به قلم : محسن ظهوری
تحریریه زندگی آنلاین : سودابه سالم مربی و آهنگساز موسیقی کودکان است. او سالهاست که در این عرصه فعالیت میکند و آلبومهای صوتی «بازیهای آوازی»، «ترانه زمین»، «ترانههای من و ما» و «چشم چشم دو ابرو» و کتابهای «بخوان با من، بساز با من» و «آموزش موسیقی در مدارس ابتدایی» ازجمله آثاری است که در این زمینه ارائه داده است.کنسرتهای زیادی را با گروه «کودکان ایرانزمین» که سرپرستی آن را بر عهده دارد اجرا کرده که در آن از عناصر فرهنگی ایران، ادبیات شفاهی کودکان، بازیها، شیوههای نمایشی سنتی و ترانههای محلی بهره برده است. در گروه موسیقی «کودکان ایرانزمین» نوازندگان کودک و نوجوانی هستند که سازهای تخصصی همچون نی، دف، کمانچه، سنتور و حتی کلارینت مینوازند. سالم میگوید: «وقتی قرار است برای کودکان کاری ساخته شود، به این معنی نیست که باید کار را در سطح پائین و نازل انجام دهیم. قرار است برای موجودی کار شود که فکر میکند و تحلیل خود را از مسائل دارد.»
بیشتربخوانید:
موسیقی کودک در ایران تا چه حد جدی گرفتهشده است؟
اصلاً و ابداً جدی گرفته نشده است. کودکی را جدی نمیگیرند، چه برسد به موسیقی کودک. او را یک مینیاتور آدمبزرگ میدانند که باید هرچه زودتر رشد کند و عاقل شود. دوران کودکی یعنی دوران تجربه، کنجکاوی و کشف و پرسش درباره جهان پیرامون او. یعنی هر جا که کودکان باشند، موسیقی، شعر، حرکت، نقاشی، قصه و … جریان دارد. کودکی یعنی تجربه کردن، یعنی فعال بودن، نه اینکه نشستن و نشستن بر صندلیهای کلاسهای 20 نفرِ مهدکودکها یا ساعتها زیادی نشستن پای برنامههای تلویزیونی یا بازیهای کامپیوتری. ما هیچوقت به کودکان مجال بروز خلاقیت و کنجکاوی نمیدهیم. به احساسات کودکی او ارج نمینهیم بلکه همیشه کودک باید مثل طوطی تقلید و تکرار کند و با این تکرار و تقلید ناشیانه از آدمبزرگها باعث خنده و نشاط شود، مثل آدم کوچولوی برنامه عمو پورنگ. با نگاهی به تولیدات برای کودکان به تفکر و اندیشهای که صرفاً جنبه مشغول کنندگی دارد مانند تولیدات سیمای جمهوری اسلامی پی میبریم و باور کمشعور بودن کودکان را در کتابهای درسی آموزشوپرورش یا تولیدات کانون پرورش فکری مشاهده میکنیم.
یکی از مشکلات این حوزه; نبود تجربه کافی برای آموزش موسیقی به کودکان است. گمان میکنید کدام شیوه میتواند رابطه متقابل میان آموزش، بروز خلاقیت و کاربردی بودن آموزش را تأمین کند و شیوه شما برای کار کردن با کودک چگونه است؟
این شیوه را در کتاب «بخوان با من، بساز با من» نشان دادهام. کودک را برمیانگیزانم که به صدای محیط اطراف گوش کند. اولین قدم در راه یادگیری موسیقی، تقویت هوش شنیداری است. کودک خود صداها را کشف میکند. شما به او نمیگویید که بم و زیر کدام است، بلکه خود، ملودی و ریتم را پیدا میکند و به درک موسیقی میرسد. کتابی با عنوان «طبلک» در دست انتشار دارم که گلدانهای سفالی را در اختیار کودکان میگذارم تا با آنیک طبل کوچک بسازند و ساختمان یک طبل کوچک را کشف کنند. کودک با بازی کردن با این طبل کوچک ریتم را یاد میگیرد و با ساختمانساز آشنا میشود. میفهمد که صدا چگونه به وجود میآید و ساز چگونه ساخته میشود. خودش کشف میکند تا صدای چیزی را که به وجود آورده; دربیاورد. او در حین این فعالیتها شعر میسازد، قصه میگوید و بدون اینکه جیغ بکشد لذت میبرد.
بیشتربخوانید:
در نظامی که آموزش موسیقی برای کودک جدی گرفته نمیشود، طبیعتاً نمیتوان توقع درک موسیقایی از کودکان داشت. وقتی گوش موسیقایی کودک با ملودی آشنا نمیشود، قدرت تشخیص او نیز از دست میرود; به اعتقاد شما با چه راهکاری میتوان فاصلههای موجود را از میان برد؟
مشکل شیوههای تعلیم و تربیت در کشور ما سلطه تفکر سنتی بر آن است. درست است که از سال 1317 در دانشگاه تهران موضوع تعلیم و تربیت بهعنوان یکرشته دانشگاهی مطرحشده است، اما هنوز نکات بدیهی که در امر آموزش از اوایل قرن بیستم مطرحشده، در کشور ما و در کلاسهای مدارس و حتی سطوح بالاتر لحاظ نمیشود. مثل امکان تجربه مستقیم و کشف (بهجای آموزش مستقیم و حفظ کردن مطالب) ایجاد انگیزه و جستجوگری، آموزش مسائلی که در ارتباط با مهارتهای زندگی لازم است، فرصت برای بیان خود و شنیدن نظر دیگران و تقویت مشارکت بهجای رقابت.
نکته مهم و آسیبپذیر در تفکر آموزشوپرورش ما توجه بیشازاندازه به رشد شناختی و عدم توجه به رشد هیجانی و تعادل عاطفی است، که در اینجا بحث جایگاه هنر در آموزشوپرورش مطرح میشود. آموزش هنر و بهویژه موسیقی در برنامه آموزشی کشور ما غایب است. ازاینرو ما شاهد پدیدههایی همچون ترس، خجالت، اضطراب، افسردگی، بیانگیزگی و اخیراً بیش فعالی در کودکان هستیم. شاید یکی از مهمترین راهحلها برای رشد و تعادل هیجانی، ایجاد کلاسهای هنری بهویژه در رشتههای موسیقی، نمایش و حرکات موزون باشد که توسط آموزگاران خلاق و آگاه طراحی و اجرا میشود.
هنوز این تفکر که کودک موجودی ناقص است و نمیتواند فکر کند یا عقیدهای داشته باشد در محیط ما حاکم است. بیشتر از کودکان خواسته میشود که مطیع، ساکت و بهزعم بزرگترها عاقل و از کودکی به فکر آینده خود باشند. درحالیکه اگر دوران کودکی سالم و بانشاط نباشد، بزرگسالی عبوسی را در پی خواهد داشت. بسیاری از معلمان ما بااینکه در دانشگاه با مسائل و روشهای آموزشی آشنا میشوند، وقتی وارد کلاس میشوند، در گوشهای مینشینند و به تدریس مستقیم میپردازند و از کودکان میخواهند که مطالب را حفظ کنند و امتحان بدهند و نمرههای آنها نشاندهنده موفقیت آنها است. درحالیکه در این روش استعدادهای زیادی از بین میرود و فقط عده قلیلی میتوانند موفق شوند. امروزه در جهان، معلم در کلاس نشسته یا ایستاده عمل نمیکند، بلکه فضایی خلاق برای گفتوگو، تجربه و تفکر فراهم میکند تا یادگیری درونی شود و در زندگی به کار آید.
چراکه در دنیای جدید باوجود تکنولوژیهای هرروز، کسب اطلاعات دیگر اهمیتی ندارد، بلکه توانایی تحلیل و کاربرد آن مهم است. اگر کودکی اعتمادبهنفس پیدا کند، خجالتی و مضطرب نباشد، امکان تجربه برای حل مسائل را داشته باشد، خودش را باور کند و بهجای رقابت، مشارکت را یاد بگیرد، میتواند بهتر آموزش ببیند و این آموزش در زندگی به کار او میآید.
رویکردی که دنیای امروز ما به حوزههای مختلف دارد شامل گرایش به مدرنیتهای است که لزوماً پایبندی خود را به سنتهای گذشته حفظ نکرده است. چگونه میتوان این فاصلهها را کاهش داد؟
امسال به درخواست انجمن موسیقی برای چندمین بار کنسرت سفر به ایران به روایت رستم در تالار وحدت به مدت سه شب اجرا شد. این کنسرت هم مثل بقیه اجراهای گروه موسیقی کودکان و نوجوانان ایرانزمین بر اساس عناصر فرهنگی کودک ایرانی صورت گرفته است و از نقالی بهعنوان تکنیکی جذاب برای کودکان و مدرن درزمینه آموزش برای کودکان استفادهشده است.میدانیم که درگذشتههای بسیار دور خنیاگران با بهکارگیری موسیقی نمایش و ادبیات شفاهی هم راوی تاریخ بودهاند و هم آموزش میدادهاند و درزمینه انتقال فرهنگ به نسلهای بعد از خود فعال بودهاند. تکنیک نقالی نیز ادامه راه آن خنیاگران است که از همان شیوه استفاده میکنند تا داستانهای حماسی شاهنامه را اجرا کنند و زبان پارسی را پاس بدارند.
حال ما میتوانیم از این تکنیک جذاب برای کودکان در آموزشهای خود درزمینه های مختلف هنری، ادبی و غیره استفادههای بهینه داشته باشیم و در احیای هویت فرهنگی کودکان فعال باشیم. مسئله بعد آشنایی و تجربه کودکان درزمینه گنجینه موسیقی نواحی ایران است. ریتمها، ملودیها، گویشها و حرکات موزون که آنها نیز بهنوبه خود درزمینه های مختلف هم نقش آموزشی دارند و در احیای هویت فرهنگی کودکان و نوجوانان نقش مهمی را ایفا میکنند. در پائیز امسال نیز کودکان ایرانزمین اجرای جدید برای بزرگداشت مولانا داشتهاند. هدف باز همان آشنایی با گنجینههای غنی متون کهن فارسی و آثار استاد صبا بود. در این اجرا موسیقی نمایش و حرکات موزون و ادبیات نقش داشتند. اجرای کودکان و نوجوانان ایرانزمین بسیار مورد استقبال قرار گرفت، هم از طرف کودکان و هم متخصصین ادبیات کودکان و . . . ولی متأسفانه انعکاس کمی در مطبوعات داشت و در تحلیلی که از آن انتشار یافت کودکان را میراثدار فرهنگ دری نامیدند نه پارسی!
بیشتربخوانید:
به اعتقاد شما چه تفاوتی بین موسیقی کودک و بزرگسال وجود دارد. آیا میتوان این فاصله را در ساده کردن ریتمها و ملودیها خلاصه کرد؟
البته بخش مهمی از موسیقی کودکان سادگی است اما به این معنی نیست که ملودیها را ساده کنیم. وقتی میخواهیم برای بچهها موسیقی بگذاریم، باید فاخرترین موسیقی را انتخاب کنیم. موسیقی باید تخیل کودک را برانگیزاند. من بیشتر برای کودکان موسیقی بدون کلام میگذارم تا خودشان تخیل کنند.
بیشتربخوانید: