برنستین: باعث افتخار و خوشحالی است که به سر پل کولیر، استاد اقتصاد و مدیر پیشین اداره توسعه پژوهش در بانکجهانی و مشاور بسیاری از دولتها خوشامد میگویم. پژوهشهای اصلی پل طی دوره کاری طولانی و تاثیرگذار وی، بر قاره آفریقا متمرکز بوده است. او یکی از کارشناسان سرشناس جهانی در زمینه اقتصادهای آفریقایی و توسعه آفریقاست.
پل کولیر: سپاس بسیار از شما. من هم از حضور در این گفتوگو خیلی خوشحالم. همیشه حواسم هست و به خودم یادآوری میکنم که فردی آفریقایی نیستم. در اینکه فردی خارجی درباره مکانی جدید چقدر میتواند بداند یا از تجربه زندگی کردن در آنجا چه احساسی پیدا میکند سقفی وجود دارد. البته نهایت تلاشم را میکنم تا تجربه واقعی از زندگی به دست آورم؛ اما همیشه شرایط و محدودیتها را به خاطر دارم.
برنستین: در این گفتوگو تمرکز ما بر آفریقاست؛ با پرسشهایی از این قبیل: آفریقاییها چگونه میتوانند سرمایهداری را به خدمت بگیرند؟ چگونه سرمایهداری در آفریقا میتواند به همه شهروندانش، بهویژه فقرا، کمک کند؟ چگونه میزان سرمایهگذاری را بالا ببریم تا شهرهای بهتری بسازیم؟ چگونه مطمئن شویم بنگاههای بزرگتر و بهرهورتری در آفریقا پدیدار میشوند یا وارد این قاره میشوند؟ بیشتر مردم درباره این قاره دست به تعمیم میزنند. به این شکل که مثلا 54کشور مختلف با ویژگیهای مشترک داریم. به گمانم بیشتر اینها به نژاد مربوط میشود. نکته گیجکننده دیگر این است که چرا اغلب اوقات آفریقایجنوبی را از این تعمیمها کنار میگذارند و مستثنا میبینند. شما آفریقا را چگونه میبینید؟ چه چیزهایی را میتوان به کل قاره تعمیم داد؛ بدون اینکه از ویژگیهای کشورهای متنوع تشکیلدهنده این قاره غافل نشویم؟
پل کولیر: پرسش خوبی است. کاملا درست است که هر یک از این 54کشور پیشینه و زمینه خاص خود را دارند. پس به یک معنا، 54مکان مختلف وجود دارد. به معنای دیگر، چیزهای بیشتری وجود دارد؛ چون سطح «مکان» در آفریقا در مقایسه با ملت کوچکتر است. اما به گمانم مفید است درباره کلهای بزرگتر فکر کرد. تحلیل «آفریقا» به شکل موجودیتی واحد فایده ندارد؛ چنین گسترهای خیلی بزرگ است. بالاترین سطحی که در حال حاضر جرات میکنم با آن همراه شوم، دقیق شدن به چهار دستهبندی است که با فرصتها و چالشهای گوناگون متمایز میشوند.
سهفرصت بزرگ اقتصادی عبارتند از: نفوذ به بازارهای صادراتی جهان، چه صنعت یا خدمات؛ نفوذ به بازارهای منطقهای و استفاده از منابع طبیعی برای رشد، مانند کاری که بوتسوانا کرد. مسیر منابع طبیعی یکچالش سیاستی خیلی متمایز است. همانطور که اشاره شد بوتسوانا برای سالهای بسیاری، سریعترین رشد را میان کشورهای جهان داشت و دلیلی وجود ندارد هر کشور آفریقایی دیگری که از فرصتهایش بهترین استفاده را نکند نتواند سریعترین رشد اقتصاد را در جهان داشته باشد. دستهای دیگر از کشورها با چالش بنیادی که مواجهند تعریف میشوند و آنها را حکومتهای شکننده مینامند. چالش بزرگ آنها رسیدن به شرایط ماندنی با انحصار خشونت و توانایی کنترل قلمرو خود است. تصور ما این است که تمام 54کشور آفریقایی در یکی از این چهار دسته جای میگیرند، برخی اوقات همپوشانی دارند اما گفتن چنین چیزی خیلی جرات میخواهد که سیاستگذاری اقتصادی در آفریقا را بر این اساس تعمیم دهیم.
برنستین: چه پاسخ جالبی. پس به موضوعات مشخصتری بپردازیم. طبق استدلال شما آنچه نظام سرمایهداری برای آفریقا به ارمغان آورد ترکیبی از رقابت و همکاری است. با اینحال هنوز عده زیادی در این قاره و در سطح جهان هستند که دوست دارند فکر کنند «کوچک زیباست»؛ بنگاههای کوچک، زمینهای کشاورزی کوچک و از این قبیل. در حالی که شما زمانی گفتید «کوچک زیبایی ندارد؛ کوچک یعنی عقیم و غیرمولد بودن. آفریقا نه فقط دچار کمبود شدید سرمایه است، بلکه بنگاههای اقتصادی هم کم دارد و آنهایی هم که دارد بیشترشان بسیار کوچک هستند. از بنگاههای خرد توقع ایجاد معجزه در بهرهوری نمیتوان داشت.» منظورتان از این جملات چه بود و برای تغییر دادن این واقعیت باید چکار کرد؟
پل کولیر: معجزه بهرهوری همان عاملی است که کشورها را از وضعیت فقر دستهجمعی خارج میکند. تا چند صد سال پیش، فقر ویژگی عام و همگانی در کل کرهزمین بود. البته عدهای در برخی کشورها پیدا میشدند که از فقر رهایی مییافتند؛ اما همیشه از راه غارت کردن سایر مردم بود که به چنین وضعی میرسیدند. تنها مسیر کشفشده برای خروج دستهجمعی مردم جهان از فقر، معجزه بهرهوری است. سطح بنگاه پایینترین سطحی است که امکان افزایش بهرهوری وجود دارد.
یک مثال از بنگاه تولیدی در کشور اتیوپی میزنم. اتیوپی کشور جالبی است؛ چون بنگاههای خرد در کنار بنگاههای بزرگ مشغول فعالیت هستند. اگر در اتیوپی بنگاه خردی را که چهار نفر را استخدام کرده است با بنگاه بزرگی که 50نفر کارکن دارد و همه آنها سرگرم تولید کالای یکسانی هستند مقایسه کنید، متوجه میشوید بهرهوری هر کارگر در بنگاه بزرگ 10برابر هر کارگر در بنگاه خرد است. دقت کنید نگفتم 10درصد افزایش بهرهوری یا حتی 100درصد، بلکه 10برابر بهرهورترشدن منظورم است. این 10برابر شدن تولید هر کارگر، معجزه بهرهوری است. وقتی کارگران 10برابر بهرهورتر هستند دستمزدشان را میتوان بسیار بالاتر برد و آنها میتوانند در شکوفایی اقتصادی بسیار بیشتری سهیم شوند. در این حالت، دعوایی که درخواهد گرفت این است که چگونه بهرهوری اضافی را تقسیم کنیم. در برخی مکانها، همه آن بهرهوری اضافی را ثروتمندان تصرف میکنند اما ضرورتا در همهجا اینگونه نیست. در مبارزه برای شکوفایی همگانی، ابتدا چگونگی دستیافتن به معجزه بهرهوری و سپس اطمینانیافتن از اینکه ارزش اضافی به نحو معقولی تقسیم شود مطرح است. چنین کاری واقعا معجزه است.
گام بعدی و منبع بخش زیادی از دستاوردهای بهرهوری در دنیای مدرن، کنار هم جمعکردن بنگاهها در خوشههای صنعتی است که با هم همکاری و تشریک مساعی داشته باشند. خوشههای بنگاهها معمولا بخشی از زنجیره ارزش هستند؛ جایی که هر بنگاه وظیفه خاصی انجام خواهد داد، سپس محصول تکمیلنشده به بنگاه دیگری تحویل داده میشود که وظیفه کوچک دیگری به آن میافزاید، سپس آن را به بنگاه دیگر تحویل میدهد که شاید در مکان دیگری باشد و هریک یکذره به آن ارزش کل میافزایند، یعنی زنجیره ارزش افزوده تکمیل میشود. این مشخصه معجزه اقتصادی شرق آسیا بوده است؛ زنجیرههای ارزشافزوده در سراسر مناطق ساحلی شرق آسیا.
درباره مزایای بهرهوری خوشههای صنعتی مثالی که خیلی دوست دارم بزنم از شهری در کشور چین است. این شهر 50سال پیش روستای ماهیگیری بود؛ اما اکنون دوسوم تمام دکمههای جهان را تولید میکند؛ تا جایی که میتوانید نامش را «کلانشهر دکمه» بگذارید. چرا شهر دکمهها در کشور چین است؟ چون تعداد زیادی بنگاههای تولید دکمه وجود دارد که همه با هم آنجا جمع شدهاند. چرا آنها به آنجا میروند؟ چون با تشکیل گروه خیلی بزرگ، همه میتوانند از منافع بهرهوری در کنار هم بودن بهرهمند شوند. فرض کنید یک دستگاه پانچ سوراخ دکمه خراب شود. در شهر دکمهها مشکلی ایجاد نمیکند؛ چون دو ساعت نشده میتوان یک دستگاه دیگر با قیمت مناسب خرید.
جنبه دیگر قضیه این است که ورود و نفوذ به این نوع زنجیرههای ارزش کار بسیار سخت و چالشی است. همیشه این داستان را تعریف میکنم: «فرض کنیم کارآفرینی در آفریقا باشید و تلاش کنید وارد بازار جهانی تولید دکمه شوید. چه اتفاقی خواهد افتاد؟ حتی اگر فرض کنیم هزینه ساخت دکمه در بنگاه شما در ابتدا خیلی پایین باشد، این واقعیت که تک و تنها هستید و بنگاه دیگری کنارتان نیست، هزینههای تولید شما را بهشدت بالا خواهد برد. هیچکس حتی خبر نخواهد داشت که چنین کسبوکاری وجود دارد و چیزی نمیگذرد که ورشکست خواهید شد.» پس از آن بود که متوجه شدم یکی از آشنایان آفریقایی من که کارآفرین بسیار موفقی است تلاش کرده است دکمه تولید کند: حدس بزنید چه سرنوشتی پیدا کرد؟ سرمایهگذاری دکمه وی ورشکست شد.
برنستین: شما گفتهاید «آینده قاره آفریقا را نباید به شکل کشاورزان خوشحالشده دید.» طبق استدلال شما کشاورزی آفریقا چنان نامولد است که کشاورزان آفریقایی نه فقط قادر به تغذیه شهرهای آفریقا نیستند، بلکه حتی قادر به سیرکردن شکم خود هم نخواهند بود و تعداد گرسنهها در کشتزارهای آفریقایی بیشتر از خیابانهای شهرهایش است. همچنین گفتهاید سازمانهای مردمنهاد غربی به نگاه احساسی و رمانتیک به خردهکشاورزان آفریقایی تمایل دارند؛ کسانی که هر روز تلاش میکنند بچههای خود را از زندگی سخت و کمرشکن در مزارع نجات دهند. میخواستم در این باره هم بیشتر توضیح دهید.
پل کولیر: من کشاورز آفریقایی نیستم؛ اما با تعداد زیادی از آنها صحبت کردهام و تصورم بر این است که سازمانهای مردمنهاد غربی با این مساله خیلی رمانتیک و خیالی برخورد میکنند. به نظر میرسد آنچه بسیاری از سازمانهای مردمنهاد میخواهند قارهای پر از کشاورزان راضی و خوشحال است، اما این چیزی نیست که کشاورزان خودشان دارند میبینند. اگر هریک از کارکنان سازمانهای مردمنهاد مجبور بودند هزینه زندگی خود را از راه کشاورزی تامین کنند نه شکمشان سیر میشد و نه خوشحال بودند.
این سرنوشت بسیاری از خانوارهای روستایی آفریقایی است؛ گرسنگی و کودکان کوتاهقد و دچار سوءتغذیه که زندگی به آنها پشت کرده است. من خواهان دیدن آفریقایی هستم که در آن گرسنگی وجود ندارد و لازمه چنین چیزی بهرهورترشدن کشاورزی است. کشاورزی برای اینکه بهرهورتر شود باید تجاریتر شود. کشاورزی در اروپا، آمریکای جنوبی و آمریکای شمالی بهرهوری زیادی دارد، سازماندهی شده و کاملا تجاری است.
با اینحال بخش کشاورزی در هیچ جا کارفرمای بزرگ نیست و اشتغالزایی زیادی ندارد. من شاهد بهرهورترشدن تدریجی کشاورزی آفریقا هستم که به معنای تولید بیشتر مواد غذایی با تعداد کمتر نیروی انسانی است. جمعیت آفریقا هنوز هم با سرعت زیاد در حال افزایش است، پرسش مهم این است که این همه آدم قرار است چکار کنند؟ آنها به مشاغل مولد نیاز دارند. چنین مشاغلی در بخش کشاورزی وجود نخواهد داشت؛ چون کشاورزی با محدودیت جدی کمبود زمین قابل کشت مواجه است. آفریقا از جنبه فیزیکی بزرگتر نمیشود. در واقع موهبت فیزیکی زمین در این قاره احتمالا بدتر هم خواهد شد؛ چون با تهدید تغییرات اقلیمی مواجهیم.
بنابراین مسیر شکوفایی تابآور در شهرهای این قاره قرار دارد؛ جایی که عمده فعالیت اقتصادی اتفاق میافتد. آنچه کشاورزان آفریقایی و مصرفکنندگان موادغذایی آفریقایی نیاز دارند، صنعت بسیار قویتر فرآوری و تبدیل محصولات کشاورزی است که مواد غذایی قابل اطمینانتر و باکیفیتتر تولید میکند. فرآوری کشاورزی، محتوای آب در موادغذایی را خارج میکند، به طوری که ماندگاری آن بیشتر میشود. اگر ماندگاری مواد غذایی بیشتر شود، امکان ذخیرهسازی آنها وجود دارد و درنتیجه حفاظی در برابر دورههای گرسنگی و قحطی خواهد بود. صنعت فرآوری کشاورزی همچنین میتواند مشاغل زیادی ایجاد کند؛ اما آنها مشاغلی در سطح بنگاههای صنعتی و نه مشاغلی برای «کشاورزان راضی و خوشحال» هستند.
برنستین: چرا برزیل توانسته است کشاورزی بزرگمقیاس تجاری را توسعه دهد؛ اما بیشتر کشورها نتوانستهاند؟ ظاهرا آفریقای جنوبی تا حدودی استثناست.
پل کولیر: پاسخ تا حد زیادی به حقوق زمین مربوط است. نمیخواهم ادعا کنم برزیل الگوی عالی در شایستگی حکمرانی است و فاصله زیادی با آن دارد. اما داشتن حقوق تجاری بر زمین، نه فقط برای کشاورزی، بلکه برای همه فعالیتهای کسبوکاری بسیار اساسی است. نیاز به نظام حقوقی مطمئن بر زمین است تا کسی حاضر باشد روی آن زمین ساختوساز کند. در مورد کشاورزی، چنین نظام حقوقی لازم است تا فرد حاضر باشد پول زیادی را صرف بهبود کیفیت زمین کند؛ تا جایی که بهرهوری زمین خیلی بالا رود. بنابراین، سرمایهگذاری در کیفیت زمین، ازقبیل سرمایهگذاریهای عظیمی که کشاورزی برزیل انجام داده است، تنها زمانی اتفاق میافتد که سندهای مالکیت مطمئن و اجراپذیر بر زمین وجود دارد. مالکیتی که مورد احترام باشد در شهرها حتی مهمتر است. در بسیاری از شهرهای آفریقا و احتمالا بیشتر آنها، حقوق بر زمین هنوز تعریف و تصریح نشده است. معمولا چند ادعا بر یک قطعه زمین وجود دارد. وقتی کسی شروع به ساختوساز روی آن زمین میکند ناگهان سروکله مدعیان زیادی پیدا میشود که همگی میگویند «این زمین مال من است و درنتیجه هرچیزی که روی آن ساخته شود به من تعلق دارد.»
برنستین: زمانی در نایروبی مرکز کنیا بودم و از دیدن خانهای با تابلوی بزرگ در بیرون آن متحیر شدم که نوشته بود: «اگر شخصی پیشنهاد فروش این خانه را به شما داد بدانید که این خانه برای فروش گذاشته نشده است؛ مالکان این خانه قصد فروش آن را ندارند.» این نشاندهنده نکته مهمی است که اشاره کردید. چنین چیزی را درباره شهر بهسرعت در حال رشد بنگلور شنیده بودم اما هرگز خودم چنین چیزی ندیده بودم.
پل کولیر: چنین پدیدهای را در اطراف لاگوس مرکز نیجریه نیز میبینید. به دلیل وجود چنین کلاهبرداریهایی است که بیشتر مردم احساس میکنند خیلی آسیبپذیر هستند. بنگاههای خرد نسبت به کسبوکارهای بزرگ آسیبپذیری بیشتری دارند. در دارالسلام مرکز تانزانیا، برخی مردم بساط و غرفه کوچکی داشتند که جرات نمیکردند لحظهای آن را ترک کنند؛ آنها مجبور بودند عضوی از خانواده خود را همه وقت روی آن تکه زمین نگهدارند. چون میدانستند اگر آنجا را ترک کنند کس دیگری سریع پیدا میشود که مدعی آن مکان خواهد شد و آنها نمیتوانند آن را بازپس بگیرند؛ چون حقوقشان بر آن تکه زمین ضمانت اجرایی ندارد. ناکارآییهای عظیم در این باره را تصور کنید، چون همیشه مجبور به حضور فیزیکی هستید تا بتوانید آن دکه بازار را داشته باشید.
برنستین: پس پرسش بزرگ این است که اگر تعداد بیشتری از مردم وارد شهرها شوند، قرار است چه نوع مشاغلی داشته باشند؟ شما گفتهاید یکی از دلایل فقر آفریقا این است که آفریقاییها نتوانستند کاری را که شرق آسیا انجام داد انجام دهند، منظور ایجاد بنگاههای تولیدی صادراتی است که وارد زنجیرههای ارزش جهانی پوشاک، اسباببازی و سایر زنجیرههای ارزش شدند؛ زمینههایی که میتوانستند مزیت رقابتی داشته باشند. پرسش من دو بخش دیگر دارد. یکی اینکه چرا فکر میکنید آفریقاییها چنین حالتی را غیر از یک یا دو نمونه ندیدهاند؟ اتیوپی امید بزرگی بوده است؛ اما روشن نیست که درنهایت موفق خواهد شد یا خیر. دوم، به نظر شما آفریقا این فرصت را از دست داده است. آیا برای خودکارسازی و دیجیتالیشدن خیلی دیر شده است؟ آیا آفریقا هنوز فرصت وارد شدن به بخش تولیدات جهانی برای کارهای کمدرآمد و مهارت پایین را دارد یا خیر؟
پل کولیر: بله وقت دارید و میتوانید برسید. چون هنوز سالهای زیادی مانده است تا این مشاغل از صرفه اقتصادی بیفتند. پیشبینیهایی که آینده تیره و سخت را ترسیم میکنند بسیار بزرگنمایی کردهاند. پس چرا چنین کاری سخت است؟ به همان دلیلی که آوردم؛ اینکه نخستین بنگاهی که دکمه تولید میکند ورشکست میشود. پس به تعداد زیادی سیاستهای پشتیبان نیاز دارید تا زنجیره ارزش را بشکنید و به آن نفوذ کنید. باید دنبال یافتن مکان واقعبینانه برای شروع باشید. [جزیره] موریس ابتدا موفق شد وارد بخش لباسهای بسیار ارزانقیمت (مثل تیشرت) شود و اکنون از نردبان مهارت و پیچیدگی بازار بالا رفته است، بهطوری که میتواند لباسهای بسیار باکیفیت تولید کند و با قیمتهای بسیار بالا فروخته میشود.
موریس چگونه شروع کرد؟ با خوش شانس بودن. چون تولیدکنندگان مستقر در هنگکنگ تلاش کردند در موریس سرمایهگذاری کنند؛ اما متوجه شدند شدنی نیست، چون دولت موریس یک دیوار حمایت تجاری ایجاد کرده بود که امکان آوردن لباس نیمهآماده را ناممکن میکرد تا مرحله دیگری از فرآیند تولید در آنجا انجام شود، سپس آن را به بعدی تحویل دهد. موضوع خیلی مسخره هم این بود که به موریس یک سهمیه صادراتی تحت توافق چندالیافی داده شده بود اما این جزیره تولیدکننده شکر باقی مانده بود. غرب به آنها مجوز صادرات پوشاک بدون عوارض گمرکی داده بود؛ اما آنها نتوانستند از آن معافیت استفاده کنند.
مدتی گذشت تا دولت موریس از ارزش این فرصت باخبر شد و با ایجاد منطقه پردازش صادرات مساله را حل کرد. اکنون درون این منطقه میتوانید هر چیزی را که دوست دارید بدون عوارض گمرکی وارد کنید؛ به شرط اینکه از آن برای تولید صادراتی استفاده شود. وقتی چنین کاری باعث جهش فعالیتهای مرتبط با پوشاک شد، سایر کسبوکارها اعلام کردند که بخشی از این منطقه هستند. درنهایت، دولت تصمیم گرفت کل جزیره را منطقه پردازش صادرات کند. این کار باعث شد آنها اوج بگیرند. آنها خودشان را به پله برقی افزایش مهارت رساندند و اکنون اقتصادی با بالاترین درآمد سرانه در اتحادیه آفریقا هستند.
برنستین: بسیار عالی. اینک موضوع را به شهری شدن برمیگردانیم. اغلب ابهامی میان سیاستگذاران درباره افزایش شهرنشینی و مهاجرت در بسیاری از کشورهای درحال توسعه دیگر وجود دارد. طبق استدلال شما بسیار حیاتی است که شهرها موتورهای فرصت هستند. شهرها اصولا برای چنین کاری ساخته شدهاند: «تراکم بالای جمعیتی خدمتکار فعالیت اقتصادی است.» کمی هم در این باره صحبت میکنید؟
پل کولیر: شهر خوب شهری است که هم قابل زندگی و هم بهرهور باشد. بین این دو عامل تضاد است. من در شهر شفیلد بزرگ شدم که یکی از نخستین شهرهای صنعتی روی زمین بود. شهرهای صنعتی شمال انگلستان در قرن نوزدهم خیلی مولد بودند؛ چون همه کارگاهها و کارخانهها کنار هم قرار داشتند.
مردم به آن شهرها هجوم میآوردند تا در این معجزه بهرهوری شرکت کنند، چون بهرهوری آنها در چنین مکانهایی بسیار بیشتر از مزارع بود. اما وقتی این اتفاق افتاد شهرهای شمال انگلستان کاملا غیرقابل زندگی شد. امید به زندگی به 19سال کاهش یافت. چرا؟ چون وقتی مردم کنار هم جمع میشوند بیماریها گسترش مییابد که در اینجا وبا شیوع یافت. وقتی در مناطق روستایی زندگی میکنید فضولات انسانی بهطور طبیعی از آب آشامیدنی جدا میشود. اما در شهرهای شمالی انگلستان این اتفاق نیفتاد؛ آب شرب با شبکه فاضلاب مخلوط شد و وبا و مرگ برای مردم آورد.
همین بلا بر سر برخی شهرها در آفریقا اکنون آمده است. اکنون میدانیم که وبا کاملا قابل پیشگیری است؛ به شرطی که زیرساخت اولیهای که ایجاد کردید آب آشامیدنی را از شبکه فاضلاب جدا کرده باشد. اما در آفریقا مردم با سرعتی بیش از ظرفیت مدیریت شهری در تامین مالی این زیرساخت اولیه به شهرها هجوم میآورند.
در عین حال، بنگاههایی که در شهرها هستند به دو نهاده اساسی نیاز دارند تا بهرهور باشند. بنگاهها به شبکه مناسب حملونقل نیاز دارند که امکان جابهجایی کارآ را بدهد تا کارگران بتوانند به کارخانه برسند، بنگاهها بتوانند با سایر بنگاهها مرتبط شوند و محصولات به مشتریان کارخانهها برسد. نایروبی نمونهای از شهری است که حملونقل کارآ در آن وجود ندارد. شهری که بهشدت شلوغ و پرترافیک است. بنگاهها برای اینکه فعالیت کنند به انرژی غیرانسانی نیز نیاز دارند. معجزهای که شروع انقلاب صنعتی در انگلستان را محقق کرد. در نخستین کارخانه صنعتی 10مایلی از جایی که من بزرگ شدم آسیاب آبی وجود داشت. فناوری آسیاب آبی قرنها وجود داشته است؛ ماشینهای بافندگی هم برای مدت طولانی آنجا وجود داشت اما هیچکس تا زمان ریچارد آرکرایت فکر نمیکرد با چرخ آبی میتوان نیروی حرکت ماشین بافندگی را تامین کرد.
او دو فناوری شناختهشده را کنار هم گذاشت و چنان نیرویی تولید کرد که به معجزه بهرهوری انقلاب صنعتی منجر شد. سپس کارخانهها به سمت نیروی بخار رفتند و اکنون از چیزی به نام برق استفاده میکنیم، اما بیشتر شهرهای آفریقایی و جاهای دیگر برق قابل اتکا و ارزان ندارند. بدون برق بنگاهها نمیتوانند در بازارهای جهانی رقابت کنند.
اجزای اساسی که شهر را سرزنده، قابل زندگی و بهرهور میسازند همینها هستند. نیاز به جاده و خیابان کافی که زیر آنها باید برق، آب و شبکه فاضلاب قرار دهید. سپس تکههای زمین را طراحی، نقشهبندی و قطعهبندی کنید و به تازهواردان به شهر تحویل بدهید. آنها معمولا مجبورند پولی بابت این قطعه زمینها بپردازند؛ اما اگر سند قانونی ضمانتپذیر به آنها بدهید آنگاه شروع به آباد کردن و ساختوساز روی آن قطعه زمین کرده و ارزشش را بسیار بالا میبرند.
چالش بزرگ، رساندن خود به تقاضاهای جمعیت در حال افزایش و جلوتر از آنها حرکت کردن است که بیشتر (اما نه همه) مدیریتهای شهری آفریقایی موفق به انجام آن نشدهاند. به محض اینکه عقب افتادید، هزینههای مقاومسازی زیرساخت حدود سهبرابر هزینه نصب آن پیش از وارد شدن مردم میشود. در عمل معنایش این است که هزینه نصب آن بهشدت گران میشود و نصب این زیرساختها اتفاق نمیافتد و شما حتی عقبتر خواهید ماند.
برنستین: کمی هم درباره مسکن صحبت کنیم. شما گفتهاید انباشت مسکن مناسب اهمیت زیادی دارد؛ هم به علت تفاوتی که در استانداردهای زندگی ایجاد میکند و هم محوریتی که در توسعه اقتصادی دارد. درباره این موضوع و اینکه چگونه به توسعه طبقه متوسط آفریقا ارتباط دارد صحبت کنیم.
پل کولیر: هر شهر و کشوری به مردمی نیاز دارد که احساس کنند حق آب و گل نسبت به آن دارند. بدیهیترین نمونه احساس سهم داشتن در یک مکان، داشتن و مالک بودن خانه است که با گذشت زمان بتوان آن را بهتر کرد. ابتدا میتوان با ساختن یک کلبه روی قطعه زمین خود شروع کرد؛ اما آنچه در سراسر تاریخ میبینیم این است که آن کلبهها سپس جای خود را به سازههای مناسب داد و آنها به چند طبقه تبدیل شدند و همینطور بیشتر.
مردم به محض اینکه امکان دسترسی به مکانی پیدا کردند که خدمات دارد شروع به آبادانی و ساختوساز آن خانهها میکنند. چرا چنین چیزی مهم است؟ وقتی سهمی در جامعه داشته باشیم آنگاه در جایگاهی هستیم که در آن مشارکت کنیم و احتمال زیادی وجود دارد که شروع به پرداخت مالیات کنیم. با افزایش ارزش آن قطعه زمین، بخشی از آن افزایش را دولتهای محلی بهآسانی میتوانند به دست آورند. وضع آن شخص روی آن قطعه زمین بهتر میشود در حالی که شهر میتواند از این درآمد برای تامین مالی زیرساخت ضروری استفاده کند. به این شیوه است که طبقه متوسطی ایجاد میشود که در آن سیستم منافعی دارد و آماده پرداخت مالیاتی است که برای توسعه آینده شهرهای آفریقایی بسیار مهم است.
برنستین: بهتازگی، به سخنرانی شما درباره مدیریت شهری گوش دادم. به نظر شما چگونه باید حجم زیادی گفتوگو بین برابرها در شهرها برقرار شود؛ بین شهروندان و رهبران. توصیف شما از رهبران شهری کارآمد بهعنوان «ارتباطدهندگان کل» به جای «فرماندهان کل» را خیلی پسندیدم. چگونه چنین چیزی در یک شهر بزرگ نتیجهبخش است؟
پل کولیر: رهبران شهرها و ملتها تمایل زیادی دارند که خود را در مقام فرمانده کل ببینند، اهرمهای سیاستگذاری عمومی را بکشند و به مردم دستور دهند تا کارها انجام شود. چنین چیزی چندان خوب کار نمیکند. هیچ رهبری، دستکم رهبر مدیریت شهری، چیزی شبیه قدرت قهریه کافی برای رسیدن به اهداف کلان ندارد. رهبر شهری نیاز به سرمایه حیاتی رضایت اکثریت شهروندان دارد و چنین چیزی را باید به دست آورد. همه رهبران در جایگاهی هستند که صدایشان شنیده میشود؛ چون صدای بلندی دارند. اما آنها در جایگاهی نیستند که کسی به آنها گوش دهد.
برای اینکه کسی به آنها گوش دهد به بیان دیگر کسی به شما توجه نشان دهد و واقعا به آنچه میگویید گردن نهند باید اعتمادشان را جلب کرده باشید و اعتماد چیزی است که باید با رفتار و در عمل طی زمان ایجاد شده باشد. برخی رهبران آن اعتماد را ساختهاند و ارتباطدهندگان و مدیران ارتباطی کل کارآمدی هستند. مردم به حرف آنها گوش میدهند چون اعتماد ایجاد کردهاند. به موفقترین کشور در اروپا نگاه کنید. دانمارک تا حد زیادی توانست جلوی موجهای اول و دوم کرونا بایستد. در کریسمس گرفتار موج سوم شد و بهراحتی از شرش خلاص شد؛ چرا؟ چون رهبر آن، مت فردریکسن، یک آدم خیلی معمولی است.
او میتواند بگوید «ما» و بقیه دانمارکیها فکر میکنند که او واقعا «یکی از آنها» است. دانمارک درجه خیلی بالایی از رعایت با میل و رغبت قانون ایجاد کرده است. مردم به شیوهای رفتار کردند که از یکدیگر مراقبت میکردند. اگر از اروپا به آن سوی اقیانوس اطلس بروید فروش اسلحه بهشدت افزایش یافته است و کمتر موردی از «مراقب همسایهات باش» نسبت به «همسایهات شلیک کن» یافت میشد. مطمئنم همگی موافقیم «به همسایهات شلیک کن» راهبرد خیلی خوبی برای برخورد با کرونا نیست.
برنستین: چه حیف که به آخرین پرسش رسیدیم. بیشتر مردم متعجب خواهند شد که بدانند به نظر شما شهر لاگوس داستان موفقیت طی 20سال گذشته شده است. میخواستم بدانم چرا اینگونه فکر میکنید؟
پل کولیر: بله واقعا باور دارم. من از رفتن به لاگوس لذت میبرم چون آنجا را شهر بسیار پرجنب و جوشی میبینم. مکانی که بهشدت قاطع و به خود متکی است. چرا تحسینش نکنم؟ چون سه فرماندار خوب ایالت لاگوس پشت سر هم توانستهاند رضایت مردم به پرداخت مالیات را ایجاد کنند و آنها این کار را با استفاده شفاف از آن پول در کاربریهای روشنی انجام دادهاند که به نفع مردم عادی شهر بوده است. به این ترتیب، طی 20سال گذشته، لاگوس شباهت بیشتری به شهر فعال پیدا کرده است. مردم با رضایت مالیاتشان را میپردازند؛ چون منافعش را میبینند. اینها باعث رعایت قانون میشود. اگر چنین کاری را بتوان در لاگوس انجام داد روشن است که در بسیاری جاهای دیگر هم میتوان انجام داد. نیجریه بهطور کلی الگویی برای رهبری قابل اعتماد و رعایت مشتاقانه از قانون نیست. اما برخلاف استانهای نیجریه، لاگوس پول نفت ندارد پس آنها مجبورند پایه مالیاتی ایجاد کنند و نتیجه اینکه یک شهر سرزنده و فعال شده است. پس بله، ما همه باید لاگوس را تحسین کنیم.
برنستین: از شما به خاطر این کلاس درس بسیار عالی که درباره توسعه در آفریقا تشکیل دادید خیلی سپاسگزارم. واقعا بسیار لذتبخش و بسیار آموزنده بود. تنها توصیهای که به خوانندگان میتوانم بکنم خواندن کتابهای شما و گوشدادن به سخنرانیها و گفتوگوهای شماست. از حضورتان در این گفتوگو بسیار خرسند و مفتخر شدیم.
پل کولیر: من هم از شما سپاسگزارم و خوشحال شدم.