به قلم : ستاره حمیدی ؛ رواندرمانگر
تحریریه زندگی آنلاین : داشتن فرزند حرفگوشکن و مطیع برای برخی والدین موهبت محسوب میشود. در مکالمات خانوادگی زیاد این جمله را میشنویم که «ببین بچه فلانی چقدر حرفگوشکن است»، «ببین چقدر به حرف پدر و مادرش گوش میدهد»، «از فلانی یاد بگیر که چقدر بچه خوبی است» و یا حتی پا را فراتر گذاشته و در تمامی امور روزمره فرزندان مداخله میکنند و به آنها اجازه اشتباه و تجربه کردن را نمیدهند، در هر کاری مداخله کرده و مدام در حال یاد دادن به فرزندانشان هستند و تصور میکنند با این روند زندگی کردن را به آنها میآموزند، متاسفانه برای برخی ملاک فرزند خوب بودن این است که حرف پدر و مادر را گوش کرده و مطیع باشد و هرگونه اعتراض و طبق برنامه خانواده پیش نرفتن فرزند دال براین است که وی عصیانگر و بیادب و گستاخ است. وقتی والدین شروع به سرزنش و مقایسه فرزندشان با همسالان میکنند، دقیقا جایی است که بزرگترین آسیب را به رابطه والد فرزندی میزنند.
بیشتربخوانید:
آیا کنترلگری و سرزنشگری راهی است برای داشتن فرزندان بهتر؟
آیا برای داشتن یک بچه حرفگوشکن نیاز است که ما مدام باید و نباید بکنیم و مقایسه کنیم؟ آیا باید مدام تمامی کارهایشان را زیر نظر گرفته و با کنترل کردن از آنها انسانهای بهتری بسازیم؟ در تمامی مقالات این رفتار نکوهش شده و ذکر شده که کنترلگری چه عواقب ناخوشایندی برای فرزندان دارد، ولی در این متن میخواهیم به این نکته بپردازیم که کنترلگری نه تنها آینده شغلی و اجتماعی و روانی فرزندان را تحت تاثیر قرار میدهد و آنان را تبدیل به بزرگسالانی منفعل و ناکام میکند که میترسند برای زندگی خود تصمیم بگیرند که مبادا مورد قضاوت خانواده و اطرافیان قرار گیرند، بلکه ارتباط بین والدین و فرزندان را نیز مخدوش کرده و یک رابطه ناسالم شکل میگیرد؛ جایی که فرزندان به مرور از والدین دور شده و سعی میکنند تمامی مسائلشان را با پنهانکاری پیش ببرند تا سرزنش نشوند و مدام مورد قضاوت و کنترل قرار نگیرند. دور شدن فرزندان از فضای خانواده بالطبع عواقب خوشایندی در پی نخواهد داشت و آن چیزی نیست که والدین میخواهند.
بیشتربخوانید:
وقتی والدین منشا کنترلگریشان را عشق به فرزندانشان میدانند
برای جلوگیری از آسیبهای کنترلگری دستورالعملها کافی نیست، زیرا اکثر والدین در جلسه مشاوره بیان میکنند که هدفشان کنترلگری نیست. آنها صلاح فرزندانشان را میخواهند و در حال راهنمایی کردن هستند و نمیخواهند فرزندانشان آسیب ببینند. اینجا است که منشا کنترلگریشان را عشق به فرزندانشان میدانند. اینکه نگران آیندهشان هستند و اظهار میدارند آنها صلاح کار خود را نمیدانند و دقیقا در جایی هست که دیگر با یک جمله و یا هزاران جمله شعاری نمیتوان والدین را از این کار باز داشت، زیرا درون آنها یک نیروی ناهشیار قوی حضور دارد که مدام به آنها یادآوری میکند باید مراقب فرزندت باشی، زیرا ممکن است آسیب ببیند. در واقع کنترلگری و در نتیجه قضاوت و سرزنش فرزندان از یک نگرانی درونی والدین نشات میگیرد و هیچ ارتباطی با نحوه عملکرد فرزندشان ندارد و در این مرحله است که باید والدین به صدای درونیشان که آنها را نگران و آشفته میسازد گوش فرا دهند و با کمک گرفتن از یک متخصص بر روی این صدای تخریبگر که آنها را تبدیل به یک فرد کنترلگر کرده است، کار کرده و ریشه دلنگرانیهای بیش از حد خود را یافته و حل کنند.
در اینجا مسئله فرزندان نیستند و حتی مسئله کارهایی که آنها انجام میدهند نیست، بلکه مسئله اصلی آن چیزی است که درون پدر و مادر رخ میدهد. تمامی افکاری که در مغزشان میچرخد و آنها را نگران و مضطرب فرزندانشان میکند. تمامی افکاری که در ذهنشان میگردند و مدام به آنها گوشزد میکنند که باید حواسشان باشد تا فرزندشان آسیب نبیند و اشتباه نکند.
نکته
والدین کنترلگر همان کودکانی هستند که پدر و مادری مضطرب و نگران داشتهاند و چه سوال خوبی است که پدران و مادران از خود بپرسند آیا میخواهند این اضطراب و نگرانی بین نسلیشان را به فرزندان خود انتقال دهند یا میخواهند برای داشتن یک رابطه والد و فرزندی مناسب تلاش کنند؟
که خود مستلزم این است که ابتدا مسائل درونی خود را حل کرده و در نهایت به فرزندان اجازه اشتباه دهند تا آنان نیز دنیا را از دید خود تجربه کنند و بیاموزند که چه بسا ناکام شدن و تجربه کردن در زمانی که آنها در بستر خانواده هستند ضرر کمتری برایشان خواهد داشت تا اینکه آنها ترس از اشتباه کردن و قضاوت شدن داشته باشند و نتوانند برای آینده خود تصمیم بگیرند و تبدیل به بزرگسالانی محافظهکار و ترسو شوند که مدام عقبنشینی میکنند و فکر و قضاوت دیگران برایشان باارزشتر از زندگی و آرزوها و رویاهایشان است. توجه به اینکه یک فرزند مطیع و حرفگوشکن تربیت کنیم مهمتر است یا یک فرزند جسور که توانایی انتخاب و تصمیمگیری دارد و حتی میتواند به خود اجازه دهد که گاهی تصمیمهایی بگیرد که اشتباه باشد و به خاطر اشتباهاتش خود را سرزنش نکند. و این بستگی به والدین دارد که آیا به خودشان اجازه میدهند که یک پدر و مادر به اندازه کافی باشند و یا میخواهند با کنترلگری همه چیز را به قول خودشان تمام و کمال و عالی پیش ببرند.
بیشتربخوانید: