فصل گذشتهی سریال House of Cards یکی از بهترین فصلهای این سریال بود و جای خانهی پوشالی را در لیست بهترین سریالهای روز دنیا محکمتر کرد. جدایی زوج آندروود در انتهای فصل سه یکی از بزرگترین کلیفهنگرهای سریال بود که به خوبی در فصل چهار پرداخته شد و کمپین انتخاباتی فرانک و رقابت نزدیک او با ویل کانووی، از جذابترین لحظات سریال بود که یک سال بعد نسخهی واقعی و البته به مراتب سادهلوحانهی آن را در انتخابات آمریکا دیدیم. اما این نگاه مستقیم فرانسیس و کلیر آندروود به دوربین در آخرین ثانیههای فصل چهارم بود که انتظارات از فصل پنجم را به سقف چسباند، اینکه رئیس جمهور آمریکا تا کجا برای کسب و حفظ قدرت پیش میرود. در فصل پنجم، هیچچیز - به معنای واقعی کلمه - جلودار آندروودها نیست.
خانهی پوشالی در سیزده قسمت جدیدش بیرحمتر از همیشه میشود، تا جایی که این تلخی زبانمان را میزند و به جای اینکه با یک زوج تشنهی قدرت در شرایطی واقعی و قابل باور طرف باشیم، افرادی را میبینیم که در هر سطحی برای تثبیت جایگاه خودشان و رفتن به مرحلهای بالاتر دست به هر کاری میزنند و در رأس آنها فرانسیس و کلیر آندروود هم نسخهی مدرنیزه شدهی جان اسنو و سرسی لنیستر هستند که تخت آهنین بال غربی کاخ سفید را برای همیشه از آن خود میدانند. سریال در فصل پنجمش ساعتهای زیادی تلف میکند تا انگیزهی آندروودها را قویتر از آنچه به نظر میرسد نشان دهد و آنها را با انواع و اقسام چالشها روبهرو میکند. از رأی نیاوردن در ایالتهای جنوبی گرفته تا دست به دامن شدن اتفاقاتی که سه فصل از آنها گذشته، سازندگان خانهی پوشالی در این فصل هرچه از دستشان برآمده بر سر آندروودها ریختهاند تا آنها را شکستناپذیر نشان دهند. همین بنمایهی «ما نجاتدهندهی مردم آمریکا هستیم» کاری با سریال کرده که آنطور که از آن انتظار داشتیم دلچسب نباشد و نتوانیم حرفهایش را باور کنیم.
کاری را که فرانک با انتخابات 2016 کرد خود سازندگان سریال با فصل پنجم کردند: تقلا برای نجات و حفظ محبوبیت
از رقابت فرانک و ویل شروع کنیم. فصل گذشته ویل کانووی به یک رقیب جدی برای فرانک تبدیل شد و با تمام تفاوتهایی که در ابعاد مختلف زندگی، سیاست و طرز فکر با فرانک داشت، یک انتخاب جذاب برای آمریکاییها به شمار میرفت. قضیهی کمپینهای انتخاباتی تا اواسط فصل پنجم به طول میکشد درحالی که اصلا آنقدری محتوا ندارد که بیش از هشت نه قسمت کش داده شود و در انتها هم با تقلب و نشمردن رأیهای دو ایالت و انتخابات مجدد در آن ایالتها سر و ته آن هم بیاید. اعتراضات مردم را به نحوهی برگزاری انتخابات و آشوب و هیاهویی که پس از مشخص نشدن رئیسجمهور جدید آمریکا ایجاد شد، میتوان به کل سریال تعمیم داد: فصل پنجم House of Cards آش شلهقلمکاری بود که هیچ دلیلی نداشت انقدر پیچیده باشد. کاری را که فرانک با انتخابات 2016 کرد خود سازندگان سریال با فصل پنجم کردند: تقلا برای نجات و حفظ محبوبیت.
بعد از سر به نیست شدن کانووی به وسیلهی یکی دو تا صدای ضبط شده از خود او و ژنرال براکهارت، نامزد معاون ریاست جمهوری، دیگر اثری از آنها در سریال نمیبینیم اما یکی از بهترین شخصیتهای فصل پنج به تیم خلافکارهای آندروود ملحق میشود: مارک آشر. آشر یکی از نقاط قوت فصل پنجم و از معدود نجاتدهندههای آن است. این کاراکتر کاریزماتیک با بازی بهجا و مسلط کمپل اسکات، آمده است که آندروودها را در دشوارترین شرایط راهنمایی کند و بعد از شکست کمپین جمهوریخواهها، حالا بادبانش را به سمت بادی که از جانب دموکراتها میوزد باز کرده و رویای معاونت ریاست جمهوری در سر میپروراند. آرامش مارک آشر در شرایط بحرانی و نفوذ او در گنکره به سود فرانک و کلیر تمام شده و او حالا نقش پررنگتری در دوران ریاست جمهوری اولین رئیس جمهور زن آمریکا ایفا خواهد کرد. آشر با لباسهای یقهاسکیاش از آن کاراکترهای بهیادماندنی خانهی پوشالی خواهد شد که هیچ بعید نیست روی دیگرش را رو کند و زیراب آندروودها را بزند. بالاخره در این هرم قدرت هرکس میخواهد به رأس نزدیکتر شود و دست همه به گناه آلوده است.
مارک آشر و جین دیویس تنها نقاط مثبت فصل پنجم خانهی پوشالی بودند
از معدود نقاط مثبت دیگر فصل پنجم خانهی پوشالی، جین دیویس با بازی پاتریشیا کلارکسون بود. جین از ناکجا سر و کلهاش پیدا شد و از همان موقعی که به همراه بالاترین مقامهای دولت به دلیل خطر حملهی شیمیایی احتمالی به واشنگتن، جواز لازم برای ورود به پناهگاه زیرزمینی کاخ سفید را داشت این سوال را برای همه ایجاد کرد که او چطور همچین درجهای کسب کرده است. حتی خود کلیر هم تا آخر فصل این سوال برایش حل نشده که جین دقیقا چه رابطهای با آندوودها دارد و مقاصد شخصیاش چه هستند که حاضر است به قید و شرط به آنها کمک کند. شخصیت مرموز و در عین حال دوستانه و ظاهرا بیخیال جین تضاد جذابی با دیگر کاراکترهای همیشه گرفتار و پراسترس House of Cards ایجاد کرده است. او حتی پیشنهاد کار در کاخ سفید را هم رد میکند و ترجیح میدهد به وسیلهی روابطش با کشورهای بزرگ دنیا، از خارج دایرهی مرکزی دولت به آن کمک کند. اثرگذاری جین روی اتفاقات سریال قطعا در فصل بعدی بیشتر خواهد بود چرا که حالا کلیر در رأس قدرت است و جین ترجیح میدهد با او کار کند تا فرانک.
با اینکه اضافه شدن کاراکترهای جدید به هر سریالی - مخصوصا وقتی پرداخت مناسبی هم داشته باشند - همیشه اتفاق خوشایندی است، اما به تنهایی نمیتواند باعث نجات یک سریال شود و فصل پنجم خانهی پوشالی به چیزی بیشتر از اینها نیاز داشت تا خودش را به سطح انتظارات برساند و اینطور در منجلاب تکرار مکررات غرق نشود. به نظر میرسد این فصل سریال از کمبود محتوا رنج میبرده که دست به دامن اتفاقات فصول گذشته و بهرهگیری از آنها برای سنگ انداختن جلوی پای فرانک و کلیر آندروود شده است. پروندهی قتل زوئی بارز هنوز روی میز تام همراشمیت، سردربیر روزنامهی واشنگتن هرالد باز است و کارهای غیرقانونی داگ استمپر یکی دو سالی طول کشید تا منجر به دستگیری صوری او و خارج شدنش از تیم متلاشیشدهی آندروودها شود. حتی ریموند تاسک هم در یک قسمت سر و کلهاش پیدا میشود و حضوری کاملا غیرضروری و حتی مضحک دارد. شاید قربانی بدترین استفاده از کاراکترهای قدیمی سریال ویکتور پتروف، رئیس جمهور روسیه باشد که در فصل سوم نقطهی قوت بیچون و چرای سریال بود. داستانک تاریخمصرفگذشتهی ایدن مککالن که ماجرای قدیمی ادوارد اسنودن را به یادمان میآورد، در سال 2017 دیگر اثرگذاریاش را از دست داده و فقط باعث شد کاریزمای پتروف خدشهدار شود.
از طرف دیگر تام ییتس را داشتیم که فقط از اتاقی به اتاق دیگر قدم میزد و مطلقا هیچ نقشی در پیشبرد داستان و کمک به شخصیتپردازی دیگر کاراکترها - حتی معشوقهاش - نمیکرد. تاریخمصرف رابطهی او با کلیر مدتهاست که گذشته و خود تام هم نمیداند چه میکند، او حتی اظهار میکند چون جای دیگری ندارد که برود در کاخ سفید مانده. شاید اولین باری که کلیر دستش به خون آلوده شده همهی ما «آخیش» عمیقی از ته دلمان گفتیم، چون شر یکی از اضافیترین کاراکترهای سریال کنده شد و دیگر خبری از مکالمات پوچ، بیمعنی و فلسفیوارانهی او با دیگران نخواهد بود.
کمی که از این فصل فاصله میگیریم و از هیجان نگاههای فرانک به دوربین و سر به نیست کردن دشمنانش کاسته میشود، میبینیم خانهی پوشالی به ورطهی تکرار افتاده و آن المانهایی که زمانی تضمینکنندهی موفقیت سریال و امضایش به شمار میرفت، حالا به دلیل استفادهی زیاد و بیهدف سبب سقوطش شده و دیگر هرگز آن اثرگذاری سابق را ندارد. گروه تروریستی آیکو یکی دیگر از ریسمانهای نخنما شدهای است که سازندگان به آن چنگ زدند تا ضمن نزدیککردن فضای سریال به اتفاقات واقعی دنیا، از آن به عنوان تکیهگاهی برای تثبیت دولت آندروود استفاده کنند اما آن هم پس از چند قسمت به دست فراموشی سپرده میشود و موضوع دیگری جایش را میگیرد. عدم وجود بنمایهای مشخص در طول فصل و پدیدار شدن مشکل پشت مشکل برای آندروودها، فصل پنجم را به فصلی شلوغ، بینظم، نامتعادل و گیجکننده تبدیل کرده که در طول فصول گذشته مشابهاش را ندیده بودیم.
المانهایی که زمانی تضمینکنندهی موفقیت سریال و امضایش به شمار میرفت، حالا به دلیل استفادهی زیاد و بیهدف سبب سقوطش شده و دیگر هرگز آن اثرگذاری سابق را ندارد
تیر خلاص جایی شلیک شد که کلیر برای بار دوم به دوربین نگاه کرد و دو کلمه به زبان آورد: «نوبت منه». او شوهرش را هم دور زد و با اولین نطق رسمی ریاست جمهوریاش، به طور بالقوه فرانسیس را با مشکلی عظیم مواجه کرد اما پر واضح است که فرانک از هیچ چیز ترس ندارد: گزینهی حذف کلیر روی میز است. این یعنی آشوب به اوج خود رسیده و حالا خود آندروودها به جان هم افتادهاند. اگر در این 13 قسمت مراحل آمادهسازی رسیدن به این مرحله از آشفتگی به خوبی چیده میشد و با روندی منطقی مواجه بودیم، میتوانستیم منتظر فصل ششمی طوفانی باشیم اما حالا که کار به اینجا کشیده، باید دعا کنیم فصل بعدی از این هم بدتر نشود. بزرگی میگفت House of Cards دیگر بهترین سریال تلویزیون نیست و خب اگر شبکههای استریم را هم جزئی از تلویزیون بنامیم، با وجود شاهکارهایی که همزمان با فصل پنجم خانهی پوشالی در حال پخش بودند نمیتوان با این نظر مخالفت کرد. شاید دنیا بیشتر از چیزی که فکرش را میکردیم عوض شده و خانهی پوشالی نتوانسته خودش را با اتفاقات جدید تطبیق دهد و سازندگان داستانی از ایدههای خودشان را برای فصل جدید تدارک دیدند. اینجا باز هم یادی از مثال بازی تاج و تخت میکنم: فصل پیش روند داستان سریال از کتابها جدا شد و نتیجه، یکی از بهترین فصلهای سریال بود. آشوب در وستروس به اوج خودش رسید و کاراکترهای زیادی حذف شدند تا در فصل جدید، سه خانواده به دنبال تصاحب تخت آهنین بروند و درعین حال با یک تهدید بیرونی بزرگ هم مبارزه کنند. نویسندههای خانهی پوشالی که در مقیاسی کوچکتر، همین ایده را دنبال میکنند که خب، نتوانستند چهارچوبی منطقی برای این فصل ترسیم کنند. همین باعث شد فصل پنجم House of Cards نه تنها در مقایسه با دیگر سریالهای روز، حتی در مقایسه با خودش هم سربلند بیرون نیاید.