ماهان شبکه ایرانیان

کشته شدن عثمان

عوامل پنجگانه یاد شده سبب شد که موج اعتراض از اطراف واکناف کشور اسلامی بلند شود وخلیفه وکلیه کارگزاران خلافت را زیر سؤال ببرد وهمه آنان را به انحراف از مسیر صحیح اسلام متهم سازد.

واکنش عوامل پنجگانه

عوامل پنجگانه یاد شده سبب شد که موج اعتراض از اطراف واکناف کشور اسلامی بلند شود وخلیفه وکلیه کارگزاران خلافت را زیر سؤال ببرد وهمه آنان را به انحراف از مسیر صحیح اسلام متهم سازد.

از این جهت، صحابه ومسلمانان اطراف پیوسته از خلیفه درخواست می کردند که وضع خود را تغییر دهد والا از خلافت برکنار خواهد شد.

عظمت موج مخالفت واعتراض در صورتی روشن می شود که با اسامی بعضی از معترضان وبرخی از سخنان آنان آشنا شویم:

1- امیر مؤمنان علی علیه السلام سخنان بسیاری در باره اعمال عثمان دارد; چه پیش از قتل او وچه پس از آن. از آن میان، کلامی دارد که بیانگر دیدگاه امام علیه السلام در باره کارهای خلیفه است.آن حضرت در روزی که فرزندان مهاجرین را به نبرد با شامیان دعوت می کرد چنین فرمود:

«یا ابناء المهاجرین انفروا الی ائمة الکفر و بقیة الاحزاب و اولیاء الشیطان انفروا الی من یقاتل علی دم حمال الخطایا فو الله الذی فلق الجنة و برا النسمة انه لیحمل خطایاهم الی یوم القیامة لا ینقص من اوزارهم شیئا». (1)

ای فرزندان مهاجرین، برای نبرد با سران کفر وباقی مانده احزاب ودوستان شیطان برخیزید، حرکت کنید به جنگ با معاویه که برای گرفتن خون کسی که خطاهای بسیاری را بر دوش کشیده( عثمان) برخاسته است.به خدایی که دانه را شکافت وانسان را آفرید، او گناهان دیگران را تا روز رستاخیز به دوش خواهد کشید، در حالی که از گناه دیگران نیز چیزی کم نخواهد شد.

امام علیه السلام در دومین روز از خلافت خود در ضمن یک سخنرانی فرمود:

«الا ان کل قطیعة اقطعها عثمان و کل مال اعطاه من مال الله فهو مردود فی بیت المال ». (2)

هر زمینی که عثمان آن را به دیگری واگذار کرده وهر مالی از مال خدا که به کسی داده است باید به بیت المال بازگردانده شود.

این کلمات ودیگر سخنان علی علیه السلام بیانگر نظریه امام نسبت به کارهای خلیفه است. روشنتر از همه، مطلبی است که آن حضرت در خطبه شقشقیه بیان نموده است:

«... الی ان قام ثالث القوم نافجا حضنیه، بین نثیله ومعتلفه، و قام معه بنوا ابیه یخضمون مال الله خضم الابل نبتة الربیع ». (3)

2- عایشه همسر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بیش از دیگران اعمال عثمان را تخطئه می کرد. وقتی عمار مورد ضرب وشتم عثمان قرار گرفت وعایشه از جریان آگاه شد، جامه وکفش پیامبر را بیرون آوردوگفت:مردم، هنوز لباس وکفش پیامبر فرسوده نشده است، اما شما سنت او را فراموش کرده اید.

در ایامی که مصریان وگروهی از صحابه خانه عثمان را محاصره کرده بودند، عایشه مدینه را به قصد زیارت خانه خدا ترک گفت. در این هنگام مروان بن حکم وزید بن ثابت وعبد الرحمان بن عتاب از او درخواست کردند که از مسافرت منصرف شود، زیرا وجود او در مدینه می توانست بلا را از خلیفه دور کند.عایشه نه تنها آنان را رد کرد، بلکه گفت:دوست دارم که ای کاش بر پای تو وپای دوستت که او را یاری می کنی سنگی بود وهر دو را به دریا می افکندم، یا او را در میان کیسه ای می نهادم ورنج حمل او را می کشیدم وبه دریا می افکندم. (4)

سخنان عایشه در باره عثمان بیش از آن است که در اینجا تماما نقل شود. همین قدر بس که تا روزی که از قتل خلیفه وبیعت با علی علیه السلام آگاه نبود پیوسته از عثمان انتقاد می کررد، اما آن گاه که از اعمال حج فارغ شد وآهنگ مدینه کرد ودر نیمه راه، در محلی به نام «سرف » از قتل خلیفه وبیعت مردم با علی علیه السلام آگاه شد، فورا تغییر موضع داد وگفت: ای کاش آسمان بر سر من فرود می آمد! این جمله را گفت ودرخواست کرد که:مرا به سوی مکه بازگردانید، زیرا به خدا سوگند عثمان مظلوم کشته شد ومن انتقام او را می گیرم!

در این هنگام، فردی که قتل عثمان را گزارش کرده بود به خود جرات داد وگفت: تو نخستین کسی هستی که سخن خود را عوض کردی. تو در گذشته می گفتی که باید این «نعثل » را بکشند که به آیین خدا کفر ورزیده است; حالا چگونه می گویی که او مظلوم کشته شده است؟ وی در پاسخ گفت: آنان خلیفه را پس از توبه دادن کشته اند وسخن دوم من بهتر از سخن نخستین من است.

وقتی وارد مکه شد به سوی مسجد رفت ودر حجر اسماعیل پرده ای آویخت ودر آنجا سکنی گزید. مردم دور او را گرفتند و او می گفت: عثمان بی گناه کشته شده است ومن انتقام او را می گیرم. (5)

3- عبد الرحمان بن عوف یکی دیگر از معترضان به عثمان است. او شخصیتی است که پیروزی عثمان در شورای شش نفری مرهون ابتکار وخدعه او بود.

وقتی عثمان تعهد خود را، مبنی بر عمل به سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وروش شیخین، زیر پا نهاد، مردم به عبد الرحمان اعتراض کردند وگفتند:همه این انحرافها کار توست. او در پاسخ می گفت:من فکر نمی کردم کار به این جا منتهی شود.بر من که با او سخن نگویم.واز آن روز عبد الرحمان تا آخرین لحظه حیات خود با او سخن نگفت.حتی وقتی عثمان در دوران بیماری عبد الرحمان از او عیادت کرد، او از خلیفه چهره برتافت وحاضر به سخن گفتن با وی نشد. (6)

باری، تعداد کسانی که با گفتار خود بر ضد خلیفه شوریدند ومقدمات قتل او را فراهم ساختند بیش از آن است که در اینجا نام برده شوند. ذکر دو مورد دیگر مهم است وآن اینکه طلحه وزبیر بیش از همه از او انتقاد می کردند. به هر حال، برای آشنایی با اسامی وسخنان مخالفان دیگر وتلاشهای آنان در سقوط خلیفه از منصب خلافت به کتب تاریخی مراجعه شود، زیرا هدف ما شرح سقوط خلافت عثمان نیست، بلکه بیان زمینه های بیعت مردم با علی علیه السلام است.

محاصره خانه عثمان

عوامل پنجگانه شورش، کار خود را کرد وبی توجهی عثمان به نقایص واشکالات حوزه خلافت خود سبب شد که از مراکز اسلامی مهم آن روز، مانند کوفه وبصره ومصر، گروهی به عنوان آمر به معروف و ناهی از منکر وبازدارنده خلیفه از کارهای مخالف کتاب الهی وسنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وسیره شیخین رهسپار مدینه شوند وبا همفکران مدنی خود چاره ای برای توبه وبازگشت خلیفه به اسلام واقعی یا کناره گیری از خلافت بیندیشند.

بلاذری در «انساب الاشراف » می نویسد:

در سال 34 هجری اشخاص مخالف سیره خلیفه از سه شهر کوفه وبصره ومصر در مسجد الحرام دور هم گرد آمدند ودر باره کارهای عثمان به گفتگو پرداختند وهمگی تصمیم گرفتند که به عنوان شاهد وگواه بر اعمال ناشایست خلیفه به شهرهای خود بازگردند وبا کسانی که با آنان در این مورد همفکرند به گفتگو بپردازند ودر سال آینده در همان ایام در مدینه با هم ملاقات کنند ودر باره خلیفه تصمیم بگیرند. اگر او از کارهای خود بازگشت رهایش سازند ودر غیر این صورت وی را از کار برکنار کنند.

از این رو، در سال بعد (سال 35هجری)، مالک اشتر در راس یک گروه هزار نفری از کوفه، حکیم بن جبله عبدی در راس یک گروه صدو پنجاه نفری از بصره، کنانة بن بشر سکونی تجیبی وعمر وبدیل خزاعی در راس چهار صد نفر یا بیشتر از مصر وارد مدینه شدند وگروه عظیمی از مهاجرین وانصار که با روش خلیفه سخت مخالف بودند به آنان پیوستند. (7)

مسعودی می نویسد:

چون عبد الله بن مسعود وعمار یاسر ومحمد بن ابی بکر مورد بی مهری خلیفه قرار گرفته بودند، قبیله «بنی زهر» به پشتیبانی عبد الله و«بنی مخزوم » به حمایت از عمار و«تیم » به جهت محمد بن ابی بکر ونیز دیگرانی غیر از این سه گروه به شورشیان پیوستند وخانه خلیفه را محاصره کردند. هیات مصری نامه ای به خلیفه نوشت که مضمون آن چنین است:

اما بعد; خداوند وضع هیچ قومی را دگرگون نمی سازد مگر اینکه آنان در خود تغییری دهند. خدا را، خدا را، سپس خدا را که حظ خود را از آخرت فراموش مکن. به خدا سوگند ما برای خدا خشم می کنیم وبرای خدا خشنود می شویم. ما هرگز شمشیرهای خود را از دوشهایمان به زمین نمی گذاریم تا توبه صریحی نسبت به اعمالت به ما برسد. این گفتار وکار ماست. (8)

تعهد خلیفه در برابر شورشیان

محاصره خانه سبب شد که خلیفه کار را جدی بگیرد ودر شکستن حصار تلاش کند. ولی او از عمق شورش آگاه نبود وافراد خوشنام جامعه را از بد نامان آن به خوبی تشخیص نمی داد. او گمان می کرد که با وساطت مغیرة بن شعبه یا عمرو عاص غائله خاتمه می یابد. از این رو، آن دو را برای خاموش کردن آتش انقلاب به بیرون خانه فرستاد. وقتی انقلابیون با این چهره های منفور روبرو شدند بر ضد آنان شعار دادند. به مغیره گفتند: ای فاسق فاجر برو، برو; وبه عمروعاص گفتند: ای دشمن خدا برگرد که تو فرد امینی نیستی. در این هنگام فرزند عمر خلیفه را متوجه موقعیت علی علیه السلام ساخت وگفت که فقط او می تواند این شورش را بخواباند. از این رو، خلیفه از آن حضرت درخواست کرد که این گروه را به کتاب خدا وسنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دعوت کند. وامام -علیه السلام پذیرفت که این کار را انجام دهد به شرط آنکه خلیفه بر آنچه علی علیه السلام از طرف او تضمین می سپارد عمل کند. علی علیه السلام تصمیم گرفت که از طرف او ضمانت کند که خلیفه به کتاب خدا وسنت پیامبر عمل نماید.شورشیان نیز با طیب خاطر تضمین علی علیه السلام را پذیرفتند.وآن گاه به همراه آن حضرت بر عثمان وارد شدند واو را سخت نکوهش کردند. او نیز توافق آنان را پذیرفت وقرار شد که در این مورد تعهد کتبی بدهد. پس تعهد نامه ای به شرح زیر نوشت:

این نامه ای است از بنده خدا عثمان امیر مؤمنان به کسانی که بر او ایراد وانتقاد کرده اند.خلیفه تعهد می سپارد که به کتاب خدا وسنت پیامبر عمل کند; محرومان را مورد عطا قرار دهد; به خائفان امنیت بخشد; تبعیدیان را به اوطانشان بازگرداند; ارتش اسلام را در سرزمین دشمن متوقف نسازد;... علی بن ابی طالب حامی مؤمنان ومسلمانان است وبر عثمان است که بر این تعهد عمل کند.

گروهی مانند زبیر، طلحه، سعد وقاص، عبد الله بن عمر، زید بن ثابت، سهل بن حنیف، ابو ایوب و... به عنوان شهود ذیل ورقه را امضا کردند. نامه در ذیقعده سال 35 هجری نوشته شد وهر یک از گروهها نامه ای به همین مضمون دریافت کرد وراه شهر خود را در پیش گرفت وحصار خانه خلیفه درهم شکست ورفت وآمد به آن کاملا آزاد شد. (9)

پس از تفرق شورشیان، امام علیه السلام بار دیگر با خلیفه ملاقات کرد وبه او گفت: لازم است با مردم سخن بگویی تا آنان سخنان تو را بشنوند وبر تو شهادت دهند. زیرا امواج انقلاب بلاد اسلامی را فرا گرفته است وبعید نیست بار دیگر هیاتهایی از شهرهای دیگر به مدینه سرازیر شوند ودیگر بار از من بخواهی که با آنان سخن بگویم.خلیفه از صدق وصفای علی علیه السلام کاملا آگاه بود، لذا از خانه بیرون آمد واز کارهای نامطلوب خود ابراز ندامت کرد.

امام علیه السلام برای حفظ وحدت کلمه وابهت مقام خلافت، بحق خدمت بزرگی انجام داد واگر عثمان از آن به بعد در پرتو هدایت وراهنمایی او گام بر می داشت هیچ حادثه ای برای او رخ نمی داد. ولی متاسفانه خلیفه شخصی ضعیف الاراده ودهن بین بود ومشاوران واقع بین ودرستکاری نداشت وکسانی همچون مروان بن حکم عقل ودرایت او را ربوده بودند. لذا پس از تفرق مصریان، خلیفه بر اثر فشار مروان عمل بسیار ناشایستی مرتکب شد.

عثمان تلاش کرد که ملاقات خود را با مصریان به صورتی دیگر منعکس نماید وچنین وانمود کند که چون از مدینه گزارشهایی به مصر رسیده بود آنان برای تحقیق به اینجا آمده بودند وچون دریافتند که گزارشها بی اساس است به دیار خود باز گشتند. وقتی این سخن از دهان خلیفه در آمد موج اعتراض از طرف مخالفان بلند شد. همگی بر سر او فریاد کشیدند که:از خدا بترس; توبه کن. فشار اعتراض به اندازه ای بود که خلیفه بار دیگر سخن خود را پس گرفت ورو به قبله دستها را بلند کرد وگفت:پروردگارا، من نخستین کسی هستم که به سوی تو باز می گردم! (10)

صدور دستور اعدام سران انقلاب

نزدیک بود که غائله مصریان پایان پذیرد. آنان مدینه را به عزم مصر ترک گفته بودند، اما در میان راه د رمحلی به نام «ایله » غلام عثمان را دیدند که به راه مصر می رود. آنان احتمال دادند که وی حامل نامه ای از خلیفه به استاندار مصر عبد الله بن ابی سرح باشد. ازاین رو، به تفتیش اثاث او پرداختند ودر میان ظرف آب او، لوله ای از قلع یافتند که نامه ای در آن قرار داشت. مضمون نامه خطاب به والی مصر این بود که هر وقت عمرو بن بدیل وارد مصر شد گردن او را بزند ودستهای کنانه وعروه وابی عدیس را قطع کند وبگذارد به خون خود آغشته شوند وآن گاه آنان را به دار بیاویزد.

مشاهده نامه، هر نوع خویشتنداری را از هیات مصری سلب کرد وهمگی از نیمه راه به مدینه بازگشتند وبا علی علیه السلام ملاقات کردند ونامه را به او ارائه دادند. علی علیه السلام با نامه وارد خانه عثمان شد وآن را به او نشان داد. عثمان سوگند یاد کرد که خط، خط نویسنده او ومهر، مهر اوست ولی او از آن بی خبر است.ظواهر امر حاکی از آن بود که به راستی خلیفه از نامه آگاه نبوده وکار اطرافیان او مانند مروان بن حکم بوده است، به ویژه که مهر خلیفه نزد حمران بن ابان بود که پس از انتقال وی به بصره، مهر در نزد مروان حفاظت می شد. (11)

هیات مصری خانه خلیفه را مجددا محاصره کردند واز او خواستار ملاقات شدند وچون او را دیدند، پرسیدند:آیا این نامه را تو نوشته ای؟عثمان به خدا سوگند یاد کرد که از آن بی اطلاع است.نماینده هیات گفت:اگر چنین نامه ای بدون اطلاع تو نوشته شده است، تو شایستگی خلافت وتصدی امور مسلمانان را نداری; پس هرچه زودتر از خلافت کناره گیری کن. خلیفه گفت: لباسی را که خدا بر تن من کرده است هرگز بیرون نمی آورم.جرات مصریان، بنی امیه را ناراحت کرد. اما به جای اینکه علل واقعی را مطرح کنند، دیواری کوتاهتر از دیوار علی علیه السلام ندیدند واو را عامل جسارت هیات به مقام خلافت دانستند. امام علیه السلام نهیبی بر آنان زد وگفت: می دانید که در این وادی من شتری ندارم. من مقدمات بازگشت مصریان را فراهم آوردم، ولی دیگر کاری از دست من بر نمی آید. آن گاه گفت:«اللهم انی ابرء مما یقولون ومن دمه و ان حدث به حدث ». یعنی:خدایا،من از گفتار آنان واز ریختن خون خلیفه بیزاری می جویم واگر اتفاقی رخ دهد من کوچکترین مسئولیتی در آن ندارم.

قرائن نشان می داد که نامه به خط یا دستور مروان نوشته شده است. از این رو، مصریان اصرار ورزیدند که عثمان مروان را تسلیم آنان کند، ولی خلیفه از تسلیم این عامل فساد خودداری کرد.لذا حلقه محاصره خانه خلیفه از طرف شورشیان تنگتر شد واز ورود آب به آنجا به شدت جلوگیری می کردند.

خلیفه از اطرافیان خود خواست که هرچه زودتر به علی علیه السلام خبر دهند که مقداری آب به دار الخلافه برساند. امام علیه السلام به کمک بنی هاشم سه مشک پر از آب روانه خانه خلیفه کرد. در رسانیدن آب میان بنی هاشم ومحاصره کنندگان درگیری رخ داد که در نتیجه آن بعضی از بنی هاشم مجروح شدند، ولی سرانجام آب را به درون خانه رساندند.

نامه پراکنی خلیفه در روزهای محاصره

عثمان در ایام محاصره نامه ای به معاویه نوشت ودر آن یاد آور شد که اهل مدینه کافر شده اند وبیعت را شکسته اند، واز او خواست که هرچه زودتر مردانی جنگنده را به مدینه اعزام کند. ولی معاویه به نامه عثمان ترتیب اثر نداد وگفت که با یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مخالفت نمی کند! خلیفه نامه هایی نیز برای یزید بن اسد بجلی در شام وعبد الله بن عامر در بصره فرستاد ونامه ای هم به حاضران در موسم حج، که سرپرستی آن در آن سال با ابن عباس بود، نوشت، ولی هیچیک از نامه ها مؤثر نیفتاد. برخی به کمک خلیفه شتافتند، ولی پیش از رسیدن به مدینه از قتل او آگاه شدند.

سوء تدبیر مروان به قتل عثمان سرعت بخشید

محاصره کنندگان مصمم بر هجوم به خانه خلیفه نبودند وکوشش آنان در این صرف می شد که آب وآذوقه وارد خانه نشود تا خلیفه ودستیاران او تسلیم درخواست محاصره کنندگان شوند. ولی سوء تدبیر مروان، که به مبارزه برخاست ویک نفر از شورشیان را به نام عروه لیثی با شمشیر خود از پای در آورد، سبب شد که هجوم به داخل خانه آغاز گردد. در این هجوم جمعی، سه نفر از طرفداران خلیفه به نامهای عبد الله بن وهب، عبد الله عوف وعبد الله بن عبد الرحمان کشته شدند. مهاجمان از خانه عمرو بن حزم انصاری به دار الخلافه راه یافتند وبه حیات خلیفه خاتمه دادند. در داخل خانه غلام عثمان به نام ناقل به وسیله مالک اشتر وعمرو بن عبید از پای در آمد. شدت هجوم به گونه ای بود که بنی امیه، که محافظان جان خلیفه وکارگزاران خلافت بودند، همه پا به فرار نهادند وام حبیبه همسر رسول اکرم (دختر ابوسفیان) آنان را در خانه خود مخفی کرد ولذا این حادثه در تاریخ به حادثه «یوم الدار» معروف است.قتل خلیفه به دست محمد بن ابی بکر وکنانة بن بشر تحبیبی وسودان بن حمران مرادی وعمرو بن حمق وعمیر بن صابی انجام گرفت.به هنگام قتل خلیفه، همسر او نائله خود را بر روی بدن نیمه جان شوهر انداخت ودر نتیجه دو انگشت او قطع شد ومانع از قطع سر عثمان گردید، ولی ضربات مهاجمان کار او را ساخت وپس از دقایقی، جسد بی روح او در گوشه خانه اش افتاد.

پی نوشت ها:

1- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 194(طبع جدید).

2- نهج البلاغه عبده، خطبه 14.

3- نهج البلاغه، خطبه سوم.

4- الانساب، ج 5، ص 48.

5- تاریخ طبری، ج 3، ص 477.

6- انساب الاشراف، ج 5، ص 48.

7- الغدیر، ج 9، ص 168.

8- مروج الذهب، ج 3، ص 88، ط بیروت، سال 1970.

9- الانساب، ج 5، ص 62.

10- تاریخ طبری، ج 3، ص 385، طبع اعلمی.

11- مروج الذهب، ج 2، ص 344.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان