تفریح و سرگرمی سالم و ورزشی که جسم و عقل را نشاط می بخشد، از چیزهایی هستند که برای انسان لازمند، و اصول ضروری را در زندگی انسان تشکیل می دهند، زیرا انسانی که کار می کند، حق اوست که بازی کند، و آن کسی که فعالیت می کند، حق اوست که تجدید قوی کند، و آن کسی که زحمت می کشد حق اوست که استراحت کند.متخصصین علوم تربیتی می گویند که بازی کردن برای کار کردن مفید است و آن کسی که کار می کند و بازی هم می کند، نتیجه کارش بیشتر و بهتر است از کسی که کار می کند و بازی نمی کند.
اسلام دین فطرت است و به همین جهت این تمایل را به رسمیت شناخته و آنرا تأیید و تحکیم نموده است، و در حدیث شریف آمده است: همانا برای پروردگارت بر گردن تو حقی است و برای جسمت هم بر تو حقی است و...پس به هر صاحب حقی، حق خودش را ادا کن.روایت شده که اصحاب پیغمبر (ص) گفتند: یا رسول الله وقتی که در نزد تو هستیم، تو بهشت و جهنم را برای ما چنان تعریف می کنی که گویی آنها را با چشم خود می بینیم، و زمانی که از نزد تو بیرون می رویم، زنان و فرزندان و خانه خود، ما را سرگرم و به خود مشغول می سازند و بسیاری چیزها را فراموش می کنیم، پس آن حضرت فرمود: شما اگر به همان حال باشید که در نزد من هستید، ملائکه در رختخواب و در بین راه با شما مصافحه می کنند و لکن آن یکساعتی است و این هم ساعتی دیگر، و این را سه بار تکرار فرمودند.در یکی از مجالس پیغمبر (ص) که آنرا برای تلاوت قرآن تشکیل می دادند، یک نفر شاعر عرب جلو آمد و خواست قصیده ای بخواند، پس ابو بکر گفت: آیا قرآن و شعر؟ پس رسول خدا (ص) فرمود: ساعتی از این و ساعتی از آن (1).و ابن عبدربه روایت می کند که رسول خدا (ص) به منزل حسان بن ثابت عبورشان افتاد، در حالی که کنیزکی برای او آواز می خواند: و هل علی و یحکم*اذا لهوت من حرج یعنی: بر شما رحمت باد، آیا بر من اشکال است اگر که آواز بخوانم؟ پس رسول خدا (ص) لبخندی زد و فرمود : اشکالی نیست.علی بن ابیطالب (ع) گفته است: نیروی تازه ببخشید ساعت به ساعت به دلهای خود، زیرا قلب وقتی که مجبور به کار شود کور می گردد.ابو درداء گفت: همانا من با کمی سرگرمی، استراحت می کنیم تا در انجام کار حق مرا کمک کند.
از جمله خوشمزگیها و سرگرمیهای سالم که اسلام آنرا مباح دانسته، مزاح بدون ضرر است، برای این که مزاح دل را شاد و غم را از دل بر می دارد، زیرا روایت شده که پیغمبر (ص) پیوسته می گفت: بار خدایا من بتو پناه می برم از غم و اندوه، و آن حضرت مزاح می فرمود : ولی جز حق چیزی نمی گفت.از روایاتی که در این باره نقل شده است که پیرزنی نزد پیغمبر (ص) آمد وگفت: ای رسول خدا (ص) از خداوند تقاضا کن تا مرا به بهشت ببرد، پس آن حضرت فرمود: ای مادر، پیرزن داخل بهشت نمی شود، و آن زن مدتی آشفته و ناراحت شد ولی طولی نکشید که پیغمبر (ص) برایش توضیح داد که: پیر زن در حالی که پیر است داخل بهشت نمی شود، بلکه خداوند او را به صورت زن جوان و باکره ای برمی گرداند و در حالی که دختر و جوان است داخل بهشت می گردد، و آن حضرت قول خدای تعالی را تلاوت کردند که «همانا ما زنان را بنوعی خاص از خلقت آفریدیم، پس آنان را دختران باکره و عاشق شوهرانشان و هم سن شوهرشان قرار دادیم» (2)
و از داستانهای خوشمزه ای که پیغمبر (ص) را به خنده انداخت و کتابهای حدیث آنرا نقل کرده اند، داستانی است که ابن ماجه ذکر می کند و می گوید: ابو بکر به قصد تجارت بیرون شد و نعیمان و سویبط بن حرمله که هر دو از مجاهدین جنگ بدر بوده اند همراه او بودند .نعیمان دارای توشه راه بود و سویبط هم مردی بسیار مزاح بود، پس یک بار به نعیمان گفت : به من غذا بده، نعیمان مدتی او را معطل گذاشت و گفت: ترا عصبانی خواهم کرد، و ابو بکر از آن دو غافل بود، پس سویبط این موضوع را از او در دل نگهداشت و سپس کاروان وارد محله ای گردید، سویبط به افراد آن محله گفت: بنده ای فروشی دارم آیا شما آنرا می خرید؟ گفتند : آری گفت: بنده من، شخص پرحرفی است و ادعا می کند که آزاد است، به حرف او گوش نکنید و تسلیم او به شما به عهده من خواهد بود، و اگر به حرف او گوش می کنید به سراغ مشتری دیگری بروم، گفتند: اشکالی ندارد و ما به گفته تو اعتماد می کنیم.پس او را در مقابل ده ناقه شتر جوان خریدند، و آمدند و به گردن نعیمان عمامه و یا ریسمانی گذاشتند.نعیمان گفت: من آزادم و بنده نیستم و این مرد شما را مسخره می کند، پس گفتند: ما می دانیم که تو این ادعا را خواهی کرد و به حرفش گوش ندادند و او را بردند.پس موقعی که ابو بکر آمد و داستان را فهمید، از این تلافی سویبط نسبت به نعیمان که به او غذا نداده بود، بسیار خندید و نزد خریداران رفت و شتران را پس داد و نعیمان را برگردانید.موقعی که به مدینه برگشتند، ابو بکر این داستان را برای رسول خدا (ص) و اصحابش تعریف کرد، و همگی مدت یک سال از این ماجرا می خندیدند و بعضی از صحابه هر وقت نعیمان را می دیدند می گفتند خدا را شکر برای سلامتی تو.نحوه آموزش کودکان از نوعی ورزش و شادی خالی نیست.از عمر بن الخطاب روایت شده که: همانا پیامبر اکرم برای پدران از نحوه آموزش فرزندانشان را با این گفتار تعیین فرموده که: به فرزندان خود شنا و اسب سواری بیاموزید و از ضرب المثلهای رایج و شعر خوب آنان را سیراب سازید. (3)
پی نوشت ها:
1 عبد الحی کتانی، التراتیب الاداریة، ج 2، ص .123
2 ترجمه سوره واقعه، آیه 35 .37
3 جاحظ، البیان و التبیین، ج 2، ص .92