ماهان شبکه ایرانیان

حقایق نامحدود در آیات قرآن

طبق فرمایشات پیامبر اکرم (ص) و ائمه طاهرین:، قرآن مجید دارای معانی و حقایق گسترده‌ای است. به عبارت دیگر قرآن مجید مانند دریای بی‌ساحل و عمیقی است که مطالب عظیمی را می‌توان از آن برداشت کرد

مرحوم علامه طباطبایی در آیه مربوط به روزگار سلیمان در بحث هاروت و ماروت، مسأله­ای بیان می­کنند که می­توان یک میلیون مطلب و حقایق از این آیه استفاده کرد.

طبق فرمایشات پیامبر اکرم (ص) و ائمه طاهرین:، قرآن مجید دارای معانی و حقایق گسترده‌ای است. به عبارت دیگر قرآن مجید مانند دریای بی‌ساحل و عمیقی است که مطالب عظیمی را می‌توان از آن برداشت کرد. علاوه بر این هر آیه از آیات قرآن مجید نیز  این خصوصیت را داراست که برخی از مفسرین به این مطلب اشاره کرده‌اند. مرحوم علامه طباطبایی در آیه مربوط به روزگار سلیمان در بحث هاروت و ماروت، مسأله‌ای بیان می‌کنند که می‌توان یک میلیون مطلب و حقایق از این آیه استفاده کرد. همچنین فخررازی در تفسیر خود در آیه ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین [1]، به مطلبی اشاره می‌کنند که خود ایشان بیان می‌کنند که یک میلیون مطلب را می‌توان از آن برداشت کرد. نویسندۀ تفسیر بیان السعاده نیز در یکی از آیات به مطلبی راهنمایی می‌کنند که بیش از چند میلیون می‌توان از آن برداشت کرد. پس این مطالب علاوه بر سخنان معصومین:، دلالت می‌کنند بر این‌که آیات قرآن دارای معانی و مفاهیم گسترده‌ای هستند.

 

معنای لغوی نقض

در بحث قبل ویژگی‌های افراد فاسق بیان شد. افراد فاسق از اطاعت خدا سرپیچی کرده و راه و روشی را طی می‌کنند که غیر از راه و روشی است که خداوند آن را بیان کرده است. آنان با اعمال خود، عقل را پایمال کرده و بر فطرت خود حجاب‌های ظلمانی افکنده و قلوب‌شان، مانند قلب حیوان شده است که این امور باعث شده است که دچار خصلت‌های خطرناکی شوند. هر یک از ویژگی‌های افراد فاسق به تنهایی می‌تواند آنان را به عذاب ابدی الهی دچار کند.

 

همان‌طور که بیان شد، اولین ویژگی افراد فاسق، نقص عهدالله است. اهل لغت برای کلمه نقض چند معنا را ذکر کرده‌اند و از جمله آن‌ها «شکستن»،  «پاره کردن» و «واتاباندن» است. کلمۀ «واتاباندن» یعنی رشته‌ای که خود ریسنده، آن را تبدیل به پنبه کند و این عملی بیهوده است. در قرآن مجید نیز همین معنا استفاده شده است. ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّتی نَقَضَتْ غَزْلَها[2]؛ و مانند آن [زنى ] که پشم هاى تابیده خود را پس از استحکام وامى تابانید نباشید. ظاهراً در زمان نزول این آیه، پیرزنی که دارای اختلال روانی بود، زندگی می‌کرد. او پشم و پنبه را می‌ریسید و زمانی که دوک نخ‌ریسی کامل می‌شود، آن‌را وامی‌تاباند و تمام رشته‌های ریسیده شده را پنبه می‌کرد. به عبارت دیگر منظور این است که اعمالی را انجام ندهید که تمام تلاش‌هایتان از بین رود.

 

از زبان حال آیۀ مورد بحث استفاده می‌شود که کلمۀ نقض در این‌جا به معنای عدم وفا به عهدالله است. اگر معنای کلمۀ «نقض» را «شکستن» در نظر بگیریم، باید از آن معنای وفا نکردن را استفاده کنیم چون عهد، قراردادی است که جزء مسائل اعتباری است. پس معنای ظاهری شکستن برای آن بی‌معنا و بی‌ارتباط است و از شکستن عهد، باید همان بی‌توجهی و عمل نکردن به عهد را لحاظ کرد.

 

انواع پیمان‌گیری خداوند

هنگامی‌که پروردگار مهربان با انسان عهد و قرارداد منعقد کرد، تمام انسان‌ها تسلیم آن پیمان‌گیری شدند و به آن جواب مثبت دادند،﴿ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى [3]؛ آیا من پروردگار شما نیستم؟ [انسان ها با توجه به وابستگى وجودشان و وجود همه موجودات به پروردگارى و ربوبیّت حق ] گفتند: آرى .

 

 پیمان گرفتن خداوند به چند صورت می‌تواند قابل تصور باشد:

یکی از صورت‌های قابل تصور در پیمان‌گیری توسط خداوند به وسیلۀ انبیاء و کتب آسمانی است. این نوع پیمان گرفتن مربوط به عقل و خرد می‌شود. به عبارت دیگر عقل به این حقیقت اقرار می‌کند و به این پیمان جواب مثبت می‌دهد. در واقع زبان حال عقل در مقابل این حقایق، این است که آن‌ها را تأیید می‌کند. البته این نوع اقرار عقل به حقانیت، نیازی به تأیید زبانی ندارد. عقل با اقرار به این حقایق، باید به لوازمی پایبند باشد از جمله این‌که  باید حق، ایمان، اخلاق، حلال و حرام و... را قبول کند و با اجراء کردن این قبیل امور، وفادار به عهد با پروردگار باشد.

 

صورت دیگری که برای پیمان‌گیری توسط خداوند قابل تصور است، عهد تکوینی است. به عبارت دیگر خداوند میل و کششی در وجود انسان قرار داده که از آن به فطرت تعبیر می‌شود. این کشش توحیدی به پیمان‌گیری خداوند در باطن انسان، جواب مثبت می‌دهد.

 

انسان برترین مخلوقات

نکتۀ دیگری که در کلمۀ «عهدالله» باید به آن اشاره کرد، این مطلب است که پیمان‌گیری خداوند مختص به انسان است و خداوند از هیچ موجود دیگر به غیر انسان پیمان نگرفته است. زیرا پیمان‌گیری مربوط به تکالیف است و چون انسان فاعل مختاراست، خداوند با او پیمان بسته است و انسان در باطن خود این پیمان را قبول کرده است. خداوند در قرآن کریم فقط از انسان پیمان گرفته است. یکی از آیاتی که می‌تواند این مطلب را تأیید کند، آیۀ هفتاد و دو سورۀ احزاب است که البته بحث از پیمان‌ گرفتن نیست بلکه بحث از امانت است. ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولا[4]؛ یقیناً ما امانت را [که تکالیف شرعیه سعادت بخش است ] بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کردیم و آن‌ها از به عهده گرفتنش [به سبب اینکه استعدادش را نداشتند] امتناع ورزیدند و از آن ترسیدند، و انسان آن را پذیرفت بى تردید او [به علت ادا نکردن امانت ] بسیار ستمکار، و [نسبت به سرانجام خیانت در امانت ] بسیارنادان است .[5]

 

پس عهد و قراردادی که خداوند با انسان منعقد کرده با هیچ موجود دیگری انجام نداده است. با بیان این مطلب، اثبات می‌شود که انسان از تمام موجودات عالم، برتر است به طوری‌که قابلیت پیدا کرده است تا خداوند با او قرارداد و پیمان منعقد کند. آیات قرآن مجید نیز این مطلب بیان می‌کنند که انسان موجودی مادون پروردگار و مافوق مخلوقات است یعنی انسان موجودی بین خدا و مخلوقات است. ﴿هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعا[6]؛ اوست که همه آنچه را در زمین است براى شما آفرید. از باطن این آیه برداشت می‌شود که تمام مخلوقات باید فدای انسان شوند و انسان باید جهت‌گیری‌اش عبادت الله باشد نه این‌که انسان خود را فدای مخلوقات کند،﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون [7]. پس هر آنچه که در زمین است باید هزینه انسان شود تا او دارای قدرت و توان برای جهت‌گیری به سوی عبادت الله شود.

 

و همچنین خداوند در سوره اسراء بیان می‌کند:﴿وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً [8]؛ به یقین فرزندان آدم را کرامت دادیم، و آنان را در خشکى و دریا [بر مرکب هایى که در اختیارشان گذاشتیم ] سوار کردیم، و به آنان از نعمت هاى پاکیزه روزى بخشیدیم، وآنان را بر کل آفریده هاى خود برترى کامل دادیم . لغت «کثیر» در همه جا به معنای «بسیار» نیست بلکه گاهی به معنای «کل» نیز اطلاق می‌شود. قرآن دربارۀ شیاطین می‌فرماید: ﴿وَ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُون [9]. اگر «اکثر»  را به معنای «بسیار» لحاظ کنیم، این‌گونه برداشت می‌شود که عده‌ای از شیاطین راست‌گو هستند که این امر باطلی است. زیرا شیاطین که مجمع شرورند، نمی‌تواند راست‌گو باشد. پس «اکثر» در این‌جا با توجه به وضع و حال شیطان، به معنای «کل» است.

 

امام رضا (ع) دربارۀ برتری انسان نسبت به دیگر مخلوقات، روایتی از پیامبر اکرم (ص) بیان می‌کنند: «إن المؤمن عند الله عز و جل أعظم من ملک مقرب »[10]؛ انسان مؤمن از ملک مقرب بالاتر است. البته انسان مؤمن زمانی‌که به عهدالله وفادار باشد به این مقام می‌رسد، ﴿کَلاَّ إِنَّ کِتابَ الْأَبْرار[11]ِ لَفی عِلِّیِّین [12]؛این چنین نیست [که این سبک مغزان درباره نیکان مى پندارند] بلکه پرونده نیکان در علیّین است ؛ و اگر وفادار نباشد و نقض عهد کنند در ﴿أَسْفَلَ سافِلینَ[13] قرار می‌گیرند. کسی که نقض عهد می‌کند، پست تر از هر پستی است.

 

حضرت امام حسین (ع) بعد از شنیدن خبر شهادت قیس بن مسهر صیداوى این آیه را قرائت کردند -یعنى قیس از مصادیق این آیه است-: ﴿مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلا[14]؛ از مؤمنان مردانى هستند که به آنچه با خدا بر آن پیمان بستند [و آن ثبات قدم و دفاع از حق تا نثار جان است ] صادقانه وفا کردند، برخى از آنان پیمانشان را به انجام رساندند [و به شرف شهادت نایل شدند] و برخى از آنان [شهادت را] انتظار مى برند و هیچ تغییر و تبدیلى [در پیمانشان ] نداده اند.

 

حرف «من»، تبعیضیه است یعنی افراد مؤمن از نظر ایمان یکسان نیستند. برخی دارای ایمان ضعیف و بعضی متوسط و بعضی قوی هستند. «رجال» یعنی انسان‌های بزرگ[15]. «بَدَّلُوا تَبْدیلا»، این قسمت مهم آیه است که وفاداران به عهدالله در هیچ شرایطی و مرحله‌ای، وفاداریشان را به بی‌وفایی تغییر ندادند. به عبارت دیگر نقض عهد نمی‌کنند. ﴿إِنَ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا[16]، بى تردید کسانى که گفتند: پروردگار ما خداست؛ سپس [در میدان عمل بر این حقیقت ] استقامت ورزیدند.

 

پس انسان مؤمنی که به عهدالله پایبند است، از ملک مقرب برتر است. به طور خلاصه عهدالله را می‌توان به عهد به توحید، عهد به نبوت، ولایت، دینداری، عهد قبول اوامر و نواهی بیان کرد.

همچنین در تأیید این مطلب که انسان برتر از تمام مخلوقات است، می‌توان این آیه را ملاحظه کرد:﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّة[17]؛ مسلماً کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند، بهترین مخلوقاتند.

 

مصداق اتم و اکمل این آیه طبق بیان روایات، وجود حضرت امیرالمؤمنین (ع) هستند. «هم» ضمیر فصل است و در این آیه اختصاص را بیان می‌کند. «خیر» افعل تفضیل است. به عبارت دیگر خداوند می‌فرماید مؤمن واقعی از تمام جنبدگان در عالم چه فرشته مقرب و چه مخلوقات عادی برتر است.

پس مؤمن واقعی مادون پروردگار و مافوق موجودات عالم است، هم بالقوه و هم بالفعل که بالفعل شدنش به اختیار خود انسان است.

 


[1]. فاتحه (1) : 2.

[2]. نحل (16) : 92.

[3]. اعراف (7) : 172.

[4]. احزاب (33) : 72.

[5]. مؤلف : « امر جامعی از تفاسیر و روایات در معنای امانت در این آیه نمی‌توان برداشت کرد. اگر منظور از امانت، اطاعت از فرامین الهی لحاظ شود، این امر باطلی است. زیرا که آسمان و زمین و.... از فرامین الهی به‌طور مطلق اطاعت می‌کنند. ﴿ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعین [5]؛ آن گاه آهنگ آفرینش آسمان کرد، در حالى که به صورت دود بود، پس به آن و به زمین گفت: خواه یا ناخواه بیایید. آن دو گفتند: فرمانبردار آمدیم . پس منظور از امانت در آیه را نمی‌توان امر و نهی خداوند لحاظ کرد. البته برداشت صحیح معنای واقعی امانت در این آیه، بسیار دشوار است.».

[6]. بقره (2) : 29.

[7]. ذاریات (51) : 56.

[8]. اسراء (17) : 70.                                            

[9]. شعراء (26) : 223.

[10]. صحیفة الإمام الرضا (ع): 46؛ بحارالأنوار: 57/299.

[11]. مؤلف: « منظور از «کِتابَ الْأَبْرارِ»، زندگی، روش و کردار ابرار است. در سوره مریم نیز چندین بار کلمۀ «کتاب» بیان شده است از جمله: ﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا﴾.در این آیه کتاب نیز به معنای زندگی اسماعیل است.پس کتاب به معنای کتاب زندگی، کتاب عملی و روش و کردار است.

[12]. مطففین (83) : 18.

[13]. تین (95) : 5.

[14]. احزاب (33): 23.

[15]. مؤلف : « در تفسیر روح البیان در ذیل آیۀ دوم سورۀ یونس - ﴿أَ کانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَیْنا إِلى رَجُلٍ مِنْهُم [15]-  رجولیت به دارندۀ صفات کمال و حسنات اخلاقی و مثبت، معنا شده است.».

[16]. فصلت (41) : 30؛ احقاف (46) : 13.

[17]. بینه (98) : 7.



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان