ماهان شبکه ایرانیان

آیا امام هم معجزه دارد؟

معجزه عبارتست از کار خارق العاده ایکه از راه دیگری غیر از راه علل و اسباب عادی و طبیعی خودش حادث شود

معجزه عبارتست از کار خارق العاده ایکه از راه دیگری غیر از راه علل و اسباب عادی و طبیعی خودش حادث شود. مثلا برای یک عصا امکان دارد اژدها گردد ولی راه معمول و عادی و طبیعی آن اینست که تحت تاثیر حوادث آسمانی و زمینی قرار گیرد و بواسطه فعل و انفعالات طبیعی صورت خودش را از دست بدهد و بصورت دیگری تبدیل شود آنقدر این طرف و آن طرف بیافتد و از صورتی بصورت دیگر تبدیل شود تا استعداد پیدا کند که صورت اژدها و نفس حیوانی بر آن افاضه گردد. اگر ماده عصا از این راه بصورت اژدها در آمد اعجازی بکار نرفته، زیرا راه متعارف و عادی پیدایش اژدها همین راه است.

اما اگر همین عصا بدون اینکه راه معین را طی کند و تحت تاثیر علل و عوامل طبیعی و متعارف قرار گیرد و بدون اینکه در اثر مرور ایام و فعل و انفعالات طبیعی استعداد پیدا کند، آنا و بدون مهلت، بصورت اژدها درآمد، این عمل را کار خارق العاده و معجزه گویند. برای اثبات معجزه ائمه اطهار باید چند مطلب مورد بحث قرار گیرد:

آیا وجود معجزه امکان دارد؟

مطلب اول: آیا ممکن است امری برخلاف جریان عادی و بدون تاثیر علل و عوامل طبیعی تحقق پیدا کند یا نه؟ عده ای وقوع معجزه را محال دانسته برای اثبات مدعایشان چنین گفته اند: هریک از حوادث و پدیده های جهان هستی علت معینی دارد که وجودش از آن علت سرچشمه میگیرد، و همان علت است که به وی هستی می بخشد. در علوم عقلی این مطلب باثبات رسیده که میان هر علت و معلولی ارتباط مخصوصی برقرار است. یعنی هر معلولی یک مناسبت و نخیت خاصی با علت خودش دارد که با معلولهای دیگر آن مناسبت را ندارد. هر علتی نیز با معلولش مناسبتی دارد که با معلولهای دیگر آن مناسبت را ندارد. و بهمین جهت است که هر معلولی از علت مخصوصی صادر میشود و هر علتی معلول معینی دارد. قانون علیت یکی از قوانین حتمی و مسلم جهان میباشد و استثنابردار نیست.

بنابراین، هر پدیده و معلولی که خواست جامه وجود بپوشد و بدار هستی قدم بگذارد باید از طریق علت مخصوص خودش وجود پیدا کند. و اگر معلول معینی بدون تاثیر و دخالت علت مخصوص خودش موجود شود لازم می آید که معلول بدون علت تحقق یابد. در صورتیکه در علوم عقلی باثبات رسیده که وجود معلول بدون تاثیر علت محال است. چگونه امکان دارد که علل عادی و عوامل طبیعی اژدها شدن; برای عصا موجود نباشد ولی عصا بدون علت اژدها گردد؟!

با این تقریر میگویند. اصل تحقق امر خارق العاده و معجزه عقلا محال است.

در پاسخ این سخن باید گفت: درست است که علل عادی و عوامل طبیعی شناخته شده در وجود امر خارق العاده و معجزه دخالت ندارد لیکن معنای سخن این نیست که در مورد اعجاز اصلا علتی وجود ندارد و معلول بدون علت تحقق پیدا می کند، تا شما بگوئید: تحقق معلول بدون تاثیر علت محال است. بلکه قضیه اعجاز از این قرار است: همان پدیده معینی که دارای علت مخصوصی بود و خداوند متعال بر طبق جریان عادی از همان راه به وی هستی میداد، در مورد اعجاز بواسطه علت دیگری غیر از علل طبیعی شناخته شده، وجود پیدا می کند و خداوند جهان آفرین از راه تازه و خارق العاده ای به وی هستی می بخشد. مثلا در مورد تبدیل شدن یک عصا به اژدها گرچه عادت بر این طریق جاری بوده هست که از راه فعل و انفعالات طبیعی و از مجرای علل و عوامل متعارف و شناخته شده وجود پیدا کند لیکن دلیل قاطعی نداریم که علت پیدایش اژدها منحصر باشد بهمان علت طبیعی متعارف. شاید علت دیگری داشته باشد و از راه دیگری نیز بتواند موجود شود که ما از آن بی اطلاع باشیم. چه مانع دارد بگوئیم: نفس صاحب معجزه مانند نفس صاحب معجزه مانند پیغمبر و امام بقدری نیرو و قدرت دارد که میتواند جزء علل قرار گیرد و بدون مرور ایام و تاثیر و تاثرات طبیعی متعارف، از راه غیر متعارف دیگری که بر ما مجهول است، در ماده عصا تاثیر خارق العاده ای بعمل آورد و در آن واحد برای قبول صورت اژدها آماده اش گرداند. آنگاه که ماده برای قبول نفس اژدها مستعد شد، خداوند هستی بخش، صورت اژدها را برآن ماده قابل افاضه می کند و از این طریق غیر معروف اژدها لباس هستی می پوشد. با این فرض وجود چنین اژدهائی بی علت طبیعی نیست لیکن نه آن علل متعارف و شناخته شده معمولی بلکه از راه تازه و خارق عادت و بوسیله اسباب و عللی که ما از آن بی خبر بودیم.

البته وجود چنین نیروی فوق العاده و توانائی نفسانی برای نفس ملکوتی پیغمبر و امام استبعاد ندارد. زیرا در علم روانشناسی و فلسفه، این مطلب باثبات رسیده که نفس ناطقه انسان نیروی خلاقیت دارد، میتواند در شعاع وجود خودش صورتهائی را ایجاد کند و آنها را بایگانی و نگهداری نماید. منشا علم نفس باشیاء خارج و حفظ و تذکر آنها همان صور نفسانی است.

میگویند: وقتی انسان چیزی را مشاهده نمود بعد از یک سلسله فعل و انفعالاتی که در چشم و اعصاب و مغز واقع می شود نفس مجرد انسان استعداد پیدا می کند که صورتی را در شعاع وجود خودش بیافریند که از هر جهت احقیقت خارج وفق میدهد. همین صورت است که بعد از سالیان دراز که اعصاب و مغز انسان بطور کلی تبدیل یافته عینا باقی و محفوظ است. صورتی را که هشتاد سال قبل دیده باز هم بیاد می آورد.

نفس انسان میتواند صورتهائی را بر طبق صورتهای خارجی ایجاد کند لیکن وجود انسان چون ضعیف و کم نیرو است صورتهائی را که ایجاد می کند آثار خارجی ندارند. صورت آتش در نفس ایجاد می شود ولی آتش نفسانی حرارت و گرمی ندارد. خورشید را تصور می کند ولی خورشید نفسانی آثار خورشید خارجی را ندارد. اما نفوس در یک مرتبه وجودی نیستند بلکه استعداد تکامل و ترقی دارند.

ممکن است بعضی از نفوس بواسطه ریاضتهای مشروع تقویت شود و بوسیله عبادت و توجه بخدا و انقطاع از جهان طبیعت نیرو و قدرت پیدا کند و از این راه بعالم غیب ارتباط پیدا کند و بعلل فوق جهان ماده مرتبط شود آنگاه از نیروی بی پایان عالم غیب استمداد جوید و بوسیله نفس ملکوتی، ماده ای را برای پذیرش صورت معینی مستعد گرداند، مثلا ماده عصا را بصورت اژدها تبدیل کند. و چنانکه علل طبیعی معلولات خودشان را نگهداری می کنند نفس هم تا مادامی که بمعلول خودش توجه دارد آنرا نگهداری میکند و هر وقت از مراقبت و حفظ آن منصرف شد معلولش بحالت اول برمی گردد و اژدها عصا میشود. در این فرض، پدیده تازه یعنی اژدها بدون علت وجود پیدا نکرده، از راه علل طبیعی متعارف نیز بوجود نیامده بلکه نفس نیرومند پیغمبر یا امام از نیروی غیبی استفاده نموده و از طریق تصرف در باطن و ملکوت اشیاء بدون مرور زمان ماده عصا را برای پذیرش صورت اژدها مهیا کرده آنگاه صورت اژدها از جانب واهب الصور بماده افاضه شده و اژدهائی بطور اعجاز و خرق عادت تحقق پیدا کرده است. خداوند متعال بر طبق اراده پیغمبر یا امام پدیده ای را از غیر مجرای عادی آن، وجود میدهد تا برای صدق گفتارشان شاهد و گواه باشد.

در واقع میتوان گفت: بوجود آمدن حقائق و پدیده های مادی دو راه دارد: یکی راه متعارف و عادی و طبیعی. هر پدیده ای که از این راه خواست موجود شود احتیاج دارد بفعل و انفعالات مختلف که در طول زمان بر ماده واقع شود تا برای پذیرش صورت معین مستعد گردد. آنگاه از جانب خدا به آن افاضه وجود شود. راه دوم راهی است بر خلاف معمول و متعارف; و آن عبارتست از خواستن و مشیت پیغمبر یا امام. در طریق دوم حصول استعداد و تهیا برای قبول صورت احتیاجی بمرور زمان ندارد بلکه در مدت کوتاه و سریع و بصورت فشرده استعداد حاصل میشود و ماده برای قبول صورت آماده میگردد. و از باطن و ملکوت اشیاء استفاده میشود. ولی معلول در هر دو صورت بی علت نیست.

اعجاز کار کیست؟

آیا اعجاز کار مستقیم و بدون واسطه خداست؟ و پیغمبر و امام بیش از این دخالت ندارند که از خدا مسالت مینمایند که کار خارق العاده ای را انجام دهد؟ یا کار خود پیغمبر و امام است و باراده و فعل آنها امر خارق العاده تحقق پیدا میکند؟

یک دسته آیات معجزات را به پیغمبران نسبت داده نفوس آنها را در اعجاز مؤثر دانسته است. مثلا: قرآن از حضرت عیسی (ع) نقل کرده که میفرمود:

انی قد جئتکم بآیة من ربکم انی اخلق لکم من الطین کهیئة الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله و ابری ء الاکمه والابرص واحی الموتی باذن الله و انبئکم بما تاکلون و ما تدخرون فی بیوتکم (1)

یعنی: من با معجزه ای از پروردگارتان بسوی شما آمده ام. برای شما از گل صورت مرغی میسازم آنگاه در آن میدمم. پس باذن خدا مرغی میشود. کور مادر زاد و شخص مبتلای به برص را شفا میدهم. مرده را به اذن خدا زنده میکنم. و از آنچه میخورید و در خانه هاتان ذخیره می نهید خبر میدهم.

در جای دیگر خدا بحضرت عیسی میفرماید:

و اذ تخلق من الطین کهیئة الطیر باذنی فتنفخ فیها فتکون طیرا باذنی و تبری ء الاکمه و الابرص باذنی و اذ تخرج الموتی باذنی (2)

یعنی : آنگاه که باذن من از گل صورت پرنده ای ساختی و در آن دمیدی پس باذن من پرنده ای شد. کور مادرزاد و بیمار برص دار را باذن من شفا دادی. و مردگان را باذن من باز آوردی.

درباره حضرت موسی میگوید:

قال ان کنت جئت بآیة فات بها ان کنت من الصادقین. فالقی عصاه فاذا هی ثعبان مبین و نزع یده فاذا هی بیضاء للناظرین (3)

یعنی: گفت اگر معجزه ای داری اگر راست میگوئی بیاور. پس عصایش را بیفکند اژدهای بزرگی شد. و دست خویش بیرون آورد پس روشن و نورانی بود.

در یک دسته آیات هم آوردن معجزات بخدا نسبت داده شده است مثلا:

و ظللنا علیهم الغمام و انزلنا علیهم المن و السلوی (4)

یعنی: ابر را سایبان آنها قرار دادیم و من و سلوی را برایشان نازل کردیم.

بهرحال، اعجاز در قرآن مجید گاهی بخدا نسبت داده شده گاهی به پیغمبر. لیکن از بعض آیات میتوان مطلب را استفاده نمود.مثلا: وما کان لرسول ان یاتی بآیه الا باذن الله فاذاجاء امرالله قضی بالحق و خسر هنالک المبطلون. (5)

یعنی: هیچ پیغمبری حق نداشت بدون اذن خدا معجزه ای بیاورد. و چون فرمان خدا بیاید بحق انجام پذیرد و باطلان زیان ببینند.

از این آیه و بعض آیات دیگر استفاده میشود که اعجاز کار رسول است و نفس او در آوردن کار خارق العاده مؤثر است لیکن چنان نیست که در این باره استقلال تام داشته باشد بلکه باذن و تایید خدا احتیاج دارد. اگر افاضات و تاییدات الهی نباشد بالاستقلال کاری از او ساخته نیست. پیغمبر از حیث بدن عنصری بشری است ممکن و محتاج مانند سایر افراد. لیکن بوسیله قدرت روحی و نفس ملکوتی خویش می تواند با اذن و اراده و مشیت پروردگار جهان کارهای خارق العاده را انجام دهد.

بهمین جهت در اکثر آیاتیکه در اعجاز پیغمبران نازل شده آوردن معجزه باذن و مشیت خدا مقید شده است.

اثبات اعجاز

مطلب دوم: در این موضوع تردید نیست که قرآن کریم اصل وقوع امر خارق العاده و معجزه را تصدیق نموده بعضی آنها را برای پیغمبران گذشته اثبات کرده است. قرآن شریف داستان اژدها شدن عصای حضرت موسی و بلعیدن سحر ساحران را نقل کرده است. (6)

(7)

(8)

قرآن کریم داستان سخن گفتن حضرت عیسی را در گهواره و شفا دادن افراد کور و معالجه بیماران مبتلای به برص و زنده کردن مردگان را بدست حضرت عیسی نقل کرده است. (9)

قرآن شریف از این قبیل معجزات برای پیغمبران گذشته اثبات می کند و اصلا خودش را بعنوان یک معجزه جاویدان معرفی می نماید. (10

بنابراین هرکس قرآن را از جانب خدا و کتاب آسمانی بداند باید اصل وقوع معجزه را بپذیرد. انکار معجزات و توجیه آیات بمنزله انکار اصل قرآن است. بعلاوه، در کتابهای حدیث و مناقب و تواریخ صدها معجزه برای پیغمبران سلف و پیغمبر اسلام نقل شده است. صدها راوی که هریک در شهر و دیاری بوده و در زمانی میزیسته آن احادیث و معجزات را حکایت کرده و در کتابهای حدیث و تارخی ضبط است. از مجموع آن احادیث بطور اجمال استفاده می شود که پیغمبران معجزات و کارهای خارق العاده داشته اند و انکار معجزات بمنزله انکار اصل وجود پیغمبران است. عقیده بوجود معجزه مخصوص مسلمین نیست بلکه سایر ادیان آسمانی نیز برای پیمبران معجزاتی را حکایت کرده بدانها عقیده دارند.

درباره ائمه اطهار نیز صدها معجزه و امر خارق العاده و خبرهای غیبی نقل شده، در کتابهای حدیث و مناقب و تاریخ نگاشته شده است. صدها راوی که هرکدام در شهری بوده و در زمانی میزیسته آن معجزات را حکایت کرده، در کتابهای حدیث حتی بعض کتابهای اهل تسنن ضبط است. از مجموع آن احادیث اجمالا این مطلب اثبات می شود که ائمه اطهار نیز مانند پیغمبران دارای معجزاتی بوده و می توانسته اند عنداللزوم امور خارق العاده ای را انجام دهند. معجزاتی که برای آنان نقل شده مانند معجزاتی است که برای پیغمبر اسلام و سایر پیغمبران حکایت شده است. در محیط تشیع از ضروریات مذهب امامیه بشمار می رود. انکار آنها بمنزله آنست که اصل امامت و وجود امامها مورد انکار واقع شود. اهل تحقیق می توانند به کتابهائی نظیر: عیون المعجزات و بحارالانوار و اثبات الهداة و اصول کافی و مدینة المعاجز و مناقب ابن شهر آشوب و اثبات الوصیه مسعودی و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید و دلائل الامامة طبری و سایر کتابهای حدیث و تاریخ مراجعه نمایند.

ناگفته نماند که ما نمی گوئیم تمام معجزاتیکه برای ائمه نقل شده و در کتابهای مناقب دیده می شود، صددرصد صحیح و درست است بلکه شاید در بین آنها احادیث دروغ و مجعول نیز وجود داشته باشد. ما بیش از این نمی گوئیم که از مجموع من حیث المجموع احادیث بطور اجمال استفاده می شود که امامهای دوازده گانه شیعه دارای معجزات و امور خارق العاده ای بوده اند. (11)

انکار اعجاز

بعضی نویسندگان کم مایه و مغرض معجزات را یکسره انکار نموده کارهای خارق العاده را که به پیغمبران نسبت داده شده تکذیب کرده اند. و برای اثبات مقصد از آیات قرآن نیز شاهد آورده اند.

می نویسند: «بسیار شگفت است که پیغمبر اسلام آشکارا می گفته: من از ناپیدا آگاه نیستم، اینان می گویند امامانشان آگاه می بوده اند و داستانها از ناپیدا دانی آنان می آورند. بسیار شگفت است که پیغمبر اسلام از نتوانستنی (معجزه) ناتوانی می نموده ولی اینان از امامانشان نتوانستنیها یاد می کنند و داستانهای بسیار می نویسند.

در قرآن در یکجا چند نتوانستنی می خواهند «و قالوا لن نؤمن لک حتی تفجر لنا من الارض ینبوعا من الارض ینبوعا او تکون لک جنة من نخیل و عنب فتفجر الانهار خلالها تفجیرا. او یکون لک بیت من زخرف او ترقی فی السماء و لن نؤمن لرقیک حتی تنزل علینا کتابا نقراه او تسقط السماء کما زعمت علینا کسفا او تاتی بالله و الملائکة قبیلا.

یعنی می گفتند: یا از زمین چشمه ای بشکاف یا باغی پدیدآور که خرماستان و انگورستان باشد و چشمه ها از میان آن بگذرد. یا ترا خانه ای از زر باشد یا بآسمان بالا برو. یا کتابی نوشته از آسمان فرود آور. یا آسمان را بسر ما بریز یا خدا و فرشتگان را بجلو ما بیاور. در پاسخشان می گوید: «سبحانک هل کنت الا بشرا رسولا» آیا من جز یک تن آدمی هستم که خدا بسوی شما فرستاده؟ (12)

در جای دیگر می نویسد: «دستگاه خدا بازیچه نیست که هر کس برای هنرنمائی های خود در آن دستی برد، و آن را دگرگون گرداند. آنچه درباره موسی و عیسی و دیگر پیغمبران گفته اند دروغ است! بزرگتر از عیسی و موسی پیغمبر اسلام می بوده که هر زمان نتوانستنی (معجزه) از او خواسته اند ناتوانی نشان داده. این قرآن او در دست ما است.» (13)

اگر کسی خواست مطلبی را از لحاظ قرآن مورد بحث قرار دهد باید تمام آیات مربوطه را جمع آوری کند و همه را مورد دقت و بررسی قرار دهد و بدون تعصب و غرضرانی از مجموع آنها نتیجه گیری کند. لیکن نویسنده مزبور برای منظوری که در نظر داشته از آغاز امر تصمیم گرفته معجزات را بطور کلی انکار کند. بدین جهت، آیات دیگر را عمدا نادیده گرفته فقط بآیه مذکور تمسک جسته است. مگر در قرآن آیات زیادی نیست که معجزاتی را برای حضرت نوح و صالح و موسی و عیسی و سایر پیغمبران اثبات می نماید؟ مگر داستان تکلم کردن حضرت عیس در گهواره و زنده کردن مردگان و داستان اژدها شدن عصای موسی و قضیه طوفان نوح و قضیه ناقه صالح در قرآن نیامده؟ که نویسنده مزبور با کمال پرروئی می نویسد: «آنچه درباره موسی و عیسی و دیگر پیغمبران گفته اند دروغ است!» اگر کسی درصدد تحقیق مطلب باشد و غرض و مرضی نداشته باشد این همه آیات و معجزات را عمدا نادیده نمی گیرد و به یک آیه تنها تمسک جوید. خوب بود نویسنده بآیه قبل از آیه مذکور اقلا توجه می کرد. قبل از آیه مذکور این آیه است:

(14)

یعنی: بآنان بگو: اگر انس و جن باهم اتفاق کنند که مانند این قرآن را بیاورند نمی توانند ولو اینکه با هم کمک نمایند.

چنانکه ملاحظه می فرمایید در این آیه، قرآن رسما بعنوان یک معجزه و بقول نویسنده یک نتوانستنی معرفی شده است. ولی نویسنده چون آنرا مطابق مذاق و غرض خویش نیافته مسکوت گذاشته و به آیات بعد تمسک جسته است.

اتفاقا آیات مذکور هم بر نفی معجزه دلالت ندارند. زیرا رسول خدا در آن آیات ابتداء قرآن را بعنوان یک معجزه به مردم معرفی می کند و می فرماید: اگر جن و انس با هم اتفاق و همکاری کنند که کتابی مانند قرآن بیاورند نمی توانند. اگر در نبوت من و اعجاز قرآن شک دارید این گو و این میدان، کتابی مانند آن بیاورید.

ولی کفار وقتی خودشان را در مقابل این پیشنهاد ناتوان می بینند و حس می کنند که نه تنها قدرت آوردن کتابی مانند قرآن را ندارند بلکه حتی از اتیان یک سوره عاجزند آغاز بهانه جوئی و ایراد تراشی نموده گفتند: ما بتو ایمان نمی آوریم مگر اینکه یکی از این چند عمل را انجام دهی:

1- یا از زمین چشمه ای برای ما ظاهر سازی.

2- یا باغستانی از درخت خرما و انگور پدیدآوری که نهرهای آب در میان درختانش جاری باشد.

3- یا آسمان را بر سر ما فرود آوری.

4- یا خدا و فرشتگان را نزد ما بیاوری.

5- یا خانه ای از طلا داشته باشی.

6- یا بآسمان بالا روی و از جانب خدا برای ما نامه ای بیاوری.

در یک چنین موقعی که بنای بهانه جوئی بود خداوند متعال برسول اکرم فرمود: بایشان بگو: من جز یک بشر و رسول نیستم. اختیار زمین و آسمان دست من نیست که مطابق میل و درخواست شما رفتار کنم و مرتبا حوادث جهان را دگرگون سازم.

در اینجا کفار دو نوع تقاضا داشتند. یک قسم آنها از محالات است که حتی بطور اعجاز هم ممکن نیست تحقق پیدا کند. و درخواست آنها از روی جهالت و نادانی صادر شده بود. مانند اینکه گفتند: خدا و فرشتگان را نزد ما حاضر گردان. آخر خدا که جسم نیست، مکان ندارد تا بتوان حتی بطور اعجاز او را در محضر مبارک چند نفر اشکال تراش حاضر کرد! و مانند انکه گفتند: آسمان را بر سر ما خراب کن.

مگر این امر امکان داشت که خدا آسمان و دستگاه خورشید و ستارگان را برهم زند و بر سر آنان بکوبد! وانگهی اگر خواسته آنان عملی میشد و آسمان بر سرشان سقوط میکرد بیش از این نتیجه نداشت که بهلاکت میرسیدند. دگر کجا بودند تا ایمان بیاورند؟

آیا در پاسخ چنین تقاضائی جز این میتوان گفت که: من رسولی بیش نیستم و اختیار خدا و فرشتگان و زمین و آسمان در دست من نیست؟

بخش دوم درخواستهای آنان گرچه ذاتا امکان داشت و ممکن بود با اعجاز وجود پیدا کند. لیکن از دو نکته نباید غفلت کرد:

نکته اول - گر چه پیغمبر و امام دارای معجزه بودند و نفوس آنان بقدری نیرومند بود که میتوانستند از عالم غیب استمداد کنند و امر خارق العاده ای را انجام دهند ولی بهر حال بشر بودند و در انجام معجزات بتاییدات الهی احتیاج داشتند. چنان نبود که بدون اجازه و تایید پروردگار جهان بتوانند اعجازی بعمل آورند. و ما کان لرسول ان یاتی بآیة الا باذن الله . (15)

نکته دوم - جهان آفرینش دارای نظام ثابت و لا یتغیر نیست. و بر طبق قانون علیت و معلولیت اداره میشود. داستان اعجاز یک موضوع استثنائی بیش نیست. قانون استثنائی اعجاز بدان منظور است که در مواقع لازم و ضروری مورد استفاده قرار گیرد. نه بدان منظور که برای بهانه جویان و تماشاگران صحنه تماشائی پدید آرد و هر کسی از هر گوشه ای، گاه و بیگاه تقاضای امر خارق العاده ای بنماید. کسی بگوید: باغستان خرما و انگور برایم بوجود آر. دیگری بگوید: خانه ای از طلا برایم آشکارساز. دیگری بگوید: بآسمان بالا برو و از جانب خدا نامه فدایت شوم برایم بیاور.

پیامبران و امامان نیامدند تا دستگاه منظم آفرینش را برهم زنند و بر طبق درخواست این و آن صحنه تماشا و نمایشگاه معجزه تاسیس کنند. اعجاز پیغمبر و امام در جائی است که ضرورت ایجاب کند. داستان شان نزول آیه مذکور در جائی است که برای اظهار معجزه ضرورتی وجود نداشت. زیرا رسول خدا ابتداء قرآن را بعنوان معجزه بآنان معرفی نمود آنگاه که خودشان را در مقابل اتیان همانند آن، ناتوان دیدند بنای اشکال تراشی را گذارده درخواست یک سری معجزات و امور خارق العاده نمودند.

در پاسخ چنین افراد بهانه جو جز این مناسب نبود که بگوید: من پیغمبری بیش نیستم و در اتیان معجزات باجازه و تایید پروردگار جهان نیازمندم.

تازه اگر درخواستشان عملی میشد بازهم از ظاهر حالشان معلوم بود که بالاخره ایمان نمیآورند. زیرا آنقدر در اشکال تراشی اصرار داشتند که میگفتند: اگر هم بآسمان بالاروی بتو ایمان نخواهیم آورد مگر اینکه نامه ای بخط و امضای خدا بر ایمان بیاوری. تازه اگر هم نامه ای بر ایشان میآورد ممکن بود در صحت امضای خدا تشکیک نمایند. (16)

خلاصه سخن: با ملاحظه قرائن و شواهدی که در آیات دیگر وجود دارد آیه مذکور در صدد نیست که معجزه را بطور کلی نفی کند.

بلکه اتیان آنرا بخواست و تاییدات الهی واگذار مینماید. چگونه تصور میشود رسول خدا که در قرآنش معجزات فراوانی برای پیغمبران گذشته اثبات شده و خودش را افضل آنان میداند، در مقابل درخواست معجزه بگوید: آنان معجزه داشتند، منهم از آنان افضل هستم لیکن متاسفانه از اتیان هرگونه معجزه ای عاجزم، ابدا این مطلب امکان ندارد.

سنخیت لازم است

مطلب سوم - یکی از اشکالاتیکه در مورد معجزه شده عدم سنخیت و مناسبت بامدعاست. گفته اند: هر دلیلی باید بامدعا ارتباط و سنخیت داشته باشد. مثلا اگر کسی گفت: من در فن طبابت و معالجه بیماران تخصص دارم مردم باو خواهند گفت: این بیمار را معالجه کن تا تخصص تو برای ما ثابت گردد. معقول نیست باو بگویند: اگر راست میگوئی بآسمان پرواز کن تا قولت را قبول کنیم. زیرا در میان پزشک بودن و بآسمان پرواز کردن مناسبتی وجود ندارد.

اگر کسی گفت: در امور اخلاقی و تربیت نفوس تخصص دارم باو میگویند: برنامه های اخلاقی خودت را پیاده کن و افراد گمراه و منحرف را بفضائل و کمالات اخلاقی تربیت کن تا سخنت را تصدیق نمائیم.

هیچ عاقلی باو نمیگوید: اگر صادق هستی مرده را زنده کن و کور مادر زاد را شفا بده تا بصدق گفتارت اطمینان پیدا کنیم. اگر کسی گفت: من در امور سیاسی و اداره ملت تخصص کامل دارم، دلیل و شاهدی مطابق همین مدعا از وی خواستار میشوند. هرگز نمیگویند: اگر سنگ ریزه در دستت بسخن آمد و اگر آهو با تو سخن گفت و اگر شیر درنده در مقابلت خضوع کرد سیاستمداری تو برای ما ثابت میشود.

در مورد پیمبر و امام نیز قضیه باید چنین باشد. اگر کسی مدعی پیمبری یا امامت شد باو میگویند: اگر راست میگوئی عبادات دلپسندی برای ما تشریع کن، قوانین و برناهای جامعی در اختیار ما قرار بده، احکام و برنامه هایت را در بین ما اجرا کن. اگر آنها را مطابق عقل و منطق یافتیم و نتائج درخشانی ببار آورد، پیامبری یا امامت تو برای ما ثابت میشود و بدان عقیده مند میگردیم. این مطلب عاقلانه نیست که باو بگویند: اگر پیغمبر هستی بآسمان صعود کن یا مرده را زنده گردان یا درخت را نزد خویش حاضر کن یا با آهو سخن بگو تا ایمان بیاوریم.زیرا این قبیل کارها با موضوع رسالت و پیمبری سنخیت و مناسبت ندارد.

پاسخ

در پاسخ این ایراد چنین گفته میشود: در بین دعوای پیمبری و آوردن معجزه نیز کمال ارتباط و سنخیت وجود دارد زیرا هر دو از امور خارق عادت هستند. کسیکه مدعی پیامبری است در واقع امر چنین میگوید: من با جهان غیب ارتباط دارم و با چشم باطن ملکوت جهان هستی را مشاهده میکنم. پروردگار عالم بوسیله فرشته وحی احکام دستوراتی را بر قلب من الهام میکند. ماموریت دارم که آنها را به شما ابلاغ کنم و در تعلیم و ارشادتان کوشش نمایم.

ناگفته پیداست که چنین ادعای بزرگی، آنهم از یک فرد بشر که از لحاظ قوای جسمانی با دیگران چندان تفاوتی ندارد - مانند سایر افراد بشر میخورد و میآشامد و نکاح میکند و خواب میرود و در کوچه و بازار گردش مینماید - امر عجیب و خارق العاده ای است. چه امر خارق العاده ای بزرگتر از این میشود که یک بشر عادی با جهان غیب در تماس باشد و با چشم باطن، ملکوت عالم هستی را مشاهده نماید و محل افاضه علوم خداوند جهان گردد!!

پیغمبر چون مدعی وحی و ارتباط با جهان غیب است که از امور غیر عادی و خارق العاده میباشد باید برای اثبات مدعایش یک امر خارق العاده و معجزه ای را بیاورد که از جهان غیب سرچشمه بگیرد و توجهات مخصوص الهی را اثبات کند.

پیغمبر میگوید: گرچه من مانند شما، یکی از افراد بشر هستم لیکن این امتیاز را دارم که مورد توجه مخصوص پروردگار جهان قرار گرفته ام، بوسیله فرشته وحی حقائقی را به من تعلیم میکند. بهمین جهت میتوانم کاری انجام دهم و معجزه ای بیاورم که از عهده غیر خدا ساخته نیست. و اگر در این دعوا دروغگو بودم خدا هرگز بوسلیه اتیان معجزه تاییدم نمیکرد. بنابراین، در بین دعوای پیمبری یا امامت و بین اظهار معجزه و امر خارق العاده کمال ارتباط و سنخیت برقرار است. بنابراین اشکال عدم سنخیت مرتفع میشود. اصل اشکال از اینجا پیدا شده که نویسنده مزبور بحقیقت وحی و پیامبری پی نبرده گمان کرده است که پیغمبر برای اثبات عقائد صحیح یا برای اثبات صلاحیت و خوبی قوانین و دستورات دین اظهار معجزه مینماید. در صورتیکه چنین نیست بلکه اتیان معجزات برای اثبات ارتباط با جهان غیب و وحی است.

پی نوشتها

1- آل عمران آیه 49.

2- مائده آیه 110.

3- اعراف آیه 108.

4- اعراف: 160

5- مؤمن: 78.

6- سوره اعراف آیه 177. و 107. شوره شعراء آیه 32 و 45.

7- سوره نمل آیه 12. سوره قصص آیه 32. سوره اعراف آیه 133.

8- سوره شعراء آیه 63.

9- سوره مریم آیه 30 سوره آل عمران آیه 49. سوره مائده آیه 110.

10- سوره بقره آیه 23. سوره اسرا آیه 88.

11- انسان موجود مرموز و ناشناخته ای است. هزاران اسرار شگفت انگیز در جسم و جانش نهفته است. برای هر کاری لیاقت و استعداد دارد. اگر به پرورش جسم و تن پرداخت میتواند کارهای دشوار و اعمال غریب و عجیبی را انجام دهد. بقدری نیرومند میشود که میتواند ماشین را از حرکت باز دارد. اگر به پرورش روح روان اهتمام ورزید به نیروی فوق العاده و حیرت آوری نائل میگردد، میتواند کارهای خارق العاده و شگفت انگیزی را انجام دهد که از دیگران ساخته نیست.

بشر در باره جسمش تا حدی بمطالعه و آزمایش پرداخته بعضی از ریزه کاریها و اسرار آن را بدست آورده است. اما درباره روح و روانش چندان دقتی نکرده هنوز در مراحل ابتدائی است. هنوز نتوانسته باسرار و رموز روح ملکوتی خویشتن پی ببرد و قدرت و نیروی غیبی و فوق العاده آنرا دریابد. در صورتیکه انسانیت انسان بروح اوست، هزاران اسرار و شگفتیهای حیرت انگیز در آن وجود غیبی و گوهر گرانبهای ملکوتی نهفته است. روح انسان از منبع کمالات و قدرتهای غیبی و سرچشمه گرفته میتواند از جهان غیب استمداد کند. انسان هنوز به عظمت روح خویش پی نبرده در صدد بهره برداری از آن برنیامده است.

افرادیکه بریاضت و پرورش نفس پرداخته اند کارهای فوق العاده و شگفت انگیزی را انجام میدهند که از دیگران ساخته نیست. از فقرا و مرتاضین هند کارهائی نقل شده که تعجب آور و قابل توجه است. نوشته اند: «با یک نگاه آبرا می جوشاند. بدون کمک دست میز را از زمین بلند میکنند. آدم را در هوا معلق نگاه میدارند. طناب را بهوا میاندازند پائین نیمآید. گیاهی را که باید در مدت دو ماه بروید در عرض دو ساعت میرویانند. میتوانند اشخاص را با یک نگاه حتی از دور بخوابانند. یکی از کارهای مهم آنان اینست که میتوانند چندین روز متوالی بدون آب و غذا و بدون تنفس در جائی مدفون شوند و در عین حال زنده بمانند. یکی از این عملیات در مقابل «کلودیوس وید» حاکم انگلیسی یکی از شهرهای هندوستان انجام گرفت و او صحت داستان را تصدیق نمود.

فقیری بنام «هاریکلس » در حالیکه زبانش را در دهان برگردانده و لبهایش را دوخته و سوراخهای بدنش را باموم بسته بود در میان تابوت گذاردند و تابوت را مهر موم کردند. شب روز قراولان اطراف تابوت پاس دادند. هزاران مرید در حوالی تابوت حضور داشتند بعد از شش هفته تابوت را از قبر در آورده دیدند مهرهای آن دست نخورده است. فقیر را از میان تابوت بیرون کشیدند. چشمهایش مانند شیشه و دست پایش خشک و پوستش چین خورده بود شرائینش ضربان نداشت. دهان و بینی و گوشش را باز کردند و آب گرم بسرش ریختند. و باو تنفس مصنوعی دادند. بعد از نیم ساعت بیدار شد.

از امثال و نظائر این داستانها فراوان است. و به مرتاضین هند و سایر کشورها نسبت داده شده است. گروه زیادی حتی از اروپائیان شاهد قضایا بوده صحت آنها را تصدیق نموده اند و در کتب و مجلات نوشته شده است.

اکنون از شما سئوال میکنم: در صورتیکه مرتاضین و افرادیکه در راه پرورش نفس و تمرکز قوا کوشیده اند بتوانند صدها کار خارق عادت انجام دهند و خبرهای غیبی از آنان صادر شود، با اینکه از طریق ریاضتهای مشروع منحرفند، پس چه استبعادی دارد پیمبران و ائمه اطهار که در راه عبادت و تکمیل نفس و ریاضتهای مشروع بدرجه اعلای مقامات انسانی نائل گشته اند و با جهان غیب در تماسند کارهای خارق عادت و معجزاتی را انجام دهند که دیگران از اتیان آنها عاجز باشند؟!

12- کتاب داوری نوشته احمد کسروی ص - 3 - 31

13- کتاب صوفیگری کسروی ص 81.

14- سوره اسرا آیه 88.

15- رعد: 38

16- چنانکه میفرماید: ولو فتحنا علیهم بابا من السماء فظلوا فیه یعرجون لقالوا انما سکرت ابصارنا بل نحن قوم مسحورن - سوره حجر آیه 15.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان