انسان به حسب خلقتش موجودی است دارای شعور و اراده تنها او است که می تواند
برای خود هر کاری را که می خواهد اختیار کند، و به عبارتی دیگراو در هر فعلی که به آن برخورد نموده و از آن مطلع شود(هم)می تواند طرف انجام دادن آن فعل را انتخاب کند و(هم)می تواند طرف ترک آن را برگزیند، پس هر فعلی از افعال که آوردنش برای آدمی ممکن باشدوقتی به انسان پیشنهاد شود انسان به حسب طبعش در سر یک دو راهی می ایستد و می اندیشدکه آیا این فعل را انجام دهم و یا ترک کنم، و اما در اصل این اختیار مجبور و به عبارتی صحیح تر مضطر و ناچار است هر چند که در انجام و ترک افعال مختار است و به همین جهت فعل را به او نسبت می دهیم چون انسان به حکم فطرتش نسبت به فعل و ترک مطلق العنان است واین انتخابش نه در طرف فعل و نه در طرف ترک مقید به هیچ قیدی و معلول هیچ علتی غیر ازانتخاب خودش نیست و این است معنای اینکه می گوییم انسان تکوینا و به حسب خلقتش موجودی است آزاد.
و لازمه این آزادی تکوینی یک آزادی دیگر است و آن آزادی تشریعی(قانونی)است که در زندگی اجتماعیش به آن آزادی تمسک می کند و آن این است که از میان انواع طرقی که برای زندگی اجتماعی هست طریق دلخواه خود را انتخاب کند و هر جور که دلش می خواهدعمل کند و احدی از بنی نوع او حق ندارد بر او استعلاء یافته و او را برده و بنده مطیع خود کندو اراده و عمل او را مالک گشته هوای دل خودو خواست خود را بر خلاف میل او بر او تحمیل کند برای اینکه افراد این نوع، همه مثل هم هستند هر حق و مزیت و...که این دارد غیر این نیزدارد از آن جمله طبیعت حر و آزاد است که اگر این دارد همه نیز دارند و نباید یکی آقابالاسردیگران باشد همچنانکه قرآن کریم(که همه دستوراتش مطابق با فطرت است در اینجانیز به همین حکم فطری و طبیعی تصریح نموده)می فرماید: ولا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله (1).و نیز فرموده: ما کان لبشر...ثم یقول للناس کونوا عبادا لی من دون الله (2).
این وضع انسان است نسبت به مثل خود و بنی نوع خود و امانسبت به علل و اسبابی که این طبیعت و سایر طبیعت ها را به انسان داده هیچ حریت و آزادی در قبال آن ندارد زیرا آن علل و اسباب، مالک و محیط به انسان از جمیع جهاتند و انسانها چون موم در دست آن علل و اسبابند، این علل و اسباب همانهایند که با انشاء و نفوذ امر خود، انسان را آنطور که خواسته اند
............................................ (1)ای اهل کتاب این دعوت را بپذیریدکه ما ابنای بشر به جای خدای تعالی بعضی از خودمان راارباب بعضی دیگر نگیریم.سوره آل عمران، آیه 64 (2)هیچ بشری حق ندارد...پس به مردم بگوید بنده من باشید نه بنده خدا.سوره آل عمران، آیه 79
صفحه : 555
پدید آورده اند، و انسان را بر اساس آنچه از ساختمان و آثارو خواص در او بوده درست کرده اند(او چگونه می تواند در کار آن علل مداخله کند)بله او در کار خودش مختارهست به این معناکه هر چه را که دوست بدارد می تواند قبول کند و هر چه را که کراهت دارد می تواند رد کندبلکه به یک معنایی دقیق تر باید گفت: هر چه را که از او خواسته اند دوست بدارد و بپذیرددوست می دارد و می پذیرد حتی اعمال اختیارش هم که میدان و جولانگاه حریت آدمی است انسان در آن اعمال نیز آزاد آزاد نیست بلکه آزادی خود را طوری اعمال می کند که آن علل واسباب از او خواسته اند، پس اینطور نیست که انسان هر چه را که دوست بدارد و اراده کند واقع بشودو هر چه را که برای خود بپسندد و اختیار کند موفق به آن بشود و این بسیار روشن است(و هر کسی آن را بارها در زندگیش تجربه کرده است).
و این علل و اسباب همانهایند که انسان را به جهازاتی مجهزکرده اند، جهازاتی که حوایج و نواقص وجود او را به یادش می آورند و به کارهایی وادار می کنند که آن کارها سعادتش راتامین و نواقص وجودش را برطرف سازد، دستگاه گوارشش با غش و ضعف کردن به او اعلام می کندکه بدنت سوخت می خواهد، برخیز و غذایی برایش فراهم آور و یا بدنت به آب احتیاج دارد برخیز برایش آب تهیه کن، و نه تنهابه یاد او می آورد که بدنت سوخت و یا آب می خواهدبلکه او را به غذایی هم که با ساختمان بدنی او سازگار است هدایت می کند اگر گوشت خام به این دستگاه عرضه شود پس می زند و با زبان بی زبانی می گوید من نان می خواهم و یا گوشت پخته می خواهم و او را آرام نمی گذارد تا وقتی که سیر و سیراب شود، و همچنین دستگاههای دیگری که علل و اسباب عالیه در ساختمان بشر قرار داده هر یک انسان را به یاد نواقص و کمبودهایی که دارد می اندازد و راه جبران آن کمبود را نیز به او نشان می دهد.
این علل و اسبابی که گفتیم آن بعثها و آن هدایتها را دارد با حکمی تشریعی و قانونی اموری را بر فرد فرد انسانها واجب کرده که دارای مصالحی واقعی است، مصالحی که انسان،نه می تواند منکر آن شود و نه می تواند از امتثال حکم تشریعی علل سرپیچی نموده، بگوید: من فلان چیز را نمی خواهم،مثلا من نمی خواهم غذا بخورم و یا آب بنوشم و یا برای خود سکنایی بگیرم و از سرما و گرما خود را حفظ کنم،و من نمی خواهم در مقام دفاع از خود بر آمده، هر چیزی که وجود و منافع مرا تهدید می کند از خود دور سازم.
علل و اسباب مذکور علاوه بر آن هدایت و بعث تکوینی و علاوه بر آنگونه احکام تشریعی، درک یک مساله ای را نیز در فطرت بشر نهاده و آن این است که باید زندگی اجتماعی تشکیل دهد و خود به تنهایی نمی تواند ادامه حیات دهد، و انسان نیز این مساله را اذعان کرده
صفحه : 556
که آری واجب است من نخست اجتماعی منزلی وسپس اجتماعی مدنی تشکیل دهم و جززندگی اجتماعی و جز در مسیر تعاون و تعامل نمی توانم به سعادت برسم،باید با سایر افراد تعاون داشته باشم آنها هر یک گوشه کاری از کارها را بگیرند من نیز گوشه کاری دیگر را و نیز باید باسایرافراد تعامل داشته باشم یعنی از آنچه تولید کرده ام هر مقدار که مورد حاجت خودم است بردارم و مازاد آن را با مازاد تولیددیگران معامله کنم تا همه افراد همه چیز را دارا شویم اینجااست که ناگهان متوجه می شودکه به حکم اضطرار باید از دو جهت از موهبت حریت و آزادیش چشم بپوشد: جهت اول اینکه: اجتماع وقتی از افراد تشکیل می یابدکه یک فرد به سایر افرادی که با او تعاون دارند حقوقی را بدهد که آنها آن حقوق را به وی داده اند، و حقوق آنان را محترم بشمارد تا آنها نیز حقوق وی را محترم بشمارند و این حقوق متقابل اینطور تادیه می شود که این فرد برای مردم همان عملی را انجام دهد که مردم برای او انجام می دهند و همان مقدار برای مردم سودمند باشد که از مردم سود می برد و همان مقدار مردم را محروم از آزادی بداند که خود رامحروم می داند، نه اینکه مردم را محروم بداندولی خود را آزاد و افسار گسیخته بپندارد، پس یک فرد از مجتمع حق ندارد هر کاری که دلش می خواهد بکند و هر حکمی که دوست داردبراند، بلکه او در موردی حر و آزاد است که به حریت دیگران تنه نزند و مزاحم آزادی دیگران نباشد،پس در حقیقت این محرومیت از آزادی، محرومیت از بعضی آزادیها است برای رسیدن به آزادی هایی دیگر.
جهت دوم اینکه: مجتمع تشکیل نمی شود و دوام نمی یابد مگروقتی که سنن و قوانینی در آن جاری باشد، قوانینی که مردم دور هم جمع شده، آن را پذیرفته باشند و اگرهمه آنان آن را نپذیرفته باشند حد اقل اکثر مردم آن را قبول کرده و خود را تسلیم در برابر آن دانسته باشند، قوانینی که منافع عامه مردم را به حسب آن حیاتی که اجتماع دارد ضمانت کند، چه حیات متمدن وپیشرفته، و چه منحط و پست و مصالح عالی اجتماع مردم را حفظ نماید.
و پر واضح است که احترام به این قوانین(وقتی کاربرد دارد و آن مصالح را تامین می کند که افراد به آن عمل کنند و به آن احترام بگذارند و عمل به آن قوانین خواه ناخواه)آزادی افراد را در مورد خودش سلب می کند، پس کسی که قانون را جعل می کند و یا سنت را باب می کند حال چه اینکه سازنده قانون عامه اهل اجتماع باشد و چه برگزیدگان آنان و چه پادشاهشان و چه اینکه خدای تعالی و رسول او باشد تا ببینی سنت و قانون چه باشد، به هر حال پاره ای از آزادیهای مردم را به منظور حفظ پاره ای دیگر سلب می کند، خدای عز و جل در کلام
صفحه : 557
مجیدش به این حقیقت اشاره نموده، می فرماید: و ربک یخلق ما یشاء و یختار ما کان لهم الخیرة.(1) و نیز می فرماید: و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة من امرهم و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبینا. (2) پس خلاصه کلام ما این شد که انسان در مقایسه با همنوعانش در مواردی آزاد است که مربوط به شخص خودش باشد و اما در مواردی که پای مصلحت ملزمه خود او و بالاخص مصلحت ملزمه اجتماع و عامه مردم در کار باشد و علل و اسباب او را به مصالحی و به مقتضیات آن مصالح هدایت کند در آنجا دیگر به هیچ وجه آزادی اراده و عمل ندارد و در چنین مواردی اگرکسی و یا کسانی او را به سوی سنت و یا هر عملی که قانون و یا مجری قانون و یا فردی ناصح و متبرع آن را موافق با مصالح انسانیت تشخیص داده دعوت کند و به اصطلاح امر به معروف و نهی از منکر نماید و برای دعوت خود حجت و دلیلی روشن بیاورد نباید او را به زورگویی وسلب حریت مشروع افراد متهم نمود.
و اما آن علل و اسبابی که گفتیم دست در کار تجهیز انسان به جهازات مختلف و هادی و یادآور انسان به تکمیل نواقص و حوایج خویش و به زندگی اجتماعی و به تسلیم دربرابر قانون و...است هر حکمی که می کنند از نظر تعلیم توحیدی اسلام مصادیقی هستند برای اراده خدای سبحان و یا اذن او.
آری بنا بر آنچه تعلیم الهی ما را به آن هدایت می کندخدای تبارک و تعالی مالک علی الاطلاق است و غیر او جز مملوکیت از هر جهت، چیزی ندارد و انسان جز عبودیت محض، مالک چیزی نیست و همین مالکیت علی الاطلاق خدای سبحان هر گونه حریتی را که انسان برای خود توهم می کند سلب می نماید همچنانکه همین مالکیت علی الاطلاق خدای سبحان بودکه انسانها را از قید بردگی و بندگی انسانهای دیگر آزاد نموده و او را نسبت به سایر همنوعانش آزادی بخشید، و ربوبیت و مولویت هر انسانی نسبت به انسانهای دیگر راممنوع اعلام نموده، فرمود: ان لا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله (3).
............................................ (1)و پروردگار تو است که هر چه بخواهد خلق می کندو هر چه بخواهد اختیار می کند و خلق در این باب اختیاری ندارند. سوره قصص، آیه 68 (2)و هیچ مرد و زن مؤمنی حق ندارد در جایی که خدا و رسول او در باره امری حکمی رانده باشنداظهار نظر کند و خود را در کار خود آزاد و مختار بداند بلکه بایدتسلیم امر خدا و حکم او باشد و هر کس خداو رسولش را نافرمانی کند به ضلالتی روشن گمراه شده است.سوره احزاب، آیه 36 (3)اینکه جز خدا را بندگی نکنیم و چیزی را شریک او در ربوبیت و مولویت ندانیم و یکدیگر را به جای خدا، رب خود نگیریم.سوره آل عمران، آیه 64
صفحه : 558
هشدار شعیب(ع)به قوم خود، از رسیدن عذاب پس خدای سبحان حاکم علی الاطلاق و مطاع بدون قید و شرط است همچنانکه خودش فرمود: ان الحکم الا لله(1) و اگررسولان اولی الامر و بعضی از افراد امت اسلامی حق امر به معروف و نهی از منکر دارند و امت، مامور به اطاعت از آنان هستند این حق را خدای عز و جل به آنان داده و به همین جهت امت اسلام در قبال کلمه حقی که از آن حضرات صادرمی شودو مردم را به سوی آن دعوت می کند هیچگونه حریتی ندارند(نه اینکه حریت داشته اند ولی رسول و اولی الامر و مثلا فقهاء آن حریت را از مردم سلب کرده باشند)همچنانکه خدای تعالی فرموده: و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاءبعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر(2)
............................................ (1)هیچ حکمی نیست مگر آنکه تنهااز آن خدای تعالی است.سوره انعام، آیه 57، سوره یوسف، آیه 67 (2)مردان و زنان مؤمن بعضی ولی بعض دیگرند، آنان راامر به معروف و نهی از منکر می کنند. سوره توبه، آیه 71