کارشناسان و پژوهشگران، صبا را مجتهدی تمامعیار در عالم موسیقی میدانند و اعتقاد دارند امثال این هنرمند در قرن اخیر از انگشتان یک دست تجاوز نمیکند. او در تربیتِ نسلهای موسیقی ایران، پس از خودش، تاثیر زیادی داشته است. فرامرز پایور، حسین تهرانی، حسن کسایی، داریوش صفوت، فرامرز پایور، غلامحسین بنان، علی تجویدی، همایون خرم، اسدالله ملک، رحمتالله بدیعی، ساسان سپنتا، ابراهیم قنبری مهر، اسماعیل چشمآذر، مهدی خالدی، مهدی مفتاح، حبیبالله بدیعی، بابک رادمنش، حسین خواجهامیری (ایرج)، اکبر گلپایگانی(گلپا)، پرویز یاحقی و فرهاد فخرالدینی از شاگردانِ مشهور ابوالحسن صبا هستند.
ابوالحسن صبا در سال 1281 در تهران به دنیا آمد. پدرش، کمالالسلطنه، پزشک، ادیب و دوستدار موسیقی بود. او سهتار مینواخت و اولین استاد پسرش بود. صبا نزد میرزا عبدالله فراهانی، درویش خان و علینقی وزیری تار و سهتار، نزد حسین هنگآفرین ویولن، نزد حسین اسماعیلزاده کمانچه، نزد علیاکبرخان شاهی سنتور، نزد اکبرخان نی و نزد حاجیخان تنبک آموخته است. او در جوانی به مدرسه کمالالملک رفت و نقاشی فراگرفت. همچنین در رشتههایی مانند سوهانکاری، نجاری، ریختهگری، معرقکاری و خاتمکاری مهارت کسب کرد که بعدها در ساختن آلات موسیقی به کار بست. ابوالحسن صبا در سال 1302 در مدرسه عالی موسیقی که علینقی وزیری بنیان گذاشته بود، مشغول به تحصیل شد. صبا در 22سالگی دانشجوی ممتاز و تکنواز برنامههای مدرسه عالی موسیقی شد و مورد احترام و تشویق استادان و دوستانش قرار گرفت. نخستین اثر ضبطشده صبا قطعه «زرد ملیجه» بود که سال 1306 با ویولن اجرا کرد.
در سال 1306، علینقی وزیری ابوالحسن صبا را مامور کرد تا در رشت مدرسهای مخصوص موسیقی تاسیس کند. او نزدیک دو سال در رشت ماند و در آنجا ضمن آموزش موسیقی، به روستاها و کوهپایههای شمال رفت و به جمعآوری آهنگهای محلی پرداخت و ارمغانهایی از این سفر به همراه آورد. آهنگهای دیلمان، رقص چوبی قاسمآبادی، کوهستانی و امیری مازندرانی یادگار این دوره از زندگی صباست. صبا در نواختن همه سازهای موسیقی ردیف دستگاهی تبحر داشت و تمام سازهای ایرانی همچون سنتور، تار، سهتار، تنبک، نی، کمانچه، ویولن و نیز پیانو را در حد استادی مینواخت ولی ویولن و سهتار را به عنوان سازهای تخصصی خود برگزید. سپس در مدرسه عالی موسیقی به شاگردی علینقی وزیری درآمد و تکنواز ارکستر او شد. در سال 1319 که رادیو تهران تاسیس شد، صبا در رادیو به کار نوازندگی پرداخت ولی همچنان در هنرستان موسیقی مشغول آموزش و پژوهش در زمینه موسیقی بود و در اواخر عمر نیز در منزلش کلاس موسیقی دایر کرده بود و به علاقهمندان آموزش میداد.
ابوالحسن صبا 40 سال فعالیت هنری داشت. در تمام رشتههای موسیقی ایران و حتی سایر هنرها همچون ساختن ساز و نقاشی و ادبیات مهارت داشت، زبان انگلیسی میدانست و دانشنامهای جامع از علم و عمل موسیقی ایرانی بود. مکتب نوین موسیقی ایرانی که از درویش خان آغاز شده بود با صبا به اوج رسید و شاگردان صبا نیز پیرو راه او شدند. از صبا صفحات بسیاری حاوی تکنوازیها و همنوازیهای او منتشر شده است که مهارت فوقالعاده او را در نواختن ویولن نشان میدهد. همچنین نوارهای خصوصی بسیاری پر کرده که مرجع هنرجویان و گویای تسلط فوقالعاده او در نواختن سهتار است. ابوالحسن صبا 29 آذر 1336 به علت نارسایی قلبی درحالیکه فقط 55 سال داشت فوت کرد و در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد. بعد از مرگ، بر طبق وصیت او، خانهاش در 29 آبان 1353، از سوی دانشکده هنرهای زیبا به موزه تبدیل شد.
شهرام ناظری درباره تاثیر صبا در موسیقی ایرانی گفته است: «صبا خیلی فراتر از یک مکتب است. چون صبا در بین موسیقیدانان ایرانی یک خورشید است. استاد صبا نگاهی بسیار وسیع به موسیقی داشت. بودند استادانی که فقط در زمینه ساز خود استاد بودند یا در زمینه آهنگسازی مکتبی را ایجاد کردند ولی بحث صبا بحث یک مکتب نیست. بحث چندین مکتب است. بحث از دایرهالمعارفی است که مجموعهای است از فرهنگ ایرانزمین. چه از موسیقی سنتی بگیریم، چه از موسیقی مقامی و در حقیقت موسیقی قومیتها. ما کمتر داشتیم کسی را که بتواند در چندین رشته به درجهای خیلی ممتاز برسد و بتواند در حقیقت این فرهنگ را اشاعه بدهد. صبا در حقیقت یک لشکر از موسیقی را گرد هم آورد و آماده کرد برای ایرانزمین. بنده این سعادت را نداشتم که از شاگردان مستقیم ایشان باشم ولی از وقتی چشم باز کردم و موسیقی را نگاه کردم صبا بوده، گویا استادالاساتید همه است.»
استاد فرهاد فخرالدینی هم که سالها شاگرد او بوده گفته است: «کلاس ما بزرگترین کلاس هنرستان بود، کلاس صبا در سالن و کلاس آقای حسین یاحقی در ناهارخوری تشکیل میشد. این دو کلاس را تختهسیاهی از هم جدا میکرد. یک شب که کلاس آقای یاحقی تعطیل بود، مرد مسن شیکپوشی از سمت ناهارخوری وارد شد و در کنار تختهسیاه، خیلی نظامیوار و مودب ایستاد تا صحبت استاد با ما تمام شود. نگاه من به او صبا را متوجه کرد که کنار تختهسیاه کسی ایستاده است و نگاه صبا هم به همان طرف چرخید. ناگهان از جایش پرید تا به طرف فرد تازهوارد برود که ناخن انگشت سبابه دست راستش به تختهسیاه کشیده شد و صدای دلخراشی داد. آنها سلام و احوالپرسی گرمی کردند و قراری برای فرداشب، ساعت هشت گذاشتند. بهمحض رفتن او صبا به انگشت سبابهاش نگاه کرد و دودستی بر سرش کوبید که: «وای، ناخنم شکست!» و باز تکرار کرد: «ناخنم شکست!»
من در عالم جوانی فکر میکردم که از درد کشیدن ناخن چنین بیتابی میکند و خودم را گناهکار میدانستم، چون نگاه من سبب شده بود که او متوجه آن شخص بشود. پرسیدم: «خیلی درد میکنه؟» در جوابم گفت: «نه بابا، فردا برنامه داریم و باید سهتار بزنم.» وقتی دید من خیلی ناراحتم گفت: «ناراحت نباش، میرم و یک فکری میکنم.» پرسیدم: «ایشان کی بودند؟» گفت: «رکنالدین مختاری.» و از کلاس بیرون رفت. دو روز بعد عکس صبا را در روزنامهای دیدم که برنامهاش را اجرا کرده است و معلوم شد که به جای ناخن شکسته، یک ناخن مصنوعی ساخته بود. صبا در کار ساختن ساز هم مهارت داشت. دستهایش معمولا آغشته به لاک الکل بود. یک روز از او پرسیدم چرا دستهای شما رنگ دارد؟ با خلق خوشی که داشت با مهربانی گفت: «آخه من نجاری هم میکنم.» و بعد با تبسمی که بر لب داشت گفت: «من ساز هم میسازم ولی شاگردی دارم که تازه پیشم آمده و پیش من در منزل ویولن میزنه و من میخواهم از او یک ویولنساز خوب بسازم.» بعدا فهمیدم منظور صبا، ابراهیم قنبریمهر است که استاد مسلم ساخت ویولن و سازهای دیگر است.»