با آنکه عوامل یاد شده نزدیک بود امام علیه السلام را برای بار چهارم از خلافت محروم سازد، قدرت انقلابیون وپشتیبانی افکار عمومی از آنان عوامل منفی را بی اثر ساخت ویاران رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به صورت دستجمعی رو به خانه علی علیه السلام آوردند وبه آن حضرت گفتند که برای خلافت شخصی شایتسه تر از او نیست. (1)
ابو مخنف در کتاب «الجمل » می نویسد:
پس از قتل عثمان اجتماع عظیمی از مسلمانان در مسجد تشکیل شد، به نحوی که مسجد لبریز از جمعیت گردید. هدف از اجتماع تعیین خلیفه بود.شخصیتهای بزرگی از مهاجرین وانصار، مانند عمار یاسر وابوالهیثم بن التیهان ورفاعة بن رافع ومالک بن عجلان وابو ایوب انصاری و... نظر دادند که با علی بیعت کنند. بیش از همه عمار در باره علی سخن گفت واز آن جمله بود که: شما وضع خلیفه پیشین را دیدید. اگر زود نجنبید ممکن است به سرنوشتی مانند آن دچار شوید. علی شایسته ترین فرد برای این کار است وهمگی از فضایل وسوابق او آگاهید. در این هنگام همه مردم یک صدا گفتند: ما به ولایت وخلافت او راضی هستیم.آن وقت همه از جا برخاستند وبه خانه علی ریختند. (2)
امام علیه السلام خود نحوه ورود جمعیت را به خانه اش چنین توصیف کرده است:
«فتداکوا علی تداک الابل الهیم یوم وردها وقد ارسلها راعیها و خلعت مثانیها حتی ظننت انهم قاتلی او بعضهم قاتل بعض لدی ».
آنان به سان ازدحام شتر تشنه ای که ساربان عقال وریسمانش را باز کند ورهایش سازد بر من هجوم آوردند، که گمان کردم که می خواهند مرا بکشند، یا بعضی از آنان می خواهد بعضی دیگر را در حضور من بکشند. (3)
آن حضرت، در خطبه شقشقیه، ازدحام مهاجرین وانصار را در موقع ورود به خانه اش چنین توصیف می کند:
مردم مانند موی گردن کفتار به دورم ریختند واز هر طرف به سوی من هجوم آوردند، تا آنجا که حسن وحسین به زیر دست وپا رفتند وطرف جامه وردای من پاره شد وبه سان گله گوسفند پیرامون مرا گرفتند تا من بیعت آنان را پذیرفتم. (4)
باری، امام علیه السلام در پاسخ درخواست آنان فرمود:من مشاور شماباشم بهتر از آن است که فرمانروای شما گردم.آنان نپذیرفتند وگفتند: تا با تو بیعت نکنیم رهایت نمی کنیم.امام علیه السلام فرمود: اکنون که اصرار دارید باید مراسم بیعت در مسجد انجام گیرد، چه بیعت با من نمی تواند پنهانی باشد وبدون رضایت توده مسلمانان صورت پذیرد.
امام علیه السلام در پیشاپیش جمعیت به سوی مسجد حرکت کرد ومهاجرین وانصار با او بیعت کردند.سپس گروههای دیگر به آنان پیوستند. نخستین کسانی که با او بیعت کردند طلحه وزبیر بودند. پس از آنان دیگران نیز یک به یک دست او را به عنوان بیعت فشردند وجز چند نفر، که تعداد آنان از شماره انگشتان بالاتر نیست (5) ، همه به خلافت وپیشوایی او رای دادند. بیعت مردم با امام علیه السلام در روز بیست وپنجم ماه ذی الحجه انجام گرفت. (6)
طبیعی ترین بیعت
در تاریخ خلافت اسلامی هیچ خلیفه ای مانند علی علیه السلام با اکثریت قریب به اتفاق آراء برگزید نشده وگزینش او بر آراء صحابه ونیکان از مهاجرین وانصار وفقها وقراء متکی نبوده است.این تنها امام علی علیه السلام است که خلافت را از این راه به دست آورد وبه عبارت بهتر زمامداری از این راه به علی علیه السلام رسید.
امام علیه السلام دریکی از سخنان خود کیفیت ازدحام واستقبال بی سابقه مردم را برای بیعت با او چنین توصیف می کند:
«حتی انقطعت النعل وسقط الرداء و وطئ الضعیف و بلغ من سرور الناس ببیعتهم ایای ان ابتهج بها الصغیر و هدج الیها الکبیر وتحامل نحوها العلیل و حسرت الیها الکعاب » (7)
بند کفش بگسست وعبا از دوش بیفتاد وناتوان زیر پا ماند وشادی مردم از بیعت با من به حدی رسید که کودک خشنود شد وپیر وناتوان به سوی بیعت آمد ودختران برا ی مشاهده منظره بیعت نقاب از چهره به عقب زدند.
عبد الله بن عمر از بیعت با امام علیه السلام خودداری کرد. چه می دانست که خلافت برای علی علیه السلام هدف نیست وهرگز برای آن سر ودست نمی شکند وآن را تنها برای اقامه حق واجرای عدالت وبازگیری حقوق ضعیفان وناتوانان می خواهد.روز دوم بیعت، که روز بیست وششم ذی الحجه سال سی وپنج هجری بود، عبد الله به نزد امام آمد به قصد آنکه از راه تشکیک ووسوسه آن حضرت را از خلافت منصرف سازد. گفت:بهتر است که کار خلافت رابه شورا واگذاری، زیرا همه مردم به خلافت تو راضی نیستند. امام علیه السلام در این هنگام برآشفت وگفت: وای بر تو! من که از آنان نخواستم که با من بیعت کنند. آیا ازدحام آنان را مشاهده نکردی؟ برخیز وبرو ای نادان. فرزند عمر چون محیط مدینه را مساعد ندید راه مکه را در پیش گرفت، زیرا می دانست که مکه حرم امن خداست وامام احترام آنجا را پیوسته رعایت خواهد کرد. (8)
تاریخ صحیح وسخنان امام علیه السلام حاکی است که در بیعت مردم با آن حضرت کوچکترین اکراه واجباری در کار نبوده است وبیعت کنندگان با کمال رضایت، هرچند با انگیزه های گوناگون، دست علی علیه السلام را به عنوان زمامدار اسلام می فشردند. حتی طلحه وزبیر، که خود را همتای آن حضرت می دانستند، به امید بهره گیری از بیعت یا از ترس مخالفت با افکار عمومی، به همراه مهاجر وانصار با امام علیه السلام بیعت کردند.طبری در مورد بیعت این دو نفر دو دسته روایت نقل می کند، ولی آن گروه از روایات را که حاکی از بیعت اختیاری آنان با امام است بیش از دسته دوم در تاریخ خود می آورد وشاید همین کار حاکی از آن است که این مورخ بزرگ به دسته نخست روایات بیش از دسته دوم اعتماد داشته است. (9)
سخنان امام علیه السلام در این مورد گروه نخست از روایات را به روشنی تایید می کند.وقتی این دو نفر پیمان خود را شکستند وبزرگترین جرم را مرتکب شدند، در میان مردم شایع کردند که آنان با میل ورغبت با علی بیعت نکرده بودند. امام علیه السلام در پاسخ آن دو فرمود:
زبیر فکر می کند که با دست خود بیعت کرد نه با قلب خویش، نه چنین نبوده است.او به بیعت اعتراف کرد وادعای پیوند خویشاوندی نمود. او باید بر گفته خود دلیل وگواه بیاورد یا اینکه بار دیگر به بیعتی که از آن بیرون رفته است بازگردد. (10)
امام علیه السلام در مذاکره خود با طلحه وزبیر پرده را بیشتر بالا می زند واصرار آنان را بر بیعت با خود یاد آور می شود; آنجا که می فرماید:
«و الله ما کانت لی فی الخلافة رغبة ولا فی الولایة اربة و لکنکم دعوتمونی الیها وحملتمونی علیها». (11)
من هرگزبه خلافت میل نداشتم ودر آن برای من هدفی (سوء) نبود. شماها مرا به آن دعوت کردید وبر گرفتن زمام آن واداشتید.
دروغ پرداز تاریخ
سیف بن عمر از جمله دروغپردازان تاریخ است که در روایات خود می کوشد مسیر تاریخ را با جعل مطالبی بی اساس دگرگون سازد. وی در این مورد نقل می کند که بیعت طلحه وزبیر به جهت ترس از شمشیر مالک اشتر بود. (12)
این مطلب، گذشته از اینکه با آنچه طبری قبلا نقل کرده است منافات دارد وحتی با سخنان امام علیه السلام سازگار نیست، با آزادگی وشیوه حکومت علی -علیه السلام کاملا مخالف است.امام علیه السلام آن چند نفر انگشت شمار را که با وی بیعت نکردند به حال خود واگذاشت ومتعرض آنان نشد وحتی وقتی به امام گفته شد که کسی را دنبال آنان بفرستد، آن حضرت فرمود: من نیازی به بیعت آنان ندارم. (13)
خوشبختانه تاریخ طبری به اصطلاح «مسند» است وسند روایات آن مشخص ولذا تشخیص روایات دروغ وبی اساس کاملا ممکن است.قهرمان این نوع روایات، که غالبا به نفع خلفای سه گانه وبه ضرر خاندان رسالت است، سیف بن عمر است که ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب » در باره او می نویسد:
او مردی جعال وخبر ساز است.منقولات او بی ارزش وتمام احادیث او مورد انکار دانشمندان است. او متهم به زندیق بودن نیز هست. (14)
متاسفانه روایات ساختگی وی، بعد از تاریخ طبری، در سایر کتابهای تاریخ مانند تاریخ ابن عساکر، کامل ابن اثیر، البدایة والنهایة وتاریخ ابن خلدون پخش شده وهمه بدون تحقیق از طبری پیروی کرده وپنداشته اند که آنچه که طبری نقل کرده عین حقیقت است.
ریشه اختلافات و شورشها
محیطی که امام علیه السلام از حکومت سیزده ساله عثمان به ارث برد محیط وفور نعمت وغنیمت بود که از پیشرفت مسلمانان در کشورهای مختلف به دست آمده بود.وجود نعمت ووفور غنیمت مشکلی نبود که علی علیه السلام نتواند گره آن را باز کند;مشکل نحوه توزیع آن بود. زیرا از اواخر حکومت خلیفه دوم ودر طی دوره حکومت عثمان، سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وروش خلیفه نخست دگرگون شده بود وگروهی زورمند یا وابسته به خاندان خلافت غنائم جنگی را به خود اختصاص داده بودند ودر نتیجه اختلاف طبقاتی شدید ونارضایی عجیبی پدید آمده بود.
یا سال بیستم (16) ، غنائم واموال را ذخیره نمی کردند بلکه فورا آن را میان مسلمانان بطور مساوی تقسیم می کردند.اما خلیفه دوم دست به تاسیس «بیت المال » زد وبرای اشخاص، به حسب مراتب آنان، حقوق تعیین کرد وبرای این کار دفتری اختصاص داد. ابن ابی الحدید میزان حقوق گروهی از مسلمانان را چنین می نویسد:
برای عباس عموی پیامبر درهر سال 12000، برای هر یک از زنان پیامبر 10000 ودر میان آنان برای عایشه 2000 بالاتر، برای اصحاب بدر از مهاجران 5000 واز انصار 4000، برای اصحاب احد تا حدیبیه 4000 وبرای اصحاب بعد از حدیبیه 3000 وبرای آنان که پس از رحلت پیامبر در جهاد شرکت کرده بودند 2500 و2000 و1500 تا 200 با اختلاف مراتب تعیین شده بود. (17)
عمر مدعی بود که ازاین طریق می خواهد اشراف را به اسلام جلب کند. ولی در آخرین سال از عمر خود می گفت که اگر زنده بماند همان طور که پیامبر اموال را به طور مساوی تقسیم می کرد او نیز به طور مساوی تقسیم خواهد کرد. (18)
این کار عمر پایه اختلاف طبقاتی در اسلام شد ودر دوران عثمان شکاف عمیقتر واختلاف شدیدتر گردید.
علی علیه السلام، که وارث چنین محیطی بود ومی خواست مردم را به روش وسنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باز گرداند وامتیاز طبقاتی را ازمیان بردارد وغنائم را بالسویه تقسیم کند، قهرا در مسیر خود با مشکلاتی رو به رو بود، زیرا تقسیم بالسویه غنائم منافع گروههایی را به خطر می انداخت.
پی نوشتها:
1- همان، ص 152.
2- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، ص 8
3- نهج البلاغه، خطبه 53.
4- نهج البلاغه، خطبه 3.
5- آنان عبارت بودند: از محمد بن مسلمه، عبد الله بن عمر، اسامة بن زید، سعد وقاص، کعب بن مالک، عبد الله بن سلام. اینان، به تعبیر طبری، همه از «عثمانیه » وهواداران او بودند(تاریخ طبری، ج 5، ص 153) وبه عقیده بعضی دیگر اینان بیعت کردند ولی در جنگ جمل شرکت نکردند.
6- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، صص 9-8.
7- شرح نهج البلاغه عبده، خطبه 224.
8- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، ص 10.
9- در تاریخ طبری، طبع بولاق، ج 5، ص 153- 152 این مطلب از سه طریق نقل شده است.
10- شرح نهج البلاغه عبده، خطبه 7.
11- همان، خطبه 200.
12- تاریخ طبری، ج 5، ص 157.
13- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، ص 9.
14- تهذیب التهذیب، ج 4، ص 296.
15- کامل ابن اثیر، ج 2، ص 194.
16- تاریخ یعقوبی(چاپ اول، 1384ه.ق) ج 2، ص 143.
17- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، طبع مصر، ج 3، ص 154.
18- همان، ج 2، ص 143.