ماهان شبکه ایرانیان

دانشمند شهید مرحوم محمدبن مکی؛ معروف به شهید اول رحمه الله

در سال ۷۳۴ق ستاره ای از افق جزّین[۱] طلوع کرد. این کودک «محمد» نامیده شد و لقب «شمس الدین» را برایش برگزیدند؛ وی از پدری ملقّب به «شیخ جمال الدین» یا «شرف الدین» و بانویی از خاندان علوی عراق، از آل مُعید پا به عرصۀ وجود نهاد

دانشمند شهید مرحوم محمدبن مکی؛ معروف به شهید اول رحمه الله

مقدمه

در سال 734ق ستاره ای از افق جزّین[1] طلوع کرد. این کودک «محمد» نامیده شد و لقب «شمس الدین» را برایش برگزیدند؛ وی از پدری ملقّب به «شیخ جمال الدین» یا «شرف الدین» و بانویی از خاندان علوی عراق، از آل مُعید پا به عرصۀ وجود نهاد. او اولین شخصیتی است که در میان علمای شیعه به شهید اول و به طور مطلق شهید خوانده می شود و از آنجا که در حرکتهای فکری و جنبشهای فرهنگی منطقه جبل عامل، طلایه دار و پیش قراول این نهضت بود، وی را «رائد» چنین قیامی نامیده اند.[2]

شهید اول از همان دوران کودکی از هوش بالا، استعداد سرشار و نبوغی فوق العاده برخوردار بود. به تدریج که مراحل رشد را سپری می کرد، با چنین توانایی ذهنی و فکری نسبت به فراگیری دانشهای متداول مقدماتی، علاقه و اهتمام نشان می داد، ضمن اینکه مایل بود این تلاش را با رشد اخلاقی و شکوفایی فضایل و مکارم در وجود خود، توأم سازد، علاوه بر این لیاقتهای ذاتی، پدری عالم و فاضل در تعلیم و تربیت وی نهایت جدّیت و کوشش را به کار گرفت و شهید در همان ایام کودکی و نوجوانی مبانی مقدماتی ادبیات و برخی معارف نقل را از والد دانشمند خود آموخت.[3]

هجرت به سوی حلّه

شهید اوّل در سال 750 ق و در حالی که شانزده بهار را در جزّین سپری کرده بود، عازم عراق گردید و در شهر حلّه اقامت گزید.

حلّه از زمان شکل گیری، منطقه ای شیعه نشین به شمار می آمد و همچنان در این مسیر پایدار و استوار باقی ماند و در ترویج و نشر علوم و معارف اهل بیت(ع) مقامی ارجمند به دست آورد و کاروانی از علما و فقهای فرزانه را در دامن خود تربیت کرد؛ آل طاووس، خاندان محقق حلّی، آل سعید و علامه حلّی و دیگر مشاهیر که در این مقال مجال معرفی آنها نمی باشد، از این دیار برخاسته اند.[4]

برخی استادان و مشایخ اجازه

شهید اول در حلّه پای درس شخصیتهای بزرگی نشست که برخی از آنها عبارتند از:

1. فخر المحققین، فرزند علامه حلّی (683 771 ق)؛

2. سید عمید الدین عبد المطلب (681 754 ق)؛ معروف به عمیدی، فرزند خواهر علامه حلّی؛

3. سید ضیاء الدین، برادر سید عمیدالدین که نزد علامه حلّی شاگردی کرد؛

4. رضی الدین علی مزیدی (متوفی 757 ق)؛

5. شیخ علی بن طران مطارآبادی، ملقب به رضی الدین که در زمرۀ فقها و علمایی است که استاد و شیخ اجازۀ شهید اول می باشد؛

6. سید علاء الدین علی بن زهره حلبی (متوفی 775 ق) از سادات حسینی که نسب وی به حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) می رسد.

سیاحت علمی و آموزشی

شهید اول بعد از تحصیل در حلّه عازم کربلا شد و به حوزۀ درس بزرگانی چون: سید عمید الدین اعرجی حائری (فرزند خواهر علامه حلّی) و سید عالم ‎الدین موسوی حائری راه یافت و به مقام علم و فقاهت رسید و از مشایخ مدرسۀ حائری شریف به دریافت اجازاتی نائل گردید و نیز در این مدت در کربلا با تدریس و صدور فتوا آوازۀ بلندی یافت، سپس راهی بغداد، مکه، مدینه، فلسطین، شام و مصر گردید و در مراکز علوم دینی این نواحی از پرتو دانش و اندیشۀ علمای شیعه و سنی بهره مند گردید و اجازات مفصل فقهی و روایی دریافت کرد.[5]

در بین این اساتید، بعد از فخر المحققین (فرزند علامه حلّی) شخصیتی که در تکوین علم و معرفت این شهید نقش مؤثری ایفا کرد، قطب الدین رازی (متوفی 766 ق) می باشد. وی از نسل شیخ صدوق و در زمرۀ اساتید برجستۀ شهید اول بوده که آن شهید درباره اش می گوید: «او دریایی است بی انتها، از شهر ورامین و از شاگردان علامه حلّی است.»[6]

شهید علاوه بر استادانی از فقها و محدثان شیعه، از محضر علمای اهل سنت نیز استفاده کرد، او در اجازۀ مفصلی که برای «ابن خازن» نوشته است، می گوید: «من مصنفات و مرویات اهل سنّت را از چهل عالم و استاد اهل سنت روایت کرده ام، اساتیدی که آنان را در مکه، مدینه، دار السلام، بغداد، مصر، دمشق، بیت المقدس و الخلیل، به دیدارشان نایل گردیده بودم.»

شیخ شرف الدین محمد بن بکتاش تستری که استاد و مدرس نظامیۀ بغداد بود، اجازۀ روایت دو کتاب «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» را به شهید اول داد. شیخ محمد بن یوسف شافعی نیز در بغداد و به سال 758 ق به شهید اول اجازۀ روایت داد. شیخ شمس الدین ابو عبد الرحمن محمد که در مدرسۀ مستنصریه بغداد حوزۀ درسی داشت، به شهید اول اجازۀ روایت داد. مؤلف «روضات الجنات» به نقل از فرزند علامه حلی، می گوید: «طرق روایی شهید اول به امام جعفر صادق(ع) می رسد، متجاوز از صد طریق است و می افزاید: خداوند متعال را سپاس می گوید که تمام این راهها به راهی که من روایت کرده ام، متصل می گردد.»[7]

شهید اول در مدت کوتاهی در تمامی علوم و معارف اسلامی به ویژه در فقه و اصول تبحّر پیدا کرد و در ردیف علمای بزرگ شیعه قرار گرفت. فقهای معاصر و بعد از او، نه تنها محصولات فکری و علمی وی را مورد توجه قرار دادند؛ بلکه آنها را جزء متون آموزشی و درسی خود کردند.

مکتب علمی و فقهی

شهید اول بعد از مسافرتهای پربار و صعود به قلّۀ اجتهاد در سال 760 ق به وطن خود مراجعت کرد و در زادگاه خود (جزّین) اقامت گزید و در اولین قدم در این آبادی، مدرسه ای تأسیس کرد که از دیگر مدارس جبل عامل پیشرفته تر و در تدریس فقه و اصول پیشگام بود و تحوّلی را که از زمان علامه حلّی در سرزمین عراق به وقوع پیوست، به جبل عامل منتقل کرد.

شهید اول رفته رفته خود به ابتکارات و خلاقیتهایی دست زد و در گام نخست، حوزۀ این مدرسه را تا شام (سوریه، لبنان، فلسطین و اردن) گسترش داد و مدارس متعددی در این منطقه تأسیس کرد. این مدارس، کانونهای مهمی برای نشر تشیع و فراگیری علوم و معارف اهل بیت(ع) و تربیت عده ای عالم و مجتهد گردید. آن شهید والامقام در تدریس و ارائۀ شیوه های آموزشی توفیقهای زیادی به دست آورد و حوزۀ درسی وی از رونق و شهرت ویژه ای برخوردار گردید.[8]

او علاوه بر فعالیتهای آموزشی و فرهنگی، به مشکلات مردم رسیدگی می کرد و پرسشها و شبهات مطرح را با نوعی فروتنی پاسخ می گفت. خانه اش پناهی امن برای عموم مردم، به خصوص شیعیان بود که در هنگام گرفتاریهای گوناگون، به سوی آن می شتافتند و هنگام دیدار و ملاقات با آن عالم ربّانی احساس آرامش می نمودند و قوت قلب پیدا می کردند، از این رو شهید اول لقب ملجأ شیعه را به خود گرفت و بدان مشهور گردید.[9]

تلاشهای آموزشی و تربیتی

شهید اول جنبش علمی مستقلی بنیاد نهاد که همان پروردن فقیهان و دانش آموختگان مدرسۀ جزّین است. این نخستین بار بود که جبل عامل در درازای تاریخ پرفراز و نشیب خود آمادۀ کاری مهم و اثر بزرگ می شد؛ چرا که جویندگان دانش از دور و نزدیک به جزّین می آمدند تا از پرتو انوار و فیوضات دانشوری جامع معقول و منقول و دارای ابتکارهای فراوان در ارائه متون آموزشی، برخوردار گردند.

شیح حرّ عاملی (ره) در «امل الآمل» اطلاعات فراگیری در این باره ارائه نمی دهد؛ اما او تا حدودی خود را ملزم کرده است که ذیل معرفی برخی علما بنویسد: «من تلامیذه شهید» و «یروی عن الشهید». این عبارات می توانند حقایقی را دربارۀ کارنامۀ علمی و فرهنگی شهید اول (تا حدودی) روشن کند.

دکتر کامل مصطفی شیبی می نویسد: «دامنۀ فرهنگ شهید اول به حدی وسیع بود که در دمشق حلقۀ درس داشت و حتی مرجع مذاهب پنجگانۀ فقهی گردید و همین ویژگی، حسادت فقهای رقیب را برانگیخت، رشته هایی که شهید اول مورد تحقیق قرار داد، بسیار متنوع بود و حتی شامل علم سحر نیز می گردید، به دلیل همین توانایی موفق گردید جادوی کسی را که در جبل عامل مدعی پیامبری بود، باطل کند.»[10]

برخی شاگردان

علاوه بر فرزندان فاضل و همسر دانشور شیخ شهید که از محضر وی استفاده کرده اند، علمای ذیل از حوزۀ درسی این فقیه فرزانه استفاده کرده و اجازاتی دریافت نموده اند:

1. ابن فهد حلّی (757 841 ق)؛

2. ابن خازن حائری (متوفی 820 ق)؛

3. فاضل مقداد (متوفی 826 ق)؛

4. سید بدر الدین حسن بن ایوب، مشهور به ابن نجم الدین اعرجی حسینی، جدّ سید بدر الدین حسن بن جعفر اعرجی و استاد شهید ثانی؛

5. شیخ شمس الدین محمد بن عبد العالی کرکی عاملی؛

6. شیخ شمس الدین محمد بن نجده معروف به بن نجد؛

7. شیخ عز الدین حسن بن سلیمان بن محمد بن خالد حلّی.

بدیهی است شهید اول در نقاط گوناگون شامات شاگردان فاضل و دانشمند زیادی تربیت کرده و یا به آنها اجازه داده است؛ ولی ما در این نوشتار تنها برخی از تربیت یافتگان مکتب او که مورد توجه شیخ شهید بوده اند، اشاره کردیم، محقق معاصر «محمدرضا شمس الدین» که خود از احفاد شهید اول است، موفق گردیده نام متجاوز از سی نفر از شاگردان شیخ را بیاورد.[11]

نگاشته های با ارزش

شهید اول با وجود عمر کوتاه و دشواریهای گوناگون که با آنها مواجه بود، موفق گردید قلم به دست گیرد و آثار ارزنده ای از علوم و معارف اسلامی را با نثری استوار و دانشی وسیع و گوناگون به رشتۀ نگارش در آورد که خود بهترین سند و گواه بر عظمت روح و جایگاه عالی وی در میان دانشمندان شیعه می باشد. در ذیل به آثار این عالم شهید، اشاره می شود.

1. المقالة التکلیفیة؛

2. المسائل الاربعینیة؛

3. العقیدة؛

4. الاعتقادیة؛

5. الباقیات الصالحات؛

6. اربعون حدیثا؛

7. اللمعة الدمشقیة؛

8. الدروس الشرعیة فی فقه الامامیة؛

9. الالفیة؛

بر کرانۀ کمالات

تحقیق، دقت نظر و بررسیهای عمیق و دقیق او در فروع فقهی و مسائل گوناگون آن، یافته های ایشان را در این عرصه ممتاز نموده است، به گونه ای که برخی آثارش از بدو تألیف تاکنون همواره محور مباحثه، مناظره، تدریس، شرح و حاشیۀ علما و استفادۀ طلّاب فاضل بوده است؛ اما به موازات درنوردیدن مدارج علمی، به تزکیۀ درون و پالایش دل و ذهن از طریق عبادات خالصانه، ذکر و دعا، تهجد و شب زنده داری، مشغول بود و در پرتو این حالات معنوی و ملکوتی روح و اراده و عزم خویش را برای انجام کارهای مهم تقویت می کرد و لطف و عنایات الهی را شامل خویش می ساخت.

آن بزرگوار ضمیری پاک و مصفا؛ اما بدنی لاغر و قامتی کوتاه داشت، آن طراوت روحی که در پرتو ارتباط با عالم قدس و دنیای عرشیان به دست آورده بود، شجاعت فوق العاده ای را برای ایشان به ارمغان آورده بود. با درنگی در عمر کوتاه، سیاحتهای متوالی و تألیفات متقن وی در علوم اسلامی و تبحرش در فنون گوناگون، ادبیات و حتی علوم غریبه این واقعیت به دست می آید که جز توفیقهای ربانی و تأییدات الهی، چنین تواناییهایی در شرایط و امکانات عادی امکان پذیر نبوده است.[12]

از این رو «علامه امینی» می گوید: «شهید اول از شخصیتهای نادری است که خداوند برای رشد و ترقی و تعالی بندگانش پدید آورده است و هر چه دربارۀ او گفته شود، باز حقش به جای آورده نمی شود و ستایشها و توصیفها به گرد مقام و مرتبه اش نمی رسد.»[13]

خود شهید اول می گوید: «هنگام نگارش کتاب لمعه، واهمه داشتم که فردی از متعصبان وارد شود و با هیاهوهای خود مشکلاتی برایم به وجود آورد؛ اما از لحظه ای که شروع به تصنیف آن کردم، تا زمانی که این اثر را به انجام رسانیدم، هیچ یک از آنان بر من وارد نگردید و این از الطاف غیبی الهی بود.»[14]

فرزانۀ فروزندۀ آفاق

شهید اول همواره مورد ستایش و تمجید علما و بزرگان مکتب تشیّع بوده و در وصف او و برشمردن کمالات و صفات ویژۀ اخلاقی او، سخنان زیادی از علما و بزرگان دین نقل شده است؛ در اینجا به چند مورد از آنها اشاره می شود:

1. فخر المحققین، فرزند علامه حلّی، گفته است:»من از شاگردم محمد بن مکی، بیش از آنچه او از من بهره برده است، استفاده کرده ام.»[15]

2. شهید ثانی که کتاب لمعۀ شهید اول را شرح کرده است، در مقدمۀ آن، صاحب لمعه را چنین معرفی کرده است: «شیخ بزرگوار، امام محقق عالی قدر، فرزانه و مدقّق، جمع کنندۀ بین منقبت علم و سعادت و مرتبۀ عمل و شهادت امام سعید، ابو عبد الله شهید محمد بن مکی اعلی الله درجته کما شرف خاتمته.»[16]

3. شیخ حُرّ عاملی نوشته است: «شیخ شمس الدین ابو عبد الله محمد بن مکی عاملی جزینی، دانشمندی با مهارت، فقیه محدث مدقق ثقه، دریادل کامل و جامع فنون عقلی و نقلی، زاهد عابد پرهیزگار، شاعر ادیب نویسنده یگانۀ دوران که در زمان خود بی نظیر بود.»[17]

4. شیخ یوسف بحرانی دربارۀ این عالم عامل گفته است: «دانش و فضل او فراتر از آن است که ما آن را بیان کنیم و سرشارتر از آن است که ناشناخته بماند، او عالمی توانا و چیره دست بود، فقیهی دریا آسا، با همت و صاحب نظر در علوم نظری و روایی، وارسته ای پارسا و اهل عبادت و بندگی خداوند که در اعصار گوناگون کم تر فردی را می توان نظیر او یافت.»[18]

5. میرزا حسین نوری شیخ شهید را این گونه ستوده است: «تاج شریعت، باعث افتخار شیعیان، خورشید دیانت و مذهب، شهید اول به باور جمعی از اساتید فن، دانشمندترین فقیه است، او ضمن اینکه در رشته های گوناگون علمی و ادبی جامعیت داشت، به فضایل و مکارم آراسته و دارای روحی پاک و اراده ای نیرومند بود.»[19]

6. مرحوم حاج شیخ عباس قمی می گوید: «استاد فقهای انام، زعیم شیعیان، قله تحقیق، محقق حقایق اولین و آخرین، شیخ طایفه، کسی که به سوی کمالات عروج کرد، مدارج علمی را پیمود و سرانجام رتبۀ شهادت را به خود اختصاص داد، افقه فقها نزد جماعتی از استادان، جامع فنون عقلی و نقلی و حاوی صنوف فضایل و کمالات....»[20]

7. علامه امینی در معرفی او نوشته است: «شیخ محمد بن مکی که در اصطلاح علمای ما به طور مطلق شهید خوانده می شود، نخستین شخصیتی است که در میان شیعیان بدین لقب نامیده شده است، او پناهگاه جهان تشیع و پرچمدار شریعت بود و هنوز نظرات فقهی وی سرچشمۀ آرای فقهی علمای ما است و کتابها و تألیفات او مرجع فقیهان ما، آرای علمی او کانون استناد آرایشان، آوازه اش در عرصۀ فقه و اصول و سهم بزرگش در پیشرفت علوم، روشن تر از آن است که نیازی به توضیح و بیان داشته باشد و ستایش ایشان به مدح خورشید می ماند که خود مایۀ ستودن و اصل آن است.»[21]

طرح نظریۀ فقهی سیاسی «ولایت فقیه»

از دستاوردهای با ارزش شهید اوّل در بروز ساختن مبانی فکری تشیع با صبغه ای از اندیشۀ سیاسی بود که بعدها به صورت ویژگی تفکیک ناپذیر فقه شیعه درآمد. امتیاز طرح نظریۀ فقهی سیاسی «ولایت فقیه» از میان تمامی مکاتب و مذاهب فقهی اسلام به وی بازمی گردد. زمانی نزدیک به سه قرن بعد از پایان گرفتن عهد امامت و بی رمق گردیدن مذاهب دیگر در پی برافتادن دستگاه خلافت بنی عباس توسط مغولان، ابن مکی در پی طرح مقدمات نظریه ای بود که بعدها در عصر صفویه توسط معتقدان به نظریه های فقهی وی، پرداخته شد و در حدّ شایان توجهی تکوین پیدا کرد،[22]

او کتاب «ذکری الشیعه» که در 784ق نگارش آن را آغاز کرد، اشاره ای به موضوع ولایت فقیه داشت؛ اما متأسفانه موفق نگردید این اثر را به جاهایی برساند که انتظار می رفت موضوع مزبور را طی آنها تشریح کند و روشن نماید؛ اما در کتاب معروفش «اللمعه الدمشقیه» که در 782 ق نوشته است، مجموعه بزرگی از فتواهایی دیده می شود که صدور آنها جز بر بنیاد ولایت فقیه امکان ندارد، این فتواها را می توان از این بابها به دست آورد: باب زکات، خمس، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، قضا، حجر، نکاح و حدود.

اینکه شهید اول تأکید می نماید خمس به نایب عام امام؛ یعنی فقیه جامع الشرایط تعلق می گیرد، شاید نخستین بار بود که در فقه شیعه چنین عبارتی مطرح می گردید و سپس در فرهنگ تشیع مطرح شده است.[23]

آن شهید در عرصۀ عمل و کارنامه سیاسی نیز چنین هدفی را تعقیب می کرد و برای اولین بار دعوی نیابت عامه از جانب حضرت مهدی(ع) را مطرح کرد و خاطرنشان ساخت که بدون حور شخص وی نمی توان نماز جمعه برپا داشت و جمع آوری خمس و زکات را وظیفۀ نایب امام دانست و بدین گونه به صورت زعیم واقعی شیعیان درآمد.

ابن مکی برای عملی ساختن این برنامه لازم دید در شهرهای مجاور نواحی کوهستانی و دور از چشم حکومت وقت، از جانب خود کارگزارانی برای مناطقی چون طرابلس و غیره تعیین کند، بدین گونه آن شهید مفهوم جدیدی از حکومت شرعی را توسط فقیهی بلند مرتبه بنیاد نهاد که با مفهوم خلافت که حکمرانی سلسله ممالیک بر آن قرار گرفته بود، کاملاً مغایر بود.

حرکتی که شهید اول در جزین آغاز کرد، به سرعت رشد یافت و فقیهانی که در مکتب وی تربیت شده بودند، نشر افکار او را بر عهده گرفتند. این شاگردان، به عنوان نمایندگان او در نقاط گوناگون تکاپوی فکری، سیاسی و فرهنگی داشتند. اینکه یکی از مریدان و یارانش در طرابلس دستگیر و گردن زده شد، نشان می دهد که دامنۀ تلاشهای مبارزاتی و سیاسی شهید اول تا این قلمرو گسترش داشته است و نیز این هشدار به وی داده شد که با تمام طرفداران منش او، همین گونه رفتار خواهد شد، رویداد مزبور حکایت از آن دارد که دولت ممالیک از رشد این حرکت به شدت احساس خطر می نموده است.[24]

بنا به اظهارات محقق لبنانی، «شیخ جعفر مهاجر»، نهضت شهید اول حتی از مرز مبارزات سیاسی عبور کرده و به قیام مسلحانه علیه ممالیک رسیده بود. وی به محلی با عنوان قبرستان شهیدان اشاره دارد که در جانب راست جادۀ منتهی به «نبهلیه» در روستای «نبطی فوما» قرار گرفته است. مهاج می افزاید: بر فراز یک بلندی، جایی که خانه های این آبادی آغاز می گردد، بنای جالبی قرار دارد که روی آن گنبدی دیده می شود، این بنا را اهالی، مقام محمد شهید می دانند و عقیده دارند اینجا مزار شهدایی از یاران شهید اول است که با دشمنان جنگیده اند و به دست خصم کشته شده اند.[25]

از عواملی که نشان می دهد شهید اول دارای شخصیتی مذهبی توأم با سیاست بوده این است که علیرغم زندگی در فضای اختناق ناشی از حکومتهای جائر، از طرح مسائل فقهی حکومت و دولت اسلامی دست برنداشت. وی در «لمعه دمشقیه» به جواز اقامۀ حدود و قضا و حکومت در بین مردم عصر غیبت توسط فقهای واجد شرایط، فتوا داد و بر مردم واجب کرد که برای عملی شدن چنین احکامی، فقهای جامع فضل و فضیلت را مرجع و رهبر خود قرار دهند، نه حاکمان ستمگر و جفاکار را.[26]

شهید اول می گوید: «قضاوت بر امام یا نائب او واجب است و در زمان غیبت، فقیه جامع الشرایط، امر قضاوت را عهده دار می گردد.» شهید ثانی در شرح این عبارت می نویسد: «اگر مفتی این شرایط را دارا باشد، بر مردم واجب است که رأی او را پذیرفته و فتوای او را بر خود لازم و واجب شمرند؛ چون او منصوب از طرف امام بر عموم مردم است.»[27]

مراقبت از دین و فرهنگ مردم

شهید اول به موازات حرکتهای سیاسی، مراقب فرهنگ مردم نیز بود و به تصحیح آن همت می گماشت و در مصون سازی اهالی جبل عامل و نقاط مجاور از عقاید فرقه های انحرافی و باطل می کوشید و در ضمن برخی طوایف شیعی را برای قیامی مسلحانه با خود همراه می ساخت و در ساماندهی تشکلهای شیعی برای این منظور جدیت داشت و اجازه نمی داد آنان راه افراط را بپیمایند.

شیخ محمد مالوشی شاگرد شهید اول و از علمای کرد شیعه بود که غالی گری دربارۀ ائمه(ع) را رواج می داد. شهید اول احساس کرد این شاگردش از سیر اصلی تعالیم تشیع طغیان کرده و راه انحراف و بدعت را پیش گرفته است و این روند خطری جدّی است که ضمن آسیب واردساختن به جامعۀ شیعی موجب ایجاد تفرقه بین آنان و اهل تسنّن می گردد، پس چون از طریق گفتگو، نصیحت و اخطار متوالی موفق نشد او را از این انحراف و اعوجاج باز دارد، پس حکم به تکفیر او داد؛ اما شیخ مالوشی که در علوم غریبه ید طولایی داشت، حامیان فراوانی از شیعیان تندرو و افراطی به گرد خود فراهم آورد و سپاهی در جبل عامل از پیروان خود که در افکار باطل خویش اصرار می ورزیدند، تدارک دید، حامیان شهید اول به کمک برخی کارگزاران محلی با قوای مالوشی در حوالی نبطیه وارد نبردی سخت شدند، در این ماجرا شیخ مالوشی که فرماندهی نیروهای خویش را عهده دار بود، به هلاکت رسید؛ اما متأسفانه بعد از قتل وی هوادارانش از عقاید انحرافی او دست برنداشتند و «شیخ تقی الدین جبلی خیامی» راه پرآفت او را پی گرفت و بعد از مرگ وی «شیخ یوسف بن یحیی» رهبر فرقۀ منحط مالوشیه گشت، این دو نفر ضمن اینکه قیام مسلحانۀ شهید اول را دچار شکست کردند و اجازه ندادند او در تأسیس دولت شیعی جبل عامل موفق بماند، با فتنه انگیزی و نشر اکاذیب، زمینۀ شهادت آن عامل عامل را به وجود آوردند.[28]

ارتباطی با برکت

شهید اول در دوران زعامت خود بر شیعیان، با برخی از امیران و حاکمان وقت ارتباط برقرار می کرد تا بهتر بتواند امورات جامعۀ اسلامی را به انجام رساند؛ از امیران مرتبط با شهید اول، خواجه علی مؤید (766 788 ق) بود که از دوران امارت خواجه وجیه الدین مسعود، از کارگزاران مهم دولت شیعی سربداران به شمار می رفت و امور کشوری و لشکری با مشورت وی به انجام می رسید و چون خود زمام امور را به دست گرفت، در مملکت داری از تدبیر و اقتدار ویژه ای استفاده کرد. اختلافها و تشنجهای سیاسی و اجتماعی را کاهش داد، به امور مردم رسیدگی نمود و اقشار گوناگون را از خوان نعمت خویش برخوردار ساخت. وی شب هنگام در کوی و برزن راه می افتاد و به فقیران، یتیمان و زنان بی سرپرست رسیدگی می کرد و به آنان پول و طعام می داد، در دوران حکومت خود اهالی و نواحی تحت قلمروش در آرامش و امنیت به سر می بردند و روزگار آسوده ای را سپری می کردند، شیوۀ شایستۀ حکومت داری او باعث شد بیش از تمامی والیان سربدار حکومت نماید و مدت هیچده سال بر سریر قدرت سیاسی و اداری قرار گیرد.

وی در ایامی که شهید اول در عراق بود، با وی ارتباط برقرار کرد و برای ترویج تشیع از آن عالم بزرگوار دعوت کرد تا به خراسان بیاید و در گسترش مذهب تشیع در قلمرو سربداران، این دولت را یاری دهد. بدین منظور «شمس الدین محمد آوی» را با نامه ای و یک جلد کلام الله مجید نزد وی فرستاد، تا این دعوت را به انجام رساند؛ آوی از علمای مقرب دستگاه خواجه علی مؤید بود.[29]

شهید اول از اجابت آن دعوت سرباز زد؛ زیرا در آن زمان زعامت شیعیان و رهبری حرکت سیاسی اجتماعی مهمی را در شامات عهده دار بود، جنبشی مهم را آغاز کرده بود که باید استمرار می یافت و به هدف مقدس خود می رسید، و لذا قادر نبود آن را رها کند.[30] برخی منابع صرفاً از امتناع ورزیدن و عذرخواهی شهید سخن گفته اند و به دلیل آن اشاره نکرده اند.[31] و پاره ای مصادر نوشته اند: روشن نیست چرا شهید اول این فراخوانی را بی جواب گذاشته است.

گرچه محمد بن مکی نتونست به خراسان و منطقۀ تحت نفوذ دولت شیعی سربداران برود؛ ولی کتاب «لمعه الدمشقیه» را به نگارش درآورد و برای آنان فرستاد تا راهنمای دولت و مردم باشد و براساس فتاوای فقهی آن عمل کنند.[32]

یک سال بعد تهاجم «تیمور گورکانی» آشفتگیهایی را در خراسان به وجود آورد، اختلافات داخلی و خارجی نیز حکومت سربداران را تضعیف کرد، سیاستهای خشن خواجه علی مؤید علیه درویشان و صوفیان نیز باعث گردید آنان تیمور را برای تسخیر خراسان تحریک، راهنمایی و کمک کنند، به همین دلیل، خواجه علی مؤید، بر اساس مصالحی با تیمور هم پیمان گردید، نبرد تیمور با ممالیک که در مذهب خود افراط می ورزیدند و نیز گرایش این امیر ایلخانی به تشیع و فتح دمشق توسط وی با شعار انتقام امام حسین(ع) از نسل یزید، از مواردی بود که پیوستن آخرین امیر سربداری به تیمور را می تواند توجیه کند؛ اما وقتی خواجه علی مؤید تسلیم تیمور گردید، امیر گورکانی با تمام احترامی که برای او قائل بود، حکمرانی ایشان را مصادره کرد و در اختیار دشمنانش از جناح درویشان قرار داد و او با امیر تیمور گورکانی همراهی کرد تا آنکه در سال 788 در نبردی در نواحی غربی کشور ایران کشته شد و بدین گونه طرح علی مؤید برای استقرار و گسترش اسلام فقاهتی مورد نظرش، مسکوت و ناکام ماند؛ ولی روند حوادث چنان بود که حدود دو قرن بعد همین طرح پیروزمندانه تحت هدایت علمای شیعه توسط دولت شیعی صفویه به کار بسته شد، بدین ترتیب هم وطنان شهید اول و باورمندان به اندیشه های او، به ایران مهاجرت کردند تا در تحکیم بنیانهای تشیع به زمامداران دودمان صفویه یا ری برسانند.[33]

شهادت

سرانجام شهید اوّل گرفتار نیرنگهای دولت ممالیک، برخی علمای تنگ نظر، متعصب و افراطی هم پیمان آنان گردید، بعد از آنکه یکی از شاگردانش به نام «محمد یالوشی» از دین خارج شد و ادعای پیامبر کرد و محمد بن مکی وی را سرکوب و به قتل رسانید، پیروان وی که خود را شاگردان و یاران قبلی ابن مکی بودند، فتنه گری و سخن چینی را در پیش گرفتند، نخست تقی الدین خیامی علیه وی ادعاهایی دروغ مطرح کرد. سپس یوسف بن یحیی کارش را ادامه داد.[34] وی صورت جلسه ای حاوی مطالبی دروغ و آمیخته به اتهامات بی اساس علیه ابن مکی فراهم کرد و موضوع را در بیروت و صیدا و سپس در دمشق به داوری نهاد[35]، این پرونده سازی به امضای هفتاد تن از پیروان ظاهراً مرتد ابن مکی و نیز امضای هزار نفر از عوام متعصب در مذهب خود رسید، در نتیجه محمد بن مکی را به جرم ارتداد دستگیر و زندان کردند. بعد از یک سال حبس، قاضی برهان الدین شافعی به توبه اش فتوا داد؛ اما قاضی دیگری به نام «عباد بن جماعه» فتوای قتلش را صادر کرد و سرانجام در نهم جمادی الاول 786 ق او را با شمشیر به شهادت رساندند، آنگاه پیکرش را به دار آویختند و جنازه اش را بعد از سنگسار نمودن، آتش زدند.[36]

پی نوشت ها:

[1] جِزّین (با کسر اول و تشدید دوم) بر وزن سکین، از توابع جبل عامل است.

[2] اعیان الشیعه، ج 10، ص 159؛ ریحانة الادب، مدرس تبریزی، خیام، تهران، 1374، ج 3، ص 276؛ ریاض العلما و حیاض الفضلا، میرزا عبد الله افندی، آستان قدس رضوی، مشهد، 1384، ج 6، ص 194؛ اعلام الشیعه، جعفر مهاجر، دار المورخ العربی، بیروت، ج 3، ص 1420.

[3] مهاجرت علمای شیعه از جبل عامل به ایران، مهدی فرهانی منفرد، امیر کبیر، تهران،1377ش، ص69؛ دیدار با ابرار، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1374 ش، ج 17، ص 24 25.

[4] تاریخ شیعه، محمد رضا مظفر، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ص 161 162.

[5] دائرة المعارف تشیع، نشر سعید محبّی، تهران، 1383، ج 10، ص 145.

[6] مستدرک الوسائل، محدث نوری، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، 1408ق، ج 3، ص 448.

[7] روضات الجنات، خوانساری، انتشارات اسماعیلیان، قم، ج 7، ص 7.

[8] اعلام الشیعه، ج 3، ص 1420 1421، حیاة الامام الشهید الاول، محمد رضا شمس الدین، المطبعة الغری، نجف، 1957م، ص 66 68.

[9] دیدار با ابرار، ج 17، ص 48 49.

[10] تشیع و تصوف، کامل مصطفی شیبی، ترجمه علیرضا زکاوتی قراگزلو، امیر کبیر، تهران، ص 147 - 148.

[11] حیات الامام شهید الاول، ص 56.

[12] ریحانة الادب، ج 3، ص 277.

[13] شهیدان راه فضیلت، علامه عبدالحسین امینی، ترجمه: ح.ف، نشر روزبه، تهران، 1362ش، ص 158.

[14] اللمعۀ الدمشقیۀ، محمد بن مکی (شهید اول)، به کوشش سید محمد کلانتر، مطبعۀ الآداب، نجف اشرف، 1386 ق، ج 1، ص 24.

[15] حیاة الامام شهید الاول، ص 38.

[16] اعیان الشیعه، ج 10، ص 59.

[17] امل الآمل، شیخ حرّ عاملی، به کوشش سید احمد حسینی اشکوری، مکتبۀ الاندلس، بغداد، ج 1، ص 181.

[18] لؤلؤ البحرین، شیخ یوسف بحرانی، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، ص 146 - 147.

[19] مستدرک الوسائل، ج 3، ص 437.

[20] فواید الرضویه، شیخ طوسی، کتابخانه مرکزی، تهران، 1327ش، ج 2، ص 989؛ مستدرک الوسائل، ج 6، ص 87؛ الکنی و الالقاب، ج 2، ص 377.

[21] شهیدان راه فضیلت، ص 155 - 156.

[22] مهاجرت علمای شیعه از جبل عامل به ایران، ص 71.

[23] همان، ص 72؛ الهجرة العاملیه، ص 61 - 66؛ امل الآمل، ج 1، ص 181.

[24] صیح الاعشی فی صناعة الانشاء، احمد بن قلفشندی، قاهره، بی تا، ج 5، ص 266؛ شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ابن عمار حنبلی، مکتبۀ التجاری، بیروت، بی تا، ج 6، ص 294؛ بحارالانوار، ج 107، ص 184؛ لؤلؤ البحرین، ص 146، الهجرة العاملیة، ص 70 - 72.

[25] صبح الاعشی، ج 13، ص 13 15.

[26] اللمعة الدمشقیه، ج 2، ص 417.

[27] الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، شهید ثانی، طبع سنگی، تهران، 1271ش، ص 94 - 95.

[28] اعلام الشیعه، ج 3، ص 1420؛ دائرة المعارف تشیع، ج 10، ص 146.

[29] تاریخ مغول و اوایل ایام تیموری، عباس اقبال آشتیانی، نشر نگاه، تهران، 1387ش، ص 476 477؛ قیام شیعی سربداران، یعقوب آژند، گسترده، تهران، 1363، ص 194.

[30] مهاجرت علمای شیعه از جبل عامل به ایران، ص 76.

[31] مفاخر الاسلام، علی دوانی، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1364ش، ج 4، ص 340.

[32] امل الآمل، ج 2، ص 183.

[33] مهاجرت علمای شیعه از جبل عامل به ایران، ص 76؛ قیام شیعی سربداران، ص 201؛ تاریخ مغول و اوایل ایام تیموری، ص 477؛ الروضة البهیة، ص 23 24؛ اعیان الشیعه، ج 10، ص 60؛ روضات الجنات، ج 7، ص 11.

[34] اعیان الشیعه، ج 10، ص 60؛ بحار الانوار، ج 107، ص 185؛ قصص العلما، میرزا محمد تنکابنی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1364ش، ص 340؛ لؤلؤ البحرین، ص 98.

[35] امل الآمل، حر عاملی، ج 1، ص 183؛ ریاض العلماء، ج 5، ص 307.

[36] امل الآمل، همان، ص 183؛ قصص العلماء، ص 340.

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان