مقدمه
با آغاز جنگ سرد سیاست خارجی ایالات متحده حول محور سد نفوذ اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفت. در همین راستا ایالات متحده به دنبال «ثبات سازی» در مناطقی استراتژیک همچون خاورمیانه بود تا از این طریق مانع گسترش نفوذ اتحاد جماهیر شوروی شود (سلیمانی، ١٣٩١: ٩٤). در این دوران ایالات متحده به جنبش های رهاییبخش و انقلابی از دیدگاه جنگ سرد مینگریست (قنبری، ١٣٨٤: ١٢٨) و از رژیم های سرکوبگر و اقتدارگرا حمایت میکرد تا با سرکوب هرگونه اعتراض و جنبشی زمینه های نفوذ اتحاد شوروی را در منطقه خاورمیانه از بین ببرد.
بااین حال تحولاتی که از اواسط دهه ٥٠ میلادی در منطقه خاورمیانه روی داد موجب طغیان جنبش های ملی و مردمی و نفوذ اتحاد شوروی در خاورمیانه گردید. در این زمان کشور ایران با توجه به موقعیت استراتژیک آن حلقه ای مهم در زنجیره پیمان های دفاعی طراحیشده از سوی غرب به دور اتحاد شوروی بود و نقشی حیاتی در سیاست سد نفوذ شوروی در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه بازی میکرد. هدف ما در این مقاله پاسخ به این پرسش است که تحولاتی که از اواسط دهه ٥٠ میلادی در منطقه خاورمیانه روی داد چه تأثیری بر سیاست داخلی ایران داشته است ؟ فرضیه ما بر این اساس است که تحولات خاورمیانه در این دوره موجب بروز جنبش های ملت گرایانه (پان عربیسم) و نفوذ شوروی در منطقه خاورمیانه گردید. جنبش توده های مردم از یکسو پایه های رژیم های محافظه کار منطقه را به لرزه درآورد از سوی دیگر نفوذ شوروی در منطقه آن ها را گرفتار رقابت قدرت های بزرگ نمود. در این زمان مقامات ایالات متحده که نگران گسترش و بروز ناآرامی در ایران، سقوط رژیم پهلوی و گسترش نفوذ شوروی بودند، برنامه اصلاحات از بالا یا انقلاب کنترل شده ای را تجویز کردند که در ایران تحت عنوان «انقلاب سفید» به اجرا گذاشته شد. هدف از اجرای این برنامه گسترش پایگاه مردمی رژیم شاه بود تا از این طریق آن را در برابر فشارهای منطقه ای و گسترش نفوذ شوروی مصون دارد. بااین حال برنامه انقلاب سفید با واکنش روحانیت و مردم مواجه گردید. هنگامیکه اعتراضات و ناآرامیهای مردمی میرفت تا ایده و غرض اصلی آن یعنی حفظ رژیم شاه به عنوان سدی در برابر حرکت های چپ گرایانه منطقه ای و نفوذ شوروی را نقش بر آب کند، شاه با حمایت قاطع ایالات متحده اقدام به سرکوب خونین قیام ١٥ خرداد نمود.
ادبیات پژوهش
محمدجواد موسی نژاد در مقاله ای با عنوان «دولت پهلوی، اصلاحات ارضی و نظریه توسعه روستو» به بررسی نظریه توسعه روستو و تطبیق آن با فرآیند اجرای اصلاحات ارضی و توسعه روستایی در ایران پرداخته است. موسی نژاد نتیجه میگیرد که مقابله با نفوذ شوروی و ادغام ساختار سیاسی و اقتصادی ایران در نظام سرمایه داری دو هدف عمده ایالات متحده از اجرای برنامه اصلاحات اجتماعی بود که نهایتاً موجب شد طبقه روستایی عموماً غیرانقلابی ایران به نیروهای انقلابی شهری بپیوندند (موسی نژاد، ١٣٩٦).
احمد اشرف نیز در مقاله «از انقلاب سفید تا انقلاب اسلامی» منشأ اجرای برنامه های انقلاب سفید را «خارج از حکومت» و مشخصاً دولت کندی میداند که «فرآیندی بدون طرح و برنامه» داشت. وی نیروی محرکه اجرای برنامه اصلاحات ارضی در ایران را باور دولت کندی و مارکسیست های ایران به دو امر موهوم «انقلاب دهقانی قریب الوقوع در ایران» و «اجتناب ناپذیری اصلاحات ارضی به دلیل توسعه سرمایه داری» توصیف میکند (اشرف، ١٣٨٣: ١١٢-١١١) و در ادامه به بررسی تأثیر این اصلاحات بر طبقات اجتماعی ایران و بالأخص روستاییان میپردازد.
عباس خلجی در کتاب «اصلاحات آمریکایی و قیام پانزدهم خرداد (١٣٤٢-١٣٣٩)» انگیزه ایالات متحده از اجرای برنامه اصلاحات ارضی را سد نفوذ کمونیسم، تغییر ساختار اجتماعی و اقتصادی ایران به منظور ایجاد شرایط مناسب برای سرمایه گذاری خارجی و فعالیت شرکت های چندملیتی و استعمار نو میداند. وی منشأ و خاستگاه انقلاب سفید را ضرورت های سیاسی اجتماعی داخلی ایران و نیازهای اقتصاد آمریکا برای به فروش رساندن تولیدات خود در بازارهای بین المللی به خصوص جهان سوم توصیف میکند. (خلجی، ١٣٨١) April Summit در مقاله «For a White Revolution: John F. Kennedy and the Shah of Iran» مینویسد که دولت کندی امیدوار بود انقلاب سفید از یک انقلاب کمونیستی در ایران جلوگیری کند. بااین حال او بیشتر به تحولات بعد از آغاز اصلاحات میپردازد و معتقد است که ترس ایالات متحده از نفوذ شوروی و عدم توافق میان سیاست گذاران آمریکایی باعث شد تا شاه از این موقعیت برای به دست آوردن کمک های مالی و تجهیزات نظامی بیشتر و افزایش قدرت خود استفاده کند. (٢٠٠٤ ,Summit)
Ben Offlier در کتاب «,US Foreign Policy and the Moderinzation of Iran Kennedy, Johnson, Nixon, and the Shah» معتقد است که در دوران کندی نیز مسئله ثبات ایران بر مدرنیزاسیون اولویت داشته و او هم بر اختلافات داخلی در دولت کندی در خصوص رویکرد نسبت به مدرنیزاسیون تأکید میکند و نتیجه میگیرد که اصولاً ایدئولوژی مدرنیزاسیون در دولت کندی وجود نداشت و محور سیاست های کندی نسبت به بخش های مهم جهان سوم نظیر ایران نبود. (٢٤-٤٨: ٢٠١٥ ,Offlier)
اکثر منابعی که به بررسی منشأ اجرای برنامه های انقلاب سفید در ایران پرداخته اند صرفاً در سطح تحلیل کلان و با اشاره به تغییر در دیدگاه هیئت حاکمه ایالات متحده بوده و اشاره ای به تحولات منطقه ای خاورمیانه در دوره موردبحث نداشته اند. توجه به شرایط و عوامل منطقه ای به معنای نادیده گرفتن شرایط و عوامل داخلی و بین المللی نیست ولیکن غفلت از شرایط منطقه ای در این دوره که حتی میتوان گفت نظام بین الملل و سیاست قدرت های بزرگ را نیز تحت تأثیر قرار داد، موجب نارسایی تحلیل خواهد بود.
چارچوب نظری
پژوهشگران برای تحلیل پدیده های سیاسی از سطوح مختلف تحلیل استفاده می کنند.
پاتریک مورگان از پنج سطح تحلیل فردی، نهادهای تصمیم گیرنده (دیوانسالاری)، ملت - کشوری، منطقه ای و بین المللی نام میبرد. وی معتقد است که گرچه کشورها بازیگران اصلی روابط بین الملل هستند اما به تنهایی عمل نمیکنند لذا توجه پژوهشگران را به مطالعات منطقه ای جلب میکند. به اعتقاد باری بوزان نیز بررسی ملاحظات امنیتی کشورها در سطح کلان یا خرد کافی نیست زیرا دولت ها در خلأ زندگی نمیکنند و با محیط پیرامونی و دولت های اطراف و همسایه خود نیز در تعامل هستند، لذا معتقد است توجه به سطح تحلیل منطقه ای این نارسایی در تحلیل را رفع خواهد کرد. (جعفری ولدانی، ١٣٩٦: ٢٣) گرچه اساس تئوری نئولیبرال کنت والز تأکید بر ساختار قدرت در سطح نظام بین الملل است ولیکن والتز اهمیت ویژه ای برای سطح تحلیل منطقه ای قائل است و محمد ایوب نیز بر سطح تحلیل منطقه ای بیش از سطوح دیگر تأکید میکند (جعفری ولدانی، ١٣٨٥: ٢٢٥).
سائول کوهن جنگ سرد را به سه مرحله «١) حلقه مهار حوزه دریایی در امتداد «پیرامون نزدیک» حوزه اوراسیای قاره ای؛ ٢) نفوذ کمونیستی به حوزه دریایی؛ ٣) عقب نشینی کمونیستی از حوزه دریایی و افول قدرت شوروی» تقسیم بندی میکند. به اعتقاد وی نقشه ژئوپلیتیکی جهان در مرحله نخست و بخش زیادی از مرحله دوم بازتاب نظام سلسله مراتبی دوقطبی انعطاف ناپذیر بوده و بخش اعظم کشورهای جهان در حوزه ژئواستراتژیک قدرت بری شوروی یا قدرت بحری ایالات متحده قرار داشته اند. در مرحله نخست خاورمیانه در حوزه ژئواستراتژیک قدرت بحری یعنی ایالات متحده قرار داشت ولیکن در مرحله دوم نفوذ اتحاد شوروی در حوزه قدرت بحری موجب شکل گیری «نوار شکننده خاورمیانه» شد (کوهن، ١٣٨٧: ١٥١-١٣١). کمربند شکننده یا «نوار شکننده» عبارت است از «مناطقی استراتژیک که به لحاظ داخلی عمیقاً دچار اختلاف و دودستگی بوده و در رقابت میان قدرت های بزرگ حوزه های ژئواستراتژیک گرفتارشده اند.» (کوهن، ١٣٨٧: ٩٧) در این مناطق رقابت قدرت های بزرگ از طریق فراهم ساختن امتیازات اقتصادی، تسلیحاتی و سیاسی برای موکلینشان، شدت چندپارگی را افزایش میدهد. در نوار شکننده کشمکش میان دولت ها به علت ذات ناهمگن بیشتر این دولت ها بسیار محتمل است که به همسایگانشان گسترش یابد. (٤٨ : ٢٠١٥ ,Cohen) مطالعه کشمکش ها در نوار شکننده نشان میدهد که دولت ها به علت چندپارگی درونیشان – شکاف های قومی، مذهبی یا زبانی- با امکان تشدید کشمکش ها به سبب دخالت قدرت های خارجی، در ورطه جنگ داخلی میافتند. (١٢٤:٢٠١٨ ,Saman Zulfqar) دولت های محوری گرفتار در نوار شکننده حقیقتاً شکننده، نیازمند و بیثبات هستند و به عنوان یک قاعده واجد بیثباتی سیاسی و سطح پایین توسعه اقتصادی و اجتماعی می باشند.
(٢: ٢٠١٤ ,Others &Tim Sweijs) در یک جمع بندی میتوان «جنگ های مرحله ای»، «استقرار یگان های نظامی قدرت های بزرگ» و «مقاومت نیروهای سیاسی و اجتماعی» را از ویژگیهای بارز نوار شکننده دانست. (پوستین چی، ١٣٨٧: ١٣٧)
شکل گیری نوار شکننده موجب میشود که سیاست خارجی و داخلی کشورهای این منطقه از یکسو تحت تأثیر سیاست ها و اعمال نفوذ قدرت های بزرگ و از سوی دیگر متأثر از اختلافات و رقابت های درون منطقه ای شکل بگیرد و بنابراین متفاوت از دولت هایی باشد که صرفاً در یک منطقه ژئوپلیتیک تحت یک حوزه ژئواستراتژیک بری یا بحری قرار دارند.
در ادامه به رویدادهای عمده ای که از اواسط دهه ٥٠ میلادی موجب شکل گیری نوارشکننده خاورمیانه شد و اثراتی ژرف بر سیاست خارجی و داخلی کشورهای منطقه خاورمیانه داشت، می پردازیم:
کودتای افسران آزاد و سرنگونی حکومت سلطنتی مصر
در ٢٣ ژوئیه ١٩٥٢ (١٣٣١) گروهی از نظامیان مصری تحت عنوان «افسران آزاد» به رهبری سرهنگ جمال عبدالناصر علیه نظام سلطنتی کودتا کرده و رژیم ملک فاروق پادشاه این کشور را سرنگون کردند. انتخاب نام «افسران آزاد» خود نشان دهنده این است که کودتای نظامیان مصری صرفاً یک کودتای نظامی شبیه آنچه در کشورهای آمریکای لاتین مرسوم است، نبود (قادری، ١٣٨٦: ١٣٩) و نظامیان مصری صرفاً به دنبال تغییر رژیم، جابجایی حاکمان و به دست گرفتن قدرت نبودند بلکه تغییرات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی عظیمی را مدنظر داشتند.
نظامیان مصری در ابتدا به دنبال تحقق ٦ اصل زیر بودند: نابودی امپریالیسم و دست نشاندگان آن در میان خائنان مصری؛ لغو فئودالیسم ؛ پایان دادن به سرمایه انحصاری و سلطه سرمایه بر حکومت؛ برقراری عدالت اجتماعی؛ ایجاد ارتش مقتدر ملی و به وجود آمدن زندگی سالم و دموکراتیک. نظامیان در مرحله اول موفق شدند که نظام پادشاهی مصر را که نمایانگر «اتحاد فئودالیسم، سیاست بازرگانی بورژوایی و نماد امپریالیسم» بود، دگرگون کرده و برنامه اصلاحات ارضی، نظارت بر انحصارات و گسترش صنعتی شدن کشور و همچنین خروج ارتش بریتانیا از این کشور را به اجرا درآورند (طارق اسماعیل، ١٣٦٩: ٨٢-٨١).
نگاهی به برنامه و اصول نظامیان مصری نشان میدهد که در ابتدا تمرکز اهداف و برنامه های نظامیان و شخص ناصر بر کشور مصر و حل مسائل و مشکلات آن بود ولی در ادامه تحولات و رویدادهایی که در منطقه خاورمیانه صورت گرفت، آنان را به سمت وسوی سیاست های رادیکالیستی، چپ گرایانه، نزدیکی به شوروی و پان عربیسم سوق داد. پاکسازی مصر از حضور بریتانیا و حفظ تمامیت ارضی مصر دو هدفی بود که ارتش مصر برای دستیابی به آن علیه نظام سلطنتی قیام کرد و در این موضع ضد امپریالیستی بود که ناسیونالیسم عرب صدای پرخروش خود را یافت. به عبارتی میتوان گفت که ناصر به واسطه ضدیت با امپریالیسم به سمت ناسیونالیسم عرب کشیده شد. برای ناصر ناسیونالیسم عرب در درجه اول یک وسیله برای دستیابی به برخی اهداف و ارزش های دیگر بود که در آن دوره هدف اصلی و ارزش والا مبارزه علیه بریتانیا و سیاست های امپریالیستی غرب بود. ناصر بر اساس تجارب در جنگ فلسطین معتقد بود که نه فقط مصر بلکه کل منطقه هدف طرح های امپریالیستی هستند و بایستی در منطقه حداقلی از یکپارچگی هدف و تلاش برای مبارزه جمعی با دشمنان امپریالیست وجود داشته باشد. بنابراین هنگامیکه در ١٩٥٣ (١٣٣٢) ایده یک اتحاد غربی خطر انزوای مصر را نشان داد، ناصر شروع به تغییر جهت سیاسی و ایدئولوژیک از مصر به سمت جهان عرب نمود. (١٣٩-١٣٨: ٢٠٠٣ ,Dawisha)
پیمان بغداد
اولین نشانه های استراتژی «عربیسم» ناصر در زمان مقابله با انعقاد «پیمان بغداد» بروز و ظهور یافت (درویش پور، ١٣٧٤: ٢٣٠). با آغاز جنگ سرد ایالات متحده به دنبال سد نفوذ اتحاد جماهیر شوروی از طریق ایجاد اتحادهای نظامی و دفاعی به دور این کشور بود. در این زمان بین ترکیه و عضو پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و پاکستان عضو پیمان آسیای جنوب شرقی (سیتو) یک خلأ وجود داشت که مقامات ایالات متحده و مشخصاً وزیر خارجه آن دالس سعی میکردند با به وجود آوردن یک اتحاد ضد شوروی بین کشورهای خاورمیانه آن را پر کنند (درینیک، ١٣٦٨: ٢٥٣-٢٥٢). در تابستان ١٣٣٣ پیشنهاد شکل گیری چنین اتحادی از سوی انگلستان به عراق مطرح شد. ناصر با چنین اتحادی مخالف بود زیرا که آن را ادامه تلاش های دالس وزیر خارجه آمریکا در ١٣٣٢ و پیمان دفاعی خاورمیانه در ١٣٣٠ میدانست که به دنبال اتحاد اعراب زیر چتر حمایتی غرب و در راستای جنگ سرد علیه اتحاد شوروی بود. این در حالی بود که به اعتقاد ناصر زمین های اعراب تحت اشغال اسرائیل و پایگاه های انگلستان در منطقه فراوان بودند (قادری، ١٣٨٧، ١٥١-١٤٩)؛ اما شوروی کیلومترها از سرزمین اعراب دور بود.
به رغم مخالفت های ناصر، در ٢٤ فوریه ١٩٥٥ (١٣٣٣) عراق و ترکیه پیمان دفاعی جدید را امضا کردند و در ادامه پاکستان، ایران و انگلستان نیز به این پیمان پیوستند درحالیکه ایالات متحده به صورت عضو ناظر در آن شرکت نمود. در این زمان مطبوعات و رادیو صوت العرب مصر و سایر روزنامه های عربی به تحریک ناصر به شدت علیه این پیمان و اعضای آن تبلیغ میکردند ولیکن حساسیت مصریها نسبت به ایران بیش از دو کشور پاکستان و ترکیه بود. زیرا اولاً ترکیه و پاکستان هر دو سنی مذهب بودند و ثانیاً ترکیه و اعراب قبلاً در قالب امپراتوری عثمانی حضور داشتند و پاکستان نیز یک کشور غیر خاورمیانه ای و به دوراز منطقه موردادعای رهبری ناصر قرار داشت (واعظی و نجفی، ١٣٨٨: ٧٠).
در اثر مخالفت های ناصر هیچ کشور عربی دیگر جز عراق به پیمان بغداد نپیوست. این امر موجب شد تا غربیها بر فشار خود بر ناصر افزودند و حتی درخواست های وی را برای خرید اسلحه، منوط به ورود به پیمان های نظامی غرب کردند. لذا ناصر به ناچار به سوی بلوک شرق و ٣٩ اردوگاه کمونیستی روی آورد (درویش پور، ١٣٧٤: ٢٢٥ -٢٢٤). در آوریل ١٩٥٥ (١٣٣٤) ناصر در کنفرانس کشورهای عدم تعهد در باندونگ شرکت کرد و روابط نزدیکی با نهرو و تیتو برقرار نمود و توانست طی یک معامله تسلیحاتی سلاحی را که غرب از او دریغ کرده بود از چکسلواکی خریداری کند. توافق تسلیحاتی مزبور، الحاق مصر را به پیمان بغداد منتفی ساخت، راه رخنه شوروی را در خارج از منطقه نفوذ مرزی باز کرد و موجب تیرگی روابط بین دولت نظامی مصر و واشینگتن که تا آن موقع حسنه بود گردید (درینیک، ١٣٦٨: ٢٥٦-٢٥٤).
بحران کانال سوئز
در سال ١٩٥٥ (١٣٣٤) رهبران مصر تصمیم گرفتند به منظور افزایش تولید برق و سطح زیر کشت زمین های کشاورزی سدی را بر روی رود نیل در آسوان احداث کنند. ازآنجایی که هزینه احداث این سد خارج از توان مالی مصر بود لذا درصدد برآمد تا از بانک جهانی وام بگیرد ولیکن بانک جهانی اعطای این وام را منوط به گرفتن بخشی از هزینه احداث سد از کشورهای دیگر کرد. علیرغم پیشنهاد وامی با شرایط مساعد از سوی اتحاد شوروی، مصریها به مذاکره با بانک جهانی و کشورهای غربی ادامه دادند. در این زمان ایالات متحده و بریتانیا پیشنهاد کمک تکمیلی را به مصریها ارائه کردند ولیکن در ١٩ ژوئیه ١٩٥٦(١٣٣٥) به ابتکار وزیر خارجه آمریکا پیشنهاد خود را پس گرفتند. در واکنش به این اقدام، ناصر در ٢٦ ژوئیه یعنی در سالگرد سقوط سلطنت طی یک سخنرانی در اسکندریه، شرکت کانال سوئز را ملی اعلام کرد و در همین موقع کارمندان مصری، دفاتر شرکت را در اسمعیلیه تصرف کردند.
تصمیم ناصر موجب واکنش های گسترده ای در داخل مصر، جهان عرب و کشورهای غربی شد (درینیک، ١٣٦٨: ٢٦١-٢٦٠). درآمد کانال سوئز متعلق به فرانسه و انگلیس بود و به لحاظ اهمیت استراتژیک آن و اتکای اروپا به نفت خاورمیانه، از موقعیت فوق العاده ای برخوردار بود (درویش پور، ١٣٧٤: ٢٢٧).
به دنبال این حوادث مذاکرات سه ماهه ای در لندن و نیویورک جریان یافت که طی آن ها بریتانیا درصدد تحمیل نوعی نظارت بین المللی بر آبراه سوئز بود اما موفق نشد زیرا آمریکایی ها حاضر نشدند برای اجبار مصر به اعمال فشار نظامی متوسل شوند. اما دولت های بریتانیا و فرانسه مصمم بودند که از نیروی نظامی استفاده کنند (منسفیلد، ١٣٨٥: ٢٩٥)؛ لذا بر اساس یک برنامه از پیش طراحیشده با همدستی اسرائیل سرزمین مصر را موردتهاجم قرار دادند.
حمله سه جانبه انگلستان، فرانسه و اسرائیل به مصر پیامدهای گسترده ای داشت. شوروی با شدت «حمله سه جانبه» به کانال سوئز را محکوم کرد و تلاش زیادی نمود تا خود را به عنوان حامی استقلال مصر نشان دهد. نیاز مصر به تسلیحات نظامی و کمک های فنی و مالی شوروی موجب تقویت روابط دو کشور شد. از طرف دیگر بحران سوئز شکستی برای کشورهای فرانسه و انگلیس به شمار میرفت زیرا که موجب جایگزینی نفوذ ایالات متحده به جای آن ها شد. از این مقطع زمانی آمریکاییها تلاش نمودند متحدان منطقه ای خود را در چارچوبی انعطاف پذیرتر متحد سازند که از طریق اعلام «دکترین آیزنهاور» صورت گرفت. بر اساس «دکترین آیزنهاور» آمریکاییها متعهد شدند به هر یک از کشورهای منطقه که مورد تهدید یک کشور «تحت سلطه کمونیسم بین الملل» قرار گیرد کمک کنند (درینیک، ١٣٦٨: ٢٦٨-٢٦٦).
پیروزی سیاسی ناصر به رغم شکست نظامی وی در جریان بحران کانال سوئز باعث انعکاس گسترده و اعتبار گفتمان «ناصریسم» در منطقه خاورمیانه شده و موجب تضعیف قدرت های غربی و متحدان منطقه ای آن ها گردید (هوشی السادات، ١٣٩٤: ٢١١). همدستی فرانسه و انگلیس با رژیم غاصب اسرائیل در حمله به یک کشور عربی موجب شد که توده های عرب به این نتیجه برسند که راه حل مشکلات آن ها و مبارزه با امپریالیسم و استعمار، اتحاد آن ها با یکدیگر است لذا به دنبال بحران سوئز اعتراضات گسترده ای در میان توده های مردم در کشورهای عربی خاورمیانه بخصوص عراق، لبنان، سوریه و اردن به طرفداری از ناصر و با هدف اتحاد صورت گرفت که نهایتاً به اتحاد رسمی دولت های مصر و سوریه انجامید.
تشکیل جمهوری متحد عرب
در سال ١٩٤٧ (١٣٢٦) حزب بعث در سوریه تأسیس شد. این حزب که تمایلات وحدت طلبانه و پان عربیستی داشت توانست در سال ١٩٥٦ (١٣٣٥) وارد دولت سوریه شود.
به دنبال موج عربیسمی که منطقه خاورمیانه را در برگرفته بود شکری قوتلی رئیس جمهور سوریه تحت فشار حزب بعث و نظامیان این کشور، در ژانویه سال ١٩٥٨ (١٣٣٦) عازم مصر شد تا طی مذاکراتی پیمان اتحاد میان دو کشور را با ناصر امضا کنند. در اول فوریه ١٩٥٨ (١٣٣٦) اتحاد میان دو کشور اعلام شد و در ٢٢ همان ماه طی رفراندومی به تأیید عموم رسید.
اتحاد میان دو کشور که درواقع نوعی انضمام سوریه به مصر بود موجب تسری سیستم سیاسی ٤١ و اقتصادی مصر به سوریه گردید و کارمندان و نظامیان مصری در سوریه مستقرشده و قوانین و مقررات دولتی مصر را در این کشور حاکم کردند. چندی بعد در مارس همان سال دولت یمن نیز پیوستن خود به دولت جدید را که اکنون «جمهوری متحده عرب» نامیده میشد، اعلام کرد. اتحاد مصر و سوریه و پیوستن صوری و نمایشی یمن به این اتحاد موجی از امید را در میان توده های عرب و ناآرامی در کشورهای منطقه ایجاد کرد. به نظر میرسید اتحاد سوریه و مصر پایان یک جریان نباشد بلکه فقط مرحله ای از وحدت تمام کشورهای عرب را تشکیل دهد که قاهره مرکز آن است. (درینیک، ١٣٦٨: ٢٧١-٢٦٨) این رویدادها سخت موجب نگرانی غربیها و نیز عراق، ترکیه و اردن و درنهایت مبارزه برای جلوگیری از تحقق آن شد. اعضای پیمان بغداد بیدرنگ با حضور اولین بار نماینده آمریکا (دالس) تشکیل جلسه داد و خواستار تلاش برای جلوگیری از برقراری وحدت مصر و سوریه شدند. درنتیجه این نگرانیها و به تحریک انگلیس و به وساطت نوری سعید، فیصل دوم پادشاه عراق و شاه حسین پادشاه اردن در فوریه ١٩٥٨ (١٣٣٦) به صورت فدرال باهم متحد شدند و «اتحاد هاشمی» را در برابر «جمهوری متحد عربی» پایه گذاری کردند (آسایش طلب طوسی، ١٣٨٢: ٨٣-٨٢).
ازآنجاییکه اتحاد مصر و سوریه موجب تقویت جناح کشورهای چپ گرا و ترقیخواه در مقابل دکترین آیزنهاور، پیمان بغداد و نظام های محافظه کار و پادشاهی در منطقه میشد ایران نیز به مخالفت با اتحاد مصر و سوریه پرداخت و از مخالفان آن حمایت کرد. همین امر موجب تشدید اختلافات میان ایران و مصر گردید و موجب شد تا نیروهای ناصریست و پان عربیست های خارج از مصر نیز ایران را به دشمنی با اتحاد اعراب متهم کنند (احمدی، ١٣٧٩: ٥٥).
روند قدرت گیری ناصر و افزایش نفوذ او در منطقه خاورمیانه خطری جدی برای نظام پادشاهی ایران محسوب میشد زیرا دو کشور سیاستی را برگزیده بودند که اساساً در تضاد با یکدیگر قرار داشت . درحالیکه سیاست خارجی ایران در این زمان مبتنی بر اتحاد و ائتلاف با غرب و مقاومت در برابر اتحاد شوروی تعریف شده بود ولیکن سیاست ناصر مبتنی بر استراتژی «عدم تعهد»، «سوسیالیسم عربی» و «ناسیونالیسم عربی» بود (جعفری ولدانی، ١٣٨٧: 17-18)
از دیدگاه استراتژی «عدم تعهد» درحالیکه ناصر یک رهبر مستقل محسوب میشد ولیکن شاه وابسته به غرب مینمود. ناصر توانسته بود با کودتا علیه نظام پادشاهی یک نظام حداقل به ظاهر جمهوری را تأسیس کند و سوسیالیسم و ناسیونالیسم عربی او به واسطه برخی اصلاحات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نظیر اصلاحات ارضی توانسته بود شکاف میان طبقات و دولت و ملت را کاهش داده و نوعی از مشارکت توده ای را فراهم کند درحالیکه تداوم نظام پادشاهی در ایران حاصل یک کودتای آمریکایی بود که سرکوب و استبداد آن مانع هرگونه اصلاحاتی بوده و مشارکت مردمی حتی به شکل توده ای نیز محلی از اعراب نداشت.
ناصر که خود را در جایگاه رهبر امت عربی میدید همواره از وحدت اعراب از اقیانوس تا خلیج یعنی اقیانوس اطلس تا خلیج فارس سخن میگفت که شامل جمعیت عرب زبان استان نفت خیز خوزستان ایران نیز میشد و تهدیدی برای تمامیت ارضی ایران بود، از سوی دیگر از خلیج فارس به عنوان یک خلیج عربی نام میبرد که هویت ایرانی آن را به چالش میکشید و تهدیدی بر اعمال حاکمیت ایران در خلیج فارس و جزایر ایرانی محسوب میشد.
کودتای ١٣٣٧ عراق
موج احساسات ملت گرایی (پان عربیسم) که بعد از بحران کانال سوئز برانگیخته شده بود بر توده های مردم و نخبگان سیاسی و نظامی عراق نیز مؤثر بود. در سحرگاهان روز ١٤ ژوئیه ١٩٥٨ (١٣٣٧) گروهی از نظامیان عراقی به رهبری ژنرال عبدالکریم قاسم و سرهنگ عبدالسلام عارف که عازم مرزهای اردن بودند به بغداد بازگشتند و با تصرف مراکز حساس شهر رژیم سلطنتی را سرنگون نمودند. کودتای نظامیان عراقی خشونت بار بود و فیصل پادشاه و نوری سعید نخست وزیر این کشور کشته شدند. همچنین برخلاف مصریها، نظامیان عراقی تحولات را بااحتیاط و مدارا انجام ندادند بلکه ظرف چند ماه کشور خود را از موضع باوفاترین متحد کشورهای غربی به موضع نزدیک ترین متحد شوروی مبدل ساختند. یک دولت موقت به رهبری قاسم که امور وزارت دفاع را هم به عهده داشت تشکیل گردید و قانون اساسی جمهوری رسماً در ٢٧ ژوئیه اعلام شد که به موجب آن عراق قسمتی از ملت عرب به شمار میرفت. در سپتامبر قانون اصلاحات ارضی به تصویب رسید که تقلیدی از قانون مصر در سال ١٩٥٢(١٣٣١) بود. جمهوری متحد عرب اولین کشوری بود که رژیم جدید بغداد را به رسمیت شناخت. رژیم بغداد نیز متقابلاً اتحاد سوریه و مصر را که ملک فیصل قبلاً رد کرده بود به رسمیت شناخت.
اتحاد با اردن نیز لغو شد. در ١٩ ژوئیه معاون نخست وزیر، عبدالسلام عارف در دمشق با ناصر ٤٣ ملاقات کرد تا درباره اصول همکاری بین دو کشور به گفتگو بنشینند و مقدمات اتحاد بین دو کشور را فراهم آورد. ازآنجاکه کودتای عراق شش ماه بعد از به وجود آمدن «جمهوری متحد عرب» وقوع یافت این احساس به وجود آمد که گسترش «جمهوری متحد عرب» در سراسر خاورمیانه عربی قریب الوقوع است (درینیک، ١٣٦٨: ٢٧٣-٢٧٢).
دوران بعد از انقلاب عراق، به طور کوتاه مدت، نشانگر اوج بیوقفه ناسیونالیسم عرب بود.
در آن دوره تاریخی کوتاه، توده های پرانرژی واقعاً معتقد بودند که شاهد شکست مفتضح و نهایی دشمنان ناسیونالیسم عرب هستند. آن ها حالا میتوانستند امیدوار باشند که برای اولین بار در طول تقریباً ٥٠٠ سال گذشته، گذشته شکوهمندشان را تبدیل به آینده پرزرق وبرق و قهرمانانه کنند. این فرآیند با ورود عراق به جمهوری متحده عربی شروع خواهد شد و سنگ بنای دولت ملت عربی خواهد شد که ناصر خواهد ساخت. مصر، سوریه و عراق قلب فرهنگی و جغرافیایی دنیای عرب بودند و اتحاد آن ها باعث موج بزرگی میشد که همه شک و تردیدها را از بین میبرد. (٢١٣-٢١٢ : ٢٠٠٣ ,Dawisha)
انقلاب ١٩٥٨ عراق در تهران با استقبال فوق العاده سردی روبه رو شد زیرا که یک شکست برای پیمان بغداد و نظام های پادشاهی در منطقه محسوب می شد. (١٧١:١٩٧٤ ,Cuhbin and Zabih) برخلاف مصر و سوریه، عراق همسایه ایران بود و مورد انقلاب ضد سلطنتی آن چنان نزدیک بود که توسط عناصر ضد سلطنت در داخل و خارج ایران نادیده گرفته نشود. این ترس همچنین وجود داشت که مورد عراق شاید دیگر دولت های عربی منطقه خلیج فارس را در معرض کودتای نظامی، رادیکالیسم عربی و نفوذ شوروی و ازاین رو کاهش تعداد رژیم های دوست ایران قرار دهد. در نگاه اول به نظر میرسید که ایران در گیره تهدید شوروی از شمال و تهدید عربی ضد سلطنتی از جنوب گرفتار میشود اما با افزایش نفوذ شوروی در عراق و لاس زنی عبدالکریم قاسم با کمونیست های عراقی، برای تهران مشخص شد که ممکن است ایران گرفتار گیره شوروی از هر دو طرف خود شود. (٢٨١: ١٩٧٥ ,Ramazani) کودتای قاسم یک شکست کامل و تهدیدی برای دولت ایران محسوب می شد زیرا جدای از آن که موجب شعله ور شدن اختلافات دو کشور بر سر شط العرب گردید بلکه عراق را از یک رژیم سلطنتی متحد غرب و هم پیمان ایران در پیمان بغداد تبدیل به یک نظام جمهوری بی طرف –اگر نگوییم حامی بلوک شرق - تبدیل کرد که برخلاف گذشته حامیان ناصر از نفوذ و جایگاه بالایی در آن برخوردار بودند. عراق پس از کودتا به پایگاه مخالفان حکومت ایران تبدیل شد و کردهای آن کشور نیز از آزادی عمل فراوانی برخوردار شدند که این امر می توانست تأثیر بسیاری بر تحرک و فعالیت کردهای ایران داشته باشد (دهنوی، ١٣٨٣: ٤٤).
پیامدهای تحولات خاورمیانه بر ایران
هدف ایالات متحده از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ علیه دکتر محمد مصدق این بود که از طریق ایجاد ثبات سیاسی در ایران مانع قدرت گرفتن کمونیست ها شود (گازیوروسکی، ١٣٧١: ١٥١)؛ بنابراین بعد از کودتای ٢٨ مرداد حجم کمک های نظامی و اقتصادی ایالات متحده به ایران افزایش چشمگیری یافت. در چند سال بعد از کودتا، حل موضوع نفت و کمک های ایالات متحده موجب بهبود وضعیت اقتصادی و تواناییهای سرکوب رژیم گردید ولیکن در ادامه با توجه به عدم مشروعیت و مقبولیت مردمی رژیم بعد از کودتا، فشارها و تهدیداتی که از ناحیه تحولات منطقه ای بر آن وارد میشد، رژیم را در وضعیت متزلزل و شکننده ای قرار داد. راهبرد شاه در مقابله با این تهدیدات اولویت دادن به تسلیحات و نظامیگری در برابر توسعه بود. شمار نظامیان ایران از ١٢٠ هزار نفر در سال ١٣٣١ به ٢٠٠ هزار نفر در سال ١٣٤٢ افزایش یافت (سینایی، ١٣٨٤: ٤٦٤) و هزینه های نظامی ایران که در زمان دکتر مصدق به ٤١ /٥ میلیون دلار کاهش یافته بود بعد از کودتا به تدریج افزایش یافته و به دنبال اعلام دکترین آیزنهاور در سال ١٩٥٧(١٣٣٦) با یک جهش عظیم از ٨١/٩ میلیون دلار در سال ١٩٥٦ به ١٣٨ /١ میلیون دلار در سال ١٩٥٧ (١٣٣٦) و نهایتاً به ١٩١/٢ میلیون دلار در سال ١٣٤٢ رسید (گازیوروسکی، ١٣٧١: ١٩٤). سال ١٩٥٧ (١٣٣٦) یک نقطه عطف در روابط ایران و ایالات متحده بود؛ زیرا که میزان کمک های نظامی برای اولین بار از کمک های اقتصادی پیشی گرفت. در سال ١٩٥٦ (١٣٣٥) ایالات متحده ٢٣ میلیون دلار کمک نظامی و ٦٢/٣ میلیون دلار کمک اقتصادی به ایران کرده بود درحالیکه این رقم طی سال بعدی به ٨٢/٥ میلیون دلار کمک نظامی و ٣٣ میلیون دلار کمک اقتصادی تغییر کرد. مقامات آمریکایی معتقد بودند که حمایت از رژیم شاه و تقویت ارتش ابزارهای کلیدی حفظ ثبات داخلی ایران هستند. ثبات ایران نه فقط عنصر جداییناپذیر استراتژی سد نفوذ شوروی برای جلوگیری از نفوذ به خاورمیانه بلکه برای تأمین دسترسی غرب به منابع عظیم نفتی ایران حیاتی بود.
(٢٤: ٢٠١٥ ,Offlier) این کمک ها جدای از همکاری و کمک های امنیتی و اطلاعاتی بود که ایالات متحده در راستای تأسیس ساواک و سرکوب مخالفان رژیم انجام میداد. تمامی این ٤٥ کمک ها در حالی است که با فرض درستی رقم رسمی اعلام شده، هزینه واقعی برنامه عمرانی هفت ساله دوم (١٣٤١-١٣٣٤) از ٣٤٠٧ میلیون دلار منابع قابل استفاده، چیزی حدود ١٤٧ میلیون دلار بود. از سال ٣٥-١٣٣٤ یک سیاست نسبتاً مدرنیستی سرمایه گذاری دولتی همراه با افزایش مصرف خصوصی با تعرفه های پایین اتخاذشده بود که نهایتاً به افزایش واردات کالا و کسری تراز پرداخت ها منجر گردید (کاتوزیان، ١٣٧٢: ٢٥٣-٢٤٧). هزینه زندگی از ١٣٣٦ تا ١٣٣٩ بیش از ٣٥% افزایش یافت و تعداد اعتصابات بزرگ از ٣ مورد در سال های ٣٦- ١٣٣٤ به بیش از بیست مورد در سال های ٤٠-١٣٣٦ رسید که برخی با درگیری خونین میان اعتصاب کنندگان و نیروهای مسلح پایان یافت (آبراهامیان، ١٣٨٥: ٥١٩ -٥١٨). بااین حال این تمام ماجرا نبود. اعتراضات اقشار مختلف مردم، دانشجویان، دانش آموزان و معلمان که با خشونت سرکوب میشد حاکی از ناکارآمدی سیاست رژیم و نابسامانی اوضاع بود. بنابراین برخلاف انتظار شاه و ایالات متحده، راهبرد امنیتی و نظامیگری شاه نه تنها به تثبیت اوضاع نینجامید بلکه خود به عاملی اساسی برای بیثباتی و ناآرامی تبدیل شد.
انقلاب سفید و سرکوب خونین قیام ١٥ خرداد
تحولات منطقه خاورمیانه از اواسط دهه ٥٠ میلادی حاکی از آن بود که رژیم ها محافظه کار و سلطنتی مبتنی بر نظام فئودالی در منطقه واجد شرایط فساد، فقر، تبعیض و نابرابری هستند که آن ها را در برابر تبلیغات و فعالیت های کمونیستی و دولت های انقلابی آسیب پذیر کرده و مستعد هرگونه بیثباتی و ناآرامیهای مردمی و درنتیجه نفوذ اتحاد جماهیر شوروی می سازد که در عمل منجر به شکست استراتژی «سد نفوذ» خواهد شد؛ لذا آمریکاییها درصدد برآمدند از طریق انجام برخی اصلاحات و به قولی «انقلاب از بالا» به صورت کنترل شده زمینه های ناآرامی و بیثباتی و درنتیجه نفوذ اتحاد شوروی را از میان بردارند. در این میان کشور ایران با توجه به موقعیت ژئوپلیتیک خود در استراتژی «سد نفوذ» شوروی از اهمیت بالایی برای مقامات آمریکایی برخوردار بود.
به دنبال کودتای قاسم در عراق که از متحدان ایران در پیمان بغداد بود، آلن دالس رئیس سازمان سیا در اوت ١٩٥٨ (١٣٣٧) به شورای امنیت ملی آمریکا گزارشی از وضع ایران ارائه کرد که در آن اشاره شده بود «سیا نسبت به آینده رژیم شاه سخت بدبین است، مگر آن که بتوان شاه را به انجام اصلاحات داخلی متقاعد کرد.» (میلانی، ١٣٩٢: ٢٩٣-٢٩٢). چندی بعد در جلسه ٩ سپتامبر ١٩٥٨ (١٨ شهریور ١٣٣٧) این شورا به ارزیابی سیاست ایالات متحده در قبال ایران و مشخصاً تداوم حمایت از شاه و یا در غیر این صورت جایگزینی وی پرداخت و نهایتاً به این نتیجه رسید که علی رغم تداوم حمایت از شاه وی را به انجام اصلاحات لازم ترغیب و تشویق کنند. ازجمله اصلاحاتی که در آن جلسه موردبحث و تأکید قرار گرفت «اصلاحات ارضی» و «اصلاح نظام مالیاتی» در ایران بود (میلانی، ١٣٩٢: ٢٥٧).
بااین حال به رغم هشدارهای شورای امنیت ملی آمریکا، در بقیه دوره ریاست جمهوری آیزنهاور کار چندانی درباره بحران رشد یابنده ایران انجام نگرفت. با پیروزی جان اف کندی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، دولت وی استراتژی جدیدی را تحت عنوان «پاسخ انعطاف پذیر» در پیش گرفت که استفاده از ابزارهای متنوعی نظیر آموزش نیروهای ضد شورش، برنامه های فرهنگی نظیر سپاه صلح و کمک های اقتصادی و دیپلماسی را جهت مقابله با گسترش نفوذ شوروی در جهان سوم توصیه میکرد (گازیوروسکی، ١٣٧١: ١٧٢- ١٧١). در این زمان مقامات آمریکایی تحت تأثیر اندیشه های والت روستو معتقد بودند که اجرای برنامه اصلاحات سیاسی و اجتماعی نهایتاً زمینه ناآرامی و اعتراضات مردمی و به تبع آن گسترش نفوذ شوروی در کشورهای در معرض خطر نظیر ایران را رفع خواهد کرد.
کندی شخصی به نام فیلیپ تالبوت را مسئول کمیته ای برای بازبینی و بازاندیشی سیاست آمریکا در ایران کرد. توصیه کمیسیون تالبوت این بود که ایالات متحده بایستی «حتیالامکان شکافی را که بین شاه و طبقه متوسط پدیدار شده پر کند و شاه را تحت فشار بگذارد که به یک «انقلاب کنترل شده» همت کند.» (میلانی ١٣٩٢: ٣١١-٣٠٩) در این زمان فقر و فساد و ناکارآمدی رژیم هم زمان با وضعیت وخیم اقتصادی موجب بروز اعتراضات مردمی شده و در جریان این اعتراضات و کشته شدن یکی از معترضین، دولت شریف امامی جای خود را به دولت امینی داده بود که موردحمایت ایالات متحده قرار داشت . کمیسیون تالبوت پیشنهاد میکرد که ایالات متحده از طریق کمک های اقتصادی از دولت علی امینی حمایت کرده و مانع کودتا علیه وی شود. این توصیه ها سیاست آمریکا در مورد ایران در دو سال بعد را شکل دادند (گازیوروسکی، ١٣٧١: ١٧٣).
شاه که نگران اهداف و برنامه های کندی برای آینده سیاسی خود بود و به هیچ وجه حاضر ٤٧ به ایفای نقش حاشیه ای در جریان برنامه های اصلاحی نبود در دهم آوریل ١٩٦٢ (١٣٤١) برای دیدار با کندی عازم ایالات متحده شد. شاه در این دیدار توانست کندی را به برکناری امینی متقاعد کند و چند ماه بعد از بازگشتش از آمریکا استعفای دولت امینی را که دولتش دچار تفرقه شده و خودش نیز با شاه بر سر بودجه نظامی دچار مشکل پیداکرده بود، پذیرفت.
بعد از استعفای امینی، یک پذیرش واحد در دولت کندی وجود داشت که شاه بهترین یا شاید تنهاترین ابزار برای نیل به اهداف ایالات متحده در ایران و خلیج فارس است. (٤٨:٢٠١٥: Offelier) به دنبال استعفای امینی، شاه اسدالله علم دوست صمیمی و وفادارش را به عنوان نخست وزیر جدید انتخاب کرد و علم مأمور شد تا برنامه هایی را که امینی شروع کرده بود به نام و به کام شاه ادامه دهد.
لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی
در راستای اجرای برنامه های اصلاحات از بالا و انقلاب کنترل شده توسط دولت اسدالله علم، روزنامه کیهان در تاریخ ١٦ مهرماه ١٣٤١ خبر داد که: «طبق لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی، که در دولت به تصویب رسیده و امروز منتشرشده، به زنان حق رأی داده میشود.» اما این تنها مصوبه دولت نبود بلکه شرط اسلام از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان برداشته شده و در مراسم تحلیف و قسم خوردن به جای قرآن مجید «کتاب آسمانی» قیدشده بود. همچنین شرط ذکوریت نیز حذف شده و به جای آن واژه «باسواد» نوشته شده بود. این تصویب نامه ها که در تعارض آشکار با شرع و اصول قانون اساسی مشروطیت بود با مخالفت مردم و روحانیت و علما قرار گرفت لذا روحانیون و مراجع و در رأس آن ها حضرت امام خمینی «ره» تصمیم گرفتند که طی نامه ای از شاه درخواست نمایند که تصویب نامه های فوق لغو شود. بااین حال شاه در پاسخ به نامه های ارسال شده نوشت : «... پاره ای از قوانین که از طرف دولت صادرشده و میشود چیز تازه ای نیست؛ و یادآور میشویم که ما بیش از هر کس در حفظ شعائر دینی کوشا هستیم. و این تلگراف برای دولت ارسال میشود.» در این زمان علما که از نامه نگاری به شاه نتیجه نگرفته بودند نوک پیکان حملات و انتقادات را متوجه دولت نمودند و طی تلگرافی از اسدالله علم نخست وزیر خواستند که لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی را لغو نماید. علم در ابتدا تصمیم گرفت که با اقدامات پلیسی و امنیتی از طریق ایجاد جو رعب و وحشت به مخالفت ها پایان دهد ولیکن هنگامیکه از این اقدامات نتیجه لازم را نگرفت درصدد برآمد با ارسال نامه ای به علمای روحانی از آن ها دلجویی کرده و طرح های تصویب شده درباره انجمن های ایالتی و ولایتی را با تفسیر ملایم تر تعدیل کند.
بااین حال این ترفند علم نیز مؤثر نبود و ادامه مخالفت ها باعث شد تا او در ٥ آذرماه ١٣٤١ طی تلگرافی خطاب به روحانیون وعده دهد که این مصوبات بدون تجدیدنظر قابلیت اجرایی نخواهند داشت. ازآنجاییکه این تلگراف نیز حاکی از لغو تصویب نامه ها نبود موجب رضایت مخالفان نشد و همچنان خواهان لغو کامل آن شدند. در این مرحله، علم که احساس میکرد جو سیاسی کشور به مرحله انفجار رسیده است، پس از مشورت با شاه طی ارسال تلگرافی برای علمای روحانی تصویب نامه مزبور را ملغی اعلام کرد (شاهدی، ١٣٨٦: ٣٨-٢٧).
انقلاب شاه و مردم
لغو لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی برای شاه چیزی بیش از یک عقب نشینی تاکتیکی نبود. دیری نپایید که شاه نخست در ٦ ژانویه ١٩٦٣ (١٦ دیماه ١٣٤١) از تغییرات مهمی خبر داد که «مبنای رژیم آینده ایران» را تغییر خواهد داد و آنگاه در ١٩ دیماه (سالروز اصلاحات ارضی) در جلسه «کنگره ملی دهقانان» از اصول شش گانه انقلاب شاه و مردم گفت و خبر داد که «به عنوان پادشاه مملکت و رئیس قوای سه گانه» این اصول را «بدون واسطه» و مستقیماً از طریق رفراندوم به رأی مردم خواهد گذاشت (میلانی، ١٣٩٢: ٣٦٣). این اصول شش گانه عبارت بودند از: اصلاحات ارضی و الغای رژیم ارباب ورعیتی، اصلاح قانون انتخابات و اعطای حق رأی به زنان، فروش سهام کارخانه های دولتی، سهیم کردن کارگران در سود کارخانه ها، ملی کردن جنگل ها و مراتع و بالاخره ایجاد سپاه دانش.
رژیم شاه بر این باور بود که از طریق رفراندوم و تصویب ملی طرح های اصلاحی راه هرگونه مخالفت دیگران و روحانیون با اجرای آن ها را خواهد بست ولیکن برخلاف انتظار رژیم در این مرحله نیز علما به رهبری امام خمینی واکنش تندی نشان داده و خواهان ارسال نماینده ای از سوی دولت به قم جهت آگاهی دادن روحانیون درباره اقداماتش شدند. سلیمان بهبودی نماینده دولت نتوانست نظر علما را جلب کند؛ لذا روحانیون آیت الله روح الله کمالوند از مدرسین حوزه علمیه قم را برای ملاقات شاه فرستادند اما از این مذاکرات نیز نتیجه ای حاصل نشد و حتی شاه ضمن انتقاد از روحانیت شیعه آنان را با علمای اهل تسنن مقایسه کرد که پیوسته با دولت های خود همراهی و هماهنگی دارند؛ اما روحانیون ایران پیوسته در ٤٩ برابر اقدامات دولت ایجاد مانع مینمایند. (شاهدی، ١٣٨٦: ٤٢) در این ملاقات شاه صحبت هایی را مطرح کرد که انگیزه واقعی او را از اجرای برنامه های انقلاب سفید نشان میدهد. شاه گفته بود که «اگر این کار را انجام ندهم از بین میروم و کسانی (کمونیست ها) روی کار میآیند و به این کارها دست میزنند که نه تنها هیچ اعتقادی به شما و مرام شما ندارند، بلکه مساجد را بر سر شما خراب خواهند کرد.» (شیرخانی، ١٣٧٨: ٢١٣).
ازآنجاییکه شاه مصمم به اجرای برنامه های خود بود، پس از بازگشت آیت الله کمالوند، امام خمینی طی اعلامیه ای رفراندوم را تحریم کردند و به دنبال ایشان دیگر مراجع نیز حکم به تحریم رفراندوم دادند. مخالفت علما و در رأس آن ها امام خمینی موجب تعطیلی بازار تهران و تظاهرات خیابانی مردم علیه رفراندوم شد که با سرکوب شدید نیروهای رژیم مواجه گردید. بنابراین در واکنش به اقدامات رژیم شاه، امام خمینی از مردم قم خواستند که در روز ورود شاه به قم از خانه های خود بیرون نیایند. شاه در ٤ بهمن بدون استقبال علما و مردم وارد قم شد و از فرط عصبانیت اقدام به توهین علیه روحانیت کرد.
درنهایت رفراندوم «انقلاب سفید» روز ٦ بهمن ١٣٤١ برگزار شد و دولت اعلام کرد که مورد تصویب مردم قرارگرفته است . بلافاصله پس از برگزاری رفراندوم و تصویب لوایح آن جان. اف. کندی رئیس جمهور آمریکا طی تلگرافی مراتب رضایت خود و دولت آمریکا را از این اقدام شاه اعلام کرد و سفیر انگلیس در تهران نیز طی ملاقاتش با اسدالله علم پیام تبریک و رضایتمندی ملکه انگلستان را به اطلاع وی رسانید. علم بعد از رفراندوم طی مصاحبه های خود در مطبوعات و رادیو عزم خود و دولتش را برای اجرای بی کم وکاست مفاد آن اعلام کرد و اضافه نمود که هرگونه مخالفت با اجرای آن را با قاطعیت سرکوب خواهد کرد. او در کنفرانس اقتصادی که در هشتم اسفندماه ١٣٤١ در تهران برگزار شد، از اصلاحات ارضی به عنوان اساس انقلاب سفید نام برد و اظهار داشت: «پایه سیاست کشاورزی بر اصل اصلاحات ارضی گذاشته شده است که قوانین آن، جزءبه جزء، برحسب پیشنهاد شاهنشاه به تصویب ملی رسیده و در حقیقت پایه انقلاب سفید و قانون اساسی ماست.» (شاهدی، ١٣٨٦، 45-47).
بااینکه لوایح انقلاب سفید در ابتدا شامل ٦ اصل میشد و بعدها اصول دیگری هم به آن اضافه شد لیکن چنان که اسدالله علم میگفت مهم ترین اصل و اساس این برنامه ها اجرای اصلاحات ارضی بود. اصلاحات ارضی پیش تر در کشورهای انقلابی نظیر مصر، سوریه و عراق در منطقه خاورمیانه اجرایی شده بود و مقامات آمریکایی و رژیم شاه حال به گمان خود در پی آن بودند که با اجرای این اصلاحات پایگاه اجتماعی رژیم را گسترش داده و زمینه بیثباتی و انقلاب در ایران و نهایتاً نفوذ شوروی را از بین ببرند. در این زمان دو باور موهوم وجود داشت که عبارت بود از «انقلاب دهقانی قریب الوقوع در ایران» و «اجتناب ناپذیری اصلاحات ارضی به دلیل توسعه سرمایه داری». ایالات متحده در دهه ٥٠ و ٦٠ میلادی در برنامه کمک خارجی خود، سیاست تشویق اصلاحات ارضی متناسبی را برای کشورهای کمتر توسعه یافته گنجانده بود تا توان آن ها را در برابر به اصطلاح تجاوز کمونیستی تقویت کند و در ایران نیز این پروژه تحت عنوان پروژه سی "Project Thirty " اجراشده بود اما کودتای انقلابی ١٩٥٨(١٣٣٧) عراق (همسایه غربی) و حملات تبلیغاتی فزاینده از سوی اتحاد جماهیر شوروی علیه رژیم شاه موجب شد تا دولتمردان آمریکایی بار دیگر به منظور انجام یک برنامه اصلاحی جسورانه شاه را تحت فشار قرار دهند (اشرف، ١٣٨٣: ١١٢-١١١).
کشتار طلاب فیضیه قم
پس از رفراندوم نمایشی لحن شاه و علم در برخورد با معترضین ازجمله روحانیون تغییر کرد. این تغییر لحن در نطق علم کاملاً محسوس است:
«شاهنشاه معظم هدایت کشور را بر پایه ای نو و بر پایه تحول اجتماعی و عمیق تازه ای می گذارد. تحولی که برای پاره ای از کشورها به قیمت انقلاب خونین و برای پاره ای دیگر که وضع سیاسی و اجتماعی امروز را درک نکرده اند و به موقع اقدام ننموده اند به قیمت محو آزادی و استقلال آن ها تمام شده است . چه باید کرد؟ چرخ زمانه به عقب برنمی گردد.
خوشبخت مردمی که با آن هماهنگی کنند و خوشبخت تر کسانی که از آن جلو باشند... اگر کوته نظرانی هم این واقعیت را درک نکنند دیر یا زود خورشید این حقیقت خاطر آن ها را نیز نورانی خواهد ساخت.» (ابراهیم پور، ١٣٩٢: ٢١٤).
علم بزرگ مالکان و روحانیون را تهدید کرد که در صورت ایجاد مانع بر سر راه اجرای برنامه های انقلاب سفید آنان را سرکوب خواهد نمود بااین حال او به خوبی میدانست که مخالفان اصلی دولت او روحانیون هستند (شاهدی، ١٣٨٦: ٥٧ -٥٣)؛ بنابراین تصمیم گرفت ٥١ تا ضربه ای اساسی به روحانیت وارد کند. در فروردین ماه ١٣٤٢ که به مناسبت ایام شهادت امام جعفر صادق (ع) مراسم سوگواری در اقصی نقاط کشور برقرار بود و پیش تر امام خمینی نیز به علت جنایات و خیانت های رژیم عید آن سال را به عنوان عزای عمومی اعلام کرده بود، مأموران رژیم عازم شهر قم شدند. مأموران در ابتدا تصمیم داشتند که مراسم عزاداری منزل امام خمینی را برهم بزنند ولیکن این ترفند با هوشیاری امام ناکام ماند لذا به فیضیه قم یورش بردند و اقدام به ضرب و شتم روحانیون و طلابی نمودند که مشغول عزاداری بودند. کشتار فیضیه قم موجب واکنش های گسترده ای در میان مردم متدین، علما و مراجع گردید بااین حال برخلاف انتظار رژیم نه تنها عزم امام و روحانیون و مخالفان را در مبارزه خود با برنامه های رژیم سست نکرد بلکه آن ها را در مسیر مبارزات خود مصمم تر نمود.
سرکوب خونین قیام ١٥ خرداد
رویارویی اصلی میان رژیم شاه و مخالفان آن نه در فروردین ٤٢ بلکه در خرداد آن سال روی داد که مصادف با ایام محرم و شور و خروش حسینی بود. شخص امام خمینی و دیگر روحانیون و مخالفان رژیم از فرصتی که ایام سوگواری محرم برای افشای برنامه ها و جنایات رژیم در اختیار آنان قرار میداد، آگاه بودند. رژیم شاه نیز که از این واقعیت در هراس بود لذا چندی قبل از آغاز محرم ساواک با احضار علما، روحانیون، وعاظ و اهل منبر از آنان خواست که در مجالس خود از سه چیز صحبت نکنند اول آنکه علیه شخص اول مملکت سخن نگویند، دوم علیه اسرائیل مطلبی گفته نشود و بعد مرتب به مردم نگویند اسلام درخطر است (شیرخانی، ١٣٧٨: ٢١٦). بااین حال این تدابیر سودی نبخشید و ایام محرم آن سال به رویارویی جدی رژیم و مخالفان بدل شد. با اوج گیری اعتراضات و سرکوب رژیم، امام خمینی که در این زمان عملاً رهبری اعتراضات و مخالفت ها را با رژیم بر عهده داشتند طی سخنرانی در ١٣ خرداد ١٣٤٢ (عاشورای حسینی) خطاب به شاه گفتند که:
«... آقا من به شما نصیحت می کنم. ای آقای شاه، ای جناب شاه، من به تو نصیحت می کنم . دست بردار از این کارها. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی همه شکر بکنند.
... نکن این کار را، نصیحت مرا بشنو. .. بشنو از من، بشنو از روحانیون. .. این ها صلاح ملت را می خواهند. این ها صلاح مملکت را می خواهند. ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام ارتجاع است؟ تو انقلاب سیاه، انقلاب سفید درست کردی؟ شما انقلاب سفید به پا کردید؟ کدام انقلاب را کردی، آقا؟ چرا مردم را اغفال می کنید؟ چرا نشر اکاذیب می کنید؟ چرا اغفال می کنی ملت را؟.» (شاهدی، ١٣٨٦: ٦٦).
بعد از سخنرانی تاریخی امام و گسترش دامنه اعتراضات و مخالفت ها، رژیم شاه که راه چاره را در زندانی نمودن رهبری اعتراضات میدید شبانه حضرت امام خمینی را دستگیر و به پادگان قصر در تهران منتقل نمود. انتشار خبر دستگیری امام در شهر قم باعث شد سیل عظیمی از جمعیت مردم در خیابان ها به تظاهرات علیه رژیم پرداختند و در تهران نیز مردم به خیابان ها ریخته و شعارهایی در حمایت از امام و علیه رژیم سر دهند. در این زمان که موج اعتراضات و مخالفت ها میرفت تا به سقوط رژیم منجر شود دولت علم با خشونت و شدت اقدام به سرکوب و کشتار مخالفان نمود. علت اصلی قاطعیت علم در سرکوب قیام ١٥ خرداد حمایت قابل ملاحظه ای بود که دولت های آمریکا و انگلیس از اقدام وی به عمل آوردند (شاهدی، ١٣٨٦: ٧٠).
بر اساس جهان بینی جنگ سرد، آمریکاییها و شاه گمان میکردند که اعتراضات مردم ریشه در تحریک شوروی و عوامل آن نظیر ناصر دارد تا از طریق ایجاد بیثباتی و سقوط رژیم شاه نفوذ خود را در ایران و بالتبع منطقه خاورمیانه گسترش دهند لذا قیام ١٥ خرداد را به تحریک عوامل خارجی و مسائل مادی نسبت میدادند. شاه طی نطقی در همدان در ١٧ خرداد ٤٢ ادعا کرد که به افرادی ٢٥ ریال داده بودند تا زنده باد فلانی بگویند (روحانی، ١٣٨٥: ٢٨) یا علم طی جلسه هیئت دولت در بعدازظهر ١٥ خرداد به منشأ پول خارجی یعنی عراق و مصر اشاره میکند (ابراهیم پور، ١٣٩٢: ٢١٦).
به گزارش روزنامه کیهان، سرلشکر حسن پاکروان رئیس ساواک نیز در مصاحبه ای مطبوعاتی که در روز ١٥ خرداد ١٣٤٢ برگزار شد با محکوم کردن مخالفان اصلاحات ارضی در ایران آنان را متهم به زد و بند با دشمنان خارجی ایران کرد و در پاسخ به سؤالی درباره دخالت جمال عبدالناصر در وقایع اخیر گفت: «ما کار را در خارج موردنظر قرار داده ایم و برای ما یقین حاصل شده که مقدار زیادی پول از خارج کشور در اختیار خمینی گذاشته شده و جمال عبدالناصر در جریانات اخیر نظر داشته است .» (علیان نژاد، ١٣٨٤: ١٦٥).
در این هنگام دولت برای سرپوش گذاشتن بر جنایات خود حتی برای مطبوعات خارجی ٥٣ نیز نسخه پیچید، چنانکه سرلشکر حسن پاکروان در نامه شماره ٣٠٨٣ مورخ ٤٢ /٣/١٨ که توسط ساواک به آلمان ارسال شده است تا در اختیار مطبوعات این کشور قرار گیرد، از پول هنگفتی میگوید که از خارج وارد ایران شده و به احتمال قوی از مصر است (رنجبر، ١٣٨٤: 189).
چندی بعد همگام با سران رژیم، ساواک در گزارشی با عنوان «چگونگی به وجود آمدن وقایع ١٥ خرداد ٤٢» کوشید عوامل متعددی را به عنوان علل و جهات قیام ١٥ خرداد برشمارد.
در این گزارش از تحریک روحانیون و وعاظ و مالکین در مخالفت با اصلاحات ارضی و حق رأی زنان، نرمش حکومت در مقابل روحانیون در ماجرای لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی همراه با «دخالت و تحریک سیاست های خارجی از طریق عمال پنهانی و آشکار در داخله مملکت»، در کنار سایر عوامل به عنوان علل و جهات اصلی بروز قیام ١٥ خرداد یادشده است (آریابخش، ١٣٨٤: ٧٩ -٧٨).
نتیجه گیری
با آغاز جنگ سرد اولویت سیاست خارجی ایالات متحده سد نفوذ اتحاد جماهیر شوروی بخصوص در مناطقی استراتژیک همچون منطقه خاورمیانه بود. در همین راستا ایالات متحده به دنبال تقویت و حمایت از رژیم های سرکوبگر و حتی دولت های نظامی و کودتایی از طریق حمایت های سیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی بود تا با ایجاد ثبات و درواقع جو اختناق و خفقان از بروز هرگونه اعتراض و ناآرامی مردمی جلوگیری کرده و به اصطلاح زمینه های نفوذ اتحاد جماهیر شوروی را از بین ببرد. در اجرای این سیاست ایالات متحده واهمه ای از دخالت آشکار و مستقیم در امور داخلی کشورهای دیگر نداشت و کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ علیه دولت ملی دکتر محمد مصدق و دخالت های مستقیم در اقصی نقاط جهان خود شاهدی بر این مدعاست . بااین حال برخلاف پیش بینیها و خواست مقامات آمریکایی از اواسط دهه ٥٠ میلادی بروز موج جنبش های توده ای و پان عربیسم در منطقه خاورمیانه موجب گسترش نفوذ اتحاد شوروی در این منطقه گردید. مخالفت ناصر با انعقاد پیمان بغداد موجب شد که غیر از عراق هیچ دولت عربی دیگر به آن ملحق نشود. این اولین مرحله از بروز و ظهور استراتژی پان عربیسم ناصر بود که به ملی شدن کانال سوئز منجر شد. به رغم شکست ناصر در جریان جنگ سوئز، پیروزی سیاسی ناصر موجی از ناآرامی و بیثباتی در کشورهای خاورمیانه عربی ایجاد کرد که توده های عرب به دنبال اتحاد اعراب و رهبری ناصر بودند و حمایت اتحاد شوروی از مصر باعث شد تا جای پایی در خاورمیانه پیدا کند. در این مرحله دولت هایی که در حوزه ژئو استراتژیک قدرت بحری ایالات متحده در خاورمیانه قرار داشتند در برابر بیثباتی و نفوذ اتحاد جماهیر شوروی آسیب پذیر و شکننده جلوه میکردند. این تحولات موجب شد تا رئیس جمهور وقت آمریکا استراتژی را تحت عنوان «دکترین آیزنهاور» اعلام کرد که بر اساس آن ایالات متحده به هر کشوری در منطقه که مورد تهدید کمونیسم بین الملل قرار میگرفت، کمک میکرد. بااین حال فرآیندی که آغازشده بود با اتحاد مصر و سوریه و تشکیل «جمهوری متحده عرب» تداوم یافت. در این زمان قدرت ناصر در منطقه بیرقیب مینمود اما کودتای خون بار عراق ضربه کاری را به کشورهای محافظه کار و میانه رو در منطقه وارد کرد. برخلاف تهدیدات ناصر که فعلاً از مرزهای جغرافیایی ایران به دور بود، تهدید انقلاب عراق در مرزهای ایران شکل گرفته بود و خطر برای رژیم شاه بیش ازپیش نزدیک بود. به جز مدتی کوتاه، روابط ایران و عراق تیره بود و حضور مخالفان دولت ایران، فعالیت کمونیست ها در عراق و پیوندهای عبدالکریم قاسم و اتحاد شوروی خطری قریب الوقوع برای ایران به شمار میرفت . این امر هنگامی پراهمیت میشود که بدانیم چند ماهی قبل از کودتای عراق، کودتای سرلشکر قرنی در ایران کشف شده بود. با روی کار آمدن دولت کندی، ایالات متحده استراتژی جدیدی را تحت عنوان «پاسخ انعطاف پذیر» اعلام کرد که در رویارویی با مسائل جدید و بخصوص سد نفوذ شوروی، استفاده از ابزارهای متنوعی را پیشنهاد میکرد. مقامات آمریکایی تحت تأثیر اندیشه های والت روستو معتقد بودند که اجرای برنامه های اصلاحی کنترل شده و مدرنیزاسیون به صورت خودبه خود زمینه های ناآرامی و گسترش نفوذ اتحاد جماهیر شوروی را رفع خواهد کرد. برنامه های اصلاحی پیشنهادی در ایران تحت عنوان «انقلاب سفید» در برابر «انقلاب سرخ کمونیستی» به اجرا گذاشته شد که بعدها عنوان «انقلاب شاه و مردم» به خود گرفت. هدف اصلی این برنامه ها حفظ رژیم سلطنتی و شاه جهت مقابله بانفوذ شوروی بود. ازآنجاییکه این برنامه ها برخاسته از بطن جامعه ایران نبود با واکنش گسترده مردم و روحانیون روبرو گردید. در این زمان ایالات متحده و شاه هرگونه اعتراض و مخالفت ملی و مردمی را ناشی از تحریکات شوروی و دولت های منطقه ای چپ گرا میدانستند لذا هنگامیکه در ١٥ خرداد ١٣٤٢ گسترش اعتراضات مردمی می رفت تا منجر به سقوط رژیم پهلوی شود، شاه با حمایت گسترده و قاطع غرب و ٥٥ ایالات متحده اقدام به سرکوب قیام خونین ١٥ خرداد نمود.
کتابنامه فارسی
١. ابراهیم پور، ماهرخ (بهار ١٣٩٢)، «واگویه های علم از قیام ١٥ خرداد ٤٢»، فصلنامۀ مطالعات تاریخی، سال دهم، شمارۀ ٤٠.
٢. احمدی، حمید (پاییز و زمستان ١٣٧٩)، نظام بین المللی معاصر و فراز و نشیب های روابط ایران و مصر، فصلنام ۀ مطالعات آفریقا.
٣. اسماعیل، طارق (١٣٦٩)، چپ ناسیونالیستی عرب، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی.
٤. اشرف، احمد (بهار ١٣٨٣)، «از انقلاب سفید تا انقلاب اسلامی»، ترجم ۀ محمد سالار کسرایی، فصلنام ۀ پژوهشنام ۀ متین، شماره ٢٢.
٥. آبراهامیان، یرواند (١٣٨٤)، ایران بین دو انقلاب، تهران: نشر نی.
٦. آریابخش، یحیی (بهار ١٣٨٤ (نیمه دوم))، «١٥ خرداد تهران بر اساس گزارش های ساواک»، فصلنام ۀ مطالعات تاریخی، شمارۀ ٧.
٧. آسایش طلب طوسی، محمدکاظم (بهار ١٣٨٢)، «کالبدشکافی یک وحدت؛ نگاهی دوباره به جمهوری متحد عرب»، فصلنام ۀ تاریخ روابط خارجی، شمارۀ ١٤.
٨. پوستین چی، زهره، (بهار ١٣٨٧) «گذر از کمربند شکننده: بازسازی امنیت همیارانه در خلیج فارس»، فصلنامۀ ژئوپلیتیک، سال چهارم، شمارۀ اول.
٩. جعفری ولدانی، اصغر (١٣٩٦)، مسائل ژئوپولیتیکی خلیج فارس، تهران: نشر میزان.
١٠. جعفری ولدانی، اصغر (فروردین و اردیبهشت ١٣٨٥)، «دیدگاه های نظری در مطالعات منطقه ای»، ماهنام ۀ اطلاعات سیاسی - اقتصادی، شمارۀ ٢٢٣ و ٢٢٤.
١١. خلجی، عباس (١٣٨١)، اصلاحات آمریکایی و قیام پانزده خرداد (١٣٤٢- ١٣٣٩)، تهران : مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
١٢. درویش پور، حجت الله (١٣٧٤)، بررسی پدیدۀ ناسیونالیسم در جهان عرب، تهران: مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی.
١٣. درینیک، ژان پی یر (١٣٦٨)، خاورمیانه در قرن بیستم، فرنگیس اردلان، تهران: انتشارات جاویدان.
١٤. دهنوی، نظامعلی (تابستان ١٣٨٣)، روابط سیاسی ایران و عراق در عصر حاکمیت عبدالکریم قاسم، فصلنام ۀ تاریخ روابط خارجی، شمارۀ ١٩.
١٥. رنجبر، سیف الله (بهار ١٣٨٤ (نیمه دوم))، «١٥ خرداد از دیدگاه رسانه های خارجی»، فصلنام ۀ مطالعات تاریخی، شمارۀ ٧.
١٦. روحانی، سید حمید (بهار ١٣٨٥)، «قیام ١٥ خرداد و نهضت های سده پیشین، مشابه ها و تفاوت ها»، فصلنام ۀ پانزده خرداد، شمارۀ ٧.
١٧. سلیمانی، رضا (بهار ١٣٩١) «رویکرد تئوریک به سیاست آمریکا در قبال انقلاب اسلامی ایران و بیداری اسلامی در خاورمیانه»، فصلنام ۀ پژوهشنامه انقلاب اسلامی (دانشگاه همدان)، سال اول، شمارۀ ٢.
١٨. سینایی، وحید (١٣٨٤)، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، تهران: کویر.
١٩. شاهدی، مظفر (پاییز ١٣٨٦)، «نگاهی گذرا به مخالفت روحانیون و اسلام گرایان
با لوایح انقلاب سفید در دورۀ نخست وزیری اسدالله علم (تیر١٣٤١ -١٥ خرداد ١٣٤٢)»،فصلنام ۀ تاریخ معاصر ایران، شمارۀ ٤٣.
٢٠. شیرخانی، علی (بهار ١٣٧٨)، «اسناد و خاطرات: امام خمینی و قیام ١٥ خرداد ١٣٤٢»، فصلنام ۀ پژوهشنام ۀ انقلاب اسلامی دانشگاه اصفهان، پیش شمارۀ ٢.
٢١. علیان نژاد، میرزا باقر (بهار ١٣٨٤ (نیمه دوم))، «١٥ خرداد در آیینه مطبوعات داخلی»، فصلنام ۀ مطالعات تاریخی، شمارۀ ٧.
٢٢. قادری، حاتم (١٣٨٧)، پراکسیس (تعاطی) اندیشه سیاسی و فعل سیاسی در خاورمیانه، تهران: مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه.
٢٣. قنبری، محمدرضا (پاییز و زمستان ١٣٨٤)، «تأثیر جنگ سرد بر پیدایش قیام ١٥ خرداد»، فصلنام ۀ تاریخ روابط خارجی، شمارۀ ٢٤ و ٢٥.
٢٤. گازیوروسکی، مارک (١٣٧١)، سیاست خارجی آمریکا و شاه، تهران : نشر مرکز.
٢٥. کاتوزیان، محمدعلی (١٣٧٢)، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسلۀ پهلوی، تهران: نشر مرکز.
٢٦. کوهن، سائول برنارد (١٣٨٩)، ژئوپلیتیک نظام جهانی، تهران: انتشارات موسسۀ فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر تهران.
٢٧. منسفیلد، پیتر (١٣٨٥)، تاریخ خاورمیانه، عبدالعلی اسپهبدی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی .
٢٨. موسی نژاد، محمدجواد (بهار ١٣٩٦)، «دولت پهلوی، اصلاحات ارضی و نظریۀ توسعۀ روستو»، فصلنام ۀ علوم اجتماعی، سال ٢٦، شمارۀ ٧٦.
٢٩. میلانی، عباس (١٣٩٢)، نگاهی به شاه، تورنتو: نشر پرشین سیرکل .
٣٠. واعظی، محمود و نجفی فیروزجایی، عباس (١٣٨٨)، ایران و اعراب، تهران: مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام.
٣١. هوشی السادات، سید محمد (١٣٩٤)، تاریخ سیاسی و اجتماعی خاورمیانه: از عصر قدیم تا پس از عصر جدید، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
لاتین
32. Adeed Dawisha (2003), Arab Nationalism in the Twentieth Century : From Triumph to Despair, Princeton University Press.
33. Chubin , Shahram and Zabih, Sepehr (1974), The Foreign Relations of Iran: A Developing State in a Zone of Great -Power Conflict, Berkley: University of California Press.
34. Cohen, Saul Bernard (2015), Geopolitics: The Geogeraphy of International Relations, New York: Rowman & Littlefield.
35. Offlier, Ben (2015), US Foreign Policy and the Moderinzation of Iran, Kennedy, Johnson, Nixon, and the Shah, Palgrave Macmillan.
36. Ramazani , Rouhollah K. (1975), Iran s Foreign Policy 1941-1973, A Study of Foreign Policy in Modernizing Nations, Charlotttesville: University Press of Virginia.
37. Summit, April, (October 2004), «For a White Revolution: John F. Kennedy and the Shah of Iran «, The Middle East Journal.
38. Sweijs, Tim, Oosterveld, Willem Theo, Knowles, Emily and Schellekens , Menno , (2014) WHY ARE PIVOT STATES SO PIVOTAL? THE ROLE OF PIVOT STATES IN REGIONAL AND GLOBA; SECURITY, The Hague Centre for Strategic Studies (HCSS) in:
39. Zulfqar, Saman, (Spring 2018), «Competing Interests of Major Powers in the Middle East: The Case Study of Syria and Its Implications for 58 Regional Stability «, PERCEPTIONS , Volume XXIII , Number 1.