ولایتعهدی امام رضا (ع)؛ علل ها و پیامدها

به خلافت رسیدن مأمون عباسی، که پس از مرگ پدر خود هارون الرشید، با جدال برادر بر سر حکومت آغاز شد، پیدایش عصری جدید را در حکومت عباسیان رقم زد؛ عصری که موجب رشد و گسترش حضور علویان در عرصۀ سیاسی و اجتماعی شد. کوتاه اینکه، حضور امام رضا(ع) در دربار عباسیان در خراسان، زمینه ساز حرکتی شد که تأثیرات شگرفی را در عرصۀ سیاسی و فرهنگی جهان اسلام شکل داد.

ولایتعهدی امام رضا (ع)؛ علل ها و پیامدها

علل دعوت مأمون از امام رضا(ع) برای ولایتعهدی

به خلافت رسیدن مأمون عباسی، که پس از مرگ پدر خود هارون الرشید، با جدال برادر بر سر حکومت آغاز شد، پیدایش عصری جدید را در حکومت عباسیان رقم زد؛ عصری که موجب رشد و گسترش حضور علویان در عرصۀ سیاسی و اجتماعی شد. کوتاه اینکه، حضور امام رضا(ع) در دربار عباسیان در خراسان، زمینه ساز حرکتی شد که تأثیرات شگرفی را در عرصۀ سیاسی و فرهنگی جهان اسلام شکل داد.

پس از تلاش های ایرانیان در به قدرت رساندن عباسیان برخوردهای سیاسی و مخالفت با نفوذ ایرانیان در میان عرب ها شدت گرفت. می دانیم که اولین اقدام عباسیان در کشتن ابومسلم خراسانی با واکنش های سیاسی و نظامی خراسانیان و نیز قیام های متعدد بر ضد آن ها در منطقه خراسان روبه رو شد و در نهایت سبب شد تا در جنگ امین و مأمون، بار دیگر ایرانیان بر مسند قدرت تکیه زنند. (اکبری، 1386: 36)

مأمون که از مادری ایرانی متولد شده و در محیطی ایرانی نیز پرورش یافته بود، تعلق خاطری به ایرانیان داشت و خصوصیات این جامعه را به خود گرفت. از جمله این ویژگی ها نگاه غیرمتعصبانۀ وی به خاندان حضرت علی(ع) بود.

با توجه به تمایل ایرانیان به علویان و نیز رفتار مأمون، برخی از مورخان مأمون را علوی و شیعه معرفی کرده اند. آن گونه که طقوش در کتاب دولت عباسیان می نویسد «(مأمون) به علت اینکه مادرش ایرانی بود و به حقانیت و خلافیت و خلافت علی بن ابیطالب (ع) و فرزندانش بعد از او، ایمان داشت و ارتباطی تنگاتنگ با خراسان داشت، از این رو اعلان تشیع کرد و به علویان متمایل شد.» (طقوش: 134)

در شخصیت مأمون آنچه جلب توجه می کند دعوت وی از رهبر علویان، یعنی امام رضا(ع) جهت حکومت داری است و این واقعه ای است که نمی توان از آن به سادگی عبور کرد. در بیان علت این رویداد یا اقدام مأمون، علاوه بر گرایش ایرانی خود او که پیشتر اوصاف آن رفت از مورخان از جمله میرخواند نقل شده که: «از اطراف و اکناف ولایت اسلام، خروج می کردند، و مأمون از این جهت پیوسته ملول و دلتنگ بود و سرانجام با عاقلان و اصحاب رأی در این باب مشورت کرد. رأی ها بر آن قرار گرفت که باید یکی از اولاد امیرالمؤمنین علی (ع) را که آراسته به حلیۀ علم و زیور عمل باشد ولیعهد ساخت و قرعه اختیار بر امام علی بن موسی الرضا(ع) افتاد». (اکبری، 1387: 121 )

در واقع حرکت ها و جنبش های علوی علیه عباسیان، از آن زمان اوج گرفت که عباسیان با شعار «الرضا من آل محمد» و شعار ولایت داری حکومت به رهبری علویان، قیام خود را آغاز کردند اما برخلاف این شعار حکومت را خود به دست گرفته، با علویان به کینه ورزی برخواستند که در نتیجه موجب شد تا قیام های متعددی آغاز گردد که اوج آن در دوره هارون الرشید و مأمون بود. در دوره مأمون عباسی خروج ابن طباطبا و حمایت ابوالسّرایا از او، تأثیر فراوان در عرصه سیاسی و اجتماعی گذاشت؛ چرا که دامنه این مخالفت ها آنچنان بالا گرفت که سایر علویان نیز بنای تعرض گذاشتند.

سرانجام در شهرهای بصره و اهواز زیدبن موسی بن جعفر، در یمن ابراهیم بن موسی بن جعفر، در فارس اسماعیل بن موسی بن جعفر، در مکه حسن افطس و در مداین محمد بن سلیمان به قدرت رسیدند که هر کدام به عنوان یک علوی طرفداران زیادی به گرد خود داشتند.

به دنبال این قیام ها، دیگر اقالیم نیز دستخوش آشوب گردید، چنان که حجاز به دست محمد بن جعفر افتاد و احمد بن عمر بن خطّاب ربیعی بر نصیبین و توابع آن چیره شد. در موصل سید بن انس، در میافارقین موسی بن مبارک یشکری، در ارمنستان عبدالمالک بن حجاف بن سلمی و در عراق عجم (ایالت جبال ایران) ابودُلَف عِجلی به قدرت رسیده بودند. در چنین شرایطی مأمون به ناچار تنها راه حیات و بقای حکومت خود را در حمایت علویان در کنار عنصر ایرانی از خود می دید. (همان: 120)

سلطانی گنابادی در اشاره به نقش فضل بن سهل وزیر ایرانی مأمون می نویسد: «اغلب بلاد بر آشفتند و آشوب بر همه جا مستولی گردید. فضل بن سهل منشأ آشوب ها را در نظر مأمون میل شدید علویان به خروج جلوه می داد و برای تسکین اغتشاشات و استقرار انتظام در امور بلاد، چنین مصلحت بینی می کرد که مأمون یک نفر از علویان را به ولایتعهدی خود تعیین نماید تا هم جوش و خروش علویان تسکین یابد و اضطرابات ملکی رفع شود و هم صلۀ رحم به جای آورده و در نزد خدا و رسول (ص) مأجور و مُثاب باشد.» (سلطانی گنابادی، 1385: 106)

سخنان فضل، با توجه به جایگاه و قدرت و مکنتی که وی در نزد مأمون داشت در تصمیم خلیفۀ عباسی برای حضور علویان در عرصه حکومت بی تأثیر نبود. فضل که در مقابله با اعراب درباری بود در پی آن بود تا با انتقال حکومت به علویان موجب شود با نفوذ مردمی علی بن موسی الرضا(ع) و مریدان او در خراسان از سوی خلیفه عباسی تمهیداتی برای حضور او در حکومت مرو فراهم شود. (مهدی نیا، 1385: 88)

عده ای نیز بر آن هستند که «شاید قبلاً فضل بن سهل با مأمون شرط کرده بوده که از علویان در حکومت بهره گیرد و با قبول این پیشنهاد از سوی مأمون بوده که او را در امر حکومت داری یاری کرده است. زیرا با توجه به مخالفت اعراب با فضل که ایرانی بود، انتظار نمی رفت حضوری فعال در دربار داشته باشد. اما تلاش مأمون در جذب ایرانیان و دوری از اعراب این نیاز را مرتفع می کرد.» (همان: 88)

برخی «نذر و تعهد» مأمون را در واگذاری خلافت به علویان، دلیلی بر نیت صادقانه او در انتخاب امام رضا(ع) به ولیعهدی دانسته اند چه او خود بیان کرده بود که «من با خدا عهد کردم که اگر بر برادرم امین پیروز شدم، خلافت را به برترین مردم از خاندان ابی طالب بسپارم» اما واقعیت این است که از زمان پیروزی او تا ولایتعهدی امام رضا(ع) دو سال سپری شده بود؛ یعنی وفای به عهد بعد از این سکوت دراز مدت را باید نشانگر شرایط پیش آمدۀ جدید و الزام مأمون به این امر تلقی کرد. (اکبری، 1387: 119)

البته مشکل مأمون در این زمان تنها علویان نبودند بلکه خاندان عباسی نیز عامل تهدید کننده دیگری برای او به حساب می آمدند. زیرا عباسیان و خاندان هاشمی اختلافات دیرینه با مأمون داشتند و کشتن امین به دست طاهر ذوا لیمینین سردار ایرانی مأمون، به عنوان خلیفۀ مشروع که از نسل اعراب بود، بر خشم آنان افزود، به ویژه که مأمون در مقابل پایگاه آن ها در بغداد، مرو را انتخاب کرده بود و رضایتی به حضور در بغداد نداشت. (همان، 121).

منافع ولایتعهدی امام رضا(ع) برای مأمون

ولایتعهدی امام رضا(ع) برای مأمون از چند جهت مفید بود، یکی از آن رو که قیام سادات علوی را خاموش یا بی اثر می کرد. علویان که پیوسته قیام کرده و به فکر براندازی حکومت مأمون بودند، اکنون با دیدن اینکه سرآمد و پاک ترینِ علویان ولیعهد شده است به امید آنکه خلافت به آن ها خواهد رسید آرام می شدند. وانگهی ایرانیان نیز که در حمایت از علویان نقش بارزی داشتند به عنوان دایی زادگان مأمون در دفاع از او شیفته تر می شدند، چون آن ها به خاندان علوی روی هم رفته علاقه مند بودند. مأمون در جلب حمایت ایرانیان از اینکه مادرش «مراجل» یک زن ایرانی بود بسیار استفاده کرده بود (قرشی، 1373: 584) مردم همواره احترامی خاص برای علویان، به ویژه امامان شیعه قائل بودند و این خود سبب شده بود به آنان اعتقاد و اعتماد بیش از حدی معمول داشته باشند، هاله ای از تقدس که امامان را فرا گرفته بود، همه را در برابر آن به خضوع واداشته و یک نوع تسلیم درونی را برای مردم نسبت به آن به وجود آورده بود. مأمون می کوشید تا با دعوت از رهبران علوی، این قداست را به شکلی درهم ریخته و حداقل آن ها را چون سایر مردمی که وقتی به حکومت رسیدند مرتکب ظلم و فساد می شوند نشان دهند. (جعفریان، 1380: 435) ناگفته نماند در این دوران پایگاه های مردمی امامان شیعه بسیار شده و نفوذ مکتب امام علی(ع) از نظر روحی و فکری و اجتماعی مسلمانان که با امام به طور آگاهانه و همیاری عمل می کردند افزایش یافته بود. (ادیب،284)

ولایتعهدی امام رضا(ع)

مسعودی چگونگی دعوت از امام رضا(ع) را این گونه شرح می دهد: «به سال دویست مأمون، رجاء بن ضحاک و یاسر خادم را پیش علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی(ع) فرستاد که او را بیاورند و او را محترمانه پیش مأمون بردند. علی بن موسی الرضا(ع) در مرو پیش مأمون رسید و مأمون او را در منزل شایسته جا داد.» (مسعودی، 1347: 441)

مأمون مسیر حرکت امام به خراسان را به گونه ای تنظیم کرده بود تا گذر آن حضرت به مراکز اصلی تشیع، یعنی کوفه در عراق عرب و قم در عراق عجم نیفتد، مبادا مردم به دلیل علاقه به آن حضرت شورش کنند؛ لذا آن حضرت از مدینه به مکه، از آنجا به قادسیه، سپس به بصره و اهواز رفت و از اهواز حوالی بهبهان به اصطخر فارس و از آنجا به یزد و طبس و از آنجا به نیشابور و سرانجام به مرو رسید (ولایتی، 1366: 118)

مأمون عباسی همچنین ضمن دعوت امام رضا(ع) جمعی از طالبیان را به مرو فراخواند و همچنین جمعی از بنی العباس را که عدد آن را سی هزار نوشته اند. (سلطانی گنابادی، 106)

با ورود امام رضا(ع) به مرو مأمون خواص یاران خود را فراهم آورد و گفت که در فرزندان عباس و فرزندان علی(ع) نگریسته و هیچ کس را از علی بن موسی الرضا(ع) برای خلافت شایسته تر ندیده است و به عنوان ولایتعهدی با او بیعت کرد. (مسعودی، 1347: 444)

الزام امام رضا (ع) به ولایتعهدی

نویسندۀ عیون اخبار الرضا (ع) واگذاری ولایتعهدی به امام رضا(ع) را این گونه نقل می کند: «مأمون به حضرت رضا(ع) گفت: من مقام علمی و فضل و بی اعتنایی تو به دنیا و پارسایی ات و ترس از خدا و ورع و عبادت تو را شناخته ام. ای فرزند رسول خدا، ترا به خلافت سزاوارتر از خویش تشخیص دادم. حضرت فرمود: به بندگی پروردگار خود افتخار می کنم و به زهد و بی رغبتی به دنیا، نجات و خلاصی خود از شر را می طلبم، و با ورع و عدم نزدیکی به محرمات الهی امیدوار رسیدن به سعادت و فائز شدن به بهره های خداوندی و درجات قرب درگاه اویم، و با تواضع و فروتنی در این دنیا آرزوی مقام بلند را به نزد پروردگار خود، عزوجل دارم». (صدوق؛ 1372: 13-312)

مأمون که در نزد نزدیکان خود اظهار به واگذاری خلافت به خاندان رسول اکرم(ص) کرده بود پی درپی پذیرفتن این سمت به امام رضا(ع) را به ایشان عنوان می کرد و بر آن پافشاری داشت و این استمرار بدان حد بود که حتی طرفداران مأمون نیز او را شیعی دانسته اند و این اقدام مأمون را از روی صدق درون می دانند. (همان، 316)

اما امام رضا (ع) این اقدام را ظاهر سازی می دانست به گونه ای که مأمون مجبور شد در مقابل خودداری امام رضا(ع) و پاسخ منفی آن حضرت ایشان را تهدید کند: «اکنون که آن را (خلافت) نمی پذیری و حاضر نمی شوی من به عنوان خلافت با تو بیعت کنم پس ناچار ولیعهدی مرا باید قبول کنی (تا خلافت پس از من از آن تو باشد) امام رضا(ع) نیز که نیرنگ او را می شناخت فرمود «به خدا سوگند پدرم، از نیای گرامش از امیرمؤمنان (ع) از رسول خدا (ص) برای من حدیث کرد که من در زمان حیات تو مسموماً از دنیا می میرم و مظلوم کشته می شوم، در حالی که فرشتگان آسمان و زمین بر من گریه می کنند و در سرزمین غربت در کنار هارون الرشید مدفون می گردم.» (قمی، 1381: 1036)

این برخورد که حتی تا تهدید امام به مرگ نیز پیشرفت، نشان از اطلاع دقیق امام (ع) از سیاست مأمون و هدف خلیفه از واگذاری حکومت به ایشان دارد. برخورد امام رضا (ع) با ظاهر سازی مأمون و خلافت عباسیان گاه چنان برخورد تندی بود که در مقابل این جملۀ مأمون که «می خواهم خلافت را به تو بسپارم» گفت: «اگر این خلافت از آن تو است و حق تعالی تفویض این امر به تو نموده است پس جایز نیست لباسی را که واجب تعالی در بر تو کرده باشد به دیگری بپوشانی و اگر خلافت از تو نیست چیزی که از تو نباشد چون به دیگری می دهی.» (مقدس اردبیلی، 1394: 653)

یا در جای دیگر امام(ع) در معرفی چهره حقیقی مأمون گفت: «تو نظرت این است که مردم بگویند علی بن موسی الرضا(ع) به دنیا و ریاست بی رغبت نیست بلکه این دنیاست که به او بی رغبت است، مگر نمی بینید چگونه از روی آز و طمع ولایتعهدی را پذیرفت، باشد که به خلافت نائل گردد.» (صدوق، 1372: 314)

خود مأمون نیز آنگاه که مجبور به پاسخ گویی به اعتراض هواخواهان خود در منصوب کردن امام(ع) به ولایتعهدی می شود زیر نظر گرفتن حضرت، حمایت علویان از حکومت عباسیان، و کوچک کردن مقام آن حضرت در مقابل مردم و تنزل وجهه اجتماعی ایشان را به عنوان اهداف خود از این اقدام معرفی می کند و در ادامه یادآور می شود که پس از رسیدن به این اهداف او را از میدان سیاست حذف خواهد نمود. (جعفریان، 1380: 431)

آنچه که از ظاهر رفتار مأمون به دست می آید آن است که وی با ظرافت خاص کوشید تا وانمود کند که در این اقدام، خلوص نیت دارد و از سر حق باوری نسبت به حق علویان و نیز علاقه وافر به امام رضا(ع) دست به این کار زده است. ظاهرسازی مأمون به اندازه ای ماهرانه انجام گرفت که حتی بعدها آن گونه که مورخان به سید بن طاووس نسبت داده اند در مسئله شهادت امام رضا(ع)، مأمون را مبری از دست داشتن در شهادت حضرت دانسته اند و به عنوان یک فرد شیعه و یا متمایل به امام شناسانده شده است. (همان: 431)

امام رضا(ع) در راستای روشنگری اینکه پذیرفتن ولایتعهدی بر او تحمیل شده است بسیار تلاش کرد. این حرکت از زمان حضور امام در مدینه و آغاز سفر به خراسان تا حضور در دربار مأمون ادامه داشت. صدوق در این باب از معمول سجستانی آورده است: «زمانی که برای بردن امام رضا(ع) به خراسان پیکی به مدینه آمد من در آنجا بودم. امام چندین بار از حرم بیرون می آمد و دوباره به سوی مدفن پیغمبر باز می گشت و با صدای بلند گریه می کرد. من به امام نزدیک شده و سلام کردم و علت این موضوع را از آن حضرت جویا شدم. در جواب فرمود: «من از جوار جدّم بیرون رفته و در غربت از دنیا خواهم رفت.»

ایشان همچنین چون خواست از مدینه خارج شود افراد خانواده را جمع کرد و فرمود تا برای ایشان گریه کنند. سپس با تقسیم 12هزار دینار در بین آنان یادآور شد که دیگر به سوی آنان باز نمی گردد همچنین از بردن افراد خانواده با خود خودداری کرد. (صدوق، 1372: 218)

مأمون در ششم ماه مبارک رمضان سال201 (ه.ق) پس از واگذاری ولیعهدی به امام رضا(ع)، در جمع عمومی، ولایتعهدی آن حضرت را به مردم اعلام نمود و خلایق را امر به بیعت با آن حضرت نمود و او را «الرضا من آل محمد» لقب داد و امر کرد که لواها و علم های سیاه را که شعار بنی العباس بود به علم های سبز تبدیل کرده و نام حضرتش را بر دینار و درهم ضرب نمایند. (طبری، 1372؛ ج13: 5659)

در این بین تلاش های بسیار کرد تا از مقام علمی و دینی حضرت رضا (ع) بکاهد که برگزاری محافل علمی یکی از روش ها بود که به بیان همگان «امام با هیچ عالم یهودی، نصرانی و. .. روبه رو نمی شد جز آنکه بر او برتری می یافت و مردم می گفتند آن حضرت شایسته تر از مأمون برای تصدیق مقام خلافت است.» (جعفریان، 1380: 443)

همچنین حوادثی چون بروز خشک سالی و دعوت از امام (ع) برای خواندن نماز باران و نزول و بارش باران که موجب ارتباط عاطفی مردم با آن حضرت و افزایش مقام ایشان گشت و حضور امام در نماز عیدفطر و استقبال گسترده از آن حضرت موجب شد تا جایگاه امام در نزد مردم بالاتر رود و مأمون از این موضوع احساس خطر کند.

این امر در نماز عید فطر نمودی روشن داشت: «روز عیدی رسید و مأمون از حضرت تقاضا کرد که به نیابت وی با مردم به مصلی رفته نماز عید بخواند حضرت فرمود: مرا از این کار معاف دار. مأمون اصرار ورزید آن حضرت فرمود: اگر ناچار باید نماز عید بخوانم همچنان خواهم خواند که جدم رسول خدا (ص) و جد دیگرم علی مرتضی (ع) خوانده است. گفت: به هر نحو میل داری عمل کن. خلایق که از عزیمت آن حضرت به مصلی مستحضر شدند درب منزل وی تجمع نمودند. حضرتش از منزل بیرون تشریف آورده در حالتی که لباس سفید لطیف و کوتاهی بر تن مبارکش بود و عمامۀ لطیفی بر سر داشت و ازار را از ساق پای مبارک بالازده بود با پای برهنه با هیبت ملکوتی و جلوه الهی رو به مصلی نهاد، و هر دم به صدای بلند تکبیر می گفت و دعوت می خواند. خلایق را که نظر بر جمال نورانی و هیمنه یزدانی وی افتاد، همه پاها برهنه نموده و صدا به ناله و ضجه بلند نمودند و در گفتن تکبیر یک صدا با وی موافقت می نمودند و در هر قدام از صدای تکبیر مردم، شهر به لرزه در می آمد. گویی در و دیوار با آن ها هم صدا می شدند. چنان در شهر شور و ولوله افتاد که مأمون مضطرب و بیمناک گردید که مبادا مردم یک مرتبه فریفتۀ آن حضرت شوند و این نماز به خلع یا قتل او منتهی گردد. لذا با عجله نزد حضرت فرستاد که تو را از نماز خواندن معاف داشتم. به منزل خود معاودت کن که دیگری را می فرستم.» (سلطانی گنابادی، 1385: 108)

این ارادت مردم به امام و وجاهت ایشان در جامعۀ ایرانی، همچنین مخالفت خاندان عباسی در کنار دیگر عوامل، موجب شد تا مأمون که سیاست های خود را شکست خورده دید در پی حذف امام رضا (ع) از عرصۀ سیاسی برآید.

شهادت امام رضا(ع)

مخالفت اعراب درباری با حضور ایرانیان، از جمله با فضل بن سهل و فرزندنش، در دستگاه خلافت و قدرت گیری آنان و مخالفت صاحب منصبان عباسی با حضور علویان و بالاخص امام رضا(ع) در عرصۀ قدرت سیاسی و حکومتی موجب شد تا حرکت هایی علیه مأمون در بین حکام عباسی در عراق شکل گیرد مأمون بار دیگر در پی جلب رضایت عباسیان و خواسته های آنان برآمد. پس در پی دور کردن فضل بن سهل و حضرت رضا (ع) از حکومت عباسیان و دربار خود برآمد (صدوق، 1372: ج2، 326)

اما این کار با توجه به طرفداران آن حضرت در عیان امکان نداشت. هنگامی که مأمون برای انتقال مرکز خلافت از مرو عازم عراق شد آخر صفر سال 203 (ه. ق) امام در طوس وفات کرد. به نقل اکثر منابع از جمله العبر، وفات امام به سبب انگوری بود که در مجلس مأمون خورده بود.

مأمون که در پی بازگشت به بغداد بود و از فضل بن سهل و امام رضا(ع) نیز هراس داشت طی توطئه ای فضل بن سهل را در حمام به قتل رساند و با برگزاری مجلسی و دعوت از امام رضا(ع) نقشۀ مسموم کردن آن حضرت را کشید و روز دیگر گریبان چاک زد.

شیخ صدوق پس از بیان دعوت امام رضا(ع) به مجلسی در حضور مأمون، مسموم شدن امام را این گونه نقل می کند: [مأمون خطاب به امام رضا(ع) از انگوری که در پیش روی او بود] گفت: «شما از این تناول کنید. امام فرمود: مرا از خوردن آن معاف بدار، گفت: باید تناول کنی، برای چه نمی خوری؟ شاید خیال بدی دربارۀ من کرده ای؟ و خوشه انگور را برداشت و چند دانه از آن را خورد، و بعد به پیش آورده و امام از او گرفت و سه دانه از آن به دهن گذارده و خوشه را بر زمین نهاد و برخاست. مأمون پرسید به کجا می روی؟ فرمود: بدانجا که تو مرا فرستادی، و عبا به سر کشیده خارج شد.» (صدوق، 1372: ج2؛ 8-595) امام بعد از این مجلس به محل اقامت خود رجوع کرد و یک روز پس از آن (آخر ماه صفر سال 203 ه.ق) حضرت به شهادت رسید. مأمون که از مردم در هراس بود خبر وفات آن حضرت را پس از یک روز و یک شب سکوت علنی کرد. ابلاغ این خبر موجب خروش مردم و شورشی در شهر شد اما با وساطت محمد بن جعفر، عمّ حضرت رضا(ع) که به درخواست مأمون صورت گرفت، این شورش فرو نشست اما بر همگان آشکار شد که با دسیسۀ مأمون حضرت به شهادت رسیده است.

نتایج حضور امام رضا(ع) در مرو

حضور امام رضا (ع) در مرو و ولایتعهدی ایشان موجب شد که بیشتر علویان از حجاز روی به خراسان نهادند و از الطاف و مراحم صوری و عنایات باطنی آن حضرت بهره مند شدند «اما درعراق بنی العباس که از ولایتعهدی آن حضرت خشمناک و ناراحت بودند و خلافت را با این عمل مأمون از آل عباس خارج شده می دیدند سر به آشوب گذاشته و مأمون را از خلافت خلع و با ابراهیم بن مهدی عباس، عموی مأمون بیعت نموده و بر بغداد استیلا یافتند.» (سلطانی گنابادی، 1385: 109)

این حضور زمینه را برای قبول تشیع در ایران آماده ساخت و طرفداران این مکتب با امیدواری به وجود مبارک آن حضرت مشغول تبلیغ شدند. رشد تشیع در ایران در کنار عوامل متعدد نشئت گرفته از حضور حضرت رضا (ع) در ایران و حضور پررنگ علویان در این سرزمین است.

برگزاری مجالس مناظره با معروف ترین و فعال ترین دانشمندان اهل خلافت، فرصت مناسبی برای امام فراهم کرد تا ضمن ادای رسالت بزرگ خویش در نشر علوم اسلامی، راه را از طریق مباحث علمی بر مخالفان اسلام و شبهات وارده به اسلام در آن شرایط حساس که مرزهای جهان اسلام گسترش یافته بود ببندد؛ زیرا زمان عباسیان زمان بحث و استدلال و ایراد و شبهه و امثال آن ها بود که یهود و نصاری، زردشتی ها، صابئین و مذاهب و فرقه های ایرانی به دین مبین اسلام می گرویدند و چون این مجالس نوعاً در دربار مأمون توسط ولیعهد انجام می گرفت همه جا تبلیغ می شد و مبانی دینی را محکم تر می نمود. (قرشی، 1373: 585)

همچنین مقام والای اهل بیت و سرّ وجود امامت و خلافتِ بر حق پیامبر (ص) در این دوران آشکار گشت، مخصوصاً ایرانیان که از دور مطالبی را شنیده و نادیده عاشق این خاندان شده بودند، از نزدیک با آنان آشنا شده و پیمان معرفت و ارادت خویش را راسخ تر ساختند و این ضربات سنگینی بر حکومت عباسیان وارد ساخت.

شکست توطئه دستگاه عباسی، ارائه روح آزادمنش اسلام و سماحت و وسعت نظر آن، ثابت کردن اینکه یک پیشوای بزرگ اسلامی باید از تمام مکتب ها آگاه باشد، معرفی قدرت و مهارت امام رضا(ع) در بحث و علم و دانش و یافتن دوستان وفاداری از بین ایرانیان برای آن حضرت از دیگر نتایج حضور حضرت رضا(ع) به عنوان ولیعهد جهان اسلام در دربار و مرکز خلافت عباسیان بود. (مکارم شیرازی: 1366: 474 )

مطرح شدن تشیع و مکتب اهل بیت از دیگر نتایج ولایتعهدی امام رضا (ع) بود. در آن روز مدینه تنها یک شهر مقدس مذهبی بود و در عرصه سیاسی پایتخت مقام و جایگاه والایی داشت. حضور امام رضا (ع) در این شهر موجب شد تا تشیع و مکتب علوی شهرت یابد، چیزی که در مدینه امکان پذیر نبود. از طرف دیگر آن همه سادات علوی که امروز کمتر شهری یافت می شود که قبر یک یا دو نفر امام زاده در آن نباشد، به دلگرمی امام رضا(ع) وارد ایران شدند و ورود آن ها، خود ترویج و تبلیغ مکتب تشیع بود و این حضور، ارادت ایرانیان و بالاخص خراسانیان را به حضرت رضا (ع) و خاندان ایشان بیشتر نموده بود. (قرشی، 1373: 226)

گسترش علم در این عصر هم از نتایج حضور حضرت رضا(ع) بود چون با برپایی مجالس مناظرات و مباحث علمی علوم این دوره رشد یافت. این مناظرات با توجه به اهمیتی که خود مأمون به مباحث علمی داشت با حضور حضرت امام رضا (ع) به عنوان عالم و دانشمندی که بر علوم احاطه داشت مورد توجه اکثر علما و اندیشمندان بود. این توجه به علم چنان بود که حتی از خود امام رضا(ع) نیز اثری در طب را معرفی کرده اند که به عنوان«رسالۀ ذهبیه» موسوم گردید. (محقق: 1366: 257)

رشد شعر و ادب در این عصر قابل توجه است. شعرایی چون دِعبِل خزائی که ارتباط نزدیکی با امام رضا(ع) داشتند توانست در سایۀ عنایات و توجهات ایشان آثار فاخری را از خود به جای گذارند که امروز نیز مورد توجه اهل فن است.

نتیجه

هر چند مأمون در پی اهداف سیاسی و به دنبال تضعیف امام رضا(ع) در تلاش بود تا با زیر نظر داشتن امام در دربار حکومتی از مقام و جایگاه آن حضرت بکاهد و بتواند قدرت خود را با حمایت ایرانیان که مسرور از دعوت امام رضا (ع) در بین خود بودند، تقویت کند اما با درایت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) این نقشۀ او شکست خورد و موجب شد تا مأمون علاوه بر اذعان به اشتباه خود با شهادت حضرت رضا (ع) از مقام و منزلت خود بکاهد و مقامش در نزد ایرانیان و علویان تنزل یابد، در حالی که حضور امام رضا (ع) در مرو نه تنها از ارزش آن حضرت نکاست بلکه ضمن افزایش ارادت ایرانیان به خاندان رسول اکرم (ص) و گسترش تشیع در ایران موجب شد تا فرهنگ اسلام محمدی که نشئت گرفته از آموزه های خاندان آن حضرت بود در جهان اسلام گسترش یابد و تقویت شود.

منابع

1. اکبری، امیر: برامکه و عوامل نزاع دیوان سالاری ایران و اعراب در عهد هارون عباسی، فصل نامه پژوهشی تاریخ، سال دوم، شماره هفتم، دانشگاه آزاد اسلامی واحد بجنورد.

2. طقوش، محمد سهیل: دولت عباسیان، ترجمه حجت الله جودکی، با اضافات رسول جعفریان، چاپ چهارم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.

3. اکبری، امیر: تاریخ حکومت طاهریان از آغاز تا انجام، چاپ دوم، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی، آستان قدس، سمت، 1387، ص121 به نقل از روضه الصفا.

4. جعفریان، رسول: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)، چاپ چهارم، قم، انتشارات انصاریان، 1380.

5. سلطانی گنابادی، میرزا محمد باقر: رهبران طریقت و عرفان، چاپ ششم، تهران، حقیقت، 1385.

6. مهدی نیا، جعفر: وزیرکشی از بزرگ مهر تا امروز، ج1، تهران، امید فردا.

7. پیرنیا، حسن- عباس اقبال آشتیانی: تاریخ کامل ایران، تهران، بهزاد، 1382.

8. قرشی، سیدعلی اکبر: خاندان وحی، چاپ سوم،تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1373.

9. ادیب، عادل: زندگی تحلیلی پیشوایان ما، ترجمه، اسدالله مبشری، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

10. مسعودی، علی بن حسین: مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج2، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1347.

11. ولایتی، علی اکبر: خراسان در آستانه سفر حضرت علی بن موسی الرضا(ع)، مجموعه آثار دومین کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام، مشهد، آستان قدس، تیرماه 1366.

12. صدوق، مستفید، حمید رضا- علی اکبر غفاری: ترجمه عیون اخبارالرضا (ع)، ج2، تهران، نشر صدوق، 1372،

13. قمی، عباس: منتهی الآمال، ویرایش کاظم عابدینی مطلق، چاپ دوم، تهران، فراروی، 1381.

14.مقدس اردبیلی: احمد بن محمد: حدیقه الشیعه، تهران، انتشارات گلی، 1394 هجری قمری.

15. طبری، محمد بن جریر: تاریخ الرسل والملوک یا تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج13، چاپ پنجم، تهران، اساطیر، 1372، ص5659.

16. ابن خلدون، ابوزید عبدالرحمن بن محمد: العبر (تاریخ ابن خلدون )، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ج2، چاپ دوم، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1364.

17. مکارم شیرازی، ناصر: مناظرات تاریخی امام رضا(ع) با پیروان مذاهب و مکاتب، مجموعه آثار دومین کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام، مشهد، آستان قدس، تیرماه 1366.

18. محقق، مهدی: نهضت ترجمه و نشر علوم بیگانگان در زمان حضرت رضا(ع)، مجموعه آثار دومین کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام، مشهد، آستان قدس، تیرماه 1366.

19. فلسفی، محمد تقی: امام و حفظ سنن و احکام اسلام، مجموعه آثار دومین کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام، مشهد، آستان قدس، تیرماه 1366.

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر