عصر ایران؛ احسان اقبال سعید - دولت های برآمده از برگ های رای نامی برای خود برمی گزینند تا بر بیرق های کاغذی و افواه آدمیان بماند که انسان مفتخر به "الذی علم بالقلم" شان کتابت را یگانه می داند و ارمغان خویش و اندیشه ای که وجه تمایز است با دد و درخت ، نمودش کلام است و کلمه.
نام بر پیشانی دولت ها چند خاستگاه دارد، نخست بیان رئیس جمهور در جریان مبارزات انتخاباتی و آنچه در آتیه نشان می دهد و وعده برآوردنش را در پیش می نهد و نیز آن کردار و روندهایی که بر آنان می تازد و می گوید تعدیل یا توقفشان در راه است. دگر خاستگاه سیاسی رئیس جمهور منتخب است که بسته به پیشینه و براشت افواه از دسته یا جبهه سیاسی حامی و درکنار منتخب، ارزشهایی را ساخته یا انتظار برآورده کردن آنها می روید و این در ساختن تصویر دولت در ذهن و باورها تاثیر مستقیم دارد.
آقای پزشکیان در روند انتخابات از پرهیز از ستیز گفت و اینکه تخریب و نزاع راه نیست و اگر بود در تمام سالهای گذشته و از پس تمام افتادن تشتهای رسوایی و نیز تاختن به هم، کار ملت و ملک سامان گرفته بود.
مهم ترین کنش سیاسی/انتخاباتی او را در همین پرهیز از وارد شدن به نبردهای تن به تن سیاسی و تلاش برای ارائه سیمایی مسالمتجو و پدروار برای تما جریانات و مردمان دانست. این گفتار به عنوان بخشی از دلیل اقبال رای دهندگان به ایشان، طبعا در آرایش افراد پیرامون رئیس جمهور و روال و ریل حرکت موثر بوده و در نام و شعار دولت هم نمود تام و تمام دارد.
دیگر خاستگاه سیاسی رئیس جمهور است، آقای پزشکیان در جبهه اصلاحات تعریف می شود و این گفتمان تداوم جریان موسم به خط امام یا چپ اسلامی دهه شصت است. جریانی که پس از کنار رفتن چپ های غیرمسلمان،گروهک های مسلح،بازرگان و اطرافیانش و نخستین رئیس جمهور،از دل نیروهای موسوم به خط امام بیرون آمد و در انتخابات مجلس دوم راه مشخص خود را برگزید.
چپ اسلامی با موافقت با کنترل دولت بیشتر دولت بر اقتصاد،مقابله با استکبار خصوصا ایالات متحده و رژیم صهیونیستی و ایستادن تمام قد در کنار جریانهای آزادیخواه جهان شناخته می شد. آغاز دهه هفتاد و کنار رفتن چپ اسلامی از دولت و مجلس آغازی بر تحول فکری در درون این جبهه شد.
شاید جایگزینی محمد خاتمی و عبدالله نوری در وزارت ارشاد و کشور دولت هاشمی رفسنجانی با علی لاریجانی و علی محمد بشارتی نماد و نمودی از خاشیه گزینی این جریان در ابتدای دهه هفتاد بود.
تغییر فکری بخش بزرگی از چپ اسلامی و زایمان طفلی بنام اصلاح طلبی محصول همین دوران است. اعتقاد به اقتصاد باز و عدم دخالت دولت در آن، مواضع روشنفکرانه در مورد آزادیهای اجتماعی و به کاربردن مفاهیم تازه در حوزه های پیشتر سخت در کنار نگاه مذاکره محور و تعاملی و بسنده به گفتمان حداقلی در روابط خارجی از نمودهای اصلاح طلبی در دوران تازه بود.
دولت های اصلاح طلب در سی سال بعد از جنگ تحمیلی در حکم روزنه ای برای تنفس طبقه متوسط و جوان و نیز صیانت از تداوم روند و روال زندگی و پاسخی به نگاه و کردار حداکثری برای مخاطب و صاحب برگه رای در شمار آمده اند. حتی رای به حسن روحانی پیشتر اصولگرا نیز با همین برداشت صورت گرفت.
دکتر پزشکیان در این گفتمان اما در ضلع چپ اصلاح طلبی قرار می گیرد. به نظر می آید پا و دل ایشان در گفتمان عدالت طلب و حداکثری دهه شصت چپ اسلامی مانده و از بیان آن به عنوان امر مترقی و متعالی هم پروا و ابایی ندارد. او عدالت را در شکل حداکثری و اتوپیاییاش باور دارد و می خواهد عدل حضرت علی (ع) در مدینهالنبی ایرانی و جهانی برقرار و منعقد شود.
مداخله و حضور دولت در اقتصاد برای صیانت از محرومان و افتادگان و نیز سوق منابع به سمت عدالت غایی نیز در اندیشهی آقای پزشکیان و نیز بیان و سیمای او قابل مشاهده است. در برابر تحولات جهانی و باور به نزاع همیشگی خیر و شر و نیز رئیس جمهور به جهان تحت سلطه ی استکبار وظلم باور دارد و ضمن همپوشانی نسبی با مواضع طیف های دیگر اصلاح طلب بر دریافت متعادل تر و البته سختتر هم تاکید دارد.
اما گفتمان وفاق ملی در دولت دکتر پزشکیان برآمده از کدام دریافت و داوری است؟ مفاهیم یا در پاسخ یک نیاز پای به میدان مفکره بانیانشان می گذارند و یا برای پایان و پاسخ به یک رنج و ابتلا و در حکم مرهم خود را عرضه می دارند. وفاق در گفتار اهالی دولت چهاردهم اما حکایت از یک شقاق یا باور به آن در زمان پیشتر دارد که زمینه و عاملی مهم در شرایط ناخوشایند بوده و وفاق امده تا ضامن رفع و دفع آن شرایط ناخوشایند و تحقق وعده های رئیس دولت در شرایط حاضر شود.
اکنون زمان آن پرسش است که شرایط ناخوشایندی که شقاق آفرید و باعث شد تا وفاق در کام رای دهندگان خوش بنشیند کدام بود؟
نخست شدت دعواهای سیاسی میان دوسر طیف درون چهارچوب تا آن اندازه بود که کمر به هدم و برکنار نهادن همیشگی طرف مقابل بسته گاه کمترین امکان را برای بروز و حضور طرف مقابل باقی نمی گذاشت. حضور دولت های مختلف با تغییرات گسترده و تعویض اتوبوسی همراه بود که موجب کوتاهی تجربه مدیریت در کنار بغض و کین برکنار ماندگان و تلاش برای برافکندن و گاه انتقادت و تقابل های اغراق شده و نالازم داشت.
دوم در سطح جامعه تلقی احتکار امکانها برای تصدی مشاغل، برخوردار شدن از مواهب موجود در کشور و نیز داشتن شیوهی زندگی و تفکر خاص هر فرد و گروه باعث ایجاد نوعی بی تفاوتی و برکنار نشستن از دیگ سیاست و. اجتماع شده بود که تنها یک روش،تعدادی معدود و محدود به جمعی مشخص!
نکته مهم در این موضوع این که آقای پزشکیان ریشه و علت تمام دشواری های این سالها و گله و فریادها را هم در همین شقاق و اختصاصی سازی ها دانسته راه را در وفاق می داند در گفتار ایشان در همین چند ماه هم به تکرار این موضوع را می شنویم و می خوانیم.
وفاق ملی اما متشکل از دو جز است، نخست وفاق و دوم ملی، وفاق حول کدام محور و با چه کسانی باید شکل بگیرد و معنای عنصر ملی در آن کدام است؟ به نظر می رسد وفاق باید پیرامون اشتراکات بزرگی باشد که معنایی همه شمول و درخور دارند و مهم ترین معنا ایران است.
مقصود از ایران شکل قرن نوزدهمی و پرطمطراق و حماسی وطن نیست که صرف ستایش خاک و آب و درخت و تفاخر به در خاک شدگان باشد که وطن را نخست آدمیان و شهروندان آن در شمار می آورم.
بدون انسان هیچکدام از معانی وجود ندارند و این وجود متفکر و ادارکمند آدم است که معانی را از تجربیات و سرنوشت خویش آموخته و نظام باوری می سازد. ایران نخست مردمان آن هستند و لازمهی وفاق دلخوشی و امید ایرانیان است. نمی توان در هنگان تقسیم مواهب و اتخاذ تصمیم کسر بزرگی را نادیده انگاشت و برای وفاق با سرودهای حماسی و کلمات درشت به سراغ آنان رفت که شما هم یکی از مایی!
معنای ما شدن برای وفاق نخست تلاش برای ایجاد کمینهی یک زندگی شرافتمندانه برای تک تک اهالی این وطن است و چیزی که کشور را در ذهن ها عزیز می کند و آدمیان انگیزه مضاعف می یابند که من برخوردار و در پناه ، خیر خود و وطن را یکسان دیده رویه بی تفاوتی و گوشه نشینی و بدتر از آن را نمی گزینم. پذیرش پراکندگی و تکاثر شیوه های بود و باش در عین احترام به قوانین کشور و تضمین این معنا و نه تفاسیر به رای و فصل آن سرفصل دیگریست که وفاق می افریند و ملی بودن آن در تک تک آدمهای اینجایی معنا می یابد.
آفات وفاق ملی اما کدامند؟ و چه سان در مغاک "از قضا سرکنگبین صفرا فزود" خواهد ایستاد؟
نخست آن که اتحاد در معنای یکسان اندیشیدن و چای از یک فنجان نوشیدن نه ممکن است و گر هم بشود نامطلوب است. انسانها ظرفیت ها و دریافت های متنوعی دارند و وادی سیاست و اندیشه هم زمان به میان انداختن و تقابل است و اما نکته در این که انسان متمدن و باورمند به مردمسالاری از عصر دهان دوختن و قصد شمع جان مخالف و رقیب کردن گذشته و می نویسد و نقد می کند و سنجه و ترازو هم انتخابات و برگه رای است که هر دوره و دفعه بسته به ذائقه ها و شرایط متنوع و متفاوت هم هست و این برای تداوم و تنفس جامعه نکوست.
اتفاق و وفاق در این معنا نه ستوده است و نه ارمغان خوشایندی دارد. دیگر وفاق را تعبیر به امور کوچک و سهل نودن، مثال انکه بانوان این سرزمین را با فراوانی بسیار در عقیده و خواسته به چند انتصاب در بدنه دولت محدود نموده گمان به بازی گرفتن و اتفاق با آنها را ببرند و یا گماردن چند نفر از تفکرات دیگر سیاسی را در معنای اتحاد و همدلی سیاسی با همه طیف ها بشماریم.
نکته مهمی که در نظر می آید فرای اسم ها، رسم ها مهم اند و روایت و قضاوت را می سازند. اگر دولت وفاق ملی بتواند کف زندگی شرافتمندانه را با توجه به مقدورات کشور فراهم آورد و کردارش در برابر برگزینندگانش بوی وفای عهد و ماندن بر قول بدهد و مخالفان و بی تفاوت ها را هم شریک توسعه و احترام جاری در کشور نماید تمثال و تندیس وفاق ملی حول محور انسان ایرانی برافراشته خواهد شد و پیروز آن ایران با تمام دیروز و فردایش خواهد بود.