مقدمه
در چارچوب بررسی سیاست خارجی امریکا و عوامل مؤثر بر آن، مقوله «گروه های لابی» همواره مورد توجه خاص بوده است. در واقع، زمینه های قانونی، فرهنگی و سیاسی مؤثر بر مقوله «لابی گری» که در بستر تاریخی امریکا نهادینه شده، موجبات بالندگی و نفوذ این طیف را در صحنه های داخلی و خارجی تصمیم سازی این کشور فراهم آورده است. در میان لابی های مؤثر بر رفتار خارجی ایالات متحده، طیف مدافع اسرائیل یا آرمان صهیونیسم، بیش از دیگران مورد توجه تحلیلگران قرار گرفته است. تحلیل ها و برداشت های گوناگونی که در حمایت و جانبداری یا نقد و انتقادگرایی از الگوی نقش آفرینی این لابی در عرصه تصمیم سازی خارجی امریکا، به ویژه در حوزه خاورمیانه بیان شده، در مواردی به مقدمه ای برای تولید ادبیات بیشتر در این زمینه، به خصوص تشریح الگوی تعامل میان واشنگتن و تل آویو تبدیل شده است. به کلام دیگر، هر نوع کوشش علمی برای آشنایی با اصول حاکم بر الگوی رفتاری لابی مدافع یهود در امریکا، لاجرم پژوهشگر را با معادله ای سه بعدی مواجه می سازد که در کنار امریکا و اسرائیل، لابی مذکور در بعد سوم آن معنا می یابد.
کتاب قدرت اسرائیل در امریکا از آثاری است که بر مبنای نگرشی انتقادی، به بررسی حوزه های تأثیرگذاری رژیم اسرائیل در عرصه های گوناگون تصمیم سازی خاورمیانه ای امریکا در سال های اخیر پرداخته است.[1] جهت گیری اصلی این تحقیق نیز حول سه محور است:
1- تشریح نقش سیاست مداران وابسته به اسرائیل، به ویژه طیف نومحافظه کار، در شکل دهی به سیاست های مطلوب این رژیم در دستگاه دیپلماسی امریکا، مانند ترویج خشونت گرایی نظام مند در عراق.
2- بررسی میزان اثربخشی لابی مدافع اسرائیل و صهیونیسم در جریان تصمیم سازی خاورمیانه ای امریکا، مانند تحریک رهبران امریکا برای تهاجم نظامی به ایران.
3- واکاوی نقش اسرائیل در شکل گیری جریان های تروریستی، مانند ترور رفیق حریری، یا حرکت های ضداسلامی، چون انتشار کاریکاتورهای موهن علیه مقدسات اسلامی در دانمارک.
ناگفته نماند نویسنده در کنار محورهای پیش گفته، برخورد نقادانه با برخی شخصیت های دانشگاهی امریکایی چون نوام چامسکی را که تمایلی به ابراز مخالفت یا ضدیت با لابی مدافع اسرائیل در این کشور ندارند، مورد توجه قرار داده است.
سازماندهی کتاب بر مبنای چهار بخش و چهارده فصل طراحی شده است. اولین بخش با عنوان «قدرت صهیونیسم در امریکا»، هشت فصل را دربرمی گیرد. فصل اول با نام «نقش لابی یهودیان در جنگ علیه عراق»، درصدد واکاوی نقش لابی یهود در جریان تصمیم سازی امریکا برای تهاجم نظامی به عراق در سال 2003 است. در این فصل ضمن توجه به اسناد رسمی و بین المللی و اعترافات مقامات اطلاعاتی و سیاسی این دولت به ویژه بوش در خصوص عدم وجود ارتباط میان عراق و سلاح های کشتارجمعی، از وجود دو مجرای رسمی (متخصصان نظامی و غیرنظامی پنتاگون و وزارت امور خارجه) و غیررسمی (متنفذان سیاسی درون پنتاگون) سخن گفته می شود که در ارتباط با مدارک مربوط به وجود رابطة صدام با تسلیحات مذکور مورد توجه قرار گرفته اند. در این ارتباط، دفتر طرح های ویژه و مدیران آن (فیث و ولفوویتز) که ایدئولوژی محافظه کارانه و تمایلات جنگ طلبانه و مدافع اسرائیل دارند، مسئول اصلی ارائه مدارک ساختگی مربوط به رابطة پیش گفته معرفی می شوند. جالب است که پافشاری صهیونیست های محافظه کار متنفذ در دولت بوش مبنی بر برخورداری رژیم بعثی از تسلیحات کشتارجمعی، کاملاً در تضاد با گزارش های جاسوسی موساد قرار داشته و سازمان سیا نیز در این زمینه با تردیدهای گسترده ای مواجه بوده است. در همین راستا، نویسنده نقش و سهم لابی طرفدار اسرائیل در امریکا را حتی فراتر از اراده و میل شرکت های بزرگ نفتی در این کشور می داند و تأکید می کند که شرکت های مذکور از تهاجم به عراق (و ایران) حمایت نکردند. به این ترتیب، وضعیت پس از یازدهم سپتامبر را باید فرصتی منحصر به فرد برای لابی مذکور دانست که به کمک آن از ابزارها و شیوه های متنوعی چون «دکترین نبرد پیش دستانه علیه دشمنان اسرائیل» و «سندسازی علیه کشورهای عربی بر محور حمایت مالی آنان به نفع تروریسم»، برای پیشبرد منافع رژیم صهیونیستی بهره می برند. اما در این چارچوب، وضعیت تخدیرکننده ای مانند تلفات نیروهای امریکایی در عراق و هزینه های گستردة آن نیز توجه لابی یهود را جلب نمی کند. ناگفته نماند اخیراً دو گروه اصلی منتقد یعنی مردم و روشن فکران درصدد ریشه یابی محرک های اصلی رفتار نظامی ایالات متحده در قبال عراق برآمدند که البته این جریان تحت تأثیر نفوذ یهودیان مدافع اسرائیل، به افشای چگونگی تأثیرگذاری این لابی در روند شکل گیری سیاست معطوف به این تهاجم نینجامید.
دومین فصل کتاب با نام «حلقة امریکا، عراق، اسرائیل و صهیونیسم» با بررسی رابطة اسرائیل با منافع حاصل از جنگ عراق آغاز می شود. به زعم نویسنده، بهره بردار و ذی نفع اصلی این وضعیت، تنها رژیم صهیونیستی است؛ زیرا با تحریک امریکا برای حذف رژیم صدام، موفق شد سرسخت ترین دشمن عربی خود را نابود کند. (این جریان ممکن بود درباره ایران و سوریه نیز تکرار شود.) افزون بر آن، باید از چشم داشت تل آویو به نفت عراق سخن گفت که ممکن است بر کاهش میزان وابستگی این رژیم به نفت روسیه تأثیر بسیار مهمی بگذارد. موضوع دیگر این فصل چگونگی رابطه میان واشنگتن و تل آویو است. نویسنده سعی کرده است از رهگذر آمار و ارقام مربوط به کمک های امریکا به این رژیم، فرضیة معطوف به نفوذ هژمونیک اسرائیل در این کشور را اثبات کند. در این چارچوب تحلیلی، از چهار منبع یعنی حامیان یهودی ثروتمند، کنگره و ریاست جمهوری، رسانه های گروهی و رؤسای اتحادیه های بازرگانی به عنوان مدافعان حمایت اقتصادی، ایدئولوژیک و سیاسی از اقتصاد کاملاً وابسته اسرائیل نام برده می شود.
«مشارکت در نسل کشی»، عنوان بحثی دیگری است که به حمایت مقامات سیاسی و برخی نهادهای اقتصادی امریکا از تل آویو در جریان تخریب کامل منطقه جنین (2003) اشاره دارد. این حمایت حتی در سازمان ملل نیز مشهود بود. در ادامه بحث «سیمای قدرت صهیونیسم» به عنوان شبکه پیچیده ای از گروه های رسمی و غیررسمی به هم مرتبط در مقیاس بین المللی، ملی، منطقه ای و محلی مورد توجه قرار می گیرد که به طور مستقیم و نظام مند تحت امر دولت اسرائیل، قدرتمندان و سیاست گذاران کلیدی آن است. این بحث به مقدمه ای برای تشریح الگوی تأثیربخشی ولفوویتز بر سیاست خارجی امریکا تبدیل می شود. این الگو از سال 1992 در پی تعبیه مقوله هایی چون جنگ دائم، اقدامات یکجانبه، جنگ های پیش دستانه و فتح استعماری کشورها در رفتار خارجی این دولت برآمده است. بر این مبنا، چگونگی تأثیرگذاری طیف مدافع منافع صهیونیسم در روند طراحی و اجرای استراتژی کلان ایالات متحده در دوران بوش پدر و کلینتون مورد توجه قرار می گیرد. این جریان سرانجام به اعمال سیاست تغییر رژیم علیه صدام در سال 2003 و تداوم روند حمایت امریکا از سیاست های شارون علیه مردم فلسطین به ویژه توسعه شهرک های یهودی نشین انجامید. به زعم نویسنده، صرف نظر از این جریان حمایتی کاخ سفید از اسرائیل که به شدت از نفوذ لابی مدافع صهیونیسم در ارکان تقنینی و اجرایی امریکا تأثیر پذیرفته است، طرح هرگونه دیدگاه یا نگاه انتقادی از آن، با مخالفت و سانسور شدید نشریات و سازمان های حامی اسرائیل مواجه می شود. این روند تا آنجا پیش رفته است که در واشنگتن و پاریس قوانینی در دست تدوین است که مطابق آن، گرایش های ضدصهیونیستی هم پایه «یهودستیزی» تلقی و اظهار خشم آزادانه از قساوت های اسرائیل و هرگونه انتقاد به تسلط لابی صهیونیسم بر سیاست های خاورمیانه ای امریکا به عنوان جرمی نفرت انگیز شناخته می شود. نکات پیش گفته نقض صریح حقوق اساسی مردم این کشور، به ویژه حق آزادی بیان توسط لابی طرفدار اسرائیل تلقی شده است.
سومین فصل با عنوان «قضیه لوئیس لیبی اسکوتر و درگیری در داخل»، به بررسی شهادت دروغ لیبی در دادگاه علیه والری پلیم (مأمور مخفی سازمان سیا) و همسر جوزف ویلسون (دیپلمات بازنشسته سرویس خارجی امریکا) می پردازد. ایروینگ لوئیس لیبی از همفکران و همراهان نومحافظه کارانی چون ولفوویتز و کریستول است و از نظر گرایش سیاسی نیز به طیف مدافعان جنگ با عراق و مرتبط با حزب لیکود وابسته است. وی به جرم جاسوسی برای دولت اسرائیل (همراه دو نفر از رهبران ایپک) توسط دادستانی فدرال دستگیر شد. این امر بر وجود نوعی کشمکش شدید داخلی میان صهیونیست های محافظه کار و رهبران سنتی نهادهای مهم برای به دست گرفتن کنترل امریکا دلالت داشت؛ همانند جریان مک کارتیسم در دهه 1950 که دامنه موج پاکسازی را تا سطح وزارت خانه های امور خارجه و دفاع گسترش داد و همین امر هم باعث توقف آن شد. مهم ترین بعد قضیه دستگیری و محاکمه لیبی، به شهادت دروغ وی علیه هویت خانم پلیم باز می گردد که نوعی انتقام گیری صهیونیست های محافظه کار از همسر وی (جوزف ویلسون) تلقی شده است؛ زیرا وی (ویلسون) با انتشار مقاله ای در نیویورک تایمز در تاریخ 6 ژوئیه 2003 (چهار ماه بعد از حمله به عراق)، از دروغ پردازی بوش درباره خرید اورانیوم توسط صدام از کشور افریقایی نیجر در اواخر دهه 1990، پرده برداشته بود.
«سیمور هرش و حلقه مفقوده صهیونیسم اسرائیل» عنوان چهارمین فصل کتاب است. همان گونه که از نام این فصل برمی آید، موضوع بحث گزارش های هرش در روزنامه نیویورکر (می 2004، ژوئن 2004 و می 2006) درباره شکنجه در عراق است. با اینکه تمرکز این گزارش ها به طور عمده بر شخص رامسفلد (وزیر دفاع وقت) بود، از نقش صهیونیست هایی چون ولفوویتز، فیث و کارشناسان اسرائیلی در آموزش تکنیک های بازجویی سخنی به میان نیامد. از دید جیمز پتراس، این حرکت هرش را باید در راستای مساعی صهیونیست ها و متنفذان سیاسی وابسته به آنان در نظام سیاسی امریکا دانست که همواره درصدد معرفی اعراب و مسلمانان به عنوان انسان هایی وحشی بوده اند تا از این طریق، خشونت مداوم اسرائیل علیه آنان را توجیه کنند. به این ترتیب، هرش در گزارش های خود از بافت سیاسی موجود در پنتاگون و خاورمیانه برای استفاده سیستمیک از شکنجه سخن به میان نمی آورد و صرفاً می کوشد از طریق این نوع افشاگری بی پایه و فاقد مدارک علمی، چشم انداز امریکا را در جنگ علیه تروریسم از قضاوت های غلط مصون بدارد.
در فصل پنجم با عنوان «دادگاهی جاسوسی؛ بمبی سیاسی»، از وجود صدها جاسوس، عامل نفوذی و مخبر در دستگاه های دولتی و اطلاعاتی امریکا سخن می گوید که در طول بیش از سه دهه به کمک و رهبری موساد به نفع منافع اسرائیل فعالیت داشته اند و در عین حال، از طریق حمایت مالی لابی صهیونیسم از منتقدان سیاسی دو حزب دموکرات و جمهوری خواه، از مصونیت لازم برخوردار بوده اند. در این ارتباط، نویسنده به وجود منابعی اشاره می کند که از آگاهی و اطلاع دستگاه جاسوسی اسرائیل به وقوع حادثه یازدهم سپتامبر پرده برمی دارد. در همین راستا، توضیحات مبسوطی در خصوص تأثیر جاسوسان و ذی نفوذان طرفدار صهیونیسم در ترغیب امریکا به حمله به عراق بیان می شود. بخش پایانی این فصل به نقش دو تن از رهبران ایپک (روزن و ایسمن) و یکی از تحلیلگران مشهور پنتاگون (لاری فرانکلین) در خصوص ارسال اسناد رسمی مربوط به سیاست کاخ سفید برای حمله به ایران، به سفارت اسرائیل (در واشنگتن) توجه شده است. روند بررسی و تحقیق پرونده توسط اف ب آی در سال 2005، به عنوان ضربه ای مستقیم به دستورالعمل تجویزی اسرائیل ایپک برای جنگ علیه ایران معرفی شده است.
«کاخ وحشت: شکنجه، ترور و نسل کشی» عنوان ششمین فصل کتاب است که با طرح نگرشی نقادانه به رفتار امپریالیستی امریکا به ویژه از دهه 1960 آغاز می شود. بارزترین جلوه این گونه رفتارها حمایت از رژیم های دست نشانده در امریکای لاتین و قتل عام چند صد هزار نفر در این منطقه بوده است.
نویسنده الگوی تحلیلی خود را در این زمینه به سایر مناطق یعنی آسیا و افریقا نیز تعمیم می دهد. از دید وی، تهاجم به عراق در سال 2003 را باید آخرین نمونه گسترش قدرت امپریالیستی ایالات متحده تلقی کرد که ویژگی خاص آن «بهره گیری از تکنیک های خشونت آمیز و شکنجه» است. از این رو، تأکید می شود حمایت از شکنجه، از وجوه اشتراک نظر میان سیاست مداران و دانشگاهیان امریکایی مدافع منافع اسرائیل و همتایان اسرائیلی آنهاست. در ادامه بحث، سیاست های تروریستی امریکا برای تخریب زیرساخت های نظامی و غیرنظامی عراق، به ویژه موارد مربوط به حذف فیزیکی نخبگان این سرزمین مورد توجه قرار می گیرد.
هفتمین فصل کتاب «راه حل نهایی اسرائیل: حمله به غزه» نام دارد که به تهاجم نظامی گسترده این رژیم در ژوئن 2006 به نوار غزه با هدف نابودی رهبری فلسطینی ها می پردازد. نکته مهم اینکه هم زمان با وقوع این پاکسازی قومی، دولت اسرائیل و لابی مدافع آن در امریکا درصدد برآمدند در جریان کمک های ارسالی به دولت منتخب فلسطین مانع تراشی کنند؛ در حالی که براثر محدودیت های شدیدی که تل آویو علیه مردم این منطقه اعمال می کرد، مشکلات اقتصادی و بهداشتی زیادی گریبانگیر آنان شده بود. در ادامه، نویسنده مطرح می کند که این حرکت تروریستی، زمینه های نابودی نهایی شش افسانه درباره اسرائیل و لابی صهیونیسم را فراهم آورد: اسرائیل و دموکراسی؛ اسرائیل و صلح، اسرائیل و امکان پذیری راه حل دو کشوری؛ اسرائیل و تروریسم؛ لابی یهودیان: موضوعی محوری و سرانجام، پیشینه اسرائیل در تبادل اسرا. آخرین مبحث این فصل به نقش تبلیغات و رسانه های جمعی مانند واشنگتن پست و نیویورک تایمز در ایجاد فضای خبری و روانی لازم برای توجیه رفتار اسرائیل و لوث کردن مواضع انقلابی حماس اشاره دارد.
«سگ هار به لبنان حمله ور می شود»، عنوان فصل هشتم کتاب است که نبرد ارتش اسرائیل با نیروهای حزب الله لبنان در سال 2006 را مد نظر دارد. در این فصل نویسنده با اتکا به برخی اسناد و قراین، تهاجم نظامی رژیم صهیونیستی به بیروت را طرحی از پیش طراحی شده معرفی می کند که سابقه آن به حدود یک سال قبل از آن برمی گردد. در این ارتباط به نقش لابی صهیونیسم در اعمال فشار به کاخ سفید و کنگره امریکا برای زمینه سازی خلع سلاح و نابودی حزب الله اشاره می شود که لازمه آن «تغییر الگوی توازن قوا در صحنه داخلی لبنان از طریق خروج سوریه از این منطقه» بود. بر این اساس، ترور رفیق حریری و نسبت دادن آن به دمشق کاملاً توجیه پذیر است. در همین زمینه، به فرصت های حاصل از این تهاجم نظامی برای اسرائیل و امریکا توجه شده است که دست کم چهار مورد را شامل می شود: منزوی ساختن ایران و سوریه و یافتن بهانه برای حمله به این دو کشور به علت حمایت از لبنان، منحرف شدن افکار عمومی از سیاست های خشونت بار امریکا در عراق، توفیق بوش برای جلب نفوذ رسانه ای لابی صهیونیسم در حمایت از اشغال عراق و در نهایت، جلب حمایت مالی ثروتمندان یهودی امریکا از جمهوری خواهان و دموکرات ها از طریق ارسال تسلیحات کشتارجمعی مانند بمب های پنج تنی به اسرائیل برای بمباران لبنان.
دومین بخش کتاب با عنوان «اسرائیل و جنگ خاورمیانه»، مشتمل بر فصل های نهم و دهم است. «جنگ اسرائیل با ایران؛ حریق خانمان سوز خاورمیانه در ایران» عنوانی است که برای فصل نهم انتخاب شده است. از دید نویسنده، در طول چند سال اخیر تبلیغات جنجالی و گسترده همراه با ادعاهای مقامات اسرائیلی در خصوص حمله نظامی به ایران بی سابقه بوده است تا آنجا که به زعم وی، بحث اصلی میان نخبگان سیاسی رژیم صهیونیستی پیش از امکان حمله، بر محور مکان آن و برنامه ریزی نظامی مورد نیاز تمرکز یافت. در حالی که اکثریت مردم اسرائیل با این سیاست موافق نیستند. مبحث «اختلاف نظرهای امریکا و اسرائیل بر سر جنگ علیه ایران» که در ادامه موضوع قبلی مطرح می شود، به بحث های درون دولتی امریکا و حتی میان مردم و نهادهای دولتی این کشور درباره سیاست جنگی اسرائیل علیه تهران می پردازد. در این زمینه، مواضع نشریات وابسته به لابی مدافع صهیونیسم (مانند فوروارد) برای تحریک مقامات کاخ سفید به همراهی با تل آویو جالب توجه است. این حرکت از پیشینه ای ده ساله برخوردار است و هم چنان ادامه دارد. فراز نهایی فصل به دروغ پردازی های دستگاه اطلاعاتی اسرائیل در خصوص تهدید هسته ای ایران اختصاص یافته است.
«کاریکاتورها در سیاست خاورمیانه» عنوان دهمین فصل کتاب است. در این بخش برای تشریح انگیزه های تل آویو از حمایت و مساعدت به ترویج کاریکاتورهای موهن علیه مقدسات اسلامی، به مجموعه ای از متغیرها و مؤلفه های مؤثر اشاره می شود که در این میان، کشاندن جامعه بین الملل به سوی حمایت از اسرائیل، منزوی ساختن همراه با تحریم اقتصادی ایران تا حمله نظامی به آن و زمینه سازی برای رویارویی جهان اسلام و عرب با جهان غرب، مورد توجه قرار می گیرد. نویسنده در خصوص انتخاب دانمارک به عنوان نقطه آغاز حرکت مذکور، به سابقه همکاری میان دستگاه جاسوسی این کشور با موساد اشاره می کند.
«کارشناسان تروریسم یا کارشناسان تروریست؟»، عنوان سومین بخش کتاب است که مشتمل بر فصل های یازدهم و دوازدهم است. در یازدهمین فصل کتاب که «کارشناسان تروریسم: نگاهی به آینده» نام دارد، تأکید می شود که بیشتر دیدگاه های کارشناسان درباره مسأله تروریسم و خطرهای ناشی از آن، به طور عمده تحت تأثیر ملاحظه های ایدئولوژیک قرار دارد یا «ادراک روان شناسانه» را به عنوان مبنای تحلیل خود برگزیده اند؛ در حالی که در مسیر واکاوی این موضوع و ریشه های آن، باید از خشونت های سیستماتیک و فراگیر غرب و اسرائیل علیه گروه های خاص سخن گفت. با این وصف، نویسنده می کوشد از طریق طرح دلایلی خاص، به برخی تحلیل هایی پاسخ دهد که محافل دانشگاهی امریکا برای تشریح ریشه های حرکت تروریستی در جهان اسلام مطرح کرده اند.
مبحث «حملات انتحاری» عنوان دوازدهمین فصل کتاب است که در چارچوب آن، به سیاست امریکا در زمینه «نامقدس شمردن» حرکت های انتحاری توجه شده است، در حالی که براساس فرهنگ اسلامی، این حرکت ها کاملاً اخلاقی و مقدس هستند. نویسنده این نگرش دولت بوش را در راستای مساعی وی و همکارانش برای بازتعریف نظام ارزشی معطوف به جنگ (جنگ تمام عیار) مورد توجه قرار می دهد که تفسیری هنجارگرا به رفتارهای خشونت آمیز نیروهای امریکایی در مناطق مختلف است که در عین حال، از هر نوع محدودیت قانونی، اخلاقی و جغرافیایی رهاست. افزون بر آن، تأکید می شود در طرح دکترین جنگ تمام عیار از رفتار و دکترین اسرائیل در مراحل اشغال استعماری فلسطین الگوبرداری شده است، در حالی که این تجربه تاریخی دستاوردی جز تحقیر و توهین همه جانبه فلسطینیان و سایر جوامع اسلامی به همراه نداشته است. به این ترتیب، حملات انتحاری مبارزان مسلمان را باید نوعی «خشم مبتنی بر معنویت» تلقی کرد که برای پاسخ به هتک حرمت و توهین های گسترده به مقدسات اسلامی و ملی به کار می رود.
«بحث ها» عنوان چهارمین و آخرین بخش کتاب است که فصل های سیزدهم و چهاردهم را شامل می شود. بررسی الگوی فکری چامسکی، منتقد نامی سیاست خارجی امریکا، محور مبحث فصل سیزدهم است. نویسنده، چامسکی را متفکری می داند که در چارچوب نگرش انتقادی خود به رفتار امپریالیستی دولت متبوعش، هیچ گاه به لابی مدافع اسرائیل و چگونگی تأثیرگذاری آن بر سیاست خاورمیانه ای امریکا توجه نکرده و حتی در اغلب موارد با ماشین تبلیغاتی لابی مذکور همراه بوده است. برای اثبات این مدعا، نویسنده به هشت محور اشاره می کند که چامسکی همواره به آنها توجه دارد. در ادامه، به پانزده فرضیه درباره این متفکر (چامسکی) اشاره می شود که درصدد واکاوی ریشه های نگرش خاص وی به لابی مدافع صهیونیسم است.
آخرین فصل کتاب (فصل چهاردهم) با عنوان «مقابله با صهیونیسم و اصلاح سیاست خاورمیانه ای امریکا» نگرش این دولت بر محور تهاجم به عراق را از جمله رفتارهای نابخردانه ای تفسیر می کند که همواره با پرسش های خاصی مواجه خواهد بود که پاسخ دهی به آنها از طریق تحقیقی گسترده امکان پذیر است. به باور نویسنده، سه طیف می توانند چنین تحقیقی را انجام دهند:
اول، طرفداران امپریالیسم که نقش اسرائیل و لابی مدافع آن را در سیاست خاورمیانه ای امریکا یکی از دلایل اصلی انزوای این دولت و دوری آن از متحدان اروپایی اش قلمداد می کنند، لذا درصدد افشاگری این رابطه برمی آیند.
دوم، مقامات نظامی و جاسوسی حرفه ای امریکا که اثبات چگونگی تأثیرگذاری صهیونیست ها بر جریان تصمیم سازی معطوف به عراق را مد نظر دارند، چون این تأثیر باعث شد تحلیل ها و توصیه های کارشناسان مبنی بر نافرجام بودن این تهاجم و پیامدهای ویران کننده آن خنثی شود. در چارچوب این نگرش، زمینه سازی برای تحقق آرمان اسرائیل مبنی بر «تسلط بر منطقه»، مهم ترین انگیزه ای است که واشنگتن را به سوی این سیاست تهاجمی سوق داد.
سوم، گرایش چپ یا ترقی خواه که تمرکز آنان باید بر مسأله قدرت صهیونیسم و نقش آن در وضعیت جنگ و صلح در خاورمیانه و سایر مناطق دنیا باشد. به اعتقاد این افراد، قدرت صهیونیسم موجبات پایمال شدن حقوق دموکراتیک شهروندان امریکایی را در تدوین سیاست خارجی فراهم آورده است. افزون بر آن، «نگرش امریکا به جامعه بین الملل» مورد اهتمام نقادانه این طیف خواهد بود، زیرا معتقدند که این نگرش از دیدگاه «همه دشمن پندار و خودخواهانه» رهبران اسرائیل نشأت گرفته است.
از دید نویسنده، تحقیقات واقعی درباره سیاست خارجی نومحافظه کارانه دولت کنونی امریکا، باید به سوی بررسی «دموکراسی سازی» هدایت شود تا از این طریق جنایات گسترده مقامات این دولت آشکار گردد. در ادامه، وی از شیوه های مورد نظر لابی صهیونیسم برای سرکوب مخالفان سخن می گوید که «تاکتیک برچسب زدن» یا «تلفیق قربانیان هولوکاست با تروریست های دولتی اسرائیل و مدافعان روشن فکر و حامیان آن در میان صهیونیست های امریکایی» از جمله این موارد است.
سطرهای پایانی کتاب به ضرورت مقابله با توسعه طلبی اسرائیل و امکان بهره گیری از توانمندی های گسترده موجود در اقصی نقاط جهان برای رویارویی با این تهدید اختصاص یافته است. در این میان، واکنش مردم امریکا در برابر تهدید حاصل از نفوذ لابی مدافع اسرائیل در جریان تصمیم گیری کشورشان، به عنوان مقدمه ای برای شکل گیری جمهوری دموکراتیک واقعی در این سرزمین تلقی شده است.
در نقد علمی کتاب می توان به نکته های زیر توجه کرد:
اول، تشریح اصول و اهداف ناظر بر الگوی رفتاری لابی مدافع اسرائیل در امریکا از مباحثی است که به طور منظم و منسجم در قالب فصلی مشخص مورد توجه قرار نگرفته است. به همین علت، اشارات مکرر نویسنده در فصل های مختلف به رد پای این لابی در تصمیم گیری های جاری در سیاست خاورمیانه ای ایالات متحده بدون توجه به موضوع مذکور، فضای تحلیلی کتاب را با مشکل عدم فراگیری و فقدان جامعیت لازم مواجه می کند.
دوم، عدم تمرکز مباحث تحلیلی بر موضوعی خاص و تکرار نکات مورد نظر در فصل های متفاوت، موضوع دیگری است که موجب بروز نوعی عدم انسجام و هم پیوندی در کتاب شده است.
برای مثال، توجه به نقش تعیین کننده طرفداران اسرائیل به ویژه دستیاران شارون در مراجع تصمیم گیری خارجی امریکا یا بی توجهی صهیونیست ها به عواقب حمله به عراق برای امریکا، که در فصل های متفاوت بارها بیان شده است.
سوم، عدم واکاوی عمیق برخی دیدگاه هایی که تحلیلگران دانشگاهی امریکا درباره پدیده تروریسم و ریشه های آن در جوامع اسلامی بیان کرده اند. در این زمینه نویسنده برای پاسخگویی به شبهه های بیان شده، درصدد طرح تحلیلی جامع و مستند به منابع علمی موجود برنمی آید که همین ویژگی سبب گسترش دیدگاه های ژورنالیستی در کتاب شده است.
چهارم، بهره گیری گسترده از منابع ژورنالیستی یا طرح مباحثی طولانی بدون اتکا به منابع موثق (مانند نقش اسرائیل در طراحی نقشه ترور رفیق حریری)، چارچوب تحلیلی و علمی کتاب را ضعیف نشان می دهد.
پنجم، به طور عمده در چارچوب الگوی تحلیلی نویسنده برای تشریح چگونگی تأثیرگذاری اسرائیل و لابی مدافع آن بر افراد و مراجع تصمیم گیری در امریکا، برای نقش آفرینی مستقل و خوداتکای شخصیت ها و نهادهای مرتبط با سیاست خارجی این دولت، فضای مناسبی در نظر گرفته نمی شود تا آنجا که به نظر می رسد مأموریت مقامات امریکایی در پاسداری از منافع مالی در برابر سیاست ها و رفتارهای توسعه طلب لابی یهود تقریباً رنگ باخته است. به طور منطقی، این شیوه تحلیل براساس قراین و دلایل فراوانی قابل تأمل و بررسی خواهد بود.
در پایان ذکر این نکته ضروری است که به رغم نکات پیش گفته، کتاب اطلاعات گسترده ای در زمینه چگونگی تأثیرگذاری شخصیت های وابسته به اسرائیل و لابی مدافع آن در جریان تصمیم گیری اخیر امریکا در وضعیت بعد از یازدهم سپتامبر دارد. تشریح این حوزه نقش آفرینی درباره تهاجم نظامی به عراق در سال 2003، حمایت از جنایات اسرائیل در غزه و از زاویه پیامدهای حضور نومحافظه کاران در کاخ سفید و پای بندی آنان به بین الملل گرایی تهاجمی برای کارشناسان و تحلیلگران سیاست خارجی امریکا به ویژه در ارتباط با جمهوری اسلامی ایران حائز اهمیت است.
پی نوشت:
[1] مؤسسه مطالعات اندیشه سازان نور این کتاب را با ترجمه حمید نیکو در سال 1387 منتشر کرده است.