1. طرح مسأله
در میان دانشمندان و عالمان شیعه، مشهور آن است که اختلاف رفتار امامان (ع) در هر زمانی بنابر شرایط خاص آن دوران بوده و در عین حال، هدف، چیزی جز اعتلای اسلام نبوده است؛ لذا علی رغم اختلاف رویکردها در مقابل حاکمان و خلفا، هدف ایشان واحد بوده و بنابر شرایط گوناگون، راه کارهای متفاوتی را دنبال می کردند؛ به عنوان مثال در صورت نیاز به قیام و مبارزه، آن را پی گرفتند و اگر شرایطی اقتضای آن داشته که برای حفظ و صیانت از کیان شیعه به تقیه- به عنوان یک عنصر بازدارنده- بپردازند آن را انجام دادند و به جای قیام و مبارزه سیاسی، به فعالیت های فرهنگی، تربیتی و آموزشی در قالب های مختلف و در صورت نیاز، حتی به صلح اهتمام ورزیدند.
در این میان، درباره امام حسن و امام حسین (ع)، روایات و گزارش هایی وجود دارد که تفاوت اساسی و بنیادین بین هر یک از آن دو بزرگوار را موجب می شود. بدیهی است، روایات، در برداشت های تاریخی، نقش غیر قابل انکاری دارند و به عنوان عنصری تعیین کننده، می توانند به کمک تاریخ آمده و پرده از برخی مسائل و چالش ها بردارند. از طرفی هر روایتی به راحتی قابل پذیرش و قابل انکار نیست؛ بلکه باید از نظر سند و متن، بررسی شود.
در نوشتار حاضر، 4 روایت و گزارش اصلی که می توان به نوعی تفاوت خُلق و خوی دو امام مذکور را از آن ها برداشت کرد به بوته نقد و بررسی سپرده شده و برای فهم هر یک از آن ها در اثنای بحث، گزارش های دیگری نیز مورد بررسی قرار می گیرند. روایت اول، امام حسن (ع) را از پیامبر (ص) و امام حسین (ع) را از امام علی (ع) می داند. روایت دوم، شباهت امام حسن (ع) به پیامبر (ص) را یادآور شده و حاکی از نفی شباهت ایشان به امیرالمومنین (ع) است. گزارشی دیگر، حکایت از داشتن قوّت قلب برای امام حسین (ع) و زبانی نرم و آرام برای امام حسن (ع) دارد و سرانجام طبق روایت چهارم، پیامبر (ص)، هیبت و بزرگی خود را به امام حسن (ع) و جرأت و شجاعت خود را برای امام حسین (ع)، به ودیعه نهاده اند.
روایات مذکور موجب شده است تا تبیین های مختلفی از قضیه صلح امام حسن (ع) به عمل آید و گروهی، امام حسین (ع) را مخالف با این مسئله قلمداد کنند؛ به گونه ای که داشتن روحیه جنگ جویانه را، مانع پذیرش صلح توسط ایشان دانسته اند. تا جایی که گروهی از شیعیان با قیاس صلح امام حسن (ع) و قیام امام حسین (ع)، از علّت این تفاوت در رفتارِ دو امام معصوم درماندند و از تشیّع خارج شدند (نک، پاکتچی و همکارن، 1367ش، 20: 557). مستشرقان نیز، به پیروی از همین روایات، واکنش نشان دادند؛ گوستاو ویل، مویر، دوزی، لامنس، والیری و دونالدسون بر این باورند که امام حسن (ع) برخلاف پدرش، فردی صلح جو و راحت طلب بود که به جنگ و مسائل سیاسی چندان علاقه ای نداشت (احمدی ندوشن، 1394 ش، 64). ویلفرد مادلونگ نیز در دانشنامه ایرانیکا و در کتاب جانشینی حضرت محمد (ص) در پی آن است تا نشان دهد امام حسن (ع) خلق و خوی پیامبر (ص) را داشته و مخالف سیاست های پدرشان بوده است.
در این میان، برخی از پژوهشگران، از زوایای تاریخی به کنکاش این قضیه پرداخته اند و سعی در عدم قبول این نوع برداشت ها دارند؛ رسول جعفریان، روایاتی را که در آن، امام حسین (ع) شبیه امام علی (ع) و امام حسن (ع) شبیه پیامبر (ص) معرفی شده را جعلی می داند و به گفته وی تصویر ارائه شده در این روایات می توانست به منظور تخریب چهره علی (ع) و عاشورا باشد و به کار کسانی بیاید که طرفدار گرایش های عثمانی بودند (جعفریان، 1389ش، 2: 361). اما از آن جا که این نظرات، عموماً مبتنی بر یک نگاه تاریخی و عاری از بررسی های خاص حدیثی است، کافی به نظر نمی رسد و نیاز به واکاوی بیشتر این قضیه و جمع آوری روایات هم موضوع و بررسی جزئی این روایات، ضروری است و باید صحّت و سقم هر یک، جداگانه معلوم گردد؛ بنابراین، تحقیق حاضر، رسالت خود را در گرو این مهم قرار داده است.
باید یادآور شد که مسئله صلح امام حسن (ع) به عنوان نقطه عطفی در پژوهش های تاریخی مطرح بوده و آثاری در دست است: کتاب «صلح الحسن (ع)» از شیخ راضی آل یاسین، که فارسی شده آن توسط حضرت آیت الله خامنه ای با نام صلح امام حسن (ع) منتشر شده است. کتاب «صلح الامام الحسن (ع)» از محمدجواد فضل الله نیز در این زمینه نگاشته شده است. مقاله «بررسی و نقد صلح امام حسن (ع) از دیدگاه ویلفرد مادلونگ» از سیمین قربانپور دشتکی با رویکردی «جامعه شناختی» به نقد و بررسی آراء مادلونگ، پرداخته است. مقاله «بررسی انتقادی دیدگاه خاورشناسان درباره سیره حکومتی امام حسن (ع)» از احمدی ندوشن و محمدحسن زمانی، به دیدگاه های خاورشناسان درباره امام حسن (ع) پرداخته است. مقاله «جستاری در رویارویی امام حسین (ع) با صلح امام حسن (ع)؛ رویکرد و کنش» از سیدعلیرضا واسعی، به خوبی نقش امام حسین (ع) را در ثمربخشی و تکوین صلح، تبیین می کند. «کنکاشی در چرایی صلح امام حسن (ع) با معاویه بن ابی سفیان از مجید علی پور و محمدحسین علیزاده» و مقالاتی دیگر در موضوع صلح، کارهایی است که بیش از آن که، رویکردی حدیثی و نقد حدیثی داشته باشند، رنگ تاریخی دارند و در جای خود قابل استفاده اند. اما نوشتار پیش رو در پی تبیین اختلاف مورخان و صرفاً بررسی مسئله صلح نیست، اگرچه موضوع صلح با بحث حاضر؛ یعنی بررسی حدیثی مستندات خُلق و خوی صلح جویانه یا جنگ جویانه، برای هر یک از دو امام مذکور، پیوند می خورد. بنابراین کتاب یا مقاله خاصی که روایات یادشده را مورد کنکاش قرار داده باشد و از دیدگاه حدیثی به آن بپردازد، یافت نشد.
2. حدیث اول: «حسن (ع) از من است و حسین (ع) از علی (ع)»
حدیثی با این مضمون در منابع آمده که رسول خدا (ص) فرمودند: «حسن (ع) از من است و حسین (ع) از علی (ع)». این حدیث تا چه حد می تواند واقعیت داشته باشد و آیا از نظر صدور، صحیح است یا نه؟ و در صورت صحّت صدور، بر چه معنایی دلالت دارد؟
در این جا به خاستگاه این حدیث اشاره کرده و به نقد و بررسی آن می پردازیم:
2-1. نقد و بررسی حدیث در منابع اهل سنت
«حَدَّثَنَا الْحُسَینُ بْنُ إِسحَاقَ، وَ إِبرَاهِیمُ بنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِرْقٍ الْحِمْصِی، قَالَا: ثنا مُحَمَّدُ بْنُ مُصَفَّی، ثنا بَقِیه، عَنْ بَحِیرِ بْنِ سعْدٍ، عَنْ خَالِدِ بْنِ مَعْدَانَ، عَنِ الْمِقْدَامِ بْنِ مَعْدِیکرِبٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی الله عَلَیهِ وَسَلَّمَ: «حَسَنٌ منِّی، وَ حسَینٌ مِنْ عَلِی» (طبرانی، 1404ق، 2: 268).
قدیمی ترین منبعی که این حدیث را ذکر کرده معجم طبرانی است. طبرانی در جای دیگری نام حسین ابن اسحاق را نیاورده و حدیث را از ابراهیم بن محمد به بعد نقل کرده است (همان، 2: 170). ذهبی در میزان الاعتدال در مورد إبراهیم بن مُحَمَّد بن عرق الحمصی یکی از راویان حدیث و شیخ طبرانی می گوید: «شیخُ للطبرانی غیرُ مُعتَمَدٍ» سپس حدیثی را از او نقل می کند که در آن خطا کرده است (ذهبی، 1382ق، 1: 63). اگرچه ذهبی در جای دیگری، سند این حدیث را قوی می داند (همو، بی تا، 5: 251)؛ اما قوی دانستن آن درست به نظر نمی رسد؛ زیرا او نیز سند دیگری برای این حدیث، ذکر نکرده است و با همین سند آن را نقل می کند. علاوه بر آن، خود او تصریح به غیر معتمد بودن إبراهیم بن محمد کرد و هم چنین، ابن حبان درباره محمد بن مصفی تعبیر «یُخطی» را می آورد. عقیلی نیز می گوید: «أنکرَ علیه أحمدُ بنُ حنبلٍ حدیثًا»؛ دیگری نیز گفته است: «لَهُ مَنَاکیرُ وَ أَرْجُو أَنْ یکوْنَ صَادِقاً» و برخی چون ابوحاتم، او را «صدوق» دانسته اند (ابن حجر عسقلانی، 1404ق، 9: 406). «خالد بن معدان» نیز علی رغم آن که ثقه شمرده شده، بیشتر احادیث او از صحابه به صورت مرسل نقل شده است (ذهبی، بی تا، 8: 104). مجموع قرائن یادشده سبب می شود تا اعتمادی از نظر سندی به این روایت نشود.
2-2. نقد و بررسی حدیث در منابع شیعی
«الْإِحْیاءِ عَنِ الْغَزَالِی وَ الْفِرْدَوْسِ عَنِ الدَّیلَمی قالَ الْمقْدَادُ بْنُ مَعْدِیکرِبَ قَالَ النَّبِی «حَسَنٌ مِنِّی وَ حُسَینٌ منْ علِی وَ قَالَ (ص) هُمَا وَدِیعَتِی فِی أُمَّتِی» (ابن شهرآشوب، 1379ق، 2: 387).
ابن شهرآشوب حدیث را از احیاء علوم الدین غزالی نقل می کند که او این حدیث را در قسمت کتاب آداب نکاح آورده است. غزالی تعدد ازدواج های امام حسن (ع) را ناشی از شباهت امام (ع) به پیامبر (ص) و الگوگیری ایشان از پیامبر (ص) دانسته و می گوید: «حسن بن علی(ع) زیاد زن میگرفت؛ تا جایی که با بیش از دویست زن، ازدواج کرد و گاهی چهار زن را در یک وقت عقد میکرد و در یک وقت، چهار زن را طلاق میداد. سپس می گوید این حدیث از طریق «مِقْدَادُ بْنُ مَعْدِیکرِبَ» نقل شده و سند آن را «جیّد» می خواند (غزالی، بی تا، 2: 30).
چنان که گذشت، این حدیث، ضعف در سند داشت و سند جیّدی ندارد؛ علاوه بر آن، این حدیث، ارتباطی به تعدد ازدواج های امام حسن (ع) ندارد؛ اولاً تعدد ازدواج و مطلاق بودن ایشان، غیر قابل اثبات بوده و فراوان نقد شده است و این جا در پی نقد آن نیستیم؛ ثانیاً هیچ شاهد و گواه دیگری بر صحّت نسبت ازدواج های ایشان به ازدواج های پیامبر (ص) وجود ندارد و از این حدیث نیز تشابه بین ازدواج های دو بزرگوار برداشت نمی شود و ادعای بی دلیل است.
2-3. نقد و بررسی دلالی حدیث
این قسمت در پی آن است تا نشان دهد تعبیر «منّی» یا «منّا» از طرف رسول خدا (ص) فقط نسبت به امام مجتبی (ع) نیامده است؛ بلکه در مورد افراد دیگری نیز این مطلب، صدق می کند و لذا روایت مذکور، از آن جا که نوعی دوگانگی را در بر دارد با این روایات در تنافی است و در روایات زیادی نسبت به امام علی (ع)، امام حسین (ع)، حضرت مهدی (ع) و حتی جبرئیل نیز با لفظ «منّی» و یا «منّا» یاد شده که آن ها را ذکر می کنیم: این روایات، نوعی پیوند اساسی بین پیامبر (ص) و هر یک از نامبردگان را اثبات می کند؛ در واقع، این پیوند نه تنها برای امام مجتبی (ع) است بلکه دیگرانی هم این پیوند را دارند و روایت مورد بحث، از آن جا که تأکید بر نسبت امام مجتبی (ع) به پیامبر (ص) و امام حسین (ع) به حضرت علی (ع) دارد با این روایات در تعارض است و این طور نیست که پیامبر (ص) فقط امام حسن (ع) را به خاطر ویژگی های خاص شان از خود بدانند و هم چنین امام حسین (ع) را به خاطر روحیه خاص شان فقط به پدرشان نسبت دهند.
2-3-1. تعبیر «منّی» یا «منّا» برای دیگر امامان (ع)
احادیث فراوانی در منابع شیعه و اهل سنت از پیامبر (ص) نقل شده که ایشان، امام علی (ع) را از خود می دانند. ترمذی در صحیح، نسائی در خصائص، احمدبن حنبل در مسند و بسیاری از محدّثان مشهور دیگر نقل کرده اند که پیامبر (ص)، آیات «برائت» را همراه ابوبکر به سوی اهل مکّه فرستاد اما در میانه راه به امر خداوند و ابلاغ جبرئیل از این کار منصرف شد و فرمود: «لاَ ینْبَغِی لأَحَدٍ أَنْ یبَلِّغَ هَذَا إِلاَّ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِی» (ترمذی، بی تا، 11: 346). «جبْرِیل جاءَنِی فَقَالَ لَنْ یؤَدِّی عَنْک إِلَّا أَنْتَ أَوْ رَجلٌ منْک» (احمد بن حنبل، 1421ق، 2: 427). «إِنَّه لَا یؤَدِّی عنی إِلَّا أَنا أَو رجلٌ منّی» (نسائی، بی تا، 93). یعنی فرد دیگری جز علی (ع) شایستگی این ابلاغ را ندارد. طبق نقل دیگری آمده است که پیامبر (ص) فرمودند: «عَلِی مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِی وَ لاَ یؤَدِّی عنِّی إِلاَّ أَنا أَوْ عَلِی» (ترمذی، بی تا، 13: 326) و لذا به کارگیری لفظ «منّی» یا «منّا» فقط در مورد امام حسن (ع) نیست.
2-3-2. پیامبر (ص)، امام علی (ع) و حسنین (ع) را از خود می دانند
در حدیثی که از اهل سنت نقل شده، پیامبر (ص)، امام علی (ع) و حسنین (ع) را از خود دانسته و خود را از ایشان قلمداد می کنند و می فرمایند: «إنّکم منّی و أنا مِنکم» (طبری، بی تا، 1: 270) در این میان حتی روایتی در کتب اهل سنت وجود دارد که: «قَالَ رَسولُ اللَّه (ص) «الْمهْدِی مِنِّی» (سجستانی، بی تا، 4: 174)، در نقل دیگری بعد از زخمی شدن پیامبر (ص) در جنگ احد و نصرت و یاری امام علی (ع) نسبت به ایشان، پیامبر (ص) فرمودند: «انّه منّی و أنا منه» و آن گاه جبرئیل می فرماید: «وَ أنا مِنکُما»؛ یعنی من هم از شما هستم (طبری، 1407ق، 2: 65؛ ابن اثیر، 1415ق، 2: 49). بدیهی است که جبرئیل، بشر نبود و پسر عمو یا خویشاوند نزدیک پیامبر (ص) محسوب نمی شد تا «وَ أنا مِنکُما» را به قرابت ظاهری معنا کنیم. تنها نسبت ایشان با پیامبر (ص)، همکاری در تبلیغ رسالت الهی بود (عسکری، 1392ش، 1: 84). در این میان، گزراش دیگری وجود دارد که چه بسا در نگاه اول، هم معنای روایت «حسنٌ مِنّی وَ حُسَینٌ مِن علیٍّ» باشد و آن این که در جنگ جمل، در پی ناتوانی محمدبن حنفیه، نسبت به از پا درآوردن شتر، امام حسن (ع) نیزه را از او گرفتند و شتر را کشتند و سپس امیرالمؤمنین (ع) خطاب به محمّد فرمودند: «لَا تَأْنَفْ فَإِنَّهُ ابْنُ النَّبِی وَ أَنْتَ ابْنُ عَلِی»؛ خجالت نکش زیرا او فرزند پیامبر (ص) و تو فرزند علی (ع) هستی (ابن شهرآشوب، 1379ش، 4: 21). خاستگاه اولیه این گزارش، «مناقب» است و دیگران از آن نقل کرده اند. این گزارش، فاقد سند بوده اما متن آن قابل توجیه است:
اولاً؛ این گزارش، در مقام بیان تفاوت بین حسنین (ع) نیست؛ بلکه مقایسه ای است بین امام حسن (ع) و محمد بن حنفیه که فقط در پدر با هم مشترک اند.
ثانیاً؛ معنای آن این نیست که امام حسن (ع) فقط فرزند پیامبرند و نسبتی با امام علی (ع) ندارند؛ به تعبیری، اثبات فرزندِ پیامبر (ص) بودن امام حسن (ع)، نسبت فرزندی ایشان به پدرشان و نسبت فرزندی فرد دیگری به پیامبر (ص) را نفی نمی کند و لذا معنای آن، این نیست که ایشان در جنگاوری شبیه به امام علی (ع) نیست.
ثالثاً؛ معنای این گزارش این نیست که محمدبن حنفیه چون فرزند امام علی (ع) است و لذا در جنگ، ضعیف است؛ بلکه شجاعت و جنگاوری امام علی (ع) مورد اتفاق شیعه و سنی است. امام علی (ع)، ناتوانی محمد را به خودشان نسبت نمی دهند، بلکه توانایی امام حسن (ع) را با پیوند دادن به پیامبر (ص) از دو جهت مطرح می کنند؛ جهت اول این که؛ او نوه پیامبر (ص) است و از این جهت توانا و جنگاور است؛ جهت دوم این که؛ فرزند امام علی (ع) هم هست؛ ولی محمد، فقط یک جهت را داراست و لذا توانایی امام حسن (ع) در او نیست. علاوه بر این ها گزارش دیگری در مورد جنگ جمل وجود دارد که امام حسن (ع)، مردم کوفه را به میدان جنگ آوردند و به دستور پدرشان در برابر سخنان عبدالله بن زبیر که خطاب به بصریان امام علی (ع) را قاتل عثمان دانسته بود، خطبه ای قرّاء ایراد کرد. عمرو بن احیجم در حین خطبه حسن بن علی (ع)، ایشان را شبیه به پدرشان دانسته و چنین گفته است:
«حسنُ الخیرِ یا شبیهَ أبیهِ قمتَ فینا مقامَ خیرِ خطیبٍ» (ابن ابی الحدید، 1404ق، 1: 146).
3. حدیث دوم: «امام حسن (ع) به پیامبر (ص) شبیه است نه به امام علی (ع)»
3-1. نقد و بررسی حدیث در منابع اهل سنت
حدیث مورد نظر در منابع اهل سنت از دو نفر نقل شده است: 1- ابوبکر 2- حضرت زهرا (س)، که نخست قول ابوبکر و سپس قول حضرت زهرا (س) را ذکر می کنیم:
در کتاب صحیح بخاری آمده است: «حَدَّثَنا عبدانُ أخبرنا عَبدُاللهِ قال أخبَرَنی عمرُ بنُ سعیدِ بنِ أبی حُسَینٍ عن ابنِ أبی ملیکةَ عن عقبةَ بنِ الحارثِ قال رأیتُ أبابکرٍ و حمَلَ الحسَنَ وَ هُوَ یقولُ بأبی شبیهٌ بالنبی لیس شبیهٌ بعلی و علی یضحَک» (بخاری، 1423ق، 874).
مسند احمد نیز گزارش می دهد: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَیرِ حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ سَعِیدٍ عَنِ ابنِ أَبی مُلَیکه أَخْبَرَنی عُقْبَه بْنُ الْحَارِثِ قَالَ خَرَجْتُ مَعَ أَبِی بَکرٍ الصِّدِّیقِ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ مِنْ صَلَاه الْعَصْرِ بَعْدَ وَفَاه النَّبِی صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ بِلَیالٍ وَ عَلِی عَلَیهِ السَّلَام یمشِی إِلَی جنْبِهِ فمَرَّ بِحَسَنِ بْنِ عَلِی یلْعَبُ معَ غلْمَانٍ فاحْتَمَلَهُ عَلَی رَقَبَتِهِ وَ هُوَ یقُولُ وَا بِأَبِی شَبَهُ النَّبِی لَیسَ شَبِیهًا بِعَلِی قَالَ وَ عَلِی یضْحَک» (احمدبن حنبل، 1421ق، 1: 42؛ متقی هندی، 1401ق، 13: 646).
مسند احمد گزارش منسوب به حضرت زهرا (س) را این طور نقل می کند: «حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ حَدَّثَنِی أَبی حدَّثَنَا أَبُو دَاوُدَ الطَّیالِسِی حَدَّثَنَا زَمْعَه عَنِ ابْنِ أَبِی مُلَیکه قَالَ کانَتْ فَاطِمَه تَنْقُزُ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی وَتَقُولُ بِأَبِی شَبَهُ النبِی لَیس شبِیهاً بِعَلِی» (احمدبن حنبل، 1421ق، 57: 289).
در سند هر گزارش، ابن ابی ملیکه وجود دارد که از طبقه میانی تابعان است (ابن حجر عسقلانی، 1406ق، 623). ابن أبی حاتم از او یاد می کند؛ ولی هیچ جرح و تعدیلی را در مورد او نمی آورد (رازی، 1271ق، 9: 346) البته ذهبی او را ثقه می داند (ذهبی، 1413ق، 2: 411) و ابن حجر نیز مقبول بودن او را ترجیح می دهد (ابن حجر عسقلانی، 1406ق، 623) اما چنان چه او از طبقه میانی تابعان باشد، نمی تواند شاهد و گزارش گر قضیه از حضرت زهرا (س) باشد؛ زیرا فاصله زمانی، در این بین مانع است و لذا ابن حجر می گوید: «فیه إرسال» (همو، 1379ق، 7: 96)؛ و حدیث مرسل است.
در مورد گزارش اخیر آمده که: «اسنادش به خاطر ضعف زمعه، ضعیف است» (احمدبن حنبل، 1421ق، 6: 283). البته طبق گزارش اول، احتمال این که ابن ابی ملیکه، حدیث را از عقبهبن حارث شنیده باشد وجود دارد؛ اما در این صورت باید در گزارش دوم هم نام عقبه می آمد. عقبهبن حارث در روز فتح مکه اسلام آورد و رجالیان فقط با عنوان صحابی از او یاد کرده اند و جرح و تعدیلی در مورد او نیامده است (ابن عبدالبر، بی تا، 4: 1667) و لکن گفته اند: او کسی بود که در مصر همراه با عبدالرحمن بن عمر، شراب نوشید (ابونعیم، 1419ق، 4: 2154). اگرچه صرف صحابی بودن در نظر مشهور اهل سنت برای عدالت و وثاقت کافی است؛ اما از نظر شیعه، این مطلب مورد قبول نیست و وثاقت او اثبات نشده است.
مسأله دیگر این که معلوم نیست عقبه از ابوبکر شنیده یا از حضرت زهرا (س) و لذا در قائل این قول اختلاف است. گفته اند: یعنی این جمله را هم ابوبکر و هم حضرت فاطمه (س) گفته است و یا این که ابوبکر به تبع حضرت فاطمه (س) این را گفته باشد؛ یا یکی از آن دو از دیگری دریافت کرده باشد (ابن حجر عسقلانی، 1379 ق، 7: 96). این گزارش با آن چه امام علی (ع) در مورد نفی شباهت ظاهری پیامبر (ص) با فرد دیگری فرمودند[1] تعارض دارد که البته برخی سعی کرده اند رفع تعارض کنند.[2]
3-2. نقد و بررسی حدیث در منابع شیعی
حدیث «بِأَبِی شَبَهُ النَّبِی...» در منابع شیعی وجود ندارد و بلکه خلاف آن ذکر شده است؛ بدین صورت که شعری از حضرت زهرا (س) شبیه به همان شعر قبلی نقل شده؛ با این تفاوت که حضرت زهرا (س)، امام حسین (ع) را شبیه به پیامبر (ص) و امام حسن (ع) را به امام علی (ع) شبیه می دانند: «کانتْ فاطِمَه (ع) ترَقِّصُ ابْنَهَا حَسَناً (ع) وَ تَقُولُ:
أَشْبِهْ أَبَاک یا حسَنُ وَاخلَعْ عَنِ الْحَقِّ الرَّسَنَ
وَ اعْبُدْ إِلَهاً ذَا مِنَنٍ وَ لَا تُوَالِ ذَا الْإِحَنِ
وَ قَالَتْ لِلْحُسَینِ (ع): أَنتَ شبِیهٌ بِأَبِی لَسْتَ شَبِیهاً بِعَلِی (ابن شهرآشوب، 1379ش، 3: 389).
البته ابن شهرآشوب در مناقب از مسند موصلی همان مطلب را که ابوبکر، امام حسن (ع) را شبیه به پیامبر (ص) می داند نقل می کند (همان) و بعد از ابن شهرآشوب، کتب متأخر از ایشان نقل می کنند؛ بنابراین، این مطلب در منابع شیعی جایگاهی ندارد. جای تعجب آن که چنین مطلبی را کتب اهل سنت به عنوان یک فضیلت فراوان نقل کنند؛ ولی کتب شیعی نه تنها آن را نقل نکرده اند؛ بلکه کاملاً خلاف آن را مشاهده می کنیم و اگر در کتب شیعه نیز آمده است، خاستگاه آن کتب اهل سنّت است.
3-3. احادیثی دیگر در مورد مسئله شباهت
برای فهم روایت مورد بحث باید به روایات دیگری که در این زمینه وارد شده و مطمئناً به فهم حدیث یادشده کمک می کنند پرداخت. در واقع، این بحث نیاز به تشکیل خانواده ای حدیثی دارد تا همه آن ها به کمک هم، معنا شوند.
3-3-1. امام حسن (ع) شبیه ترین فرد به پیامبر (ص)
صحیح بخاری گزارش می کند: «أَخبَرَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ الْمَلِیحِی، أَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ النُّعَیمِی، أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یوسُفَ، أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ، نَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُوسَی، أَنَا هِشَامُ بْنُ یوسُفَ، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنِ الزُّهرِی، عنْ أَنَسٍ، قَالَ: «لَمْ یکنْ أَحَدٌ أَشْبَهُ بِالنَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ مِنَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی» (بخاری، 1423ق، 921).
امعان نظر در سند این حدیث، صحّت آن را تأیید می کند؛ چنان که بغوی نیز می گوید: «هذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ» (بغوی، 1403ق، 14: 133) از نظر دلالی هم، پذیرش آن ممکن است؛ زیرا اولاً: فهم اولیه از آن، شباهت ظاهری است و برداشت دیگری از آن، نیازمند دلیل دیگری است. ثانیاً: شباهت ایشان به فرد دیگری مثلاً امیرالمؤمنین (ع) نفی نشده و فقط ادعای شباهت ایشان به پیامبر (ص) شده است و چنان که خواهد آمد در مورد امام حسین (ع) نیز چنین روایتی موجود است. اما در حدیث قبلی، عبارت «لستَ شبیهاً بعلیٍ» نفی شباهت ایشان نسبت به پدرشان است و این مطلب درستی نیست؛ زیرا از یک طرف، خلاف آن قابل اثبات است و از طرفی، هر فرزندی چه از نظر ظاهری و چه باطنی (خَلقی و خُلقی) به پدرش نزدیک است و نفی این قضیه مطلب درستی نیست؛ ولی اثبات شباهت امام حسن (ع) به پیامبر (ص) مانع و نافی شباهت ایشان به فرد دیگری؛ مخصوصاً پدرشان امام علی (ع) نیست. خلاصه این که این حدیث حتی در صورت تعارض با روایاتی که در ادامه خواهیم آورد، قابل پذیرش است؛ زیرا این تعارض، قابل جمع است و اشکالی ندارد.
احادیثی در کتب روایی وجود دارند که افراد دیگری را به عنوان شبیه ترین فرد به پیامبر (ص) معرفی می کنند و این احادیث، صحّت برخی از احادیث یاد شده را با مشکل مواجه می کنند که در ادامه اشاره می کنیم. چنان که از افرادی غیر از اهل بیت (ع) نیز به عنوان شبیه پیامبر (ص) یاد شده است؛ مثلاً: «جَعْفَر بن أبی طَالب»، «قثم بن الْعبَّاس»، «أَبُوسُفْیان بن الْحَارِث»، «سائب بن عُبَیدَه» و مردی از تابعان به نام «کابس بن ربیعَه السَّامِی» (ابن جوزی، بی تا، 1: 42).
3-3-2. امام حسین (ع) شبیه ترین فرد به پیامبر (ص)
طبق گزارشی در کتاب صحیح بخاری از امام حسین (ع) به عنوان شبیه ترین فرد به پیامبر (ص) یاد شده است: «حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَینِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ قَالَ حَدَّثَنِی حُسَینُ بْنُ مُحَمَّدٍ حَدَّثَنَا جَرِیرٌ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِک أُتِی عُبَیدُ اللَّهِ بْنُ زِیادٍ بِرَأْسِ الْحُسَینِ (ع) فَجُعِلَ فِی طَسْتٍ، فجَعَلَ ینکتُ، وَ قَالَ فِی حُسْنِهِ شَیئًا. فَقَالَ أَنَسٌ کانَ أَشْبَهَهُمْ بِرَسُولِ اللَّهِ (ص)، وَکانَ مَخْضُوبًا بِالْوَسْمَه» (بخاری، 1423ق، 921).
«رُوِی عَنْ أَنَسٍ، قَالَ: أَتَی عُبَیدُ اللَّهِ بْنُ زِیادٍ بِرَأْسِ الْحُسَینِ، فَجَعَلَ یقُولُ بِقَضِیبِهِ فِی أَنفه، وَیقُول: ما رَأَیت مثل هَذَا حسنا، فَقلت: أما إِنَّه کانَ مِنْ أَشْبَهِهِمْ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ وَرَوَی إِسْرَائِیلُ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنْ هَانِئِ بْنِ هَانِئٍ، عَنْ عَلِی، قَالَ: «الْحَسَنُ أَشْبَهُ النَّاسِ برَسُولِ اللَّه صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ مَا بَینَ الصَّدْرِ إِلَی الرَّأْسِ، وَالْحُسَینُ أَشْبَهُ النَّاسِ بِهِ مَا کانَ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِک» (بغوی، 1403ق، 14: 133). در گزارش دیگری عایشه از حضرت فاطمه (س) به عنوان شبیه ترین افراد به رسول خدا (ص) یاد می کند: «مَا رَأَیتُ أَحَدًا کانَ أَشبَهَ کلَاما وَحدِیثًا بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ مِنْ فَاطِمَه» (حاکم نیشابوری، 1411ق، 3: 174).
ابن حجر در جمع احادیث یاد شده می گوید: در زمان حیات امام حسن (ع) ایشان بیشترین شباهت را به پیامبر (ص) داشتند و بعد از ایشان برادرش امام حسین (ع) این طور بودند؛ یا منظور این است که امام حسین (ع) به غیر از برادرشان، بیشترین شباهت را دارا بودند؛ و یا این که هر کدام در قسمتی از اعضای بدن، شباهتشان به جدشان بیشتر بوده است؛ همان طور که در حدیث نیز آمد: «الْحَسَنُ أَشْبَهُ النَّاسِ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ مَا بَینَ الصَّدْرِ إِلَی الرَّأْسِ، وَ الْحُسَینُ أَشْبَهُ الناسِ بهِ ما کانَ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِک» (بغوی، 1403ق، 14: 133؛ ابن حجر عسقلانی، 1379ق، 7: 97-96). یا منظور این است که ایشان از نظر ظاهری، بیشتر شبیه به پیامبر (ص) بودند.
3-3-3. امام حسن (ع) «بعض و تمام» وجود امام علی (ع)
امام علی (ع) در بخشی از وصیت خود به فرزندشان امام حسن (ع) این گونه فرموده است: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی وَجدْتُک بعْضِی بلْ وَجَدْتُک کلِّی حَتَّی کأَنَّ شَیئاً لَوْ أَصَابَک أَصَابَنِی وَ کأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتَاک أَتَانِی فَعَنَانِی مِنْ أَمْرِک ما یعنِینِی منْ أَمْرِ نَفْسِی» (سیدرضی، 1414ق، 391؛ ابن شهرآشوب، 1379ش، 4: 37). تعبیر امام (ع) به این که تو را بعضی از وجود خود یافتم تفسیر روشنی دارد؛ زیرا فرزند از پدر و مادر متولد می شود و اجزای او برگرفته از اجزای آن هاست؛ اما این که فرمود: تو را تمام وجود خودم یافتم؛ ممکن است اشاره به این باشد که تو امام بعد از من و جانشین منی، بنابراین تمام وجود من در تو تجلی می کند و تو تجلی گاه تمام وجود من هستی. این احتمال وجود دارد که این جمله اشاره به مجموعه صفات جسمانی و روحانی باشد که به حکم قانون وراثت از پدران به فرزندان می رسد و فرزندان واجد صفات روحانی و جسمانی پدرند (مکارم شیرازی، 1383ق، 9: 472). یعنی امام (ع) فرزندشان حسن (ع) را تالی تلو خود می دانند و از هیچ جهت، فرقی بین خود و او قائل نیستند.
3-3-4. شباهت امام حسن (ع) به پدرشان در کلام خود امام حسن (ع)
در گزارشی آمده است: «طَافَ الْحَسَنُ بْنُ علِی (ع) بالْبَیتِ فَسَمِعَ رَجُلًا یقُولُ هَذَا ابْنُ فَاطِمَه الزَّهْرَاءِ فَالْتَفَتَ إِلَیهِ فَقَالَ قُلْ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ فأَبِی خیرٌ مِنْ أُمِّی» (ابن شهرآشوب، 1379ش، 4: 21).
در این گزارش، امام حسن (ع) تأکید دارند که ایشان را به امام علی (ع) نسبت دهند. بعید نیست؛ این جمله ناظر به آن است که امام (ع) می خواهند نسبت و سیره خودشان را به پدرشان نسبت دهند. در واقع، این گزارش، تبیین فضای آن زمان و نقد بر افرادی است که منش و خُلق و خوی امام (ع) را جدای از پدرشان می دانستند. گواه بر این برداشت، اعتراضات به امام (ع) نسبت به پذیرش صلح با معاویه است و لذا لزوم روشنگری توسط امام (ع) امری بدیهی است؛ چنان که امام (ع) را با لفظ «مذلّ المؤمنین» خطاب می کردند و ایشان، همراه با نفی این قضیه، سعی در آگاهی بخشی نسبت به چرایی قبول صلح داشتند و می فرمودند: «مَا أَنَا بِمُذِلِّ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَکنِّی مُعِزُّ الْمُؤْمِنِینَ إِنِّی لَما رَأَیتکمْ لَیسَ بِکمْ عَلَیهِمْ قُوَّه سلَّمْتُ الْأَمرَ لِأَبقَی أَنَا وَ أَنْتُمْ بینَ أَظهُرِهِم» (ابن شعبه حرّانی، 1404ق، 308؛ مجلسی، 1403ق، 75: 287).
3-3-5. شباهت امام حسن (ع) به پدرشان در کلام معاویه
در بحبوحه جنگ صفین، عبیدالله بن عمر می کوشد تا امام حسن (ع) را بر ضد پدر بشوراند؛ اما امام خواسته او را با تندی رد می کند، پس از آن است که معاویه می گوید: «إِنَّهُ ابْنُ أَبِیهِ» او نیز فرزند علی (ع) است (ابن شهرآشوب،1379 ش، 4: 37). بدیهی است؛ معاویه، به خوبی نسبت این دو بزرگوار را می داند؛ عبدالله بن عمر نیز، آگاه به این مسئله است؛ بلکه این اعترافی است از طرف او مبنی بر این که راه و هدف امام حسن (ع) همان مسیر و مقصد پدرش یعنی امام علی (ع) است. و لذا هیچ تفاوت و انفکاکی را بین ایشان و پدرشان نمی توانیم قائل شویم.
3-3-6. جمع بندی بحث شباهت
روایات یادشده، تضاد و تعارضی قابل جمع دارند؛ نمی توان یک قسمت و یک گزارش را دید و بقیه را نادیده گرفت؛ زیرا این بزرگواران، علی الخصوص در دیدگاه شیعه، علاوه بر این که از نسل رسول خدا (ص) محسوب می شوند و از این جهت، شباهت ظاهری با آباء و اجداد خود دارند، شباهت های باطنی نیز به پیامبر (ص) دارند. اقوال، رفتار و کردار اهل بیت (ع) همان اقوال و اعمال رسول خدا (ص) است و از این جهت تفاوتی بین آن ها نیست؛ بنابراین این روایات از آن جا که فقط شباهت را به امام حسن (ع) نسبت نمی دهند و گزارشات آن را در مورد دیگران هم دیدیم و بیشتر بحث شباهت ظاهری را مطرح می کنند؛ قابل جمع اند و بر مدعای کسی که قائل به تفاوت بین سیره ائمه (ع) باشد، دلالت ندارد؛ بلکه هدف فرزندان رسول خدا (ص) یکی است؛ اگرچه برای این هدف واحد، روش ها و رویکردهایی وجود دارد. در روایتی این مطلب به خوبی نمایان است: شخصی از امام صادق (ع) در مورد برتری امام حسن (ع) و امام حسین (ع) نسبت به یکدیگر سؤال می کند؟ امام صادق (ع) فضیلت اهل بیت (ع) را یکسان دانسته و در واقع هرگونه اختلاف بین حسنین (ع) را نفی می کند و می فرماید: «إِنَّ فضْلَ أَوَّلِنا یلْحَقُ فَضْلَ آخِرِنَا وَ فَضْلَ آخِرِنَا یلْحَقُ فَضْلَ أَوَّلِنَا فَکلٌّ لَهُ فَضْلٌ» و سپس فضل و علم را واحد و از طرف خدا می داند که آن ها را یکسان به ایشان داده است و در آخر می فرماید: ما دوازده نفریم که همه ما محمّدیم (نعمانی، 1397ق، 86) و لذا حضرت همه ایشان را از جانب خدا و برانگیخته برای هدفی واحد می دانند.
4. حدیث سوم: «کاش قلب من برای تو بود و زبان تو برای من»
4-1. نقد و بررسی حدیث
حدیث دیگری وجود دارد که چه بسا در نگاه نخست، تفاوت بین دو امام (ع) را نشان دهد؛ این که روزی امام حسین (ع) خطاب به امام حسن (ع) فرمودند: «یا حَسَنُ وَدِدْتُ أَنَّ لِسَانَک لِی وَ قَلْبِی لَک» (اربلی، 1419ق، 2: 31)؛ دوست داشتم زبان تو برای من و قلب من از آنِ تو بود. ابن عساکر این مطلب را به نحوی دیگر، گزارش می کند: «کان الحسنُ (ع) یقولُ للحُسَینِ (ع): واللهِ لَوَدِدت أن لی بعضَ شدةِ قَلبِک فَیقولُ لهُ الحسینُ (ع): وَ أنا واللهِ وَدِدتُ أنّ لی بعضَ ما بسَطَ لَک من لِسانِک» (ابن عساکر، بی تا، 209) امام حسن (ع) به برادر می گوید کاش کمی از شدت قلب تو از آنِ من بود و در جواب، امام حسین (ع) به ایشان می گوید: «کاش برخی از چیزهایی که بر زبان تو جاری می شود برای من بود».
صرف نظر از تغییر جزئی که در گزارش «اربلی» و گزارش «ابن عساکر» وجود دارد، قدیمی ترین منبع از اهل سنّت «ترجمه الامام الحسین (ع)» از ابن عساکر در قرن 6 و از شیعه «کشف الغمه» اربلی در قرن 7 است. این حدیث تا قبل از زمان مذکور در هیچ یک از منابع روایی شیعه نیامده است و برای اولین بار اربلی در «کشف الغمه» آن را بدون سند نقل می کند و بعد از او کتب روایی متأخر مثل «بحارالانوار»، «ریاض الابرار»، «عوالم العلوم» از او نقل می کنند.
اگرچه بر راویان حدیثی که ابن عساکر از آن ها نقل می کند خدشه ای وارد نیست؛ ولی اوّلاً این حدیث در منابع اولیه و نخستین نیامده است. ثانیاً با برخی احادیث صحیح یاد شده و احادیث دیگر که خواهد آمد، سازگاری ندارد. ثالثاً از نظر دلالت نیز بر معنایی که حاکی از دوگانگی رفتار دو امام باشد دلالت ندارد.
5. حدیث چهارم: «امام حسن (ع) صاحب هیبت و امام حسین (ع) صاحب جرأت»
حدیث دیگری که از آن نیز بوی دوگانگی و تفاوت دو امام به مشام می رسد، در این زمینه جلب توجه می کند و آن این که پیامبر (ص) دو ویژگی از خودشان را برای هر یک از دو امام، به ارث گذاشتند؛ هیبت، بزرگی و سیادت خود را به امام حسن (ع) اختصاص دادند و جود و بخشش، جرأت و شجاعت خود را به امام حسین (ع) سپردند. بنابراین این حدیث را در منابع روایی سنّی و شیعه جستجو می کنیم:
5-1. نقد و بررسی حدیث در منابع اهل سنّت
«زینبُ بنتُ أبی رافعٍ مولی رسولِ اللّهِ (ص) قالت رأیتُ فاطمةَ بنتَ رسولِ اللّهِ (ص) أتت بإبنَیها إلی النبی (ص) فی شَکواهُ الّتی تُوُفِّی فیها فقلتُ یا رسولَ اللّه هذانِ ابناک فَوَرِّثهُما فَقالَ أمّا حَسَنٌ (ع) فإنَّ له هیبَتی و سُؤدُدی وَ أمّا حُسَینٌ (ع) فإنَّ لَهُ جودی وجُرأتی» (ابن عساکر، 1415ق، 13: 230).
ابن حجر در مورد این روایت می گوید: «أخرَجَهُ بنُ مندةَ مِن رِوایةِ إبراهیمَ بنِ حمزةَ الزبیری عن إبراهیمَ بنِ حَسَنِ بنِ عَلی الرّافعی عن أبیهِ عن جَدَّتِهِ زینبَ» و در مورد ابراهیم رافعی می گوید: إبراهیم ضعیف (ابنحجر عسقلانی، 1412ق، 7: 674). بخاری تعبیر «فیه نَظَرٌ» را به کار می برد و دارقطنی نیز، او را ضعیف قلمداد می کند (ذهبی، 1382ق، 1: 50-49). نکته دیگر این که زینب بنت ابی رافع از پیامبر (ص) درخواست می کند که برای دو فرزندشان، چیزی به ارث بگذارند و این مطلب، در حضور پیامبر (ص) با وجود مادر آن دو فرزند، جای تأمل دارد. البته طبق گزارشاتی که از شیعه نقل خواهیم کرد، درخواست کننده این مسئله، حضرت زهرا (س) است و احتمال تصحیف در فعل «قُلتُ» در روایت یاد شده وجود دارد.
5-2. نقد و بررسی حدیث در منابع شیعی
«حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یحْیی الْعَلَوِی قَالَ حَدَّثَنِی جدِّی قالَ حَدَّثَنَا الزُّبَیرُ بْنُ أَبِی بَکرٍ قَالَ حَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بْنُ حَمْزَه الزُّبَیرِی عَنْ إِبرَاهِیمَ بنِ علِی الرَّافِعِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدَّتِهِ بِنْتِ أَبِی رَافِعٍ قَالَتْ أَتَتْ فَاطِمَه بِنْتُ رَسُولِ اللَّه ص بابْنَیهَا الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ (ع) إِلَی رَسُولِ اللَّهِ (ص) فِی شَکوَاهُ الَّذِی تُوُفِّی فِیهِ فَقَالَتْ یا رَسُولَ اللَّهِ هَذَانِ ابنَاک فوَرِّثْهُمَا شیئاً قَالَ أَمَّا الْحَسَنُ فَإِنَّ لَهُ هَیبَتِی وَ سُؤْدُدِی وَ أَمَّا الْحُسَینُ فَإِنَّ لَهُ جُرْأَتِی وَ جُودِی» (صدوق، 1362ش، 1: 77).
«حدَّثَنَا الْحسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یحْیی الْعَلَوِی قَالَ حَدَّثَنِی جَدِّی قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بنُ جعْفَرٍ قالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ سُلَیمَانَ أَنَّ النَّبِی (ص) قَالَ: أَمَّا الْحسَنُ فأَنْحَلُهُ الْهیبَه وَ الْحِلْمَ وَ أَمَّا الْحُسَینُ فَأَنْحَلُهُ الْجُودَ وَ الرَّحْمَه» (همان)
شیخ صدوق به طریق دیگری نیز این حدیث را نقل می کند: «حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یحْیی الْعَلَوِی قَالَ حَدَّثَنِی جَدِّی قَالَ حدَّثَنِی محَمَّدُ بْنُ عَلِی قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُاللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ حُسَینُ بْنُ علِی بنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی رَافِعٍ قَالَ أَخبَرَنِی أَبی عنْ شَیخٍ مِنَ الْأَنْصَارِ یرْفَعُهُ إِلَی زَینَبَ بِنْتِ ابنِ أَبی رَافِعٍ عَنْ أُمِّهَا قَالَتْ قَالَتْ فَاطِمَه (ع) یا رَسُولَ اللَّهِ (ص) هَذَانِ ابْنَاک فَانْحَلْهُمَا فَقَالَ رَسولُ اللَّه (ص) أَمَّا الْحَسَنُ فَنَحَلْتُهُ هَیبَتِی وَ سؤْدُدِی وَ أَما الْحُسَینُ فنَحَلْتُهُ سخَائِی وَ شجَاعَتِی» (همان، 78-77).
سه حدیث مذکور از طریق حسن بن محمدبن یحیی نقل شده که نجاشی درباره او می گوید: «رَوی عن المجاهیلِ أحادیثَ منکرةً، رأیت أصحابَنا یضَعِّفونَه» (1365ش، 64). غضائری نیز می گوید: «کان کذّابا، یضعُ الحدیثَ مجاهرةً و یدّعی رجالاً غرباءَ لا یعرَفون، و یعتَمِدُ مجاهیلَ لا یذکرون» (1364ق، 1: 54). آیت الله خویی نیز او را ضعیف می داند (1413ق، 6: 143). علامه حلّی قول قوی تر را توقّف در روایات او می داند (1402ق، 215). در مورد صفوان بن سلیمان نیز تعبیر «لَم یذکروهُ» را به کار برده اند (نمازی شاهرودی، 1414ق، 4: 264) و لذا مجهول است.
در حدیث آخر برای امام حسین (ع) به جای «جرأتی» و «جودی» که در حدیث قبلی بود، «سخائی» و «شجاعتی» آمد و طبق حدیثی در معجم اوسط طبرانی به جای «جرأتی»، «حزامتی» آمده است که در این صورت هیچ دوگانگی قابل برداشت نیست: «حدَّثَنا محمدُ بنُ عَلی الصائغِ قال نا خالدُ بنُ یزیدَ العمری قال نا إسحاقُ بنُ عبدِاللهِ بنِ محمدِ بنِ عَلی بنِ حُسَینٍ قال حدَّثَنی عبدُاللّهِ بنِ حسَنِ بنِ حَسَنِ بنِ علی بنِ أبی طالبٍ عن أبی رافعٍ قال جاءت فاطمةُ بنتُ رَسولِ اللّهِ (ص) بِحَسَنٍ وَ حُسَینٍ إلی رَسول اللهِ (ص) فی مرَضِه الّذی قبِضَ فیه فَقالت هذانِ ابناک فَوَرِّثهُما شَیئاً فَقالَ لَها أما حسَنٌ فإنَّ لَه ثباتی و سؤدُدی وَ أمّا حُسَینٌ فَإنَّ لَه حِزامَتی وَ جودی». این روایت را ابی رافع روایت نکرده است مگر به همین سند که خالد بن یزید در آن تفرد دارد (طبرانی، 1415ق، 6: 223-222).
حدیث یاد شده نیز، علاوه بر ضعف سند، با احادیث صحیح دیگر در تعارض اند و لذا غیر قابل قبول اند. طبق گزارش بالا حضرت فاطمه (س) دو فرزندشان را آوردند؛ این یعنی آن ها درحالی که کودک بودند خدمت پیامبر (ص) آمدند و بعید به نظر می رسد که در آن دوران طفولیت، پیامبر (ص) قصد ارث گذاری دو رویکرد متفاوت و دو گونه اندیشه مختلف را به دو فرزندشان داشته باشند. هرچند در همین روایت، داشتن هیبت و سیادت با نداشتن روحیه جنگاوری و قیام در تنافی نیست و نیز داشتن جرأت -شجاعت و رحمت نیز با روحیه صلح طلبی در تعارض نیست و حتی در روایت دومی که شیخ صدوق آورده است، در مورد امام حسین (ع) آمده بود: «فَأَنْحَلُهُ الْجودَ وَ الرَّحمَه»؛ چنان که طبق گزارش طبرانی نیز، به به جای «جرأتی» «حزامتی» آمده بود و در این صورت، سخن از شجاعت و جرأت در میان نیست تا با آنچه به امام حسن (ع) داده شده است در تنافی باشد.
6. رفتار امام حسین (ع) در زمان معاویه
سیره امام حسین (ع) نیز، به فهم این روایات و صحّت و سقم آن ها کمک می کند.
اقدامات امام حسین (ع) بی توجهی به سخنان و اقداماتی بود تا قصد داشت وی را درباره موضع برادرش به مخالفت کشاند. او تا پایان زندگی برادرش، در کنار آن حضرت بود و همانند او در مدینه زیست، حتی پس از شهادت برادر نیز، طی یازده سال، همان موضع را داشت. این سیره نشان می دهد که او هیچ گونه مخالفتی با مسأله صلح نداشته است (جعفریان، 1389 ش، 2: 390). امام حسین (ع) که روزی زیر بار بیعت یزید نرفت، ده سال در حکومت معاویه مانند برادرش امام حسن (ع) به سر برد و هرگز سر به مخالفت علنی برنداشت (طباطبایی، بی تا، 99).
7. قیام های فرزندان امام حسن (ع)
قیام هایی که بعد از امام حسن (ع) و امام حسین (ع) صورت می گیرد نکته دیگری است که می تواند به تحلیل و بررسی بحث حاضر کمک کند. بعد از قیام کربلا و شهادت امام حسین (ع)، عموم قیام های صورت گرفته، از طرف خاندان و فرزندان امام حسن (ع) است. اگر امام حسن (ع) مرد مبارزه نبودند و با سیاست های پدر و برادرشان مخالف بودند، جای آن داشت تا این تفکر در نسل ایشان نیز ادامه می یافت و آن ها نیز همان مسیر صلح را ادامه می دادند؛ ولی خلاف آن ثابت است. در این میان، به قیام محمد نفس زکیه و ابراهیم بن عبدالله اشاره می کنیم:
محمد نوه امام حسن (ع) است و بر زبان مردم افتاده بود که نفس زکیه، همان مهدی است؛ پدرش عبدالله بن حسن» هم در رواج این عقیده کوشش بسیار کرد. او می گفت پسرش محمد همان مهدی موعودی است که پیامبر (ص) مژده اش را داده است (مختار لیثی، 1385ش، 123). او تا آن جا خود را صاحب حق می داند که در جوابِ نامه منصور عباسی به او نامه ای می نویسد و قیام خودش را تشبیه به قیام در برابر فرعون می کند و از منصور می خواهد در اطاعت او درآید و در همین نامه به انتساب خود به پیامبر (ص)، امام علی (ع)، امام حسن و امام حسین (ع) می بالد. این نامه ها ادامه دارد و منصور نیز در رد این که محمد فرزند پیامبر (ص) نیست می نویسد و او نیز به نیای بزرگ خود عباس بن عبدالمطلب و افتخارات او اشاره می کند (نک، همان، 147-149).
محمّد که نوه امام حسن (ع) محسوب می شود، با منتسب دانستن خود به ایشان، سعی در مشروعیت بخشیدن به قیام خود دارد و سعی دارد هدف خود را در راستای همان اهداف پیامبر (ص)، امام علی (ع) و حسنین (ع) تبیین کند و هیچ تفکیکی از این جهت قائل نشده است.
ابراهیم نیز فرزند عبدالله بن حسن بن حسن (ع)؛ از نوادگان امام مجتبی (ع) و دومین فردی است که علیه عباسیان قیام می کند. او در سال 145ق در بصره دست به قیام زد و نیز قیام زید بن علی که جنبش خود را بر سه پایه بنا نهاد که یکی از آن ها این بود که هر فاطمی تبار زاهد و شجاعی که خواهان امامت باشد اطاعتش واجب است؛ خواه از فرزندان حسن (ع) باشد یا فرزندان حسین (ع). (شهرستانی، 1368ق، 1: 349). جارودیه نیز که یکی از شاخه های زیدیه است، از سیاست امام محمدباقر و امام جعفرصادق (ع) اظهار ناخرسندی کرده اند و این ناخرسندی بدان سبب بود که این امامان به رهبری روحانی بسنده کرده و در برابر ربودن خلافت از خاندان علی (ع) به دست امویان و سپس عباسیان، آشکارا قیام و ایستادگی نکردند (نوبختی، 1404ق، 54).
امام صادق (ع) در آن گردهمایی مشهور که در واپسین سال های روزگار امویان برپا شد و بسیاری از بنی هاشم در آن حضور داشتند و با «نفس زکیه» بیعت کردند حضور نداشت؛ بیشتر این هاشمیان از خاندان عباس بن عبدالمطلب و خاندان حسن بن علی (ع) بودند (مختار لیثی، 1385ش، 204). عبدالله بن حسن از عدم همراهی امام صادق (ع) خرسند نشد؛ زیرا ایشان خاندان حسین بن علی (ع) را نمایندگی می کرد و افزون بر آن در روزگار خود سرور همه بنی هاشم بود (ابن عماد، 1406ق، 1: 220).
8. نتیجه گیری
بررسی روایات وارده در موضوع تفاوت خلق و خوی حسنین (ع)، داوری کلّی درباره مجموع این روایات را امری ناکافی دانسته و اظهار نظر واحد در مورد کلّیت آن ها را نادرست می داند؛ یعنی همه گزارش ها، قابل پذیرش نیستند و جعلی دانستن مجموع آن ها نیز صحیح به نظر نمی رسد؛ بلکه باید در این بین تفکیک قائل شد و آن هایی را که از نظر سند و متن، قابل قبول نیستند به کناری نهاده و در نشان دادن معنای صحیح برای برخی بکوشیم. البته روایت درست و صحیحی که دلالت صریح بر تفاوت حسنین (ع) داشته باشد و به وسیله آن ها اختلاف بین دو امام اثبات شود وجود ندارد.
در تحقیق حاضر به 4 روایت اصلی و روایات دیگری که به نوعی با آن ها در ارتباط است و در یک خانواده حدیثی قرار می گیرد پرداختیم و نتیجه آن شد که:
1. «روایت حسنٌ منّی و حسینٌ من علی» از آن جا که سند درستی ندارد و از نظر متن هم با روایات قوی تر دیگری در تعارض است، نمی تواند صحیح باشد.
2. روایات شباهت، بیشتر در کتب اهل سنت آمده است و چندان در روایات شیعه جایگاهی ندارد؛ روایت «بأبی شبیهٌ بالنبی لیس شبیهٌ بعَلی» علاوه بر ضعف سند، خلاف آن در روایات شیعی وجود دارد. البته در بهترین حالت، می توان آن ها را توجیه کرده و بر شباهت ظاهری حمل کنیم؛ چنان چه توجیهاتی از عالمان اهل سنّت نیز در این زمینه آمد.
3. روایت «وَدِدْت أَن لِسَانَک لِی وَ قَلْبِی لَک» با توجه به بررسی صورت گرفته؛ اولاً در منابع اولیه و نخستین وجود ندارد و ثانیاً از نظر دلالت نیز بر معنایی که دوگانگی رفتار دو امام از آن برداشت شود دلالت نمی کند و فراتر از آن با برخی احادیث صحیح یاد شده سازگاری ندارد.
4. حدیث «أَما الْحسَنُ فَإِنَّ لَهُ هَیبَتِی وَ سُؤْدُدِی وَ أَمَّا الْحُسَینُ فَإِنَّ لَهُ جُرْأَتِی وَ جُودِی» نیز، علاوه بر ضعف سند؛ با احادیث صحیح دیگر در تعارض است و لذا مورد قبول نیست. اگرچه داشتن هیبت و سیادت با نداشتن روحیه جنگاوری و قیام در تنافی نیست و نیز داشتن جرأت-شجاعت و رحمت نیز با روحیه صلح طلبی در تعارض نیست.
نکته آخر این که عموم قیام هایی که بعد از دو امام، شکل گرفته است، توسط فرزندان و نوادگان امام حسن (ع) بوده و سیره ایشان، مورد استناد آن ها قرار گرفته است. بنابراین اگر ایشان، فقط صاحب روحیه صلح طلبی بودند و به قیام و مبارزه اعتقاد نداشتند، این روحیه باید به نسل ایشان هم سرایت می کرد و آن ها نیز، دست به قیام نمی زدند؛ ولی واقعیت، خلاف آن را اثبات می کند.
منابع
ابن أبی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، قم، مکتبه آیه الله مرعشی نجفی، 1404ق.
ابن ابی حاتم رازی، عبدالرحمن بن محمد، الجرح و التعدیل، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1271ق.
ابن اثیر، أبوالحسن علی بن أبی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، 1415 ق.
ابن جوزی، أبوالفرج عبدالرحمن بن علی، کشف المشکل من حدیث الصحیحین، ریاض، دار الوطن، بی تا.
ابن حجر عسقلانی، احمدبن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412ق.
_____________________، تقریب التهذیب، سوریه، دارالرشید، 1406 ق.
_____________________، تهذیب التهذیب، بیروت، دارالفکر، 1404ق.
_____________________، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، بیروت، دار المعرفه، 1379ق.
ابن شعبه حرّانی، حسن بن علی، تحف العقول، قم، جامعه مدرسین، چاپ چهارم، 1404ق.
ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب (ع)، قم، علّامه، 1379ش.
ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، بیروت، دارالفکر، 1415ق.
________________، ترجمه الإمام الحسین علیه السلام، بی جا، بی نا، بی تا.
ابن عماد، ابوالفلاح، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، بیروت، دار ابن کثیر، 1406ق.
ابونعیم اصفهانی، معرفه الصحابه، ریاض، دارالوطن، 1419ق.
احمدبن حنبل، المسند، تحقیق شعیب الأرنؤوط، بیروت، مؤسسه الرساله، 1421ق.
احمدی ندوشن، محمدرضا و زمانی، محمدحسن، «بررسی انتقادی دیدگاه خاورشناسان درباره سیره حکومتی امام حسن مجتبی (ع)»، فصلنامه تاریخ اسلام، 1394ش، شماره64، صص43-67.
اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، تبریز، بنی هاشمی، 1419 ق.
بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، بیروت، دار ابن کثیر، 1423ق.
بغوی شافعی، ابومحمد، شرح السنه، بیروت، مکتب اسلامی، چاپ سوم، 1403ق.
پاکتچی، احمد و همکاران، مدخل حسن (ع) امام، دائره المعارف بزرگ اسلامی، جلد 20، ایران، انتشارات مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، 1367ش.
ترمذی، محمد بن عیسی، السنن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی تا.
_______________، الشمائل المحمدیه، بیروت، مؤسسه الکتب الثقافیه، 1412ق.
جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، قم، دلیل ما، چاپ هشتم، 1389ش.
حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1411ق.
حلّی، محمد بن یوسف، رجال العلامه الحلی، قم، شریف رضی، چاپ دوم، 1402ق.
خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، بی جا، 1413ق.
ذهبی، محمدبن احمد، سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسه الرساله، بی تا.
______________، الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته، جده، دارالقبله للثقافه الإسلامیه، 1413ق.
______________، میزان الاعتدال، بیروت، دار المعرفه، 1382 ق.
سجستانی، ابوداود، السنن، بیروت، دار الکتاب العربی، بی تا.
سیدرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، قم، هجرت، 1404ق.
سیوطی، جلال الدین، التوشیح، ریاض، مکتبه الرشد، 1419ق.
شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، قاهره، چاپ محمدبن فتح الله بدران، 1368ق.
صدوق، محمد بن علی، الخصال، قم، جامعه مدسین، 1362ش.
طباطبایی، سید محمدحسین، شیعه در اسلام، بی جا، بی نا، بی تا.
طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، موصل، مکتبه العلوم والحکم، چاپ دوم، 1404ق.
________________، المعجم الاوسط، قاهره، دارالحرمین، 1415ق.
طبری، ابوالعباس، الریاض النضره فی مناقب العشره، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، بی تا.
طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم والرسل و الملوک، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1407ق.
عسکری، سیدمرتضی، نقش ائمه (ع) در إحیای دین، قم، نینوا، چاپ چهارم، 1392ش.
غزالی، ابوحامد، إحیاء علوم الدین، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.
غضائری، احمد بن حسین، رجال ابن الغضائری، قم، مؤسسه اسماعیلیان، 1364ق.
مادلونگ، ویلفرد، جانشینی حضرت محمد، مشهد، آستان قدس رضوی، 1385ش.
متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت، مؤسسه الرساله، چاپ پنجم، 1401ق.
مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
مختار لیثی، سمیره، مبارزات شیعیان در دوره نخست خلافت عباسیان، مشهد، به نشر، 1385ش.
مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیرالمؤمنین (ع)، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1383ش.
نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1365ش.
نسائی، احمد بن شعیب، الخصائص، بیروت، دار الکتاب العربی، بی تا.
نعمانی، ابن أبی زینب، الغیبه، تهران، صدوق، 1397ق.
نمازی شاهرودی، علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، تهران، فرزند مؤلف، 1414ق.
نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، بیروت، دارالأضواء، 1404ق.
پی نوشت ها:
[1] «حدّثنا محمدُ بنُ اسماعیلَ حدّثنا ابو نعیمٍ حدّثنا المسعودی عن عثمانَ بنِ مسلمِ بنِ هرمزَ عن نافعِ بنِ جبیرِ بنِ مطعمٍ عن علی بنِ أبی طالبٍ رَضِی اللهُ عنه قال لم یکن النبی بالطویلِ و لا بالقصیرِ شَثنُ الکفّینِ والقدمینِ ضخمُ الرأس ضخمُ الکرادیسِ طویلُ المَسرُبَةِ إذا مشی تکفّأ تکفؤاً کأنما ینحَطُّ من صَبَبٍ لَم أرَ قبلَه و لا بعدَه مثلَه» (ترمذی، 1412ق، 31).
[2] «الجوابُ أن یحملَ المنفی علی عمومِ الشّبهِ، و المثبتُ أصلُهُ أو مُعظمُهُ» (ابن حجر عسقلانی، 1379ق، 7: 96؛ سیوطی، 1419ق، 6: 2374).