چاپ اول، بیروت دمشق: دار القلم دار الشامیة 1412ق.
13. طبرسی، احمد بن علی؛ الإحتجاج علی اهل اللجاج؛ چاپ اول، مشهد: نشر مرتضی، 1403ق.
14. طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ طبری؛ بیروت: مؤسسة الاعلمی، 1403ق.
15. طریحی، فخرالدین؛ مجمع البحرین؛ تهران: نشر مرتضوی، 1375 ش.
16. طوسی، نصرالدین محمد بن محمد؛ اخلاق ناصری؛ تهران: نشر علمیه اسلامیه، 1413ق.
17. عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه؛ تفسیر نور الثقلین؛ قم: نشر اسماعیلیان، 1415ق.
18. قمی، علی بن ابراهیم؛ تفسیر القمی؛ چاپ دوم، قم: دار الکتاب، 1404ق.
19. کفعمی، تقی الدین ابراهیم؛ مصباح کفعمی؛ بیروت: نشر اعلمی، 1403ق.
20. کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1388 ق.
21. گروه حدیث پژوهشکدۀ باقرالعلوم(ع)؛ موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)؛ قم: نشر معروف، 1416ق.
22. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالأنوار؛ بیروت: مؤسسة الوفا، 1403ق.
23. مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار استاد شهید مطهری؛ تهران: نشر صدرا، 1384ش.
24. مفید، محمد بن محمد؛ الارشاد؛ قم: مؤسسة آل البیت(ع)، 1413 ق.
25. ؛ ألامالی؛ قم: کنگره شیخ مفید(ره)، 1413ق.
26. من علماء البحرین و القطیف؛ وفیات الائمة؛ قم: نشر الرضی، 1415 ق.
27. نیشابوری، مسلم بن حجاج؛ صحیح مسلم؛ بیروت: دارالفکر، 1424ق.
پی نوشت ها:
[1] عبدالکریم پاک نیا؛ عفاف سرچشمه زیبایی؛ ص 14.
[2] تقی الدین ابراهیم کفعمی؛ مصباح کفعمی؛ ص 283.
[3] محمد بن محمد نصیرالدین طوسی؛ اخلاق ناصری؛ ص 48.
[4] محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج 1، ص 21.
[5] فخرالدین طریحی؛ مجمع البحرین؛ ج 5، ص 102.
[6] حسین بن محمد راغب اصفهانی؛ مفردات ألفاظ القرآن؛ ج 1، ص 573.
[8] ر.ک: علی بن ابراهیم قمی؛ تفسیر القمی؛ ج 2، ص 193؛ علی بن محمد خراز قمی؛ کفایة الأثر فی النص علی الأئمة الإثنی عشر(ع)؛ ص 66؛ مسلم بن حجاج نیشابوری؛ صحیح مسلم؛ ج 7، ص130.
[9] محمد بن عیسی ترمذی؛ سنن الترمذی؛ ج 5، ص 328.
[10] محمود بن عبداللّه آلوسی؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن؛ ج 11، ص 195.
[11] عبدعلی بن جمعه عروسی حویزی؛ تفسیر نور الثقلین؛ ج 1، ص 336.
[13] من علماء البحرین و القطیف؛ وفیات الائمة؛ ص 435.
[14] محمد بن جریر طبری؛ تاریخ طبری؛ ج 2، ص 321.
[15] سید محسن امین عاملی؛ اعیان الشیعة؛ ج 4، ص 126.
[16] عایشه بنت الشاطی؛ زینب بطله کربلا؛ ص 81.
[17] یوسف بن عبداللّه ابن عبدالبر؛ الاستیعاب فی معرفة الاصحاب؛ ج 3، ص 881.
[18] نورالدین جزایری؛ الخصائص الزینبیه؛ ص 168.
[19] عبدالحمید بن هبةاللّه ابن ابی الحدید؛ شرح نهج البلاغة؛ ج 6، ص 297.
[20] محمد بن محمد مفید؛ الارشاد؛ ج 2، ص69.
[21] همان، ص 124؛ محمد بن جریر؛ تاریخ طبری؛ ج 4، ص 357.
[22] محمد بن محمد مفید؛ الارشاد؛ ج 2، ص 69.
[23] نورالدین جزایری؛ الخصائص الزینبیة؛ ص177.
[24] محمد بن علی ابن اعثم کوفی؛ الفتوح؛ ج 5، ص74؛ گروه حدیث پژوهشکدۀ باقرالعلوم(ع)؛ موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)؛ ص365.
[25] محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 42، ص 109 و 110.
[26] سید ابوالقاسم خویی؛ معجم رجال الحدیث؛ ج 11، ص 147.
[28] من علماء البحرین و القطیف؛ وفیات الائمة؛ ص 435؛ محمد بن محمد مفید؛ الارشاد؛ ج 2، ص125.
[30] من علماء البحرین و القطیف؛ وفیات الائمة؛ ص 435.
[31] محمد بن محمد مفید؛ ألامالی؛ ص 321.
[32] محمدباقر مجلسی؛ بحارالأنوار؛ ج 45، ص 108.
[34] مرتضی مطهری؛ مجموعه آثار؛ ج 17، ص 409.
[35] احمد بن علی طبرسی؛ الإحتجاج علی اهل اللجاج؛ ج 2، ص 308؛ محمدباقر مجلسی؛ بحارالأنوار؛ ج 45، ص 134.
[36] محمد بن محمد مفید؛ الإرشاد؛ ج 2، ص 121.