ماهان شبکه ایرانیان

عوامل و چگونگی شهادت امام حسین(ع) در منابع اهل سنت

یکی از حوادث تلخ و جانگداز تاریخ اسلام؛ واقعه کربلا است که در آن، امام حسین(ع) و اصحاب ایشان به شهادت رسیده و خاندان اهل بیت (ع) در کوفه و شام به اسارت گرفته شدند

عوامل و چگونگی شهادت امام حسین(ع) در منابع اهل سنت

1. مقدمه

یکی از حوادث تلخ و جانگداز تاریخ اسلام؛ واقعه کربلا است که در آن، امام حسین(ع) و اصحاب ایشان به شهادت رسیده و خاندان اهل بیت (ع) در کوفه و شام به اسارت گرفته شدند. اهمین این موضوع سبب شد همه مورخان و نویسندگان بدان توجه کنند. در این میان مورخان اهل سنت نیز به واکاوی و چرایی این واقعه پرداخته و به ابعاد مختلف آن از جمله عوامل شهادت امام(ع) و کیفیت و نحوه شهادت اشاره کرده اند.

در این جستار سعی بر آن بوده که به پرسش هایی نظیر معاویه در به قدرت رسیدن یزید و شهادت امام حسین(ع) چه نقشی داشت؟ نقش یزید در شهادت امام حسین(ع) چگونه بوده است؟ چرا امام حسین(ع) از مکه و مدینه خارج شد؟ اهل سنت در مورد یزید چه دیدگا ه هایی دارند؟ پرداخته شود. این تحقیق به روش کتابخانه ای و با رویکرد توصیفی - تحلیلی به بررسی عاملان شهادت امام(ع) و نقش یزید در این حادثه پرداخته و کیفیت شهادت امام(ع) در منابع اهل سنت را مورد بررسی قرار داده است.

2. شهادت امام حسین(ع) در منابع اهل سنت

مورخان و نویسندگان اهل سنت مباحثی را در ارتباط با حادثه کربلا و شهادت امام حسین(ع) مطرح کرده اند. در این نوشتار به بررسی اجمالی عوامل شهادت امام(ع) از منظر اهل سنت می پردازیم:

2-1. معاویه و صلح امام حسن (ع)

در منابع تاریخی اهل سنت از یزید به عنوان عامل اصلی شهادت امام حسین(ع) نام برده می شود. برای بیان این مطلب لازم است، ابتدا بحث تاریخی امام حسن(ع) و معاویه را بازخوانی کرد. طبق مفاد صلح نامه، می بایست معاویه بعد از خود، حکومت را به امام حسن(ع) واگذار کند (رک. ابن اعثم، 1411: 4 /292) لذا علما و بزرگان اهل سنت اتفاق داشته که امام حسن مجتبی (ع) حکومت را فقط به معاویه واگذار کرده تا پس از او دوباره به امام(ع) برگرداند و طبق این مفاد، پیمان و قرارداد بین معاویه و امام(ع) منعقد گردید (ابن عبد البر، 1412: 1 / 387). شاهد این مطلب کلام أحنف بن قیس است که به معاویه گفت: «أن أهل الحجاز و أهل العراق لایرضون بهذا، و لایبایعون لیزید ما کان الحسن حیا»؛ «تا زمانی که امام حسن (ع) زنده است، مردم حجاز و عراق به جانشینی یزید رضایت نخواهند داد و تن به بیعت با او نمی دهند» (ابن قتیبه، 1410: 1 / 191).

بنابراین اهالی شام هیچ گاه حاضر نمی شدند، بعد از معاویه حکومت را به امام حسن(ع) واگذار کنند. نقل شده: «معاویه کسی را پیش جعده دختر اشعث بن قیس کندی، همسر امام حسن (ع) فرستاده بود که اگر برای قتل امام حسن (ع) به او کمک کند، در مقابل معاویه صد هزار درهم به او بدهد و او را به عقد یزید دربیاورد. بدین جهت جعده، امام(ع) را مسموم کرد» (رک. مسعودی، 1409: 2 / 291). بدین ترتیب معاویه، امام حسن مجتبی(ع) را از سد راه یزید برداشت. سپس امام حسین(ع)  به امامت رسید؛ اما معاویه با محافظه کاری بر آن شد تا طبق مفاد صلح هیچ کاری با امام(ع) نداشته باشد (رک: ابن اعثم، 1411: 4 / 291) تا اینکه معاویه در سال 60 ق مرد (رک. ابن خلدون، 1408: 3 /23. طبری، 1387: 5 / 323. ابن الطقطقی ، 1418: 115).

2-2. نقش یزید در شهادت امام حسین(ع)

چنان که بیان شد، معاویه با به شهادت رساندن امام حسن (ع) راه را برای به قدرت رسیدن فرزندش، یزید، هموار کرد و برای او دست به هر کاری زد. حتی معاویه به این عملکرد خود اعتراف کرده و می گوید: «إنی من أجلک آثرت الدنیا علی الآخرة و دفعت حق علی بن أبی طالب و حملت الوزر علی ظهری»؛ «من به خاطر تو آخرت خودم را به دنیا فروختم و حق علی بن ابی طالب(ع) را گرفتم و این گناه را به دوش خود کشیدم» (ابن اعثم، 1411: 4 / 348).

2-2-1. وصیت معاویه به یزید در مورد امام حسین(ع)

معاویه بعد از شهادت امام حسن(ع)، تنها مانع برای یزید را امام حسین(ع) می دانست که آن را نیز پیش بینی کرده و در پایان لحظات زندگی خود، به یزید گفت: «ای فرزندم، من راه را برای تو هموار کردم، مردان و شخصیت های بزرگی را از بین بردم و افراد محترم و بزرگ جامعه را برای تو ذلیل و خاضع کردم و گردن های عرب را در مقابل تو سر به زیر کردم تا زمینه به حکومت رسیدن تو را فراهم کنم اما با چهار نفر یعنی: حسین بن علی، عبد الله بن عمر، عبد الله بن الزبیر و عبد الرحمن بن أبی بکر کاری نداشته باش و آنها را به حال خود رها کن" (ابن کثیر، 1407: 8 / 115).

طبری نیز با نقل این مضمون، گفته است: «پسرم، سفر و رفت و آمد را (یعنی: مشکلات و موانع را) از پیش تو برداشتم و کارها را هموار کردم و دشمنان را زبون کردم و عرب ها را به اطاعت تو آوردم و همه را برای تو فراهم کردم و درباره این کار که بر تو استوار شده؛ هیچ ترس و بیمی ندارم مگر از چهار کس از قریش: حسین بن علی، عبد الله بن عمر، عبدالله بن زبیر و عبدالرحمان بن ابی بکر» (طبری، 1387: 5 / 322). معاویه شناخت خوبی از امام حسین(ع) داشت و آن را به یزید گوشزد کرد و گفت: «انظر حسین بن علی بن فاطمة بنت رسول الله، فإنه أحب الناس إلی الناس، فصل رحمه، و ارفق به، یصلح لک أمره، فان یکن منه شی ء فانی أرجو أن یکفیکه الله بمن قتل أباه و خذل أخاه» «توجه داشته باش و هوشیار باش که حسین پسر علی و پسر فاطمه دختر رسول خدا(ص) است. او محبوب ترین افراد در نظر مردم است. پیوند خویشاوندی او را رعایت و با او مدارا و مهرورزی کن، تا کار او برای تو اصلاح شود. اگر چیزی از او سر زند، امیدوارم خداوند شر او را به وسیله کسانی که پدرش را کشتند و برادرش را اذیت کردند، کفایت کند» (ابن کثیر، 1407: 8 / 162؛ ذهبی، 1413: 5 / 7؛ ابن سعد، 1410: خامسة1 /441).

معاویه در این وصایا، به صورت روشن مشخص کرد که یزید با امام حسین(ع) کاری نداشته باشد و پیش بینی کرده بود، افرادی که امام علی(ع) و امام حسن(ع) را به شهادت رسانده بودند؛ امام حسین(ع) را نیز به شهادت خواهند رساند.

2-2-2. آغاز خلافت یزید و طراحی شهادت امام حسین(ع)

یزید بعد از رسیدن به قدرت و حکومت، روش پدر و نصایح او را فراموش کرد و در اولین خطبه خود در شام خبر از جنگی با اهل عراق داد که در آن جنگ توسط عبیدالله بن زیاد به پیروزی خواهد رسید. لذا یزید خطاب به اهل شام گفت:

«ای اهل شام، بشارت بر شما باد که ما حق و انصار دین هستیم و خیر و سعادت همیشه در میان شما یافته ایم. بدانید که بزودی میان من و اهل عراق جنگی اتفاق خواهد افتاد. در خواب دیدم، میان من و اهل عراق جوی تازه از خون بود و من می خواستم از آن جوی بگذرم، اما نمی توانستم تا اینکه عبید الله بن زیاد پیش من آمد و من از جوی گذشتم در حالی که به آن داشتم نگاه می کردم. در این موقع بزرگان اهل شام گفتند: هر چه فرمان بدهی و به هر جانب که فرمان دهی، می رویم....» (ابن اعثم، 1411: 5 / 7).

یزید به فرماندار مدینه دستور داد، ابتدا از اهل مدینه بیعت بگیرد و بر خلاف وصیت پدرش خواستار بیعت گرفتن از آن چهار نفر متذکر شد: «فخذ الحسین بن علی و عبد الرحمن بن أبی بکر و عبد الله بن الزبیر و عبد الله بن عمر بن الخطاب أخذا عنیفا لیست فیه رخصة، فمن أبی علیک منهم فاضرب عنقه و ابعث إلیّ برأسه»؛ «از حسین بن علی(ع)، عبدالله بن عمر، عبدالرّحمان بن ابی بکر و عبدالله بن زبیر بیعت بگیر، اگر با رغبت با من بیعت کردند، خوب است وگرنه به اجبار بیعت بگیر و هر کسی بیعت نکند، گردن او بزن و سر او نزد من فرست»(ابن اعثم، 1411: 5 /10). بعد از این دستور ولید بن عتبة با یزید مکاتبات و نامه نگاری کرد، چرا که فرماندار مدینه با شنیدن این دستور، کلمه استرجاع (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ، بقره: 156) را بر زبان جاری ساخت و حاضر به قتل امام حسین(ع) نشد و گفت: «مرا با حسین بن علی(ع) چه کار؟» (همان). حتی یزید در نامه ای جداگانه به والی مدینه نوشت: «با جواب این نامه، سر حسین بن علی(ع) را نزد من بفرست. اگر به این دستور و فرمان عمل کنی، به فرمان و اطاعت من عمل کردی و گردن نهادی و تو نزد من جایزه ای بزرگ خواهی داشت و سپاه انبوه و لشگر بسیاری به تو می دهم تا خداوند دولت و نعمت تو را وافر گرداند» (ابن اعثم، 1411: 5 / 18- ابن قتیبة، 1410: 2 / 5).

یزید در دستورها و نامه های خود به صراحت دستور قتل امام حسین(ع) را در مدینه صادر نمود. لذا امام(ع) مدینه را به سمت مکه ترک کرد.

2-2-3. علت خروج امام حسین(ع) از مکه

بنا به نوشته منابع تاریخی، امام(ع) در مکه نیز تهدید به ترور شده بود. حتی برخی افراد از امام(ع) خواستند تا ایشان در مکه بماند تا از تهدیدها در امان باشد که امام(ع) در پاسخ فرمودند: «... و الله لان اقتل خارجا منها بشبر أحب الی من ان اقتل داخلا منها بشبر، و ایم الله لو کنت فی جحر هامه من هذه الهوام لاستخرجونی حتی یقضوا فی حاجتهم، و و الله لیعتدن علی کما اعتدت الیهود فی السبت»؛ «به خدا قسم اگر یک وجب بیرون از مسجد الحرام کشته شوم، بهتر از آن است که می خواهم یک وجب داخل آن کشته شوم. به خدا اگر در سوراخ یکی از خزندگان باشم، من را بیرون می کشند تا کار خودشان را انجام دهند. به خدا، به من تعدی می کنند چنانکه یهودیان به روز شنبه تعدی کردند» (طبری، 1387: 5 / 385). ابن اثیر نیز همین مضمون را آورده است: «و الله لئن أقتل خارجا منها بشبر أحبّ إلیّ من أن أقتل فیها، و لأن أقتل خارجا منها بشبرین أحبّ إلیّ من أن أقتل خارجا منها بشبر، و ایم الله لو کنت فی جحر هامّة من هذه الهوامّ لاستخرجونی حتی یقضوا بی حاجتهم! و الله لیعتدنّ علیّ کما اعتدت الیهود فی السبت»؛ «به خدا سوگند اگر من در خارج مکه و لو به فاصله یک وجب کشته شوم، برای من گواراتر و بهتر از این خواهد بود که در خود آن کشته شوم و اگر در خارج آن هم و لو به فاصله یک وجب (در جنگ و دفاع) کسی را بکشم. باز برای من بهتر و گواراتر از این خواهد بود که در خود آن کسی را بکشم. به خدا سوگند اگر من در آغوش یکی از این مقدسات باشم، مرا از آغوش آن بیرون خواهند کشید و کار خود را انجام خواهند داد و حرمت کعبه را رعایت نخواهند کرد» (ابن اثیر، 1385: 4 /38).

بنابراین امام حسین(ع) به خاطر حفظ حرمت مکه و جان خود، مجبور شدند با اهل و فرزندان خود، از مکه خارج شوند: «ما اری الا الخروج بالأهل و الولد» (دینوری، 1368: 244) و به دعوت اهل کوفه، راهی عراق شدند.

2-2-4. یزید و طراحی شهادت امام(ع) در کوفه

یزید وقتی متوجه شد، امام حسین(ع) عزم سفر به کوفه را دارد؛ با اطلاع و آگاهی از حوادث کوفه، عبیدالله بن زیاد را والی عراق قرار داد و در نامه ای به او دستور داد: «قد بلغنی أن أهل الکوفة قد کتبوا إلی الحسین فی القدوم علیهم، و أنه قد خرج من مکة متوجها نحوهم، و قد بلی به بلدک من بین البلدان، و أیامک من بین الأیام، فإن قتلته، و إلا رجعت إلی نسبک و إلی أبیک عبید، فاحذر أن یفوتک»؛ «به من خبر رسیده که اهل کوفه، حسین(ع) را دعوت کرده اند و او نیز به قصد اجابت دعوت آنان از مکه حرکت کرده است. زمان ولایت تو بر کوفه زمان امتحان توست. او را به قتل برسان، در غیر این صورت؛ اعلام می کنم که تو پدر و مادر درستی نداری و نسبت تو را به پدرت عُبید برمی گردانم و می گویم خودت و پدرت زیاد بن ابیه از آل قریش نیستید و نسب سابق تو را که ولد الزنا هستی، به گوش همگان می رسانم. پس مبادا حسین(ع) جان سالم به در برد» (یعقوبی، بی تا: 2 / 242؛ ابن اعثم، 1411: 5 / 36).

یزید در این نامه به نقطه ضعف عبیداللَّه دست می گذارد؛ چرا که این فرد در جامعه آن روز به واسطه نسبتی که به ابوسفیان پیدا کرده بود، شرافت و عزّتی در نزد مردم به دست آورده بود. اگر چه قبیله ای که به آن منسوب شده بود همان شجره خبیثه بود؛ ولی در آن زمان، بنی امیّه عنوان و سمتی معروف بودند و هر چه بود، عبیداللَّه را از ولد زنا بودن خارج می ساخت (میلانی، 1389: 136- 137). لذا برخی مورخان، به نامه یزید اشاره کرده اند که در آن به عبیدالله بن زیاد نوشت:

«خبر حرکت حسین به کوفه به من رسیده است.... اگر حسین را کشتی، آقا، آزاده و شخصیتی محترم هستی وگرنه به همان نسب بی ارزش، گمنام، ولدالزنا بر می گردی» (بلاذری، 1417: 3 /160). ابن کثیر نیز می نویسد: یزید به ابن زیاد نامه نوشت، که مطلع شده؛ حسین به سمت کوفه می رود، و به او دستور قتل امام(ع) و فرستادن سر مبارک ایشان را داد و به او تذکر داد که اگر حسین را نکشد به نسب سابق خود برخواهد گشت (رک. ابن کثیر، 1407: 8 /165). ذهبی نیز همین مضمون را بیان کرده است (رک. ذهبی، 1413: 5 / 10). یکی دیگر از مورخان می نویسد: یزید، عبید الله بن زیاد را به کوفه فرستاد و لشگری را مجهز کرد و عمر بن سعد را به فرماندهی لشگر گذاشت تا امام حسین(ع) را به قتل برسانند (ابن اثیر، 1409: 1 /498).

2-2-5. شواهد و اسناد تاریخی نقش یزید در شهادت امام حسین(ع)

در مورد نقش مستقیم یزید در به شهادت رساندن امام حسین(ع)، شواهد و اسناد تاریخی وجود دارد که به برخی از آن موارد اشاره می کنیم:

1. یزید وقتی از فعالیت مسلم بن عقیل در کوفه باخبر شد، که برخی از افراد کوفه با امام حسین(ع) بیعت کرده اند؛ به عبیدالله بن زیاد دستور داد به کوفه برود و برای او نوشت:

«... به کوفه برو و آتش فتنه را خاموش کن، این کار برای تو کفایت می کند. پیش از این ولایت بصره را به تو داده بودیم، اکنون کوفه را هم به تو ارزانی داشتیم و آن ولایت را به تو دادیم. مسلم بن عقیل را چنان طلب کن که مرد بخیل زر را که از او بیفتد، طلب کند. چون او را به دست آوردی، او را به قتل رسان و سر او را نزد من بفرست. یقین کن، از تو هیچ عذری قبول نمی کنم و نخواهم کرد. در امتثال و انجام این امر تعجیل کن» (ابن اعثم، 1411: 5 / 36).

2. عبدالله بن زبیر بعد از شهادت امام حسین(ع) و ایجاد حکومت زبیریان در مکه، از افراد مختلف خواست تا با او بیعت کنند اما برخی افراد مانند ابن عباس با او بیعت نکردند؛ یزید با اطلاع از این موضوع، گمان کرد بر بیعت با یزید مانده است، لذا در نامه ای به ابن عباس نوشت، تو با بیعت نکردن، رابطه و پیمان خود را با من حفظ کردی و خدا پاداش کسانی را که صله رحم می کنند، به تو بدهد و ما این لطف تو را فراموش نمی کنیم و محبت تو را جبران می کنیم (رک. بسوی، 1401: 1 /531). ابن عباس بعد از دریافت نامه یزید در پاسخ او نوشت:

... فأنی و الله ما أرجو بذلک برّک و لا حمدک، و لکن الله عز و جل بالذی أنوی به علیم، و زعمت أنک غیر ناس بریّ و تعجیل صلتی، فاحبس أیها الإنسان برّک... انک تسألنی نصرتک و تحثنی علی ودک و قد قتلت حسینا رضی الله عنه و فتیان عبد المطلب مصابیح الهدی و نجوم الأعلام... فما أنسی من الأشیاء فلست بناس اطرادک حسینا رضی الله عنه من حرم رسول الله(ص) الی حرم الله عز و جل و تسییرک الیه الرجال لتقتله فی الحرم...؛

... (در مورد عدم بیعت با زبیر) به خدا سوگند به جهت محبت به تو نبوده و خداوند به نیت من آگاه است. تو دست نگهدار و به من خوبی نکن چرا که از من خوبی نخواهی دید.... تو از من می خواهی حمایتت کنم در حالی که تو حسین(ع) و فرزندان خاندان عبدالمطلب را که چراغ های هدایت و ستارگان دانش بودند به قتل رسانده ای... هرگز فراموش نمی کنم که شما حسین(ع)  را تحت تعقیب قرار دادید تا این که آن بزرگوار از حرم پیامبر خدا(ص) به مکه برود تا به سوی او افرادی فرستادی تا او را در حرم به قتل برسانند.... (بسوی، 1401: 1 /531 -532).

از این نامه و منابع معتبر اهل سنت روشن می گردد یزید، امام حسین(ع) را مجبور نمود تا از مدینه و مکه خارج گردد، چون نیروهای یزید درصدد ترور امام(ع) بودند که در نهایت امام حسین(ع)  توسط دستوری که به ابن زیاد داده شده، به شهادت رسید. برخی دیگر از مورخان مضمون این نامه را بیان کرده و در ادامه پاسخ نامه ابن عباس به یزید می نویسند:

فلا شی ء أعجب من طلبک ودّی و نصری و قد قتلت بنی أبی و سیفک یقطر من دمی و أنت أحد ثأری، و ذکر کلاما بعد ذلک؛

چیزی نزد من عجیب تر از آن نیست که خواستار دوستی و یاری من هستی. در حالی که تو، پسران پدرم را کشته ای و خون من از شمشیر تو می چکد و خون تو یکی از خواسته های من است (یکی از کشندگان خویشان منی) (أخبار الدولة العباسیة، 1391: 87؛ بلاذری، 1417: 5 / 306؛ یعقوبی، بی تا: 2 /249).

ابن عباس در این مطلب به صراحت بیان کرده که یزید قاتل امام حسین(ع) است و او خواهان انتقام گرفتن از یزید است و یزید در شهادت امام حسین(ع) مقصر اصلی می باشد.

3. سند دیگر در مقصر بودن یزید در شهادت امام حسین(ع)؛ اقرار عبیدالله بن زیاد است. دینوری می نویسد: «فردی از عبیدالله سؤال کرد، از اینکه حسین بن علی(ع) را کشته ای پشیمان شده ای؟ عبیدالله در پاسخ گفت: «... اما قتلی الحسین.... و کتب الی الامام یأمرنی بقتله، فان کان ذلک خطا کان لازما لیزید»؛ «اما در مورد کشتن حسین(ع)... پیشوا و خلیفه نوشت و به من دستور قتل او را داد و اگر خطایی باشد بر عهده یزید است» (دینوری، 1368: 284). ابن اثیر در کتابش می آوردکه ابن زیاد گفت: «أمّا قتلی الحسین فإنّه أشار إلیّ یزید بقتله أو قتلی فاخترت قتله»؛ «اما قتل حسین(ع)، یزید به من دستور داده بود که او را بکشم و گرنه یزید مرا خواهد کشت. من چنین تصمیم گرفتم که او را بکشم و خود را از کشتن نجات دهم» (ابن اثیر، 1385: 4 /140).

4. وقتی امام حسین(ع) وارد کربلا شد، حرّ به عبید الله بن زیاد نامه نوشت و از آمدن حسین(ع) به کربلا خبر داد، عبیدالله نیز نامه ای به امام(ع) نوشت: «... فقد بلغنی نزولک بکربلاء، و قد کتب إلیّ أمیر المؤمنین یزید بن معاویة أن لا أتوسد الوثیر و لا أشبع من الخبز، أو ألحقک باللطیف الخبیر أو ترجع إلی حکمی و حکم یزید بن معاویة»؛ «شنیده ام که در کربلا منزل ساختی. امروز یزید به من نامه نوشت و گفته است، که پهلو بر جامه خواب نگذارم (یعنی: نخوابم) و طعام لذیذ نخورم تا آن وقت که تو را به خدای تعالی رسانم، مگر که به حکم او راضی شوی و بیعت کنی» (ابن اعثم، 1411: 5 / 84-85).

از نصوص تاریخی و منابع اهل سنت مشخص می شود که دولت بنی امیه و در رأس آن یزید، درصدد ترور و شهادت امام حسین(ع) بوده و برای این منظور از حاکمان مدینه و مکه خواست تا امام(ع) را به قتل برسانند و سرانجام عبیدالله بن زیاد با مکر و حیله و بی وفایی کوفیان، امام(ع) را در کربلا به شهادت رساند.

2-3. یزید در منابع اهل سنت

با توجه به آنچه گذشت، مشخص است که یزید در شهادت امام حسین(ع) نقش اصلی را داشت و به دستور او؛ امام(ع) به شهادت رسید، چنانکه حنبلی حکومت یزید را اینگونه خلاصه کرده است: «افتتح دولته بقتل الحسین، و ختمها بوقعة الحرّة، فمقته النّاس»؛ «یزید حکومتش را با به شهادت رساندن حسین(ع) آغاز کرد و سال آخر حکومتش با واقعه حره پایان یافت» (حنبلی، 1406: 1 / 278).

یزید به خاطر حادثه کربلا مورد نقد اهل سنت بوده و دیدگاه های مختلفی مطرح شده است. ابن صّلاح می گوید: مردم در مورد یزید سه نظر دارند: «فرقة تحبّه و تتولّاه، و فرقة تسبّه و تلعنه، و فرقة متوسطة فی ذلک لا تتولّاه و لا تلعنه»؛ «گروهی به او محبت داشته و او را دوست دارند، گروهی او را لعن می کنند و گروه سوم نسبت به او نظری ندارند یعنی او را دوست نداشته و نفرین نمی کنند» (حنبلی، 1406: 1 / 276).

دلیل لعن و نفرین یزید، وقوع حادثه کربلا و شهادت امام حسین(ع) و اسارت خاندان اهل بیت(ع) بود و عمل یزید در شهادت امام(ع) باعث فسق او گردید (گنابادی، 1375: 1 / 417). ابن حجر هیثمی می گوید: علما اتفاق دارند، لعن یزید به خاطر شهادت امام حسین(ع) جایز است و هر کسی که به قتل او رضایت داده و اجازه این عمل را داده؛ شایسته لعن است (هیثمی، 1414: 334).

تفتازانی در شرح العقائد النسفیة، جواز لعن یزید را بیان کرده و گفته است؛ علما اتفاق نظر دارند، کسی که امام حسین(ع) را به قتل رسانده یا دستور قتل یا اجازه قتل را داده و یا راضی به قتل امام(ع) می باشد؛ جایز است او را لعن کرد. دلیل لعن یزید آن است که او به قتل امام(ع) رضایت داده و بشارت آن را داد و به اهل بیت(ع) او اهانت کرد (حنبلی، 1406: 1 / 277 -278). إمام تفتازانی در جایی دیگر گفته، رضایت دادن یزید به قتل امام حسین(ع)  و اهانت به اهل بیت رسول خدا(ص) باعث شده کسی در کفر او توقف نکند و لعنت خدا بر او و یاران و اصحاب او باشد (حنبلی، 1406: 6 / 16).

همچنین مورخان نقل کرده اند، «دختر اشعث بن قیس که از همسران امام حسین(ع) بود به مسلم بن عقبه پیام داد که خانه اش را غارت کرده اند، مسلم دستور داد هر چه از او به غارت برده اند پس دهند، آنگاه با لشکر آهنگ مکه کرد و برای یزید نوشت که در مدینه چه کرده است، یزید به این ابیات تمثل جست:

لیت اشیاخی ببدر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الاسل

یعنی: ای کاش نیاکان من در بدر بی تابی خزرجی ها را از ضربه نیزه ها می دیدند* هنگامی که در قباء ضربه ها به پهلوی آنان می خورد و کشتار در قبیله عبد الاشهل ادامه داشت (دینوری، 1368: 267). حافظ ابن عساکر می گوید: اگر انتساب این اشعار به یزید صحت داشته باشد، او کافر است (حنبلی، 1406: 1 / 278). شمس الدین ذهبی از بزرگان اهل تسنن به زعم اعتراف به قاتل بودن یزید، او را این گونه توصیف می کند: «کان ناصبیا، فظّا، غلیظا، یتناول المسکر و یفعل المنکر افتتح دولته بقتل الحسین»؛ «یزید مردی ناصبی؛ غلیظ القلب بوده و مسکر می نوشید و منکرات انجام می داد و دولتش را با شهادت امام حسین(ع)  آغاز کرد» (همان).

3. کیفیت شهادت امام حسین(ع)

یکی دیگر از موضوعاتی که مورد توجه اهل سنت بوده، کیفیت شهادت امام حسین(ع) می باشد. در منابع تاریخی گزارشی از واقعه جانگداز کربلا بیان شده و به نحوه و کیفیت شهادت امام(ع) و اصحاب ایشان پرداخته اند. این گزارش ها بیانگر مظلومیت و مصیبت امام حسین(ع) و شهدای کربلا و حادثه تلخ واقعه عاشورا است. البته در این منابع فقط به مقتل امام(ع) پرداخته نشده بلکه به کیفیت شهادت یاران و اصحاب امام(ع) نیز اشاره شده، به طور مثال، در مورد شهادت حضرت علی اکبر(ع) گفته شده: «فکان أول من تقدم منهم، فقاتل علی بن الحسین، و هو علی الاکبر، فلم یزل یقاتل حتی قتل، طعنه مره بن منقذ العبدی، فصرعه، و أخذته السیوف فقتل»؛ «نخستین کسی که از اهل بیت امام حسین(ع) به میدان رفت و جنگ کرد علی بن حسین(ع)، که همان علی اکبر است؛ بود و همواره پیکار کرد تا شهید شد، مرة بن منقذ عبدی بر او نیزه زد و او را بر زمین انداخت و سپس شمشیرها او را فروگرفت و شهید شد» (دینوری، 1368: 256) و یا ابن سعد نقل می کند که امام(ع) بعد از شهادت جوانش فرمود: «قتلوک یا بنی. علی الدنیا بعدک العفاء»؛ «پسرم تو را به قتل رساندند؟ پس از تو اُف بر سر این دنیا باد» (ابن سعد، 1410: خامسة1 / 471).

همانطور که گفته شد این نوشتار، به نحوه شهادت امام(ع) و وقایع کربلا و حوادث پس از آن می پردازد. از این رو به اختصار به سه کتاب که بیانگر کیفیت شهادت امام(ع) و حوادث تلخ کربلا و اسارت اهل بیت(ع) در کوفه و شام می باشد؛ اشاره می شود:

1. دینوری در کتاب أخبار الطوال گزارش هایی از کیفیت شهادت امام حسین(ع) و حوادث بعد از آن، بیان کرده که فهرست وار و اجمالی به برخی از آن مصیبت ها اشاره می گردد:

تنهایی و غربت امام حسین(ع): «و بقی الحسین وحده، فحمل علیه مالک بن بشر الکندی، فضربه بالسیف علی راسه،...»؛ «(وقتی اصحاب و یاران امام(ع) به شهادت رسیدند)، امام(ع) در میدان تنها ماند، مالک بن اشتر کندی به سوی امام(ع) حمله کرد و با شمشیر ضربه ای به ایشان زد که سر امام را پاره و زخمی کرد..... حسین بن علی(ع) (بعد از مدتی جنگ و مبارزه) همچنان تا مدتی نشسته بود و اگر می خواستند او را به قتل برسانند، می توانستند؛ ولی هر قبیله ای کشتن او را به قبیله دیگر واگذار می نمود و از اینکه دستشان به خون حسین(ع)  آلوده شود؛ خودداری می کردند» (دینوری، 1368: 258).

عطش و تشنگی: «و عطش الحسین، فدعا بقدح من ماء. فلما وضعه فی فیه رماه الحصین بن نمیر بسهم، فدخل فمه، و حال بینه و بین شرب الماء، فوضع القدح من یده»؛ «تشنگی و عطش بر حسین(ع) چیره و غلبه کرد. مقداری آب طلب کرد، چون آب را به دهان خود نزدیک نمود؛ حُصین بن نمیر، تیری به سوی او انداخت که به دهان او اصابت کرد و مانع از آشامیدن شد و امام آب را میل نکرد و جام آب را رها کرد» (همان، 258).

وارد کردن جراحات و ضربات بر امام(ع) و لحظه شهادت: «... فانتزع له رجل من القوم بسهم، فاثبته فی عاتقه،...»؛ «... فردی از میان سپاه تیری به سوی حسین(ع) انداخت که در ناحیه شانه او جای گرفت، حسین(ع) آن را از شانه خود بیرون کشید، زرعه ابن شریک تمیمی، شمشیری به سوی حسین(ع) فرود آورد که او دست خود را سپر قرار داد و شمشیر بر دست او نشست، سنان بن اوس نخعی، با نیزه به سوی حسین(ع) حمله کرد و امام(ع) را بر روی زمین انداخت و خولی بن یزید اصبحی، از اسب پیاده شُد تا سر حسین(ع) را از تن جدا کند، دستش لرزید و نتوانست اما برادرش، شبل بن یزید، سر او را برید و به برادرش خولی تحویل داد» (همان، 258).

غارت خیمه ها: «... کان اخذه من العیر، و الی ما فی المضارب...»؛ «...آنها آنچه را در خیمه ها بود، نیز غارت کردند» (همان، 258).

به نیزه زدن سرهای مبارک شهدا: « عمر بن سعد... و حملت الرءوس علی اطراف الرماح، و کانت اثنین و سبعین راسا...»؛ « عمر بن سعد، سرهای کشتگان را که هفتاد و دو سر بودند، بر سر نیزه ها نصب کردند» (همان، 259)

اسارت اهل بیت(ع): «و امر عمر بن سعد بحمل نساء الحسین و أخواته و بناته و جواریه و حشمه فی المحامل المستوره علی الإبل»؛ «عمربن سعد دستور داد، زنان، خواهران، دختران و کنیزان حسین بن علی(ع) را در کجاوه های پوشیده بر شتران، سوار کردند...» (همان، 259)

اهانت و بی احترامی به سر مبارک امام(ع): «و لما ادخل راس الحسین(ع)  علی ابن زیاد فوضع بین یدیه جعل ابن زیاد ینکت بالخیزرانه ثنایا الحسین»؛ «چون سر حسین بن علی(ع) را نزد ابن زیاد آوردند و در مقابل او قرار دادند با چوب خیزرانی که در دست داشت؛ شروع به زدن دندان های پیشین حسین(ع) نمود» (همان، 259).

2. ابن سعد یکی دیگر از مورخان است که در کتاب الطبقات الکبری به گزارش نویسی درباره کیفیت و شهادت امام حسین(ع) و شهدای کربلا و حوادث دیگر پرداخته که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

حمله به امام حسین(ع): «فصاح بهم شمر بن ذی الجوشن:... أقدموا علیه...»؛ «شمر بر سر یاران خود فریاد زد تا آنها به امام(ع) حمله کنند. نخستین کسی که به قصد جنگ به حسین(ع) نزدیک شد، زرعه بن شریک تمیمی بود، که ضربه ای با شمشیر به ناحیه دوش چپ او وارد نمود...» (ابن سعد، 1410: خامسة1 / 473).

شهادت امام(ع) و بردن سر مبارک به نزد ابن زیاد: «... و برز له سنان بن أنس النخعی فطعنه فی ترقوته...»؛ «... سنان بن انس نخعی ابتدا نیزه ای به گردن حسین(ع) انداخت و سپس آن را بیرون کشید و بر استخوان های سینه اش زد که حسین(ع) با پیشانی بر خاک افتاد. سنان برای جدا کردن سر حسین(ع)، از اسب پیاده شد... خولی بن یزید اصبحی هم به همراه او پیاده شد و سرش را از تن جدا کرده و نزد عبیدالله بن زیاد بُرد» (همان، 473- 474).

تعداد جراحات وارد بر بدن امام(ع): «و وجدوا بالحسین ثلاثا و ثلاثین جراحة. و وجدوا فی ثوبه مائة و بضعة عشر خرقا من السهام و أثر الضرب...»؛ «بر نعش حسین(ع) سی و سه زخم مشاهده گردید و در جامه و لباس جای یکصد و ده تیر و شمشیر دیدند» (همان، 474).

غارت اموال و وسایل شخصی امام(ع): «و لما قتل الحسین رضی الله عنه انتهب ثقله فأخذ سیفه: القلانس النهشلی...»؛ «چون حسین(ع)  کشته شد، سلاح، لباس ها، خیمه و سایر ملزومات شخصی او توسط سپاهیان عمر سعد به غارت بُردند» (همان، 479).

عبور دادن زنان و کودکان از قتلگاه: «فلما حمل النساء و الصبیان فمروا بالقتلی صرخت امرأة منهم: یا محمداه. هذا حسین بالعراء مرمل بالدماء...»؛ «هنگامی که زنان و کودکان را از کنار قتلگاه و پیکر کشته شدگان عبور دادند، بانویی از بانوان از میان آنها با شیون صدا زدند: یا محمدا! ببین حسین توست که پیکرش در بیابان افتاده؛ آغشته به خون با اعضای قطعه قطعه شده...»؛ (همان، 481).

اسارت خانواده امام(ع): «... و اهله و نساؤه سبایا. فما بقی صدیق و لا عدو إلا أکب باکیا»؛ «زنان و اهل بیت حسین(ع) اسیر شدند و هیچ دوست و دشمنی این منظره را مشاهده نکرد، مگر آنکه به حالت خمیده گریه سر داد» (همان، 481).

سر امام(ع) بر نیزه: «أول رأس رفع علی خشبة رأس الحسین»؛ «نخستین سری که بر فراز نیزه نصب گردید؛ سر حسین(ع) بود» (همان، 483).

بی حرمتی عبیدالله بن زیاد به سر مبارک امام (ع): «فلما وضعت الرؤوس بین یدی عبید الله بن زیاد. جعل یضرب بقضیب معه علی فی الحسین...»؛ «چون سرهای کشته شده ها را نزد عبیدالله قرار دادند او با چوب دستی کوتاهی که در دست داشت، بر دهان حسین(ع) نواخت» (همان، 481).

ارسال خانواده اهل بیت(ع) به شام: «ثم أتی یزید بن معاویة بثقل الحسین و من بقی من اهله و نسائه. فأدخلوا علیه قد قرنوا فی الحبال. فوقفوا بین یدیه....»؛ «چون بازماند گان و زنان و باقی مانده ملزومات خاندان حسین(ع) به شام رسید، اسراء را در حالی که به ریسمانی بسته بودند؛ نزد یزید آوردند و در مقابلش قرار دادند....» (همان، 488).

3. از دیگر مورخان اهل سنت، بلاذری صاحب کتاب أنساب الأشراف است که در آن به حادثه کربلا و شهادت امام حسین(ع) و یاران باوفای آن حضرت پرداخته که در اینجا اشاراتی به شهادت و مصیبت امام(ع) در کتاب مذکور آورده می شود:

حمله به خیمه ها در جلوی چشم امام(ع): «إن شمر بن ذی الجوشن أقبل فی عشرة أو نحوهم من رجال أهل الکوفة قبل منزل الحسین الذی فیه ثقله و عیاله، فمشی (الحسین) نحوهم فحالوا بینه و بین رحله،...»؛ «شمر به همراه حدود ده نفر از مردان کوفی، خود را به حریم خیام حسین(ع)  نزدیک کردند. حسین(ع) (که این صحنه های سخت و دردناک را دید) به آنها فرمود: وای برشما! حداقل اگر پایبند به دین و آئینی نیستید، در زندگی دنیایی خودتان؛ آزادمرد باشید. خانواده ام را از معرض نگاه فرومایگان و نادانان بازدارید» (بلاذری، 1417: 201-202).

لحظه شهادت امام(ع): «نادی شمر فی الناس... اقتلوه!!! فحملوا علیه من کل جانب فضربه زرعة بن شریک التیمی علی کفه الیسری و ضرب علی عاتقه....»؛«... شمر فریاد زد حمله کنید و حسین(ع) را بکشید... پس، از هر طرف به حسین(ع) حمله کردند. زرعه بن شریک تمیمی، ضربه ای بر کف دست راست حسین(ع) وارد نمود.... وقتی که امام(ع) بر زمین افتاد، بر او حمله کردند. سنان بن انس نیز نیزه ای بر او زد که در بدن حسین(ع) جا گرفت. آنگاه به خولی بن یزید اصبحی خطاب کرد: سرش را قطع کن. او دستش لرزید و نتوانست.... سنان، وارد قتلگاه شد و سر حسین(ع) را از بدن جدا کرد و به سمت خولی پرتاب نمود. در حالی که قبل از آن با شمشیر به سر حسین(ع) ضربه زده بود. در تن و بدن حسین(ع) سی و سه نیزه و سی و چهار ضربه شمشیر مشاهده کردند. گفته شده، خولی مسئولیت بریدن سر حسین(ع) را به دستور سنان به عهده گرفت...» (همان، 203 -204).

غارت وسایل امام حسین(ع) در قتلگاه: «و سلب الحسین ما کان علیه!!!...»؛ «بعد از شهادت امام حسین(ع)، آنچه همراه امام(ع) بود (از شمشیر و لباس و...) غارت کردند» (همان، 204).

دواندن و تاختن اسب ها بر پیکر مبارک امام(ع): «و نادی عمر بن سعد فی أصحابه من ینتدب للحسین فیوطئه فرسه!!! فانتدب عشرة منهم...»؛ «عمر بن سعد سپاه خود را صدا زد: چه کسی داوطلب می شود اسب بر پیکر حسین(ع) بدواند؟؟!! ده نفر داوطلب شدند، از جمله اسحاق بن حیوه حضرمی؛ همان کسی که پیراهن حسین(ع) را غارت کرده بود، او بعدها به مریضی پیسی مبتلا گردید؛ با مرکب خود بر پیکر حسین(ع) اسب تاخت... سنان بن انس نیز از جمله داوطلبان بود...» (همان، 204).

عبور کاروان اسراء از قتلگاه: «فلطمن النسوة و صحن حین مررن بالحسین، و جعلت زینب بنت علی تقول: یا محمداه صلی علیک ملیک السماء، هذا حسین بالعراء، مرمل بالدماء مقطع الأعضاء.....»؛ «... هنگامی که اسیران را از کنار پیکرهای قطعه قطعه شده عبور دادند، شیون و زاری از میان آنها بالا گرفت، در حالی که به صورت های خود می زدند. چون چشم زینب(ع) بر پیکر برادر خود افتاد؛ فریاد برآورد و گفت:

«یا محمدا یا محمدا، فرشتگان آسمان بر تو صلوات می فرستند. این حسین است که پیکرش در بیابان، آغشته به خون، و با اعضای قطعه قطعه شده، افتاده است.

ای محمد، دخترانت را ببین که اسیرند و ذریه ای باقیمانده است که به قتل رسیده اند و باد صبا بر پیکرهای آنها می ورزد...» (همان، 206).

بی احترامی ابن زیاد به سر مبارک امام(ع): «و جعل ابن زیاد ینکت بین ثنتی الحسین بالقضیب فقال له زید بن أرقم: اعل بهذا القضیب غیر هاتین الشفتین فو الله لقد رأیت شفتی رسول الله علیهما یقبلهما...»؛ «(وقتی سرهای شهدا به همراه اسراء وارد کاخ عبیدالله شد) ابن زیاد با چوب به میانه دو دندان پیشین حسین(ع) می زد. زید بن ارقم؛ ابن زیاد را را مورد خطاب قرار داد و گفت: این چوب را بردار؛ این دو دندانی است که به خدا قسم دیدم دو لب رسول الله(ص) بر آنها بوسه می زند. آنگاه پیرمرد گریه کرد...» (همان، 207).

بی احترامی و جسارت یزید به سر مبارک امام(ع): «و جعل یزید ینکت بالقضیب ثغر الحسین حین وضع رأسه بین یدیه!!! فقال أبو برزة الأسلمی أتنکت ثغر الحسین؟ لقد أخذ قضیبک من ثغره مأخذا!!!....»؛ «هنگامی که سر حسین(ع) در برابر یزید قرار داشت، با ترکه ای به دندان او می زد؛ ابوبرزه اسلمی گفت: آیا دندان حسین(ع)  را می شکنی؟ چوبت را از دندان او بردار. چه بسیار دیده ام، رسول خدا(ص) آن را با آب دهانش تازه گردانیده است (یعنی: حسین(ع)  را می بوسید) اما به راستی، ای یزید؛ روز قیامت شفیع تو ابن زیاد است و حسین(ع) می آید در حالی که شفیع او محمد(ص) خواهد بود» (همان، 214 - 216).

4. نتیجه

منابع معتبر اهل سنت درباره حادثه کربلا و شهادت امام حسین(ع) ، یزید را عامل اصلی شهادت امام حسین(ع) معرفی می کنند. گرچه معاویه با به شهادت رساندن امام حسن(ع) راه را برای به قدرت رسید فرزندش یزید هموار کرد. یزید نیز با تهدید و ارعاب امام حسین(ع)  به ترور و قتل؛ ایشان را از مدینه و مکه خارج ساخت و امام(ع) نیز راهی جز خروج از دو مکان مقدس و رفتن به کوفه نداشت. یزید که از هدف امام(ع) باخبر شد؛ عبید الله بن زیاد را به کوفه فرستاد و لشکری را مجهز کرد تا امام حسین(ع) را به شهادت برسانند. چنانکه مورخ مشهور حنبلی می گوید، یزید حکومتش را با به شهادت رساندن حسین(ع)  آغاز کرد و حکومتش را با واقعه حره به پایان رساند. یزید به سبب حادثه کربلا مورد نقد اهل سنت قرار گرفته و دیدگاه های گوناگونی در این باره مطرح شده است. تا جایی که گروهی از اهل سنت، یزید را به دلیل حادثه کربلا، شهادت امام حسین(ع) و اسارت خاندان اهل بیت(ع) لعن می کنند.

یکی از موضوعاتی که مورد توجه اهل سنت بوده، کیفیت شهادت امام حسین(ع) می باشد. در منابع تاریخی گزارشی از واقعه جانگداز کربلا بیان شده است که در آنها به نحوه و کیفیت شهادت امام(ع) و اصحاب ایشان پرداخته اند. در این گزارش ها به مصائبی همچون: تنهایی و غربت امام حسین(ع)، عطش و تشنگی امام(ع)، تعداد جراحات و ضربات وارده بر امام(ع)، حمله به خیمه ها در جلوی چشم امام(ع)، غارت خیمه ها؛ غارت اموال و وسایل شخصی امام(ع)، عبور دادن زنان و کودکان از قتلگاه، به نیزه زدن سرهای مبارک شهدا، اسارت اهل بیت(ع)، اهانت و بی احترامی به سر مبارک امام(ع) در کوفه و شام و... اشاره شده است.

منابع

قرآن کریم

- ابن أثیر، عز الدین أبو الحسن علی بن ابی الکرم (1385ق)، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر.

- ابن اثیر جزری، عز الدین بن الأثیر أبو الحسن علی بن محمد (1409ق)، أسد الغابة فی معرفة الصحابة؛ بیروت، دار الفکر.

- ابن اعثم کوفی، أبو محمد أحمد (1411ق)، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء.

- ابن سعد (هاشمی البصری)، محمد بن سعد بن منیع (1410ق)، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة.

- ابن الطقطقی، محمد بن علی بن طباطبا (1418ق)، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، تحقیق عبد القادر محمد مایو، بیروت، دار القلم العربی.

- ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد (1408ق)، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر (تاریخ ابن خلدون)، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دار الفکر.

- ابن عبد البر، أبو عمر یوسف بن عبد الله بن محمد(1412ق)، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل.

- ابن قتیبة دینوری، أبو محمد عبد الله بن مسلم (1410ق)، الإمامة و السیاسة المعروف بتاریخ الخلفاء، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء.

- ابن کثیر الدمشقی، أبو الفداء اسماعیل بن عمر(1407ق) البدایة و النهایة، بیروت، دارالفکر.

- أخبار الدولة العباسیة و فیه أخبار العباس و ولده (1391ق)، تحقیق عبدالعزیز الدوری و عبدالجبار المطلبی، بیروت، دار الطلیعة.

- بسوی، أبو یوسف یعقوب بن سفیان (1401)، المعرفة و التاریخ، تحقیق اکرم ضیاء العمری، بیروت، مؤسسة الرسالة.

- بلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (1417ق)، انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر.

- حنبلی الدمشقی، ابن العماد شهاب الدین ابو الفلاح عبد الحی بن احمد العکری (1406ق)، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، تحقیق الأرناؤوط، دمشق - بیروت، دار ابن کثیر.

- دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود (1368ش)، الأخبار الطوال، تحقیق عبد المنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات الرضی.

- ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد (1413ق)، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمری، بیروت، دار الکتاب العربی.

- طبری، أبوجعفر محمد بن جریر (1387ق)، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث.

- گنابادی (پروین گنابادی)، محمد (1375ش)، مقدمه ابن خلدون، چاپ هشتم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.

- مسعودی، أبو الحسن علی بن الحسین بن علی (1409ق)، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، دار الهجرة.

- میلانی، سیدعلی (1389ش)، ناگفته هایی از حقایق عاشورا، قم، مرکز حقایق اسلامی.

- هیثمی مکی، احمدبن حجر(1414ق)، الصواعق المحرقه، بیروت-لبنان، دارالکتب العلمیه.

- یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب (بی تا)، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان